مهمانی دشت مگیدو

مهمانی دشت مگیدو

کتاب زیر این عنوان داستان بلند را عرضه میکند که توسط خانم ایرانی با نام مستعار آمین اشکور در سال1391 توسط موسسه نشر گردون در برلین به چاپ رسیده است.

قبل از این که به جزییات داستان پرداخته شود, داستان خیلی گرفته و مختصر بازگو میگردد:

دو دختر که از زمان بچگی, دوران مدرسه و دانشگاه با هم دوست های صمیمی هستند. هر یک در زندگی آن دیگر دخیل است و از راز و رموز هم دگر مطلع هستند. راوی داستان دوست خود را بنام تک زبان که به سرطان سینه مبتلا بود از دست میدهد. فصل پاییز است. مردم روزه دار هستند. راوی داستان با مادرش برای تشیع جنازه دوست خود, در جمع سایر دوستان به گورستان میرود. مراسم خاکسپاری طبق سنت معمول انجام میشود. مطالب که در سینه باز گورستان مطرح و انجام میشود, ذهن راوی داستان را پر میکند. شب با افکار پریشان و ناراحت به خواب میرود. دوست خود را خیلی سرگردان و پریشان به خواب میبیند. این خواب بالای افکار و اندیشه او تاثیر منفی میکند. آرام و قرار خود را از دست میدهد. خواب و خوراک را فراموش میکند. در تمام ساعات شبانه روز به دوست خود و خواب که دیده فکر میکند. زندگی را فراموش میکند. فکر و ذکر و آرامش خود را از دست میدهد. دختر که چندی پیش از شوهرش جدا شده است. در خانه با مادر و پدر و خواهر خورد تر از خود زندگی میکند. حوادث نا گوار زندگی مشترک که منجر به طلاق و جدایی او از شوهرش شده است. قبل از این حادثه به روحیه او صدمه زده است. او را دچار ناراحتی روانی ساخته که در اثر مداوا تازه بهبود یافته است. مرگ دوستش او را متاثر میسازد. مادرش که ناراحتی های زیادی را متحمل شده است, نگران است که دخترش در صورت دوام غم و غصه, صحت خود را از دست خواهد داد. بدون موافقت دخترش به آخوندی مراجعه میکند که در تعبیر خواب دست بالا داشت. جریان خواب دخترش را با او در میان میگذارد. طبق هدایت آخوند دختر باید جریان خواب خود را بنویسد, آنرا به دست خود به آخوند برساند.

خصوصیات داستان:

کتاب مهمانی دشت مگیدو, داستان بلند نوشته خانم ایرانی به نام مستعار آمین اشکور در 110 صفحه به نشر رسیده. کتاب فاقد مقدمه میباشد. چون نویسنده برای ناشر ناآشنا است. لذا او هم مقدمه را از کتاب دریغ کرده است.

در مورد عنوان کتاب ( مهمانی دشت مگیدو ):

مگیدو, شهر تاریخی است که در تورات از آن یاد شده است. مردم در 4000 سال قبل از میلاد مسیح برای آبادانی به این ناحیه آمدند. 3000 سال قبل از میلاد در آنجا شهری را اساس گذاشتند. در 1457 پیش از میلاد بین فرعون مصر و پادشاه کنعان در نزدیکی این شهر جنگ در گرفت, شهر ویران شده به تصرف فرعون مصر در آمد. مصری ها با کشیدن جاده, شهر را به مصر ارتباط دادند. در1200 قبل از میلاد شهر را دوباره آباد کردند. در بازار های آن طلا و عاج زیاد پیدا میشد. 1000 سال قبل از میلاد مسیح حضرت داود شهر را تصرف کرد. حضرت سلیمان در آن قصر مجلل ساخت. شهر مذکور در اثر حوادث زمان به ویرانه تبدیل شد. از خرابه های آن آثار باستانی زیاد بدست آمده است. خرابه های شهر مگیدو اکنون مربوط اسراییل است که در کنار جاده که از مصر و سوریه به اسراییل میرود واقع شده است.

