معاهده دیورند

معاهده دیورند

در برنامه ای خبری تلویزیونی که از کابل پخش میشود, دو مطلب توجه مرا به خود جلب کرد:

الف: گوشه ای شهر اسلام آباد و بازاری مزدحمی که با بیرق های پاکستان مزین شده بود, روی پرده تلویزن را گرفت. نطاق تلویزیون روز 12 اگست 1947 را روز آزادی کشور پاکستان از انگلیسها خواند.

ب: به تعقیب آن نقشه پاکستان و افغانستان ظاهر شد, ساحه ای را که انگلیسها توسط حکمیت دیورند از خاک افغانستان جدا کرده اند, به رنگ سرخ مشخص شد. به این ارتباط تالار جلسات شورای نماینده های مردم دیده شد: وکلا مشوش و پریشان روی مسله ای حل ناشده ای دیورند بحث داشتند, ضمنا یک تعداد وکلا و صاحب نظران, خارج از تالار جلسات شورا اظهار نظر میکردند: آنها موجودیت قوای جامعه جهانی را در افغانستان, برای حل این مسله بهترین فرصت میدانند, به این نظر بودند که دولت افغانستان نامه ای به شورای امنیت ملل متحد بفرستد, و حل قضیه را تقاضا کند.

برای اینکه اشتباه ای رفته تصحیح, و قضیه ای دیورند روشن شود, لازم دیدم, مضمون ذیل را تقدیم علاقمندان نمایم:

باید گفت که روز 12 اگست روز آزادی کشور پاکستان نیست, بلکه در این روز, پرده از روی توطه ها و فریبکاریهای دولت انگلیس برداشته شد, طرح تجزیه نیم قاره هند, بعد از قرنها استثمار و استعمار برملا گردید, کشور پاکستان علنا از پیکر هند گرفته شد. برای تطبیق این طرح, جنایت تکان دهنده و هولناکی در تاریخ بشر به وقوع پیوست. برای توضیح مسله, تاریخ را ورق میزنیم و در قرن سیزده و چهارده میلادی کوتاه مکث میکنیم:

بورژوازی اروپایی ( پرتگالیها, هسپانیویی ها, هالیندیها, فرانسویی ها و آخر از همه, انگلیسها به جزایر شرق الهند ( سواحل مالیزیا, سنگاپور و فلیپین ) و سواحل نیم قاره هند آمدند و به منظور تجارت لنگر انداختند. تجارت توام با غارت ادامه یافت.

تغییرات و تحولاتی بعدی در اروپا و جهان, به تدریج دست سایر کشور ها را از منطقه کوتاه کرد, انگلیسها چون در این وقایع دست قوی داشتند, از آن استفاده کردند, در منطقه باقی ماندند. در اثر رقابت, انگلیسها به طرف سواحل هند رانده شدند, جای خالی فرانسویها را پر کردند, و فعالیتهای تجارتی خود را در هند توسعه بخشیدند و در آبهای هند مقیم شدند.

انگلیسها وقتی به هند آمدند, مستر و آقا نبودند. برای اینکه توجه ای هندیها را جلب کنند, و به دربار شاهان مغول راه پیدا کنند, مانند هندیها, مقابل شاهان و سلاطین به زانو می افتادند. با تحایف و پیشکشهای که با خود میآوردند, روز ها در دهلیز قصر پادشاه و سلطان سرگردان میبودند. برای رسیدن به حضور سلطان, به عمله و خدمه ای قصر متوسل میشدند.

قدرت شاهان مغول رو به ضعف نهاد. بعد از ختم اورنگ زیب, شیرازه ای قدرت حکومت مرکزی در هند از هم پاشید. نیم قاره هند بدست شهزاده ها, نوابها و راجه های بی کفایت و عیاش پارچه پارچه شد. بی کفایتی, جهالت و عیاشی و اختلافات بین آنها دروازه ای ورود به هند را بروی انگلیسها بازتر ساخت.

انگلیسها نسبت به هندیها در مرحله ای بالاتری رشد اجتماعی, اقتصادی و تاریخی قرار داشتند, و از تجارب کافی بهره مند بودند, اوضاع نا به سامان حکام هندی را, چون نعمت خدا داد, مورد رسیدگی و توجه قرار دادند:

برای رفع نیازمندیها و خواسته های حکام هندی, به تربیه عساکر هندی پرداختند, عساکر و افسر های زیرک و جنگ دیده خود را به آنها به کرایه دادند, دایره اختلافات شهزاده های هندی را وسعت بخشیدند. جمع آوری مالیه را از روستا ها و شهر های هند به اجاره گرفتند. در ساختن قصر ها, شهر ها, بنادر و کشیدن جاده ها مصروف شدند. زندگی هندیها را در شهر ها و روستا های هند مطالعه کردند. زخم خونین و چرکین اختلافات جوامع هندو و مسلمان را اساس کار خود قرار دادند.

