مسیحیت در روم

مسیحیت در روم

توجه دوست ها را به سمینار جلب میکنم که به صورت مختصر جنبه های تاریخی مسیحیت را مطرح بحث قرار میدهد. تاریخ بشر در سواحل دریای مدیترانه از تمدن های باستانی خبر میدهد. مردمان بابل, یونان, کارتاژ و روم دولت های مقتدر را تشکیل داده بودند. از این تمدن ها حراست و پاسداری میکردند. در جریان تاریخ دگرگونی های در این حوزه تمدنی رو نما گردید. شهر بابل سقوط کرد. کشور یونان بعد از فلیپ و اسکندر تجزیه شد. شکوه و جلال خود را از دست داد.

ارستوکرات های روم برای تشکیل دولت با هم توافق کردند. این توافق سنا روم را پایه گذاری کرد. دولت روم شکل گرفت. رومی ها در زمینه تجارت و بدست آوردن مستعمرات با کارتاژ به رقابت پرداختند. برای بسط و گسترش قدرت نظامی, اقتصادی و سیاسی خود با مخالفت دولت کارتاژ مواجه شدند. رقابت بین آنها منجر به جنگ شد. جنگ بین روم و کارتاژ 24 سال دوام کرد. در نهایت کارتاژ در جنگ شکست خورد. رومی ها شهر کارتاژ را غارت کردند. شهر را به آتش کشیدند. مردم کارتاژ را قتل عام کردند. مرد و زن و اطفال را به بردگی و غلامی گرفتند. دولت روم بعد از نابودی کارتاژ اختیار این حوزه را از خشکه و دریا بدست خود گرفت. قلمرو خود را توسعه داد. رومی ها مناطق اشغال شده را غارت میکردند. ملت های زیر سلطه را به بردگی میکشیدند. شهردار روم میگفت: « اگر میخواهید از جهان دیدن کنید. به خود زحمت ندهید. به روم بیاید و دنیا را ببینید.». محصولات متنوع از سراسر دنیا به شهر روم وارد میشد. این محصولات سر و صورت زن های رومی را آراسته میکرد. سفره رومی ها را رنگین میساخت. خانه های آنها را به قصر ها و ویلا ها عوض میکرد. شهر روم را با داشتن قصر ها, مهمان خانه ها, حمام ها, ساختمان ها, استدیوم ها و فوروم ها, پارک ها, جاده ها و خیابان ها جالب و دیدنی میساخت. امپراتوری روم در نتیجه غارت جهان مقدار 7,5 خروار طلا, 366 خروار نقره و 400 میلیون سستری پول رایج به شهر روم وارد کرد. دسترسی ارستوکرات های روم به ثروت های فوق العاده, برای آنها زندگی شاهانه را فراهم کرد. مردم روم به تولید نیاز نداشتند. تمام نیازمندی آنها از مستعمرات وارد میشد. برده ها با فرهنگ و باور های مختلف وارد روم میشدند. در بازار آشفته روم انواع مختلف محصولات اقتصادی و فرهنگی یافت میشد. مردم روم در موجودیت رفاه و ثروت از فلسفه اپیکور پیروی میکردند. در فساد و عیاشی غرق بودند.

دین در روم در دو بخش: دین دولتی و دین مردم عوام از هم تفکیک میشد. مردم عوام باور های دینی خود را با نذر و پیشکش به حضور خدایان گرمی و رونق میبخشیدند. بدین وسیله رضایت خدایان را کسب میکردند. در هنگام مصیبت و بدبختی از آنها کمک میخواستند. دین دولتی, قرارداد بود بین سران دولت و خدایان. امپراتور نیز به صفت خدا قابل پرستش بود. مردم با سوزاندن کندر در پای مجسمه امپراتور این رسم را بجا میآوردند. عوام مردم که برده ها و غلام ها نیز شامل آنها بودند. با سوزاندن کندر اطاعت خود را از دولت روم در راس آن از امپراتور نشان میدادند. رومی ها هر سال در تقویم خود بیشتر از 100 روز را مقدس میداشتند. از آن با جشن های مذهبی تجلیل میکردند. روم را به حال خود میگذاریم. به فلسطین سر میزنیم.

کتب تاریخ در مورد حضرت مسیح نظرات متفاوت ارایه میکند. از منظر دینی, یهودی ها, مسیحی ها و مسلمان ها در مورد حضرت مسیح با هم اختلاف نظر دارند. موضوع که اکثریت آنرا تایید میکنند: عیسی مسیح پسر مریم باکره از خاندان آل عمران که بنام عیسی ناصری شهرت دارد. متولد ناحیه جلیل است. در زندگی حضرت عیسی نکات مجهول و سوال برانگیز زیاد است. حضرت عیسی خلاف جریان طبعی ولادت, از دختر باکره به دنیا میآید. سال تولد او مشخص نیست. کتاب مقدس سال تولد او را در زمان هیرودیس یعنی چهار سال قبل از میلاد میگوید. بسیاری از مورخین آنرا بین چهار تا شش قبل از میلاد میدانند. غسل تعمید او توسط حضرت یحیی انجام میشود. مرگ او را نیز در زمان پیلاطس در بین سال های 26 و 36 بعد از میلاد تعیین میکنند. به عقیده مورخین, عیسی وقتی به صلیب کشیده شد, 33 سال داشت. حضرت عیسی در آغاز, شریعت یهود را بازگو میکرد. رهبران مذهبی یهود او را در حد یک مبلغ و فرد ساده میشناختند. مانع تبلیغ او نمیشدند. یکی از روز ها حضرت با شاگردان خود داخل هیکل معبد بزرگ یهود شد. در معبد فروشنده ها و دلالان را مصروف داد و ستد دید. معبد را از وجود فروشنده ها و دلالان پاک کرد. رهبران مذهبی یهود را نکوهش کرد. پیام خود را در قالب مشخص به مردم عرضه کرد. از آن روز به بعد با مخالفت سران یهود مواجه شد. پیام و ارشادات حضرت عیسی خلاف منافع و خواسته های سران یهود بود. سران قوم او را متهم به کفر و الحاد کردند. حاکمیت رومی ها در فلسطین به سران یهود اجازه مجازات افراد را نمیداد. سران یهود دسیسه را بکار بردند. حضرت عیسی را مخالف حضور امپراتوری روم در فلسطین گفتند. به حاکم رومی مراجعه کردند. حضرت عیسی را متهم ساختند که مردم را بر ضد حاکمیت امپراتوری روم در فلسطین تحریک میکند. مردم را از پرداخت مالیات به دولت روم مانع میشود. برای آزادی فلسطین تلاش میکند. قوانین روم برای مجازات متهم اعدام را پیشبینی میکرد. حاکم رومی حضرت عیسی را اعدام کرد.