عنوانی فوق با محتوای داستان یا متن داستان همخوانی ندارد. تک زبان که شاهد محاکمه فرشته ها میباشد و جریان آنرا در خواب برای دوست خود نقل میکند. محل محاکمه را فضای باز معرفی میکند. مردم در ردیف کنار هم قرار داشتند. قاضی یا فرشته نگهبان قانون و متهمین که دو فرشته و یک انسان بودند, جایگاه مشخص داشتند. وقتی محاکمه به پایان میرسد. صحنه از برابر چشم او محو میشود و در عوض صحنه دیگری را میبیند که بزرگی یا وسعت آن به اندازه زمین است, بدون پستی و بلندی. دقیق نمیداند که فرش بود یا نه و یا اصلا عرش بوده باشد. در هر صورت از دشت و شهر ویرانه و خرابه چیزی نه میبیند. هر گاه مگیدو را دشت بدون پستی و بلندی فرض کنیم. بزرگی را که تک زبان از آن نام میبرد ندارد که تمام آدم های که در طی سالیان سال از دنیا رفته بودند, در آن جای بگیرند. جای داشت که نویسنده به طور ضمنی در پاورقی و یا در آخر کتاب در مورد به خواننده معلومات میداد.

کتاب را جدول زمانی قسمت میکند که تقدم و تاخر در آن رعایت نشده است. داستان بعد از ظهر روز سی و یکم شهریور 1388 آغاز و صبح روز هشتم مهر 1388 ختم میگردد. در وسط کتاب فصلی را شب یازده دی ماه 1387 و فصلی را صبح روز 8 مهر 1368مشخص میسازد. علاوه به هشت فصلی که توسط جدول زمانی به خط درشت مشخص میشود. در بین داستان تاریخ و روز های را میخوانیم که با جدول زمانی مغایرت دارد. در صورت که نویسنده از اینکار خود هدف خاص داشت. بهتر بود در مورد به خواننده خود توضیح میداد.

طوریکه گفته شد, داستان زیر عنوان: بعد از ظهر روز سی و یکم شهریور 1388 آغاز میشود. راوی داستان کسانی را انتقاد میکند که نسبت گرمی هوا و گرسنگی در روز های دراز تابستان, قضایی روزه را در پاییز بجا میآورند. ماه روزه است. روز هشتم آذر برای او به اندازه سه ماه پاییز طولانی و خسته کننده بود. در آن روز او با مادرش برای تشیع جنازه دوست خود به گورستان رفته بود.

در صفحه بعد که با: صبح روز سی و یکم شهریور 1388 آغاز میگردد. میخوانیم که دعوای مادر و دختر بالا گرفته بود که اشک مادر کار خودش را کرد و دختر ناچار شد کوتاه بیآید. همه حرف دختر این بود که چرا مادر بی دانای او رفته بود پیش یک غریبه و همه چیز را گذاشته بود کف دستش و از سیر تا پیاز زندگی او را تعریف کرده بود تا بلکه تعبیر خواب دوازده روز پیش او را بگیرد. در صفحه بعد میخوانیم: دختر ته دلش راضی به اینکار نبود, روی تک مبل پذیرایی نشسته بود و با مو های لخت خود ور میرفت. از صبح روز بیستم شهریور کار هر روزش بود.

در فصل بعد که توسط عصر روز سی و یکم شهریور 1388 مشخص شده میخوانیم:

چهلم دوست خدا بیامرزم نزدیک بود, یعنی دقیقا یک هفته مانده بود.

در فصل شامگاه روز سی و یکم شهریور 1388 میخوانیم: دو باره به یاد دوستم افتادم و دلم گرفت. از آخرین باری که او را دیده بودم درست پنجاه و سه روز میگذشت.

در صفحه بعد که اول صبح روز اول مهر 1388 آنرا مشخص میسازد میخوانیم:

کله سحر از خانه زده بود بیرون که او وقت آنجا باشد. . . . . . ..وارد دفتر شد. بعد از این که خود را معرفی کرد نوشته خود را که داخل یک پوشه زرد رنگ گذاشته بود میخواست آنرا مودبانه روی میز بگذارد.

ماجرای خواب دیدن راوی داستان:

راوی داستان عصر تنگ هشتم آذر خسته و پریشان از گورستان بر میگردد. شب به خواب میرود. دوست خود را پریشان و سرگردان به خواب میبیند. این خواب خوشی و آرامش او را میگیرد.

