عوامل و انگیزه اصلی بحرانهای اقتصادی

ریشه بحرانهای اقتصادی

عوامل و انگیزه بحران های اقتصادی در عملکرد نظام سرمایه داری نهفته است. زیرا, این نظام روی سکوی استثمار و بهره کشی استوار است. برای توضیح این مطلب تاریخ را ورق میزنیم, به صورت فشرده و مختصر قرن 19 را مرور میکنیم:

تقسیم جهان بدو گروپ فقیر و غنی:

تسلط قدرتهای استعماری و پروسه در بند کشیدن کشور های جهان در قرن 19 پایان یافت. قدرتهای استعماری جهان را بین خود تقسیم کردند. توده ها را در بند کشیدند. مخالفت و مقاومت ملتها را به جبر و زور خاموش ساختند. اشغالگران برای حفظ و توسعه تسلط خود در مستعمرات, غیرمسئولانه عمل کردند. به اعمال و روشهای منافی ارزشهای انسانی و اخلاقی متوصل شدند. کوشش و تلاش آنها جهت غارت مستعمرات حد و مرزی را نمیشناخت. هدف آنها از تجاوز و اشغال کشور ها و به بند و اسارت کشیدن توده ها, غارت ثروتهای مادی و معنوی کشور ها بود. آنها اقدامات و فعالیتهای دور از کرامت انسانی و وحشیانه خود را, با روپوشی عوام فریبانه بنام آشنا ساختن ملتها به فرهنگ و تمدن جدید, ترویج دین مسیح, انسانی جلوه میدادند.

وسیله موثر که تسلط و حاکمیت اشغالگران را در مستعمرات دوامدار میساخت؛ ترویج فقر بود. آنها ساختار اقتصادی و اجتماعی را در مستعمرات پریشان ساختند. در اثر اعمال محدودیتها و ایجاد موانع: مثل منع صدور و ورود بعضی اقلام تجارتی, وضع تعرفه های بلند گمرکی, بلند بردن مالیات, وضع مالیات جدید, ایجاد موانع و راهبندان, اعطای امتیازات به گروه های مورد نظر, وضع مقررات و قوانین دست و پاگیر, ورود اموال مشابه و رقابتهای نابودکننده, انحصار بخش از فعالیتها و غیره, زمینه های شغلی و مصروفیت مردم را در شهر ها محدود ساختند. ظرفیتهای تولیدی در شهر ها از استفاده باز ماند. کارگاه ها و دستگاه ها بسته شد. صنایع دستی و خانگی سقوط کرد. تولیدات به حد اقل خود رسید. بیکاری عام شد. فقر دروازه ها را کوبید. مردم درمانده و گرسنه شدند. مردم بیکار برای دریافت لقمه نان, از شهر ها به دهات و روستا ها روآوردند.

به صورت عموم, اقتصاد مستعمرات بالای سکتور زراعت استوار بود. زراعت در این کشور ها مطابق سنتهای نظام فیودالی به اصول و روشهای ابتدایی, عنعنویی, وابسته به عوامل طبیعت صورت میگرفت. سکتور زراعت نیروی کاری را که از شهر ها سرازیر میشد گنجایش نداشت. ورود نیروی کار ارزان, نان دهقان را نصف کرد. ملاکها و فیودالها از این فرصت استفاده کردند. مواد خام ارزان وارد بازار شد. جای تولید مواد غذایی را, تولید مواد خام صنعتی گرفت. فقر و گرسنگی در دهات و روستا ها نیز گسترش یافت.

به این ترتیب, قسمت اعظم نیرو و توان اجتماعی, در بخش زراعت و خدمات تجارتی مصروف شد. مواد خام به قیمتهای انحصاری به خارج انتقال داده میشد. بازار های مستعمرات از تولیدات داخلی خالی شد. جای آنرا اقلام وارداتی گرفت. مستعمرات به منبع تولید مواد خام و مصرف محصولات خارجی تبدیل شد.

نظام فیودالی در بسیاری از کشور ها در حال فروپاشی بود. تسلط استعمار آنرا جان تازه بخشید. فیودالها و اقشار وابسته به آن, از تسلط استعمار حمایت کردند. این حمایت دوجانبه زمینه دوام و بقای هر دو را مساعد ساخت. خصوصا قشر روحانی و پیشوایان مذهبی با پخش اوهام و خرافات جلو قیام و بیداری توده ها را گرفتند.

