بزرگداشت از حوصله مندی خر

بزرگداشت

از

حوصله مندی خر

زیر عنوان فوق مطالب زیر را میخوانید:

مقدمه, خر کیست؟, در اثر اشتباه شارع گوشت خر حرام شد, خر در فرهنگ

این مضمون نظر انتقادی و اصلاحی

خواننده ها را با دیده باز میپذیرد.

لطفا مطالب مورد نظر را در ستون

نظریات در سایت کاروان علم و دانش

ارسال دارید.

مقدمه: سالها پیش از واقعه که در مورد آن اکنون مینویسم. جهان خاکی در بست در اختیار حیوانات بود. آنها جز خوردن و خوابیدن و تولید مثل سرگرمی نداشتند. دشت ها, کوه ها, تپه ها, دره ها, جنگل ها, دریا ها, فضا و هوا همه مال آنها بود. در برابر گشت و گذار و فعالیت های آنها هیچ نوع مانع و محدودیت وجود نداشت, در آسمان گشاده, آفتاب سرگردان و مهتاب مهربان از آنها نظارت میکرد. در زمین هر کجا که میرفتند. مرغزار ها و سبزه زار ها با غذای فراوان و آب گوارا از آنها استقبال میکرد. سایه های دلنشین در پای درختهای میوه دار و بی میوه, جنگلهای تو در تو, مغاره ها و پناهگاه های راحت و دنج در اختیار آنها بود. پرنده ها خبر های تازه و بکر را از دور دستها میآوردند, آنرا به صدای دلنشین خود به دیگران بازگو میکردند. حیوانات آبی با خبر های تازه از اعماق دریا ها و قصه های جالب و شنیدنی از جریان تند رود خانه ها, به کناره های آب میآمدند و در خوان سعادت با دیگران شریک میشدند. خوف و ترس مطرح نبود. خطر آنها را تهدید نمیکرد. همه آنها در سر تا سر این کره خاکی مصون بودند. داشته های خود را از همجنس خود کتمان نمیکردند, از کیف و کان کار هم دگر با خبر بودند. خورد و بزرگ در کنار هم زندگی میکردند. هم دگر را دوست میداشتند. شیر ها مربی آهو ها بودند, با هم فعالیت های مشترک داشتند, مسابقه دوش ترتیب میدادند. مرغ ها و روباه ها با هم بازی چشم پتکان میکردند. گرگ ها در غیاب گوسفند ها, از بره ها مواظبت میکردند. همه آنها با هم همخانه بودند. پلنگ ها و بز ها کنار هم میخوابیدند. گوساله های دست نخورده, گاو های پروار و شیر های بهانه جو و پلنگ های تندخو همسایه هم بودند. خرس های شوخ طبع با هر که دلشان میخواست میرقصیدند و در هر کجا که میخواستند میچریدند. سگ و روباه و شغال بسیاری اوقات نام خود را عوض میکردند, با مهارت نقش هم دگر را بازی میکردند. زمین با محصولات فراوان خود نیازمندی همه آنها را جواب میگفت. هنرمندان در اوقات فراغت در گروه ها و دسته های مختلف هنر نمایی میکردند, سایر حیوانات از دور و نزدیک به تماشا آنها میآمدند. حیوانات در مجموع روزگار خود را به خوشی و خرمی سپری میکردند. در مورد زندگی بی دغدغه آدم و حوا در بهشت کم و بیش مطالب شنیده بودند. حیوانات سعادت و آسایش خود را در جهان خاکی بهتر از بهشت آدم و حوا میدانستند, به آزادی خود میبالیدند. هرگز تصور نمیکردند, بهشت محدود آدم و حوا ارتباط نزدیک با بهشت بی سر و بی پای آنها داشته باشد. چندی پیش قاصدی از بهشت خبر آورده بود که آدم و حوا میخواهند از جهان خاکی دیدن کنند. حیوانات برای پذیرایی از آنها دست بکار شدند. تپه بزرگ و بلندی را که در بهترین موقعیت قرار داشت. آفتاب آنرا از نخستین لحظات روز غرق در نور و گرمای جانبخش خود میساخت, و تا هنگام رفتن آنرا زیر نظر میداشت. به صورت دسته جمعی برای پذیرایی آدم و حوا آماده ساختند. هر روز به نوبت دو نفر را وظیفه میدادند که در انتهای تپه در بالای صخره های بزرگ منتظر باشند. از ورود مهمان ها به آنها اطلاع بدهند. انتظار حیوانات به درازا کشید. از موعد معین خیلی گذشت. مهمان ها نیامدند. حیوانات از این بابت پریشان و نگران بودند. چند روز بعد در مورد ورود نا به هنگام و مخفیانه شیطان شنیدند. که به بهانه انجام کار مهم به بهشت آمده است. این خبر مانند باد به هر طرف پخش شد. حیوانات در این خصوص به جر و بحث پرداختند. دلیل برای ورود نا به هنگام شیطان به بهشت نیافتند. قبلا شیطان یکی دوبار از فضای زمین رد شده بود. اما هیچگاه به زمین پیاده نشده بود. حیوانات به اتفاق نظر سبب تاخیر آمدن آدم و حوا را به زمین, آمدن نا به هنگام شیطان به بهشت گفتند.

شیطان در اقامت کوتاه خود در بهشت بالای آدم و حوا مسلط میشود. اتفاق که نباید میافتاد, صورت واقع به خود میگیرد. بعد از وقوع آن حادثه موضوعات مهم از پرده بیرون شد. باد خبر خروج آدم و حوا را از بهشت و آمدن آنها را برای دایم به دنیا, به هر طرف پخش کرد. حیوانات روز ها گرد هم جمع میشدند, در این مورد با هم بحث میکردند. از خورد تا بزرگ در مورد عواقب این کار نگران و ناراحت بودند. اکثر حیوانات منبع خبر را دقیق و مورد اطمینان نه میدانستند, آنرا شایعه میپنداشتند. منتظر بودند که قاصد از بهشت بیاید. در مورد چگونگی حادثه به آنها معلومات دقیق بدهد.

حیوانات خوش داشتند به مسافرت بروند. تعداد آنها به مسافرت های دور و دراز میرفتند. چندین شبانه روز غایب میبودند. عده از آنها در سوراخ ها دور از نظر دیگران مخفی میشدند و بعد از چند روز با چند دست بچه های مقبول و دیدنی بیرون میآمدند. مار نیز به مسافرت رفته بود. چند روز از غیبت او میگذشت. در مورد او تحقیق کردند. به همسایه ها و دوستان مار مراجعه کردند. همه آنها از جریان و چگونگی مسافرت او بی اطلاع بودند. در مورد غیبت مار حرفهای ضد و نقیض شنیده میشد. حیوانات هر روز در گروه ها و دسته های منظم, در محل مورد نظر جهت پذیرایی از آدم و حوا حضور می یافتند. از هنگام آمدن افتاب تا وقت رفتن آن در بالای تپه, راه ورود آدم و حوا را میپاییدند. متاسفانه خبری که اکثر حیوانات آنرا شایعه میپنداشتند, واقعیت داشت. حادثه رقم خورده بود. شیطان در باغ بهشت به مراد خود رسیده بود. چند روز بعد از وقوع حادثه, آدم و حوا در حالیکه خیلی پریشان و نگران بودند. پریشانی و نگرانی در سر و صورت آنها موج میزد, از باغ بهشت دست خالی آمدند بیرون. در محل در آن سوی صخره های بزرگ به دنیا خاکی پیاده شدند. راهی را پیش گرفتند که به محل تجمع حیوانات منتهی میشد. روز در نیمه بود که آدم و حوا از عقب صخره ها نمودار شدند. مطابق نوبت, گاو و خر در بالای صخره ها به دیده بانی مشغول بودند. خر با شادی بیش از حد از فاصله دور آدم را دید. لحظه بعد گاو با خوشحالی بیحد حوا را تشخیص داد. خر آمدن مهمان ها را به صدای بلند به سایر حیوانات اطلاع داد. خود به تعقیب گاو به استقبال مهمان ها رفت.

حیوانات از تسلط شیطان بالای آدم حوا و اقامت دایم آنها در زمین خیلی نگران و مشوش بودند. نگرانی و تشویش آنها از ناحیه اقامت آدم و حوا به زمین نبود. بلکه آنها شیطان را نحس و بد قدم میدانستند. زیرا, شیطان دوستی خود را با آدم و حوا بهانه قرار میداد. از اقامت آنها در زمین استفاده میکرد. هر وقت که دلش میخواست سر و کله او در زمین پیدا میشد. حیوانات از عواقب این کار ناراحت و دلواپس بودند. گاو و خر برای استقبال از آدم و حوا به تاخت رفتند, به زودی در فراز و نشیب تپه ها از نظر ناپدید شدند. گاو قدری جلوتر از خر به آنها رسید, به اشاره آدم به کمک حوا رفت. خر در حالیکه به تندی نفس میکشید. گرد و خاک در اطراف او موج میزد, مقابل آدم پا های خود را به زمین کشید. در جا توقف کرد. با آدم همراه شد. گاو و خر به نمایندگی از سایر حیوانات آمدن آنها را به دنیای خود خیر مقدم گفتند. برای کمک و خدمت به آنها اظهار آمادگی کردند. با دقت به سوالات آنها جواب میدادند. پا به پای آنها به طرف تپه, محل اجتماع حیوانات پیش میآمدند. تپه از دور دیده میشد. در طول راه خر و گاو از فرصت استفاده میکردند؛ با هم چشم به چشم میشدند. علت نبودن حیوانات را در بالای تپه با نگرانی از هم دگر میپرسیدند. آدم و حوا در مورد اخراج خود از بهشت و اقامت دایم در دنیا به آنها مختصر معلومات دادند. یاس و نا امیدی در گفتار آنها موج میزد. این موضوع سبب پریشانی بیشتر از پیش این دو حیوان شد. آنها با خود گفتند: بهتر میبود حیوانات از صبر و حوصله کار میگرفتند. نگرانی و تشویش را به خود راه نمیدادند. به حرفها و گفته های آدم و حوا گوش میکردند. سایر حیوانات وقت آدم و حوا را از فاصله دور زار و پریشان دیدند, یکه خوردند. خصوصا آنهای که در مورد صحت خبر مذکور شک داشتند, به نگرانی شان افزوده شد. آنها در عقب آدم و حوا شیطان را دیدند که با نهایت کبر و غرور پیش میآمد. حیوانات از دیدن شیطان در عقب آدم و آمدن او به دنیا رم کردند, پذیرایی از آدم و حوا را در موجودیت شیطان کار بیهوده و زاید دانستند. یکی پی دیگر از تپه فرود آمدند. در جنگلها و دره ها, در بیغوله ها و سوراخها از نظر غایب شدند.

آدم و حوا همراه خر و گاو به تپه بالا شدند. تپه خیلی بلند بود. اطراف را از بالای آن تا دور دستها پاییدند. جز دشت و بیابان, کوه و دره و جنگل و مراتع و در دور و نزدیک آبگیر ها و دریا ها چیز ندیدند. تپه در اثر رفت و آمد حیوانات چند جای جر خورده بود. از یکی از جر خوردگی ها پایین شدند. برای رفع خستگی به مغاره رفتند که در پای تپه قرار داشت. خر و گاو از فرصت استفاده کردند, به جنگل داخل شدند. اوضاع جنگل را خیلی آشفته یافتند. در داخل جنگل خون های ریخته توجه آنها را بخود جلب کرد. پیشتر رفتند, از کنار لاشه چند حیوان گذشتند. حیوانات کوچک از ترس فرار کرده بودند. در سوراخها درآمده بودند و یا در بالای درختها جای گرفته بودند. حیوانات بزرگ خیلی عصبانی بودند. گرگ و شیر و پلنگ با سر و صورت خون آلود در حالی که به تندی نفس میکشیدند, در حالت حمله مقابل هم قرار داشتند. با هم حرف نمیزد. گویا هم دگر را هرگز نه میشناختند. خاموشی جنگل را فرا گرفته بود. حیوانات به حرفها و گفته های خر و گاو توجه نکردند. خر و گاو روز ها در داخل جنگل سرگردان میگشتند. هر حیوان را بنام صدا میزدند. با هر کدام آنها که بر میخوردند, در مورد آدم و حوا و چگونگی حادثه که برای شان در بهشت اتفاق افتاده بود, به آنها قصه میکردند. حیواناتی که در مورد علاقمندی نشان میدادند. به گفته های آنها باور میکردند, با خود به تپه نزد آدم و حوا میبردند و به آنها معرفی میکردند. خر و گاو خیلی در این راه زحمت کشیدند. این پروسه به کندی پیش میرفت. زیرا تعداد زیاد حیوانات, خصوصا حیوانات بزرگ, مخالف نزدیکی حیوانات با آدم و حوا بودند. به حرفها و گفته های خر و گاو گوش نمیدادند. پریشانی و پراکندگی بین حیوانات به حدی بود که با اندک سو تفاهم هم دگر خود را میدریدند و از بین میبردند. با گذشت زمان پراکندگی و پریشانی بین حیوانات افزایش یافت. در نتیجه طبیعت حیوانات تغییر کرد. درنده گی, خونریزی, تجاوز و خوردن گوشت هم دگر عادت آنها شد. خر و گاو با هزار زحمت چند جفت حیوان را که بیشتر آنها خورد و کوچک بودند. با چند جفت پرنده متقاعد ساختند. آنها را از صف حیوانات مخالف جدا کردند, مخفیانه به آدم و حوا معرفی کردند. هر روز در تعداد فرزندان آدم و حوا افزود میشد, مغاره های دور و بر را اشغال میکردند. از حیوانات استقبال مینمودند. برای آنها در دور و بر خود جای بود و باش درست میکردند و آنها را از گزند حیوانات مخالف حمایت میکردند.

گاو ها با حوا انس گرفتند, دایه شدند برای بچه های آدم, هر روز از سهمیه شیر گوساله های خود میکاستند, هر چه شیر میآوردند به حوا و بچه های او تعارف میکردند. سایر حیوانات و پرنده ها نیز به خدمت آنها درآمدند. امکانات و داشته های خود را در اختیار آنها قرار دادند. آدم و بچه های او به کمک و راهنمایی حیوانات اطراف و نواحی را بلد میشدند. مواد غذایی طرف ضرورت خود را تهیه میکردند. با مشکلات و سختی های زندگی میساختند. به زندگی ادامه میدادند. آدم و فرزندان او, حیواناتی را که با آنها عهد و پیمان میکردند, اهل یا اهلی ( از خود ) میگفتند و حیوانات که از آنها فراری بودند, و از نزدیکی با آدم و فرزندانش خودداری میکردند, وحش یا وحشی (بیگانه یا غیر خودی) گفتند. به تدریج روابط و تماس بین حیوانات اهلی و وحشی نیز کم شد تا اینکه بکلی رابطه آنها قطع گردید. در مجموع جای دوستی و صمیمیت قبلی را بین حیوانات دشمنی و خصومت گرفت. این اوضاع و احوال حیوانات اهلی را بیشتر از پیش به آدمها که تعداد شان خیلی زیاد شده بود, نزدیکتر ساخت. آدم ها این فرصت را مساعد دیدند. از فداکاری, راهنمایی و توصیه دوستانه حیوانات اهلی استفاده وسیع کردند. حیوانات اهلی برای دوام و حفظ دوستی خود با آدمها از هیچ چیز دریغ نمیکردند. اصول دوستی را با آدم و فرزندان او رعایت و به آن پا بندی نشان میدادند که تا امروز ادامه دارد. گاو اولین حیوانی بود که حوا آنرا با خود به داخل مغاره ( محل بو د باش ) خود برد. گاو ها صبح و بیگاه دم در خانه آدم میآمدند. به نوبت برای کمک به حوا و بچه های او به تی مغاره میرفتند. خر در کمک و همکاری با آدم خود را از گاو پس نه میدید, در تلاش بود تا در فرصت مساعد آدم و بچه های او را به قابلیت های خود متوجه بسازد. یکی از بچه های آدم که تازه قد کشیده بود, جوان و بلند شده بوده. صبح وقت برای جمع کردن میوه به جنگهای دور و بر میرفت. در پایان روز با مقدار کم میوه دوباره بر میگشت. خر در مسیر راه با او همراه شد, برایش توصیه کرد: در صورت که به جنگلهای دوردست برود, به میوه های تازه و متنوع دسترسی پیدا خواهد کرد. خر حاضر شد او را به جنگل مورد نظر راهنمایی کند. قرار شد هر دو با هم بروند, فردای آن پسر آدم به تعقیب خر به راه افتاد. فاصله را در کنار دریا رفتند. در محل مناسب از دریا گذشتند, به جنگل انبوه رسیدند. میوه زیاد جمع کردند. در بازگشت آدمیزاد خیلی خسته شده بود. خر او را دعوت کرد که برای رفع خستگی به پشتش سوار شود. پسر آدم به سواری خر خیلی راحت و آرام به مغاره رسید. برای قدردانی از لطف و کمک خر از گردن او گرفت, او را به داخل مغاره پیش پدر و برادر های خود کشید و جریان را برای آنها قصه کرد. خر با شور دادن سر گفته های او را تایید کرد. خر دومین حیوان بود که پایش بعد از گاو به مغاره آدم و بچه های او باز شد. آشنایی روز افزون آدمها با خر, سبب شد که آدمها در فعالیت های رو به توسعه خود بیشتر از خر استفاده کنند؛ روز تا روز نزد آدم ها به اهمیت این حیوان افزوده میشد. خر روز تمام بار میکشید و در اوقات بیکاری بچه های آدم را سواری میداد و در خوشی آنها سهیم میشد.