بعد از مرگ حضرت عیسی, پیروان آن حضرت مورد اذیت و آزار یهودیان قرار گرفتند. بسیار آنها تعلیمات و گفته های عیسی را فراموش کردند. دوباره به دین پدران خود باز گشتند. تعداد زیاد آنها به نقاط دور دست آواره شدند. رومی ها در برابر شورش یهودی ها علیه حاکمیت و تسلط روم از شدت عمل کار میگرفتند. هزار ها یهود و مسیحی را محکوم به مرگ میکردند. هزار های دیگر را به روم انتقال میدادند. آنها را به صفت برده در بازار های روم میفروختند. مسیحیان در کنار سایر اقلیت های دینی و مذهبی در امپراتوری روم بار غلامی را به دوش میکشیدند.

حضرت عیسی شاگردان خود را آموزش میداد. پیام آسمانی خود را به آنها منتقل میکرد. آنها را برای پخش و گسترش پیام خود در بین توده ها آماده میساخت. کتاب های موجود انجیل از دوازده شاگرد حضرت عیسی نام میبرد. شاگردان عیسی که همه افراد سطح پایین اجتماع بودند. بیشتر آنها پیشه ماهیگیری داشتند. در جمع آنها, شخص بنام شمعون نزد حضرت عیسی مقام خاص داشت. او نیز ماهیگیر بود. آن حضرت او را پطروس لقب داد و جانشین خود معرفی کرد. پطروس کلمه یونانی است. صخره معنا میدهد. حضرت عیسی او را به اساس استواری و ایمان داری پطروس لقب داده بود, دلیل آنرا در این آیت توضیح میکند: « من بر روی این صخره، کلیسای خود را بنا میکنم، و قدرتهای جهنم، هرگز قادر به نابودی آن نخواهند بود. من کلیدهای ملکوت خدا را در اختیار تو(پطروس) میگذارم تا هر دری را بر روی زمین بگشایی, در آسمان نیز گشوده شود و هر دری را بر روی زمین ببندی، در آسمان نیز بسته شود.»

پطروس یگانه حواری بود که در کنار مریم مادر آن حضرت و دیگران هنگام به صلیب کشیدن حضرت عیسی حاضر بود. در پایان مریم را در رفتن به خانه مشایعت کرد.

بر اساس روایت فوق, کلیسای روم خود را جانشین پطروس معرفی میکند. کلید بهشت را از آن خود میداند.

کتاب های که پیام و ارشادات حضرت عیسی را به ما بازگو میکند؛ حدود صد سال بعد از مرگ آن حضرت نوشته شده است. کلیسا روم از جمله کتاب های موجود, صرف چهار کتاب را بنام های انجیل لوقا, مرقس, متی و یوحنا که در متن و محتوا با هم اختلاف دارند, به رسمیت میشناسد. اشخاص و افراد مختلف در محیط ها و موقعیت های متفاوت دست به کار نوشتن این کتاب ها میزنند. هویت و گذشته نویسنده های این کتاب ها سوال بر انگیز است. کتاب های انجیل شخصی را بنام پولس در جمع حواریون آن حضرت معرفی میکند. کلیسا مجموع این کتابها را بنام کتاب عهد جدید یاد میکند. عهد جدید شامل 27 قسمت است. از جمله 23 قسمت آن یا نوشته خود پولس است و یا توسط همکاران و شاگردان او نوشته شده است. از پطروس به عنوان جانشین حضرت عیسی در این مجموعه, یکی دو رساله بیشتر نیست. کلیسا خلاف خواست یهودی ها, تورات را عهد عتیق مینامد. مجموعه عهد جدید و عهد عتیق را یکجا, بنام کتاب مقدس یاد میکند.

پولس کی بود؟

پولس یا شایول از فرقه فریسیان بود. فریسیان یکی از فرقه های کلامی یهود بود. پیروان این فرقه مردمان فریب کار و دو رو و مخالف حضرت عیسی بودند. به او خورده میگرفتند. او را اذیت میکردند. پولس حضرت عیسی را ندیده بود. جز حواریون او نبود. از حواریون او آموزش نه دیده بود. در جمع مردم که برای شنیدن سخنان آن حضرت گرد میآمدند نیز دیده نمیشد. دشمن و مخالف مسیحیان بود. آنها را اذیت و آزار میرساند. در شهادت قدیس استیفان که یکی از پیروان راستین آن حضرت بود, نیز دست داشت. پولس سه سال بعد از فوت حضرت عیسی شروع به فعالیت کرد. با دوستان خود به منظور اذیت و آزار مسیحیان عازم سوریه بود. در جریان سفر ادعا کرد که حضرت عیسی را ملاقات کرده است. کتاب اعمال رسولان آنرا چنین میگوید:

« ناگاه نوری از آسمان به دور او درخشید, پولس به زمین افتاد. آواز شنید که میگفت« ای شایول برای چه بر من جفا میکنی, گفت خداوندا!