سنت اجتماعی طوری است که مردم برای پیدا کردن راه حل و رفع مشکل خود, به نذر و نیاز میپردازند. به زیارت و امام زاده مراجعه میکنند. از جای نذر مراد میگیرند. در جای بند بسته میکنند. فال میبینند. روی طالع باز میکنند. تعبیر خواب میکنند. با دعا و نیایش سحر خیز میشوند. شب ها را تا سحر بیدار میمانند. بدین ترتیب در امور زندگی آنها فرج حاصل میگردد. راوی داستان نیز به آن میپردازد. سال قبل در حضور دوست خود در حالی که مریض هم بود, شب زنده داری میکند. دوستش او را کمک میکند که تا پای سحر بیدار میماند و در زندگی او فرج ( به احتمال زیاد آشنایی او با جوانی است که بعدا با هم نامزد میشوند ) حاصل میگردد. به یاد آن شب میافتد. برای رفع کابوس و نجات خود از ترس و وحشت از سر شب آمادگی میگیرد. شب رفتن به مسجد برایش میسر نیست. بنا به کمک خواهر خود با پخش برنامه زنده نیایش از تلویزیون تا کله سحر شب زنده داری میکند. کسی نیست که مانع خواب او شود. لحظات کوتاه به خواب میرود. دوست خود را مقابل خود خواب میبیند. از او علت سرگردانی و پریشانی او را میپرسد که شب اول در خواب دیده بود. ضمنا از او میپرسد. آیا آنچه که در مورد میگویند راست است یا نه, بالای تو چه گذشته است. دوستش صحنه های را که مواجه شده بود برایش بازگو میکند.

داستان در بین بیداری و خواب جان میگیرد. مقدمه داستان را جریان زندگی راوی در خانه با خواهر و مادر و پدرش, گذشته او با دوستش, با شوهرش که از او طلاق گرفته, نامزدی مجدد او میسازد. چشم دید دوستش که در جهان باقی با آن مواجه شده, اوج و هسته مرکزی داستان را میسازد. وقتی راوی از خواب بیدار میشود تعجب میکند که صرف دو سه بند دعا را تکرار نکرده, در این لحظات کوتاه زمان طولانی را با دوست خود بوده و مطالب زیاد را از او شنیده است. داستان از اوج خود میافتد. راوی به زندگی عادی خود برمیگردد. با خواهر خود روی مسایل عادی در خانه کلنجار میرود. برای پذیرایی و استقبال از نامزدش آمادگی میگیرد. داستان به پایان میرسد.

به صورت عمده مطالب زیر در داستان چشمگیر است:

آوردن پیام از جهان باقی را به شیوه ها و روش های متفاوت در آثار ادبی نویسنده های مختلف میخوانیم. شباهت های کوچک و ناچیز این پیام را در کمدی الهی دانته میتوان خواند. با این تفاوت که دانته خودش حامل پیام بود. او خودش از دوزخ و برزخ و بهشت بازدید میکند. چشم دید خود را در اثر گرانبها به جهان عرضه میکند. دانته هم در سفرش با کسانی بر میخورد که در زندگی خود آنها را دیده بود و یا در مورد آنها شنیده بود. تک زبان با اشاره به دوست خود تفهیم میکند که کی ها را دیده است. چون در مورد چهره های که میبیند هر دو آگاهی یکسان دارند. از آنها اسم نمیبرد.

داستان خیلی خوب, با مهارت طرح ریزی شده است. از مقدمه تا اوج داستان فاصله کوتاه است. داستان فراز و نشیب ندارد. حوادث ضمنی, توضیحی و تکمیلی در داستان خیلی کم است. راوی داستان راه و مسیر کوتاه را پیش گرفته است. زمینه برای اوج گیری داستان محدود و ناکافی است. مطالب زیاد در داستان طرح شده, ولی نویسنده به آنها نه میپردازد. آنها را معما گونه در لای داستان جای داده است. این مطالب همراه با جدول زمانی که تقدم و تاخر در آن رعایت نشده و با سایر داده های زمانی در داستان همخوانی ندارد. به صورت زاید داستان را قسمت میکند. مانع حضور ذهنی خواننده میشود. داستان را پیچیده و مانع رفتن خواننده با داستان میشود.

در داستان نقش مرکزی را تک ربان دوست راوی داستان دارد که به معرفی او پرداخته نمیشود, نقش اشخاص که در حواشی داستان حضور دارند نیز کمرنگ است.

