نیم برگ از تاریخ هند

نیم برگ از تاریخ هند

قدرت های بیگانه در نیم قاره هند

قبل از مطالعه این مقاله توجه خواننده محترم به مطلب ذیل جلب میگردد:

در این نوشته بیشتر از کلمه انگلیس استفاده شده, منظور دولت انگلیس است. زیرا, دولت انگلیس برای این که لکه زشت را از چهره تاریخ و فرهنگ بریتانیا پاک کند. مسبب و عامل جنایات ضد اخلاقی, ضد بشری و ضد فرهنگ و تمدن و رفتار مخالف با قوانین و موازین قبول شده جهانی خود را, یک مشت کارمندان شرکت هند شرقی معرفی میکند. ادعا میکنند که آنها خود سر و دور از آگاهی دولت بریتانیا در هند به چنین اعمال ننگ آور دست زدند. در حالیکه چنین نیست.

کمپاني هند شرقي سال 1661 میلادی با دريافت اجازه جنگ و صلح و به سال 1686میلادی حق ضرب سكه، برپايي دادگاه نظامي، نگهداري ارتش و قوای بحری مخصوص خود، عملاً به صورت يك حكومت سيار انگليس درآمد. دو وظيفه عمده کمپانی: يكي تجارت با شرق و ديگري چنگ انداختن بر قلمروهايي در خارج از انگلستان بود .دولت بریتانیا کمپانی مذکور را حمایت و تقویت میکرد. دستور میداد. کمپانی طبق سیاست آن کشور در هند فعالیت میکرد. در صورتی که از کلمه ( انگلیس ها ) به صورت جمع استفاده شود. موضوع مغشوش میشود. بیشتر محدود به کمپانی هند شرقی میگردد.

مقدمه:

نیم قاره هند شبه جزیره بزرگی است که کوه های همالیا آنرا از کشور چین جدا میسازد. هند با داشتن 5180000 کیلومتر مربع مساحت, 20 برابر جزیره بریتانیا بزرگ میباشد. سرزمین هند دارای تمدن باستانی است که در جریان تاریخ, با تغییرات و تحولات زیاد روبرو شده است.

ویل دورانت دانشمند و عالم برجسته امریکایی این تصور و ایده را که اکثر اروپایی ها بدان معتقد هستند:

تمدن از اروپا برخاسته و خاستگاه اولی آن یونان میباشد رد میکند.

وی از جمله دانشمندانی است که پرده این پندار نادرست را عقب میزند. با تحریر تاریخ تمدن بشر, ثابت میکند که تمدن از شرق برخاسته و با نور خود جهان را منور ساخته است. هندوستان و چین را قدیمترین خاستگاه تمدن بشری معرفی میکند.

از نظر ویل دورانت:

هند, مثلث بزرگی است که از منطقه برف های جاودانی همالیا تا گرمای همیشگی سیلون به تدریج باریک شده, پیش رفته است

در حدود سال 302 قبل از میلاد مسیح, یکنفر دانشمند یونانی سرزمین هند را برای یونانیها وصف کرد. یونانیها به دریای سند که 1610 کیلومتر طول دارد هندوس میگفتند. نام هند نیز از کلمه هندوس مشتق شده است. نیم قاره هند را خصوصیات مربوط به آن, از جمله سایر کشور ها مجزا میسازد :

هند قاره ایست پر جمیعت, در دشتها و جلگه های خود تمدن باستانی را بارآورده است. چندین زبان را به پختگی رسانده است. توام با آن در محیط و اقلیم گرم خود نژاد هندو را پرورده است. فلسفه, ادبیات و دهها ارزشهای هنری و فرهنگی را بارآورده است. اقلیم گرم و طاقت فرسای آن تن را خسته میکند, جوانی را زود به باد میدهد, جلو کار و فعالیت انسان را میگیرد. مردم را بیکار و گوشه نشین میسازد. در برابر چیزی نکردن, چیزی نه خواستن را به آنها می قبولاند.

تا قرن 18 این شبه قاره برای اروپایی ها سراسر مایه شگفتی بود. مارکوپولو برای تحقیق در اطراف گفته ها و شنیده ها در مورد هند, سفر طولانی خود را آغاز کرد و تصویری نا روشنی از کرانه های هند با خود آورد. کرستف کولمب این افسانه ها و واقعیتها را اساس کار خود قرار داد؛ سعی و کوشش او و همکارانش آنها را به قاره امریکا کشاند. متعاقبا واسکو داگاما افریقا را دور زد؛ به این امید که هند را کشف کند. دسترسی به ثروتهای افسانوی هند توجه تجار و افراد ماجراجو را بخود جلب کرده بود.

تجارت, سرزمین هند را با نقاط مختلف دنیا پیوند میداد. اقلام صادراتی هند در کشور های دور دست علاقمند و خریدار زیاد داشت. صنایع هندی از شهرت خوبی برخوردار بود. ادویه جات, رنگ باب و تکه باب هندی خریدارانی زیاد داشت. در سال 410 میلادی شهر روم بدست یکی از سران قبایل گت سقوط کرد. از ذخایر شهر به مقدار 3000 پوند مرچ بدست آوردند که از هند به روم وارد شده بود. ( صفحه 227 نگاهی بتاریخ جهان )

آیین هندو آیینی شرک و چند خدایی است؛ با خرافات و اوهام گره خورده و میلیونها افراد هندو را شیفته و پیرو خود ساخته است. این آیین فراز و نشیب زیاد دیده و به شعایر و مناسک پیچیده تبدیل شده است. 8000000 میلیون برهمن به اساس حق آسمانی خویش, از اجرای مناسک و آداب گوناگون آیین هندو, در هزار ها معبد و مکان مقدس نظارت میکنند. آیین هندو نظام طبقاتی را تایید میکند؛ نظام اقتصادی موجود جامعه را حفظ میکند و افراد جامه را از هم جدا میسازد. برهمنها در راس این طبقات, ممتاز تر از همه قرار دارند. حفظ, نگهداشت و استفاده از متونی که آیین هندو را شکل و محتوا میبخشد و از ادوار قدیم باقیمانده است, در انحصار براهمه میباشد. برهمنها به اساس حق آسمانی خویش فوق همه موجودات قرار دارند. هر چه در این دنیاست ملک برهمن است. افراد جامعه مکلف اند از برهمنها با تحایف و پیشکش پذیرایی کنند. این پیشکشها جنبه صدقه و خیرات را ندارد بلکه وجیبه دینی است. در صورتیکه صاحب خانه ای از یک فرد برهمن پزیرایی لازم ننماید؛ برهمن حق دارد تمام ذخیره اعمال نیک صاحب خانه را با خود ببرد و ضایع بسازد.

برهمن ها به استناد متون کهن ویدایی, کاست طبقاتی را به برهمای آفریننده ارتباط میدادند:

نظام طبقاتی کاست از برهمای آفریننده سرچشمه میگرفت. برهمن ها یعنی رفیع ترین طبقه, از دهانش برخاسته بودند. کاشتر یا جنگآوران و فرماندهان از عضله های دو سر بازو, وایسیا ها یا سوداگران و بازرگانان از رانها, شودرا ها یا صنعتگران و پیشه وران از پا ها و در پایین آن پایار ها که از سلب الهی ریشه نگرفته بودند قرار داشتند.

( صفحه 34 نگاهی به تاریخ جهان )

فرد جوانی از طبقه برهمن, وقتی میخواهد موقف خود را در اجتماع احراز نماید؛ بعد از چند سال آمادگی و مطالعه در مورد آیین و مناسک دینی, خلعت مخصوص میپوشد و بکار آغاز میکند.

آیین هندو برای حفظ حقوق انحصاری برهمن ها, در ارتباط به حفظ و استفاده از کتاب مقدس و متون بجا مانده, مجازات شدیدی را پیشبینی کرده است:

هر گاه فردی از افراد طبقات پایین جامعه به قرایت کتاب مقدس گوش بدهد؛ گوش او با مذاب سرب پر گردد. هر گاه مطالبی را از کتاب مقدس زمزمه کند؛ زبانش بریده گردد. هر گاه متنی را از کتاب مقدس بخاطر سپرده باشد, باید دوپاره گردد.

به این ترتیب برهمن ها مردم را از دسترسی به کتاب مقدس و متون دینی دور نگاه میداشتند و انحصار آنرا برای خود حفظ میکردند. از این طریق بالای افراد جامعه نیز مسلط میشدند. بیحرمتی نسبت به فرد برهمن, به سالها عذاب در دوزخ جبران میشود. اگر کسی برهمن را کتک بزند, صد سال در دوزخ عذاب خواهد کشید.

قانون نامه مانو که اساس آیین هندو را نظم میبخشد, برهمن را از پرداخت هر نوع مالیه و باج معاف میساخت. به سلطان و پادشاه اخطار میداد که اگر به مال و ثروت برهمن چشم داشته باشد, با خواندن اوراد خاص و نامعلوم قدرت و پادشاهی او برباد میرود. اجرا مناسک دینی, قربانی برای خدایان همه زیر نظر برهمن ها صورت میگرفت. برهمن ها سهم و حق خود را از آن در نظر میگرفت. بهترین مرتبه تقوا و پابندی به ارزشهای دینی سخا و مهربانی بود که به برهمن ها صورت میگرفت. برهمن ها علاوه به رسیدگی به مناسک دینی, به تصنیف کتب, تربیه کودکان, حفظ و نوسازی سنتهای دینی نیز میپرداختند.

آیین هندو, قوانین نظام اجتماعی را در چارچوکات مستحکم نظام طبقاتی استوار میسازد. نظام طبقاتی حد و حدود زندگی هر فرد را در اجتماع معین میسازد. هندو بودن صرف پیروی یا پزیرفتن عقیده ای نیست, بلکه بیشتر به این مفهوم است که فرد جای خود را در نظام اجتماعی بشناسد و در محدوده طبقاتی به فعالیت بپردازد. وظایف و تکالیفی را که نظام طبقاتی متوجه ا فراد جامعه میسازد به آن عمل نماید. در متون ویدایی آمده است:

کار خود کردن اگر چه با عیب و نقص باشد, بهتر است از بکار دیگران دست زدن حتا اگر نیکو باشد.

یک مورخ انگلیسی میگوید: جامعه هندو بدون طبقه ممکن نیست.

آیین هندو در بست در انحصار برهمن ها قرار داشت. مومنان به آن, به متون دینی و کتاب مقدس دسترسی نداشتند. پیروان آیین مذکور برای اینکه به امور دینی به دست باز بپردازند و وسیله که عملا به آن متوصل شوند, در اختیار داشته باشند. به ساختن و پرستیدن بت مشغول شدند. از سنگ و چوب و فلز بت ساختند و به آنها جایگاه و مقام خدایان فرود آمده از آسمان را دادند و آنها را در صدر معابد خود گذاشتند. سر و صورت بت ها را با جواهرات, گلها و رنگها زینت دادند. به پرستش آنها مشغول شدند. پای بت ها به اندازه های خورد و کوچک, در خانه ها و منازل هندو ها نیز کشیده شد. قسمت از خانه ها را متبرک ساخت و بخود اختصاص داد.

زن در آیین هندو تحقیر میشود؛ سبک و بیمقدار جلوه میکند. زن را سر چشمه ننگ میداند. زن منبع ستیز است؛ باید از آن دوری کرد. زن میتواند مرد را به سادگی از راه بکشد. زن باید همیشه زیر قیمومیت مرد قرار داشته باشد. هرگاه زن هندو نا فرمانی شوهر را کند؛ در تناسخ بعدی شغال خواهد شد.

معابد جای برهمن ها شد. برهمن ها برای رفع خستگی و کسالت خود, رسم دیوه داسی ( بندگان خدا ) را در معابد معمول ساختند. طبقات پایین اجتماع مکلفیت داشتند, دختران جوان خود را غرض خدمت به معبد نذر بدهند. دخترها روز دو مرتبه در معبد میرقصیدند؛ سرود های را که در وصف شهوات خدایان سروده شده بود میخواندند. مردان مجرد که به معبد میآمدند, از آنها استفاده میکردند؛ حق العمل مربوط را به برهمن ها میپرداختند. معابد معمولا در نزدیکی محل کار و محل زندگی مردم قرار داشتند؛ تا مردم در فرصت کوتاه جهت عبادت به آنجا رسیدگی کرده بتوانند. روی این اصل معابد پراگنده و خیلی زیاد بود. اما معابد بزرگ و کلان را بصورت دژ یا قلعه های نظامی میساختند. مردم حین حملات خارجیها بداخل آنها پناه میبرند و منتظر معجزه خدایان میشدند.

جامعه در گنداب شرک و بت پرستی غرق بود. اوهام و خرافات دست و پای مردم را بسته بود. توده ها بیرحمانه مورد بهره کشی قرار میگرفتند. بودا برای نجات توده ها ظهور کرد. برضد آیین هندو و خرافات ناشی از آن قیام کرد. قدرت برهمن ها را در جامعه برچید. راه و روش زندگی را به مردم نشان داد. پیروان و رهروان بودا, پیام او را در سراسر شبه قاره پخش کردند. جامعه نظام و آیین جدید را پذیرفت. زندگی مردم در پرتو آن رنگ و محتوای انسانی به خود گرفت. آیین بودا انقلابی را علیه نظام طبقاتی, نفوذ برهمن ها, روحانیون, کاهنان و کثرت آداب و تشریفات دینی مورد حمایت آنها براه انداخت. بت پرستی را نکوهش کرد. بودا خود را ناجی توده های محروم خواند که زیر فشار روحانیت و دیوار طبقاتی خورد شده بودند.

بعد از فوت بودا, شاگردان و رهروان او به دو دسته تقسیم شدند و برای تصاحب میراث استاد به جان هم افتادند. در اثر این اختلافات انشعاب در دین آمد. برهمن ها با صبر و حوصله که خاص روحانیون است انتظار میکشیدند, از این پیش آمد استفاده کردند. دو باره در جامعه نفوذ کردند.

یک و نیم قرن بعد آشوکا به قدرت رسید, امپراتوری وسیع را تشکیل داد. از جنگ و خونریزی دست کشید, به ریاضت پرداخت. پیروی از اصول و روش بودا را پیش گرفت, به گفته او:

پیروزی واقعی, پیروزی برنفس خود و پیروزی بر دل های مردم است.

به ترویج و تقویت آیین بودا پرداخت. علاقه زیاد آشوکا به حیوان و انسان, سبب ترویج گیاهخواری در هند شد. آشوکا در تحکیم و توسعه دین بودا خدمت زیاد کرد. بعد از مرگ آشوکا امپراتوری وسیع او تجزیه شد. جامعه هند را بحران و تشدد فرا گرفت. اختلافات و انشعاب در دین بودا بالا گرفت. برهمن ها با ضعیف شدن دین بودا دوباره قدرت گرفتند. آیین بودا با دفاع از منافع توده ها؛ سبب خشم اشراف شده بود. اشراف از اوضاع بحرانی جامعه استفاده کردند, با برهمن ها همدست شدند. برای برانداختن دین بودا دست بکار شدند.

برهمن ها از روش شبه سازی کار گرفتند؛ یعنی آیین خود را شبه به آیین بودا ساختند و ارزشهای آنرا جذب کردند. آنها را با شرک مخلوط کردند. به تعریف و تمجید از بودا پرداختند. آیین بودایی درشتی و اصالت خود را در مقابل آیین هندو از دست داد و با آیین نرم هندو مخلوط شد. بودا را مقام الوهیت و خدایی دادند و مجسمه های آنرا ساختند و به پرستش آن پرداختند. راه برای ورود مجدد برهمن ها در جامعه باز شد.

پیروان بودا که سالهای متوالی به سر هم کوبیده بودند, در جنگ حق و باطل شکست خوردند؛ صحنه را ترک کردند. دین بودا از سرزمین اصلی خود رانده شد. حکومت های محلی متعدد که جای امپرتوری را در هند گرفتند؛ سرزمین هند را پارچه پارچه کردند. هند دچار ضعف و پراگندگی شد و مورد حملات بیگانه ها قرار گرفت. نفوذ تمدن های بیگانه مثل تمدن یونانی که به ساختن و پرداختن بت ها و ترویج عقیده چند خدایی سابقه طولانی داشت. سبب شد که معابد هندو ها با بت ها و تمثال های خدایان زینت یابد. امپراتور و شاهان از این روش حمایت کردند. در اثر حملات قبایل وحشی هونها از آسیای مرکزی, پیروان آیین بودا مورد اذیت و آزار قرار گرفتند و متواری شدند. ناسیونالیزم هندو تحت رهبری شخصی بنام گوپتا شکل گرفت و به حمایت مردم, بیگانه ها را از سرزمین هند بیرون کرد. گوپتاها در مدت 200 سال حکومت خود, از آیین و قدرت برهمن ها حمایت کردند و به ترویج و پخش آیین برهمن در هند پرداختند. در این زمان پرستش خدای کریشنا, خدای باستانی آیین هندو دوباره رواج یافت.