سال ها یکی پی دیگر آمدند و رفتند. دور و بر آدم و حوا را فرزندان جوان و به سر رسیده گرفتند. هر کدام آنها زندگی مستقل را جدا از پدر و مادر اداره میکردند. مغاره های دور و بر برای شان خوردی میکرد. به عین ترتیب در تعداد حیوانات اهلی نیز افزوده میشد. چراگاه ها و علوفه موجود برای آنها کفایت نمیکرد. مهمتر از همه که مواد غذای در اطراف آنها کم شده بود. آدم ها برای تهیه مواد غذایی و میوه های مورد نیاز, باید فاصله دور را میرفتند که خالی از خطر نبود. پسران آدم از هم جدا شدند, در دسته ها و گروه ها همراه حیوانات برای دسترسی به امکانات بهتر به راه افتادند. هر دسته و گروه مسیر جداگانه را پیش گرفتند, از هم دگر جدا شدند, به جستجو خود ادامه دادند. پیش رفتند. در جلگه ها و بیشه های دست نخورده مقیم شدند. به تدریج جلگه ها و مراتع خالی را نیز اشغال کردند. وقتی فرزندان آدم در جلگه ها و مراتع اشغال نشده به هم میرسیدند, هم دگر خود را با قهر و خشونت استقبال میکردند. برادر ها خون هم دگر را میریختند. هم دگر را تار و مار میکردند. حیوانات اهلی این کار زشت آنها را به دیده حیرت و تعجب نگاه میکردند. حیوانات وحشی آنرا نتیجه و پی آمد تسلط شیطان بالای آدم ها میگفتند. بچه های آدم زمان زیاد را در کوچ بردن از یک جا به جای دیگر سپری کردند. در پایان, هر گروه و دسته جای را که اشغال کرده بودند, در آنجا مقیم شدند. به زراعت پرداختند. مواد غذایی فراوان به دست میآوردند. به کاوش در زمین مشغول شدند. وسایل و ادوات مختلف ساختند. به تدریج از مشکلات آنها کاسته میشد, هر قدر به وسایل, لوازم و سهولت های بهتر دست می یافتند, وضعیت زندگی آنها بهتر میشد. برخلاف, به تندخویی و زشتی و درشتی آنها در برابر هم دگر افزوده میشد. یک گروه, گروه دیگر را تار و مار میکردند. وسایل, لوازم و آبادی های را که با صرف سال ها وقت و قبول زحمت زیاد ساخته و پرداخته بودند, نیز به خاک یکسان میکردند. قتل و قتال و کشت و کشتار و خرابی و ویرانی در بین شان بیشتر میشد. دامنه آن حیوانات را نیز میگرفت. حیوانات وحشی که فاصله چندانی با آدمها نداشتند, مورد غضب آنها قرار میگرفتند. با نهایت قساوت و بیرحمی آنها را از پوست میکشیدند و خود در پوست آنها داخل میشدند. برای سرگرمی و امتحان شجاعت و دلاوری خود صد ها شیر و پلنگ را از بین میبرند. گاو در نزد تمام گروه ها و دسته های آدم, سرآمد همه حیوانات قرار گرفت. او را احترام میکردند. مقام او را گرامی میداشتند. گاو در گذشته زیاد مورد توجه آدم ها قرار گرفته است. گاو را به حال خود میگذاریم. به خر میپردازیم که در طول زمان به وی کمتر توجه شده است:

خر کیست؟

خر حیوان پستاندار است, بنیه قوی دارد. بدن افتاده این حیوان را دست ها و پا های کشیده و استوار با عضلات قوی از سطح زمین بلند نگاه میدارد, اندام خر دارای بلندی متفاوت است, بیشتر مربوط به رشد حیوان, نوع و جنس آن است. خر سم بسته دارد. سرش بزرگ و پهن است. ستون فقراتش برآمده و درشت است. موی های خر معمولا خاکستری است, نزدیک به زانو های حیوان تیره تر میشود. اما خر را به رنگهای مایل به سفیدی, و یا ترکیبی از سیاه و سفید و قرمز نیز میتوان یافت. بزرگی این حیوان مربوط به نسل و اقلیم و جغرافیای میشود که در آن رشد و زندگی میکند. طول بدن خر از سر تا دم آن از1,45- 1,40 و بلندی آن طور متوسط به 1,35 متر میرسد. این حیوان 12 دندان آسیا, شش دندان پیشرو دو انیاب در فک های خود دارد. دندانهای خر نر بیشتر از خر ماده است. قلب خر بزرگ است. کیسه صفرا ندارد. از همین رو در آب و هوای سرد, در مناطق که اقلیم سرد دارد زندگی نمیکند. سر حیوان موی بیشتر دارد و در تیغه گردنش بلند تر و درشت تر است, مانند خط از فاصله بین گوشها تا انتهای دم آن کشیده شده است. سینه خر کوچک و جمع شده است, از همین رو در هنگام راه رفتن پا های جلوی آن یکی بر دیگری سبقت میکنند. خر 30 تا 40 سال عمر میکند. 3 تا 5 سالگی را سن طفولیت خر حساب میکنند. سن خر را از روی تعداد دندانها و پخته بودن آنها حساب میکنند. دوره بارداری خر ماده 364 روز است. پا های خر از زانو به پایین خشک و استخوانی و ران های آن پر و دارای عضلات قوی میباشد. خر با داشتن پا های بلند و قوی و ستون فقرات محکم و افتاده و طولانی قادر است وزن سنگین تر از وزن خود را به فاصله طولانی در اراضی مختلف به پشت خود حمل کند. در راه رفتن گردن خود را استوار میگیرد. چشمهای بزرگ و نسبتا برآمده و گوشهای بلند دارد. از حس شنوایی خیلی خوب برخوردار است. دارای حافظه قوی میباشد. اسب و خر یگانه حیوانی هستند که با غیر از خود جفت گیری میکنند. متون کهن جفت گیری اسب و خر را در زمان طهمورث* و جمشید* میگوید که در نتیجه قاطر به وجود میآید.

خوراک خر: خر حیوان بی کبر است. اگر به اختیار خود باشد, ذوق خوب دارد, بهترین ها را برای خوردن انتخاب میکند. در صورت عدم اختیار و امکانات محدود به کاه سفید هم میسازد. مخلوط کاه سفید با میده بیده* را هوسانه گفته میخورد. از خاطرات جالب و قابل ذکر برای خر, روز های نادر و کمیاب است که در آن روز ها مقدار کم جو نصیب او میشود. نان قاق را خیلی به سرشته میخورد. به خوردن پچاق* خربوزه و تربوز خیلی علاقه دارد؛ از همین رو آنرا در خاک مالیده میخورد. خوردن میوه های آبدار برایش مشکل است, به آن چندان علاقه ندارد. خر برای تازه خوری از خرخورک* نمیگذرد. هر گاه خر با گاو در یک طویله باشد, احتمال دارد که گاو به چشم های برآمده خر توجه کند. از کنجاره* که مختص به گاو ها میباشد, خر نیز مقدار ناچیز آنرا بچشد.

لدو و گمیز: لغت نامه دهخدا توضیح میکند که در متون قدیم پیشاب یا شاشه خر را بنام گمیز یاد میکردند:

آتشی بنشاند از تن تفت و تیز چون زمانی بگذرد گردد گمیز.

حجاج بدانجا همی آمد، راهبی را دید بر خری نشسته همی رفت. چون بدانجا رسید که امروز شهرستان واسط است. خر بایستاد و گمیز کرد و راهب سبک فرود آمد و آن گمیز از روی زمین برگرفت و به دور انداخت. عقیده داشتند: اگر خر در حین رفتن زیر پای راکب بشاشد, در آن نقطه مسجد اعمار گردد.

بیا ای پاک مغز من ، ببو گلزار نغز من به رغم هر خری کاهل ، که مشک او گمیز آمد.

فضله حیوانات علف خوار را به صورت عموم بنام سرگین یاد میکنند. فضله خر را بنام لدو یاد میکنند که به صورت جفت جدا از هم, شبه به خشتهای خیلی کوچک کناره های آنها گرفته شده از بدن حیوان خارج میشود, اندازه نورمال آن (3-4 در1,5 در1,5) میباشد. لدو وقتی خشک شد, سفت و سخت میشود. در روستا ها از آن در جمله محروقات استفاده میکنند.

لوازم شخصی خر: خر در ابتدا مانند آدم و بچه های او برهنه بود. با آدم و بچه های او آشنا میشود. با پشت برهنه به کار های آنها رسیدگی میکرد. روزگار او خیلی بد بود تا چشم آدم به زخمهای آورده به سر و بر خر افتاد. وقت آدمیان بدن خود را پوشیدند, هر چه از سهم خود شان باقی ماند, آنرا به پشت خر انداختند؛ خر قدری راحت شد. اولین چیز که آدمی در این ارتباط استفاده کردند, شاید پوست و برگ درخت بوده باشد. بعدا پوست سایر حیوانات جای آنرا میگیرد, که آدمی برای استفاده خودش زیاد میآورد. به صفت نخستین پالان به پشت خر میگذارد. لوازم خر شامل پالان, تنگ پاردم, نخته و افسار, زنجیر با میخ طویله و نعل.

پالان خر: پوشش دوخته شده ایست که از سر شانه تا خالی گاه هر دو گرده حیوان را از دو طرف به یک اندازه در بر میگیرد, ضخامت دیواره پالان در دو طرف بدن خر به یک اندازه میباشد که از زاویه اتصال پالان در بالای ستون فقرات حیوان به پایین از ضخامت آن کاسته میگردد. برای اینکه لبه های پالان نزدیک به مفصل شانه جلو حرکت آزاد شانه های حیوان را نگیرد آنرا قدری کوتاه و گول میبرند و به طرف انتهای پالان باز تر و پهن تر میشود. لبه های پالان در بالا گرده ها قدری باز تر و کشیده تر میباشد تا از فشار مستقیم بار روی گرده های خر جلوگیری شود. در داخل پالان در محلی که به شانه حیوان تماس میکند, دو برجستگی استواری به درازای تقریبا 10 سانتی که بنام مهره های پالان یاد میگردد نصب میکنند. برای اینکه پالان شکل استوار و ثابت را به خود بگیرد و به پشت خر راحت بنشیند, پالان را خوب سفت و سخت میدوزند. در ساختن پالان, نمد را در لای پارچه های سخت و مقاوم میدوزند. ضخامت پالان از بالا به پایین کمتر میشود. در نتیجه پالان شکل ثابت را به خود میگیرد. قسمت پیشروی پالان را به فاصله ده سانتیمتر یا کمی بیشتر, بسته به بزرگی پالان است, به صورت کشیده به هم میدوزند که بنام بینی پالان یاد میشود. هر گاه پالان را از پشت خر بگیریم آنرا روی زمین بگذاریم؛ صرف لبه های آن در زمین تماس میکند و از خالی گاه بین آن پسر بچه کوچک به راحتی عبور کرده میتواند. پالان در قدم نخست از تخریب شدن بدن خر جلوگیری میکند, فشار وزن را روی پشت حیوان متعادل میسازد. جنس مورد نظر در پشت حیوان به خوبی بسته بندی میشود. پالان هر قدر سخت و استوار دوخته شده باشد, حیوان بار را راحت تر حمل میکند. پالان را به وسیله ای تنگ به بدن حیوان قایم بسته میکنند.

تنگ: فیته بافته شده است به پهنای چهار انگشت که یک سر آن به حلقه فلزی و سر دیگر آن با فیته چرمی وصل میباشد. تنگ را از زیر سینه حیوان میکشند و در لبه راست یا چپ پالان فیته چرمی را با حلقه فلزی گره میزنند. در اثر کشیدن تنگ جلو حرکت پالان به راست و چپ گرفته میشود. برای اینکه از حرکت اضافی پالان به جلو و عقب نیز جلوگیری شده باشد, فیته را از جنس تنگ به انتهای دو طرف پالان میدوزند و حلقه آنرا از زیر دم حیوان رد میکنند. آنرا تا عقب ران های حیوان میکشند که بنام پاردم یاد میشود. فیته چرمی و یا ریسمان را در گردن و سرو صورت حیوان میکشند که بنام نخته و افسار یاد کنند. با کشیدن آن حیوان را به جهت مورد نظر هدایت میکنند. جنسی که توسط خر حمل میکنند, معمولا آنرا در دو پیمانه مساوی جا بجا میکنند. پیمانه اندازه معین ندارد. به صورت عموم شامل بوجی ( بوری ), جوال, گونی*, ترنگن*, جولی*, کجاوه* و غیره میشود, آنرا در دو لبه پالان در پشت حیوان بار میبندند. ابتدا ریسمان را به شکل حرف u روی پالان میگذارند. بعدا پیمانه ها را بالای ریسمان روی دو لبه پالان میگذارند. قسمت حلقه شده ریسمان را بالا میکشند. دو سر آزاد آنرا از حلقه طوری عبور میدهند که هر دو لای ریسمان از هم فاصله مساوی داشته باشد, و آنرا با هم گره میزنند. این گره به گره خر کار ها معروف است. بسته کوچک را که در بالای بار میگذارند بنام سر باری یاد میکنند. در صورتیکه مقصد دور و فاصله طولانی در پیش باشد. برای اطمینان خاطر محموله را در پشت خر کفه کش میکنند. کفه عبارت از فیته بافته شده ایست که نسبت به تنگ طول و عرض آن بیشتر میباشد. آنرا از زیر سینه حیوان میکشند, در روی بار گره میزنند. سم خر را مانند سم اسب برای جلوگیری از فرسوده شدن نعل میکنند. نعل خر قدری از نعل اسب کوچکتر میباشد. نعل توسط شخص فنی که در این کار مهارت دارد به سم حیوان کوبیده میشود.

خر ماده که عوام آنرا ماده خر یا ماچه خر میگویند, نسبت به خر نر از زندگی مرفه برخوردار است. به سم او نعل نه میکوبند. پالان به پشتش نمیگذارند. صرف برای تولید مثل مورد بهره برداری قرار میگیرد.کوچی ها در مواقع ضرورت بار کم را به پشت آنها نیز میگذارند.

خر های نر را در بچگی عقیم میسازند. خر عقیم شده را خر خسی شده نیز میگویند. اینکار به شیوه خیلی ابتدایی صورت میگیرد. دست و پای خر را سخت بسته میکنند. طوریکه جلو هر گونه حرکت از حیوان سلب میگردد. چیز هموار و مسطح را زیر خصیه های حیوان میگذارند. بعد خصیه های حیوان را ذریعه سنگ میکوبند. این کار را معمولا در سالهای نخستین حیات خر که در واقع زمان بچگی او میباشد انجام میدهند. از همین رو خصیه های خر عقیم شده بزرگ به نظر میرسد و بیشتر از اندازه معمول آویزان میشود. این طریقه با خطر مرگ همراه است. از همین رو خر های خسی شده قیمت بیشتر دارند. خر وقتی توانایی جنسی خود را از دست میدهد, مطیع, آرام و سر به زیر کار میکند. با دیدن سایر خر ها خصوصا خر ماده از خود چندان هیجان نشان نمیدهد. هیجان و اشتیاق رسیدن و نزدیکی با جنس مخالف در نزد خر های خسی نشده زیاد دیده میشود. بعضی اوقات از اداره و کنترول هم بیرون میشوند و کار آنها به فرار به دنبال خر ماده میکشد. خر های خسی نشده در اوقات بیکاری و کم کاری چشمهای خود را بسته میکنند, در عالم خیال میروند, آلت تناسلی خود را برجسته میسازند. بدین وسیله توانایی جنسی خود را به نمایش میگذارند.

داغ کردن: برای شناسایی و مشخص شدن حیوان, سر شانه یا سورین آنرا داغ میکنند. برای داغ کردن یا داغ شاندن, پارچه فلز را به شکل مطلوب انتخاب, آنرا در آتش داغ میکنند, سپس آهن داغ شده را برای لحظه کوتاه به جای مورد نظر روی بدن خر میگذارند. داغ ناشی از سوختگی در جلد حیوان باقی میماند. سانچوپانچا* نوکر سروانتس* از بیشه میگذشت, بوی کباب توجه او را جلب کرد. وقتی به داخل بیشه رفت. متوجه شد که عده مصروف داغ کردن خر هستند.