نویسنده برای این که قلم او را محکوم نکنند. از کس نام نمیبرد. اما, ابتکار به خرج میدهد, با استفاده از خواص و صفات مشترک شان, آنها را مشخص میسازد و مورد بحث قرار میدهد.

نویسنده در فرصت کوتاه که آنرا به سیاه کردن صد و چند برگ کاغذ صرف میکند, به موضوعات مختلف اشاره میکند. به زوایای تاریک اجتماع سر میزند. آنها را با مهارت از دنیای فانی به دنیای باقی میکشد. ارزش و اهمیت آنها را با کار فرشته ها محک میزند. صحت و بطلان آنها را خیلی کوتاه بیان میکند.

مطالب که در داستان به آنها اشاره شده, نویسنده سطحی از آنها میگذرد. آنها را معما گونه در لای داستان باقی میگذارد. این معما ها زیر نگاه خواننده درشتی میکند. از جذابیت داستان میبرد. معما ها به دو دست تقسیم میشوند:

دسته نخست:

- بزرگی انسان را نوید میدهد. در صورتی که انسان به دانایی برسد. خوف و ترس او فرو میریزد و مفهوم زندگی را درک میکند.

- زن در پنجه سنت های خرافی و زرق و برق مدرنیته.

- فشرده نظریات فلسفی را در نظریه نیچه فیلسوف آلمانی فشرده میسازد.

- زن ها بیشتر با احساسات خود زندگی میکنند تا فکر خود.

- نویسنده روی داستان آدم و حوا که در آن حوا ملامت میشود خط بطلان میکشد.

- به اساس شناخت فرشته ها از انسان, بین این مخلوق مختار و خداوند رازی موجود است. از راز حرف زده نمیشود.

- فرشته سمت راست به تاریخچه خانه کعبه اشاره میکند. با تشبه و استعاره از آن میگذرد. و به خنده خدا بروی ابراهیم تمام میشود.

دسته دوم:

- خاموش ماندن در برابر سنت های خرافی اجتماع به خاطر حفظ ابروی خانواده

- محدودیت برای ورود مجدد دختر ها بعد از طلاق به خانه پدر و سرنوشت اطفال دور از پدر

- مقایسه آخوند فالگیر که برای تعبیر خواب دفتر و دیوان به هم زده, همتراز با پزشک روانشناس قرار دارد.

مطالب و نکات با ارزش در داستان:

- فرشته نگهبان قانون اعلام میدارد: ( باعث شرمساری مجدد ما اینبار در پیشگاه پروردگار ملک و ملکوت, وجود کسی است که در نگاه همنوع خود جنس دوم تلقی شده و عمری را نیز به همین عنوان, منشه رنج و آسایش خود و دیگران بوده است. تا هنگامی که او خود به این پیشانی نوشت باور داشته باشد و خویشتن را سزاوار تحت تملک بودن میدانسته و از این بابت سپاس خداوند میگفته, گردونه فلک به مراد جنس برتر گردیده است ).

- در اثر اسرار فرشته ها برای شناخت انسان, پرده از گوش و چشم آنها برداشته میشود و آنها به شناخت زن نوع انسان دست مییابند, از اجرای وظیفه اصلی باز میمانند. به عجز خود و بزرگی و شایستگی انسان صحه میگذارند و اعتراف میکنند. نویسنده این مقایسه را خیلی هنرمندانه سازمان میدهد. ارزش های انسانی مثل آزادی, اراده, انتخاب, قوه تمیز و تشخیص در این مقایسه خود نمایی میکند.

- فرشته ها بعد از شناخت انسان به این نتیجه میرسند که بین او و خالق جهان راز و رمزی است و این موجود خاکی از اسرار معمار عالم هستی آگاه است.

- عجز فرشته ها در مقابل توانایی و استعداد انسان و باز ماندن آنها از اجرای وظیفه خیلی ماهرانه مطرح میگردد, که با درد دل فرشته ها و رفع سو تفاهم بین آنها به اوج خود میرسد.

- توبه کردن امتیاز بزرگ است که خداوند به انسان داده است. با هر بار توبه کردن و به خدا مراجعه کردن دفتر اعمال او پاک میشود. فرشته ها ناگزیر هستند کار های انجام شده خود را ضایع پنداشته دوباره به آن بپردازند.