نظام سرمایه داری در مدت پنج قرن در راستای پیشرفتهای علمی و فنی, در روشنایی افکار و اندیشه های جدید به فعالیت خود ادامه داد. حصول سود سرشار از توسعه تجارت و غارت مستعمرات رشد آنرا سرعت بخشید. در محدوده این نظام علم و دانش توسعه یافت. صنایع انکشاف کرد. معادن به پیمانه وسیع استخراج شد. شهر ها توسعه یافت. مراکز بزرک صنعتی و تجارتی به وجود آمد. تجارت جهانی شد. نظام پولی انسجام یافت.

قرن بیستم با تحولات عمیق و شگرف خود از راه رسید. نظام سرمایه داری به مرحله تکاملی خود پا نهاد. افکار و اندشیه های انقلابی و آزادیخواهی, توده های محروم را بیدار کرد. مبارزات آزادیخواهی و استقلال طلبی علیه قدرتهای استعماری در مستعمرات اوج گرفت. استعمار با شیوه کهنه عقبنشینی کرد.

مستعمرات آزادی و استقلال خود را بدست آوردند. کشور های از بند رسته ظاهرا با کسب استقلال سیاسی, از شر استعمار نجات یافتند. اما, عوامل عقبماندگی اقتصادی, فرهنگی و اجتماعی در این کشور ها, که از دوران تسلط استعمار بجا مانده بود, از استقلال و آزادی کشور ها حمایت نکرد. تشدد, پراگندگی, پریشانی, فقر و عدم ثبات سیاسی در این کشور ها, زمینه مداخله را به شیوه ها و روشهای جدید مساعد ساخت. در این کشور ها, جای قوتهای استعماری را حکومتهای خود کامه و دستنشانده گرفت. حکومتهای مذکور که حمایت قدرتهای بیرونی را با خود داشتند؛ از منافع فیودالها و اقشار مربوط به آن حمایت کردند. فقر و کهنه گرایی جلو رشد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور ها را گرفت. فرسایش زمینهای زراعتی, دوام زراعت به شیوه قرون وستایی, ازدیاد نفوس, اثرات منفی و تخریبی جنگها. در نتیجه این کشور ها را از روند تغییرات و تحولات سیاسی جهان دور ساخت. کشور های جهان بدو گروه فقیر و غنی از هم فاصله گرفتند.

شکاف روبه توسعه بین کشور های فقیر و غنی جهان

آزادی و دیموکراسی, جنسی است که هر کجا خریدار و علاقمند دارد. پیروان مکاتب و اندیشه های مختلف بدنبال آن هستند. آنرا دوای تمام درد ها میدانند. استعمار از آن نقاب خوش آب و رنگ ساخت. دفاع از آزادی و دیموکراسی را شعار روز خود قرار داد. مدافعین سیاست تجارت آزاد در پرتو آزادی و دیموکراسی, در قبال کشور های فقیر جهان, برخورد دوگانه را پیش گرفتند: در کشور های که اوضاع داخل آن باب مراد بود, یعنی توده های مردم به انسجام و بیداری لازم نرسیده بودند. مانع تجارت ازاد نمیشدند. در این کشور ها از استقرار حکومت بورژواها و لیبرالها به شیوه غربی حمایت و پشتیبانی کردند. برعکس, در کشور های که استعمار کهنه, درشتی و زشتی توده ها را به صورت کل نگرفته بود. توده ها جلو غارت ثروتهای ملی خود را میگرفتند. طور نمونه در کشور های ایران, چلی, هسپانیا, افریقای جنوبی, برازیل, اندو نیزیا, ترکیه, شیخ نشینهای خلیج فارس, عربستان سعودی, مصر و فلپین اصول و ارزشهای ازادی و دیموکراسی را نادیده گرفتند. میخ رژیم های دیکتاتوری را در این کشور ها قایم کوبیدند. آزادی و آزادیخواهی را سرکوب کردند.

