چکیده ها

اشتراک نظر

اگرعقیده و نظر شما غیر از این است, لطفا آنرا مطرح نمایید, تا نشر گردد.

چاریک کار

در قدیم, در مسیر راهی که مرکز را با شمال کشور وصل میکند, ابادی بود که مردم مهربان و دارا در آن زندگی میکردند. آنها برخلاف عرف معمول, در سایر آبادیها و شهر ها, زمین و باغ خود را به چهاریک به دهقان میدادند. یعنی در بدل یکسال کار در باغ یا زمین خود, حاصل بدست آمده را چهار قسمت میکردند, یک قسمت را دهقان میگرفت.

علت این شیوه و روش معلوم نیست, شاید: وسعت ساحه زمینداری, کمبود نیروی کار, توانایی و استطاعت مالی مردم آبادی....... میتواند یاشد, کسانی که خود شان در زمین و باغ خود کار نمیکردند, آنرا با همین تناسب به دهقان میدادند.

این آبادی به نزد مردمی که از نقاط دور دست, برای کار به آنجا میآمدند, بنام چاریک کار معروف میشود. به مرور زمان حرف کاف از چاریک برداشته میشود, کلمه ای چاریکار امروزی را به جا میگذارد. چاریکار, امروز شهری بزرگ است, مرکز ولایت پروان میباشد.

ده کوچک

قبل از این که پروژه رهایشی خیرخانه توسعه یابد, و جاده های امروزی در آن کشیده شود. ارتباط شهر کابل را با کوتل خیرخانه ( کوتل شمالی ), جاده ای تامین میکرد که از زیر باغ بالا میگذشت, مستقیم به کوتل بالا میرفت, مردم از آن طریق به ولایت پروان رفت و آمد میکردند.

در مسیر این جاده, یعنی در کنار پروژه وزارت زراعت ( بادام باغ ), قریه قرار دارد که در گذشته, از حیث تشکیلات اداری به حکومتی ده سبز مربوط بود. در ابتدا آبادی مذکور محدود و ساحه کمی را احتوا میکرد. مردمی که از این مسیر رفت و آمد داشتند, آبادی مورد نظر را ده کوچک یاد میکردند. به مرور ایام, برای ساده تلفظ کردن, کلمه کوچک به کیپک تبدیل شد. و ده کیپک امروزی را معرفی میکند.

ریکارد خانه

در شهر کهنه کابل, کوچه ای ینام ریکا خانه وجود دارد, موقعیت آن: از........... .

در گذشته, ریکا خانه با داشتن دکانها, بازار پر جمع و جوشی بود, محل رفت و امد و داد و ستد شهریان کابل بود, این کوچه به شهر بازار, یا ( شور بازار امروزی ) راه داشت. در این کوچه, سراچه ای موقعیت داشت, که در آن تجار هندی فعالیت داشتند. هندیها با استفاده از گرامافون و ریکارد, موسیقی هندی را میشنیدند. در آن سالها, داشتن گرامافون برای شهریان کابل میسر نبود. تماس نزدیک شهریان کابل با هندیها, آنها را با موسیقی هند آشنا ساخته بود, از شنیدن آن لذت میردند و طرف توجه آنها قرار میگرفت. از آنرو, این کوچه یا بازار, با مشخصه فوق, بنام ریکارد خانه معروف شد. مردمی که در این کوچه زندگی میکردند و در این بازار داد و ستد داشتند, برای ساده تلفظ کردن: دو حرف ( ر, د ) کلمه ریکارد را خذف کردند, آنرا ریکاخانه ساختند.

ده سرنا

روستایی بنام ده سرنا در نزدیکی قصر دارالامان موقعیت دارد که در گذشته از لحاظ اداری مربوط حکومت چهارده ( چاردهی ) بود. عده ای از اهالی روستا, به نواختن آلات موسیقی, از جمله سرنا ( سرنی ) معروف بودند. مردم روستا های مجاور و شهریان کابل, برای گرم کردن محافل خوشی خود, آنها را دعوت میکردند. نوازنده های مذکور با درآمدی که نسبتا ساده بدست میآوردند, نسبت به سایر روستاییان وضع بهتری داشتند. اشتراک آنها در محافل خوشی, رفت و آمد آنها به شهر, تماس و آشنایی با سایر مردم, آنها را از حیث دانستگی, معلومات و آگاهی, نسبت به سایر روستایها, در سطح بلند تر قرار داده بود. به مرور ایام ده سرنا به ده دانا تبدیل شد.

نزدیکی جایزه با پاییزه

خان مغول ( چنگیز خان ) به مطیع شدگان و کسانی که در ازای خدمت طرف توجه و لطف او قرار میگرفتند, لوحه ای از طلا یا نقره یا چوب به اختلاف رتبه اشخاص به اسم پاییزه میداد.