- محاکمه استثنایی و بی نظیر دایر میگردد که متهمان به وکیل نیاز ندارند. کسی را که موجبات گمراهی آنها را فراهم ساخته, شاهد مدعای خود میگیرند. متهمین اعتراف میکنند و شاهد صادقانه شهادت میدهد.

- به رابطه قراردادی زن و مرد خط بطلان میکشد. این رابطه را به اساس نیاز مرد و ناز زن استوار میسازد.

- خسارات وارده ناشی از وقوع حوادث طبعی را با خسارات وارده از ناحیه حرص و خودخواهی انسان به اجتماع وارد میشود به مقایسه میگیرد.

- امتیاز مادر شدن را چنان بزرگ جلوه میدهد که فرشته آنرا حس بی همتا میداند و در حسرت نداشتن آن میماند.

- جریان محاکمه و اعترافات دختر در واقع راه و روشی است که زن ها و دختر های جوان پیش بگیرند و از موقف و موجودیت خود در اجتماع دفاع کنند.

- فرشته حرص میخورد وقتی کرامت و فضیلت های انسان را مشاهده میکند.

- برخلاف عرف اجتماعی که اکثر زن ها خود را در سایه مرد ها میگیرند, خود را خوشبخت میدانند و احساس آرامش میکنند. دختر در برابر بزرگ فامیل اعتراف میکند که دوست پسر دارد. یعنی توانسته مردی را در پناه خود بگیرد.

معایب اجتماعی:

- رفتن به امام زاده, تجاوز برادر به خواهرش.

- زمین لرزه را ناشی از سنگینی وزن گناه انسان در روی زمین

- زنها استعداد هر کار را دارند در صورتی که زمینه آن از آنها گرفته نشود.

- حیف و میل کمک های که در هنگام وقوع حوادث جمع آوری میگردد.

- زن موجودی که تولدش کسی را خوشحال نمیسازد. مادر در تولدش غبطه میخورد. بر خلاف مرد میخواهد با او بماند.

- تفاوت سن, عدم علاقه دختر که در ازدواج های اجباری نادیده گرفته میشود.

- خشم و غضب را علامت ناتوانی و عجز میداند. انسان از ناتوانی خشمگین میشود. خدا را از آن مبرا میداند. میگوید, خدای من که نمیتواند از من حقیر تر باشد.

- اوضاع اجتماع طوری است که مردم در خوف و وحشت به سر میبرند. مردم هر کجا کابوس میبینند. با کابوس زندگی میکنند و با کابوس عادت میکنند.

- رژیم حاکم آزادی و اختیار را از مردم گرفته, زن ها در بیداری اختیار خود را ندارند, چه برسد به خواب.

- زندگی زن ها مانند خواب است نباید به آن اهمیت داد.

- افراد اجتماع به مسایل علمی توجه نمیکنند. سخن علما و دانشمندان را که پشتوانه زور و فشار ندارد نه میپذیرند. اجتماع با سنت های خرافی به زندگی ادامه میدهد. صرف حرف خدا و پیامبر که از ساخته و پرداخته ذهن آخوند ها است با داشتن پشتوانه زور و جبر رعایت میشود.

- حقوق و آزادی های زن نادیده گرفته میشود و مجبور میشود با جانوری بنام مرد زندگی کند و برای گرفتن طلاق منت کشی کند. برای بدست آوردن آن مجبور است از حقوق خود چشم بپوشد. دست خالی به خانه پدر برگردد.

مطلب که در پیشانی داستان داغ برجستگی میزند. پرداختن به مراسم تدفین مرده است:

- به مرده تلقین کردن: جنازه را تکان دادن, او را تهدید کردن به جنازه نهیب زدن او را هوش دار دادن, مطالب را به صدای بلند تذکر دادن, به مثابه در ترا میگویم دیوار تو بشنو است. آخوند ها برای عاجز ساختن مردم از آن استفاده میکنند. دوست های که برای تشیع جنازه گرد میآیند. از دیدن این صحنه احساسات همه آنها برانگیخته و خاطر آنها آزرده میشود. در دل آنها خوف و ترس ایجاد میکنند. مردم را از دنیا دلسرد و دل زده میسازند. راوی داستان وقتی صحنه های تلقین به مرده دوست خود را میبیند. میخواست داد بزند و به آخوند بگوید که او دوست خود را بهتر از تو میشناسد. اما رعایت سنت اجتماعی را میکند و برای بجا شدن افتخار خانوادگی دوستش خاموش میماند. تحت تاثیر صحنه های تلقین پریشان و ناراحت به خانه میرود. روزی به یادش میاید که در تشیع جنازه مادر کلان دوست خود حضور داشت. مسخره بازی های آخوند را با جنازه هر دو شاهد بودند. دوستش گفته بود طوری که دینداری را به زور به مردم تحمیل میکنند. مرده ها را از راه تلقین متوجه حقیقت میسازند. در ذهن آشفته او این سوال تکرار میشود که با او چه میکنند و بالای او چه میگذرد.