استعمار جدید با استفاده از امکانات اقتصادی و نظامی, کوچکترین تغییر و تحول را در کشور های فقیر جهان زیر نظر گرفت. برای رفع موانع در راه تجارت آزاد, به اقدامات و روشهای مختلف متوصل شد:

اختلافات باقیمانده از استعمار کهن را رنگ و محتوای تازه بخشید. در نقاط مختلف دنیا تشنج و ناامنی ایجاد کرد. با مداخله و حمایت آشکار و پنهان, آتش جنگ را شعله ور ساخت. از اوضاع سود برد.

رژیمهای خودکامه برای حفظ بقای خود, ملیونها دالر ثروت ملتها و دسترنج توده ها را جهت خرید سلاح و مهمات نظامی تحویل کشور های پیشرفته سرمایه داری دادند.

تجارت آزاد یا بلامانع به ضرر کشور های فقیر جهان تمام میشود. طبق خواست حامیان تجارت آزاد, کشور های فقیر جهان باید بازار های خود را بروی تولیدات صنعتی کشور های غربی, بدون هیچگونه محدودیتی باز بگذارند. کاری که قبلا از طریق قدرت نظامی و اشغال کشور ها صورت میگرفت, اکنون باید با رضایت تحت پوشش آزادی و دیموکراسی عملی شود.

در اینصورت صنایع نوپا و تازه کار کشور های فقیر, به صورت برهنه در اثر رقابت با محصولات کشور های صنعتی نابود میگردد. کشور های فقیر مانند گذشته, بحیث منبع تولید مواد خام و بازار مصرف اموال وارداتی باقی میمانند. کشور های فقیر بیلانس تادیات منفی داشته, از تجارت آزاد سود نمیبرند. سکتور تجارت در کشور های مذکور, سرمایه لازم را جهت تمویل پروژه های زیربنایی فراهم نمیآورد. این کشور ها وجوه مورد نیاز را برای تمویل پروژه های رشد اقتصاد ملی, باید از کشور های صنعتی قرضه بگیرند.

موضوع کمک کشور های غنی به کشور های فقیر, با انکشاف شعبات سازمان ملل متحد, و نهاد های بین المللی که فعالیت آنها, زیر نظر کشور های بزرگ صنعتی اداره میشود مطرح شد. این کمکها به عنوان مرهمی روی زخمهای که, از تسلط و غارت استعمار در پیکر اقتصادی و فرهنگی این جوامع بجا مانده است در نظر گرفته شد. برخلاف, کمکهای که در این راستا به کشور های فقیر جهان صورت گرفت, این هدف را دنبال نکرد. تحمیل محدودیتها, برآورده شدن شرایط و خواسته های از قبل تعیین شده, در اعطای کمکها در نظر گرفته شد. نوع پروژه ها توسط منابع تمویل کننده و کمک کننده تعیین و تثبیت گردید. بیشتر این کمکها, پروژه های را تمویل کرد که اولویتها, نیازمندیها و امکانات و منابع داخلی در طرح آنها در نظر گرفته نشده بود. عوامل و موانع دست و پاگیر در جهان فقیر اثرات این کمکها را کمرنگ ساخت. اوضاع در این کشور ها تغییر نکرد. اوضاع موجود, نبود زمینه های زیربنایی مساعد, سبب عدم اطمینان و عدم تمایل سرمایه های خصوصی در پروژه های زیر بنایی شد. سالهاست که منابع زیرزمینی کشور های: ایران, کویت, عربستان سعودی, عراق, شیخ نشینهای خلیج فارس و کشور های امریکای لاتین, به کمک سرمایه های کشور های غنی جهان استخراج و به صورت ابتدایی از دسترس آنها خارج میشود. رقابت در زمینه عرضه مواد خام مشابه به ضرر کشور های ققیر تمام میشود. دستهای متعدد, از دست بدست کردن این ثروت ها در بازار های جهانی سود هنگفت میبرند. حاکمان خودکامه در کشور های مذکور, ملیارد ها دالر عواید ناشی از فروش منابع طبعی کشور را در بانکهای غرب ذخیره میکنند. در صد محدود این امکان را جز در جهت اعمار ساختمانهای رهایشی, هوتلها و مراکز بزرگ تجارتی استفاده دیگری نمیکنند. کشور های نفتی, نفت مورد نیاز خود را از کمپنیهای نفتی کشور های غربی باز خرید میکنند. رژیمهای تحت حمایه, از رشد زیربنای اقتصادی در کشور ها خودداری میکنند. زیرا رشد اقتصادی جامعه باعث بیداری توده ها میگردد. بیداری ملتها پایه های رژیمهای خودکامه را سست و عمر آنها را کوتاه میسازد.