انگلیسها سه نیرو را در جامعه هند موثر تشخیص دادند:

· گروهی کثیری برهمنان که نبض جامعه را در اختیار داشتند. در آن وقت بیشتر از هشت ملیون برهمن در هند وجود داشت.

· فیودالهای از پا افتاده که با ضعف و سقوط حکومت مرکزی جان تازه گرفته بودند.

· بورژوازی هند که در شهر ها تمرکز داشت.

کار و تلاش انگلیسها توام با حوصله مندی, بیشتر از یک قرن را در بر گرفت, تا اولین آزمایش را موفقانه انجام دادند؛ و برای بلعیدن نیم قاره هند, و نابودی ملیونها هندی دهن خود را باز کنند.

در اشغال سرزمین هند, دو عامل فوق را بخدمت گرفتند, عامل سومی را از بین بردند؛ به کمک خود هندیها هند را اشغال کردند. به کمک برهمنها جامعه هندو را به خدمت گرفتند, و برای گسترش دادن دامنه اختلافات مذهبی, به مسلمانها توجه نکردند, در واقع تبعض قایل شدند. انگلیسها برای تصاحب بازار های داخلی هند, تغییراتی را در ساختار اقتصادی و اجتماعی هند آوردند, که در اثر آن صنایع هند فلج شد, مردم بیکار شدند؛ فقر و فلاکت زندگی مردم را گرفت. احتیاج روز افزون, هندو ها و سکها را مطیع و در خدمت انگلیسها درآورد. مسلمانها به زندگی در فقر, زیر فشار فیودالها و سودخوار ها ادامه دادند, به انگلیسها نزدیکی نکردند.

انگلیس برای اداره ای هند به مشکل عمده ای برنخورد, زیرا همکاری خود هندیها آنها را اطمینان میداد. برای دفاع از هند, و جلوگیری از تجاوز قدرتهای بیرونی, سیاستی را پیش گرفتند, تا روزی که به میل خود به هند آزادی دادند, هند را از هر نوع مداخله و تجاوز بیرونی حفظ کردند.

به کمک کاهنان و سایر رهبران مذهبی, جنبشهای آزادی خواهی و نهضت ناسیونالیزم هند را به بیراه کشیدند.

اختلافات هندو ها و مسلمانها را آنقدر حاد و حساس ساختند, که با خوردن یک مشت علف توسط گاوی, از کنار مزرعه ای, صد ها روستا و ابادی در آتش فرو میرفت و هزار ها انسان فقیر و گرسنه به خاک و خون کشیده میشد.

اوج گیری نهضت ناسیونالیزم در جهان, استحکام و حفظ و تسلط قدرت استعماری انگلیس را, در مستعمرات پر خرج و آنها را به مشکل مواجه میساخت. رقابت در سطح اروپا, انقلاب صنعتی را از انحصار انگلیسها کشید. کشور های اروپایی به سرعت رشد کردند, و رقیب سرسخت انگلیسها در آبراه ها, و در بازار های تجارتی شدند, و حتا در بسیاری موارد از انگلیسها پیش افتادند. جیب انگلیسها چون گذشته از غارت پر نمیشد. بازده سرمایه ها راکد میماند. انگلیسها در ارتباط به هند, روش خود را عوض کردند, موانع را از راه رشد هند برداشتند, بورژوازی هند را زیر نظر و اداره خود رشد دادند. اقتصاد هند را بستری مساعد و مناسبی برای سرمایه های راکد خود ساختند. برای اطمینان و خاطر جمعی از آینده, اقدامات اساسی را روی دست گرفتند:

· اختلافات مذهبی را عمیق تر و وسیع تر ساختند.

· خرافات را تروج و از نظام خرافاتی حمایت و پشتیبانی کردند.

· جلو هر گونه اقدامات و فعالیتهای سیاسی هندیها را گرفتند. برای آینده ای هند, صرف دو سازمان: مسلم لیگ و حزب کانگره ملی را طبق دلخواه خود تشکیل دادند. پلان تجزیه هند را طرح کردند.