- راوی داستان وقتی دوست خود را در شب اول مرگش پریشان و سرگردان خواب میبیند. این موضوع برای او معما میشود. دختر دوست خود را خوب میشناسد و سال های زیادی را با هم یکجا سپری میکنند. دوستش نسبت به بسیاری آگاه بود. خوب میدانست. به واقعیت های زندگی پی برده بود. با تقوا بود و پاک زندگی کرده بود. جسد او را نیز تلقین کردند. راوی از خود میپرسد که چگونه دوستش به واقعیت پی نبرده, سرگردان و پریشان است. در حالیکه مرتبه خود را در داشتن ارزش های فوق پایینتر از دوست خود میداند, نگران آینده خود میشود. از مرگ میترسد و دچار خوف و ترس میشود. روز ها در این ناراحتی و تشویش به سر میبرد تا برای دست یابی به فرج به نذر و شب زنده داری میپردازد.

- راوی داستان دوست خود را به خواب میبیند ( نه روز بود, نه شب. مثل پشم زده معلق بود, نه بالا داشت و نه پایین. وحشت کرده بود ). احتمال میرود منظور نویسنده از پشم زده که به صورت فشرده و کوتاه به کار رفته, آخوند ها باشد که شب و روز, در بالا و پایین با ریش حضور دارند. به این ترتیب نفرت خود را از ریش و پشم که انسان را با حیوان شبه میسازد بیان میکند. حاکمیت آخوند ها روز و شب نه میشناسد. مخالفین خود را معلق ( حلق آویز ) میکنند. این پشم زده ها یا دارنده های پشم که قدرت را در اختیار دارند, چنان بالای مردم حاکم هستند که راه بالا و پایین را به مردم بسته کردند. شاید اصطلاح پشم زده تحقیر و اهانت باشد که در بین مردم تازه آمده باشد. تا کنون به آن مواجه نشدم.

معایب داستان:

- صحنه خواب طوری طراحی شده است که دوست او مثل همیشه با اعتماد به نفس فوق العاده صحبت میکند. خواهرش که در صحنه حضور دارد و مصروف جمع کردن زیر دستی ها است و دارد فضولی میکند. وقتی دوستش متوجه میشود که او حضور ذهن ندارد. متوجه حرف های او نیست.صدایش را بلند میکند و یا به او سقلمه میزند. برخلاف, تک زبان علت توضیح وقایع را که بعد از مرگ با آن مواجه شده بود, اصرار و خواهش دوست خود میگوید. در حالیکه دوستش مانند همیشه حضور ذهن نداشت. با خواهر خود کلنجار میرفت. نزدیک بود این موضوع را فراموش کند. صرف یکبار از او میپرسد.

- مخاطب قرار دادن او به عنوان عزیزم از طرف تکزبان, بیانگر روابط تنگاتنگ و نزدیک بین او راوی داستان است. راوی داستان از او شناخت کافی دارد. نویسنده نقش اساسی را در داستان به عهده او میگذارد. اما او را خیلی سطحی به خوانند معرفی میکند. از خصوصیات روحی, اخلاقی, طرز فکر و جهان بینی علمی و فلسفی او که به خودشناسی رسیده است به خواننده معلومات نمیدهد.

- راوی داستان وقتی دوست خود تکزبان را مقابل خود نشسته در کوچ میبیند. با وجود که از ناحیه خواب که چند شب پیش دیده, ناراحت و نگران است. فراموش میکند که در مورد از دوست خود بپرسد. ابتدا از دفتر چه خاطرات او و جریان صحبت با بچه ها را برایش باز گو میکند. موضوع اصلی که جویای علت سرگردانی دوستش است به آن تماس نمیگیرد.