با استقرار مجدد آیین هندو, دیوار بلند طبقاتی مردم را از هم جدا کرد. نبض جامعه را برهمن ها و کاهنان دوباره بدست گرفتند. در سرتاسر هند انحطاط فکری و فرهنگی آمد. اوهام و خرافات رواج یافت. دهات و روستا ها از تغییر و تحول فرهنگی که در شهر ها, مراکز و اجتماعات بزرگ بوجود آمده بود بیبهره ماندند. با شیوه و سنن کهنه به حیات خود ادامه دادند. نظام طبقاتی پیچیده تر شد. گاو مقام الوهیت یافت و مورد حرمت و احترام قرار گرفت. قانون ترمه و تناسخ و حلول ارواح قبول عام یافت. معابد با بتها تزیین شد. خدایان هندو با دستها و چشم های متعدد مردم را به پای خود فرا خواندند, و در خموشی به حماقت آنها خندیدند. بازار جن گیری, نذر, افسونگری, غیبگویی, اوراد, فالبینی, پیشگویی و ده ها خرافه دیگر, در سرتاسر هند گرم و پررونق شد. دونیم ملیون نفر دنیا و زندگی را ترک کردند؛ در بیغوله ها پناه بردند. یک ملیون فالبین, یکصد هزار مارگیر, یک ملیون جوگی و فقیر در جامعه سرگردان شدند. به قدرت آیین هندو افزوده شد. شخصی بنام شانکاراچاریا, آیین تازه را با تفکرات جدید بنام شیوا بوجود آورد. برعلیه آیین بودا به تعریف شیوا پرداخت. سازمانی را بنام سانیاس بوجود آورد؛ آنرا بر علیه سازمان سنگه بودایی قرار داد. آیین جدید راه را بروی ورود تمام طبقات اجتماعی باز کرد. آیین بودا عقب نشینی کرد؛ جای خود را به آیین شیوایی داد. جامعه هند در بدبختی فرو رفت. زمینه برای تجاوز بیگانه ها مساعد شد, حکومتهای خودکامه به جان و مال مردم حاکم شدند.

آیین هندو تلاش و آرزوی افراد را برای آزادی فردی و ملی بی اهمیت گرفت. آرمان آن عدم مقاومت, سکون عاری از میل و طلب بود. این شیوه و روش همراه با خرافات و آلودگیها, زندگی را به وهم و خیال بسته ساخت. عوامل چون: ریاضت های متنوع برای تصفیه جسم و جان, اقلیم گرم و فرساینده, فقر و گرسنگی دایمی, تفرقه, بدبینیهای دینی و دنیا زدگی؛ سقوط هند را مساعد ساخت. براهمه دنیا و سیاستهای آنرا بی اهمیت گرفتند؛ مردم را از آن باز داشتند. مهم نبود که در هند کی, چگونه حکومت میکند. برای افراد هندو آزادی و بردگی یکسان جلوه میکرد.

آیین هندو به زندگی این جهان چندان توجه و عنایت ندارد؛ توجه پیروان خود را بیشتر به زندگی آینده که در انتظار شان است معطوف میدارد. زندگی آینده در چارچوب طبقاتی شکل میگیرد. پیروی از ارزشهای دینی و بجا کردن مناسک و آیینهای مذهبی, آینده افراد مومن را تضمین میکند. لذا هندوی مومن تلاش میکند, آیینی را که بدان معتقد است, و از نسلهای گذشته برایش به میراث رسیده است حفظ نماید. آنرا آلوده ناشده به نسلهای بعدی بسپارد. این کار را مسولیت دینی خود میداند. میکوشد دین و آیین خود را از نفوذ و تسلط فرهنگ بیگانه حفظ نماید. روی این ملحوظ از مسایل اقتصادی و سایر ارزشهای ملی به سادگی میگذرد, و به هر نوع بردگی و بهره کشی تن میدهد. سرش را فرود میآورد. قدرت بیگانه را میپذیرد. نظام طبقاتی را چون دیواری در برابر تحاجم بیگانه ها در مقابل خود قرار میدهد, آنرا به میل و رغبت میپذیرد و مورد اسثمار و بهره کشی قرار میگیرد.

شعر سانسکریت را گواه این مطلب میگیریم:

نمیخواهم به بزرگی و سعادت نایل شوم و مقامات هشتگانه آنرا بگذرانم, نمیخواهم که دوباره مرا به دنیا باز نگردانند. بلکه میخواهم, اگر بشود, بار رنج و اندوه تمام مخلوقاتی را که رنج میبرند و درد میکشند, بدوش بگیرم و در وجود آنها داخل شوم تا شاید بتوانم آنها را از غم و اندوه برهانم. ( صفحه 93 نگاهی بتاریخ جهان )

از همین رو هندو ها علیه تجاوز قدرتهای بیگانه پایداری جدی نکردند. تسلیم شدند و زیر بار سلطه بیگانه ها رفتند. وسعت سرزمین هند, اقلیم گرم و بارانی آن, کوه ها, جنگلات, دشتهای وسیع, ابتدایی بودن جاده ها, فاصله زیاد بین شهر ها, پایین بودن سطح فرهنگ اجتماعی, فقر و جهالت, شورشها و اغتشاشات پراگنده مردم, قدرت های محاجم را بر آن داشت که برای حفظ سلطه و حاکمیت خود به نیروی نظامی متکی باشند. این موضوع باعث شد که در هند, حکومتها همه خودکامه باشند. به فشار و ظلم و جبر خود را به مردم تحمیل کنند. جبر, فشار, تعصب و خشونت همیشگی پشت مردم را خم کرد. حکومتها با فرهنگ مردم بیگانه ماندند. برخلاف, فرهنگ بیگانه با جبر و فشار بر مردم تحمیل شد. شاهان و امپراتوران مطلق العنان برای پیشگیری از شورش و قیام مردم, مجازات سنگین و شدید را تطبیق کردند.

بیگانه ها در نیم قاره هند

اگر رویداد های خورد و کوچک تاریخی که به نحوی تجاوز بیگانه ها را در سرزمین هند توضیح میکند, نادیده گرفته شود. قدرتهای آتی به سرزمین هند تجاوز کردند:

اسکندر مقدونی, اعراب, افغانها ( سبکتگین و سلطان محمود, غوری ها, سوری ها, درانی ها ), چنگیز, تیمور, نادر افشار, اروپایی ها ( پرتگالی ها, فرانسوی ها, هالیندی ها و انگلیس ها ) به دفعات به هند حمله کردند. هزار ها هندی را بیرحمانه به قتل رساندند. ثروت هند را به غارت برد.

هند در برابر هجوم قدرتهای بیگانه و متجاوز از خود دفاع آنچنانی نکرد. برهمن ها و کاهنان برای حفظ گوهر نژادی و اصالت فرهنگی هندو ها, دیوار طبقاتی را بحیث وسیله بکار گرفتند. برای پیشگیری از اختلاط فرهنگی جامعه و مردم هند با متجاوزین, دیوار های طبقاتی را بدور مردم فشرده تر ساختند. در نتیجه یک نظام قوی و پایدار طبقاتی در هند بوجود آمد. مردم را داخل این دژ ساختند و هند را گذاشتند برای محاجمین. قدرتهای بیگانه به آسانی به سرزمین هند دست یافتند.

تسلط و حاکمیت بیگانه ها در خاک هند, متکی به نیروی نظامی بود. محاجمین با قصاوت و بیرحمی مردم را از بین میبردند. مقاومتها را خنثی میساختند. طبعی است که چنین لشکرکشیها, جنگها و نبرد ها برای گروه های مهاجم, مستلزم تلفات و مصارف هنگفت بود. وقتی شهری را متصرف میشدند؛ آنرا غارت میکردند, سکنه آنرا از تیغ میکشیدند. با ایجاد خوف و ترس, از بروز شورش و مقاومت مردم علیه خود جلوگیری میکردند. مردم را به زور مطیع و منقاد خود میساختند. هر چه بدست آنها میرسید, به کشور خود انتقال میدادند.

مسلمان ها در زمان خلفای راشد دین ( حضرات عمر, عثمان و علی ) به هند لشکر کشیدند. تا سند و ملتان رسیدند. حملات نظامی و پیشروی مسلمان ها در هند بنا به عوامل مختلف متوقف شد. هندی ها از مسلمان ها و مبلغین دین اسلام در خاک خود استقبال کردند. امکانات اقامت و کار و فعالیت را برای آنها فراهم ساختند. آنها را در ساختن مسجد کمک کردند. تجارت مسلمان ها با هندی ها توسعه یافت. تجارت از راه بحر نیز آغاز شد.

نفوذ مسلمان ها در هند, از قرن چهارم هجری به صورت گسترده و پی هم, از زمان سبکتگین و پسرش سلطان محمود آغاز گردید. سلطان محمود هفده بار به هند لشکر کشید. در مرتبه اول, در شهر ویجانگر با هندو ها مقابل شد. اهالی شهر را قتل عام و معابد آنها را ویران کرد. ذخایر و خزاین معابد را که در نتیجه سالها دینداری و عبادت هندو ها جمع شده بود و دست ناخورده مانده بود غارت کرد. همه را به غزنی انتقال داد. بتهای را که سلطان محمود در بتکده های هند از نزدیک مشاهده کرد, با این اوصاف بود:

پنج بت که هر کدام از زر سرخ ساخته شده بود؛ 5 گز بلندی داشت. دو دانه یاقوت در چشمهای یکی از آنها میدرخشید. اگر سلطان آنها را در بازار میفروخت؛ خریداران به رغبت و میل هر کدام را به 50 هزار دینار میخریدند. در بتی دیگر پاره ای یاقوت ارزق آبدار بوزن 405 مثقال بکار رفته بود. از دو پای بتی 4400 مثقال زر سرخ بدست آوردند. سلطان در حدود 200 هزار بنده و برده با خود به غزنه برد. افراد شامل لشکر سلطان, همه دارای چندین غلام و کنیز شده بودند.

بت های سمین صد پاره از حساب بیرون بود؛ وزن آنها را نمیتوان تخمین کرد. سلطان بعد از مشاهده بت ها امر کرد, آنها را خورد کنند و بتخانه را آتش بزنند.

سلطان وقتی به شهر غزنی رسید؛ نمایشگاه بزرگی را در بیرون شهر تشکیل داد. جواهرات, اشیا و اموال غارت کرده را, برای سه روز در معرض دید مردم شهر غزنی و نمایندگان دولتهای خارج گذاشت.

گوهر های ناسفته, یاقوت های که چون اخگر یا شراب منجمد شده میدرخشید. زمرد و الماس به بزرگی انار فراوان بود. مجموع جواهرات به ارزش 700 هزار دینار عربی, 700 من آلات زرین و سمین, 200 من طلای خالص, 200 من نقره خام, 20 من انواع جواهرات و صد ها قلم دیگر. بیشتر از هزار راس فیل که جز اردوی خود به غزنه انتقال داد.

اقلام فوق مایه دلگرمی سلطان و سران لشکر او شد. حملات بعدی در سایر شهر های هند با آمادگی بیشتر صورت گرفت. هر بار با دست و جیب پر برگشتند.

اریارق سپه سالار, اداره امور هند را به عهده داشت. باج و خراج و جزیه را به صورت نقد و جنس جمع میکرد و به دربار سلطان انتقال میداد. آنقدر ثروت اندوخته بود که اطاعت از اوامر سلطان را کار زیادی میدید. سلطان بروی برآشفت؛ او را به غزنه طلب کرد. اریارق از آمدن به دربار سلطان خودداری کرد.

حکام مسلمان که از دست آورد حملات سلطان محمود به هند آگاه شدند؛ او را سرمشق قرار دادند. قطب الدین ایبک متعصب, درنده خو و بیر حم, 50000 هندو را به اسارت گرفته بود. دشت از هندوان قیرگون شده بود. شهر دهلی را غارت کرد؛ آنرا بشکل بیابان درآورد.

جهانگردی که ویرانه های شهر دهلی را دیده بود میگوید:

شهر دهلی که 18 تا 20 کیلومتر وسعت داشت. در قصر ها و ساختمانها و بازار های ویران شده آن حتی یک گربه دیده نمیشد. ( صفحه 422 نکاهی به تاریخ جهان )

سلطان شهاب الدین و سلطان غیاث الدین غوری, با ظلم, جبر و تعصب شدید دینی در هند حکومت کردند. مقاومتها و مخالفتها را با قتل و کشتار از بین بردند. هندو ها اجازه اجرای مراسم دینی خود را نداشتند. توسط مالیات بلند و ظالمانه نصف عواید و درآمد هندو ها را میگرفتند و باقیمانده آنرا ماموران و مفت خور های هندی از مردم میدزدیدند. بعد از مرگ این دو سلطان, تعداد 800 صندوق طلا در خزانه فیروزکوه موجود بود. این همه ثروت با نهایت قصاوت و بیرحمی از مردم هند گرفته شده بود. ( صفحه 133 افغانستان در مسیر تاریخ )

علاوالدین غوری به جنوب هند لشکر کشید. به مشاوران خود هدایت داد:

قانونی را ترتیب دهند که هندوان را خورد کند. آنچه که آنان را توان طغیان و شورش میدهد از آنها گرفته شود. در نتیجه, مالیه بلندی وضع کرد. به واسطه آن نصف درآمد مردم را میگرفت. متباقی آنرا حکام محلی میگرفتند. مردم گرسنه میماندند. مردم بیدفاع ی هند را قتل عام کرد. 50 هزار Maundse طلا « واحد طلا یا سکه طلا», مقداری زیاد جواهرات و مروارید به غنیمت گرفت. 20 هزار راس اسب و 312 فیل از جنوب هند با خود برد. برعلاوه قتل عام هندوها, به تعداد 30 هزار مغول ساکن جنوب هند را که همه مسلمان بودند, نیز بقتل رساند.

( صفحه 531 تاریخ تمدن )

صاعقه چنگیز با قتل و ویرانی به طرف هند رفت. قوای چنگیز تحت قیادت یکی از سردار های او تا سند پیش رفت. یک و نیم قرن بعد از چنگیز, تیمور یکی از نواده های او تصمیم گرفت, به هند حمله کند. سران لشکر با وی موافقت نمیکردند؛ اقامت در هوای گرم و طاقت فرسای هند را مشکل میدیدند. بالاخره تیمور آنها را راضی ساخت:

قصد وی غارت ثروت هند است. خیال اقامت در هند را ندارد.

تیمور در محلی 2 هزار نفر را در بین دیواری از سنگ و ساروج دفن کرد. شهر دهلی را با قتل 100 هزار نفر به کشتارگاه تبدیل کرد. سر راه خود شهر کشمیر را نیز غارت کرد.

کشور گشایانی که هند را اشغال کردند, در آن سرزمین باقیماندند و چندین نسل در نیم قاره حکومت کردند. تاریخ هند از آنها بنام مغولان بزرگ یاد میکند:

سلسله مغولهای بزرگ از بابر شروع و تا اورنگزیب با شکوه و جلال ادامه یافت. امپراتوری مغولها به قدرت نظامی استوار بود. مردم حکومت را به چشم بیگانه میدیدند. خوف و ترس مردم را از امپراتوری جدا میساخت. امپراتورها برای مقابله با قیام و اغتشاش توده ها, که هر لحظه احتمال آن میرفت؛ ارتش بزرگ را در دور و بر خود داشتند. جزیی ترین حرکت مردم را سرکوب میکردند. شکوه و عظمت امپراتوری مغولها را, ارتش نیم ملیونی آنها نمایش میداد. طول این ارتش هنگام حرکت در قلمرو امپراتوری, به 50 الی 60 کیلو متر میرسید. علاوه برآن, هزاران نفر جهت رفع نیازمندیهای ارتش, در اطراف لشکر در حرکت میبود. مصارف هنگفت نگهداری چنین ارتش از گرده مردم گرفته میشد. امپراتور های مغول برای نمایش شکوه و جلال دربار خود, به آبادانی هند نیز پرداختند. شهر ها ساختند. آنها را با قصر ها, مساجد, مینار ها, باغها و بازار ها تکمیل کردند. به کشیدن جاده ها و ساختن رباطها همت کردند. بذل و بخشش آنها با خشم و غضب توام بود. در کنار این همه شکوه و جلال, قدرت و عظمت, سیل توده های گرسنه و فقیر نیز زندگی میکردند.

نمونه های از قدرتنمایی شاهان خودکامه:

یک سیاح عرب در قرن نهم میلادی از هندوستان دیدن کرده است. سیاح مذکور قدرت و عظمت امپراتور هند را با شکوه و عظمت دربار خلیفه بغداد, امپراتور روم و دربار امپراتور چین مقایسه میکند. ( صفحه 417 تاریخ تمدن ).

تغلق یکی از شاهان مغول که در علم و دانش سرآمد زمان بود؛ خون آشام و ظالم نیز بود. چند نفر ناشناس در شهر دهلی در غیاب از کار های او انتقاد کرده بودند. تغلق غضب شد فرمان داد: پایتخت را از دهلی به دیوگیری انتقال بدهند. مردم دهلی شهر را در مدت سه روز ترک کنند. از دهلی تا دیوگیری چهل شبانه روز فاصله بود. اکثر مردم در راه تلف شدند. آنهایکه در شهر باقیماندند همه قتل عام شدند. شهر دهلی را با خاک یکسان کرد.

وقتی اکبر فوت شد, در خزانه او معادل یک ملیارد دالر نقد موجود بود.

در جهانگیر نامه آمده است که: خسرو پسر جهانگیر علیه پدر شورید. شورشیان را دستگیر کردند. پادشاه امر کرد که 7 صد نفر از همدستان پسرش را در میخها بکشند و در خیابانهای لاهور در معرض دید مردم قرار دهند.

اورنگزیب در نیم قرن حکومت خود با نهایت خشونت با هندوان رفتار کرد. به حکام خود دستور داده بود که معابد و بتکده های هندوان و مسیحیان را از بین ببرند. در یکسال 6 صد معبد را در شهر ایبر فرو ریختند. در شهر بنارس معبد بزرگ هندوان را خراب کردند و در جای آن مسجد بنا کردند. مراسم عبادت هندو ها را در محضر عام منع کردند. امپراتوری مغول ها با تدابیر اکبر و بابر آغاز شد و به اوج شکوه و جلال خود رسید. با ظلم جهانگیر و ولخرجی شاه جهان و تعصب اورنگزیب از بین رفت.