در روی لوحه مذکور که به اندازه کف دست و به طول نصف زرع بود, اسم خدا یا پادشاهان را به علامت مخصوص درج میکردند. عالی ترین پاییزه به نقش سر شیر مزین میبود.

این رسم در فرهنگ ما توسعه یافت, امروز انواع جوایز, نقدی و جنسی و بصورت مدالها در زمینه های مختلف بکار برده میشود.

قول اردو

مغولان به عادت بدوی, در زیر چادر ها منزل میکردند و این مکان را در زبان مغولی بنام یورت یا اردو میگفتند ( این کلمه مجازا معنای لشکر و همراهان خان بزرگ را نیز داشت )

چون مغولها جهت جنوب را متبرک ترین جهتها میدانستند, در موقع صف آرایی, فرمانده لشکر در قلب, که آنرا قول میگفتند, میایستاد. کلمات اردو و قول اردو, در ارتش ما هم از همین جا آمده است.

گذشته الماس کوه نور

افسانه های کهن سرزمین هندوستان, قدامت آنرا به 5000 سال قبل رقم میزند و آنرا متعلق به کارنا, پسر خدای آفتاب میداند, که یکی از پهلوانان هندی بود. او نخستین کسی بود که این الماس را در اختیار داشت. از درشت ترین الماس در جهان است. 100 سال قبل از میلاد راجه اویه ین از راچپوتانا دارنده این الماس بود. تا سده هشتم هجری در خانواده بزرگ این راجه نسل به نسل گشت. در سده هشتم این الماس پیشکش پادشاهی بنام ملوا که در شمال باختری هند فرمان میراند شد. در سال 709 هجری ملوا در جنگی که با علاوالدین خلجی کرد, شکست خورد و الماس کوه نور به علاوالدین رسید و تا نیمه نخست سده دهم, در خانواده او دست بدست گشت. ولی در آن زمان به هدایت همایون بدست پسر او بابو که دهلی را تصرف کرده بود افتاد و در خانواده او پشت به پشت ماند و به اورنگزیب که خود از همین خانواده برخاسته بود رسید.

محمد شاه گورگانی این الماس را بسیار دوست داشت. وی که در جنگ مقابل نادر افشار شکست خورده بود, نمیخواست الماس را به نادر بدهد. نادر که از موجودیت الماس آگاهی داشت؛ برای بدست آوردن آن حیله ای بکار برد. ( هم لعل بدست آید و هم دل یار نرنجد )

نادر مثل همیشه, توسط گماشته های خود اطلاع یافت که محمد شاه و عمال او بعد از متارکه جنگ, جواهرات و خزینه خود را مخفیانه از نظر دور میکنند. محمد شاه الماس کوه نور را بسیار دوست داشت, به کسی اعتماد نمیکرد, انرا در لنگی خود مخفی کرد.

نادر محفلی بزرگی ترتیب داد که دهلی تا آن زمان بخود ندیده بود. و هدایت داد در آن تمام وزرا, اراکین و راجه ها و افراد سرشناس هند را دعوت کردند.

جشن باشکوه و جلال تمام برگذار شد. خلعت و تحفه های که تهیه شده بود, به مهمانان داده شد. در باغ قصر, در حضور تمام حاضرین, نادر, محمد شاه را در آغوش کشید. در ختم محفل نادر مقابل محمد شاه ایستاده شد. کلاه او را که لنگی هندی بود؛ از سرش گرفت, کلاه نمدی چهار گوش خود را که بعد از متارکه, تاج محمد شاه در آن نصب شده بود, به سر محمد شاه گذاشت, و کلاه محمد شاه را به سر خود گذاشت و افزود:

من به سرزمین هند طمع ندارم, متاسفانه وقایع پیش آمد که مرا به این سرزمین کشاند. طبق وعده, من تاج و تخت این سرزمین را به صاحب آن باز میگردانم.

به این ترتیب الماس کوه نور را بدست آورد. از این مسله, تنها نادر و محمد شاه میدانستند, هیچکدام چیزی نگفتند.

پس از مرگ نادر, الماس به پسرش عادلشاه و پس از کشته شدن وی, به شاهرخ شاه, نواسه وی رسید. پس از کور شدن شاهرخ شاه, الماس مذکور بدست احمد خان ابدالی رسید. پس از احمد خان, بدست نواسه او شاه شجاع افتاد. شاه شجاع در جنگ با امیر دوست محمد خان شکست خورد, به کشمیر و لاهور تبعید شد. الماس کوه نور جز لوازم شاه شجاع به کشمیر انتقال داده شد. الماس مذکور, بعد از سرگردانیهای زیاد, به جای اصلی خود برگشت.