لویی مونت باتن, بحیث آخرین نایب السلطنه انگلیس به هند آمد, به ادامه کار ها و اقداماتی که از قبل صورت گرفته بود, برای دادن آزادی به هند, ضرب الاجلی را که از لندن با خود آورده بود معین کرد, و با جدیت, برای آزادی هند دست بکار شد.

برای اینکه هند آینده از دست انگلیس نرفته باشد, در دادن آزادی به هند عجله کردند, در غیر آن, مردم هند اقدام آنچنانی نکرده بودند, که انگلیسها ناگزیر شوند, آزادی هند را بپزیرد.

در ظاهر امر, انگلیسها طوری وانمود میکردند که: ازادی هند, با تجزیه آن کشور گره خورده است. برای رفع اختلافات فرقوی و جلوگیری از عواقب ناگوار و خشونتهای بعدی؛ تجزیه هند ضروری است, دو ایالت هند: بنگال و پنجاب, بین مسلمانها و هندو ها تقسیم گردید. پرده از روی این دسیسه و توطه برداشته شد. اما موجودیت ملیونها مسلمان در سایر قسمتهای هند, در نظر گرفته نشد. با این اقدام غیر مسولانه و دور از تعقل و دور از ارزشهای انسانی, بزرگترین فاجعه ای بشری به راه افتاد, ملیونها هندو و مسلمان برای جابجایی, مقابل هم به حرکت درآمدند, و مانند قصاب به سلاخی همدگر پرداختند. از نیمه دو ایالت بنگال و پنجاب, ( همراه با ایالت سوبه سرحد, بلوچستان و پشتونستان ), که قبلا ذریعه ای معاهده ای دیورند و گولدسمت به هند برتانوی تعلق گرفته بود, کشوری بنام پاکستان تشکیل گردید.

قبلا اشاره رفت که انگلیسها در اداره هند مشکل عمده و دست و پاگیری نداشتند, برای خنثی کردن اقدامات قدرتهای بیگانه در مورد هند نیز تدابیر موثر میگرفتند.

انگلیس با عمیق ساختن اختلافات بین محمد زایی ها و سدوزایی ها, شهزاده های بیکفایت و بی درایت را به جان هم انداخت, گسترش اختلافات به فیودالها فرصت داد, زمینه وحدت و تشکیل حکومت ملی را در افغانستان از بین برد. هرج و مرج در کشور گسترش یافت. انگلیسها, ایرانیها و روسها از ضعف و اختلافات دو خانواده و شهزاده های خودخواه و خاین استفاده کردند.

انگلیسها خود, و به تحریک آنها, همسایه ها, ایران ( حکومت صفوی ها ), روسیه تزار به حریم کشور بی صاحب و در راه مانده ای ما دست یازیدند. خراسان را ایرانها تصاحب کرد. پنجده را روسها و معاهده دیورند به ما تحمیل شد.

مناطقی را که معاهده دیورند از افغانستان جدا کرد, برای جلوگیری از نفوذ, و تجاوز افغانها در آینده به هند برتانوی, انگلیسها آنرا بحیث حایلی در نظر گرفتند. اداره مناطق مذکور را به خوانین, فیودالها و سران قومی واگذار کردند, سیستم عنعنوی و قبلوی را که در مناطق مذکور ریشه و سابقه داشت, مستحکم تر ساختند.

برای اینکه این مسله برجسته شود, برای سرکوبی و غارت ملت افغان, عبدالرحمن, خاینی را که از بچگی در خدمت انگلیسها بود, و برای روز های بعد تربیه کرده بودند, به سرنوشت ملت افغان حاکم ساخت. امیر عبدالرحمن خان, هر چه مخالف انگلیسها یافت, نیست و نابود کرد. هر سری که می اندیشد, گردن زد. برای ایجاد ارعاب و خوف و ترس, زندانها را پر ساخت. کله مناره ساخت. به زعمی بعضیها حکومت وحدت ملی را در کشور تحکیم بخشید. سران اقوام و قبایلی که دیورند آنها از تیغ جلاد نجات داده بود, منافع خود را در سایه انگلیسها دیدند, و به خدمت آنها درآمدند. زمانی که توطه آزادی هند افشا و عملی گردید. لویی مونت باتن برای باز دید با مردم نیم قاره هند, صرف شهر پیشاور را انتخاب کرد. در موتر سرباز با خانم خود از برابر ملیونها نفر گذشت؛ که چند روز بعد رسما پاکستانی شناخته میشدند. به هدایت حزب مسلم لیگ, هزار ها بلوچ و پشتون مسلح, از نایب السلطنه پزیرایی کردند. و به جای سلطه انگلیسها, برای پزیرایی از سلطه پنجابی ها اظهار آمادگی کردند.