در جنوب هند دولت مقتدر هندو حاکمیت داشت. در سال 1406 یکی از شهزاده های مسلمان جهت ازدواج با دختر پادشاه به شهر ویجانگر خواستگاری آمد. عمال پادشاه برای استقبال از مهمانها, 12 کیلومتر جاده را تا قصر پادشاه, با پارچه های زربفت, حریر, اطلس و مخمل فرش کرده بودند.

یک سیاح پرتگالی که در سال 1522 از شهر ویجانگر دیدن کرد میگوید:

این شهر به اندازه شهر روم وسعت دارد. خیلی زیبا و خوش منظر است. در این شهر همیشه همه چیز فراوان است. بازارهای وسیع و سرپوشیده آن پر از اجناس است. نهر های آب, آبشارها و باغهای گل در هر گوشه شهر دیده میشود. محیط شهر 120 کیلومتر است. ( صفحه 509 تاریخ تمدن )

عبدالرزاق سمرقندی, نماینده شاهرخ در دربار هند در شهر ویجانگر, چشمدید خود را اینگونه بیان میکند:

شهر خیلی زیبا است. نیم ملیون نفوس دارد. از دیدن قصری در آن به حیرت میافتد. زیرا یکی از تالارهای قصر را از عاج ساخته بودند. در ورای این غنا سیل زارعان, کارگران در فقر و خرافات میزیستند و تابع مجموعه قوانینی بودند که اخلاق کاسب کارانه با مجازاتهای سخت و وحشیانه حفظ میشد. مقابل ضرابخانه, شحنه شهر قرار دارد. شهر 12 هزار شحنه دارد. حقوق آنها را از روسپی خانه ها میگیرند. این شهر در جنگ با مسلمانها غارت شد. غارت شهر پنج ماه دوام کرد. تعداد 100 هزار نفر کشته شد, شهر ویران گردید. ( صفحه 524 تاریخ تمدن )

در یک تظلم نامه که مردم برای اورنگزیب فرستاده بودند چنین میخوانیم:

برقراری جزیه مخالف عدالت است؛ همچنان مخالف سیاست درست است. زیرا کشور را فقیر میسازد. اینکار تخلف از قوانین هندوستان است. در دوران سلطنت شما مردم وطن را ترک کردند. کشت و کار آسیب دید. زمینها بیکار ماند. دهات خالی شد. غارت و چپاول در همه جا نامحدود رواج دارد. اتباع شما لگد کوب میشوند. مشکلات بسیار است.

(صفحه 616 اثر فوق )

تسلط تعصب آمیز مسلمان ها با وضع جزیه و سایر محدودیتها, سبب شد که هندوها مراسم مذهبی خود را انجام داده نتوانند. آنرا در خفا در محدودیت همراه با خوف و ترس انجام بدهند. این کار هندو ها را از لحاظ فرهنگی در مضیقه قرار داد.

با ضعف قدرت امپراتوری اورنگزیب هند تجزیه شد. بینظمی, خودخواهی و قدرت طلبی زمینه را برای مفتخواران و فرصت طلبان مساعد ساخت.

نادر افشار و احمد شاه درانی, این دو مهاجم آخرین ضربه را به پیکر لرزان و ناتوان امپراطوری مغول وارد کردند. آنچه باقیمانده بود, غارت کردند. پیکر خونین هند را بدست حکمرانانی نالایق و بیکفایت دادند. هند پارچه پارچه شد. آنهای که جای امپراتور را گرفتند؛ برای تهیه ولخرجیهای دربار و عیش و نوش خود, مصروف جمع کردن چوته و دوشیدن مردم شدند.

اورنگزیب تخت طاوس را با غارت دسترنج میلیون ها هندی ساخته بود. نادر افشار آنرا با خود به ایران انتقال داد. ضمنا الماس کوه نور و دریای نور را به حیله از امپراتور مغول قاپید. آنها را با صد ها هزار جلد کتب خطی نفیس, گنجینه و ثروت فرهنگی مردم هند به ایران آورد. بیشتر از سی هزار مسلمان و هندو را بقتل رساند.

احمد شاه که به مقایسه نادر افشار قدرت نظامی کمتر داشت؛ در هنگام لشکرکشی جزیی سپاه نادر بود. اوضاع پریشان مغول ها و شکست و ریخت هندیها را از نزدیک مشاهده کرده بود. پانزده سال بعد از نادر, به هند حمله کرد. امپراتوری حال پریشان حال مغول ها را از هستی ساقط کرد. تعداد کثیری را بقتل رساند و با دست پر برگشت.

( صفحه 527 جلد اول تاریخ تمدن )

اروپایی ها در نیم قاره هند

اروپا در قرن 16 حوادث و تحولات ژرف اجتماعی, سیاسی و اقتصادی را آبستن بود. فیودالیزم و اشرافیت وابسته به زمین, حاکمیت چندین قرن خود را در جامعه از دست داد. زمین منحیث یگانه منبع ثرورت بی اعتبار شد. تجارت بحیث منبع جدید ثروت شناخته شد و رشد کرد. ثروت بدست آمده از تجارت در انکشاف صنایع بکار گرفته شد.

رنسانس گلی که در شهر فلورانس, روی خرابه ها و ویرانه های فراموش شده تمدن یونان باستان به بار نشسته بود؛ پر پر شد. به تمام قاره اروپا پخش شد. زیبایی و زیبا پسندی, علم و دانش فراموش شده از زیر خروار ها اوهام و خرافات بیرون آمد. آثار هنری جدید و تازه بوجود آمد. دانشمندان و متفکرین که بار سنگین حاکمیت کلیسا را روی شانه های خود سبک دیدند. صدای خود را بلند کردند؛ حقایق را به گوش جهانیان رساندند. قدرت شیطانی پاپ و دارو دسته آنرا مسخره کردند.

دستگاه جهنمی تفتیش عقاید, با برپایی خرمنهای آتش و چوبه های دار و انواع شکنجه های مدحش, نتوانست جلو رسوایی و تعفن مسیحیت آلوده به شرک و خرافات را بگیرد. نقاب از چهره حامیان کلیسا و مسیحیت افتاد.

حاکمیت مشترک کلیسا و اشرافیت که قدرت خدا داد پادشاه ها را تهدید میکرد, از هم فاصله گرفت. در فاصله موجود, قشر تازه بوجود آمده ای بورژوازی بستر خود را هموار کرد. بورژوا ها با حمایتهای مالی از اقدامات پادشاه ها مورد توجه قرار گرفتند. این جریان میان رهبران قاره اروپا دو دستگی را بوجود آورد:

عده به حمایت از بورژوازی پرداختند. علیه اشرافیت و کلیسا قرار گرفتند. جنگهای سی ساله این اختلافات را عمیقتر ساخت؛ در نتیجه, در اروپا محیطی امنی را بوجود آورد. دانشمندان و روشنفکرانی که علیه حاکمیت و سلطه پاپ و کلیسا اقدام نموده بودند. از این امنیت بهره مند شدند. از شر تکفیر پاپ و دود و آتش دم و دستگاه تفتیش عقاید در امان ماندند.

دیری نگذشت, که شاهان اروپا از قدرت مطلقه خود استفاده کردند. آزادیهای تازه بدست آمده را که, هنوز رنگ و بوی خون داشت نادیده گرفتند. بورژواها در کشور انگلستان علیه قدرت مطلقه شاه قیام کردند. در نتیجه سر پادشاه را بریدند. مردم اروپا متوجه شدند: قدرت شاه هیچگونه ارتباطی با قدرت خداوند ندارد.

در انگلستان پارلمان قدرت را بدست گرفت. زنجیر تسلط پاپ را دور انداخت. رشد روز افزون تجارت و توسعه سرمایه داری؛ به انکشاف صنایع و استخراج معادن کمک کرد. علوم در پرتو ازادیها و دیموکراسی به بار نشست. قوای بحری بریتانیا حاکمیت آن کشور را بر آبهای بین المللی تامین کرد. کشور های اروپایی در زمینه تهیه مواد خام و توسعه بازار فروش به رقابت برخاستند. رقابت بین کشور ها باعث جنگ و رویارویی شد.

سقوط روم شرقی در سال 1453 بدست ترکان عثمانی؛ تسلط عثمانیها را به آبهای مدیترانه قایم کرد. تجارت کشور های اروپایی محدود و دچار مشکلات و موانع شد. این پیش آمد, کشور های اروپایی را بر آن داشت که, برای یافتن راه های جدید تجارتی به تلاشهای دامنه داری بپردازند.

پاپ در سال 1493 فرمان تقسیم جهان را صادر کرد: با کشیدن خط فرضی, سرزمینهای غیر مسیحی را بین کشور های هسپانیا و پرتگال قسمت کرد. قاره تازه کشف شده امریکا را به هسپانیایی ها داد. چین و هندوستان را به پرتگالی ها بخشید.

پرتگالیها بطرف شرق رفتند. در سال 1510 به جزایر گوا رسیدند و از آنجا به جاوا و چین کشیدند.

از جمله اروپایی ها: پرتگالیها, هسپانویها, هالیندیها و فرانسویها غرض تجارت و اشاعه آیین مسیحیت, دروازه های کشور های شرق را زدند. انگلیس ها که درگیر مسایل داخلی بودند. حوادث و رویداد های اروپا آنها را بخود مصروف ساخته بود؛ سالها بعد در جمع این کشور ها پیوستند و رهسپار شرق شدند. حکومت هسپانیا دنباله رو سیاستهای کلیسای کاتولیک بود؛ به تجارت چندان علاقه نداشت. بیشتر متوجه قاره تازه کشف شده امریکا بود. در فرانسه نظام فرتوت فیودالی و اشرافیت به شیوه دیکتاتوری حکومت میکرد. شاه و درباریانش به رویداد های خارج اروپا و تجارت چندان توجه نداشتند. بورژوازی در آن کشور چندان رشد نکرده بود. تیم تجارتی فرانسه به رهبری دوپلکس, در اواخر حکومت اورنگزیب, در هند امتیازات خوب تجارتی بدست آورد. امتیاز احداث و ساختمان شهر های کلکته و بنارس را از مقامات هندی گرفتند.

پرتگالی ها تجارت ادویه شرق را برای بیشتر از نیم قرن, در انحصار خود گرفتند. در دربار اکبر, مقتدرترین امپراتور مغول, از اعتبار و موقف خوب برخوردار بودند. روابط تجارتی شاهان مغول را با جهان خارج تامین میکردند. مبلغین مذهبی آنها در هند به خوبی استقبال میشدند.

هالندی ها بعد از سالها تلاش و نبرد, تسلط هسپانویها را از سرزمین خود دور کردند. پراگندگیها و ریخت و پاش ناشی از آنرا نیز رفع کردند. غرض تجارت با کشور های شرق, در کنار پرتگالیها و فرانسویها قرار گرفتند. کمپنیهای تجارتی کشور های اروپایی, بنادر تجارتی کشور های آسیایی را بین خود تقسیم کردند. هالیندیها به رقابت شدید پرتگالیها مواجه بودند.

انگلستان به منظور کوتاه کردن دست هسپانیا از قاره اروپا, در جنگ بین هالیند و هسپانیا جانب هالیند را گرفت. به اساس این حسن نیت, در صحنه رقابت بین هالیند و پرتگال, نیز جانب هالیندیها را گرفت. انگلیس ها به کمک هالیندیها توانستند جای پای برای خود بدست بیاورند. ملکه الیزابت در سال 1600 فرمان تشکیل کمپنی هند شرقی را صادر کرد. در سال 1615 سرتوماس رو, سفیر جمیز اول به دربار جهانگیر رسید. سفیر مذکور از دربار مغول امتیازات تجارتی و بازرگانی برای کمپنی هند شرقی بدست آورد.

پرتگالیها جزیره گوا را در اختیار داشتند. نفوذ خود را به داخل هند گسترش دادند. مداخله انگلیس ها مناسبات پرتگالیها را با حکومت هند برهم زد. پرتگالیها حکومت هند را ضعیف دیدند. به هند حمله کردند. در جنگ با هندی ها شکست خوردند. پرتگال کشور کوچک, توانایی رقابت همزمان با چند کشور اروپایی را نداشت؛ ناگزیر صحنه را ترک کرد. تجارت کشور های شرق در انحصار فرانسویها, هالیندیها و انگلیس ها باقی ماند.

فرانسویها مشغول ساختن شهر های کلکته و بنارس بودند. از اختلافات بین حکام محلی و شاهزاده های هندی استفاده میکردند؛ عساکر منظم و جنگ دیده خود را به طرفین درگیر در جنگ به کرایه میدادند. به تربیه نظامی عساکر هندی میپرداختند. جای خالی پرتگالیها را گرفته بودند. انگلیسها و هالیندیها در جزایر فلپین, مالیزیا و اندونیزیا مصروف بودند.

در مجموع, کار و پیکار تجارتی توام با رقابت و برخورد بین قدرتهای اروپایی مدت 150 سال دوام کرد. همکاری بین هالندی ها و انگلیس ها روی موضوع کوچک به هم خورد. انگلیس ها به طرف سواحل هند رانده شدند. رقابت بین انگلیس ها و فرانسویها ابعاد وسیعتری بخود گرفت. خصومت بین این دو کشور, ریشه در جنگهای صد ساله داشت. فرانسه زیر فشار و سلطه جابرانه و خودخواهانه اشراف و شاه مستبد از نفس افتاده بود. قدرت رقابت را با انگلستان, که بورژوازی آنرا با سیاست و روش جدید اداره میکرد نداشت. دولت فرانسه, کمپنی تجارتی فرانسه را بنا به دلایل که ذکر شد, حمایت نکرد. مقامات دولت انگلیس با دادن امتیاز بیشتر, توجه مقامات هندی را بخود جلب کردند. شیوه و روش فرانسویها را بکار بردند. عساکر خود را در اختیار شاهزاده ها و حکام محلی قرار میدادند. با فروش سلاح و مهمات, آنها را علیه همدگر مسلح میساختند. رقابت بین عمال تجارتی فرانسوی و انگلیسی, منجر به جنگ شد. فرانسویها از دولت مطبوع خود کمک دریافت نکردند؛ در جنگ شکست خوردند. حکومت فرانسه کمپنی تجارتی خود را از منطقه فراخواند.

کمپانی هند شرقی انگلیس, در حالیکه رقیبی در اطراف خود نداشت, تجارت هند را در قبضه خود درآورد. بورژوازی انگلیس از امکانات بدست آمده استفاده اعظمی کرد. مفاد هنگفت از تجارت را در صنایع بکار گرفت. قوای بحری انگلستان حاکمیت آن کشور را در آبهای بین المللی, بحیث یک قدرت بزرگ نظامی در جهان تامین کرد. حاصل انحصار تجارت هند (غارت ثروت هند) توسط انگلیس به مدت 150 سال, در نیمه دوم قرن 18, انقلاب صنعتی را در انگلستان به پیروزی رساند. این امتیاز مدت بیشتر از یک قرن, در انحصار آن کشور باقی ماند. انگلستان بزرگترین قدرت نظامی و اقتصادی دنیا شناخته شد.

کشور هندوستان با تمام معایب و بدبختی های که مختصرا در مقدمه بحث جاری از آن یاد شد, با زخمهای تازه که از حملات نادر افشار و احمد شاه ابدالی بر پیکر خود داشت, و زالو ها از این زخمهای او به مکیدن خون مصروف بودند؛ در محاصره نظامی و اقتصادی انگیس قرار گرفت.

حضور انگلیس در هند در دو مرحله بررسی میگردد:

الف: غارت هند در اثر انحصار تجارت:

تجارت هند مدت 300 سال در انحصار کمپنیهای تجارتی کشور های اروپایی فرار داشت. ثروت کشور هند بصورت کالای تولیدی به قیمتهای انحصاری بفروش میرفت. اقدامات و فعالیتهای تجارتی کمپنی هند شرقی انگلیس در هندوستان, به صورت انحصاری, بیش از 250 سال را در بر گرفت. غارت ثروت هند به قیمتهای انحصاری تا قرن 18 دوام کرد. در این دوران دولت انگلیس بیشترین مفاد را از آن خود ساخته بودند. در مرحله بعدی که قدرتهای رقیب, یکی بعد دیگر صحنه را ترک کردند. انگلیس ها دور نیم قاره هند را خط کشیدند. اهداف استعماری خود را خیلی دقیق و سنجش شده در هند پیش بردند. با حفظ هویت تجارتی, خیلی محتاطانه پیش میرفتند, نفوذ روزافزون آنها سوظن هندیها را بر انگیخته نمیساخت. از اشتباه پرتگالیها در برابر اورنگزیب, درس خوب گرفته بودند. قدم به قدم داخل جامعه هند نفوذ میکردند. ابتدا از روش جا افتاده فرانسویها استفاده کردند. ساختن شهر های کلکته و بنارس را از نو آغاز کردند. وسایل و زمینه های عیاشی و خوشگذرانی شاهزاده های هندی را فراهم میکردند. آنها را به داشتن قصر ها و ساختمانهای جدید علاقمند میساختند؛ به اصراف و ولخرجی تشویق و ترغیب میکردند. شاهزاده ها و حکام محلی برای پر کردن خزانه خالی خود که در اثر جنگها و ولخرجیها تهی میشد, به جان مردم میافتادند؛ مردم را بیرحمانه میدوشیدند. انگلیس هر چه بیشتر بداخل جامعه هند نفوذ میکردند به مطالعه ساختار فرهنگی و اقتصادی جامعه بیشتر از پیش علاقمند میشدند. معایب جامعه برای شان آشکار و مشخص میشد.