راه رفتن خر: راه رفتن خر را به سه قسم دسته بندی میکنند. در صورتیکه خر سریع و تند بدود, آنرا چهار نعل یا چارترات گویند. در صورتیکه قدری نرم تر بدود. آنرا دک, اگر نورمال و راحت برود. آنرا ایرغه گویند. خر همیشه ایرغه میرود. وقتی وادار میشود, به سرعت خود میافزاید. خرکار ها حین استفاده از خر از خرچوکه استفاده میکنند. خرچوکه, چوب معمولی است که در حدود 50 سانتیمتر دراز میباشد. نوک آنرا به شکل مخروط میتراشند. در صورتیکه خر طبق میل خر کار راه نرود, از آن برای اذیت کردن و وادار ساختن حیوان استفاده میکنند. در حالات که خرچوکه مورد استفاده نباشد, بعضی خر کار ها آنرا زیر لباس در پشت گردن خود فرو میکنند. اگر خیلی کوتاه باشد, آنرا در پشت گوش خود میگذارند. بعضی اوقات برای خارش بدن خود نیز از آن کار میگیرند. خر را در جریان کار و یا دفعتا بعد از ختم کار در صورتیکه خسته باشد و عرق آورده باشد, خصوصا در تابستان و زمستان آب سرد نمیدهند. میگذارند که عرق حیوان فرو کش کند. او را آب میدهند. اگر به این مطلب توجه نشود. خر در اثر خوردن آب سرد از کار و فعالیت میماند. در این صورت میگویند قیصر شده است.

اوصاف و آرزو های خر: خر چون در روز های نخست آدم و بچه های او را راهنمایی میکرد. ناگزیر پیش از آنها میرفت. این روش عادت او شد. از آن زمان تا کنون پیشاپیش آدمی میرود. خر حیوان سرد مزاج و خنک خور است, با هوای سرد چندان میانه خوب ندارد. اگر در روز های سرد زمستان پارچه بزرگی را بالای قسمتهای بدن حیوان که از زیر پالان بیرون میماند بکشند, مرحمت بزرگ به حال خر میکنند, خر بیشتر از این نمیخواهد. اما در هوای گرم خواست خر قدری بیشتر است. در صورت که صاحب خر آرزوی حیوان را افراط و اضافه روی تلقی نکند: خر به صاحب خود با ملایمت خواهد گفت که هفته یکبار پالان او را از پشتش بگیرد. پشت و پهلوی حیوان را, خصوصا قسمتهای بدنش را که دایم زیر پالان پوشیده است, خرخره*کند. هر گاه صاحب حیوان به آن نرسد, خر این فرصت را به خودش میدهد. دور از نظر آدمی در زیر گرمای آفتاب, به میل خود پشت و پهلویش را در خاک بمالد و از این فرصت کوتاه لذت میبرد. خر نر شاش ریخته هم نوع خود را در راه بوی میکشد. از اینکار چیز عاید او نمیشود, صرف بابت دلخوشی به آن میپردازد: خر بینی خود را خیلی نزدیک به شاش ریخته شده در زمین میبرد, بوی شاش را عمیق به دماغ خود میکشد. بعد سر خود را بالا میگیرد, لبهایش را پس میبرد و کیف میکند. به این وسیله تشخیص میدهد: خر که قبل از او رفته ماده است یا نر. هر گاه تشخیص دهد که خر ماده است, به سرعت خود میافزاید و با علاقمندی عرعر را سر میدهد. خر از آدمی میخواهد که در این موارد فرصت را از او نگیرد. خر با حیوانات و پرنده های که در بدو ورود آدم و حوا به جهان خاکی, در اهلی ساختن آنها سهم و نقش داشت, میانه خوب و دوستانه دارد. معمولا با حیوانات خورد تر از خودش گوساله, گوسفند, بره, بز, بزغاله, سگ, پشک و مرغ های خانگی و سایر پرنده ها که در یک حویلی با هم زندگی میکنند دوست است. با آنها خیلی با ملایمت برخورد میکند. خصوصا با بچه های آدمی خیلی مهربان است. خر حیوان از خود گذر و شکسته نفس است, در بین حیوانات برای خود موقف و جایگاه خاص قایل نیست. چون از طرف آدمی کمتر مورد لطف و نوازش قرار میگیرد؛ مهربانی کم و ناچیز که در حق او میشود, نادیده نمیگیرد. خر در جمله حیوانات اهلی شتر را دوست ندارد, از چشمهای برآمده و لبهای کلفت و آویزان او نفرت دارد. در گذشته های دور اموال تجارتی را در کاروان ها بیشتر حیوانات بدوش میکشیدند. به صورت مختلط در کاروانها از اسب, قاطر, شتر و خر استفاده میکردند. خر وقتی در کاروان از چند شتر جلو تر قرار میگرفت. خصوصا وقتی که جلو شتر اولی را به دم او بسته میکردند, که ندرتا چنین اتفاق میافتد, افتخار میکرد و به خود میبالد. در آن صورت زشتی شتر را ندیده میگیرد. خر ها وقتی با هم میرسند, آلت تناسلی هم دگر را بوی میکنند. به این ترتیب بدون سر و صدا در مورد چگونگی فعالیتهای جنسی هم دگر میپرسند. این طرز برخورد در واقع شیوه و روش احوالپرسی آنها محسوب میشود. خر اگر به جای که قبلا رفته باشد, برود و یا با شخص آشنا مواجه شود. گوشهای خود را خلاف جهت هم دگر حرکت میدهد. خر حیوان خیلی احتیاط کار است. وقتی صدا نا آشنا را میشنود. در اوقات که احساس خوف و ترس میکند, گوشهای خود را موازی هم استوار ایستاده میکند. در این حالت میگویند گوشهای خر اوچ ( اوج ) شده که منظور اوج و بلند بودن گوشهای حیوان است. خر در جای که احساس خطر کند, نمیرود و یا از آنجا عبور نمیکند. اگر او را وادار بسازند؛ خیلی با دقت و سنجیده پای میماند. خر از جریان آب میترسد. برای به خاطر سپردن و نزدیکی خطر گوشهایش را به پیش مایل میکند. خر مسیر را که میرود. وقت اطمینان حاصل کرد, آنرا قبلا رفته و آدم که در عقب او میآید, نیز موافق است. در آن صورت سرش را بلند میگیرد, گوشهای خود را به طرف عقب مایل میسازد. پریشانی و ناراحتی خیلی واضح در سر و صورت خر دیده میشود. خر در اوقات استراحت دوست دارد ایستاده باشد. از همین رو کمتر خوابیده دیده میشود. در حالت خواب به پهلو به زمین دراز میکشد. وقتی با سایر حیوانات برای آشامیدن کنار آب ایستاده میشود, از جایی که سایر حیوانات آب میخورند, آب نمیخورد. معمولا جدا از آنها جای مناسب را برای آب خوردن خود انتخاب میکند و تشنگی خود را رفع میکند. سایر حیوانات این روش او را انتقاد میکنند. خر دوست دارد که از طرف خرکار مورد احترام قرار بگیرد. این موضوع زمانی برآورده میشود که صرف در نقل و انتقال اشیا و اموال از یکجا به جای دیگر از او کار بکشند. اما در جا های که امکانات محدود است از خر در بخشها و زمینه های مختلف, غیر از نقل و انتقال نیز کار میکشند: خر را با گاو در زیر یک یوغ بسته میکنند, از خر در پیشبرد کار های دهقانی مثل قولبه, خرمن کوبی نیز استفاده میکنند. دستمال را مقابل چشمهای خر میگیرند. دسته دستگاه بلند کردن آب ( هررد* ) و دستگاه جهاز روغن کشی را توسط او به حرکت در میآورند. از خر برای کشیدن گاری و کراچی به عوض یابو و قاطر و اسب نیز استفاده میکنند. در صورت که خر در زمستان بیرون از خانه مصروف باشد. خرکار علوفه را در توبره مقابل خر میگذارد. توبره خریطه است که دسته یا بند بلند دارد. دسته آنرا به گردن حیوان میاندازد. توبره پیش پوز حیوان قرار میگیرد. در صورت که در توبره جو بریزند. خر دانه های جو را با لبهای خود از تی توبره جمع میکند. آنرا با اشتها و با صدای بلند میجود و با چشمهای خود سپاسگذاری میکند. امر و نهی که جهت هدایت به خر صادر میشود در دو کلمه خلاصه میشود: اگر بخواهند خر توقف کند, به او یوش یا اوش گویند. حیوان فورا متوجه میشود توقف میکند. اگر بخواهند که خر راه بیفتد, خطاب به او اخ یا اخدیه میگویند. خر حرکت میکند. تا زمانی که جهت او را مشخص نکنند, مستقیم میرود. مطابق به اشاره دست یا چوب خر کار مسیر مورد نظر را پیش میگیرد. هر گاه راکب پا های خود را به شکم حیوان بزند, در واقع از خر میخواهد که سریعتر برود و خر به سرعت خود میافزاید. این موضوع میرساند که خر از هوش بالای برخوردار است. بچه خر را کره خر گویند. شیر خر ماده مربوط به کره او میباشد. کره های خر در طفولیت از شیر مادر مکمل تغذیه میکنند. خوب رشد و نمو میکنند و قوی بار میایند. خر حیوان مهربان است علاوه به بچه خود به بچه سایر حیوانات نیز مهربان است.

آلت تناسلی خر: آلت تناسلی الاغ نر از لحاظ درازی مشهور است. ولی خر در جمله سایر حیوانات از لحاظ داشتن آلت تناسلی مقام اول را ندارد. اندازه آلت تناسلی خر در حالت برانگیختگی به شصت سانتی‌متر می‌رسد.

خواص شیر خر: در جمله شیر حیوانات, شیر الاغ سرد ترین و مرطوب ترین شیر است. افرادی گرم مزاج که سرفه تند میکنند, خوردن شیر الاغ برایشان توصیه میشود. لازمست شیر را قبل از استفاده خوب بجوشانند. افراد که به خون دماغ مبتلا هستند سندروس یا کهر را پودر کنند آنرا با شیر الاغ مخلوط و در بینی بچکانند, خون دماغ آنها قطع میگردد. اشخاص که چشم آنها به علل مانند برق زدگی و یا برف بردگی سوزش میکند, با چکاندن شیر الاغ سوزش ان رفع میگردد. شیر الاغ از نظر ترکیب به شیر انسان نزدیک تر است. اطبا سنتی به افراد که خون استفراغ میکردند. مقدار شیر تازه الاغ را با مخلوط از پودر کهربا و پودر کتیرای گون و پودر ریشه انجبار و پودر صمغ عربی توصیه میکردند. شیر الاغ برای نفس تنگی نیز مفید است. در مدوای بعض اسهال های خونی ،خوردن شیر تازه دوشیده الاغ همراه با دارو های مربوط بسیار مفید است. شخص که داروی سمی خورده باشد. اگر شیر الاغ به او داده شود, از شیر سایر پستاندارن مفید تر است. افراد که به علت خشکی مراکز عصبی و کم شدن ترشحات غدد مخصوص به خواب, به کم خوابی مبتلا هستند. اگر چند روز هر دفعه مقدار شیر تازه دوشیده خر را میل نمایند؛ بی خوابی آنان رفع میگردد. خوردن شیر الاغ برای افراد سرد مزاج بخصوص اگر پس از خوردن آن بخوابند مضر میباشد. شیر خر برای کودکان مبتلا به آلرژی هم مفید است. ( منبع:طب سنتی ابن سینا )

در جهان در حال حاضر این شیر کمتر به صورت تجاری به فروش می رسد. سقراط در دو هزار و چهار صد سال قبل از امروز شیر خر را دوای بسیاری امراض میدانست. برخی از شخصیتهای برجسته تاریخ چون کلئوپاترا بدن خود را با شیر الاغ شتسشو میکردند. بعضی ها شیر خر را برای افزایش عمر نیز مفید میدانند. تحقیقات و بررسی های انجام شده روی شیر الاغ نشان میدهد که دارای مقدار فراوان امگا ۳ وکلسیم است و میتواند برای بیماران قلبی بسیار مفید باشد و در طول روز از نظر تامین انرژی به فرد کمک فراوان میکند. پیش از این برخی از پزشکان به کسانی که به شیر گاو حساسیت داشتند؛ شیر الاغ را توصیه میکردند. افرادی که به تناسب اندام شان اهمیت زیاد میدهند از آن استفاده میکنند. یکی از زن های اشراف روم با شیر خر حمام میکرد. هر کجا که میرفت, غلام ها گله خر را به دنبال او میبردند.او ماسک و کریمی از ترکیب شیر خر ساخته بود که برای زیبایی صورت خود بکار میبرد.

گوشت خر در اثر اشتباه شارع برای مسلمان ها حرام شد

به منظور روشن شدن جریان حرام شدن گوشت خر برای مسلمان ها, متن زیر را به دقت بخوانید که از منابع مختلف گردآوری شده و در دو بخش تقدیم میگردد:

کراهت گوشت الاغ:

بخش الف: همانگونه که گفته شد، آنچه پیامبر اکرم«ص» و ائمه طاهرین«ع» حرام اعلام کرده باشند همیشه حرام خواهد بود اما باید به این مسئله توجه کنیم که گاه بحث حرمت مطرح نیست، بلکه بحث نهی به دلایل خاصی است که با مرتفع گردیدن دلیل، نهی آن نیز برداشته خواهد شد. روایتی از امام رضا(ع) وارد شده که تقریبا همه آن حکمتها را در خود جمع کرده است. ایشان می فرمایند: كُرِهَ أَكْلُ لُحُومِ الْبِغَالِ وَ الْحُمُرِ الْأَهْلِيَّةِ لِحَاجَةِ النَّاسِ إِلَى ظُهُورِهَا وَ اسْتِعْمَالِهَا وَ الْخَوْفِ مِنْ فَنَائِهَا وَ قِلَّتِهَ؛(3) خوردن گوشت قاطر و الاغهای اهلی کراهت دارد به خاطر نیاز مردم به بودن آنها و استفاده و به کارگیری آنها و ترس از بین رفتن و کم شدنشان. همانطور که می بینید حکمتی که در اینجا برای کراهت گوشت الاغ بیان شده بیان می کند که به جهت استفاده مردم از آنها و به کارگیری شان در امر بارکشی چنین کاری کراهت دارد. در عین حال متذکر می شوم که این یکی از حکمتهای مساله است و از علت اصلی آن اطلاع نداریم. مرحوم دکتر پاکنژاد نیز در حصوص گوشت این حیوان آورده بود وجود قند در گوشت اسب سبب شده نسبت به ميكروب‌ها زياد حساس نگردد و زود در معرض مخاطرات قرار گيرد. گوشت‌هاي خر و قاطر هم شبيه گوشت اسب بوده و خوردن آنها معمول نشده و برای بررسی بیشتر در زمینه علت نهی از خوردن گوشت الاغ لمحاتی از جنگ خیبر بایستی مورد بررسی قرار گیرد.

موضوع روایت شده: از قول ابو رهم غفارى گفته شده است: ما به هنگام خوشه بستن خرما به خیبر آمدیم- و خیبر سرزمینى است غیر قابل تحمل که گرماى آن شدید است- و هنگام محاصره حصار صعب بن معاذ گرسنگى شدید ما را شکنجه مى داد. ناگاه بیست یا سى خر از حصار بیرون آمدند و یهودیان نتوانستند آنها را به حصار برگردانند، زیرا حصارشان سخت برافراشته بود. مسلمانان خرها را گرفتند و کشتند، و آتشها را برافروختند و گوشت را در دیگها پختند، و مسلمانان همگى گرسنه بودند. در این حال پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر آنها عبور فرمود و موضوع را پرسید، و دستور فرمود منادى ندا دهد: رسول خدا شما را از خوردن گوشت خر اهلى و از متعه زنان، و از خوردن گوشت حیوانات داراى دندان نیش و چنگال منع فرمود. گوید: مسلمین از دیگها دست برداشتند.(خدا لعنت کند کسانی را که فضائل امام علی«ع» در آن جنگ را مخفی کردند و چنین مسائلی را اشاعه دادند)

روایت اول: محمد بن مسلم و زراره روایت کرده اند که از امام باقر(ع) در مورد حکم خوردن گوشت الاغ اهلی سؤال کردند. حضرت در پاسخ فرمودند: نهی رسول اللّه(ص) عن أکلها یوم خیبر و إنّما نهی عن أکلها فی ذلک الوقت لأنّها کانت حمولة الناس، و انّما الحرام ماحرّم اللّه فی القرآن رسول خدا(ص) در جنگ خیبر از خوردن گوشت الاغ نهی کردند؛ ولی نهی رسول خدا در آن زمان به این دلیل بوده که الاغ در آن زمان وسیله حمل مردم بوده است. همانا حرام، آن است که در قرآن حرام شده باشد.