پاکستان نو تولد, در واقع طفلی بود, که به دایه نیاز داشت. باتن آمد تا رهبران اقوام سوبه سرحد را مطمین بسازد, که مسلم لیگ و آینده های آن, همه دست نشانده های ما هستند, با شما کاری ندارند؛ اداره قبایل سوبه سرحد تا پایان دنیا, به حال خود باقی میماند, و شما بدون کدام تغییر و تحول, در دیموکراسی نام نهادی که فضای سیاسی پاکستان را خواهد گرفت, اشتراک میکنید.

قبایل مذکور در صورتیکه علاقمندی میداشتند, هنگام تجزیه هند و تشکیل پاکستان, در حین جانبداری از تشکیل پاکستان, برای حق خود نیز اقدام میکردند. خصوصا وقتی که مورد توجه یاتن قرار گرفتند و مسلحانه از او استقبال کردند.

تولد پاکستان با معضلاتی توام بود:

پنجاب و بنگال مجزا و خیلی دور از هم قرار داشت. پنجابیها قدرت سیاسی و نظامی را در پاکستان در دست گرفتند, از پنجاب برای رفتن به بنگال شرقی, مجبور بودند 1600 کیلومتر فاصله را به دور نیم قاره هند طی کنند و به بنگال بروند.

این مسله مایه نگرانی پنجابیها میشد. در جنگ هند و پاکستان, مردم بنگال قیام کردند؛ منجر به آزادی بنگال شرقی شد, و امروز بنام بنگله دیش یاد میگردد, برای قبایل نیز موقع مساعدی بود, متاسفانه اقدامی صورت نگرفت.

موضوع کشمیر به عمد به حیث معضله, بین دو کشور هند و پاکستان جای داده شد. ضمنا موضوع دیورند نیز بین افغانستان و پاکستان. به این ترتیب انگلیس منحیث شخص وارد در قضیه, جای پای برای آینده خود در منطقه گذاشته است.

رهبری مسلم لیگ, طبق توصیه انگلیسها, قبایل سوبه سرحد را برای غارت کشمیر تشویق نمودند. کاش! آنها, طوری که ما آرزو داریم, از چنین فرصت طلایی, برای تعیین سرنوشت خود استفاده میکردند.

مسله دیورند, در مواقع خاص و در لحظاتی حساس, مانند دستوری, برای عده ای ما آگاهانه, و برای عده ای ما, ناآگاهانه میرسد, همیشه تند و در فضای محدود مطرح میگردد, و زود خاموش میگردد. هر زمانی که در افغانستان تغییر و تحولی در پیش است, و انتظار میرود که این تغییر و تحول عمیق شود, تکانی ایجاد کند و باعث حرکتی در کشور گردد, مسله دیورند مطرح میگردد. طرح این مسله, توجه را از مسایل اساسی به خود معطوف میسازد, از اوضاع گل آلود شده, در مجامع سیاسی, پاکستان از آن بهره برداری میکند.

برای تعیین سرنوشت اقوام و قبایلی که دیورند از ما بریده است, صرف خواست و اقدام ما به جایی نمیرسد. زیرا هر زمانی که این مسله جدی مطرح گردد, نظر آنها شرط و حتمی دانسته میشود. آیا آنچه ما میخواهیم, مورد پسند و قبول آنها است یا خیر؟

هرگاه آنها چنین خواستی را حمایت میکنند, در این صد سال اخیر فرصتهای خوب و مناسبی پیش آمده است, زمینه مطرح شدن این خواست از طرف آنها میسر بود, متاسفانه حرکت و صدایی از آنها بر نخاسته است. خاموشی آنها میرساند که, آنها در موقف و موقعیت فعلی خود, خوب جا افتاده اند, مشکل و خواستی ندارند. از همین رو, هرباری که این مسله را مغرضین توسط ما یاد و بود میکنند, آنها در مورد ابراز نظر نمیکنند.

هموطن عزیز! من هم مانند شما علاقه دارم, اما هر بار از خود سوال میکنم:

سالها قبل از دیورند, و سالها بعد از دیورند, تا امروز در کشور ما, نظام یا دولتی مستقر نبود که به خواسته های مبرم ملی توجه نماید. جهت رفع موانع و مشکلاتی که سالهاست از پدر به پسر انتقال گردیده, و با گذشت زمان در حجم آن افزود شده, اکنون چون کوهی استوار در برابر ما قد کشیده و ما را از تحولات جهان بدور نگهداشته است. عوامل متعددی که همه ساخته و پرداخته ای خود بینی های ما است, دست به دست هم داده, ما را در نزد کشور های همسایه, کشور های منطقه و جهان خوار معرفی میکند.