کمپانی هند شرقی, علاوه به فعالیتهای تجارتی, در خدمت زمام داران هندی نیز درآمد. در سال 1765 امپراتور مغول کار دیوانی جمع آوری مالیات ایالت بنگال را به کمپنی هند شرقی داد. انگلیس با شیوه که در هند معمول بود. یعنی از طریق تعلقه دار به اینکار مبادرت ورزیدند. رهبری کمپنی هند شرقی, ضعف, بیکفایتی, ناتوانی, تشدد و پراگندگی, چند پارچگی, اختلافات عمیق و ریشه دار اجتماعی جامعه چند ملیونی هند را؛ زیربنای فعالیتهای استعماری خود قرار داد. راجه ها و نوابها را علیه هم تحریک کرد؛ مخالفین آنها را پنهانی کمک کرد.

در سال 1747 پادشاه دکن فوت شد. بازماندگان او به دو دسته شدند؛ به جان هم افتادند. گروه غالب که به قدرت رسیده بود از فرانسویها کمک خواستند. گروه مخالف به انگلیسها متوصل شدند. انگلیسها با داشتن امکانات و تجهیزات بهتر, فرانسویها را شکست دادند. تمرکز عساکر انگلیس در هند, توسعه فعالیت های نظامی انگلیس ها به نفع نواب ها و راجه ها, سبب بلند رفتن مصارف نظامی و کاهش مفاد کمپنی هند شرقی میشد. انگلیس ها مصارف نظامی خود را از نواب حصول میکردند؛ برای حفظ امنیت, ارتش آنها در قلمرو نواب باقی میماند. خزانه و عواید نواب این همه مصارف را جواب نمیگفت. خرابی اوضاع اقتصادی, حکومت های محلی را در جمع آوری مالیات, باج و خراج از مردم که یگانه منبع درآمد آنها بود؛ به مشکل مواجه میساخت. انگلیسها دریافتند که چگونه توده ها دوشیده میشوند و مورد بهره کشی قرار میگیرند. چگونه از قیام توده ها جلوگیری میشود. از اوضاع نا بسامان جامعه هند حد اعظم استفاده را بردند, به تجارت پرسود خود با آن کشور ادامه دادند. علاوه به تجارت, بکار های عمرانی و دیوانی نیز پرداختند: به احداث شهر ها, کشیدن جاده ها, تربیه عساکر, جمع آوری مالیات و اشتراک در فعالیت های نظامی و غیره مصروف شدند. فعالیت های فوق زمینه نفوذ آنها را در جامعه هند بیشتر مساعد ساخت.

انگلیس طوری که خود ادعا میکنند, در ابتدا فکر اشغال سرزمین هندوستان را نداشتند؛ این توانایی را در خود نمیدیدند. تلاش میکردند که با حفظ هویت تجارتی خود, به تجارت با هندی ها بپردازند و از این طریق سود ببرند. مصروفیت آنها بکار های غیر تجارتی, زمینه را مساعد ساخت که جامعه هند را از نزدیک مورد مطالعه و ارزیابی قرار بدهند. سرزمین هند برای انگلیس مدرسه بزرگ شد. انگلیس ها از هندیها آموختند. درسهای فرا گرفته را بکمک هندیها در هند عملی کردند. آنها, پیروزی خود را در اشغال و اداره سرزمین پهناور هندوستان, برای بیشتر از یک و نیم قرن, مرهون همکاری و کمک مردم هند میدانند.

عده تصور میکنند که انگلیس با استفاده از قوای نظامی هندوستان را اشغال کردند. به گواهی تاریخ هند, انگلیس برای اشغال هندوستان بسیار کم از قوای نظامی استفاده کرد. در ادامه این بحث به این موضوع پرداخته میشود.

در سالهای اخیر عمر اورنگزیب, امپراتوری مغولها ضعیف و رو به اضمحلال بود. پراگندگی و از هم پاشیدگی قدرت مغول ها به واضح دیده میشد. انگلیس ها به خود جرت دادند؛ دست به حمله نظامی زدند. حمله آنها عقب زده شد. پارلمان انگلستان مسولین کمپنی هند شرقی را عوض کرد. اشخاص خبره و ورزیده را جهت رهبری آن توظیف کرد. رهبری جدید کمپانی هند شرقی, به اساس سیاست جدید دولت بریتانیا, برای رفع اقدام بیمورد و خودسرانه مسولین برکنار شده و دلجویی از دولتمردان هند, علاوه به امور تجارتی, بکار های غیر تجارتی علاقمندی بیشتر نشان دادند. خیلی محتاطانه پیش میرفتند. مدت 17 سال از سقوط امپراتوری مغولها میگذشت. انگلیس ها بار احتیاط, تحایف سالانه را طبق موافقتنامه تجارتی خویش با دولت هند, عنوان امپراتور هندوستان که وجود خارجی نداشت؛ به دهلی ارسال میکردند.

اورنگزیب آخرین امپراتور مغول فوت شد. امپراتوری بدست بازماندگانش پارچه پارچه شد. ملاکها و فیودالها از اوضاع بحرانی استفاده کردند قدرت خود را در جامعه تحکیم بخشیدند. جامعه هند را خودخواهی, قدرت طلبی و بی کفایتی شاهزاده ها و حکام محلی به بحران و هرج و مرج کشید. این وضع 100 سال دوام کرد. انگلیس ها ملاحظه کاری و احتیاط را از دست ندادند. در کنار عوامل داخلی, برای تضعیف حکومتهای محلی هند سخت کار میکردند.

عوامل و انگیزه های که زمینه اشغال هند را میسر ساخت:

الف: عوامل داخلی:

_ زراعت منبع عمده درآمد کشور بود که بصورت عنعنوی صورت میگرفت و وابسته به طبیعت بود.

_ فرهنگ و تمدن اصیل هندی که رنگ و بوی خود را از دست داده بود. در برخورد با فرهنگ و تمدنهای بیگانه قدرت مقابله را نداشت؛ در خود فرورفته بود. خشک وجامد شده بود. شور و تحرک نداشت.

_ مردم هند در روستاها و دهکده های پراگنده زندگی میکردند. دهکده ها تغییر و تحولی را که در شهر ها و مراکز بزرگ اجتماعی صورت میگرفت, نمیپذیرفتند. زندگی در دهات و روستا ها به شیوه و وروش کهنه و قدیمی ادامه داشت.

_ وسعت سرزمین هند و ابتدایی بودن راه ها و وسایل حمل و نقل.

_ اداره کشور توسط نظامها و حکومتهای خود کامه.

_ فاصله طولانی بین حاکمیت قدرتها.

_ مخالفین داخلی خطر بالقوه برای حکومتها محسوب میشدند. دولتها بیشتر به مسایل و موضوعات داخلی متوجه بودند. به مرزها, خصوصا مرز های آبی کمتر توجه میشد.

_ اثرات سو بجا مانده از تجاوز قوتهای بیگانه.

_ تنوع فرهنگها و اختلافات عمیق و دیرینه بین آنها.

_ فقر فرهنگی جامعه

_ افزایش سریع جمیعت و توسعه دامنه فقر

_ عقب ماندگی جامعه و رشد نامتوازن نظام فیودالی.

_ تبدیل شدن دین و آیین به مناسک و سنتهای پیچیده و آلوده با خرافات.

_ تقسیم اجتماع به طبقات که روی استثمار استوار بود.

_ فقر اجتماعی که در اثر استثمار دایمی توده ها بوجود آمده بود.

_ ضعف و نبود حکومت مرکزی.

_ اداره حکومتهای محلی توسط اشخاص و افراد بیکفایت و نالایق.

_ جنگها و اختلافات بین نوابها و راجه ها.

_ عدم وحدت و یکپارچگی مردم در مقابل دشمن مشترک: مردم گجرات پرتگالیها را تهدید کردند. شاهان مغول از گرفتاری گجراتیها استفاده کردند؛ علیه آنها اقدام کردند. گجراتیها مجبور شدند در مقابل پرتگالیها کوتاه بیایند و به آنها امتیاز بدهند. پرتگالیها جزیره گوا را اشغال کردند.

_ خیانت به منافع ملی و همکاری با دشمن.

_ نبود قوای بحری.

_ انزوای مرزی هند.

ب: عوامل خارجی:

_ ثروت سرشار در سرزمین هند که توجه هرچه دزد و رهزن بود بخود جلب کرده بود.

_ ضعف و ناتوانی مردم در برابر مداخلات خارجیها.

_ اوضاع متشنج و بحرانی در کشور های همسایه هند ( ایران و افغانستان )

_ جنگها و کشمکشها در قاره اروپا

_ پیروزی انقلاب صنعتی در انگلستان که آن کشور را بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان ساخت.

_ حاکمیت دایمی انگلیس بر آبها و آبراه های بین المللی.

_ شکست ناپلیون و حاکمیت دوباره ارتجاع در قاره اروپا.

_ انحصار تجارت هند توسط انگلیس با مفاد هنگفت برای مدت 200 سال.

عوامل فوق یکجا باهم زمینه را مساعد ساخت و به انگلیس جرت داد که به اشغال نیم قاره هند اقدام کند.

نخستین گامهای عملی انگلیس برای اشغال سرزمین پهناور هند:

شهر مرزی کلکته مرکز فعالیت تجارتی کمپنی هند شرقی بود. دولت انگلیس از طریق کمپنی هند شرقی در آن نفوذ گسترده داشتند. نواب بنگال به مخالفت برخاست و اقدام به اشغال شهر کلکته کرد. انگلیس اقدام نواب را خلاف منافع خود دیدند. برای جلوگیری از اقدامات نواب دست بکار شدند. انگلیس به مقایسه نواب از توانایی و قدرت بالای نظامی بهره مند بودند. گلایو مرد زیرک و دور اندیش که از حمله پرتگالیها درس گرفته بود و حمله قبلی انگلیس را که محکوم به شکست شده بود, نیز مدنظر داشت. زمینه شکست قوای نواب را ذریعه نزدیکان و همکاران خود نواب فراهم ساخت. چند نفر از همکاران نزدیک نواب را با پول تطمیع کرد. نواب بنگال قبلا عمال انگلیس را به زندان انداخته بود. گلایو زمینه را طوری مساعد ساخت که افراد انگلیسی در زندان در اثر گرمی, تنگی جا و کمبود هوا تلف شوند. این حادثه در تاریخ هند بنام حفره سیاه یاد میشود؛ بهانه ای بدست انگلیس داد که دست به اقدامات تلافی جویانه بزند. این حادثه آغاز اقدامات انگلیس برای اشغال نیم قاره هند شد.

چندی بعد جنگ پلاسی بین قوای نواب و انگلیس درگرفت. همکاران و نزدیکان نواب به او و وطن خود خیانت کردند. نواب شکست خورد. اداره ایالت بنگال بدست انگلیس افتاد. انگلیس اداره بنگال را به گماشته ها و افراد طرف اعتماد خود داد. برای اینکه سو تفاهم به میان نیاید. خود در عقب آنها قرار گرفت. در سال 1764 جنگ دیگری بین هندیها و انگلیسها بنام بوکسار رخ داد. باز هم خیانت در جنگ, سبب شکست قوای هندی شد. حکومت دهلی سقوط کرد. به این ترتیب دو جنگ ساده و کم مصرف, دو ایالت بزرگ هند بنگال و بیهار را به تسلط انگلیس در آورد. گلایو با این اقدامات سنجش شده و زیرکانه خود, اساس امپراتوری بریتانیا را در نیم قاره هند پیریزی کرد.

تجاوز انگلیس از طریق کمپنی تجارتی به خاک هند, مخالف تمام قوانین و موازین قبول شده بین المللی بود. حکومت بریتانیا برای اینکه تجاوز سریع و آشکار خود را به خاک هند بپوشاند, ادعا کرد:

هدف پارلمان بریتانیا از تشکیل کمپنی هند شرقی, اشغال سرزمین هند نیست. اقدامات خودسرانه آقای گلایو, جنگهای پلاسی و بوکسار را به دولت انگلیس تحمیل کرد. اشغال هند در واقع یک نوع درگیری تحمیل شده برای دولت بریتانیا است.

اقدامات ساده و با صرفه نظامی آقای گلایو که با شیطنتهای خاص انگلیسی همراه بود. نتایج فوق تصور و خلاف انتظار مقامات بریتانیایی را برآورده کرد. این پیروزی و دست آورد, دولت مردان انگلیس را به حیرت واداشت. پارلمان انگلستان شخص گلایو را مورد سرزنش و ملامت قرار داد. او را به پای میز محاکمه قلابی کشاند. سرزنش و محا کمه نه بخاطر اینکه چرا چنین کرد و یا چقدر خیانت و جنایت کرده است. زیرا طبق شعار آنروز که تجارت آزاد است ( بگذارید که بشود ). دست گلایو و سایر همکاران او در غارت ثروت هند باز بود. بلکه بخاطر اینکه؛ وقتی امکان اشغال هند به این آسانی و سادگی میسر بود؛ چرا دیر وقت اقدام کرده است. او را در ظاهر امر محکوم نمودند. در پایان تقدیر شد و برات گرفت.

گلایو, نتیجه اقدامات و فعالیتهای خود را در اینده خیلی نزدیک و روشن میدید؛ از بی حوصلگی دست به خودکشی زد. امپریالیزم انگلیس خدمات او را قدر کرد. مجسمه گلایو را در میدان وایت هال در شهر لندن برپا داشت.

امپریالیزم انگلیس نیم قاره هند را تدریجی بلعید:

برای اشغال سرزمین هند شرایط و اوضاع منطقه و جهان مساعد بود؛ اوضاع داخل هند نیز روبراه بود. لذا مقاومت چندانی در برابر انگلیس صورت نگرفت. دولت انگلیس دست از پا خطا نکرد. با احتیاط و دوراندیشی تمام گام به گام پیش میرفت. انگلیس برای بلعیدن هندوستان بزرگ نشد. به صورت یکجانبه از امکانات و توانایی های نظامی خود کار نگرفت. انگلیس هندوستان را به کمک و همکاری هندیها, به صورت لقمه های خورد و کوچک در آوردند؛ آنرا ساده و بی زحمت بلعید.

انگليسي ها شيوه هاي متعدد را در سلطه بر شبه قاره هند اتخاذ کردند. طوریکه قبلا تذکر داده شد, انگلیس در كارناتيك ابتدا امتياز جمع آوري ماليات را از نواب محمدعلیخان بدست آوردند. از همان پول مبلغی را به نواب قرض دادند. انگلیس از موقعیت نامطلوب که برای محمد علیخان پیش آمد استفاده کردند. وام را با اصل و مفاد آن به صورت مزاید حساب کردند. بعد از گذشت مدت زمان کوتاه, وام آنقدر زیاد شد كه خان ناگزیر كل كارناتيك را در بدل بدهي به كمپاني داد.

انگليس ها از شيوه هاي ناپسند رایج در شرق, چون چاپلوسي، هديه و تحفه و رشوه نيز براي نفوذ در دربارهاي محلی استفاده كردند.

با استفاده از سیاست تفرقه بینداز, حکومت کن, از نزدیکی و اتحاد نواب ها و راجه ها و حکمرانان محلی و ایجاد مقاومت علیه خود جلوگیری کردند. حکمرانان محلی اختلافات خود را تا نابودی خود حفظ کردند. هرکدام به تنهایی در مقابل انگلیس به زانو درآمدند. اشغال تدریجی هند, از تحریک توده ها که منجر به وحدت و مقاومت مردم میشد, نیز جلو گیری کرد.

پیش رویی گام به گام انگلیس, به نواب ها و راجه ها فرصت داد که موقف ضعیف خود را در مقابل دولت انگلیس ارزیابی کنند؛ از عواقب و پایان کار آنهای درس عبرت بگیرند که در برابر قوای انگلیس مقاومت کردند. آنها بدون مقاومت, حاکمیت انگلیس را بپذیرند. به این ترتیب, گروه ها و عناصر مخالف انگلیس که حرکت, جنبش و مقاومت را در اطراف خود ندیدند. ناچار تسلیم شدند و از مخالفت دست کشیدند.

انگلیس اداره کردن را مهمتر از اشغال میدانست. مناطق اشغال شده را با مهارت و تدابیر از قبل سنجش شده نظم میداد. اداره میکرد. حاکمیت ملاک ها و فیودال ها را حفظ میکرد. به روحانی و رهبران مذهبی به موقع میرسید. نواب و راجه تعیین میکرد. توده های مردم میدیدند که با حاکمیت انگلیس در دور و بر آنها تغییرات قابل ملاحظه رخ نداده. ملاک و زمیندار در خانه خود است. روحانی در معبد است. نواب و راجه هم در قصر و بارگاه خود؛ مقاومت بالا نمیگرفت. وسعت سرزمین هند, ابتدایی بودن راه ها و وسایل مسافرت, تعداد قابل ملاحظه قصبات و دهات در بین شهر ها و محلات پر جمیعت, سبب میشد که خبر بکندی از یک شهر به شهر و از یک محل به محل دیگر برسد. تاثیر منفی به بار نمیآورد. شهر های که علیه تسلط انگلیس مقاومت میکردند. چون بعد مسافه و اختلافات دایمی بین حکمرانان محلی و نواب ها, زمینه کمک و مساعدت را در صورت بروز خطر از بین برده بود. مقاومت ها از خارج کمک دریافت نمیکرد؛ زود از پا در میآمد و تسلیم میشد.