تو کی هستی؟

خداوند گفت: من آن عیسی هستم که تو به او جفا میکنی ».

همراهان او متوجه این جریان نشدند. خودش نیز برای سه روز نابینا بود. چند روز بعد در شهر دمشق داخل کنیسه شد. اعلام کرد که عیسی پسر خدا است.

ویل دورانت علت بروز این حادثه را چنین توضیح میکند: « شاید شایول در اثر گرسنگی, تشنگی, خستگی راه, آفتاب سوزان, فقر و نا داری, ضعف بدنی دچار چنین حالت شده باشد».

پولس شهروند روم بود. از این امتیاز به نفع خود استفاده میکرد. از تعقیب مخالفان و از مجازات نجات پیدا میکرد. جهت تبلیغ به کنیسه ها سر میزد. مخالف پطروس بود. او را صرف یکبار ملاقات کرد. پولس در کلیسا های که تبلیغ میکرد, افراد ثروتمند جمع میشدند, با پرداخت صدقه کلیسا را کمک میکردند. کلیسا با دست باز هزینه سفر های پولس را میپرداخت. پولس در نخستین سال های فعالیت خود در شهر دمشق, از طرف یهودیان دستگیر شد. توسط دوست های خود نجات یافت. مدت 8 سال زیر تاثیر فرهنگ یونانی در زادگاه خود در شهر طرسوس اقامت داشت.

یوحنا یکی دیگر از حواریون حضرت عیسی است که زندگی او در پرده ابهام قرار دارد. به اساس بعضی روایات, یحیی تعمید دهنده او را به حضرت عیسی معرفی کرده است. روایات موجود او را برادر یعقوب پسر خاله حضرت عیسی معرفی میکند. کتاب مقدس او را شخص بیسواد, در جمله شاگرد های پولس معرفی میکند. در عین حال او را نویسنده یکی از انجیل های چهارگانه نیز میشناسد. همانطور که فیلن فیلسوف یهودی صورت های را به کیش یهود پیوند زد. آنرا برای پذیرش ذهن یونانی ها که با منطق و افکار فلسفی درگیر بودند, مساعد ساخت. یوحنا نیز به پیروی از پولس, از فلسفه یونان و آیین عرفانی یهود حکمت جدید را پایه ریزی کرد. طبق این حکمت, مسیحیت از کیش یهود جدا شد. مسیح به عنوان یک یهودی معرفی نمیشد. بلکه پسر خدا و سهیم در ابدیت خدا معرفی میشد. عیسی نتنها داور بشر بود, بلکه آفریننده اصلی جهان نیز شناخته میشد. مسیحیت در سنت های مذهبی و فلسفی روح یونانی ادغام شد. روح یونانی که رو به زوال بود, در الاهیات کلیسا دو باره جان تازه گرفت. زبان یونانی که قرن ها از فلاسفه و از مکاتب مختلف فلسفی پذیرایی کرده بود. برای ادبیات مسیحی و شعایر مسیحیت وسیله شد. افکار مربوط به تثلیث خدا, داوری روز پسین و پرستش مادر و کودک, همچنان رهبانیت را که از فرهنگ های مختلف وارد روم شده بود, خیلی ساده در خود جای داد. مسیحیت نتنها با شرک مبارزه نکرد. بلکه شرک را در خود پذیرفت و آنرا رنگ و محتوا جدید داد. پیروان حضرت عیسی در ابتدا بیست نفر بودند. پس از صد سال تعداد آنها به پنجاه هزار و پس از 300 سال به چهار میلیون میرسید. پیروان آن حضرت برای اولین بار در شهر انطاکیه پایتخت سوریه مسیحی خوانده شدند.

در نوشته های پولس میخوانیم: « هر انسان که از زن به دنیا میآید, وارث گناه آدم است. از نفرین ابدی جز به وسیله مرگ پسر خدا که کفاره گناه است, نمیتواند نجات یابد ».

این مطلب برای مشرکان به خصوص برای مردم مصر, آسیای صغیر و یونان قابل قبول بود. در باور های دینی آنها نیز خدایان وجود داشت که به خاطر نجات بشر مرده بودند. آنها نیز خدایان خود را به نام های نجات دهنده, منجی و رهاننده یاد میکردند.

پولس برای اینکه خاطر مردم رنجدیده و محروم را تسلی بدهد و الاهیات خود را مورد پسند آنها بسازد, از کتاب حکمت و از فلسفه فیلن فیلسوف یهود استفاده کرد. مفاهیم عرفانی را از آنها گرفت که مردم با آن آشنا بودند.

پولس با این شیوه و روش قسمت های عمده ارشادات عیسی را از نظر مخفی کرد. گفته ها و نظریات خود را جایگزین آنها ساخت. خود را هم سطح و همتراز سایر حواریون معرفی کرد. در برابر این پرسش: مسیح اگر جنبه الهی داشت, چرا تحمل کرد که او را بکشند؟

چنین استدلال میکرد: او این رنج را بخاطر قبول کرد تا دنیای را که بر اثر گناه آدم تسلیم شیطان شده بود, رهایی بخشد. در های آسمان را بروی مردم که شامل رحمت الاهی میشوند باز کند.