موضوع دوم: در صحيح بخاري از ابي اوفي روايت كند كه گفت: در غزوه خيبر دچار گرسنگي شديم، و در حالي كه ديگ هاي مي جوشيد و برخي گوشت ها قريب پختن بود، جارچي رسول خدا صلي الله عليه و آله ندا داد: از گوشت اين خران هيچ نخوريد و همه را به دور ريزيد. ابن ابي او مي گويد: به ما خبر دادند كه نهي رسول خدا صلي الله عليه و آله براي آن بود كه خمس آنها را جدا نكرده بودند. برخي هم گفته اند: رسول خدا صلي الله عليه و آله به خاطر آنكه آنها نجاست خوار بودند، از خوردن گوشتشان نهي فرمود و نيز، شايد سبب تحريم، چيزي است كه ابوداود در كتاب سنن خود، باب تعشير اهل الذمه از عرباض بن ساريه سلمي روايت كرده كه او گفته است: در خيبر فرود آمديم و اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله با او بودند. صاحب خيبر كه مردي سركش و بدخو بود، رو به سوي رسول خدا صلي الله عليه و آله كرد و گفت: اي محمد! آيا براي شما رواست كه الاغ هاي ما را ذبح كنيد، ميوه هايمان را بخوريد و زنانمان را بزنيد؟پس پیامبر اکرم«ص» چنین دستوری صادر کرد. موضوع سوم: در روایت دیگری آمده که بناگاه چندین الاغ از قلاع خیبر بیرون آمده و مسلمانان آنها را کشتند و پیامبر اکرم«ص» فرمودند که این الاغها نجاست خوار بوده و از خوردنشان نهی کردند.

بخش ب: گوشت خر اهلی حرام است و گوشت خر وحشی حلال در حالیکه هر دو خر هستند و خر اهلی از اول هم حرام نبوده بعد از جنگ خیبر حرام شده است، یعنی حکمت چه است.

بر طبق فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وسلم خوردن گوشت خر اهلی حرام است، چنانکه از ابی ثعلبه رضی الله عنه روایت است که گفت: «حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لُحُومَ الْحُمُرِ الأَهْلِیَّةِ». بخاری (5527) ومسلم (1936).

یعنی: رسول خدا صلی الله علیه وسلم گوشت خر اهلی را حرام اعلام کردند.

اما خوردن گوشت خر وحشی (که اندکی در ظاهر با خر اهلی تفاوت دارند) را مباح و جایز دانسته اند، چنانکه از ابی قتاده رضی الله عنه روایت است که او یک خر وحشی را شکار کرد و قطعه ای از گوشت آنرا برای پیامبر صلی الله علیه وسلم آورد و ایشان از آن خوردند، و به یارانش فرمود: «هو حلال ، فکلوه». بخاری (5492) ومسلم (1196).

یعنی: «گوشت آن حلال است، بخورید».

لذا جمهور علمای اسلام در حرام بودن گوشت خر اهلی و مباح بودن گوشت خر وحشی اتفاق نظر دارند.

اما چرا گوشت خر اهلی حرام شده ولی گوشت خر وحشی مباح است، و حکمت آن چیست؟

نخست لازم به ذکر است که چه بسا بسیاری از احکام شریعت را که شارع وضع نموده تا مکلفین آنها را به نحو شایسته ای انجام دهند، اما علت و حکمت آن احکام بر بندگان نامعلوم و پنهان باشد و شاید هرگز مجالی برای یافتن آن حکمتها فراهم نیاید. مثلا چرا در ماه رمضان روزه می گیریم ولی در ماه رجب خیر؟! و یا چرا نماز عصر چهار رکعت است؟ ولی پنج رکعت نیست؟! یا چرا کفاره ی سوگند اطعام ده نفر مسکین است ولی دوازده نفر نیست؟! و از این نوع سوالات بسیارند که جواب اکثر آنها بر ما انسانها پوشیده است و جز پروردگار کسی از حکمت آنها مطلع نیست و او نیز بندگانش را از آن حکمتها مطلع نگردانده است.

ولی آنچه که مهم است، انجام اوامر الله و رسول طبق فرمایش آنها بدون چون و چرا است، و مومنان و مسلمانان واقعی کسانی هستند که در برابر اوامر خدا و فرستاده اش بگویند: " سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا" یعنی: شنیدیم و اطاعت کردیم.

بعبارتی، پس از آنکه دستور را شنیدند، بلافاصله و بدون کنجکاوی یا اعتراض یا هر مسئله ی دیگر، آن دستور را اطاعت می کنند حال چه حکمت آنرا بدانند و چه ندانند، زیرا ایمان جازم و قطعی دارند که هیچکدام از دستورات و نواهی خداوند بدون حکمت و از روی عبث نبوده است و همین ایمان راسخ آنهاست که باعث می شود همینکه دستور را شنیدند، بلافاصله اجرا کنند و از حکمت و علت و چون و چرا نمی گردند.

چرا که اگر خصوصیات و ویژگیهای مسلمان اینگونه نباشد که در برابر اوامر خدا گردن کجی و انقیاد نداشته باشد، در آن صورت یا ایمان در قلبش رسوخ نکرده و یا نشانه ای از ضعف ایمان است که باید اصلاح و تقویت گردد.

خر اهلی بر خلاف خر وحشی، نجس و ناپاک است و لذا در می یابیم که یکی از حکمتها و علتهای حرام شدن گوشت خر اهلی نجس بودن گوشت آنست، چنانکه از انس ابن مالک رضی الله عنه روایت است که گفت: « لَمّا کان یَوْمُ خَیْبَر أَمَرَ رَسُول الله صلی الله علیه وآله وسلم أبا طَلْحَةَ فَنَادَی : أنَّ الله ورَسُولَهُ یَنْهَیَانِکُمْ عَنْ لُحُومِ الْحُمُرِ الأهْلِیّةِ، فإنها رِجْسٌ». متفق علیه.

یعنی: پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم در جنگ خیبر به ابوطلحه دستور داد، اعلام کند: به راستی که خداوند و پیامبرش شما را از خوردن گوشت الاغ منع می کنند، زیرا نجس است.

و بدون شک خوردن گوشت ناپاک و نجس برای سلامتی بدن زیان آور است، از اینرو اسلام حکم بر حرام بودن هرآنچه ناپاک و زیان آور است داده و از آن نهی فرموده است.

اما برخلاف گوشت خر اهلی، گوشت خر وحشی نجس و ناپاک نیست پس شارع نیز آنرا حرام نکرده است، و باید در نظر داشت که تشابه اسمی – با وجود تشابه ظاهری نسبی – دلیل نه میشود که چون خر وحشی مباح است پس خر اهلی هم چرا مباح و حلال نباشد؟! این سخن را جز کسی که با طبیعت و خلقت حیوانات آگاه نباشد نمی گوید، چرا که خلقت آنها کاملا شبیه هم نیست و تابحال کسی چنین نگفته که خر اهلی با خر وحشی در خلقت و خصوصیات جسمی با هم هیچ تفاوتی ندارند! هرچند که تا حدودی به هم شبیه هستند، ولی به هرحال یکی نجس است و دیگری خیر.. و مثلا اگر خر وحشی، اهلی شود، گوشتش حرام نمی شود! و اگر خر اهلی، وحشی گردد و در دشت و صحرا رها گردد و با خرهای وحشی زیست کند، گوشت آن حلال نمی شود، زیرا خلقت آنها تغییری نخواهد کرد. بنابراین نباید فریب اسم و ظاهر آنها را خورد!

و اگر شباهت خلقتی هم داشته باشند، باز چون نوع گوشت آنها متفاوت است پس حکم آنها نیز متفاوت خواهد بود، به عنوان مثال گوسفندی که توسط ذبح شرعی کشته شده و گوسفندی که بدون ذبح شرعی کشته شده (مثلا از یک بلندی پرت شده) در نظر بگیرید که هر دو هم در اسم و هم در ظاهر شبیه هم هستند، ولی آیا خوردن هر دو جایز است؟ خیر! چون گوسفندی که از بلندی سقوط کرده و کشته شده به عنوان مردار تلقی می شود و خداوند متعال خوردن گوشت مردار را حرام کرده است، چنانکه می فرماید: « حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ الْمَیْتَةُ» (مائده 3). یعنی: ای مؤمنان بر شما حرام شده است (خوردن گوشت) مردار..

نکته دیگر که ممکن است به ذهن خطور کند اینست که: اگر گوشت خر اهلی نجس است، پس چرا از همان اوائل اسلام حرام نشده بود؟!

جواب اینست که این امر مربوط است به حکمت الله تعالی در تدریجی بودن شریعت اسلام است، همانطور که شراب – با وجود آنکه آنهم ناپاک و زیان آور بود – ولی به مرور زمان و بصورت تدریجی حرام شد وگرنه در ابتدای اسلام حرام نبود و در مدینه حرام گردید، و همینطور اوایل اسلام حجاب واجب نبود و بعدها فرض گردید و دیگر احکام شریعت که به مرور زمان و با پایان رسالت پیامبر صلی الله علیه وسلم تکمیل شد و خداوند متعال فرمودند:در قرآن كريم مي‌خوانيم: «وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ» و نيز «وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ».

و چارپايان را براي شما آفريد كه براي شما (پوست) آنها گرما و سودهاي ديگر هست، و هم از آنها مي‌خوريد و «اسبان و استران و درازگوشان را (آفريد) تا بر آنها سوار شويد و ماية تجمل نيز هست، و نيز چيزهايي كه شما نمي‌دانيد آفرید. طبق روايتي كه از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده: أنعام اشاره به گاو و گوسفند و شتر است كه براي خوردن آفريده شده‌اند و اسب و قاطر و الاغ براي سوار شدن.

فتوای که در فوق زیر عنوان کراهت گوشت خر نقل شد. آب گل آلود است برای اغفال مسلمان ها. شارعان موضوع را به روایت های ضد و نقیض ارتباط میدهند و آنرا با استفاده از احادیث جعلی و بی اساس بسط و گسترش میدهند. در دین اسلام نظیر حرام بودن گوشت خر, با مطالب و موضوعات زیاد بر میخوریم که اساس دقیق و درست دینی و علمی ندارند. مانند مطلب فوق ساخته و پرداخته ذهن اشخاص و افراد است که شارع بدان ها استناد میکند. برای اینکه مسلمان ها در چنین موارد تحقیق و تجسس نکنند. در مورد کیف و کان چنین فتوا های بی اساس و نادرست از شارع و سایر رهبران دین سوال نکنند. شارعان آنرا با سایر مسایل و موضوعات دینی که جنبه عبادی دارد پیوند میدهند. به تعبیر و تفسیر خود از احکام و ارزش های دینی جنبه تقدس میدهند. بعدا اضافه میکنند: مسلمان ها باید آنرا در جمله اوامر خدا و سنت رسول او بدون چون و چرا اطاعت کنند. بدون داشتن کوچکترین آگاهی از موضوعات و احکام دین آنها را بپذیرند. مانند افراد کور به دنبال شارع و سایر رهبران دین بروند. موضوع حرام بودن گوشت خر به طور خلاصه توضیح میگردد:

به صورت خاص, تعیین و تشخیص حرام و حلال از صلاحیت خداوند است. تعیین حلال و حرام کار پیامبران نیست. پیامبران وظیفه داشتند که مطابق هدایت صریح کلام خدا آنرا به امت های خود ابلاغ کنند و آنها را از چگونگی رعایت آن آگاه بسازند. خداوند طبق سنت خود موضوع حلال و حرام را برای هر امت در کلام خود بیان میکند. در این زمینه در قران برای مسلمان ها نیز هدایت مشخص داده است. در جمع آیات قران که به صورت مشخص حلال و حرام را توضیح میکنند. هیچ آیت را نداریم که خوردن گوشت خر را حرام گفته باشد. قران استفاده از بعضی مواد غذایی را حرام اعلام میکند. برهکس, بعضی مواد غذایی را که مشرکین خوردن آنرا حرام میگفتند. حلال اعلام میکند. بدین ترتیب کار ها و روش های پسندیده و ناپسند اجتماعی را نیز مشخص میسازد. برای اینکه در زمینه نزد مسلمان ها شک و تردید باقی نماند. از موضوع آگاهی لازم داشته باشند. از آن آگاهانه پیروی کنند. حضرت محمد ص مانند پیامبران پیشین احکام خداوند را به مسلمان ها توضیح و تشریح میکردند. دلیل حرام بودن و حلال بودن مواد غذایی, روش ها و عادات مذکور را به مسلمان ها توضیح میکردند. خود در این راه پیش قدم میشدند. هرگاه در موارد مذکور امت از آن حضرت میکردند. از جانب خداوند برای توضیح آن آیه مشخص نازل میشد. حرام بودن گوشت خر قبل از حادثه خیبر هیچگاه مطرح نبوده. مسلمان ها از گوشت این حیوان بدون تفکیک اهلی و وحشی بودن آن استفاده میکردند. چگونگی دستور حضرت پیامبر را در موضع خیبر, در مورد حرام شدن گوشت خر در دو بخش زیر بررسی میکنیم:

متن کاپی شده فوق نیز این مطلب را تایید میکند که از آغاز بعثت حضرت پیامبر تا قبل از تشریف آوری شان به موضع خیبر, مسلمان ها از گوشت خر بدون تفکیک اهلی بودن و وحشی بودن حیوان استفاده میکردند. قبل از همه باید به این مطلب توجه کرد که حضرت پیامبر مسلمان ها را, در موضع خاص در شرایط و اوضاع و احوال مشخص از خوردن گوشت خر منع میکنند. لذا حکم مذکور تابع شرایط, اوضاع و احوال است که مسلمان ها در موضع خیبر با آن مواجه بودند. زندگی عادی و روزمره آنها را شامل نمیشود. دلیل آنرا که حضرت پیامبر در موضع خیبر, قبل از آغاز جنگ, مسلمان ها را از خوردن گوشت خر منع میکنند. در دو قسمت بررسی میکنیم:

الف: در آن زمان حیوانات بارکش یگانه وسیله در دسترس بودند. مردم از حیوانات به منظور نقل و انتقال در فعالیت های روزانه, در جنگ ها و در تجارت استفاده میکردند. جامعه نو پای اسلامی در اوایل در تمام عرصه ها با محدودیت های زیاد مواجه بود, از آن جمله داشتن حیوانات بارکش بود. شتر حیوانی است دارای خصوصیات منحصر به فرد است. این حیوان در پیمودن دشت ها و بیابان های بی آب و علف و صحرا های خشک و سوزان شبه جزیره عربستان دارای مقاومت ویژه میباشد. از این رو در فرهنگ مردم عرب جایگاه خاص دارد. خر به مقایسه شتر دارای امکانات و توانایی های محدود میباشد. شرایط اقلیمی شبه جزیره عربستان این محدودیت را در هنگام استفاده از خر برجسته میسازد. این موضوع سبب میشود که خر کمتر مورد استفاده و توجه عرب ها قرار بگیرد. طبعی است که مردم مطابق به نیازمندی جامعه به پرورش این حیوان میپردازند. چون مسلمان ها از این حیوان به قدر نیازمندی خود در اختیار نداشتند. حضرت پیامبر با درایت و دوراندیشی که در جمیع امور خاص ایشان بود. مسلمان ها را به نقش و اهمیت این حیوان مفید متوجه میسازند. در صورتیکه مسلمان ها از خر علاوه به بارکشی از گوشت آن حیوان نیز استفاده میکردند. به زودی تعداد را که در اختیار داشتند از دست میدادند. به خصوص در مقابله با دشمنان اسلام به طور خاص در میدان های جنگ به مشکل مواجه میشدند. به این منظور آن حضرت مسلمان ها را در شرایط و وضعیت خاص آن زمان که گذرا و موقتی بود. از خوردن گوشت خر منع میکنند. در صورت که خر در جمله غنایم به دسترس مسلمان ها قرار میگیرد. در حفظ و نگاه داشت آن توجه کنند.