رهبری دولت انگلیس طبق توصیه های ماکیاولی, حتی فراتر از آن, تمام ارزشهای انسانی را پشت پا زدند. بدون احساس مسولیت اخلاقی, وجدانی و انسانی؛ به اعمال خلاف کرامت انسانی متوسل شدند. برای حفظ و توسعه قدرت خود در ایالت بنگال و بیهار و نقاطی که به تصرف آنها درمیآمد؛ از هیچ خیانت, جنایت, دسیسه و فریب خودداری نکردند. دولت بریتانیا اقدامات کمپانی هند شرقی را تایید میکرد. به تقویت و حمایت آن میپرداخت.

به قول یکی از افسران انگلیسی:

در جنگ پیروزی غیر ممکن است, مگر استفاده و ترویج جعلیات, تذویر و دروغ و کتمان حقایق. هر فرد انگلیسی که از این وسایل و شیوه ها کار نگیرد؛ شخص مذکور به زیردستان و همکاران خود خیانت میکند. میتوان او را فرد پست و بیغیرت نامید. (صفحه 1209 نگاهی به تاریخ جهان )

سیاست و روش انگلیس در اشغال و اداره هند:

الف: سیاست و روش آنها در داخل هند:

نمونه های زیر وجدان و غیرت انگلیسی را بازگو میکند:

_ نواب بنگال فوت میشود. انگلیس ها پسر او را بجای پدر گرفتند. چندی بعد اسناد جعلی ترتیب دادند, نواب جوان را متهم کردند که با ترتیب وصیتنامه جعلی جای نواب را غصب کرده است. او را از قدرت برکنار کردند. در عوض رقیب او را که سراپا تسلیم انگلیس بود. به قدرت رساندند.

_ انگلیس شورش و مقاومت توده ها را در هند به کمک وابسته های خود به ناکامی مواجه میساخت: قبل از اینکه شورش به پختگی برسد. رهبران آنرا مردم بشناسند. آغاز شورش برنامه ریزی شود. ارتباط آن با سایر مناطق دور و نزدیک تامین گردد. اهداف و مرام شورش مشخص و معیین گردد. انگلیس توسط گماشته های خود مردم را تحریک میکرد. شورش خام, ناپخته و بدون رهبری براه میافتاد. شورش بدون رهبری و برنامه که هدف و مسیر آن مشخص نباشد, بی نظم و پراکنده میبود. قوای انگلیس که از قبل در کمین آن بود. سر میرسید؛ با قساوت و بیرحمی شورش را سرکوب میکرد. آنرا به خاک و خون میکشید. شکست متواتر قیام کننده ها در برابر انگلیس, امیدواری و توانایی مردم را برای قیام کم ساخت. به تدریج از بین رفت. طبقات مرفه جامعه برای حفظ منافع خود, در قیام ها جانب انگلیس را میگرفتند.

_ انگلیس با پخش شایعات نادرست و دور از واقعیت, افکار عامه مردم هند را مصروف میساخت. آنها را از توجه به مسایل اساسی باز میداشت: تقسیم ایالت بنگال به دو بخش, شایعه بود که سالها مردم آن ایالت را بخود مصروف ساخته بود. بنگال یکی از ایالتهای پر نفوس هند است. تعداد زیاد سک ها در آن به تجارت و خرید و فروش مصروف بودند. سطح زندگی و درآمد مردم خوب بود. ناسیونالیزم هندو در آن ریشه های عمیق داشت. انگلیس از این ناحیه احساس خطر میکرد. توسط اجنتها و گماشته های خود شایعه تقسیم بنگال را پخش کردند. بین هندوها, سک ها و مسلمان ها جدایی و فاصله ایجاد کردند. این مسله سالهای تمام, اقشار و گروه های قومی و مذهبی را بخود مصروف کرده بود تا وقتی که خطر ناسیونالیزم رفع گردید. اما ریشه ها و اثرات سو این شایعه باقیماند, هنگام آزادی هند بار دیگر مطرح گردید. اینبار واقعا بنگال تجزیه شد.

دین در خدمت استعمار: آیین هندو بدبختی و نیکبختی افراد جامعه را به روش گذشته آنها ارتباط میدهد. اوضاع و احوال فعلی پیروان خود را, در واقع مکافات و مجازاتی میداند که در برابر اعمال گذشته به آنها میرسد. برای پاک شدن و خروج از این حالت, جز صبر کاری دیگر موثر نیست. برای رسیدن به سعادت باید به گفته های کاهنان عمل کنند. نذر و قربانی به پای بتها بگذارند. بدین وسیله لطف آنها را متوجه خود بسازند. آنچه در اجتماع حاکم است؛ لازم است. باید آنرا پذیرفت و به آن ساخت. طبق آیین هندو برای مجازات گناهکار هزاران دوزخ وجود دارد. گناهکار نظر به نوع گناه که مرتکب شده, در دوزخ مربوط مجازات میشود. در کتاب شنپران که یکی از کتب معتبر و قدیمی آیین هندو است. 88 هزار دوزخ ذکر شده است. یعنی جز این, هر راه که پیش گرفته شود به دوزخ میانجامد. اصلاح و رفع عیوب و نقایص در اصول و ساختار اجتماع, از صلاحیت ویشنو است که ده بار ظهور میکند. جهان را از معایب و بدبختیها و مفاسد پاک میکند. تاکنون 9 بار ظهور کرده است. بار دهم ظهور او را منتظر باید بود. افراد اجتماع حق ندارند خود در این مورد اقدام کنند.

به عین ترتیب رهبران مذهبی جامعه مسلمان هند, اوضاع نابسامان جامعه را به خواست و اراده خداوند مربوط و بسته ساختند. بخت, طالع, قسمت, نصیب و ده ها مفاهیم خرافی دیگر را در زندگی و سرنوشت مردم حاکم معرفی کردند. این عقیده و نظر را جایگزین حقیقت ساختند. به مسلمان ها تفهیم کردند که خدا چنین خواسته است. اوضاع و شرایط موجود را باید پذیرفت و دم نزد. با پخش این خرافات توده ها برای قبول یوغ استعمار سرفرود آوردند.

انگلیس در تمام شون زندگی توده های هندو و مسلمان هند دست زد. آنرا دگرگون ساخت. صرف دین و مذهب آنها را دست نزدند؛ به حال خود گذاشت. اساس سیاست استعمار انگلیس را در جهان و خاصتا در هند, تفرقه بینداز؛ حکومت کن میساخت. رهبران مذهبی هند در هر دو آیین اینکار را به نحوی مطلوب, حتا بیشتر از خواست و توقع انگلیس انجام میدادند. دیوار طبقاتی را بین توده ها کشیده بودند. اختلافات عمیق و ریشه دار را بین گروه های مذهبی تازه نگاه میداشتند. توده ها را برای پذیرش یوغ استعمار و بهره کشی آماده میساختند. انگلیس از آنها قدردانی کردند. در کار آنها مداخله نکردند.

تبعیض استعماری: مسلمان های هند وقتی به گذشته های نه چندان دور خود مراجعه میکردند. قدرت و شکوه حکومت های اسلامی, به آنها حال و هوای دیگر میداد. روحیه آزادیخواهی و استقلال طلبی را در آنها بیدار میکرد. در مقابل تسلط استعمار انگلیس درشتی میکردند. هندو ها, مسلمان ها را به حیث اقلیت مذهبی در هند به چشم بیگانه میدیدند. روی این اصل, مسلمان های هند خود را جز جهان اسلام میدانستند. این علایق, آنها را با جوامع اسلامی بیرون از مرزهای هند ارتباط میداد. خصوصا با کشور ایران و افغانستان که در همسایگی هندوستان قرار داشت. ملتهای این دو کشور ریشه و سابقه ای در فرهنگ و تاریخ هند داشتند. مسلمان های هند پادشاهان ترکهای عثمانی را خلیفه جهان اسلام میشناختند. از نزدیکی و همکاری با انگلیس خودداری کردند. به آموزش زبان انگلیسی علاقه نشان ندادند. در برابر فرهنگ انگلیسی بی اعتنایی کردند. اطفال خود را به مدارس و مکاتب انگلیسی نفرستادند. به تغییر و تحولی که انگلیس در هند وارد میکرد, علاقه نگرفتند. جامعه مسلمان هند در خود فرو رفت. زیر حاکمیت ملاکها و فیودالهای بزرگ, در فقر و فلاکت, به مشاغل معمولی به زندگی خود ادامه میداد.

هندو ها و سک ها در برابر تسلط انگلیس از خود نرمش نشان دادند. بورژوازی هندو با بورژوازی انگلیس همکاری و نزدیکی کرد. نبض اقتصادی جامعه هند را زیر نظر و هدایت انگلیس بدست گرفتند. با علاقمندی فرهنگ انگلیسی را فرا گرفتند. زبان انگلیسی را آموختند. اطفال خود را جهت آموزش به مکاتب و مدارس انگلیسها فرستادند. برای تامین امنیت جامعه هند, با قوای انگلیسی همکاری نمودند. با همکاری و تشریک مساعی آنها, سازمان امنیت هند که تمام نیم قاره هند را زیر پوشش خود درآورد, فعال گردید و توسعه یافت. قوای پولیس هند را جوانان هندو و سک نیرو بخشیدند. میلیونها جوان هندو بحیث سرباز مسلح, تحت فرمان افسران انگلیسی, برای تامین امنیت در سراسر نیم قاره و خارج از آن, به نفع امپراتوری انگلیس, در فعالیتهای استعماری آنها خدمت کردند. بخشهای پایینی ادارات هند را اشغال کردند.

دیدگاه دوگانه و آلوده با تبعیض دولتمردان انگلیسی در هند, بین مسلمان ها و هندو ها فاصله را بیشتر کرد. جامعه هند را علاوه به دو فرقه مذهبی؛ از لحاظ اقتصادی نیز از هم جدا کرد. مسلمان ها در فقر و مسکنت حقیر و خوار شدند. زیر فشار روز افزون نظام کهنه فیودالی و استثمار انگلیس رنج بردند. رهبری جامعه هند بدست هندو ها در آمد.

رهبران انگلیس از این اختلاف و جدایی استفاده اعظمی کردند. در نتیجه نهضت ناسیونالیزم هند ضعیف شد.

نابودی نهضت ناسیونالیزم در هند: توافقی که بین نظام استعماری انگلیس و رهبران آیین هندو صورت گرفت. سبب به میان آمدن اصلاحات در اصول و آیین هندو شد. نیرو های اجتماعی جامعه هند که از تحولات بیرون مرزی متاثر بودند؛ نسبت نبود وحدت ملی, در اوضاع و احوال بحرانی جامعه, نتوانستند ناسیونالیزم هندی را برضد سلطه استعماری انگلیس سمت و سو بدهند. اکثریت افراد جامعه از اصلاحات دینی جانبداری کردند. با آن همنوا شدند. نیروهای اجتماعی که از اندیشه ناسیونالیزم نیرو میگرفتند. ناگزیر به این جریان کشانده شدند. این سیل هر چه در مسیر خود یافت, با خود برد. قشر روشنفکر جامعه نیز ریزه خوار خوان استعمار شد؛ از نهضت جانبداری نکرد. طبقه فیودال و ملاک و بورژوازی هند که حال و آینده خود را در حاکمیت استعمار میدیدند؛ از نهضت ناسیونالیزم دفاع نکردند. نهضت ناسیونالیزم در هند شکل و رنگ مذهبی بخود گرفت و در کوچه های پر خم و پیچ مذهب ( آیین هندو و اسلام ) با خرافات آلوده شد. از مسیر خود منحرف شد و در لایه های اجتماع خوابید. دولت انگلیس سالها بعد از رفع خطر ناسیونالیزم, برای پلان و برنامه تقسیم نیم قاره هند که هنوز در نطفه بود؛ از رگه های ناسیونالیزم دینی استفاده کرد. سازمان مسلم لیگ را شکل و محتوا بخشید.

تشدید اختلافات و کشیدگی ها: قوای انگلیس در سال 1816 سرزمین کوهستانی نیپال را اشغال کرد. حکومت دست نشانده خود را جهت اداره نیپال تعیین کرد. از افراد نیپالی بنام گورخه ها اردوی ساخت؛ آنرا برای سرکوبی هندیها بکار برد, و در تامین نظم و امنیت مناطق اشغال شده استفاده کرد.

_ انگلیس با پخش اکاذیب و جعلیات, اختلاف و کشیدگی را بین نوابها, راجه ها و رقبای آنها تشدید میکردند, این گروه ها به جنگ متوسل میشدند. قوای انگلیس یکی از طرفین درگیر را جانبداری میکرد. خرابی و ویرانی ببار میآمد. انگلیس مصارف نظامی خود را از خزانه نوابی میگرفت که از آنها کمک دریافت کرده بود. قوای انگلیس برای تامین امنیت در قلمرو نواب باقی میماند. مصارف نظامی خزانه نواب را خالی میکرد. در نتیجه نواب به جان توده های مردم میافتاد. آنها را بیرحمانه تر از پیش غارت میکرد. مردم ناراضی علیه نواب طغیان میکردند. این موضوع را مخالفین نواب وسیله میساختند؛ از انگلیس کمک طلب میکردند. رهبری انگلیس در هند, نواب را عزل میکرد. در جای آن عناصر بیکفایت و خود فروخته را به قدرت میرساند. در بسیاری حالت قلمرو حکومت نواب را تجزیه میکردند. یک قسمت آن مستقیم زیر سلطه انگلیس در میآمد.

در صورت نداشتن فرزند ذکور, بعد از فوت نواب, دولت انگلیس برای نواب جانشین تعیین میکرد. در چنین حالات جای نواب را حکمران انگلیسی اشغال میکرد. در1857 راجه جانسی ( مربوط ایالت اوتراپردیش ) در گذشت. چون فرزند نداشت. دولت انگلیس در صدد تعیین حکمران انگلیسی برای جانشی برآمد. لاکشمی زن راجه 23 ساله بود. با تصمیم انگلیس مخالفت کرد. مانند ژندارک, لباس مردانه پوشید. مردم را برانگیخت و با انگلیس جنگ کرد و اعلام کرد که بعد از عبور از روی جنازه من به جانسی دست خواهید یافت. در جنگ کشته میشود. لکشمی بعد از حصول استقلال به صفت قهرمان ملی شناخته شد.

_ شاه زمان پنجاب را آرام ساخت و اداره آنرا به رنجیت سنگ داد, خود به کابل برگشت. انگلیس از مصروفیت شاه زمان و اوضاع بحرانی افغانستان استفاده کرد. سک های پراکنده را جمع نمود. رنجیت سنگ را تقویت کرد. او را علیه شاه زمان تحریک کرد. در واقع از قدرت سک ها دیواری ساخت که جلو ورود قوای افغانی را به هند بگیرد. بعد از فوت رنجیت سنگ اختلاف گسترده بین بازماندگانش اوج گرفت. انگلیس از پریشانی و اختلاف سک ها استفاده کرد؛ پنجاب را تصرف نمود و سک ها را از صحنه راند.

_ عمال و گماشته های انگلیس در سال 1843 شورشی را در ایالت سند براه انداختند. قوای انگلیس سر رسید. شورش را به خاک و خون کشیدند. ایالت سند را ضمیمه قلمرو خود ساخت.

تجارت تریاک: انگلیس ها از تریاک به حیث وسیله موثر جهت از بین بردن مقاومت و اغفال و ناتوانی توده استفاده میکردند. مبارزین سرسخت را به شیوه ها و طرق مختلف تریاکی میساختند. در سرتاسر هندوستان 700 دکان تریاک فروشی باز کرده بودند. تولید, تورید و فروش تریاک در این دکانها زیر نظر آنها صورت میگرفت. سالانه 1/9 حصه عواید انگلیس در نیم قاره هند از مدرک فروش و تجارت تریاک حصول میشد. دامنه آنرا تا ایران و چین نیز کشیده بودند.

تعداد 2 میلیون زن هندی در فابریکه ها و کارگاه ها کار میکردند. اطفال خورد خود را باخوراندن تریاک خواب میدادند تا خود با خیال راحت کار کنند.

_ انگلیس برای جلوگیری از حمایت و پشتیبانی مردم از شورشیان, جریمه دسته جمعی را معمول ساخت. اگر در یک روستا یا قسمتی از یک شهر, یک یا چند نفر مقررات را نادیده میگرفت و یا از اصول تخلف میکرد. تمام باشندگان آن مناطق مکلف به پرداخت جریمه های سنگین میشدند. بدین ترتیب شورش از حمایت و پشتیبانی مردم محروم میشد. در هر کجا شورش سربلند میکرد. توسط خود مردم کوبیده میشد.

_ قشر روشنفکر هند که معمولا در شهر ها زندگی میکرد؛ به نحوی با دولت در تماس بود. قدرت, حاکمیت, نظم و انضباط مورد نظر انگلیس, به آنها این عقیده و باور را میداد که به هیچ وجهه نمیتوان ریشه های استعمار انگلیس را که در تار و پود اجتماع تنیده از بین برد. حاکمیت انگلیس را میپذیرفتند؛ با آن جور آمده همکاری میکردند.

_ اکثر مردم هند از نعمت سواد محروم بودند. برای آگاهی قشر باسواد جامعه, تعداد محدود روزنامه زیر نظر مستقیم اداره انگلیس, به زبان انگلیسی نشر میشد. زبان انگلیسی برای نویسنده و خواننده هندی زبان بیگانه بود. دسترسی و فهم زبان انگلیسی جهت مطالعه روزنامه, خود برای مردم مشکل بزرگ بود. روزنامه ها مطالبی را به نشر میرساندند که منافع انگلیس اقتضا میکرد, نه آنچه را که هندیها میخواستند. به این ترتیب هندیها را از حقایق و واقعیتهای جامعه هند و جهان بیخبر نگاه میداشتند.