در لاهور شاه شجاع با رنجت سنگ آشنا شد. همسر شاه شجاع علاقه داشت که شوهرش دوباره, به اریکه پادشاهی قرار بگیرد, افسر انگلیس, بنام لرد آکلاند را میانجی ساخت که رنجت سینگ, در بدل الماس شوهرش را کمک کند. انگلیسها و سکها, امیر دوست محمد خان را شکست دادند. تخت و تاج به شاه شجاع رسید, الماس کوه نور به رنجت سنگ تعلق گرفت. پس از مرگ رنجیت سنگ الماس به دست پسرش دلیپ سنگ آمد و پس از آن, بدست برادر کوچکترش رسید. فرزند رنجیت سنگ در سال 1847 میلادی, از قشون انگلیسها شکست خورد, همه دارایی او بشمول الماس گرانبهای کوه نور, بدست انگلیسها رسید. لرد والهوزی فرماندار انگلیس در هند, الماس را برای ملکه انگلیس به لندن فرستاد.

الماس کوه نور در ابتدا 709 قیراط وزن داشت که نادر آنرا با خود به ایران آورد. شاه شجاع خواست آنرا تراش بدهد. به یک الماس تراش ایتالوی داد, کار الماس تراش مذکور مورد پسند شاه شجاع قرار نگرفت. الماس دست ناخورده به لندن انتقال شد. انگلیسها آنرا تراش دادند, از وزن آن زیاد کاسته شد. اکنون الماس کوه نور 106 قیراط وزن دارد. در جمله اموال مسروقه که از سراسر جهان در لندن گرد آورده اند نگهداری میشود.

چوب بجای مالیات

انگریز ها از شکست پی در پی از غازیهای افغان در تعجب و حیرت بودند. برای شان معما بود که این مردم نادار و فقیر از چه ارتزاق میکنند که ماه ها در کوه و دشت و دره مقاومت میکنند و سرسختانه میجنگند. بالاخره به همکاری افراد خود فروخته؛ به این راز پی میبردند. منبع و طرز تولید ماده سیاه رنگی را که, هر غازی جان به کف در لای دستمالی که کمرش را گرفته با خود حمل میکرد کشف کردند. انگریزها به اشکال و انواع مختلف از مردم ما انتقام گرفتند که تا کنون هم ادامه دارد:

از جمله شخصی را بنام عبدالرحمن به امارت رساندند. بواسطه ساتور قصابی امیر مذکور, غازیها را از صحنه نابود کردند. برای تامین انرژی دستگاه میخانیکی که به امیر داده بودند؛ توصیه کردند که از مردم شش کروهی شهر کابل, بجای مالیه, چوب سوخت بگیرند. هدف شان از بین بردن درختهای توت در نواحی بیرون شهر کابل بود که توسط عمال و گماشته های خود تا اندازه موفق شدند.

عین شیوه و روش را شاگرد های انگریز ( دولتمردان پاکستان ) با فرستادن عمال خود به افغانستان تکرار کردند. افراد پاکستانی برای خرید چوب پسته و بادام به بازار ها سرگردان میگشتند و چوب مورد نظر را به قیمت خوب میخریدند. مردم از نادانی و ناداری, درختهای بادام و پسته خود را قطع کرده به بازار آوردند. یکی دو ماه بعد بازار ها را چوب پسته و بادام گرفت. خریدار ها که به مقصد رسیده بودند, راه خود را گرفتند و رفتند. دیگر کسی حاضر نبود به قیمت چوب سوخت آنرا بخرد.

زیرا, خسته ایکه درخت بادام و پسته را بسازد و حاصل آن در پای درخت بریزد, مستلزم وقت و خواری زیاد است.

تگها

اعضای انجمن اخوت مخفی دینی, آدمکشان حرفوی بودند که در بخشهای شمال و مرکز هند پراگنده بودند. در قرن هفت میلادی فعالیت داشتند. رعب و ترس زیاد در دلها انداخته بودند. در سال 1861 از فعالیت آنها کاسته شد. انگلیسها برای شناسایی آنها که بیشتر به لباس زایر, مسافر و درویش فعالیت میکردند, اجنتهای خود را به شکل آنها درمیآوردند, و آنها را دستگیر میکردند. در بین مردم ما اصطلاح ( خود را به تگی زدن, خود را تگ انداختن, تگ بودن, تگ و تگمار ) نیز از همین شیوه و روش آمده است.

موزه و قمیص

عادت پوشیدن جرابهای مردانه و زنانه ابتدا در زمان هارون الرشید در شهر بغداد بین ثروتمندان رواج یافت. آنها جوراب را موزه میگفتند. همچنان پوشیدن پیراهن که یکنوع پوشش مخصوص بود بنام قمیص یاد میشد . در زبان فرانسوی کلمه شمیز از قمیص عربها گرفته شده است و از آنجا به اروپا آمد. ضمنا کمیس در زبان پشتو نیز از قمیص عربی گرفته شده است.