ب: مسله دوم که میتوان روی آن استناد کرد. دلیل منع شدن مسلمان ها را از خوردن گوشت خر در شرایط خاص به بررسی گرفت. موقف و موقعیت مسلمان ها در موضع خیبر است. اصحاب پیامبر در معیت آن حضرت در خیبر میآیند. حضرت پیامبر طبق روش همیشگی شان, قبل از همه با مخالفان اسلام اتمام حجت میفرمودند. در موضع خیر نیز چنین میکنند. بزرگان خیبر با حضرت پیامبر در حال مذاکره بودند. حضرت پیامبر تا قبل از اتمام حجت با مخالفان اسلام, مال و جان آنها را در امان میدانست. مسلمان ها اجازه نداشتند تا مشخص شدن اوضاع و سرنوشت مخالفان به آنها تجاوز کنند و یا به آنها ضرر مالی برسانند. در صورت که مخالفان به دشمنی و مخالفت خود با مسلمان ها ادامه میدادند. در آن صورت مصونیت خود را از دست میدادند. آن حضرت در زمینه به مسلمان ها هدایت میدادند. در برابر دشمنان چگونه عمل کنند: از خود دفاع نمایند, یا با آنها به جنگ یپردازند. دین اسلام به مسلمان ها اجازه نمیدهد که به مال دیگران منجمله مخالفان اسلام دست ببرند. آنها را از تجاوز به حقوق دیگران اعم از مسلمان و غیر مسلمان منع میکند. دین اسلام مال را که از طریق تجاوز به حقوق دیگران بدون دلیل و موجب عقلی و شرعی بدست میآید؛ حرام اعلام میدارد. مطابق این اصل, مسلمان ها در موضع خیبر حق نداشتند, به مال و خانه یهودی های آن منطقه تجاوز کنند. زیرا هنوز موضع آنها در برابر مسلمان ها مشخص نشده بود. حضرت پیامبر در زمینه به مسلمان ها دستور نداده بودند. مسلمان ها در موضوع خیبر از روی اشتباه این اصل را ندیده میگیرند. تعداد سی یا چهل خر مردم خیبر را که از قلاع بیرون شده بودند, به غارت میبرند. ضمنا زنان آنها را مطابق هدایت که قبلا حضرت پیامبر در موارد مشابه ارشاد فرموده بودند. به نکاح موقت به زنی میگیرند. بزرگ خیبر ضمن مذاکره این موضوع را از حضرت پیامبر میپرسد. آیا اسلام به شما و پیروان تان اجازه میدهد که مال ما را به غارت ببرید و به زن های ما دست درازی نماید. حضرت پیامبر این عمل مسلمان ها را خلاف اصول و ارزش های دین اسلام اعلام کردند. زیرا, مسلمان ها در هر دو مورد, قبل از فراهم شدن شرایط لازم اقدام میکنند, حضرت شان به مسلمان ها دستور اکید میدهند: خر های که به غارت بردند و از زن های یهودی که به نکاح موقت به زنی گرفتند, استفاده نکنند. برای آنها حرام است. مسلمان ها از روی اشتباه خر های یهودی را غنیمت و زن های آنها را اسیر جنگی فکر کرده بودند. در واقع مسلمان ها قبل از فراهم شدن شرایط لازم برای اموال غنیمت و اسرای جنگی به آن پرداخته بودند. حضرت پیامبر استفاده از آنها را برای آنها حرام اعلام کردند.

جالب است که شارعان و سایر رهبران دین پای احادیث بی اساس و تقلبی را به میان میکشند. معامله داران دین اعم از رهبران تشیع و تسنن برای حفظ گرمی بازار شان صف خود از هم جدا میسازند. یک گروه به آن موافق و گروه دیگر مخالف آن قرار میگیرند. حدیث پیامبر اسلام را که در یک روز به صورت مشخص گوشت خر و ازدواج موقت را در موضع خیبر به اساس پیش آمد خاص در آم موضع منسوخ و حرام اعلام میکنند. در حالی که قبل از آن این دو حلال بود. رهبران تشیع و تسنن هر دو به آن موافق هستند. اما رهبران تشیع نصف این حدیث را انکار می‌کنند و صرف خوردن گوشت خر را حرام میدانند. شارع برای اینکه حقیقت موضوع را بپوشاند و از آن مانند بسا موارد دیگر برای اغفال توده های مسلمان استفاده کند. خود را عمدا به کوچه حسن چپ میزند. با شرح و بسط اضافی به موضوع, آنرا در ذهن مسلمان ها مغشوش میسازد. لطفا به متن زیر توجه کنید:

اما برخلاف گوشت خر اهلی، گوشت خر وحشی نجس و ناپاک نیست. پس شارع نیز آنرا حرام نکرده است، و باید در نظر داشت که تشابه اسمی – با وجود تشابه ظاهری دلیل نه میشود که چون خر وحشی مباح است پس خر اهلی هم چرا مباح و حلال نباشد؟! این سخن را جز کسی که با طبیعت و خلقت حیوانات آگاه نباشد نه میگوید، چرا که خلقت آنها کاملا شبیه هم نیست و تا بحال کسی چنین نگفته که خر اهلی با خر وحشی در خلقت و خصوصیات جسمی با هم هیچ تفاوتی ندارند! هرچند که تا حدودی به هم شبیه هستند، ولی به هرحال یکی نجس است و دیگری خیر.. و مثلا اگر خر وحشی، اهلی شود، گوشتش حرام نه میشود! و اگر خر اهلی، وحشی گردد و در دشت و صحرا رها گردد و با خر های وحشی زیست کند، گوشت آن حلال نه میشود، زیرا خلقت آنها تغییری نخواهد کرد. بنابر این نباید فریب اسم و ظاهر آنها را خورد!

جای تاسف است که شارعان دین عمر خود را در زوایای تاریک و تنک مدرسه ها و حجره های مساجد فقط برای اغفال توده های مسلمان ضایع میکنند, در مورد طبیعت و خلقت حیوانات و تفاوتهای جسمی آنها چنان بیخردانه ابراز نظر میکنند. این شارعان کوتاه فکر باید بدانند که تقسیمات حیوانات, از جمله خر, به اهلی و وحشی, ساخته و پرداخته ذهن و خواست و نیازمندی آدم ها است. هر گاه استفاده انسان از خر مطرح نباشد. تقسیمات خر به اهلی و وحشی نیز مطرح نمیشود. آنها باید بدانند که طبیعت خلقت این حیوان را به اساس استفاده انسان ها تغییر نداده است. آنها را بنام خر اهلی و خر وحشی متفاوت خلق نکرده است. آنها را به این اساس از هم تفکیک نمیکند. زیرا خر ها مانند سایر حیوانات, قبل از ورود آدم در جهان خاکی زمان طولانی را سپری میکردند. تا اینکه آدم با بچه های او سر میرسند و با خر آشنا میشوند و او را مورد بهره برداری قرار میدهند. خداوند به این حیوان مانند سایر حیوانات طبیعت مخصوص عنایت کرده است. طوریکه آدم ها با تغییرات خورد و کوچک و ناچیز در ظاهر شان که زاده محیط جفرافیایی و فرهنگی آنها است, همه آنها طبیعت یکسان دارند. هر قدر آدم که به دنیا آمده و در آینده به دنیا خواهد آمد. خصوصیات و مشخصات بارز خود را از آدم های اولی یعنی از آدم و حوا میگیرند و مطابق قوانین و نظامات حاکم در جهان, دارای طبیعت یکسان هستند. خداوند به آدم ها طبیعتهای متفاوت نداده است. انسانها را بنام افریقایی, امریکایی, چینایی, با فرهنگ و بی فرهنگ, شیعه و سنی, مسیحی و مسلمان خلق نکرده و آنها را مطابق این معیار های بی اساس از هم تفکیک نمیکند. پیش کشیدن تفاوتهای ظاهری مثل رنگ, چهره, قد و اندام, ملیت, فرهنگ, تمدن, اختلافات دینی و مذهبی و اتکا به آنها کار ما بیخردان است. به صورت عموم شارعان و رهبران دین, کلید دین را در قبضه خود دارند. با چنین فتوا ها انسانها را به بدبختی میکشند. خداوند در مورد خلقت حیوانات نیز چنین کرده است. اولین جفت خر که آفریده میشود, طبیعت واحد داشتند. خر های بعدی که از این جفت به دنیا میآیند. طبیعت آنها بر گرفته از همان جفت نخستین است. فرزندان آدم در زمان آشنایی خود با این حیوان چند فرد محدود آنها را مورد استفاده قرار میدهند. آنها را اهلی گفتند.

علت اینکه شارعان محترم و سایر رهبران دین موضوعات و مسایل دینی را چنین تحلیل و تفسیر میکنند و باعث بدبختی و گمراهی دینداران میشوند, خیلی واضح است:

این اشخاص چون خود شان علم ندارند. علم را ضد دین میدانند. برای بررسی کردن مسایل دینی به صورت علمی, لازم است که ابتدا خود آنها با علم آشتی کنند. از جهل خود بکاهند. بعدا دین را با علم آشتی بدهند. آنگاه که بخواهند مسایل دینی را برای پیروان دین به صورت علمی تحلیل و تجزیه کنند. قبل از همه لازم است که پیروان دین نیز به علم دسترسی داشته باشند. این اشخاص نتنها با علم آشتی نمیکنند. بلکه به ضدیت دین با علم نیز میافزایند. توده ها را نیز از نعمت علم و دانش محروم میسازند. بر خلاف تصور غیر علمی و غیر دینی آنها, نتنها علم با دین ضدیت و دشمنی ندارد, بلکه هر دو از یک منبع میآیند و یک هدف را دنبال میکنند و یک مسیر را میروند. دشمنی و ضدیت آشکار و برجسته علم با خرافات است. موضع را که چراغ علم روشن میسازد. اوهام و خرافات در آن حقیر میشود. آن عده رهبران دین که حقیقت را انکار میکنند. آنرا از توده های دیندار دریغ میکنند. در عوض آن خرافات را در جامعه ترویج میکنند, از آن به سود خود حمایت میکنند. در موجودیت علم و در مبارزه علم با خرافات رسوا و رو سیاه میشوند. وقتی توده های مردم به علم دسترسی پیدا کنند. در آن صورت همه مردم خود شان فهم دینی پیدا میکنند. برای تحلیل و تفسیر مسایل دینی, به آخوند و ملا و شارعان و امثالهم مراجعه نمیکنند. علم حکم میکند و به آنها جواز میدهد که خرافات را از ارزشهای دینی جدا بسازند. پیروان دین در پرتو چراغ علم و دانش اوهام و خرافات را جز حقایق دینی نمیپزیرند. با دور شدن خرافات و جعلیات از ارزشها و حقایق دینی, دین برای آنها نهایت ساده و آسان میشود. طوریکه خداوند در کلام خود به صراحت ساده بودن دین را تذکر میدهد. دین ساده اصلا به رهبر به معلم های مفت خور و سود جو ضرورت ندارد. هر فرد دیندار و مومن باید خود به اصول و ارزش های دین آگاه باشد و اگاهانه از آن پیروی و اطاعت کند. بدبختی بشر در این است: از چیزی که به آن علم و آگاهی ندارند. بنام احکام و ارزش های دین پیروی میکنند. علم هیچگونه منافات با احکام و ارزش های دین ندارد: زیرا بشر هر دو را از یک منبع واحد میگیرد. خداوند خود عالم است و هر چه علم است در تصرف او است. خداوند خود را با این اوصاف معرفی میکند. دین هم چراغی است که نور خود را از خداوند میگیرد. خداوند خود نور است. از یک منبع واحد دو جریان متضاد بیرون نمیشود. یعنی علم ما که شمه از علم کل که در تصرف خداوند است, با منبع اصلی آن مخالف و متضاد بوده نمیتواند. پس علم و نور که هر دو از خدا و مربوط به ذات او است, هیچگاه ضد یک دیگر عمل نمیکند. تلاش مضبوحانه چنین شارعان و رهبران دین به خاطر آن است که در موجودیت جهل و نادانی توده های دیندار, با ایجاد کوه های خوف و ترس, موقف اجتماعی خود را به حیث حاکم در دین و از طریق دین حاکم به زندگی مردم حفظ میکنند. بدین وسیله به مفت خوری و زندگی طفیلی خود ادامه میدهند و بس. چون ایشان همیشه به دینداران دروغ میگویند. از گفتن حقیقت خوف دارند. ناگزیر برای پوشیدن حقیقت به دروغ ها و جعلیات تازه دست میزنند. نظیر موضوع فوق.

آینده این موضوع: رشد ناچیز اقتصادی که با تفاوت های کم و بیش نصیب کشور های جهان سوم میشود. این کشور ها بیشتر انکشاف خطوط مواصلات را مورد توجه قرار میدهند: میدان های هوایی توسعه داده میشود. میدان های جدیدا احداث میگردد. بنادر تجارتی تجهیز میگردد. شبکه خط آهن و جاده های اسفالت و پخته توسعه مییابد. در اثر این فعالیت ها روستا ها با هم وصل میگردد. بین روستا ها و شهر ها فاصله کم میگردد. شهر ها توسعه یافته, با هم نزدیک میشوند. کشور ها با هم نزدیک میشوند. رفت و آمد وسایل نقلیه مدرن در روستا ها, سرعت و حجم انتال اموال را بیشتر میسازد. صرفه جویی سبب کاهش مصارف اضافی میگردد. سهولت و امکانات فوق بتدریج نقش حیوانات, از جمله خر را در انتقال اموال و سایر خدمات روستایی از بین میبرد. رشد روز افزون جمعت در کشور های جهان سوم, کمبود و قلت مواد غذایی را بیثشتر میسازد. حیواناتی که قبلا جهت انتقال اموال و سایر خدمات بکار گرفته میشد. اهمیت خود را از دست میدهد. در جمله حیوانات شامل میشود که برای استفاده از گوشت و سایر محصولات پرورش داده میشوند. هم اکنون در بسیاری کشور ها مقدار قابل ملاحظه شیر و گوشت خر به حیث مواد غذایی در بازار موجود است. این روند در حال توسعه است. در کشور های اسلامی نیز از اهمیت خر کاسته میشود. عوامل مختلف از جمله: سود هنگفت, کمبود, گرانی و قلت مواد غذایی, گوشت و شیر خر را به صورت پنهانی زیر نام گوشت و شیر سایر حیوانات به بازار میکشد. در کشور های اسلامی در اثر عدم توجه و دقت لازم و کوتاه اندیشی شارعان, مسلمان ها از خوردن گوشت و شیر خر محروم هستند. در کشور های مانند افغانستان که این موضوع مورد رسیدگی قرار نمیگیرد. مغازه های قصابی بدون سرو صدا گوشت خر را میفروشند. مردم هم آنرا نوش و جان میکنند. در کشور های که این موضوع گاه گاه مورد نظارت و رسیدگی قرار میگیرد. مانند ایران و سایر کشور های اسلامی به مشکل مواجه هستند. مراجع نظارت کننده وقتی سر میرسند که نیازمندان از دکان قصاب رفته میباشند.

خدابنده یا خربنده: پس از مرگ غازان خان مغول برادرش بنام الجایتو به تخت سلطنت نشست. الجایتو در کودکی بنام مسیحی نیکولای تعمید یافته بود. پس از چندی به آیین بودایی درآمد و سرانجام قبول اسلام کرد و پیرو مذهب ابوحنیفه گردید، بنام الجایتو سلطان محمد خدا بنده مسما گردید. در مورد تغییر نامش از خدا بنده به خربنده روایات مختلف موجود است. این مسله مانند صد ها مسایل دیگر سبب میشود که اختلاف شیعه و سونی گل کند. دکان داران در هر دو فرقه آنرا متاع دکان خود میسازند. و از فروش آن استفاده میکنند. هم دگر خود را ملامت میکنند.

الف: مناظره و بدگویی: مناظره زشتی که در حضور ایلخان بین فقه های مذاهب حنفی و شافعی در گرفته بود. نمایندگان این مکاتب فقهی آنچنان اتهامات زشت و ناروا بر یکدیگر وارد ساختند که الجایتو از هر دو رنجیده خاطر گشت. پس از مناظره با علامه حلی و نظام الدین مراغه ای مذهب تشیع را اختیار کرد. الجایتو نخست دستور داد نام ابوبکر, عمر و عثمان از خطبه‌های نماز جمعه و از سکه‌ ها برداشته شود. الجایتو در سن سی و شش سالگی وفات یافت و پیکرش در سلطانیه قزوین به خاک سپرده شد. سلطان محمد اولجایتو را به مناسبت تعلق که به مذهب شیعه اظهار می داشت ، شیعیان خدا بنده لقب دادند. ولی اهل تسنن از راه دشمنی و کینه جویی این کلمه را خربنده کرده و سلطان محمد اولجایتو به همین علت در کتب قدما به هر دو عنوان خدابنده و خربنده مذکور شده است.