_ انگلیس در برابر مردم با خشونت و قصاوت برخورد میکردند. ابتدایی ترین حقوق انسانی را نادیده میگرفتند. اموال و دارایی مردم را ضبط میکردند, آبادیها را ویران میکردند. زندانها را از متهمین بدون محاکمه پر میکردند. در زندانها انواع شکنجه, اذیت و آزار اجرا میشد. هر وقت و هر کجا که میخواستند, حکومت نظامی مستقر میساختند. جلو رفت و آمد مردم را میگرفتند. مردم از حوادث و وقایعی که در دور و بر شان اتفاق میافتاد, بیخبر و بی اطلاع میماندند. انگلیس برای جلوگیری از انتشار خبر حوادث و وقایع, چنان عمل میکردند که دست راست از دست چپ بیخبر میماند. برای جلوگیری از پخش حقایق در مورد حوادث و وقایع, مناطق ناآرام را با وضع محدودیت و ممنوعیت از سایر مناطق جدا میکردند. با وضع مقررات شدید نظامی, تمام ارتباط را با آن قطع میکردند. نمونه آن:

بتاریخ 10 اپریل 1919 مردم پنجاب با سرهای تراشیده, دست به راه پیمایی مسالمت آمیز زدند. اجنتهای انگلیسی راه پیمایی را به شورش و بینظمی کشیدند. اوباشهای اجیر شده, یک مامور انگیسی را بقتل رساندند. قوای انگلیس که در کمین بود سر رسیدند. پنجاب را بواسطه سانسور و قرنطین از سایر نواحی جدا ساختند. رفت و آمد در پنجاب قطع گردید. حکومت نظامی را به مردم تحمیل کردند. عملیات مرگبار تا چند ماه ادامه یافت. در این انزوا و اختفا چندین هزار پنجابی را به قتل رساندند.

_ سازمانها و نهاد های ملی و اجتماعی در اثر تضعیقات و پیگرد پولیس, اختلافات شدید مذهبی, عقب ماندگی توده ها, رقابت مذهبیون در همکاری با دولت دست نشانده انگلیس, از توده های مردم جدا ماند. نهاد های مذکور نتوانستند کاری به نفع توده ها انجام بدهند. دولت بریتانیا با همکاری مذهبیون, جلو هر نوع تغییر و تحول مثبت را در اجتماع گرفت.

_ موضوعات تاریخی, اقتصادی و اجتماعی که در مکاتب و مدارس و موسسات تحصیلات عالی هندوستان تدریس میشد؛ طبق دیدگاه و طرز فکر استعماری نوشته میشد. در این موارد بیشتر روی ضعف هندیها و صفات ممتاز و عالی انگلیسها تکیه شده بود.

از قول نهرو:

ما نمیتوانستیم از این طرز فکر نادرست فرار کنیم. زیرا جز این مرجع را سراغ نداشتیم و واقعیتی را آشنا نبودیم. و استدلال دیگر را بلد نبودیم.

_ انگلیس ابتدا از کاست مذهبی جامعه هندو که افراد جامعه را به گروه های مختلف از هم جدا میکرد, حمایت کردند. فیودالیزم رو به زوال را جان تازه بخشیدند. سنتهای کهنه را رنگ تازه کردند. دستگاه طویل و عریض اداری به وجود آوردند. مردم را به گروه ها و دسته های مختلف تقسیم کردند. مصروفیت های اضافی و منحرف کننده را ترویج و مردم را به آن سرگرم میساختند. مردم درد ها و بدبختی های اجتماعی را احساس میکردند. اما ریشه و عوامل آنرا نمی یافتند. خود را در برابر نیروی ارتش, پولیس و استخبارات وسیع و گسترده, که حضور اعضای آن در هر محله, هر کوچه و هر خانه احساس میشد, ناتوان و بیچاره میدیدند.

_ انگلیس برای جلوگیری از پیوستن روشنفکران به نهضت ناسیونالیزم هند, برای اثبات اصالت و برتری خود؛ تعداد هندو و مسلمان را جهت بازدید از اروپا, مخصوصا انگلستان به آن کشور ها فرستاد. میخواستند مردم تحت تاثیر لیبرالیزم و آزادیهای فردی و زرق و برق جوامع غربی قرار بگیرند. یکی از شخصیت های که از لندن بازدید کرده بود. به دوست خود چنین نوشته بود:

نتیجه تمام مشاهدات من آنست که, هر چند که از وضع انگلیس ها در هند و از اینکه نسبت به هندیها با بی تربیتی و خشونت رفتار میکنند, و آنها را به صورت حیوانات و موجودات پست مینگزند خوشم نمیآید. تصور میکنم این طرز فکر و رفتار شان, از آن جهت است که ما را خوب نمیشناسند. باید اعتراف کنم که آنها در عقاید شان نسبت بما زیاد اشتباه نمیکنند. با صداقت میتوانم بگویم, اگر مردم هند را از بازرگان, باسواد و بیسواد و دکاندار با انگلیسها مقایسه کنیم. از نظر تربیت و طرز زندگی, درستی و صداقت, چنان تفاوتی باهم دارند که انگار حیوان کثیفی در مقابل انسان شایسته و زیبا قرار دارد. انگلیسها حق دارند که ما را در هند موجودات ابله و وحشی بشمارند. خداوند تمام شایستگی های روحی و انسانی را که باید در یک انسان وجود داشته باشد. به اروپایی ها, مخصوصا به انگلیس ها اعطا فرموده است.

ب: سیاست خارجی دولت بریتانیا در ارتباط به اشغال و اداره هند:

انگلیس به همان اندازه که در داخل هند مصروف بودند. خیلی با احتیاط و گام به گام پیش میرفتند. اوضاع و احوال اطراف ( دور و نزدیک ) هند را نیز دقیق زیر نظر داشتند. از نزدیک شدن قدرتهای استعماری به مرزهای هندوستان جلوگیری میکردند:

_ بحرانهای پی هم سیاسی و اقتصادی در چین, حکومت چین را دچار ضعف و ناتوانی ساخته بود. قدرتهای استعماری برای اشغال و غارت چین, به سواحل آن کشور پرسه میزدند. انگلیس قبل از اقدام سایر قدرت های استعماری در زمینه, برای پیشگیری از هجوم و حمله به هند, به تحکیم مرز های هند پرداختند. در سال 1885 از ضعف و ناتوانی حکومت چین استفاده کردند. به کشور میان مار ( برما ) که جز مستعمره چین بود, حمله کردند. آنرا در اشغال خود درآوردند. با این اقدام, مرز مشترک هند با میانمار را استحکام بخشیدند. برای اینکه قبل از وقت با چینیها درگیر نشوند؛ خراج سالانه را که از برما به چین میرفت؛ طی سالیان متمادی به چین میفرستادند.

_ انگلیس در جنگ با حیدر علی پادشاه میسور, شکست خوردند. منتظر فرصت بودند تا شکست خود را تلافی کنند. حیدر علی فوت شد. پسرش تیپو, جای پدر را گرفت. برای جلوگیری از پیشروی و تحاجم انگلیس, از ناپلیون که در بندر اسکندریه مصر با انگلیس در جنگ بود, تقاضای کمک کرد. قوای محدود فرانسوی بکمک او آمدند. ناپلیون در جنگ با انگلیس شکست خورد. تیپو در مقابل انگلیس تنها ماند.

_ باز شدن آبراه سویز, و اشغال مصر توسط انگلیس؛ دسترسی قدرت های رقیب را به آبهای هند ناممکن ساخت. حفر کانال سویز فاصله را کم ساخت. کشتیهای انگلیسی در خط مستقیم از بنادر هندوستان در رفت و آمد شدند. مصارف انتقال اموال کاهش یافت.

_ هندیها برای رهایی از فقر و بدبختی به کشور های همسایه محاجر میشدند. سک ها که نسبت به سایر محاجران امکانات و توانایی مالی بهتر داشتند؛ به اروپا, کانادا و آسترلیا میرفتند. تعدادی سک به همکاری هیتلر در اروپا جمع شدند. علیه اشغال هند به تبلیغات دست زدند. انگلیس برای تلافی اینکار, از مسافرت سک ها به کانادا و آسترلیا که مستعمره انگلستان بود, ممانعت به عمل آوردند.

_ استفاده دولت انگلیس از موقوفات هندوستان:

در جمله مسلمان های هند, تعداد قابل ملاحظه آنها پیرو طریقه تشیع بودند. که در عهد سلاطین صفوی و قبل از آن به هند رفته بودند. بیشتر آنها در شمال هند در شهر اوده مرکز استان لکنهو زندگی میکردند. آنها مدت 150 سال حکومت اوده و نواحی مربوط آنرا به دست داشتند. در زمان صفوی ها ارتباط نزدیک بین رهبران اوده و ایران و عراق که مرکز تشیع بود برقرار بود. رهبران اوده مردم بینوا و بدبخت را میدوشیدند. کرور ها پول نقد را سالانه بنام وجوهات موقوفه به عراق میفرستادند. برای فریب مردم ساده اوده تشکیلات و ساختمانهای شبه در عراق ایران بنام های مقبره و روضه این و آن برپا کرده بودند. در زمان استقلال حکام و فرمان داران در اوده, وجوه مذکور بدون کدام مشکل ارسال میشد. به عین ترتیب رهبران تسنن نیز با ارسال کمک های نقدی, شیوخ مکه و مدینه را از خود راضی نگاه میداشتند.

مستر بل دپلومات انگلیس مینویسد: غازی الدین حیدر, پادشاه اوده سالانه 121000 روپیه هندی را به کربلا و نجف میفرستاد. وقتی دولت بریتانیا هند را به صورت مستقیم تحت اداره خود گرفت. این موقوفات را نیز نظارت کرد. دولت انگلیس برای بهره برداری سیاسی از این امکان باد آورده در هند, عراق, ترکیه عثمانی و عربستان سعودی در سال 1910 دو کمیته را در نجف و کربلا فعال ساخت. آخوند ها مشایخ و رهبران دینی و مذهبی را در آن گرد اورد. کارمندان انگلیسی کمیته ها طبق مرام و سیاست دولت بریتانیا این موقوفات را به آنها توزیع و از وجود و نفوذ آنها استفاده میکردند. در سال 1825 در جنگ برما دولت هند برتانیوی مبلغ نزدیک به دوملیون روپیه از پادشاه اوده قرض گرفته بود. پادشاه اوده که حصول این پول را مشکل میدید آنرا جز موقوفات هند ساخت که سالانه با مفاد آن تحت نظر نماینده انگلیس در نجف و کربلا توزیع شود. ارسال موقوفات مایه نگرانی ترکهای عثمانی میشد. زیرا دولت انگلیس مخالفین ترکها را در عراق تقویه میکردند تا قدرت ترکها را در بین النهرین بر اندازند. سفارت انگلیس در بغداد موسسه بزرگ بنام اوقاف هندوستان تاسیس کرد. سفارتهای انگلیس در بغداد و تهران در این زمینه استفاده های سیاسی میکردند.

_ پتر کبیر در سال 1689, یکی از آرزو های دست نیافته خود را به این مضمون شامل وصیت نامه خود کرده بود:

کشوری که با داشتن قوای بحری قوی در بحر حاکمیت داشته باشد و سرزمین هند را اشغال کند؛ در دنیا برتری خواهد داشت. طبق این وصیتنامه حکومت روسیه برای رسیدن به آبهای هند تلاش میکرد. با ترکهای عثمانی که حاکمیت آبراه باسفور را در اختیار داشتند, مواجه بودند. حکومت بریتانیا برای جلوگیری از نزدیک شدن قوای روسیه به آبهای هندوستان, در جنگ جانب عثمانیها را گرفت. روسها شکست خوردند. خطر رفع گردید. انگلیس بخاطر این موفقیت, در برابر نسل کشی ارمنیها توسط ترکان عثمانی خاموش ماندند. در واقع بریتانیا منحیث یک قدرت جهانی, در این جنایت ننگین و ضد انسانی با عثمانی ها همدست شدند. چشمپوشی دولت انگلیس از این قضیه, شمشیر ترکها را آب میداد.

_ خطر بالقوه که حاکمیت انگلیس را در هندوستان تهدید میکرد؛ اقدامات شاه زمان بود. عالی گوهر پادشاه هند, طی نامه ای از شاه زمان در مقابل پیشروی انگلیس تقاضای کمک کرد. شاه زمان در نامه به کمپنی هند شرقی بریتانیا هوشدار داد که قصد حمله به هند را دارد.

_ تعداد نوابها و راجه ها که خود را در مقابل انگلیس عاجز و ناتوان میدیدند, نیز از شاه زمان تقاضای کمک کردند. هیتی را به کابل فرستادند. بخاطر جلب رضایت شاه زمان, مصارف لشکر کشی او را به هند, به عهده خود گرفتند. _ناپلیون برای دست یافتن به هند از طریق بحر, راه را به روی خود بسته میدید. با روسیه تزار توافق کرد. نماینده رسمی خود را از طریق ایران بکابل فرستاد. قرار بود, به موافقه و همکاری شاه زمان, قوای مشترک فرانسه و روسیه, شامل 70 هزار سرباز, از طریق افغانستان به هند حمله کنند. شاه زمان متکی به قوای خود بود. به پیشنهاد فوق اهمیت نداد.

_ شاه زمان تا سال 1795 سراسر افغانستان بشمول ملتان, کشمیر و پنجاب را تامین نمود. اداره پنجاب را به رنجیت سنگ داد, برای حمله به هندوستان آماده شد. انگلیس برای جلوگیری از اقدامات افغانها در خاک هند, به اقدامات و تدابیر ذیل متوصل شدند:

الف: در سطور قبلی در مورد معامله انگلیس با سک ها مختصر گفته شد که, انگلیس از سرگردانی شاه زمان در داخل افغانستان استفاده کردند. سک های پراکنده در پنجاب و نواحی آنرا بدور رنجیت سنگ جمع کردند و آنها را علیه شاه زمان شوراندند. در سال 1795 شاه زمان با استفاده از فرصت کوتاه, سک های شورشی را تار و مار کرد.

ب: انگلیس یک گام جلوتر رفتند؛ مخالفین شاه زمان را در داخل افغانستان علیه او شوراندند. شورش قندهار را سازمان دادند. شاه زمان متوجه اوضاع بحرانی داخل افغانستان شد.

ج: شاه ایران را کمک و حمایت کردند که به خاکهای افغانستان حمله کند. حکومت ایران به خراسان حمله کرد. انگلیس کمکهای نقدی زیاد در اختیار شاه ایران قرار دادند. اردوی آن کشور را با سلاح و مهمات تجهیز کردند. شاه ایران را از تماس و همکاری با فرانسویها منصرف ساختند.

دال: ناپلیون در نظر داشت به همکاری ایران و افغانستان به هند حمله کند. دولت ایران در اثر فشار دولت بریتانیا, موافقتنامه خود را با دولت فرانسه لغو کرد. دولت ایران طبق پلان انگلیس, برادران فراری شاه زمان را در خاک خود جای داد. در مدت 10 سال 8 مرتبه به افغانستان حمله کرد.

شاه زمان دو بار پلان حمله به هند را فرو گذاشت. جهت مقابله با شاه ایران, شورش برادران و خوانین کندهار و هرات به افغانستان برگشت.

کپیتان جان ملکم با بذل و بخشش طلا و پول در ایران و افغانستان, موفقیت زیاد بدست آورد. برای ویلسلی گورنر جنرال انگلیس در هند نوشت:

اطمینان باشید که قبل از شروع برساتها, شاه زمان باوجودیکه قدرت و توانایی حمله به هند را دارد. اما, هیچگونه اقدامی علیه هند نخواهد توانست. چنان به مسایل داخلی مصروف خواهد شد که مجال فکر کردن را نخواهد یافت.

به قول جان ملکم:

در مقابل طلای انگلیس, هیچ مشکل باقی نمیماند.

شاه زمان تا پایان زمامداری خود هند را فراموش نکرد. ولی هیچگاه فرصت فکر کردن و اقدام در این مورد را نیافت. هر بار که فکر هند را کرد؛ از عقب تیر خورد. رنجیت سنگ از این فرصت استفاده کرد. به کمک انگلیس پنجاب را مستقل ساخت. انگلیس برای جلوگیری از حملات افغانها به هند, از حاکمیت سک ها در پنجاب دیوار ساختند. رنجیت سنگ را تقویه کردند؛ او را متوجه مرز های افغانستان ساختند. سک ها به مرز های افغانستان حمله کردند. خاکهای افغانستان را ضمیمه قلمرو خود ساختند.

واو: امپراتوری روسیه تزار سرزمینهای آسیای میانه و ترکستان را بلعید. به سرعت به عقب مرز های افغانستان و ایران رسید. استقرار قوای تزار در مرز های دو کشور, ایران و افغانستان خطر جدی برای هند برتانوی محسوب میشد. انگلیس برای جلوگیری از سازش افغانها با روسها, به خاک افغانستان حمله کردند. منجر به جنگهای سه گانه افغان و انگلیس شد. خواننده های گرامی باز چگونگی آن مطلع هستند. انگلیس به اشتباه خود پی بردند. برای جلو گیری از پیشروی و نفوذ روسها در افغانستان؛ با امرای ضعیف النفس و خاین افغانی از در دوستی درآمدند. با بلعیدن خاکهای افغانستان امنیت هند را تامین کردند.

