توقع بیجا

توقع بیجا

(به یک گل بهار نمیشود.)

اگر شما هم گفته فوق را میپذیرید, پس به این عقیده هم باور دارید که بهار, وقوع دگرگونی یا انقلاب ژرفی است که در طبیعت رخ میدهد. دگرگونی طبیعت را یک گل تمام نمیکند. یک شاخ پر از گل نیز آنرا کافی نیست؛ حتی چندین گل بته نیز چنین ادعای را به سر کرده نمیتواند. از همین رو گلخانه های پر گل در زمستان ادعا ندارند, و آمدن بهار را نوید نمیدهند. گلهای گلخانه محیط محدود را زیبا میسازند. وقتی دروازه گلخانه بسته میشود؛ زیبای و عطر افشانی گلهای آن محصور در چهار دیوار گلخانه میماند. این طبیعت است که دگرگونی و تحول عظیم را در خود براه می اندازد: سر فرصت هوای پیرامون ما مهربان میشود, زشتی و درشتی چند روز پیش خود را فراموش میکند. با دست های مهربان به سراغ پوسته خفته زمین میرود, آنرا از خواب زمستانی بیدار میکند. طبیعت آغاز تحول و دگرگونی را به اطلاع تمام موجودات میرساند. همه آنها با طبیعت هم دست میشوند, برای آغاز بهار تلاش میکنند.

با انتخاب آقای اوباما به حیث رییس جمهور امریکا, رسانه های معتبر دنیا همه به یک صدا او را حلال مشکلات و دشواری های انبار شده معرفی کردند. آنها منتظر هستند که با شکفتن او چون گل در صحنه سیاسی امریکا, در جهان بهار صلح و سعادت بیاید. تمام مشکلات موجود از سر راه بشر برداشته شود. کار و کوشش یک فرد و یا تعداد محدود افراد, از یک گوشه دنیا بدون همکاری و اشتراک مساعی تمام افراد بشر, تحول و دگرگونی مثبت و سازنده را در جوامع و کشور ها پدید نمیآورد, چنین انتظار و توقع بیجا و بیمورد است. مشکلات و پرابلم های موجود جهان با پیشینه طولانی, ریشه در عملکرد و سیاست نسل های گذشته دارد. هر گاه مشکلات و دشواری های گره خورده موجود را به منظور شناسایی از هم باز کنیم. به یقین آثار سلطه و قدرت را در آنها میبینیم که با سیاست ها و روش های مختلف عمل نموده است. به یقین میتوان گفت که مشکلات و دشواری های موجود جهان نتیجه و حاصل آن است. گروه های که به اساس سلطه و قدرت حکومت میکنند, چه در سطح یک کشور و چه در سطح جهان, از منافع یک قشر مشخص نمایندگی میکنند. این گروه ها با استفاده از قدرت, منافع گروهی و قشری خود را تامین میکنند, که در کشور ها با منافع اکثریت شهروندان و در سطح جهان با منافع سایر کشور ها در تضاد قرار دارد. نتایج نامطلوب و منفی استفاده از سیاست سلطه و قدرت, در سطح کشور ها و در سطح جهان مشکلات و دشواری های مشابه را بار آورده که امروز در هر گوشه و کنار جهان با آن مواجه هستیم. گروه های که امروز نیز سیاست سلطه و زور را تحمیل میکنند, مانند گذشته ها به نوبه خود به موجود انبار مشکلات و دشواری ها در جهان میافزایند. آنها به اساس روش های سیاسی در ظاهر متفاوت, با زیر بنای مشابه و یکسان « سلطه و قدرت » منافع خود را تامین میکنند. نتایج نامطلوب آن مشکلات و پرابلم های مشابه است, که در اثر عدم توجه لازم و عدم اقدامات اساسی در جهت رفع آنها, در نقاط مختلف جهان با هم بافت میخورند و راه را بر ما میگیرند, زندگی بشر را بیشتر از پیش با دشواری مواجه میسازند. اکثر به این باور هستند که جهان از حل آنها عاجز است.