ب : طلاق همسر سلطان محمد خدابنده

سلطان محمد به خدابنده معروف بود به نام اولجايتو از نواده چنگيز در سلطانيه قزوين ، بر سراسر ايران و عراق و ديار بكر و ساير نقاط همجوار آن روز ايران ، سلطنت مى كرد. سلطان محمد خدابنده روزى به همسر خود غضب نمود و درحال خشم و عصبانيت او را سه طلاقه كرد. سپس ازعمل خود كه با ناراحتى و شتاب انجام گرفته بود پشيمان شد. براى تعيين تكليف، موضوع را با علما عامه در مين گذاشت. علما چهار مذهب گفتند: بدون محلل سلطان نه میىتواند به زن خود رجوع كند و مجددا او را به زنى بگيرد. اصول محلل هم بدين گونه است كه وقتى زن سه طلاقه شد، بايد به مرد ديگرى شوهر كند و پس از اينكه وى با زن نزديكى نمود و او را طلاق داد وعده اش به سر آمد. زن مى تواند با عقد جديدى به همسرى شوهر اول درآيد. قبول این امر برای سلطان مشکل بود. از فقها پرسید: راه و چاره ای وجود ندارد؟ فقهاى چهار مذهب گفتند: نه ! اين مسئله نزد مسلمانان قطعى است ، و نظر مخالفى وجود ندارد. در آن اثناء يكى از وزراى سلطان محمد به وى گفت: يكى از مجتهدين شيعه كه در شهر حله به سر مى برد طبق مذهب خود فتوى مى دهد كه طلاق ملكه باطل است، و سلطان مى تواند بدون محلل نزد همسر خود برود. امامان چهار مذهب فوق گفتند: رافضى ها مردمى كم عقل هستند. شايسته مقام سلطنت نيست كه مرد كم عقلى چون ملاى رافضى ها را به دربار بياورد و حل مشكل خود را از او بخواهد!

سلطان محمد گفت: بگذاريد بيايد و از نزديك ميزان عقل و ادراك و ارزش فتواى او را آزمايش كنيم و بعد درباره وى قضاوت نمائيم.

سلطان با استفاده از فتوای آخوند های تشیع مشکلش را حل کرد. دلیل تغییر نام وی از خدابنده به خربنده نیز همین موضوع میتواند باشد. در فرهنگها در مورد واژه خربنده میخوانیم:

خر بنده کسی را گویند که الاغی را به کرایه بدهد. ( برهان قاطع )

حاجی خربنده نام یکی از امرای لشکر سلطان حسین صفوی نیز بود.

خر در فرهنگ

مردم ما این حیوان را به نام های خر, دراز گوش, باربردار یا الاغ مینامند. خرک اسم کوچک خر است که در فرهنگ لغات به نوع میوه بنام خرما و نوع چهارپایه کوچک نیز اطلاق میگردد. خرکچی کسی که خر را به کرایه میدهد, و خرکار شخص که خر را در اختیار دارد و از او کار میکشد. اما فرهنگ معین خرکار را آدم زحمتکش و پرکار میخواند. کلمه خر در ابتدا بعض کلمات مثل خرسنگ, خرچنگ, خربط, خرما, خرمالو, خروار, خرپا, خرچال, خرخاکی, خرنای, خراس, خربنده, خربیوار, خرپشته و بسیار دیگر بکار میرود که بزرگی و درشتی شی مورد نظر را میرساند. الاغ ریشه ترکی دارد. واژه الاغ در زمان تسلط و حاکمیت ترکهای عثمانی به زبانهای صربی, بلغاری, آلبانی, رومانی و مجاری نیز راه یافته است. عربها این حیوان را بنام حمار و خر ماده را اتان یاد میکنند. انگلیس ها خر را DANKy و آلمانیها او راESSEL صدا میزنند. در زبان فارسی واژه خر به معنای نا تراشیده, بزرگ و ناهموار آمده است. در بعضی متون قدیم خر را اسب کوچک نوشته میکنند. در آثار به جا مانده از مردمان مصر قدیم و بین النهرین, خر در حال حمل بار دیده میشود. قانون نامه حمورابی* موقف خر را در جامعه آن وقت بعد از گاو میداند. اسطوره های ایرانی و هندی خر را از نوع اسب میگوید. از نظر آنها خر همزمان با اسب آفریده شده است. سابقه استفاده از خر را به دوران هوشنگ, پادشاه پیشداریان* نسبت میدهند.

در تلموت* به این حیوان حمور گفته شده است. به قول هرودت*, ایرانیها در قدیم گوشت خر را میخوردند و از جمله غذا های نادری بود که در روز تولد خود مصرف میکردند. در داستانهای کهن یهودی و مسیحی از خر زیاد یاد شده است. ارمیا نبی* خر را زیاد دوست داشت. منابع بجا مانده از آنها, از خر های بلند و قوی یاد میکند که افراد طبقات بالا یا ASS بالای آنها سوار میشدند. در کتاب عهد جدید* از خر به فراوانی و قدر یاد شده است. حضرت مریم* برای نجات خود و پسرش از شر بدخواهان ذریعه خر از فلسطین به مصر میرود. حضرت عیسا خود به کره خر سوار میشد که نشانه صلح و دوستی بود. آن حضرت برای بار نخست سوار خر به بیت المقدس وارد شد. بعد از آن روحانیون و پزشک های یهود به خر سوار میشدند. در فارس قدیم پزشکی که بانوی خانه دار را مداوا میکرد, مزد خود را خر ماده میگرفت. در قران پنج بار در موارد مختلف از خر یاد شده است. در داستان نوح, شیطان در زیر دم خر پنهان میشود و با سایر حیوانات داخل کشتی نوح میشود. به قول علامه البیرونی*, در آیینهای پیش از اسلام مردی کوسه از بین مردم به نشانه وداع با زمستان و استقبال از بهار بر خر سوار و کلاغ را به دست میگرفت و به راه میافتاد.

پیامبر اسلام برای تواضع سوار خر میشدند. خوردن گوشت خر را مکروه ( در این مورد به تفصیل سحن رفت ) گفتند. خر های را که پیامبر تحفه گرفته بودند, به نامهای عفیر و یصفور یاد میشدند. به قول بسیاری, عفیر در جنگ خیبر به پیامبر رسیده بود. بعدا نسل که از آن به وجود آمد. بنام خران پیامبر یاد میشد. پیامبر با یصفور سخن میگفت. پس از رحلت پیامبر یصفور خود را به چاه انداخت. در اسلام خر و اسب که به منظور تجارت نباشد, تابع زکات نمیشود. خر نه در عرف و نه در مراجع عدلی و قضایی به عنوان خونبها قابل قبول نیست. خر به جای مهر به زن قابل پرداخت نیست. زدن خر نیز حرام است. عربها اسم کنیه خود را حمار انتخاب میکردند. ذکر لقب حمار برای مروان* خلیفه اموی به دلیل بردباری بیش از حد او بود. توده های مردم به این باور هستند که در شب هنگام شنیدن صدای خر و سگ به خدا باید پناه برد. زیرا آنها چیز های میبینند که آدمیان دیده نمیتوانند. در اوایل اسلام فهیم بودن یا ملهم بودن خر قبول عام داشت. در بسیاری قصه ها و داستانها آمده: هر گاه خر زیر پای راکب خود در اثنا راه رفتن گمیز کند ( بشاشد ), نشانه آن است که در آن منطقه شهر و در آن نقطه مسجد ساخته میشود. ذکر خر در ادبیات زیاد آمده است. در رساله اخوان الصفا* آمده که خر از ظلم و ستم آدمیان به شاه پریان* شکایت برده است.بسیاری خر را نادان, فاقد عقل و فریب خورده میدانند. فرهنگ و ادبیات ما این نظر را در مورد خر که سابقه طولانی با انسانها دارد رد میکند: قصه همراهی شغال با خر در مثنوی مولانا جلال الدین بلخی, فراست این حیوان را به صورت خیلی واضح نمایش میدهد. در داستانهای کلیله و دمنه* خر نشان بلاهت و سادگی است. در داستانهای مثنوی مولانا جلال الدین بلخی, خر نماد عالمان ظاهر فریب, گاه مقلدان, گاه افراد نادان و احمق و گاه بردبار بکار رفته است. خر نماد بردباری, زندگی صلح آمیز, کار و زحمت کشی و نماد فهم هم بکار رفته است. خر در سده های اخیر وسیله برای رفت و آمد و نقل و انتقال افراد طبقه متوسط تاجر و علما و طلبه بود. در سده سیزده در بازار تهران خر های بزرگ و بلند را رنگ میکردند و به جای قاطر میفروختند. اصطلاح خر رنگ کردن گویای تزویر و ریا کاری است.

در گذشته دانشمندان به این باور بودند که از حیوانات نزدیک به آدمها سگ و پشک با هوش ترین آنها هستند. تحقیقات اخیر نشان میدهد که در بین حیوانات خر نیز از هوش بالای برخوردار است. مسیری را که یکبار برود, بار دیگر به سادگی میرود و به مقصد میرسد. قافله سالار ها که در بیابان ها و صحرا ها راه را گم میکردند. عنان خود را بدست خر میسپردند. خر وقت به نقطه آشنا یا مطلوب میرسد. دم و گوشهای خود را حرکت میدهد. از آمیزش خر نر و مادیان قاطر زاده میشود. قاطر در اندام بزرگتر و بلند تر از خر میباشد. از اختلاط بسیار نادر خر ماده با اسب, نوع حیوان به وجود میآید که در فرهنگ انگلیسی آنرا BARDOT یاد میکنند.

آلت تناسلی خر در ادبیات عامیانه بسیاری از کشور ها جایگاه خاص دارد. در زبان انگلیسی این کلمه کنایه‌ است به بزرگی آلت و نیز صفت است توهین آمیز که به افراد داده میشود. در زبان فارسی نیز این کلمه به فرد نادان اطلاق میشود. در شرق آسیا از آلت تناسلی خر در طبخ غذا استفاده میشود و بسیاری رستوران‌ ها به عرضه این غذا ها میپردازند.

محکومیت جالب: مردی در استان فارس، يک رأس الاغ زنده را آتش زد و کشت. دادگاه این گونه به قضیه رسیدگی نمود: چندي قبل کشاورز 53 در استان فارس الاغي بی صاحب را که وارد مزرعه کاهو وي شده و به مزرعه خسارت زده بود, با ريختن بنزين به آتش کشيد. يکي از شعب دادگاههاي استان فارس که حسب کيفر خواست دادستان به پرونده رسيدگي مي کرد او را مجرم شناخت و حکم بر محکوميت وي به تحمل 50 ضربه شلاق صادر کرد. در ادامه دادگاه, به لحاظ وضعيت خاص و فقدان پيشينه کيفري و سوابق مثبت محکوم عليه, از اجراي حکم شلاق خودداري و محکوميت وي را با شرايط ديگري معلق ساخت تا در صورت اجراي آنها محکوميت شلاق اجرا نشود. در راي دادگاه آمده: "محکوم عليه مکلف است به جاي تحمل شلاق و به عنوان مجازات جايگزين: اولا نسبت به فراگيري 20 حديث از معصومين (ع) با مضامين مهرباني با حيوانات و رفتار شايسته با حيوانات اقدام کند، ثانياً به مدت يکسال از کاشتن کاهو در مزرعه خود خودداري کند و ثالثاً يک رأس الاغ بی صاحب را به مدت سه ماه نگهداري و تغذيه وي را به عهده گيرد. مجرم نيز با پذيرش حکم دادگاه نسبت به راي صادره اعتراض نکرده و مفاد حکم صادره به وسيله اجراي احکام دادسرا اجرا شده است

بوسیدن سم خر: گویند روزی یکی از مریدان مولانا بنام شهاب الدین بر خر سوار بود و با جمیعت عقب مولانا میآمد. نا کاه خر او بانگ کشید. شهاب الدین از سر غضب چند بار خر را سر زد. حضرت مولانا فرمود که:

حیوان بیچاره را چرا میزنی؟ برای اینکه بارت میکشد. شکر می نکنی, که تو راکبی و او مرکوب توست و نعوذ بااله, اگر برعکس بودی چه خواستی کردن؟

بانگ او از دو حال بیرون نیست. یا برای گلو است, یا برای فرح. در این کار جمیع خلق شریک اند و پیوسته در کار اند و تخم هوس را در این میکارند. پس همه را در سر باید زدن و سرزنش کردن. همانا که شهاب الدین نادم گشته و فرود آمد و سم خر را بوسیده و نوازش کرد.

( اقتباس از سرچشمه تصوف در ایران )

عید الاغ: در قرون وسطی در شهر های فرانسه چهاردهم جنوری را به عنوان عید الاغ جشن میگرفتند. جریان تشریفات این جشن بدین قرار بود:

ابتدا دوشیزه زیبای را که به ظاهر معرف مریم عذرا در هنگام فرار به مصر بود, بر خر سوار میکردند. خر را به داخل کلیسا راهنمایی میکردند و او را وادار میکردند که در آنجا زانو بزند. او را در کنار محراب قرار میدادند. سپس به قداس گوش میدادند که سرود های را در تجلیل او میخواند. در پایان هم کشیش و هم مومنان حاضر در کلیسا سه بار در حرمت حیوان که مادر خداوند را از چنگ هرودوس پادشاه نجات بخشیده و عیسی مسیح را بر پشت خود تا اورشلیم حمل کرده بود. عر عر میکردند.( ص 11 تاریخ تمدن )

رضایت الاغ: پاپ یولیوس* سوم به قمار, دلقک های درباری و گاو بازی علاقه زیاد داشت. از جمله به الاغ خود که گاهی به آن سواری میرفت. خیلی علاقمند بود؛ غلام بچه ای را مامور رسیدگی به آن نموده بود. یکی از روز ها پاپ با مهمانان خود به گردش میرفت. غلام بچه الاغ را به خدمت پاپ حاضر کرد. حالت رضایت و خوشی الاغ از زندگی در سایه رحمت پاپ, از چشمان برآمده و جلد براق الاغ نمایان بود. الاغ به مجرد دیدن پاپ به عرعر کردن پرداخت و چند نوبت باد به مهمانان پاپ تعارف کرد. پاپ از شکر گذاری الاغ به وجد آمد؛ غلام بچه را به مقام کاردینالی* ارتقا داد.( صفحه 1101اصلاح دینی اثر فوق )

علت مخالفت شتر با خر: خر و شتر زیر دست آدم نا مهربان کار میکردند, دامنه کوه را بالا میرفتند و از نشیبیها میگذشتند, روزانه مقدار زیاد نمک را به بازار انتقال میدادند. آب و علف یه آنها جیره داده میشد. خر و شتر از زندگی به سیر آمده بودند. روزی خر سر شکایت را باز کرد و گفت: شتر برادر دیگر توان و حوصله برایم نمانده است. شتر نیز از درد ها و مشکلاتش نالید. هر دو موافقت نمودند که یکجا فرار نمایند. هر دو توافق کردند که یک روز در دامنه کوه خود را به زمین میاندازند, صاحب شان هر چه تلاش کند از جا نمیخیزند. صاحب آنها مجبور به ده برمیگردد تا کسی را به کمک بیاورد. آنها از فرصت استفاده کرده فرار مینمایند. روز موعود فرا رسید. خر و شتر در زیر بار خودابیدند, دست و پای خود را دراز کردند. آدمی برای بلند کردن آنها هر چه کوشش کرد نتیجه نداد. ابتدا بیست ضربه چوب به سر و پای خر زد. خر از جایش حرکت نکرد. نوبت شتر رسید بیست ضربه چوب به سرو صورت شتر زد. شتر کمی ناراحتی نشان داد, اما از جایش حرکت نکرد. بار دیگر سی ضربه به خر زد. خر عکس العمل نشان نداد. نوبت شتر شد. هنوز سی ضربه پوره نشده بود که شتر دست و پایش را جمع کرد. مرد متوجه خر شد. پنجاه ضربه به خر وارد آورد. خر با آرامش آنرا تحمل کرد. شتر توانش را از دست داد. از جا بلند شد. مرد بار خر را نیز به بار شتر افزود. شتر ناچار به راه افتاد. خر را به حالش رها کرد. وقتی شتر و صاحبش از نظر خر ناپدید شدند. خر از جا بلند شد. رفت و رفت به مزرعه سرسبزی رسید. آب و علف فراوان بود. روزگار خوشی را سپری میکرد. مزرعه ملکیت روباه بود. روباه جای پای بیگانه را در مزرعه خود دید. خر را یافت و به او اعتراض کرد. خر دهنش را باز کرد و به صدای بلند جواب روباه را داد. روباه از ترس فرار کرد. در راه به گرگ برخورد. گرگ علت فرار او را پرسید. گرگ به کمک روباه آمد. رسمان درازی را آماده کردند در حالیکه دو انجام آنرا در گردن خود بسته بودند بطرف خر آمدند. خر بار دیگر به صدای بلند آنها را تهدید کرد. روباه ترسید, گرگ غافلگیر شد. روباه هر چه توان داشت به پاهایش داد, از معرکه فرار کرد. در اثر کشیده شدن ریسمان کله گرگ کنده شد. کرگس بزرگ به روباه برخورد و علت پریشانی او را پرسید. قرار شد کرگس در بالای مزرعه پرواز کند و اوضاع را از نزدیک ببیند. خر که سیر خورده و خوب آشامیده بود. چهار دست و پا دراز افتاده بود. کرگس که خر چاق و چله را مرده فکر میکرد. بالای جسد خر نشست. خر از جایش بلند شد. کرگس فرار کرد. به روباه توصیه کرد که نباید با خر طرف شد. زیرا, مرده آن زشت تر از زنده آن است.