قدرتهای بزرگ اقتصادی و نظامی به بهانه دفاع از آزادی و دیموکراسی, مداخله خود را در امور داخلی کشور های فقیر جهان موجه جلوه میدهند. حامیان دفاع از این سیاست, با امکانات وسیع و گسترده رد پای آزادی و دیموکراسی را در جهان میگیرند, کوچکترین تغییر و تحول را در کشور های نادار جهان از فلتر منافع خود میگذراندند؛ جلو تحولات و جنبشهای ملی را به کمک نیرو های مورد حمایت خود در داخل و در منطقه میگیرند. در صورت مقاومت نیرو های ملی, از اختلافات قومی, منطقوی, زبانی, مذهبی و ده ها بدبختی دیگر, که از استعمار کهن برای روزگار آینده مانده استفاده میکنند. در نقاط مختلف جهان تشنج ایجاد میکنند, آنرا توسعه و گسترش میدهند. از آن خطر بزرگ برای حاکمیت رژیمهای دست نشانده خود میسازند. حکام خودکامه برای بقای خود, ملیونها دالر دسترنج توده ها و ثروت ملتها را, برای تهیه سلاح و مهمات پیشرفته و تقویت قوای نظامی خود به مصرف میرسانند. آزادی و دیموکراسی را دور میاندازند. سر های دگر اندیش را از تن جدا میکنند. به این ترتیب جهان فقیر در دایره فقر باقی میماند. راه های بیرون رفت بروی توده ها بسته میشود. دوام این وضع در کشور های فقیر جهان, سبب فرار مغز ها و سرمایه میگردد.

کشور های امپربالیستی با دادن کمک و ارسال سلاح و مهمات, به صورت مستقیم و غیر مستقیم اختلافات داخلی و منطقوی را بین کشور های فقیر جهان حاد میسازند. به آتش جنگ های داخلی و منطقوی دامن میزنند. قروض سنگینی را به کشور ها و گروه های درگیر و متخاصم تحمیل مینمایند. عواقب و نتایج ناگوار جنگ, زمینه را برای انعقاد قرارداد های یکجانبه و دلخواه برای آنها مساعد میسازد. چاق کردن مخالفت اعراب و اسرایل, جنگ ایران و عراق, مداخله نظامی در عراق و افغانستان به این گفته صحه میگذارد.

در سه ده اخیر, کشور های هندوستان, اندونیزیا, پاکستان, چین از میان موانع و مشکلات عبور کردند. به رشد محدود اقتصادی دسترسی پیدا کردند. بازار های دور و بر را بخود اختصاص دادند. برای توسعه بازار فروش و تهیه مواد خام دست به فعالیتهای گسترده زدند. تقاضای روز افزون به انرژی, بازار آشفته انرژی را آشفته تر ساخت.

مصارف نظامی رو به افزایش در جهان, اعم از کشور های فقیر و غنی, نیرو و امکان هنگفت مادی و بشری را از استفاده و کاربرد سالم بیرون میکشد. صلح و امنیت و آزادیهای انسانها را تهدید میکند. زمینه ها و فرصتهای مساعد را برای اقدامات مفید و سازنده جهت رفع معضلات و مشکلات جهانی ضایع میسازد. عوامل و انگیزه های فوق جلو رشد اقتصادی و فرهنگی را در قسمت بزرگی از جهان میگیرد.