افغانستان با وسعت فعلی و امکانات مادی و معنوی خود, سالها است که در اختیار ما است. به کوه های آن نگاه میکنیم و از دشهای آن میگذریم. به هر شهر و ده و روستای که میرویم, فقر و جهالت بیداد میکند. در مجامع بین المللی, وقتی کشور های جهان را, از لحاظ سطح رشد فرهنگی, اجتماعی و اقتصادی با هم مقایسه میکنند, و آنها را ردیف و رده بندی مینمایند, برای کشور ما جا پیدا نمیشود. هرگاه همین سیصد سال اخیر را در نظر بگریم, دنیا زیاد تغییر و تحول دیده, ملتها از خواب بیدار شدند و به راه افتادند, این تغییر و تحول را لبیک گفته استقبال کردند, از آن بهره ها بردند, از ما خیلی پیش افتادند.

در مورد وضع موجود خود, زیاد از زبان از خود و بیگانه میشنویم و آنرا تکرار میبینیم, در به آن واقع عادت کردیم. فساد اداری در زیر ریش و سجاده و کلاه و چپن ما جای عوض میکند. امنیت و موجودیت و استقلال خود را مرهون خیرات دیگران هستیم. به صراحت اعلام میداریم: پاکستان و ایران در قوای امنیتی ما نفوذ کرده, دست دراز دارند. دزد و صاحب خانه هر دو از رفتن قوای خارجی یکسان نگران هستیم. مدت ده سال است که ملیارد ها دالر امداد و امکانات مادی و معنوی در اختیار ما قرار دارد, هنوز ملیونها هموطن ما در دشتها و کمپهای پاکستان و ایران جیره میخورند, به کرامت انسانی و هویت ملی آنها به عمد توهین میکنند. مجامع بین المللی در مسایل سیاسی و سرنوشت ساز, به نظر ایران و پاکستان بیشتر از نظر خود ما, در مورد خانه و زندگی ما, وزن و اعتبار میدهند. قبل از اینکه, مسله ای مورد نظر, که مربوط به مسایل داخلی ما است, با ما مطرح شود, با همسایه های ما مطرح میکنند, نظر و خواست آنها از اهمیت و الویت برخوردار است؛ بدون نظر موافق آنها, به نظر ما اهمیت نمیدهند. سالها است که ارزشها و هدایات دین اسلام را زیر پا میکنیم, به قتل و قتال همدگر مصروف و به تخریب خانه و حجره خود میپردازیم. روز تا روز از خود بیگانه و به خود بی اعتماد و بی اعتبار میشویم. امکانات, توانایی ها و ظرفیتهای موجود خود را نادیده میگیریم. عوامل و اسباب بدبختی خود را, وارد و ناوارد, به دیگران نسبت میدهیم, و کشور های همسایه را متهم و مقصر میدانیم. زیرا ما خود را نمیبینم:

کشور پاکستان هیچگاه به افغانستان لشکر نفرستاده و نمی فرستد, مداخله دولت پاکستان 80 درصد, به موافقه, خواست و همکاری خود ما صورت میگیرد. طور نمونه: دولت پاکستان پنج نفر تروریست پاکستانی را, از طریق غیر قانونی داخل خاک ما میفرستد. تروریستهای مذکور بعد از عبور از کوه ها و دشتها, به ساحات مسکونی میرسند, یعنی از قرا و قصبات و شهر های ما که ما در آنها حاکمیت و تسلط داریم, عبور مینمایند. افراد مذکور با خود توپ و تانک انتقال نمیدهند. انتقال سلاح ثقیل هم برای آنها مقدور و ممکن نیست و اصلا به آن نیازی ندارند, زیرا آنها با اقدام کوچک و نتایج بزرگ متوسل میشوند, و در این راه از امکانات خود ما استفاده میکنند. اگر آنها را از مرز تا رسیدن به شهر کابل پی بگیریم, در مسیر راه, شبها را در حجره, مسجد, سماوار و سرای ها, زیر نطر ما سپری میکنند. ما آنها را خوب تشخیص میدهیم و میدانیم, در پشتکی و بسته ای که با خود دارد, چه را جای داده است, آنرا کجا و به چه منظور میبرد. از اغماض و چشم پوشی و همکاری ما استفاده میکند, به قریه مجاور میرود و به همین ترتیب تا به مقصد میرسد. افراد مذکور برای اینکه سریعتر به مقصد برسند, بعضا دست خالی میآیند. سلاح مهمات و وسایل طرف نیاز آنها را, به هر پیمانه ای که خواسته باشند, ما ذریعه موتر تا نقطه ای دلخواه برایشان انتقال میدهیم. عمله موتر خود ما هستیم, موتر حامل مواد مذکور, از گمرک و از پوسته ها, از زیر نطر ما رد میشود. در مسیر راه از همکاریهای ما مستفید میگردد. محموله در سرای و یا در خانه ما پیاده میشود. سرای دار و صاحب خانه میداند که موتر حامل چه است و از آن چگونه و برای چه اهداف استفاده میشود. خلاصه این پنج نفر تروریست از طرف صد ها افغان, که منافع خود را جدا از منافع ملی میدانند, کمک و رهنمایی میشوند, تا به هدف خود میرسند. ما 80 در صد سهم خود در همکاری با دشمن, و خیانت به منافع ملی نادیده میگیریم, و ساده از آن چشم میپوشیم, و 20 درصد مداخله مغرضانه دولت پاکستان را بزرگ جلوه میدهیم, و سروصدا را راه می اندازیم. هرگاه پلان و اهداف تروریستها را در تمام کشور در نطر بگیریم, آیا کدام حجره, مسجد, سماوار و یا سرای و خانه ای میماند که تروریستها را پناه نداده باشد؛ و فردی میماند که به منافع ملی پشت نکرده و با دشمن همدست نشده باشد؟

چرا چنین میکنیم؟

افغانستان خانه ای مشترک اقوام و ملیتهای مختلف است, آنها از گذشته های خیلی دور, در کنار هم زندگی کرده اند, و در خیر و شر این زندگی مشترک سهیم اند, و تاریخ پر فراز و نشیب این سرزمین را ساخته اند و میسازند. هرگاه به تاریخ مراجعه کنیم, به بیعدالتی های بزرگ اجتماعی بر میخوریم, که حقوق ملیتها نقض و نادیده گرفته شده است. یکی از عوامل عمده عقبمانی افغانها, و افغانستان از کاروان تمدن و پیشرفت, در منطقه و جهان, ناشی از چنین بیعدالتیها میباشد. تحولات و حوادثی که در چند ده اخیر در جهان, در منطقه و در کشور ما رونما شد, ملیتها و اقوام ساکن کشور را تکان داد. در نتیجه آنها در صحنه سیاسی, اجتماعی و اقتصادی کشور, حضور فعال و برجسته کسب کردند. این بیداری و سهم گیری ملی از ما میطلبد, که در مناسبات ملی باید با دید وسیع, عاری از تعصب و خود بینی, در پرتو آزادی و دیموکراسی, تجدید نظر نمایم. راه و روشی را پیش بگیریم که زندگی مسالمت آمیز رعایت, و حقوق و آزادی های ملیتها و اقوام ساکن کشور مراعات گردد. آنهای که با افکار کهنه و روشهای گذشته, که دیگر مورد و کار ایی ندارد, چسپیده اند, میخواهند که افعانستان چون گذشته ها بماند, طبعا خواسته ها و مطالبات ملی را طوری طرح و پیشبینی میکنند, که زندگی مسالمت آمیز در کشور برهم میخورد. حقوق و آزادیهای دیگران نادیده گرفته میشود. در نتیجه: عدالت اجتماعی از بین میرود؛ وحدت ملی جریحه دار میشود

برای دسترسی به خواسته ها و مطالبات خویش اقداماتی را پیش میگیرند, ضد منافع ملی بوده, وحدت ملی را نقض مینماید, حقوق سایر اقوام و ملیتها را نقض میکنند. اختلافات, تعصبات و امتیازات بی اساس قومی, زبانی, منطقوی, و ده های دیگر را, اساس کار و فعالیت خود قرار میدهند, این مسایل و مفاهیم را دور خود میچیند, در راه رشد سایر ملیتها و اقوام سنگ اندازی میکنند و مانع ایجاد میکنند. خواسته های خود را در پرتو مفاهیم فوق برجسته تر و مشخص تر مطرح میسازند. تعیین و انتخاب اهداف و خواسته ها, متکی به مسایل فوق, ما را به جایی میبرد, که اکنون در آنجا قرار داریم.