طبق نظر پولس:

- نجات انسان ها را به وسیله مرگ مسیح دو عامل مشخص میکند: انتخاب الاهی و زندگی خاکسارانه.

- خداوند از روز ازل انتخاب میکند؛ کسانی را که شامل رحمت خود و کسانی را که محکوم به دوزخ میسازد.

- تجرد بهتر از ازدواج است. ازدواج بهتر از شهوت رانی است.

- زن ها باید تابع شوهران و غلامان باید تابع آقایان خود باشند.

- هر کس در حالت که خوانده شده, در همان حالت بماند.

- دنیا به زودی به پایان میرسد. آزادی و بردگی اهمیت ندارد. به همین ترتیب آزادی ملی اهمیت ندارد.

- هر شخص باید مطیع قدرت های بزرگتر شود. زیرا قدرتی جز از خدا نیست. آنهای که در قدرت هستند. از جانب خدا هستند.

- به کسانی که شما را میآزارند. دعا کنید.

- اگر دشمن به رویت سیلی زد, روی دیگر خود را پیش کن.

کتاب مقدس از قول یوحنا و پولس از مکاشفه های زیاد خبر میدهد. مکاشفه های آنها در آیین مسیحیت, مانع قیام بردگان علیه نظام فاسد روم میشد. این موضوع بعدا توضیح میگردد.

یوحنا در زمان امپراتوری نرون زندگی میکرد. اعتقاد مشترک را اساس مکاشفه خود قرار داد. او فرا رسیدن ملکوت خداوند را مربوط به فرمانروایی شیطان و به کمال رسیدن بدی در روی زمین میدانست. در کشف و شهود خود از داستان شیطان و پیروان او استفاده میکرد: شیطان و پیروان او وقتی به خداوند عاصی میشوند, به واسطه لشکر میکاییل شکست میخورند؛ در روی زمین افکنده میشوند. یوحنا, نرون و حکومت او را به عنوان حکومت عصر ابلیس توصیف میکرد. نرون را دجال میدانست که توسط شیطان تدهین شده است. روم را فاحشه میگفت که در روی آب نشسته, با پادشاهان روی زمین عمل بد را انجام میدهد. قیصر های خونخوار روم بجای شیطان از توده های مردم توقع پرستش دارند. یوحنا در بخش از مکاشفه های خود سقوط روم و تباهی رومی ها را پیشبینی میکرد:

- بلای از ملخ ها به زودی همه اهالی را به جز 140 هزار یهودی را که نشان مسیحیت را در پیشانی خود دارند, در مدت پنج ماه عذاب خواهند کرد.

- فرشتگان خواهند آمد و هفت جام خشم خداوند را در روی زمین خالی خواهند کرد. مردم را به زخم های وحشتناک مبتلا خواهند کرد.

- دریا را به خون مرده مانند خواهند ساخت. طوریکه هر چه در دریا زندگی میکند به زودی از بین خواهند رفت.

- فرشته دیگر با همه حرارت آفتاب مردمی را که توبه نمیکنند. می سوزاند.

- فرشته دیگر زمین را با تاریکی میپوشد.

- چهار فرشته دو ده هزار بار, ده هزار بار سوار برای قتل عام یک سوم نوع بشر میآورند.

- زمین لرزه عظیم زمین را ویران خواهد کرد.

- تگرگ های عظیم روی کافران که زنده میمانند, خواهند ریخت.

- شیطان و پادشاهان روی زمین در آخرین حمله علیه خدا ناکام خواهند شد.

- شیطان برای همیشه به دوزخ میرود.

- مسیحیان حقیقی که با خون بره شسته شده از این مصیبت در امان خواهند ماند و پاداش گرانبها دریافت خواهند کرد.

دولت روم و سایر کیش ها:

قلمرو وسیع امپراتوری روم شامل ملت های مختلف میشد. در شهر های ایتالیا به خصوص در شهر روم ترکیب نا متجانس از اقوام و ملیت های در بند کشیده شده به صفت برده بودند. این افراد کیش و آیین که به آن باور داشتند, با خود داشتند و از آن پیروی میکردند. کیش شرک در مقابل کیش های بیگانه از تسامح کار میگرفت. در مقابل کیش های بیگانه نیز به کیش رسمی امپراتوری احترام میگذاشتند. سوزاندن کندر در پای مجسمه امپراتور, اطاعت توده ها را از مقام امپراتور تایید میکرد.