نهادینه شدن ارزشها و اساسات دیموکراسی و آزادیهای فردی و اجتماعی در جوامع پیشرفته, استثمار و بهره کشی را در آن کشور ها از بین نمیبرد. فعالیت اتحادیه ها و سازمانهای کارگری و احزاب سیاسی صرف حد و مرزی را برای جلوگیری از طغیان و خشونت طبقات پایین جامعه مشخص میسازد. با گذشت هر سال از تعداد مردمی که دست بدهن شان میرسد کاسته میشود. از تعداد دارا ها کم به صف نادار ها افزود میگردد. تراکم ثروت در نزد اقلیت محدود افراد جامعه بیشتر میگردد. به تعداد افراد بیکار, کمکار, بیخانه, افراد از خود رفته, معتادین و مریضهای روانی افزود میگردد. تراکم سرمایه در راس هرم اجتماعی, دیموکراسی اقتصادی راتحدید میکند. زمینه فعالیت تشبسات متوسط و کوچک محدود میگردد. تمرکز انحصاری ثروت و تکنالوژی نزد کشور های غنی جهان, سبب میشود که سرمایه و بازده آن به صورت مکرر, در فضای محدود به صورت فشرده بکار گرفته شود. رقابتهای سالم در بین تشبسات نزدیک و متراکم به رقابتهای ناسالم تبدیل میگردد. مواد خام از کشور های فقیر به صورت خیلی ابتدایی و اولیه انتقال داده میشود. در مقابل فراورده های صنعتی جهت فروش به کشور های فقیر جهان صادر میگردد. دوران ناقص و محدود پول و فرآورده های اقتصادی, تمرکز ثروت و انحصار را بیشتر میسازد. بازده سرمایه کاهش مییابد. دوام سیاست نامتعادل و سودجویانه, به صورت یکجانبه سبب میشود که در کشور های فقیر جهان, از ظرفیتها به صورت درست استفاده نشود. اوضاع اقتصادی این کشور ها به حال خود میماند. در اثر افزایش فقر قدرت تقاضا به اموال وارداتی و لوکس کم میشود.

این روند جریان متضادی را توضیح میکند: در کشور های فقیر از ظرفیتها به صورت ابتدایی و حداقل استفاده میگردد. در حالیکه اقتصاد کشور های غنی مشبوع شده است. سرمایه گذاری در ان کشور ها بازده لازم را نمیدهد. دوران اقتصادی سرعت و کییفیت مطلوب را ندارد.

ایجاد و توسعه اتحادیه ها مثل اتحادیه کشور های اروپایی, اتحادیه جدیدالتاسیس کشور های جنوب شرق آسیا, اتحادیه اوپک برخلاف ظاهر شان مانند پایگاه های نظامی و پیمانهای نظامی جدایی و افتراق را بین کشور های جهان بیشتر میسازند. افراد, موسسات, کمپنیهای وابسته به کشور های صنعتی و در مجموع خود کشور های امپریالیستی منافع خود را در محدوده کوچک و تعیین شده در نظر میگیرند. از فکر جهان واحد و جهانی فکر کردن کاسته میشود. برای جلب سرمایه های راکد, و استفاده مطلوب از ظرفیتهای موجود, زیربنای سالم اقتصادی و فرهنگی با امکانات ضمنی از قبل آماده شده ضرورت است. کشور های فقیر جهان چنین امکانات را در دسترس ندارند. زیربنای اقتصادی و فرهنگی جوامع نادار و فقیر خیلی ابتدایی و به حالت قرون وستایی باقیمانده است. توده های فقیر توان خرید را ندارند. قشر مرفه جامعه در کشور های نادار, که به حمایت نیروهای داخلی و خارجی توده ها را غارت میکنند؛ در اقلیت هستند. خرید و مصرف آنها از انبار تولیدات فروش نرفته کشورهای غنی نمیکاهد. استفاده محدود و ناقص از ظرفیتهای تولیدی در جهان, اعمال محدودیتها و موانع برای جلوگیری از رشد کشور های فقیر, با بی اعتبار بودن فکر جهان یکپارچه, مرتبط و بهم پیوسته, در نظر و عمل نزد رهبران و سیاستمداران کشور های امپریالستی آنها را فرصت میدهد که حق مشروع دیگران را در اداره جهان نادیده بگیرند, آنرا در انحصار خود داشته باشند. تمرکز انحصاری سرمایه و تکنالوژی, پشت پا زدن به ارزشهای انسانی, ایمان متزلزل در مورد آزادی و دیموکراسی, جنگها, مصارف هنگفت نظامی؛ در نظام سرمایه داری به شکل بحرانهای اقتصادی بیرون میزنند, گاه و بیگاه یخن آن نظام را میگیرد.

به صورت کوتاه و مختصر بحرانها:

· نتیجه نابودی تمدنهاست.