جشنواره الاغ‌ ها در المغرب :هالي روستايي در كشور مغرب, براي جبران ستمي كه به الاغ‌ها مي‌كنند, جشنواره ‌اي بر پا كردند. مردم الاغهای خود را تزیین نموده آنها را در خيابانها به حركت در مي‌آورند و هيئت داوران از بین آنها بهترين الاغ را برمیگزيند.

اولین باشگاه خر در سال 1320 در شهر کرمانشاه توسط نماینده انگلیس دایر شد.

محبت خر: خری روز تا بیگاه کار میکرد. بار میکشید و با لطفی کمی که از صاحبش میدید میساخت. صاحبش سگ کوچک داشت. سگ به آب گرم و سرد دست نمیزد, روز تا بیگاه در خانه میبود. آب و نانش به موقع میرسید. وقتی صاحب آنها میآمد. سگ پیش پایش میدود. با عشوه و ناز به او نزدیک میشد و خود را به دست و پای او میمالید. صاحبش از مهربانی با دست خود او را غذا میداد. خر با خود فکر کرد: سگی به این کوچکی که هیچ کار نمیکند. توانسته با این حرکات توجه همه را به خود جلب کند. هر گاه از روش او استفاده کنم. میتوانم توجه صاحبم را جلب نمایم. یک روز که صاحبش به طرف خر میآمد. خر دستها را به شانه او انداخت و بدون معطلی مصروف لیسیدن سر و صورت او شد. مرد که زیر پا های خر داشت از حال میرفت. از نوکر هایش کمک خواست. نوکر ها با چوب و چماق سر رسیدند. تا توانستند خر را زدند

الاغ طلایی: به زبان انگلیسی The Golden Ass، مجموعه از یازده روایت در مورد تناسخ* است که بنام یازده کتاب اپولونیوس* نیز یاد میشود. مربوط به روم باستان میباشد. این کتاب ها به زبان لاتین* نوشته شده‌ است.

موجود زیر پالان: حوا و آدم مصروف سرو سامان دادن زندگی خود بودند. حوا در کار خانه و آدم در کار های بیرون مصروف بود, شبها بعد از فراغت از کار به هم میرسیدند. عصر که آدم به خانه بر میگشت, از کار و فعالیت حوا میپرسید. حوا از کار های خود گزارش میداد و در پایان اطفال را که همان روز بدنیا آمده بودند, به پدرشان ( آدم ) معرفی میکرد. سالها به همین منوال گذشت. یکی از روز ها که آدم خسته و کوفته به خانه بر گشته بود. خلاف معمول, حوا ضمن گزارش از فعالیت همان روز از اطفال تازه تولدش حرف نزد. اطفال آن روز حوا, برخلاف سایر اطفال او خیلی ریز, زشت و نهایت بدقواره بودند. حوا از بغل گرفتن آنها نفرت داشت. آنها را در کهنه پاره ای پیچید, در زیر پالان خر ماند تا چشم آدم به آنها نیفتد و مایه خجالت او نشود؛ میخواست سر فرصت آنها را نیست و نابود کند. آدم متوجه شد که حوا از گزارش در مورد طرفه میرود و آثار نگرانی و ناراحتی در چهره او دیده میشود, به حوا گفت:

عزیزم! من اسرار نمیکنم, هر کجا که آنها را گذاشتی, همان جا باشند. آنچه را که حوا از بچه های آدم مخفی کرده بود, تا به امروز مخفی ماند. آنها جن ها بودند که بعدا از زیر پالان برآمدند و دنیا را گرفتند. دور از نظر سایر اولاد های آدم و حوا, دوشادوش آنها در دنیا زندگی میکنند.

خر عیسی: الاغ بود که آن حضرت بر او سوار شدی. بقول شرفنامه منیری*: خری بود که عیسی علیه السلام بگاه سیاحت و مسافرت انجیل بر او بار کردی.

خر شیطان ( متاسفانه عکس مربوط نسبت مشکل فنی ضمیمه مضمون نشد. )

خر در شعر و طنز

نظامی گنجوی

خر عیسی گرش بمکه برند

چون بیاید هنوز خر باشد

زانکه زنی نان کسان را صلا

به که خوری چون خرعیسی گیا.

فخر الدین رازی:

آن‌ کس که نداند و بداند که نداند

لنگان خرک خویش به منزل برساند

سوزنی سمرقندی:

از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ

آن همچو شیر گنده‌ دهان، پیس چون پلنگ

فردوسی طوسی:

اگر خر نیاید به نزدیک بار

تو بار گران را به نزد خر آر

فرخی سیستانی:

اگر سکندر با شاه همسفر بودی

ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر

بس کسا کاندر گهر و اندر هنر دعوی کند

همچو خر در یخ بماند چون گَهِ برهان بود

مولانای بلخ:

بار گوناگون است بر پشت خران

هین بیک چوب این خران را تو مران

پیش خر، خرمهره و گوهر یکی است

از برای مصلحت، مرد حکیم

دم خر را بوسه زد خواندش کریم

آلت اسکاف پیش زرگر

پیش سگ کَه استخوان در پیش خر

هر که را نبض عشق می ‌نجهد

گر فلاطون بود، تواش خر گیر

گفت خر! آخر همی زن لاف لاف

در غریبی بس توان گفتن گزاف

نظامی گنجوی:

به هندوستان پیری از خر فتاد

پدر مرده ‌ای را به چین گاو زا

پیش از آن کت برون کنند ز دِه

رخت بر گاو و بار بر خر نه

خران را کسی در عروسی نخواند

مگر وقت آن کآب و هیزم نماند

چه خوش گفت آن نهاوندی به طوسی

که مرگ خر بود سگ را عروسی

سگ بر آن آدمی شرف دارد

که چو خر دیده برعلف دارد

فخر الدین اسعد گرگانی:

به یک دل مهر پیوستن نشاید

چو خر، کش بار بر یک‌سو نیاید

نه هر خر را به چوبی راند باید

نه هرکس را به نامی خواند باید

عطار نیشابوری:

نشسته بر خـر و خـر را همی جست

تو هستی همچنان مرد قدم سست

ادیب پشاوری:

چو برکنده شد گوش خر از بنه

جهید هم ‌چو آتش ز آتشزنه

گریزید و تیزید و شدهم‌چو باد

پی شاخ شد، گوش بر باد داد

مرا با تو دشوار کار اوفتاد

خر اندر وحل ماند و بار اوفتاد

کمال الدین اسماعیل

چون مهر کند فلک ‌سواری

از چالش لاشه ‌خر چه خیزد

خر رفت که آورد سرویی

ناورد سرو دو گوش بنهاد

خلق گویند مغز خر خورده است

هرکه در احمقی تمام بود

گر تو خری، تو را ز خری هیچ نقص نیست تا مرتراست سیم بخروار در خره.

در سرش مغز نیست, پنداری مغز او را خری دگر خورده‌است.

می‌دهد دست فلک نعمت اصحاب یمین

به گروهی که ندانند یمین را ز شمال

وانکه او را ز خری توبره باید بر سر

فلکش لعل به دامان دهد و زر به جوال

ایرج میرزا

خر عیسی است که از هر هنری با خبر است

هر خری را نتوان گفت که صاحب‌هنر است

خر عیسی را آن بی ‌هنر انکار کند

که خود از جملهٔ خر های جهان بیخبر است

قصد راکب را بی ‌هیچ نشان می ‌داند

که کجا موقع مکث است و مقام گذر است

چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود

او هم اندر بر خر ها همه پیغام ‌بر است

من به جز مدحت او مدح دگر خر نکنم

جز خر عیسی گور پدر هر چه خر است

دو نفر دزد خری دزدیدند

سـر تقسیم به هـم جنگیدند

آن ‌دو بودند چو گرم زد و خورد

دزد سوم خر شان را زد و برد

بی ‌چاره خر آرزوی دم کرد

نایافته دم دو گوش گم کرد

سعدی شیرازی:

خر عیسی گرش بمکه برند چون بیاید هنوز خر باشد

گاوان و خران بار بردار به ز آدمیان مردم ‌آزار

خر به سعی آدمی نخواهد شد گرچه در پای منبری باشد

مسکین ‌خر اگر چه بی ‌تمیز است چون بار همی ‌برد عزیز است

گرگ گرسنه چو گوشت یافت نپرسد کاین شتر صالح است یا خر دجال

نه منعم به مال از کسی بهتر است خر ار جل اطلس بپوشد خر است

ای بسا اسب تیزرو که بمرد خرک لنگ، جان به منزل برد

آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی یک شکم در آدمی نگذاشتی

خاقانی:

خرکی را به عروسی خواندند خر بخندید و شد از قهقهه سست

گفت من رقص ندانم به سزا مطربی نیز ندانم به درست

بهر حمالی خوانند مرا کآب نیکو کشم و هیزم چست

قیاسی گیر از این‌جا، آن و این را خر پیشینه پل باشد پسین را

هـر کسی را که بخت برگردد اسبش اندر طویله خر گردد

روحی:

فقیه شهر چه خوش گفت دی به گوش حمارش هرآن ‌که خر شود البته می ‌شوند سوارش

اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر رنگشان همگون نگردد طبعشان همگون شود

خیام نیشابوری:

گاوی است در آسمان و نامش پروین گاو دگر نهفته در زیر زمین

پس چشم خرد باز کن ای اهل یقین زیر و زبر دوگاو مشتی خر بین

شعرای ناشناس:

مال دادی به باد چون تو همی گِل به گوهر خری و خر به خیار

هست مامات اسب و بابا خر تو مشو تر چو خوانمت استر

علم داری عمل نه، دان که خری بار گوهر بری و کاه خوری

شه سکندر دو گوش خر دارد خلق از این راز کی خبر دارد

کفش عیسی مدزد و از اطلس خر او را مساز پشماگند

از عرعر صوفی که بود عرعر خر در رقص ایند هزاران سر خر

صوفی است خر و مریدش است خر نبود عجب ار خری بود رهبر خر

خوشبخت آنکه کره‌خر آمد الاغ رفت بی چاره آنکه گرفتار عقل شد

آسوده کسی که خر ندارد از کاه و جوش خبر ندارد

قربون خودم که خر ندارم از کاه و جوش خبر ندارم

قیاسی گیر از این‌جا، آن و این را خر پیشینه پل باشد پسین را

هـر کسی را که بخت برگردد اسبش اندر طویله خر گردد

خوشبخت آنکه کره‌خر آمد الاغ رفت بی چاره آنکه گرفتار عقل شد

آسوده کسی که خر ندارد از کاه و جوش خبر ندارد

قربون خودم که خر ندارم از کاه و جوش خبر ندارم

از شاعر نا معلوم

بهـــار آمد چــــه عـرعـرهـا کنم من تمـــام عقــــده هـــــا را وا کنم من

زنــــم خـــرغلت انــــدرسبزه زاران نگــــار خـــــویش را پیــــدا کنم من

نـــــدارم خــــرج آجیـــــل شب عید کــه پولی خــرج ایـن حرفا کنم من

گــــرفتـــــار است دیـــــدم آدمیزاد بـــرایش نیش خــــود را وا کنم من

سنایی غزنوی:

شاه میداس را دو گوش خر است لیک آوخ که زیر تاج دراست

تو دست چپ در این معنی ز دست راست نشناسی کنون با این خری خواهی اسرار خدا یابی

هرکه عاشق نیست آنرا خر شُمر خر بسی باشد، زخر کمتر شُمر

نیست منت نهنده را اجری جود و منت نهی، بود ز خری

فخر الدین عراقی:

آن شنیدم که عاشقی جانباز وعـظ گفتی به خطـه شیراز

ناگهان روستائیـی نـادان خالی از نور دیده و دل و جان

نا تراشیده هیکل و ناراست همچو غولی از آن میان برخاست

گفت ای مقتدای اهل سخن غم کارم بخور که امشب من

خرکی داشتم چگونه خری خری آراسته به هر هنری

یک دم آوردم آن سبک رفتار به تفرج میانه بازار

ناگهانش ز من بدزدیدند زین جماعت بپرس اگر دیدند

پیر گفتا بدو که‌ای خرجو بنشین یک زمان و هیچ مگو

پس ندا کرد سوی مجلسیان کاندرین طایفه ز پیر و جوان

هرکه با عشق در نیامیزد زین میانه به پای برخیزد

ابلهی همچو خر کریه لقا زود برجست از خری برپا

پیر گفتش توئی که در یاری دل نبستی به عشـق؟ گفت آری

بانگ برداشت گفت ای خردار هان خرت یافتم بیار افسار

حافظ شیرازی

یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام و اسب و استر میکنند

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم

امیر خسرو دهلوی:

آدمی است از پی کاری بزرگ گر نکند, اوست حمار بزرگ

زنده کنِد مرده، مسیحافر است آنکه دم از مرده برآرد خر است

خر ِمانده کز ریـش نالان بود چه سود ار ز دیباش پالان بود

چو کاهل بود نافه در خاستن چه باید به خلخالش آراستـن

ناصر خسرو بلخی:

تو چه‌دانی که که بود آن خرک لنگت که همی بر اثر استر او رانی

بسی خفتی کنون سر برکن ازخواب خری خیره مده، مستان خیاری

جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان وین‌ها ز آدمند چرا جملگی خرند

اهل نگردد به عمامه سفیه خر نشود از جل دیبا فقیه

آلت تناسلی خر: این عبارت در بسیاری از آثار شعر و نثر فارسی به کار رفته‌است که مشهورترین آنها داستانی در مثنوی معنوی است. در این داستان کنیز با خر دفع شهوت میکرد. با قراردادن یک کدو بر سر آلت خر، درازای آن را کنترل میکرد تا آسیب نبیند. زن صاحب خانه این ماجرا را می‌بیند. بدون توجه به کدو، سعی می‌کند همان کار را تکرار کند و خود را به کشتن می‌دهد.

قصه های طنزآمیز کوتاه در مورد خر: در این خصوص قصه های ملا نصر الدین برجستگی خاصی دارد. به طور نمونه از آن ذکر میگردد:

خر فروشي ملا

روزی ملا خر خود را برای فروش به بازار برد. هر مشتری که خر را میدید, اگر از جلو میآمد خر دهانش را باز میکرد که دندان بگیرد و اگر از عقب میآمد لگد میزد. شخص به ملا گفت: با این وضع خر را کس نه میخرد. ملا گفت: مقصد من هم فروش خر نیست. فقط میخواهم مردم بدانند که من از دست این حیوان چه میکشم.

دو باره خر شد

ملا به بازار رفت. الاغ خوبی خرید. افسار الاغ را گرفت به طرف منزل روان شد. در وسط راه دو نفر شیاد او را دیدند. تصمیم گرفتند الاغ را از چنگ او بیرون بکشند. اولی افسار الاغ را از گردنش گشود, آنرا به گردن خود انداخت. دومی الاغ را از آنجا دور برد. وقت ملا به در خانه میرسد. به عوض الاغ آدم را میبیند که افسار او را در دست دارد. از تعجب در جا ماند, گفت: سبحان الله! من الاغ خریده بودم, چطور آدم شده. ملا از آن شخص پرسید: تو کی هستی؟ شخص مزبور جواب داد: من نسبت به مادرم بی احترامی میکردم, مرا نفرین کرد؛ خر شدم. مرا به بازار آورد فروخت. شما هم مرا خریدید. ولی از برکت وجود شما چند قدم آمدیم, دو باره آدم شدم. آن شخص دست و پای ملا را بوسید و از او تشکر کرد. ملا به او گفت: بسیار خوب برو، ولی بعد از این هیچ وقت به مادرت بی احترامی نکنی. دزد پی کار خود رفت. فردای آن روز ملا برای خرید الاغ به بازار رفت. چشم او به خر افتاد که آنرا روز قبل خریده بود. پیش رفت. آهسته به گوش الاغ گفت: رفیق نصیحت مرا گوش نکردی, دو باره خر شدی!

خر شدن ملا

حاکم علاقه زیاد به زن داشت. ملا چندین بار او را نصیحت کرد. تا از زنان کم دوری کند. کنیزک صاحب جمال که زیاد مورد علاقه امیر بود از این قضیه متاثر شد. پرسید: سبب کناره گیری شما چیست؟ امیر نصایح ملا را که باعث خود داری وی گشته بود بیان نمود.کنیز گفت: برای اثبات اینک بدانی چون دستش نمیرسد به نصیحت پرداخته، مرا به او ببخش امیر قبول کرد و کنیز را به ملا بخشید. ملا از جمال کنیز به عجب آمد و بسیار شاد شد ولی هر چه خواست با او در آمیزد, کنیز دست نه میداد. او را از خود میراند. تا این که پس از چندی کنیز به ملا گفت: اگر میخواهی ترا اطاعت کنم, باید روزی مرا به دوش گرفته سواری بدهی تا کام ترا برآورم. ملا راضی شد. کنیز اضافه کرد. به شرط آنکه افسار به دهانت نهاده و زین به پشتت بگذارم. ملا گفت: هر چه خواهی کن. کنیز به امیر پیغام فرستاد که ساعت به خانه ملا بیاید و خود زین بر پشت و افسار به دهان ملا نهاده او را سوار شده بود, ملا او را به اطراف خانه میبرد. امیر داخل شد, ملا را به آن حال مشاهده کرد و گفت: مگر تو همیشه مرا از مجالست زنان منع نه میکردی. چطور خودت به این حد به پستی تن داده و به خاطر زن حالت چهارپایان را به خود گرفتی؟ ملا گفت: وقتی که امیر را از صحبت زنان منع میکردم, برای چنین روزی بود که امیر مثل من خر نشود.