در جمله پیروان ادیان مختلف که در روم گرد آمده بودند, صرف یهودیان از پرستش مجسمه امپراتور معاف بودند. این معافیت شکل قانونی را به خود گرفته بود. مسیحیان ابتدا در اقلیت بودند. آیین دینی و اعتقادی خود را شبه به یهودی ها انجام میدادند. آنها نیز از این امتیاز برخوردار بودند. رهبران روم آنها را یهودی میشناختند. پیروان مسیح در قلمرو امپراتوری روم رو به افزایش بودند. تمدن مشرکان بر شالوده دولت و تمدن مسیحیان بر شالوده مذهب استوار بود. برای یک فرد رومی مذهبش تشریفات و ساختار دولت بود. اوج اخلاق در نظرش میهن پرستی و وفا داری به قیصر بود. برای یک نفر مسیحی مذهبش چیز جدا از جامعه و سیاست بود. مخالفت با مذهب جدید که در حال رشد بود, بیشتر از طرف توده های مردم صورت میگرفت. توده ها علت و انگیزه خشکسالی, قحطی, سیلاب, شیوع امراض و شکست در جنگ ها و سایر مصیبت ها و بدبختی های اجتماعی را ناشی از بی احترامی و بی توجهی مشرکین به خدایان خود میدانستند. اعتراض میکردند. دولت ناگزیر در برابر خواست مردم برای مجازات مسیحیان دست بکار میشد. مسیحی ها را اعدام میکردند. آنها را به زندان میانداختند, تبعید میکردند. پطروس را به صلیب کشیدند. در نتیجه, دوام این وضع تسامح موجود را به دشمنی تبدیل کرد. مسیحیان از فساد و فحشا در روم انتقاد میکردند. از مصیبت های رومی ها شاد میشدند. سقوط روم را در آینده نزدیک پیشبینی میکردند. اوضاع به همین منوال دوام داشت. در سال 261 میلادی گالینوس امپراتور وقت طی فرمانی مسیحیت را مذهب رسمی شناخت. در اثر تصویب این فرمان تشنج تا اندازه فرو کش کرد. جای خود را به آرامش نسبی داد. فرمان مذکور زمینه رشد مسیحیت را بیشتر فراهم کرد. اما عمر این آرامش کوتاه بود. حوادث که بعدا اتفاق افتاد. رومی ها مسیحیان را متهم شناختند. آنها را بار دیگر مورد اذیت و آزار و شکنجه قرار دادند. این وضع برای هشت سال دوام کرد. مقاومت مسیحیان در برابر دژخیمان رومی و تحمل انواع شکنجه های وحشتناک, که در آن زمان امپراتوری روم در برابر بیگانه ها بکار میبرد, ایمان آنها را قوی تر ساخت و به رشد مسیحیت کمک کرد.

تجاوز مکرر بیگانه ها در طول تاریخ, یهودی ها را از فلسطین به سرزمین های بیگانه آواره ساخته بود. تسلط رومی ها در آن سرزمین این جریان را گسترش داد. در نتیجه یهودی ها در قلمرو امپراتوری روم پراکنده شدند. دین یهود محدود و منحصر به قوم یهود است. سایر کیش ها و ملیت ها را در خود نمیپذیرد. لذا وسیله مفید و کارآمد برای خواسته های رهبران دولت روم نبود. رهبران روم مسیحیت را مورد توجه قرار دادند. زمینه های رشد آنرا مساعد ساختند. آنها میخواستند از مسیحیت به حیث وسیله برای خاموش ساختن شورش روز افزون توده ها استفاده کنند. مسیحیت بردگان و اسیران را در آغوش خود میگرفت. برای آزادی آنها کوشش و تلاش نمیکرد. بلکه ملکوت خداوند را برای آنها در آینده نوید میداد که همه در آن آزاد خواهند بود. مسیحیت همه مردم را وارث پیروزی مسیح بر مرگ معرفی میکرد. اختلافات زمینی را موضوع پایان یافته و زود گذر میدانست. آزادی مردم را در جهان دیگر اعلام میکرد. تیره بخت ها, بیچاره ها و بینوایان را در برابر ظالم به صبر و گذشت توصیه میکرد. اکثر کسانی که با مسیحیت پیوند اعتقادی قایم میکردند, از طبقات محروم اجتماع بودند.

جامعه روم در زیر لوای گسترده شرک, در اثر سردی مسلک رواقی, در آیین لذت طلبی اپیکوری در حال احتضار بود. دموکراسی جای خود را به حکومت زور داده بود. اشراف چون گذشته ها قدرت نداشتند. در دنیای آن زمان معنویت مرده بود. امپراتوری روم سلطه بیمار گونه خود را با استفاده از خشونت, بی رحمی, ستمگری بالای مظلومان و ستم دیده ها استوار نگاه میکرد. جهان را غارت میکرد. ظاهر آرام آنرا با برگزاری جشن ها به نمایش میگذاشت. رهبران روم قدرت امپراتوری را در برابر شورش و طغیان روز افزون توده ها ناتوان میدیدند. مسیحیت در دست آنها وسیله بود برای آرامش توده ها. زمینه را برای گسترش الاهیات پولس و شاگرد های او در آیین مسیحیت مساعد ساختند.

ترتولیانوس یکی از امپراتور های روم خطاب به هیات قضات که مجرمین را محاکمه میکرد. در سال 197 میلادی در مورد مسیحیان چنین گفت:

مسیحیان همواره برای همه امپراتور ها, برای مصون ماندن امپراتوری از خطرات, برای لشکریان دلاور, برای یک مجلس سنا وفادار در حال صلح و آرامش دعا میکنند.« 716 قیصر و مسیح»

کیش مسیحیت که اخلاقیات را از یهود و الاهیات را از یونان گرفته بود, در قلمرو امپراتوری روم در حال گسترش بود. امپراتوری روم برای انسجام امور مربوط, دوازده کشیش رقیب را در راس کلیسا ها پذیرفت. کلیسا نتنها مذاهب موجود را در دامن وسیع خود گرفت, بلکه آداب و رسوم چون: لباس کاهنان مشرک, استعمال کندر( بخور ), استفاده از آب مقدس برای تطهیر, روشن کردن شمع کافوری در برابر محراب کلیسا, پرستش قدیس ها, که قبل از مسیح در روم معمول و مروج بود, جز شعایر و مناسک دینی در خود پذیرفت. حقوق روم را به عنوان حقوق شرعی و زبان لاتین را زبان اصیل ذکر و نیایش مسیحیان قبول کرد.