بسیاری به این عقیده هستند که انگلیس با استفاده از برتری نظامی, موفق به اشغال و اداره هند شد. و یا از وقوع حوادث خونین که در ادامه این بحث میخوانیم, نمیشد جلو گیری کرد. در حالیکه شواهد موجود خلاف این تصور و برداشت را تایید میکند. مثال و نمونه کوچک در این مورد, 15 خدمت پاتریک فارمر افسر انگلیسی را در پنجاب میتوان شاهد گرفت. افسر مذکور در مدت خدمت خود, صرف یک مرتبه از تفنگ خود استفاده کرده بود.

سیاست دولت انگلیس در قبال ساختار اقتصادی و اجتماعی هند:

بریتانیا با دستهای دراز در داخل و خارج هند کار میکرد. دور نمای اهداف استعماری این کشور, در تغییراتی نهفته بود که در نظام اقتصادی و اجتماعی هند وارد میکرد. این تغییرات را در دو قسمت به مطالعه میگیریم:

الف: نابودی اقتصاد هند:

کشور بریتانیا در صد سالی که انقلاب صنعتی را در انحصار خود داشت. در سطح اروپا از لحاظ علمی, اقتصادی و نظامی پیش قدم بود. بازار های اروپا را اموال و تولیدات آن کشور اشغال کرده بود. در اواخر قرن 18 سایر کشور های اروپایی به سرعت پیش آمدند؛ این امتیاز را از انحصار بریتانیا کشیدند. با آمدن امریکا بحیث قدرت جدید اقتصادی و نظامی در صحنه؛ فضا برای انگلستان تنگتر شد. تولیدات انگلیسی با رقابت تولیدات مشابه در بازار ها مواجه شد. این رقابت ها عرصه تهیه مواد خام را نیز متاثر و برای قدرت های استعماری محدود ساخت.

افکار, اندیشه ها و مکاتب جدید فلسفی و سیاسی در جهان که در جهت دفاع از منافع طبقه کارگر به میان آمده بود. اسباب بیداری طبقه کارگر را فراهم ساخت, که تا کنون بیرحمانه استثمار میشد. اتحادیه ها, احزاب و سازمانهای کارگری شکل گرفت. طبقه بورژوازی مجبور شد که از امتیازات خود ( از گاو غدود ) سهم ناچیز به طبقه کارگر بدهد. اعتصابات و تظاهرات گسترده کارگر ها در کشور های صنعتی جان گرفت. ضربات سخت به منافع سرمایه دار وارد آمد. طبقه کارگر در مقابل طبقه سرمایه دار قرار گرفت.

از جانبی, دانشمندانی چون: ژان ژاک روسو, ولتر و ده ها متفکر و آزاد اندیش دیگر, روشنایی چراغ انقلاب کبیر فرانسه را تا دور دستها بردند. زوایای تاریک زندگی افراد بشر را روشن کردند. ملت ها در روشنایی آن راه خود را یافتند. در پرتو این روشنایی نهضت ناسیونالیزم رشد کرد و ریشه های توده ای پیدا کرد. به حیث سلاح برنده علیه استعمار بکار رفت.

کشور بریتانیا که جهان را به استعمار کشیده بود؛ با این نهضتها دست و گریبان بود. برای سرکوبی نهضت های ضد استعماری, اقدامات گسترده را پیش گرفت که مصارف هنگفت نظامی و خسارات اقتصادی را بار میآورد.

محاصره و به انزوا کشیدن کشور هندوستان, جلو ورود اندیشه ها و تحولات را در هند نگرفت. دولت بریتانیا برای حفظ امنیت و آرامش استعمار در نیم قاره هند؛ اقدامات اساسی را پیش گرفت. در سال 1830 سر چارلز متکالف یکی از فرمانداران انگلیسی در هند, دهکده های هندی را چنین یافته بود:

دهکده های هند جمهوریهای کوچکی هستند که تقریبا هر چه میخواهند در داخل خود دارند.؛ از ارتباطات خارجی بینیاز هستند. از آزادی و استقلال برخوردار میباشند.

ثروت کشور هند در عهد چندره گوپته، ماوريا و شاه جهان به اوج خود رسيده بود. ثروت هند در عهد شاهان سلسله گوپته در تمام جهان ضرب‌المثل شده بود. يوان چونگ در توصيف يکي از شهرهاي هند مي‌گويد که با باغ‏ها و استخرها جمالي يافته بود و به نهادهاي ادب و هنر آراسته بود؛ «ساکنانش در آسايش بودند و خاندان‏هايي در آن بودند پرخواسته ميوه‌ و گل در آن فراوان بود... مردم سيمايي ظريف داشتند و جامه‌هايشان از حرير رخشان بود؛ گفتارشان... روشن و بامعنا بود...». نيکولو کونتي سراسر سواحل گنگ را [در حدود سال 1420ميلادي] پر از شهرهاي آباد مي‌بيند: «همه خوش‌ساخت و داراي بوستانها و باغستانهاي فراوان، زر و سيم، بازرگاني و صنعت.» خزانه شاه‌جهان چنان سرشار بود که او دو اتاق محکم زيرزميني داشت که گنجايش هر يک 4250 متر‌مکعب بود، تقريباً سرشار از سيم و زر. وينست اسميت مي‌گويد: «مدارک آن زمان جاي هيچ‌گونه شکي باقي نمي‌گذارد که جمعيت شهرهاي مهم‌تر وضع مرفهي داشتند.» جهان‌گردان هر يک از شهرهاي آگره و فتحپور سيکري را بزرگ‌تر از لندن توصيف کرده‌اند. آنکتيل دوپرون که در سال 1760 در مناطق مهراته سفر مي‌کرد، خود را «در ميان سادگي و سعادت عصر طلايي» يافته است؛ «مردم شاد، پر نيرو و در سلامت کامل بودند.

( تارییخ هند و تاریخ تمدن)

انگلیس باید این منبع رفاه و آسایش را از توده های هندی میگرفت. زندگی توده ها را در شهر ها و روستا های هند, مطابق برنامه و خواست استعمار بریتانیا اعیار میکرد. زیرا, موجودیت لقمه نان در سفره مردم؛ وقت و امکان آنرا به آنها میداد که در باره حوادث و وقایع که در دور و بر آنها اتفاق میافتاد. دقت و توجه کنند. مجموع آن توجه و توجه افکار مشترک را میساخت, افکار مشترک, اقدامات مشترک را بار میآورد. اغتشاش و شورش شکل میگرفت.

از جانب دیگر تجارت تولیدات هندی توسط بریتانیا, مفاد هنگفت سالهای پار را نداشت. فشاری که بریتانیا در رقابت جهانی به آن مواجه بود. از حجم مفاد آن کشور در بازار های جهان کاسته بود. برای جبران آن از امکانات بی پایان و گسترده سرزمین پهناور هندوستان باید استفاده میکرد. دولت انگلیس سیاست دگرگونی و ویرانی را در هند روی دست گرفت.

مطابق این سیاست, نیم قاره هند منبع تولید مواد خام برای صایع سیری ناپزیر انگلیس و بازار فروش عاری از رقابت برا ی تولیدات صنایع بریتانیا تبدیل میشد. به اساس این طرح, کارگاه ها و دستگاه های هندی بسته میشد؛ تولیدات آنها متوقف میگردید. نیروی کار آزاد شده از شهر ها به دهات سرازیر میشد. نیروی کار بیجا شده در زراعت مشغول بکار میشد. در نتیجه مواد خام به قیمت ارزان تولید میشد. در مقابل تولیدات مشابه انگلیسی, جای خالی تولیدات هندی را در بازار های هند میکرفت. این پروسه را وضع تعرفه های بلند گمرکی و به اجرا درآوردن محدودیت های دست و پا گیر, در عرصه های مختلف, اعم از تولید و تجارت ( داخلی و خارجی ), حمایت و تقویت میکرد.

با تمدید خط آهن, کشیدن جاده ها و ساختن پلها, شهر ها و بازار ها به هم وصل میشد. فاصله ها کوتاه میشد. اموال وارداتی انگلیسی که قبلا در بنادر و شهر های مرزی تراکم میکرد. توسط دلالان و دستهای وسطی به مصرف کننده میرسید. با احداث این زیر بنا ها, به صورت مستقیم به شهر ها و روستا ها میرفت. از مصارف اضافی جلوگیری میشد. در عرصه رقابت تولیدات مشابه هندی را از پا درمیآورد.

اقدامات فوق آغاز شد. اموال و امتعه هندی در بازار ها با تعرفه های بلند مواجه شد.. از ورود ماشین آلات و صنایع ماشینی در هند جلو گیری شد.

بقول سالزبری:

وقتی از هند خون گرفته میشود؛ باید نشتر بیشتر به قسمتهای زده شود که خون بیشتر در آن تراکم کرده است. یا لااقل به اندازه کافی خون دارد.

با پیاده شدن این طرح, نیروی کار در شهر ها بیکار شد؛ به دهات هجوم برد. زراعت عنعنوی و وابسته به عوامل طبیعی در هند, قدرت جذب نیروی کار اضافی را نداشت. نیروی کار تازه آمده در روستاها و دهات, برای زنده ماندن خود به پایین ترین مزد مشغول شدند.

سیستم پیچیده زمین داری هند که دستهای اضافی در آن دخیل بود؛ حاصل کار و زحمت دهقان را گرفت؛ سبب بلند رفتن قیمت اجاره بهای زمین شد. از عواید دهقان کاست. وابستگی روستایی ها به زمین بیشتر شد.

عوامل متعدد از جمله:

اصول زراعت به شیوه کهنه و قدیمی, اقلیم گرم و ساختمان طبعی دست نا خورده, بلند بودن میزان آفات زراعتی, ویرانی های گسترده در اثر وقوع حوادث طبعی, زندگی دهقان را تهدید میکرد. در نتیجه فقر بیشتر شد.

دولتهای دست نشانده در جمع آوری مالیات به مشکل مواجه شدند. طبق روش معمول در هند, برای جمع آوری مالیات دستهای متعدد بکار گرفته شد. دست های اضافی باز هم از نان دهقان گرفت. دهقان برای پرداخت دیون خود ناگزیر به بانیا و سود خوران روستایی که در سر راه او نشسته بودند, مراجعه کرد. تراکم قرض با سود بلند, زمین را از دهقان گرفت. زمین به کسی تعلق گرفت که اجاره بلند تر میپرداخت. زندگی دهقان خراب تر از پیش شد. این دگرگونی نتایج و اثرات بالاتر از حد انتظار دولت بریتانیا را ببار آورد. به صورت فشرده به آن اشاره میشود:

_ از تراکم نفوس در شهر ها کاسته شد.

_ نیروی کار ارزان در اختیار فیودال و سرمایه دار قرار گرفت.

_ فیودالها از حاکمیت استعمار بریتانیا حمایت کردند, آنها در همکاری با دولت بریتانیا, از قیام ملی جلوگیری کردند. نهضت ناسیونالیزم را به انحراف کشیدند.

_ جلو رشد اقتصادی و فرهنگی کشور هند گرفته شد.

_ مواد خام ارزان هند, چرخهای صنایع بریتانیا را سرعت بیشتر بخشید. بازار های هند از تولیدات انگلیسی استقبال کرد.

_ گرسنگی مزمن و دوامدار در سرزمین پهناور هند, باعث شد که مردم برای بدست آوردن لقمه نان, از همه چیز خود بگذرند. به خدمت استعمار درآمدند. در قوای مسلح, دستگاه پولیس و سازمان جاسوسی به نفع حاکمیت انگلیس تنظیم شدند.

_ جامعه گرسنه هند برای پخش اوهام و خرافات بیشتر از پیش مساعد شد.

_ فاصله بین طبقات فقیر و ثروتمند گسترش یافت. طبقه دارا برای حفظ منافع خود به حمایت و پشتیبانی از حاکمیت استعمار پرداخت. باعث دوام استعمار شد.

_ خود فروشی و انقیاد محض در برابر قدرت استعمار, عزت و اعتماد به نفس و سایر ارزشهای معنوی و انسانی را از هندیها گرفت. در نزد طبقات بالای جامعه, وابستگی, پیوستگی و وفاداری به نظام استعماری, در نزد طبقات پایین جامعه, خدمت و تسلیم محض, معیار هندی بودن شناخته شد.

سیاستی که انگلیس برای دگرگونی نظام اقتصادی هند عملی کرد. نظام از هم پاشیده فیودالی را جان تازه بخشید. ملاک و فیودال را با نیروی بیشتر به جان و مال مردم حاکم ساخت. از سنتها و روشهای کهنه حمایت شد. در نتیجه شهر ها کوچک, دهات و روستا ها بزرگ و پر جمیعت شد. جلو تحول و پیشرفت هند گرفته شد. حکومت های محلی تقویت شد. هندی ها در اداره هند طبق خواست انگلیس سهم گرفتند. دولت بریتانیا 700 حکومت خورد و بزر گ محلی را به شیوه عنعنوی در هند به رسمیت شناخت. نواب ها, راجه ها, مهاراجه ها و حکمرانان محلی مطیع و بیکفایت را در راس این حکومت ها نصب کرد. اداره 2/3 سرزمین هند را به صورت مستقیم به کمپنی هند شرقی داد.

در اثر رفتار زشت و غیر انسانی و ظلم بالای مردم 30 میلیون هندی در کلکته نان خود را از دست دادند. بدبختی در آن شهر به اوج خود رسید.

در 1770 بیش از ده هزار هندی در ا ایالت بنگال, در اثر قحطی, بیماری, شکنجه و بد رفتاری دولت انگلیس جان خود را از دست دادند.

دولت بریتانیا کشتی های که برای انتقال مواد غذایی به هند مورد استفاده قرار میگرفت. به منظور انتقال تجهیزات و مهمات به شمال افریقا توظیف کرد. در اثر کمبود و قحطی مواد غذایی در هند, 10 میلیون هندی به کام مرگ رفتند که بیشتر آنها در ایالت بنگال بود.

به قول جواهر لعل نهرو:

آنچه در سیه روزی کارگران و دهقانان گفته میشود, نمیتواند بیانگر آنچه باشد که در جامعه روی میداد. اینها توده های فقیر و خاموش هند بودند که رنج میکشیدند, صدای از ایشان شنیده نمیشد. این تغییر طوری که ساده نوشته میشود. ساده صورت عمل بخود نگرفته است. از 1878- 1900 در مدت 22 سال 15 ملیون هندی در هند از گرسنگی مردند.

(صفحه1199 نگاهی به تاریخ جهان )

آدام سمیت اقتصاددان انگلیسی, نحوه حکومت کمپانی تجارتی را چنین توضیح میکند:

حکومت یک کمپانی انحصاری تجارتی بازرگانی برای هر کشور, در هر کجا که باشد, شاید بدترین نوع حکومت باشد. وظیفه کمپنی هند شرقی به صفت دولت ایجاب میکند که کالا های هندی را به اروپا و کالا های انگلیسی را به هند انتقال داده بفروش برساند و سود ببرد. اما منافع بازرگانی شان برخلاف این امر حکم میکند. به عنوان حاکم مصلحت شان با مصلحت کشور شان یکی است که در آنجا حکومت میکنند. اما به عنوان بازرگان درست برخلاف آن است.

کمپنی هند شرقی سکه دو رو بود. در یک روی آن حکومت و پارلمان و در روی دیگر آن بورژوازی انگلیس قرار داشت. مطابق شعار آن روز: ( بگذار بشود. تاجر در کار خود آزاد است)

آزادی عمل بدون هر نوع مسولیت کمپانی هند شرقی, مطابق به شعار آن روز, سوال جواهر لعل نهرو را جواب میدهد.

نوان چومسکی سیاستمدار امریکایی, سیاست تجاورزکارانه امریکا را با سیاست انگلیس, در زمان رهبری انقلاب صنعتی مقایسه میکند:

بریتانیای کبیر را در نظر بگیرید که در زمان انقلاب صنعتی, زیربنا های صنعتی هند را بشکل وسیع نا بود کرد و از دزدان دریایی هم فراتر رفت. (صفحه 21 کتاب ایدیالوژی و قدرت )

بقول رود یارد کیپلینگ شاعر انگلیسی:

متمدن ساختن دیگران, باری بزرگی است که مرد سفید به دوش میکشد.

دولت مردان انگلیس این شعار قلابی و دروغین را, برای کمرنگ جلوه دادن جنایت خود در جهان دست آویز ساختند. آنها برای به سر کردن این وظیفه مقدس, خود را مبرا از هر نوع مسولیت میدانستند. با دست باز عمل میکردند. فرمانداران انگلیسی در هند در سال 1834 در گزارشی مینویسند:

در تاریخ بازرگانی چنین فقر و تیره روزی بینظیر میباشد که استخوانهای بافندگان پنبه سراسر دشتهای هند را پوشانده است.

انگلیس ها برای کاهش مسولیت خود در این جنایت بشری, فقر فراگیر در هند را ناشی از افزایش نفوس وانمود میکردند.

جواهر نهرو انتظار داشت که: فرماندهان انگلیس در قبال مردم هند, احساس مسولیت میکردند. معیار های دینی, اخلاقی, و انسانی را مراعات میکردند. از دزد تقاضای شرافت کردن بیجاست

ب: اقدام برای ساختن هند آینده:

دولت انگلیس, سالیان سال از موجودیت نظام طبقاتی در هند حمایت و پشتیبانی کردند. دو شادوش طبقات استثمار گر هندی, جهت استثمار و بهره کشی از توده ها از آن استفاده کردند. مصیبتی که نظام طبقاتی با خود میآورد. افزایش نجس ها بود. افزایش سریع نجس ها در جامعه, توام با فقر و بدبختی بود که عصیانها و طغیانها را با خود داشت. نزدیکی برهمن ها با زنان طبقه شودراها, به تعداد این شوربختان میافزود. آنهایکه در اثر جنگها و تعرضات حرمت انسانی شان گرفته میشد؛ در جمله این نگونبختها میرفتند. در مجموع قانون برهمن به پیشانی افراد شامل صنف پیشه ور و کسبه کار, داغ ننگ زده بود. مقررات طبقاتی حکم میکرد که فاصله بین فرد شودره و فرد نجس, لااقل هفت متر باشد و با برهمن حد اقل بیست متر باشد. نظام طبقاتی بالای نظام اقتصادی استوار بود.

