اجازه چیست؟

اجازه چیست؟

اعیان و اشراف وابسته به دارالخلافه بغداد, روحانیون و پیشوایان تنگنظر, متعصب و کهنه گرا متوجه شدند که, استفاده بالا مانع دانشمندان اسلامی از کتب و آثار بجا مانده از دانشمندان روم و یونان باستان, نرجمه اثار مذکور به زبان عربی, و دسترسی مسلمانها به فلسفه و تطبیق آن با ارزشهای دینی, دایره آزادی بیان و ابرازعقیده را در مورد مسایل دینی وسعت میبخشد. ادامه این وضع در قلمرو اسلام دشواریهای را به بار میآورد که در نهایت بنیاد خلافت را سست و متزلزل میسازد و در نتیجه خطرات ناشی از آن منافع آنها را نیز به خطر مواجه میسازد. این گروه خلیفه را متوجه این امر خطیر میسازند. خلیفه نظر آنها را تایید میکند, با صدور فتوای شرعی جلو آزادی علما و دانشمندان را میگیرند. ورود و اجتماع دانشمندان را به دربار و جر و بحث آزادانه آنها را در مورد مسایل علمی و دینی قدغن میکنند. علم فلسفه ضد دین و فیلسوف کافر شناخته میشود. مطالعه کتب علمی تحریم میشود. کسب علم و دانش محدود و منحصر به مطالعه و فراگیری علوم دینی میشود و در انحصار فقه ها و ملا ها و شیوخ درآمد. تصوف و دنیا ستیزی دامنه وسیعتر بخود میگیرد. دانشمندان که اصل فوق را رعایت نمیکردند مورد پیگرد قرار میگرفتند و مجازات میشدند, تعداد آنها به عنوان کافر و ملحد و ضد دین نابود شدند. در نتیجه شیوخ, ملا ها, آخوند ها و صوفیهای متعصب و تنگنظر بر دین و دنیا مردم حاکم شدند. سرنوشت مردم و جامعه بسته به فیصله ها, فتوا ها و نظرات فقی آنها شد. دانشمندان متواری شدند. پرده جهل و خودخواهی و تعصب بر تمدن اسلامی سایه انداخت. در تمام قلمرو اسلامی علم و دانش محدود و منحصر به فراگیری علوم دینی شد. فقه ها, شیوخ و امامها در سایه قدرت شاهان و سلاطین خودکامه به آن میپرداختند و به صورت پراکنده زیر نظر آنها در مساجد, خانقاه ها و مدرسه ها انجام میشد. طلاب و علاقمندان علم و دانش زمان در یک مسجد و مدرسه به آموزش میپرداختند. بعد بار سفر میبستند, نزد امام و شیخ در شهر و روستا دیگر زانو میزدند تا به مقصد میرسیدند. قبل از ترویج فن چاپ در بلاد اسلامی از این اصول پیروی میکردند: طلاب که دوره های تحصیلی را طی میکردند و به مدارج بالا میرسیدند, توظیف میشدند تا از کتابها و آثار نادر و کمیاب که توسط اساتید وشیوخ نوشته شده بود, نسخه برداری کنند. اساتید هر کدام از درجه تحصیلی طلاب و چگونگی رفتار و کردار و تقوا و دینداری آنها تصدیق میکردند و سلسله شیوخ و اساتیدی را که خود از آنها کسب فیض نموده بودند نیز تذکر میدادند. به این ترتیب طلاب نه تنها از لحاظ آموزش و درجه تحصیل معرفی میشدند, بلکه از اخلاق, تقوا و رفتار و کردار آنها نیز تذکر داده میشد, تصدیق مذکور بنام اجازه یاد میشد. با این روش کتابها تکثیر میشد و اساتید در حاشیه آنها از صحت و درستی آن تصدیق میکردند. طلاب مکلف بودند سلسله شیوخ و اساتیدی را که استادش از آنها کسب فیض نموده بود, بداند و از آن آگاه باشد. به این ترتیب هر شیخ و آخوند از اساتید بالاتر از خود نام میبرد تا به امام میرسید. طلاب سلسله شیوخ را با اجازه کتبی با خود میداشت و از یک مدرسه یا حوزه به حوزه یا مدرسه دیگر میرفت. شیخ و آخوند بعدی با ملاحظه آن اطمینان حاصل میکرد. او را در زمره طلاب در حوزه درسی خود میپذیرفت. به این ترتیب سلسله شیوخ و آخوند ها با گذشت زمان پیوسته حفظ گردید.

اقتباس از کتاب سردار کابلی نوشته کیوان سمیعی