مخالفین و دشمنان روم از اوضاع نابسامان سیاسی, اقتصادی و نظامی در قلمرو وسیع امپراتوری استفاده میکردند. امپراتوری روم را مورد حملات کوبنده قرار میدادند. سربازان رومی در برابر حملات آنها شکست میخوردند. امپراتور ها در جنگ ها کشته میشدند, به اسارت دشمن میرفتند. خود سری و بی نظمی در ارتش روم به سربازان فرصت میداد که جهت رسیدن به خواست های خود امپراتور ها را به قتل برسانند. این وقایع و رویداد ها آشفتگی سیاسی و از هم پاشیدگی اقتصادی را در قلمرو امپراتوری گسترش میداد. سبب جسارت بیشتر دشمن میشد. ایالات با روم رقابت میکردند. دهقان ها و تولید کننده گان رومی ورشکست میشدند. سنا روم اعتبار و توانایی خود را از دست داده بود. در انتخاب امپراتور ها رای افسران و سربازان گارد تعیین کننده بود. رهبران گارد تاج امپراتوری را به کسانی میدادند که به آنها پول بیشتر میدادند. یولیانوس به هر سرباز گارد 6250 دراخما داد. گارد او را امپراتور اعلام کرد. مردم روم و سنا به این عمل اعتراض کردند. برای برانداختن یولیانوس لژیون ها را از بریتانیا و سوریه به روم خواستند.

آشفتگی و بی نظمی در قلمرو امپراتوری به خصوص در شهر روم در حال گسترش بود. به اندازه که در مدت 35 سال 37 تن به عنوان امپراتور برای اشغال کرسی امپراتوری رقیب خود را از بین بردند. در سال 395 میلادی تیودور کبیر امپراتور روم به اوضاع مسلط شد. کشور را میان دو پسر خود تقسیم کرد. بدین ترتیب، دو کشور به نام‌ های روم شرقی و روم غربی پدید آمد. تجزیه شدن امپراتوری روم, موجب دو پاره شدن فرهنگ اروپایی نیز شد. دولت روم شرقی نماینده فرهنگ یونانی و کلیسای اورتودکس شناخته شد.

کنستانتین امپراتور وقت مصروف جنگ با رقبای خود بود. شب در آسمان صلیب بر افروخته را دید. در پای صلیب این کلمات به زبان یونانی نوشته شده بود:« در پرتو این علامت فتح کن ». صبح قبل از اینکه از خواب بلند شود. صدای را شنید که به او امر میکرد: « بروی سپر های سربازان خود علامت صلیب بگذار.»

امپراتور از خواب برخاست. مطابق دیده ها و شنیده ها عمل کرد. در میان لشکریان او مسیحیان زیاد بودند. با این ابتکار به جبهه جنگ رفت. فاتح برگشت. اشتراک مسیحیان در سایر جنگ ها نیز پیروزی های چشمگیر را برای او به ارمغان آورد.

در سال های پر آشوب امپراتوری روم را خطرات زیاد تهدید میکرد. رومی ها برای نجات روم از شر حملات دشمن, به خدایان مختلف متوسل میشدند. کوشش میکردند در جمع خدایان, خدای مقتدر را پیدا کنند که با توسل به آن از روم دفاع کنند. کنستانتین در سال ۳۲۴ اداره شرق و غرب امپراتوری روم را بدست گرفت. وی به خدای مسیحیان پناه برد. خود را مسیحی خواند. مسیحیت را آیین رسمی روم اعلام کرد. کلیسا را با دولت آشتی داد. رهبران کلیسا این پیش آمد را فال نیک گرفتند. مسیحیان را به اطاعت از دولت روم که رنگ مسیحیت را به خود گرفته بود تشویق کردند. کلیسا خیلی زود ثروتمند شد. دیگر به ثروتمندان حمله نکرد. مسیحیان نا دار و فقیر را در تمام قلمرو روم به رهبانیت تشویق کرد. دنیا ستیزی گسترش یافت. در قلمرو امپراتوری دیر های زیاد به وجود آمد. دیر ها زن ها و مرد های بریده از دنیا را در زوایای تاریک خود جای داد. کنستانتین در سال 330 میلادی پایتخت خود را به دهکده‌ بیزانطیوم در حاشیه‌ تنگه‌ باسفر انتقال داد. آن را وسعت بخشید؛ ساختمان‌ های زیاد در آن ساخت. آنرا قسطنطنیه نامید. شهر قسطنطنیه تا سال 1453 پایتخت امپراتوری روم شرقی بود. دولت عثمانی به این شهر بالای رومی ها پیروز شد. حکومت هزار ساله روم را سقوط داد. مسلمان ها نام شهر را به اسلامبول عوض کردند.

آیین مسیحیت که فراز و نشیب های زیاد را پشت سر گذاشته بود. برای معترضین فرصت اعتراض نمیداد. در سال 318 میلادی کشیش بنام آریوس در شهر اسکندریه اعتراض کرد که مسیح با آفرینش یکی نیست. او استدلال میکرد:

- اگر پسر به وسیله پدر به وجود آمده است, باید در زمان به دنیا آمده باشد. پس حادث است. در این صورت نمیتواند با پدر از لحاظ ابدیت یکسان باشد. اگر مسیح آفریده شده باشد, باید از عدم به وجود آمده باشد, نه از ذات پدر. پس با پدر از یک ذات نبوده است.