تلاش میکنند, بیشتر از آنچه عدالت اجتماعی حکم میکند و اجازه میدهد, بدست بیاورند و یا داشته باشند؛ آرامی خود را در ناآرامی دیگران, سعادت خود را در بدبختی دیگران, توانایی خود را در ناتوانی دیگران, بزرگی خود را در کوچکی دیگران میبیند. طبعی است که به حقوق دیگران تجاوز میکنند. برای اینکار توانایی و نیروی خودشان کفاف نمیکند, باید از منبعی حمایت و پشتیبانی شوند. این منبع را بیرون از مرز ها سراغ میگیرند. منبع خارجی, در صورتی چنین کمکی را در اختیار آنها میگذارد, که در منافع مورد نظر سهمی برایش در نظر گرفته شود. کتله های که در اثر پیشگیری چنین برخورد و روش و طرز فکر و اندیشه, حقوقش شان نادیده گرفته میشود و مورد تجاوز قرار میگیرند, به دفاع میبرآیند. متجاوز چون از نیرو و امکان بیشتر برخوردار است, گروهی که در نتیجه بی عدالتی و تجاوز متضرر شده, میکوشد متحدی در داخل پیدا کند تا به کمک او از اتلاف حق خود جلوگیری کند, و جلو متجاوز را بگیرد؛ در صورتی که به چنین امکانی دست نیابد, ناگزیر به نیروی خارجی متوسل میشود. آنها نیز یک قسمت از داشته های خود را, سهمی برای نیروی خارجی مشخص و معیین میکند. سرانجام, عدالت اجتماعی برهم میخورد, پرده ای امنیت ملی دریده میشود, و زمینه ای مداخله نیرو های بیگانه در کشور مساعد میگردد.

به این ترتیب ما افغانها, ارزشهای ملی, افتخارات ملی و هویت ملی خود را, منحیث یک ملت واحد نادیده میگیریم, هر کدام منافع خود در حمایت نیرو های بیرونی و بیگانه پیگیری میکنیم. هر کدام به نحوی با بیگانه ها جور میآییم , و به منافع ملی پشت میکنیم. طوری که گذشته ها برای بدست آوردن قدرت, ولو برای چند روز, در گوشه ای کشور, حاضر به هرگونه خفت و پستی میشدند و معاهداتی ننگین و شرمآور را در خیانت به خاک و هموطنان خود با نیرو های بیگانه تدارک میدیدند, اکنون ما راه آنها را تعقیب میکنیم. از همین رو, بیگانه ها تا عالی ترین و بلند ترین سطوح اداری و امنیتی, در حکومت و دولت ما نفوذ نموده اند.

حال واضح شد که ما خود به بیگانه ها مراجعه مینمایم, جهت رسیدن به خواسته ها و اهداف خود, از آنها تقاضای کمک مینمایم. در واقع سهم سایر اقوام و ملیتها را به کمک نیروی خارجی غصب میکنیم؛ حق هموطن خود را به بیگانه ها میدهیم.

هموطنی که با چنین افکار و اندیشه ادامه میدهد, لطف نماید, سرنوشت ملتهای مثل فلسطین و کرد ها و . . ..... دیگر را مطالعه نمایند. آنها, از موقعیتهای حساس و فراهم آورده ای تاریخ استفاده نکردند, امروز به هویت ملی و تاریخی شان تجاوز و بیحرمتی میشود. محکوم دست بیگانه ها ماندند, شانس آزاد زیستن را از دست دادند. فاقد هویت ملی شدند.

بهتر است, برای حفظ آنچه در حال حاضر از ما است, بپردازیم: توانایی و امکانات لازم را, جهت حفط و حراست از آن آماده بسازیم.

حجره و مدرسه و مسجد خود را مصون بسازیم. به حقوق و آزادیهای دیگران تجاوز نکنیم. برای حفظ حیات و حرمت و کرامت انسانی و هویت ملی خود, آنچه تا حال خلاف کرده ایم, از آن دست بکشیم. زمینه اشتغال را برای ملیونها هموطن بیکار و بدبخت خود مساعد بسازیم. به اطفال ما که از رفتن به مکتب محروم, و از نبود حد اقل کمک صحی تلف میشوند, توجه نمایم. با مادر ها و خواهر های ما که خیلی وحشیانه با آنها برخورد میکنیم, انسان شویم. هرکاه به مطالب فوق رسیدیم؛ اولویت را آنهای دارند که دیروز, عمدا آنها را از خانه و روستای شان رانده یم, و به کشور های ایران و پاکستان آوراه شده اند.