گم شدن خر

خر ملا گم شد. سوگند خورد اگر آنرا یافت, به یک دینار بفروشد.تصادف خر پیدا شد. ملا پشکی را با خر به بازار برد و گفت: قیمت خر را یک دینار و قیمت پشک را صد دینار تعیین کرد. به شرط اینکه هر دو معامله یکجا صورت بگیرد.

* * * * *

قرعه کشی الاغ مرده: چاک از یک مزرعه ‌دار تکزاسی به 100 دلار الاغ خرید . قرار شد که روز بعد الاغ را تحویل بگیرد . روز بعد مزرعه ‌دار سراغ چاک آمد و گفت : متأسفم. الاغی را خریده بودید, مرد.

چاک جواب داد : پولم را مسترد نمایید.

مزرعه ‌دار گفت : ممکن نیست, پولها را خرج کردم.

چاک گفت : پس مرده الاغ را بده.

مزرعه ‌دار گفت : با مرده الاغ چی کار میکنی؟

چاک گفت : می‌ خواهم آنرا در قرعه بگزارم.

مزرعه‌ دار گفت : چگونه ممکن است الاغ مرده را به قرعه ‌کشی گذاشت !

چاک گفت : من راهش را بلدم. فقط به کسی نمی‌ گم که الاغ مرده است.

یک ماه بعد, مزرعه ‌دار چاک را دید و پرسید : « با الاغ مرده چه کردی؟

چاک گفت : به قرعه ‌کشی گذاشتمش . 500 تا بلیت 2 دلاری فروختم و 898 دلار سود کردم.

مزرعه ‌دار پرسید : هیچ کس شکایت نکرد؟

چاک گفت : فقط نفری که الاغ را برده بود, شاکی بود. 2 دلارش را پس دادم.

شاه در زیر پالان: حکایت کرده اند که روزی شاه عباس صفوی و وزیرش با لباس مبدل برای کنترل قصبات می روند. شب را در کاروانسرایی بین راه سر می کنند. سلطان احساس سردی میکند. مدتی مقاومت می کند ولی بعد که تحملش تمام می شود با انگشتش به سمتی اشاره کرده به وزیر می گوید، آن را بیاور که روی خود بیاندازم. وزیرمیگوید، "لایق سلطان نیست! آن که پالان خر است." سلطان اعتراض می کند که "اسمش را نگفتم خودش را بیاور."

خرما از کره گی دم نداشت: مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از بیرون کشیدن آن درمانده. برای مساعدت دست در دُم خر زده قوَت کرد. دُم از جای کنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست که ” تاوان بده !”

مرد به قصد فرار به کوچه دوید، کوچه را بن بست یافت. خود را به خانه درافکند. زنی آن جا کنار حوض چیزی می شست و بار حمل داشت. از آن هیاهو و آواز بترسید، بار بگذاشت ( سِقط کرد ). خانه خدا ( صاحبِ خانه ) نیز با صاحب خر هم آواز شد. مردِ گریزان بر بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به کوچه ای فروجست که در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را به انتظار نوبت در سایه دیوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود آمد، چنان که بیمار در حای بمُرد. پدر مُرده نیز به خانه خدای و صاحب خر پیوست !

مَرد، هم چنان گریزان، در سر پیچ کوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش افکند. پاره چوبی در چشم یهودی رفت و کورش کرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست !

مردگریزان، به ستوه از این همه، خود را به خانه قاضی افکند که ” دخیلم! “. قاضی در آن ساعت با زن شاکیه خلوت کرده بود. چون رازش فاش دید، چاره رسوایی را در جانبداری از او یافت و چون از حال و حکایت او آگاه شد، مدعیان را به درون خواند. نخست از یهودی پرسید:

یهودی گفت : این مسلمان یک چشم مرا نابینا کرده است. قصاص طلب می کنم .

قاضی گفت : دَیتِ مسلمان بر یهودی نیمه بیش نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا کند تا بتوان از او یک چشم برکند. و چون یهودی سود خود را در انصراف از شکایت دید، به پنجاه دینار جریمه محکومش کرد !

جوانِ پدر مرده را پیش خواند.

جوان گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد، هلاکش کرده است. به طلب قصاص او آمده ام

قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است، و ارزش حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است. حکم عادلانه این است که پدر او را زیر همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرود آیی، چنان که یک نیمه جانش را بستانی!

جوانک نیز صلاح را در گذشت دید، به تأدیه سی دینار جریمه شکایت بی مورد محکوم کرد! چون نوبت به شوی آن زن رسید که از وحشت بار افکنده بود، گفت : قصاص شرعاً هنگامی جایز است که راهِ جبران مافات بسته باشد. حالی میتوان آن زن را به حلال در فراش ( عقد ازدواج ) این مرد کرد تا کودکِ از دست رفته را جبران کند. طلاق را آماده باش !

مردک فغان برآورد و با قاضی جدال می کرد، که ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دوید.

قاضی آواز داد: هی ! بایست که اکنون نوبت توست !

صاحب خر هم چنان که می دوید فریاد کرد :

مرا شکایتی نیست. به آوردن مردانی می روم که شهادت دهند خر مرا از کره گی دُم نبوده است

مشوره پیرزن: دختر جوان که در اثر حادثه تمام فامیلش را از دست داده بود. درمانده با مشت پول برای مشوره نزد پیرزنی رفت پرسید:

مادر جان نظر شما چیست با پولی که برایم مانده خر بخرم و منحیث وسیله در بازار کار نمایم؟

زن: تو داری مشکل خود را زیاد میکنی, بهتر است ابتدا یک مرد را بخری. زیرا در این روز ها پیدا کردن خر خوب مشکل است. وقتی تجربه پیدا کردی. دنبال خر برو.

خر در ضرب المثلها:

از اسب فرود آمد و بر خر نشست.

از خر می‌پرسند چهارشنبه کی است.

خر ما از کره گی دم نداشت.

از روی لاعلاجی به خر می‌گه خانباجی!

اسب و خر را که پهلوی هم ببندند، اگر هم‌خو نشوند، هم‌بو می‌شوند.

با حرف خر از آسمان جو نه میبارد.

به خر دستش نمی‌رسد، پالان او را می‌زند.

پالان ترمه خر را عوض نمی‌کند!

جوان را به زن گرفتن، پیر را به خر خریدن روان نکنید!

حیف صابون که سر خر را با آن بشویند. ضرب المثل ایتالوی

سرکشی خر یا قاطر بر کس نشانه بکر است که از فرو دست بروی رسد.

دیدن خر در خواب نشانه بخت و بزرگواری است.

دیدن خر در خواب نشانه رهایی از مشکلات است.

خدا خر را شناخت، او را شاخ نداد.

خر بار بر, به از شیر مردم‌ در

پیشین خر، پسین را پل بود. (خر پیشین، خر پسین را پل بود.)

خر اگر بازار نرود بازار می‌گندد.

خر برهنه را پالان نتوان گرفت.

خر به فکر جو است و خر بنده به فکر هر دو.

خر پیر و افسار رنگین.

خر چه‌داند قدر حلوای نبات.

خر دادن و خیار گرفتن.

خر داده و زر داده و سر داده.

خر را جایی می‌بندند که صاحب خر راضی باشد.

خر را که به عروسی می‌‌برند، برای خوشی نیست، برای آب‌کشی است.

خر را گم کرده پی افسار او میگردد.

خر سوار خمره شده.

خر سواری را حساب نمی‌کند.

خر و گاو را با یک چوب می‌راند.

خر سی‌شاهی پالانش دوهزار!

خر سی‌صنار پالان هفت ‌صنار!

خر عیسی به آسمان نرود!

خر که جوشش زیاد شد, لگد و جفتک می‌پراند.

خر که یک بار پایش به چاله رفت، دیگر از آن راه نمی‌رود.

خر مال کسی است که سوار است.

خر همان خر است پالانش عوض شده.

خریت نه تنها علف‌خوردن است.

خر زاده شد, خر زندگی کرد و خر مرد.

راه رفتن را از گاو یاد بگیر، آب خوردن را از خر!

زبان خر را خلج داند.

سر خر بودن بهتر از دم اسب بودن است.

قدر لوزینه خر کجا داند.

قسمت را باور کنم یا عرعر خر را؟

قیمت زعفران چه داند خر.

کار کردن خر، خوردن یابو.

کاه را پیش سگ و استخوان را پیش خر می‌ریزد.

کره خر از خریت پیش پیش مادر است.

گر نبودی چوب تر، فرمان نبردی گاو و خر

مرگ خر, عروسی سگ است.

مزد خر چران، خر سواری است!

هرچه داره به بر داره، به خونه دست خر داره!

هرکه خر شد بارش میکنند.

هرکه خر شد او را سوار میشوند.

هر که خر ندارد، غم ندارد.

به گوش خر یاسین خواندن.

خر برهنه را با پالان نتوان گرفت

از اسب فرود آمد و بر خر نشست

اسب و خر را که پهلوی هم ببندند,اگر هم خونشوند,همبو میشوند.

خر دادن و خیار ستاندن

ابلهی را که بخت برگردد اسبش اندر طویله خر گردد.

خر پیر و افسار رنگین

خر را گفتند تبریک کره ات, گفت هر کدام بار خود را میبرد.

خر کار ها گویند: خر کاری دریای علم است.

خر برهنه را با پالان نتوان گرفت

از اسب فرود آمد و بر خر نشست

قابل توجه خواننده های گرامی: مطالب که در متن مضمون ذریعه ستاره مشخص شده, به اختصار توضیح میگردد:

* طهمورث: شخصیت افسانوی از جمله پادشاهان پیشداری, پسر هوشنگ که در شهنامه فردوسی به تفصیل از آن یاد شده است.

* جمشید: پادشاه مقتدر بود که بالای انسان, پری, دیو و مرغان تسلط داشت. در آخر از خدا منکر شد و توسط ضحاک از قدرت برکنار گردید. برای معلومات مزید به شهنامه مراجعه شود.

* خرخورک, بته برگداری است که برگهای آن به صورت دایره دور ساقه کوتاه آن جمع میباشد. زیاد مورد علاقه خر است. از آن رو آنرا خرخورک گویند.

* بیده: روستایی ها در تابستان رشقه و شبدر را درو میکنند. آنرا مانند سایر محصولات در بسته های منظم خشک میکنند. برای استفاده حیوانات ذخیره مینمایند. خشک آنرا بیده میگویند. در فصل زمستان که علف تازه پیدا نمیشود. مقدار کم بیده را با کاه خشک مخلوط میکنند, به حیوانات میدهند.

* کنجاره: باقیمانده مواد که در دستگاه استخراج روغن از پنبه دانه به جا میماند. آنرا برای حیوانات میدهند.

* گونی: جوال های بزرگ بافته شده از پشم حیوانات که ظرفیت بیشتر از بیست سیر حبوبات را دارد.

* ترنگن: مانند بوریا از نی به صورت چهار خانه که سه طرف آن بسته میباشد بافته میشود. در بزرگ آن کاه سفید و بیده و در کوچک آن سنگ پارچه را انتقال میدهند.

* جولی: در واقع جوال بزرگ است که از عرض خود باز است. آنرا از وسط بالای خر میگذارند. در طرفین آن مواد مورد نظر را جا میدهند.

* کجاوه: مانند سبد و تکری از شاخچه های جوان درخت بید و چنار بافته میشود. به شکل حرف U دیواره های آن را بلند میکنند. در وسط دیواره کجاوه ریسمان را حلقه میکنند. بعد دو کجاوه را مقابل هم روی پالان خر قرار میدهند و حلقه های ریسمان آنها را با هم گره میزنند. در کجاوه ها معمولا میوه را انتقال میدهند. هر کجاوه ظرفیت پنج سیر میوه را دارد.

* میکایل سروانتس سالوارا: 1616- 1574 نویسنده هسپانوی است. اثر معروف او دن کیشوت نام دارد. در این اثر شوالیه ها را مسخره میکند. دن کیشوت نام پهلوان افسانوی است که به سفر های طولانی میرود و کار های عجیب و غریب میکند. نوکر او بنام سانچوپانچا در سفر ها او را همراهی میکند.

* خرخره کردن: روستایی ها در اوقات بیکار از حیوانات خود مراقبت و وارسی میکنند. خصوصا در موسم زمستان که بیکار هستند. پارچه سنگ یا چوب را میگیرند. آنرا با ملایمت به بدن حیوان میکشند. در واقع بدن حیوان را خارش میکنند. حیوانات از آن لذت میبرند. از وسیله مذکور صدای خر- خر بلند میشود. از این رو آنرا خرخره میگویند.

* آب آورد: دستگاه خیلی ابتدایی است که به واسطه آن آب را به زمین زراعتی که از جریان آب دور یا بلند قرار گرفته است جاری میسازند. در محیط بیرونی چرخ بزرگ دستگاه, چند عدد دولچه کوچک را جا میدهند. دستگاه را توسط خر به حرکت در میآورند. دولچه ها در تماس با آب مقدار آب را با خود میگیرند. آب بالا آمده در نقطه مطلوب از دولچه ها میریزد. مردم نام وسیله مذکور را کوتاه میکنند. آنرا ارد یا هررد تلفظ میکنند.

* حمورابی: ششمین امپراتور بابل که سال ها قبل از میلاد مسیح زندگی میکرد. قانون از او باقیمانده که بنام او معروف است.

* پیشداریان: سلسله پادشاهان اساطیری در شهنامه است

* تلموت یا تلمود: بعضی ها آنرا تورات شفاهی نیز گویند. تفسیری است بر مجموعه شریعت دین یهود.

* ارمیا نبی: یکی از پیامبران بنی اسراییل بود

* عهد جدید: دانشمندان غربی تاریخ را به دو قسمت عهد جدید و عهد عتیق تقسیم میکنند. عهد جدید از تولد حضرت عیسی شروع میشود.

* علامه ابوریحان البیرونی: دانشمند و فیلسوف در قرن چهارم هجری در دربار سلطان محمود از موقف و اعتبار خاص برخوردار بود. در سفر های هند با سلطان همراه میبود. چون به علوم متداول زمان خود دست کمال و تمام داشت. از این رو او را لقب البیرونی داده بودند.

*مروان حمار: ابو عبدالملک مروان بن محمد بن مروان بن حکم آخرین خلیفه اموی بود. بعضی ها دلیل این لقب او را شجاعت و دلاوری و بعضی ها از صبر و شکیبایی او میگویند. عربها طبق عادت هر صد سال را حمار میگفتند. در زمان خلافت مروان صد سال خلافت اموی ها پوره شده بود. او را مروان حمار میگفتند.

* تناسخ: عقیده است که پیروان آن باور دارند: روح انسان بعد از مرگ دوباره در وجود موجود زنده دیگر حلول میکند. روح اعمال خوب یا بد را که در مرحله اول حیات خود انجام داده, سرنوشت او را در مرحله بعدی تعیین میکند. پیروان ادیان بودایی, هندو, مانی برهمایی, چینیسم به آن باور دارند.

* رساله اخوان الصفا: گروه ار دانشمندان اسلامی بودند که در قران و فلسفه دست بالا داشتند. قران را با استفاده از روش فلسفی تفسیر میکردند. آثار که از آنها مانده به همین نام یاد میشود.

زبان لاتین: زبان لاتین از شاخه های زبان های هند و اروپایی است. در قسمت های اروپا رایج بود. از زمانی شهرت یافت که زبان رسمی امپراتوری روم شد. قرن ها زبان علمی و دانشگاهی باقی ماند. زبان های امروز کشور های اروپایی ریشه و ساختار خود را از زبان لاتین گرفتند.

* کاردینالها: در جمله رهبران مذهبی جامعه مسیحیت هستند که از لحاظ مقام بعد از پاپ قرار دارند. وظیفه آنها انتخاب پاپ است

* شاه پریان: از جمله داستان های افسانوی است.

* کلیله و دمنه: کتاب است با اصل هندی که بخش بزرگ آن شامل داستان های از زبان دو شغال بنام های کلیله و دمنه است. این کتاب 100 تا 500 سال قبل از میلاد نوشته شده و به زبان فارسی پهلوی نیز ترجمه شده است.

23,5,2013

تتبع و نگارش: انصاری

نظریات