- او نیز چون معترضین گذشته بر این باور بود که پدر از پسر برتر است و پسر نیز بزرگ‌ تر از روح القدس. کشیش مذکور بر خلاف دیگران، سلسله مراتب را میان موجودات الهی باور نداشت. او بر این باور بود که فقط پدر خدا است.

- از نظر او پسر موجودی بود که پدر به‌ وسیله او جهان را آفرید. اما او خدا نبود. بلکه مخلوقی بود خلق شده از نیستی. او مخلوق بود نه موجود ازلی، زمان آغاز داشت، در واقع «زمانی بود که پسر وجود نداشت.».

- آریوس دو نکته را به‌ عنوان مسائل اساسی در بحث خود مطرح‌ میکرد: «ما به این دلیل آزار و جفا می‌ بینیم که میگوییم وجود پسر دارای ابتدا و آغاز است و نیز اینکه او از نیستی آفریده شده است.».

کشیش معترض میخواست مسیحیت را از آلودگی با شرک پاک کند و یکتاپرستی را دوباره در این آیین زنده بسازد. تعالیم آریوس در عصر حاضر در تعالیم فرقه شاهدان یهوه دیده میشود. این طرز تفکر و اندیشه به سرعت در بین مسیحیان پخش میشد. کلیسا شورای را در مصر تشکیل داد تا آریوس و همفکران او را خلع لباس کند.

کنستانتین به آریوس کشیش نامه فرستاد. او را به آرامش دعوت کرد. آریوس و همفکران او از اعتراض خود دست نکشیدند. اختلاف در جامعه مسیحیت گسترش می یافت.

امپراتور در سال 325 میلادی برای فرو نشاندن اختلافات, شورای عمومی کلیسا ها را بنام شورای نیقیه دایر کرد. در این شورا به تعداد 318 تن روحانی به نمایندگی از کلیسا های تحت حاکمیت امپراتوری روم حضور یافتند. اکثر کلیسا ها از این جریان خبر نشدند؛ نماینده های آنها در شورا اشتراک نکردند. شورا تحت ریاست امپراتور شروع بکار کرد. موضوع تثلیث را تصویب کرد. از جمله اشتراک کننده ها 17 نفر به فیصله شورا رای مخالف دادند.

شورا به این عقیده بود:

- حفظ کلیسا مستلزم ثبات آیین آن است.

کلیسا طبق فیصله شورای نیقیه ایمان مسیحیان را اینگونه باز تاب میدهد:

- ما ایمان داریم به خدای یگانه، خدای قادر مطلق، خالق امور دیده و نادیده. و ایمان داریم به خداوند عیسی مسیح، پسر یگانه خدا، که از ذات پدر است. او، خدا از خدا، نور از نور، و خدای حقیقی از خدای حقیقی است، مولود است و نه مخلوق، و هم‌ ذات با پدر است. همه چیز توسط او آفریده شد، چه در آسمان و چه بر زمین. او به‌ خاطر ما آدمیان و برای نجات و رستگاری ما از آسمان نزول کرد، جسم گرفت و انسان شد. رنج و عذاب کشید. روز سوم از مردگان برخاست و به آسمان‌ ها صعود کرد، و باز خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری کند. و ایمان داریم به روح‌ القدس.

- ما، کلیسای مقدس و جامع، وارث رسولان، لعن میکنیم آنان را که میگویند: «زمانی بوده که پسر وجود نداشته است؛ او پیش از مولود شدن وجود نداشته‌ است، و از نیستی به‌ وجود آمده‌ است.» همچنین لعن میکنیم آنان را که میگویند: « وجود پسر غیر از ماهیت یا وجود پدر منشا گرفته، و تغییر پذیر است و تغییر و تبدیل مییابد.

شورا به کلیسا قرون وسطی نام کاتولیک داد. امپراتور روم را مبین و پشتیبان مسیحیت اعلام کرد.

پایه های امپراتوری که روی شرک استوار بود. آیین مسیحیت را به صورت رسمی در بر گرفت. تمدن نوین مسیحیت روی ویرانه های فرهنگی آلوده با شرک استوار گشت. ویل دورانت محقق و دانشمند معاصر امریکایی در جلد 3 تاریخ تمدن ( قیصر و مسیح صفحه 675 ) مسیحیت را چنین تعریف میکند:

« مسیحیت از مکاشفات آخر الزمانی و درونی یهود در باره ملکوت که فرا میرسد به وجود آمد. نیروی محرکه خود را از قدرت شخصیت و تخیل عیسی گرفت. از اعتقادات به رستاخیز عیسی و نوید به زندگی جاوید قدرت یافت, در الاهیات پولس شکل آیینی پیدا کرد, با جذب اعتقاد و رسوم مشرکان رشد یافت, و با وارث شدن الگو های سازماندهی و نبوغ روم بدل به کلیسای شکوهمند و پیروز شد.

شورای نیقیه جلو دوام و گسترش اختلافات را در آیین مسیحیت نگرفت. اختلافات در جامعه مسیحی عمیق تر شد. فرقه های زیاد زیر نام کلیسا در مسیحیت به وجود آمد. این مختصر به آن نه میپردازد.