- مطلب که راوی داستان تشخیص نمیدهد تاثیر خواب بالای دنیا و آخرت او است.

- در صفحه هشت کتاب میخوانیم: عدل وقتی که همه چیز داشت و درست میشد, ذهنش در گیر شده بود.

از جمله فوق استنباط میشود که عدل اسم شخص باشد. شخص مورد نظر جز راوی داستان کسی نیست. تازه ناراحتی روانی او مداوا شده بود و به فرج دست یافته, با جوان نامزد شده بود که دوستش فوت میشود و خواب پریشان را میبیند. هر گاه کلمه عدل با کامه از کلمه بعدی خود جدا شود. مطلب روشن تر میشود. در صورتی که حدس درست باشد. نویسنده فراموش کرده که این موضوع را واضح بسازد. وقتی تکزبان اسم خود را تغییر میدهد. اسم جدید او ذکر نمیشود.

( مطلب که شخصی میخواهم بپرسم: کلمه تکزبان جدا نوشته شود یا پیوست).

مطالب که مستلزم توضیح بیشتر است:

- امروز در جهان اسلام توصیفی بودن و تجویزی بودن زندگی مسلمان ها بحث داغ است. مسلمان های افراطی تمام شیون زندگی را مطابق خواسته های ذهنی خود که آنرا بر گرفته از دین میدانند عیار میکنند. نمونه آنرا در حاکمیت آخوند ها در ایران و حاکمیت طالب ها در افغانستان میتوان دید.

- ایجاب میکرد در تفکیک و تشخیص این دو طرز فکر یا دو شیوه توضیحات بیشتر به خواننده میداد.

- مطلب دیگر که توضیح نشده, حاکم بودن قانون سوم نیوتن در زندگی دوستش بود.

- قاضی یا فرشته نگهبان رسمیت جلسه محاکمه دو فرشته را اعلام میدارد: این گرد هم آیی که برای دومین بار از بدو آفرینش باعث سرافکندگی و حقارت من و همنوعانم شده, داغی است ابدی, اما اینبار از خاک است. مراد بار اولش چه هست؟

اگر هدف نویسنده شیطان باشد. بهتر بود, به صورت مستقیم و یا به صورت غیر مستقیم در پاورقی ذکر میشد.

- خوف و ترس از مرگ مطرح میگردد. نویسنده پیمانه خوف و ترس از مرگ را مربوط به عدم آگاهی افراد از زندگی میداند. وقتی انسان زندگی را دریابد و به ماهیت آن پی ببرد, مرگ ناچیز و کوچک میشود و دگر کام انسان را تلخ نمیسازد.

- از سنت و مدرنیته یکسان انتقاد میکند که چگونه زن را خوار میسازد. زن هر چه تاوان میدهد از سکوت و خاموشی خود میدهد.

گفتار عوام:

بله بردن داشته باشیم.

کسی به نصیحت کردن و نچق زدن دیگران آدم نمیشود.

پدر پای دختر خورد سال خود را به پایه انبار بسته میکند.( اگر دختر را ول کنی برای بز ها راه باز میشود).

پیام کتاب:

تکزبان برای مادرش نامه مینویسد. وقتی متوجه عجز و ناتوانی مادر خود میشود, پشیمان میشود. نامه را از بین میبرد. فرشته در جریان اعترافات خود از نامه مذکور یاد میکند. نامه را میتوان هدف و پیام داستان گرفت.

خاطره: روی هم رفته داستان مهمانی دشت مگیدو داستان جالب است. با وجود که نویسنده در جو حاکم با محدودیت های زیاد مواجه است. اما, ابتکار, ریزه کاری ها و دقت او قابل قدر است. اگر از جهت دیگر نگاه کنیم. مطالب که توضیح نشده, میتواند انگیزه باشد برای تشویق خواننده به مطالعه در موارد فوق.

به آرزوی موفقیت بیشتر نویسنده

برای آگاهی خواننده گرامی خلاصه دستوراتی را که بنام تلقین یاد میشود و آخوند های تشیع بر اموات اجرا میکنند ذکر میگردد. آنچه در عمل تطبیق میگردد زواید زیاد را با خود دارد که راوی داستان از دیدن و شنیدن آن ناراحت شده است.