وقتی بشر از تاریکی قرون وسطی بیرون شد. زمام خود را بدست عقل سپرد. عقلا و دانشمندان جسته و گریخته فعالیت های انسان ها را در گوشه و کنار جهان رهبری و هدایت کردند. جهان دگرگونی و انقلابهای متعدد را پذیرا شد. این دگرگونی ها با اثرات متفاوت, بند ها را از دست و پای انسان ها برداشت, باعث رشد سریع و پیوسته علم و دانش در جهان شد. پیشرفتهای علمی و فنی علاوه بر آن که ما را به عظمت و بزرگی جهان متوجه میسازد؛ آگاهی و اندیشه ما را از سطح تصورات و پندار های فراتر میبرد, که قرنها در تنگنای آن دست و پا میزدیم. تا چندی پیش مسئولیت ما در محدوده کشور ها خلاصه میشد, باقی جهان از ما نبود و به ما مربوط نمیشد. از اینرو برای آبادی کشور خود به عمد به تخریب و تباهی جهان و بشریت پرداختیم. تحولات و دگرگونی های علمی و فنی قبل از همه, اکثریت افراد بشر را از کوچک اندیشی و محدود آنها را از خود بزرگ بینی بیرون کرد. در نتیجه دیدگاه ها عوض میشود. حدود نیم قرن است که در باره جهان واحد و خانواده مشترک بشری فکر میکنیم. دیوار های بلند که سال های متمادی توده های بشری را از هم بیگانه میکردند, به تدریج از برابر ما فرو میریزند, مفاهیم و ارزش های جدید جای مفاهیم و ارزش های کهنه را میگیرند و به انسانها فرصت شناسایی مجدد را میدهند. این باز نگری به گذشته و تفاوت قابل ملاحظه آن با زمان حال, افکار و ایده مشترک را بار میآورد. افکار و اندیشه های مشترک که با تلخی های زیاد آزمایش شده, ما را برای آبادانی خانه مشترک فرا میخواند. خانه مشترک, زندگی مشترک و کار و تلاش مشترک را نیاز دارد. در عصری که قرار داریم. وجوه مشترک ما نزدیکی و همکاری بیشتر را میخواهد. متاسفانه, پرابلمها و مشکلات موجود نزدیکی و اشتراک مساعی ما را مانع میشود, مهم نیست که ما در کجا زندگی میکنیم, دشواری ها و بدبختی های موجود کام همه ما را تلخ و خاطر همه ما را متاثر میسازد. حل معضلات و پرابلم های جهانی را از یک نفر انتظار و توقع داشتن, مانند گلی است که با شکفتن آن بهار نه میشود. برای آمدن بهار لازم است:

- توده های انسانی دگرگون شوند. از این دگرگونی تمام افراد بشر در جهان به صورت مثبت متاثر شوند.

- مناسبات دست و پا گیر و توام با خرافات را در کشور ها از بین ببریم که توانایی انسانها را به باد میدهد, توده ها را مطیع سلطه نظام های خودکامه میسازد.

- همچنان جای مناسبات ناعادلانه موجود را در جهان, با مناسبات عادلانه تعدیل کرد, که به بقا و دوام این نظام ها کمک میکند, و مانع تحول و دگرگونی در جامعه میشود. زیرا, اساسا تحول و دگرگونی مثبت و ملی با سلطه و قدرت مغایرت دارد. لازم است جای نظام های خودکامه را با آزادی, تساوی حقوق و دموکراسی عوض کنیم.

- برای دست یابی به این خواست ها باید مناسبات و روابط جهانی موجود, میان کشور های فقیر و غنی جهان را از بنیاد تغییر دهیم. دوام مناسبات موجود در جهان, فاصله بین کشور های فقیر و غنی را بیشتر میسازد, باعث میشود که توده ها زیر سلطه نظام های فردی, قومی محروم از آزادی و دموکراسی باقی بمانند؛ دوام این حالت به حجم معضلات و دشواری های جهان می افزاید. مبارزه و تلاش ما را در این راه ضایع میسازد.

تلاش یک فرد و امکانات یک کشور و یا چند کشور پیشرفته و صنعتی در این زمینه به مثابه گلی است که بهار نه میآورد. چشم امید داشتن از شخصیت های که کرسی ریاست جمهوری امریکا را اشغال میکنند, همین مطلب را توضیح میکند. اکثر روسای جمهور امریکا برای مرتبه دوم انتخاب میشوند. بیشتر آنها دوره نخست کار خود را صرف رفع اشتباهات رییس جمهور قبلی میکنند, دوره دوم فرصت است برای اشتباه خود آنها, که آنرا برای شخص بعد از خود جا میگذارند و به همین ترتیب.....

زمانی که ما ارزشهای انسانی را معیار شناسایی خود و دیگران قرار ندهیم, جهان را خانه مشترک خود تصور نکنیم. همزیستی مسالمت آمیز و دموکراسی را از انحصار خود بیرون نکنیم. با ایمان و باور راستین, آنرا حق و معرف بنی نوع بشر ندانیم؛ به انسان بودن خود و دیگران شک میکنیم. دایره این شک و تردید چنان بزرگ است که تمام بدبختی های ما را در خود جای میدهد.

از یک گل توقع بهار, و از یک فرد چنین انتظار راه به جایی نمیبرد.

به قلم: انصاری

24,08,2012

نظریات