حکومت تازه مسیحی شده روم از داخل با مخالفت شدید مشرکین که مسیحیت را مجزا از شرک میدانستند و آنرا به خود و به آیین شرک پیروز میدیدند. مواجه بود. اختلافات ریشه دار در داخل امپراتوری, زمینه را برای اتحاد بربر ها با سایر گروه های مخالف در داخل و خارج روم مساعد میساخت. در قرن پنجم میلادی مرزهای امپراتوری روم مورد تاخت و تاز گسترده بربر ها قرار میگرفت. بربر ها در این حملات از طرف اقوام و گروه های مختلف پشتیبانی میشدند. امپراتوری روم در برابر حملات بربر ها به زانو در آمد. روم و سایر شهر های ایتالیا غارت شد. در زمانی که قدرت دنیوی رو به نابودی میرفت. امپراتوری روم قدرت خود را زیر نام کلیسا هویت جدید داد. قدرت را در روم حکومت روحانی کلیسایی گرفت. اسقف ها جای فرماندهان رومی را در ایالات گرفتند. پاپ در شهر روم مقام امپراتور را گرفت. کلیسا امپراتوری را با قدرت و نیروی جدید تجهیز کرد. تبر به دنبال صلیب به حرکت افتد. ایالات را دوباره فتح کرد. تسلط و حاکمیت خود را بیرون از مرز های امپراتوری سابق نیز گسترش داد. پاپ پایتخت خود را آراسته کرد. فیودالیزم روی خرابه های بجا مانده از نظام بردگی گسترش و استحکام یافت. در تاریکی های گسترده حاکمیت کلیسا رشد کرد. هزار سال به حیات خود ادامه داد. تاریخ بدبختی های بشر را در این دوره زیر نام قرون وسطی در حافظه خود دارد.

سمینار با طرح این سوال به پایان میرسد:

چرا مسیحیت به چنین روز افتاد؟

عوامل و انگیزه های موثر و دخیل در این جریان به صورت مختصر ارزیابی میگردد:

- حضرت عیسی فرصت زمانی کوتاه داشت. بعضی روایات مدت رسالت حضرت مسیح را از سال 30 تا سال 33 میلادی مدت 3 سال قید میکند.

- حضرت عیسی خود یهود بود و با جامعه یک دست یهودی طرف بود. جامعه یهود در سه فرقه بزرگ کلامی پیرو شریعت دوگانه حضرت موسی بودند. مبارزه آن حضرت بر ضد شریعت بود که رهبران و پیشوایان دینی یهود آنرا جز احکام دین میگفتند. پیروی از آن سبب بدبختی و گمراهی توده ها شده بود.

- کتاب های چهارگانه انجیل بعد از مرگ حضرت عیسی, سایر حواریون آن حضرت را فراموش میکند. از زندگی و فعالیت آنها در زمینه تبلیغ آیین مسیح یاد نمیکند. این خاموشی گواه آن میتواند باشد که رهبران یهود بعد از نابودی حضرت عیسی, زمینه فعالیت را از سایر حواریون آن حضرت به صورت قطع میگیرند. سنگسار استیفان یکی از پیروان راستین مسیح به اتهام کفر به حکم رهبران یهود که بعد از خود آن حضرت اولین شهید مسیحیت شناخته میشود. میتواند گواه این مطلب باشد. سایر حواریون آن حضرت از فعالیت دست میکشند, در گمنامی فراموش میشوند.

- انتشار پیام مسیح و سر انجام جهانی شدن مسیحیت به عنوان دین, در بیرون از خاستگاه آن صورت میگیرد. این جریان خود دلیل به این مطلب است.

- پطروس جانشین حضرت عیسی, بعد از شهادت آن حضرت سرزمین فلسطین را ترک میکند. برای دسترسی به شرایط بهتر, به منظور تبلیغ پیام حضرت عیسی به مردم, به یونان, سوریه, روم و بعضی نقاط دیگر امپراتوری روم سفر میکند. به تعقیب او عده محدود دیگر نیز راهی مناطق مذکور میشوند.

- حضرت عیسی در عین زمان با دو دشمن که هر دو علیه او دست دراز داشتند مواجه بود: یکی حضور حاکم رومی در فلسطین و دیگر نفوذ و تسلط سران و رهبران یهود در جامعه. مخالفت رهبران یهود با پیام آوران الاهی تاریخ طولانی دارد. این قوم پیامبران را اذیت و آزار میکنند. آنها را به قتل میرسانند. رهبران یهود خیلی ساده افراد مخالف خود را چون حضرت عیسی و حواریون او تحویل دژخیمان رومی میدادند. زمینه تغییر موضع و دریافت کمک از منابع بیرونی برای حضرت عیسی, در اوضاع و شرایط حاکم میسر نبود.

- شرایط حاکم آن وقت به حضرت عیسی و شاگرد های او اجازه نمیداد که پیام الهی را به صورت مکتوب در بیاورند و آنرا جهت آگاهی توده ها پخش کنند. عدم موجودیت پیام مکتوب سبب شد که اشخاص و افراد گمنام با هویت مجهول خود را در جمع حواریون و شاگردان آن حضرت جا بزنند. به زعم و خواست خود در پیام آن حضرت تصرف کنند. نظریات و عقاید شخصی خود را زیر نام پیام عیسی تبلیغ کنند. این موضوع اساس اختلاف را در مسیحیت گذاشت که با جدایی پطروس از پولس آغاز شد. این اختلاف تا قرن ها بعد نیز ادامه یافت.

منابع که در تهیه سمینار مورد استفاده قرار گرفته است:

از مجموعه تاریخ تمدن نوشته ویل دورانت محقق و دانشمند معاصر امریکایی, صرف به کتاب های یونان باستان, قیصر و مسیح, عصر ایمان, اصلاح دینی مراجعه صورت گرفته است.

تاریخ تفتیش عقاید, نوشته گی تسا و ژان تسا

جهان مسیحیت نوشته اینارمولند

تحقیقی در دین یهود, نوشته جلال الدین آشتیانی

کتاب مقدس