تلقين ميّت

مؤ لّف گويد كه غير از وقت احتضار از براى ميّت دو جا تلقين مستحبّ است يكى وقتى كه او را در قبر گذارند و بهتر آن است كه بدست راست دوش راست او را و بدست چپ دوش چپ او را بگيرند و او را حركت دهند و تلقين كنند و ديگر وقتى كه او را دفن كردند سنّت است كه ولىّ ميّت يعنى اقرب خويشان او بعد از آنكه مردم از سر قبر او برگردند نزد سَر ميّت بنشيند و به صداى بلند او را تلقين كند و خوب است كه دو كف دست را روى قبر گذارد و دهان را نزديك قبر برد و اگر ديگرى را نائب كند نيز خوب است و در اخبار وارد شده است كه چون اين تلقين را بكنند منكر به نكير مى گويد بيا برويم تلقين حجّتش كردند احتياج به پرسيدن نيست پس برمى گردند و سؤ ال نمى كنند علاّمه مجلسى عليه الرّحمه فرموده و تلقين كننده به اين نحو بگويد جامع تر است :

بشنو و بفهم اى فلان پسر فلان و نام او و پدرش را بگويد

آيا تو بر آن پيمانى كه از ما جدا شدى هستى كه عبارت بود از گواهى دادن به اينكه نيست معبودى جز خداى يگانه اى كه شريك ندارد و اينكه محمّد صلى الله عليه وآله بنده و رسول او و آقاى پيمبران و خاتم رسولان است و اينكه علىّ اميرمؤ منان و آقاى اوصياء است و آن امامى است كه خداوند پيرويش را به جهانيان واجب فرموده و حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على و على بن محمّد و حسن بن على و حضرت قائم حجت مهدى درودهاى خدا بر همگيشان باد كه پيشوايان مؤ منان و حجّتهاى خدا بر همه آفريدگانند و امامان تواءند امامان هدايت و نيكوكار اى فلانى هنگامى كه آن دو فرشته مقرب كه فرستادگان خداى تبارك و تعالى هستند به نزدت آمدند و از تو از پروردگارت و از پيامبرت و از دينت و از كتابت و از قبله ات و از امامان تو پرسيدند نترس و در پاسخشان بگو خدا جلّ جلاله پروردگار من است و محمّد صلى الله عليه و آله پيامبرم مى باشد و اسلام دين من است و قرآن كتاب من و كعبه قبله ام و اميرمؤ منان علىّ بن ابيطالب امام من است و حسن بن على مجتبى امام من است و حسين بن على كه در كربلا شهيد شد امام من است و على زين العابدين امام من است و محمّد شكافنده علم پيمبران امام من است و حضرت جعفر صادق امام من است و موسى كاظم امام من است و على الرضا امام من است و محمّد جواد امام من است و على الهادى امام من است و حسن العسكرى امام من است و حضرت حجّت منتظر امام من است اينان كه درودهاى خدا بر همگيشان باد امامان و آقايان و رهبران و شفيعان منند كه بديشان دوستى ورزم و از دشمنانشان بيزارى جويم در دنيا و آخرت ، وانگه بدان اى فلان پسر فلان كه براستى خداى تبارك و تعالى خوب پروردگارى است و محمّد صلى الله عليه وآله نيكو رسولى است و امير مؤ منان على بن ابيطالب و فرزندانش امامهاى يازده گانه نيكو امامانى هستند و براستى هرچه را محمّد صلى الله عليه وآله آورده است همگى حقّ است و مرگ حقّ است و سؤ ال نكير و منكر در قبر حقّ است و برانگيخته شدن حقّ است و دوباره زنده شدن حقّ است و صراط حقّ است و ميزان حقّ است و پراكنده شدن نامه هاى اعمال بر مردم حق است و بهشت حق است و دوزخ حق است و قيامت آمدنى است كه شكى در آن نيست و خدا برانگيزد هر كه در گور است.

پس بگويد :

آيا فهميدى فلانى ( از مرده و پدرش اسن میبرند )

در حديث است كه ميّت در جواب مىیگويد بلى فهميدم پس بگويد:

خدايت پابرجا بدارد به گفته پايدار و هدايتت كند خدا

به راه راست ، آشنايى برقرار كند خدا ميان تو و دوستانش در جايگاه رحمتش

پس بگويد:

خدايا دور كن زمين را از پهلوهايش و بالا ببر روح او را بسوى خود و تلقين كن به او از نزد خود برهانى ،

نظریات