· فاصله کم ما با توحش است.

· دور بودن ما از ارزشهای انسانیست.

· اشتباهاتی است که همیش تکرار میکنیم.

· نتیجه خود را کوچک دیدن و دیگران را ندیدن است.

· پیشبرد سیاستهای که شکاف بین غنی و فقیر را در جهان بازتر میسازد.

· بیعدالتی در مناسبات جهانی

از این فکر که جهان خانه مشترک همه ما است, زمان زیادی میگذرد. اما, از وقتی که ما آنرا منحیث یک حقیقت با باور ضعیف پزیرفته ایم, زمانی کمی سپری میشود. معضلات و پرابلمهای جهان شمول, با چهره زشت در برابر ما خودنمایی میکنند. حقیقتی را که با نهایت بی مسولیتی دور انداخته بودیم, آنرا مجددا پیش میکشد. ما را به اهمیت مطالبی متوجه میسازد, که سالها قبل باید به آنها توجه میکردیم:

فکر و اقدام اساسی جهت جلوگیری از غارت بیرحمانه و غیرمسولانه کشور های فقیر میکردیم. زمینه رشد زیربنای اقتصادی, فرهنگی و اجتماعی کشور های مذکور را توسط کمکها و مساعدتهای واقعا انسانی و بشردوستانه مساعد میساختیم. تکنالوژی را از انحصار بیرون میکردیم. آزادی و دیموکراسی را حق همه, زندگی صلح آمیز را نیاز همه میدانستیم.

بهتر بود به جای تلاش محدود برای ساختن اروپای مشترک؛ تلاش همگانی برای ساختن و داشتن جهان مشترک میکردیم. در 300 سال اخیر, تلاش پیگیر و وسیع برای تخریب جهان و بشریت صورت گرفت. برعکس, اگر بزرگ میاندیشیدیم؛ سعادت انسان و آبادی جهان را هدف خود قرار میدادیم. حالا در گوشه های خانه مشترک خود, که دیر وقت به اهمیت و ماهیت آن متوجه شدیم. چندین اروپای مشترک, قوی و با ثبات میداشتیم. متاسفانه, به درازای بیست قرن تلاش بشر؛ هنوز ما در تنظیم و ارتباط چند کوچه و پسکوچه محدود و سنگفرش شده اروپای کوچک مشکل داریم.

کشور های غنی جهان, به دست آورده های خود مینازند. آنها را به فاصله کمی در مقابل خود رویهم انبار نموده اند. وقتی به بزرگی جهان که همه از آن بشر است, میاندیشیم. به این باور میرسیم, که افراد بشر در طول تاریخ, جز جنگ با همنوع خود کاری نکرده است. هزار ها امکان و امید و آرزو را نابود کرده, تا یکی را بدست آورده. آیا آنچه را که ما بدست داریم, با آنچه که نابود کردیم, قابل مقایسه است؟

وقتی برای رفع کاستیها, کمبودیها, مصایب, پرابلمها, مشکلات, نارساییها و جبران اشتباهات, از دست آورد های خود کمک میگیریم. انتظار ما را برآورده نمیسازد. ناچیز و کوچک جلوه میکند. کشور های غنی از ثروت دست داشته بدور خود دیوار کشیدند که هنوز هم پابرجاست, بیرون از این محدوده را به چشم بیگانه دیدند. اکنون که ناگزیر هستند از این محدوده بیرون شوند. جهان بدور آنها خط بیگانگی کشیده است. دور و بر آنها تا اقصی نقاط خالی و ویران است. ملیونها انسانی را که تا دیروز بصفت انسان و همنوع خود نمیپزیرفتند. آنها را به زشترین شیوه و روش از ابتدایی ترین حقوق انسانی شان محروم میکردند. امروز با حالت فلاکتبار راه آنها را گرفته اند. انبار بدبختیهای موجود را که به مراتب بیشتر از ثروت متراکم شده آنها است, به آنها میسپارند. کشور های غنی جهان, برای رفع پرابلمها و مشکلات جهانی باید به تنهایی اقدام نمایند.