مفهوم قره باغ

کلمه کارا در زبان فارسی قدیم به معنی بزرگ و گسترده استعمال میشد. بنا کارا باغ, یعنی باغ بزرگ و به همین نحو کارا شهر, کارا چمن, کارا خانه به معنای شهر بزرگ و چمن بزرگ و خانه بزرگ و گسترده آمده است. که به مرور زمان حرف کاف به قاف و حرف الف به حرف ( ه ) تبدیل شده و ما به عوض کارا باغ, قره باغ و به عوض کارا تپه قره تپه مینویسیم و تلفظ میکنیم

تاریخچه ملیشه ها

تشکیل حکومت جهانی در ادوار مختلف, در فکر و نظر کشور گشایان مختلف خطور کرده, و همین فکر و نظر سبب تشکیل امپراتوریهای بزرگ و وسیع در گوشه و کنار جهان شد. در کشور پهناور هندوستان, هرگاه پادشاهی بر کل هند حکومت میکرد, این حکومت بر کل جهان معنی داشت. مردم بیرون از این محدوده را بنام بربر یا ملیچها یاد میکردند. ناسیونالیزم هندو که به رهبری چندراگوپتا شکل گرفت. قدرت حکومتهای خارجی را در هند برانداخت و آنها را بنام ملیچها از هند بیرون کرد. استعمال این کلمه در زبان و فرهنگ ما قدامت زیاد ندارد. در کلمه ملیچها حرف چ به حرف ش تبدیل شده و ملیشه به نیرو های اطلاق میشود که خارج از نظم و انضباط و تشکیلات ارتش دولتی باشد. در محلات تشکیل میشد و دولت در پلانهای امنیتی و عملیاتی خود از نیروی آن استفاده میکرد. تشکیلات نیمه و یا شبه نظامی در افغانستان در نظامهای ملوک الطوایفی وجود داشت که در خدمت اربابها و خوانین در محلات میبود. و در مواقعی که ضرورت, در خدمت دولت قرار میگرفت و بنام ایلجاری و سخلوی جمع آوری میگردید وصفوف قوای دولتی را تقویه میکرد.

تشکیل قوای ملیشه در افغانستان بعد از کودتای هفت ثور شکل گرفت و معمول شد. بیشتر جنبه قومی و منطقوی داشت. گروه های شبه نظامی با استفاده از مساعدتهای مالی و تسلیحاتی دولت, در محلات تشکیل شدند و برای برآورده شدن مقاصد دولتی, در محدوده ای محلات مذکور فعالیت میکردند. گروه های شبه نظامی که ظاهرا در صف مخالف دولت بودند, اما در خفا طبق یک پروتوکول از طرف دولت کمک و حمایت میشدند که بنام پروتوکولی یاد میگردیدند, نیز از همین قماش بودند. این گروه ها با دست آزاد به جان و مال و ناموس مردم تجاوز میکردند. امتیازات این گروه ها مثل معافیت از خدمت نظام, زورگویی, خودسری, معافیت از تعقیب قانون و داشتن درآمد فوق العاده بود که سبب افزایش این گروه ها شده بود. اختلاف بین این گروه ها, سبب برخورد های خونین میشد که هر دو طرف کشته میدادند. در بسیاری حالات سازمان امنیت دولتی, برای تضعیف گروه مورد نظر, این اختلاف و رویارویی را چاق میکرد. از این تشکیلات بیشتر به ضرر و تضعیف وحدت ملی در افغانستان استفاده شد.

بی خلطه فیر کردن

با بکار بردن این اصطلاح , عمل یا کار شخص طرف مقابل مورد انتقاد قرار داده میشود. اقدامی که در مورد آن دقت و توجه به عمل نیامده باشد, بدون کدام رهنمودی صورت گرفته باشد, در واقع شخصی مورد نظر ناسنجیده دست بکاری زده باشد. عیب و نقص کارش مشهود باشد. میگویند: بی خلطه فیر میکند.

کلمه خلطه به غلط گرفته شده است. در اصل خریطه است. خریطه کیسه که از چرم یا پوست ساخته میشد, گذشته ها, موقعیت ساختمانهای طبعی, شهر ها و آبادیها را روی پوست حیوانات برجسته و مشخص میساختند, آنرا بنام خریطه یاد میکردند, در لشکر کشیها و جنگها طبق رهنمایی خریطه ها عمل میکردند. و یا اینگونه نقشه ها را در خریطه ( کیسه ها ) جا میدادند, و در لشکر کشیها با خود میداشتند. در مسایل نظامی امروز, خریطه اهمیت خاص دارد, نقشه های که به این منظور تهیه میگردد, جز اسناد محرم میباشد؛ جز اسرار نظامی حفظ میگردد.

نظریات