دوستهای که صدای شان بلند میشود, لطف کنند: اسناد و مدارک توافقنامه ای دیورند و نظایر آنرا از زندان وزارت خارجه بکشند, آنرا در رسانه ها, به اطلاع عامه مردم برسانند. از مشت زدن در تاریکی ( مانند ملا نصرالدین, انگشترش در زیر کوچه گم شده بود, بیرون کوچه را میپالید.) چیزی بدست نمیآید.

مسله دیورند منحیث مسله ای ملی زمانی قابل حل است که:

· افغانستان کشور ما, از لحاظ رشد اجتماعی و اقتصادی, حد اقل به سطح کشور های همسایه, ایران و پاکستان رسیده باشد.

· وحدت و همبستگی ملی را حافظ منافع ملی و قومی خود بدانیم. منافع ملی را بالاتر و مقدم تر از منافع قومی و گروهی خود بدانیم.

· به همزیستی مسالمت آمیز و احترام به حقوق و آزادی های دیگران ایمان پیدا کنیم.

· در آنصورت ما دست دشمن را از خانه و حجره خود کوتاه کرده. نیرو های امنیتی ما با پشتیبانی ملت, توانایی تامین امنیت و حفظ و حراست از کشور را پیدا میکند.

· در صورتیکه محتوای توافقنامه دیورند این حق را از ما سلب نکرده باشد. نظر و خواست اقوام و قبایل آن طرف مرز را بایست رعایت کنیم.

· وضعیتی موجود اقتصادی, اجتماعی و فرهنگی کشور ما باید در حدی باشد که به ما این توانایی را بدهد که با پیشکش کردن امتیازات و دادن کمکها و تامین زندگی بهتر برای آنهای که دیورند از ما جدا کرده, توجه آنها را جلب کنیم. هموطن گرامی! ما و تو خود به صدقه و خیرات سر میکنیم, احیانا به تصور کوتاه تو و آنهای که با تو هم نظر اند, با نوشتن یک نامه کار انجام شود و ما به مقصد برسیم. ما توان خوشامد گفتن به آنها را نداریم؛ آنها باید آنچه را که دارند: مکتب و مدرسه خود را ویران کنند, تاسیسات برق را از بین ببرند, حجره و خانه خود را به اتش بکشند, سرکها و پلها را خراب کنند. به هیچ چیز و هیچ کس رحم نکنند. خود را مانند ما, و در حد ما خوار و ذلیل بسازند. آیا آنها چنین پیشکش, چنین خواری و زلت را میپزیرند تا مثل ما و با ما شوند.

باید خاطرنشان کرد!

هرگاه وضع به همین منوال دوام کند؛ ما منافع خود را با خوار ساختن هموطن خود, به کمک بیگانه ها بدست بیاوریم. منافع ملی را فدای منافع شخصی و قومی و گروهی بسازیم, افکار و اندیشه های شوم ملیتگرایی را تقویه نموده, آنرا دامن بزنیم. دشمن حیله ای دیگری را لباس دوست میپوشاند, اینبار اتباع خود ( دیورند ) را بدنام نمیسازد, بلکه ما و تو را چون گذشته ها دسته تبر میسازد, به همکاری پاکستان طالب مجهز میگردد, مقدمات آن چیده شده است. به زودی دستبردی بزرگتری به حریم این وطن زده خواهد شد.

· خط دیورند, مفهوم را درست ارایه نمیکند. به جای خط دیورند, توافقنامه یا معاهده ای دیورند گفته شود, مفهوم را درست تر میرساند, زیرا در سند مذکور توافقات و نکاتی در نظر گرفته شده است. که طرفین را به رعایت نکات مذکور ملزم میسازد. رعایت نکات مذکور, در حل قضیه رول دارد.

· به کمک موسسات بین المللی و منطقوی, به صورت صلح آمیز اقدام نمایم.

در شرایط فعلی, هرگاه پاکستان پنجاه فرد تروریست یا بیشتر را, به صورت دسته جمعی به افغانستان اعزام نماید, (خانه ای پدرش آباد که تا کنون چنین نکرده است. ) در آنصورت, نه تو خواهی ماند و نه من, خاک همه ای ما در توبره است.

هموطنان محترمی که بحیث کارشناس سیاسی یا اهل خبره, ابراز نظر مینمایند, لطفا توجه نمایند: نیرو های جامعه جهانی برای حل این گونه قضایا به افغانستان نیامده اند, که از موجودیت شان در این زمینه ها استفاده شود. قضیه دیورند با همین سادگی که شما, و امثال شما فکر میکنند, حل نمیشود, که با نوشتن نامه ای به ملل متحد اقدام گردد.

تاریخ15,08,2012

به قلم: انصاری

نظریات