طبیعت با سخاوت و بزرگواری, زمینی با این خوبی و زیبایی و بزرگی را با امکانات و ذخایر تمام ناشدنی در اختیار ما گذاشته است. زمین وسیله ای است که ما با استفاده از امکانات آن به جهان آشنایی و دسترسی پیدا کنیم.

طبیعت انتظار دارد: ما زودتر از کار زمین فارغ شویم و بکار جهان بپردازیم.

قرنها ست که در روی زمین سرگردان هستیم. از مواهب آن استفاده مینمایم. اما, چه استفاده نادرست و چه زندگی تلخی, تلختر و نادرست تر از پدران و گذشتگان خود. آثار این نادرستی و تلخی در دور و بر ما به فاصله خیلی نزدیک بصورت فقر, فلاکت, گرسنگی, جهالت, خشونت, امراض مدهش و خطرناک, ویرانی و خرابی و بیکاری بجا مانده است. این مصایب از بس دیرینه و گندیده شده, بوی و تعفن آن اطراف و جوانب ما را آلوده ساخته است. هرگاه در و پنجره قصر ها و ساختمانهای خود را باز کنیم. بجای هوای تازه؛ بوی گند آن مشام ما را میگیرد. اگر پرده ها را از مقابل پنجره ها کنار بزنیم. منظره زشت و نفرت انگیز آنرا نیز میبینیم. پرابلمها و مشکلات, همه ریشه در طرز فکر, در بینش و نگرش ما دارد که از گذشته های دوری آنرا بنام سیاست عنوان میکنیم. پرابلمهای فوق, در اطراف ما گره خورده ؛ موجودیت خود را به ما تحمیل میکنند. در آینده خیلی نزدیک, گلوی همه افراد بشر, اعم از فقیر و غنی را خواهد فشرد. افراد سطح بالا در کشور های غنی به این فکر و اندیشه بودند و با تاسف که هنوز هم عده ای بیشماری از آن پیروی میکنند:

جهان غنی جز از طریق غارت باجهان فقیر شده ارتباطی ندارد. پرابلمهای جهان گرسنه, به گرسنه ها تعلق دارد.

بنجامین دیزایرلی از رجال برجسته و صدراعظم بریتانیا میگوید:

ثروتمندان و فقیران دو ملت هستند که میان آنها همدردی و احساسات مشترکی وجود ندارد. از عادات و احساسات همدگر اطلاع ندارند. بطوری که انگار ساکنان نواحی یا اهالی کرات جداگانه میباشند که با تربیت مختلف رشد مینمایند و غدا های مختلفی را میخورند و تحت نظم مختلفی قرار میگیرند و یک قانون بر همه آنها حکومت نمیکند.( صفحه 788 نگاهی به تاریخ جهان )

کاش دیزایرلی, چیرچیل و شخصیتهای نظیر او میشنیدند. اشخاص و افرادی که راه و روش آنها را دنبال میکنند, باید بدانند که ما امروز با حقیقت تلخی مواجه هستیم, که گذشته ها در غفلت وجدان, با نهایت کوتاه فکری آنرا نادیده گرفته اند. جای تاسف است که این مسیر اشتباه و این طرز فکر نادرست هنوز هم دنبال میشود.

پرابلمها, مشکلات و مصایب بشری دیگر از مرز شهر ها و کشور ها بیرون زده؛ هویت و افتخار جهانی بخود گرفته است. برای رفع آنها, جهان قوی, همدست, با توان و با امکان نیاز است.

این باور امید را در دل انسان زنده میسازد:

( تا ریشه در آب است؛ امید ثمر است)

هنوز دیر نشده, آنچه باقیمانده کم و ناچیز نیست. باید دلسوزانه از نابودی آن جلوگیری کرد. مرزها را کمرنگ ساخت. گرد و خاک را از چهره انسان گرفت. چشمها را باز کرد. تعصب, بدبینی و خود بینی را با بزرگ بینی و بزرگ اندیشی باید عوض کرد. خوشبختانه باوجود بدرفتاری و سو استفاده ما؛ طبیعت لطف خود را از ما نگرفته است.

بهتر است مانند پهنا و بزرگی جهان, بزرگ ببینیم, بزرگ بیندیشیم و بزرگوارانه با همدگر برخورد نمایم.

نوشته انصاری

.بتاریخ 25.05.2012 تجدید نظر شد

نظریات