تصویب و پخش اعلامیه استقلال امریکا در بیداری ملت ها در جهان موثر واقع شد. ملت امریکا با طرد تسلط استعمار کهن, به سرعت رشد کرد. در مبارزه شمال و جنوب در ان کشور, سرمایه داری پیروز شد. امریکا به زیربنا های اقتصادی چشمگیر دست یافت.

کشور های کانادا, زیلاند جدید و استرلیا از انگلستان جدا شدند. شکست روسیه تزار و شکست انگلیس در افغانستان, افسانه شکست ناپذیری بریتانیا را مسخره کرد.

اوضاع جهان به سرعت در حال تغییر و تحول بود. در قرن 19 سرمایه داری به اوج خود رسید و به مرحله امپریالیزم صعود کرد و به جهان مسلط شد. جهان بین قدرتهای امپریالیستی تقسیم شد. توده های بشری به بند کشیده شد. رقابت و قدرت نمایی بیشتر شد. نهضتهای آزادیخواهی در مستعمرات علیه سلطه استعمار به مبارزات خود شدت بخشیدند. اندیشه های مترقی که از منافع طبقات محروم اجتماع دفاع میکرد؛ بسط و توسعه یافت. صدای آزادی و آزادیخواهی بلند شد.

امپریالیزم بریتانیا در داخل به مبارزه جدی و قهر آمیز طبقه کارگر و در جهان پهناور با نهضت های آزادی بخش و رقابتهای قدرت های استعماری مواجه بود. اقتصاد بریتانیا با تراکم ثروتهای غارت شده از کشور های جهان مشبوع شده بود. به پرتگاه بحران های اقتصادی نزدیک میشد.

اوضاع و احوال جهان نشان میداد که در آینده نه چندان دور, ریشه های استعمار به شیوه های کهنه, از جهان برچیده میشود. استعمار بریتانیا که اکنون بر جهان سایه انداخته, کوچک میشود, به جزیره که از آن بیرون شده بر میگردد. انگلیس با دور اندیشی این تحول را دریافته بود. سیاست خود برای استقبال از چنین پیش آمد عیار میساخت. عواملی که در فوق ذکر شد. سبب میشد که سرمایه های متراکم شده در خاک آن کشور, بازدهی لازم را نداشته باشد. دولت بریتانیا به مکان مناسب و مطمین نیاز داشت تا سرمایه های متراکم شده خود را در آنجا انتقال دهد. نیروی قابل اطمینان را جهت دفاع و حمایت از آن بگمارد. اقتصاد نیم قاره هند بهترین و مناسب ترین جای برای این منظور بود. که بورژوازی بریتانیا در تسلط خود داشت.

دولت بریتانیا برنامه آماده ساختن این بستر را روی دست گرفت. به اساس این برنامه, تغییرات و دگرگونیهای گسترده در اوضاع اقتصادی, اجتماعی و فرهنگی جامعه هندوستان صورت میگرفت. ساختار و زیربنای جامعه تغییر میکرد. تا بستر مناسب و مصون برای سرمایه های بریتانیا در سر زمین پهناور هند مساعد گردد. نهاد ها و سازمان های اجتماعی و سیاسی جدید تشکیل و تقویت میشد که این امنیت را تضمین و فعالیت های سودآور آنرا حمایت میکرد. اداره هند آینده را به دست میگرفت. به اساس این ضرورت و طرح باید اقتصاد هند رشد میکرد. طبقه بورژوازی آن کشور تقویت و حمایت میشد. از قدرت و صلاحیت ملاکها و فیودالها در اجتماع کاسته میشد. نظام طبقاتی باید شکسته میشد؛ زیرا مانع رشد سرمایه داری بود. از اقشار اجتماع که با فرهنگ جدید کنار آمده بودند, نیروی تشکیل داده میشد که هند آینده را اداره میکرد. لازم بود در طبقه بندی اجتماعی تجدید نظر شود. سنتها و روشهای کهنه فیودالی دور انداخته شود. آزادیهای فردی و اجتماعی که از مردم هند غارت شده بود, دوباره به مردم باز گردانده شود. دولت بریتانیا تغییر و دگرگونی مورد نظر را به جامعه هند تحمیل کرد:

تعرفه ها و تعذیرات گمرکی دست و پا گیر, که موانع و مشکلات عمده را در راه سرمایه گذاری و ورود ماشین آلات و صنایع ماشینی به هند ایجاد کرده بود, از بین رفت.

ورود صنایع ماشینی از اروپا مخصوصا از انگلستان به هند آغاز شد. سرمایه های راکد در اقتصاد هند به تحرک افتاد. بورژوازی هند در فضای آزاد, تجارب و اندوخته های را که از بورژوازی بریتانیا کسب کرده بود بکار بست. صنایع در شهر ها جان گرفت. تجارت با شیوه های جدید آغاز شد. شهر ها توسعه یافت. فابریکه های جدید به فعالیت آغاز کرد. کار در معادن توسعه یافت. استخراج مواد معدنی بیشتر شد. نیروی کار اضافی از دهات و روستا ها دوباره به شهر ها آمد. مدارس مکاتب و موسسات تحصیلات عالی تاسیس و توسعه یافت. برای برآورده ساختن تقاضای روزافزون به کادر های تخصصی و فنی, تعداد زیاد جوانان هندی برای تحصیلات و بازدید از کشور های اروپایی, مخصوصا انگلستان, به آن دیار رفتند. با افکار و اندیشه های جدید و تحصیلات عالی به هند برگشتند. کانگره ملی هند, یگانه سازمان مجاز و مورد نظر انگلیس, آنها را در صفوف خود پذیرفت. این سازمان و اعضایش زیر نظر مربیان انگلیسی, در ساختار هند اینده با دولت بریتانیا همکاری و کمک کردند. مطبوعات هند که فشار سانسور را در اطراف خود کمتر احساس میکرد. در فضای باز به نشر و پخش افکار جدید پرداخت. ارزشهای کهنه فرهنگی جامعه را مورد حمله قرار داد. از ضخامت و ارتفاع دیوار طبقاتی کاسته شد. افراد طبقات محروم جامعه در محلات کار, در اماکن عمومی, از هم دگر فاصله نمی گرفتند. در فضای محدود کار, همه کنار هم ایستاده کار میکردند. دروازه فابریکه ها و معادن برای جذب نیروی کار باز بود. مکاتب, مدارس, واگونهای ریل, سرویسهای شهری, تیاتر و سینما ها, هندی ها را بدون تبعیض بخود می پذیرفت. هندیها برای پیشبرد امور در بخشهای پایانی جامعه آماده شدند. دهات از نیروی کار اضافی خالی شد. زمیندار های بزرگ و ملاکها که سالها از نیروی کار ارزان استفاده میکردند. زمینهای خود را با بهای بلند به اجاره میدادند. این امکان و امتیاز را از دست دادند. رشد روزافزون سرمایه داری, صلاحیت های آنها را در اجتماع گرفت. دست آنها را از اداره کشور سبک کرد. توسعه ارتباطات, تجارت را سرعت بخشید. آنرا ساده ساخت. دستهای اضافی که زیر نظر فیودالها در تجارت دهات و روستها مصروف بودند بیکار شدند؛ دهات را ترک کردند. نظام طبقاتی که روی نظام کهنه فیودالی استوار بود. در اثر بی اعتبار شدن پایه های نظام اقتصادی فرو ریخت. ماشین به انسان امتیاز, اعتبار و احترام قایل نمیشد. بسیاری راجه ها اعلان کردند که دروازه قصر آنها, بروی تمام مردم از هر طبقه اجتماع باز است.

کانگره ایالتی بنگال, لغو بی درنگ و فوری امتیازات طبقاتی را پیشنهاد و تصویب کرد. شغل آزاد شد. هیچ پسر مکلف نبود شغل پدر را ادامه بدهد.

تمدید 48270 کیلومتر خط آهن, دشتها و بیابانها را درنوردید. شهر ها, روستاها و بازار ها را با هم وصل کرد. تیلگراف و پوسته پیامها را به سرعت در سراسر هند انتقال داد. روزنامه ها و جراید دکه ها و مغازه را زینت داد. مدارس با محتوا و مضامین جدید, برای تنویر اذهان جوانان آماده شد. صنایع دستی جای خود را به صنایع ماشینی داد. در بسیاری بخشها, هندیها جای حاکمان انگلیسی خود را گرفتند. فضای هند را افکار و اندیشه های جدید دگرگون ساخت. برخلاف گذشته, خدا ها به پای مردم افتادند. جای نیرووانا را ازادی و دیموکراسی گرفت.

اداره انگلیس مقیم هند, در قبال روشنفکر ها و اقشار بالای جامعه نرمش نشان دادند. احوال و اوضاع بهبود یافت و به سمت بهتر شدن میرفت؛ دشمنی, بیرحمی و کدورت که در اثر قرنها تسلط استعمار, در اذهان هندیها رسوب کرده بود و به عقده تبدیل شده بود, از بین میرفت. فاصله بین انگلیسهای حاکم و هندیهای محکوم را که فشار, زور, جبر و خشونت پر کرده بود, اعتماد میگرفت. هندیها و انگلیسها باهم نزدیک میشدند. هندیها باید خود را شایسته این اعتماد و نزدیکی میساختند.

کار به همین سادگی پیش نمیرفت. ملاک ها و فیودالها با از دست دادن حمایت و توجه نظام استعماری انگلیس, امتیازات و منافع خود را از دست دادند. برهمن ها و روحانیون, با فروریختن نظام طبقاتی زمین خوردند. از اوضاع و احوال در کشور ناراضی بودند. در راه دگرگونیهای اجتماعی سنگ اندازی میکردند.

برای اینکه فضا دگرگون شود. زشتیها و درشتیها کمرنگ شود. تحقیر و توهین از خاطر ها زدوده شود. حاکمان انگلیسی زاویه دید خود را در مورد هند و هندیها عوض کردند:

زمام داران انگلیسی در لندن و هند در قبال مسایل و موضوعات مربوط به هند, ماسک جدید به چهره خود گذاشتند. عمال کمپنی هند شرقی از هر قماش که بودند, خود را با ماسک جدید آراسته ساختند. دولت بریتانیا به نیم قاره هند و به ملت هند افتخار میبخشید که جز بریتانیا شود. نماینده ملکه انگلستان با شان و شوکت زیاد به حیث نایب سلطنه به هند میآید. نیم قاره هند مستقیم توسط دولت بریتانیا اداره میشد.

کمپنی هند شرقی در مدت 350 سال خدمت, وظایف و تکالیف تجارتی و استعماری خود را, در نیم قاره هند به وجه احسن انجام داده بود. برنامه که به صورت دقیق تحقق نیافته بود. آماده ساختن جامعه هند, برای پذیرایی و استقبال از نایب سلطنه بریتانیا بود. این برنامه باید هر چه دقیق عملی میشد. جامعه هند برای نیل به این افتخار و بزرگی آماده میشد. برای حفظ شان و مقام نایب سلطنه, دولت انگلیس به کمپنی هند شرقی دستور داد, باید جامعه هند را چنان یکدست بسازد, که هیچ قدی بلندی نکند. صدا از هیچ حنجره ی به حد فریاد بلند نشود. هیچ سری بیجا نشورد.

برای اطمینان خاطر مقامات رهبری بریتانیا, لازم بود: حاکمان کمپنی هند شرقی, مردم هند را آزمایش کنند. هندیها در این آزمایش باید نشان میدادند که در اثر سعی و تلاش فرماندهان انگلیسی خود, در مدت 350 سال از توحش بیرون آمده, با فرهنگ و کلتور جدید آشنا شده اند. اجتماع هند یک تصفیه گسترده را ایجاب میکرد. به این منظور رهبری انگلیس در هند, اغتشاش سال 1857 را براه اندختند:

اغتشاش به صورت پراکنده و نامنظم در تمام شهر های هند و نقاط دور و نزدیک آن آغاز شد. در اغتشاش ملاک های بزرگ, روحانیون, اهل کسبه و بازاریان و افراد مسلح اجیر شده شرکت داشتند. اربابها و فیودالها نوکر ها و دهقان های خود را برای اشتراک در شورش فرستاده بودند:

قیام جنبه توده ای نداشت. آگاهی سیاسی در آن دیده نمیشد. در صفوف آن نظم و انظباط نبود. اهداف و خواسته های مشخص را دنبال نمیکرد. قیام فاقد رهبری ورزیده و شناخته شده بود. آزادی هند در آن مطرح نبود. ارتباط و همبستگی میان بخشهای مختلف شورش, در دهات روستا ها و شهر ها تامین نشده بود. گروه ها و دسته ها در شورش اهداف خود را پیش میبردند. اختلاف طبقاتی و مذهبی, دسته ها و گروه های شورشی را از هم جدا میکرد.

شورش در ابتدا به صورت آرام و مسالمت آمیز شروع شد. شورشیان یکنفر از بقایای مغول را بحیث امپراتور تعیین کرده بودند. روحانی وابسته به دستگاه جاسوسی با پیروانش دست به حمله زدند. باعث قتل چند نفر انگلیس شدند. این پیشآمد بهانه بدست انگلیسها داد. گورخه ها از انگلیسها پشتیبانی کردند. نوابها, راجه ها و اکثر حکمرانان محلی از حاکمیت انگلیس جانبداری کردند. شکست در صفوف شورش افتاد. قوای انگلیس با قساوت و بیرحمی تمام شورش را به خاک و خون کشید. زندان ها لبریز از زندانی شد.

شورش مذکور که به دستور مقامات بریتانیایی, توسط گماشته ها و اجنتهای آنها براه افتاده بود, در لایه های آن ناخشنودی ملاک ها و زمین دار ها مشاهده میشد که در اثر تغییرات که قبلا از آن یاد شد. منافع خود را از دست داده بودند, با این نتایج پایان یافت:

_ حکومت مغول ها رسما و اسما در هند پایان یافت.

_ حکومت کمپانی تجارتی هند شرقی پایان گرفت.

_ هندی ها عجز و ناتوانی خود را در مقابل استعمار برای بار آخر امتحان کردند. خوار و زبون عقب نشستند.

_ جامعه هند برای سالیان متمادی, خود را برای پذیرش حاکمیت بریتانیا, به عنوان و شیوه جدید آماده ساخت.

_ هندیها و کمپانی هند شرقی, یکجا برای پذیرایی از نایب سلطنه آمادگی گرفتند.

_ مردم هند از این امتحان موفق به در آمدند. نشان دادند که چه اندازه با فرهنگ جدید آشنا هستند.

دو سال وقت گرفت تا حکمران های انگلیسی, تمام خار و خشونت را از لایه های اجتماع هند بیرون کشیدند. اجتماع هند را یکدست ساختند. نیم قاره هند در سال 1877 جز امپراطوری بریتانیا پذیرفته شد. مردم هند از نایب سلطنه بریتانیا در خاک شان استقبال کردند. ملکه انگلستان لقب قیصر هندوستان را بخود گرفت.

اوضاع هند را چنان آرام ساختند که از 1957 الی 1919, یعنی در مدت 62 سال که هندوستان جز امپراطوری بریتانیا محسوب میشد. شخص نایب سلطنه با شکوه و جلال کم نظیر آنرا اداره میکرد. هیچ گروه و دسته ای ساز بیجا نزد.

این آرامش سالها دوام کرد تا زمانی که گاندی را از افریقا به هند آوردند. گاندی این مرد بیشتر برهنه, بستر مبارزه بدون خشونت خود را در این آرامش هموار کرد.

نایب سلطنه, همکاران و همراهان او از استقبال هندیها که در نهایت تواضع و رعایت ادب, از او و از مقام او به عمل آوردند. در برابر مجسمه آقای گلایو در میدان مقابل قصر خود, از خدمات تجارتی کمپنی هند شرقی که سالیان متمادی را جهت زدودن آثار توحش از ملت 400 میلیونی هند صرف نموده بود. آنها را با تمدن و فرهنگ جدیدی آشنا ساخته بود, قدردانی کرد

با آمدن نایب سلطنه در هند, آزادی ها بیشتر شد. کمسیون های مختلف تشکیل گردید. هیاتهای مختلف از لندن به هند در رفت و آمد شدند. از نماینده های هندی نیز گاه گاه دعوت میشد که با مقامات بریتانیایی در لندن دیدن کنند. جسته جسته از آینده هند صحبت میشد.

این زمینه ها به اقتصاد هند فرصت داد که خود را جمع و جور نماید. برای استقبال و پزیرایی از سرمایه های بریتانیایی آماده شود.

نبض قاره اروپا در قرن 19 بشدت میزد و در حرارت رقابت میسوخت. قدرتهای که تازه به عرصه رقابت آمده بودند, با امکانات اقتصادی و نظامی, صحنه را برای بریتانیا تنگ کرده بودند. امپراتوری ترکان عثمانی در شرف سقوط بود. برای تقسیم و تصاحب مستعمراتش, تپ و تلاش وسیع در جریان بود. قدرتهای که از وضع موجود جهان ناخشنود بودند. میخواستند که نقشه جهان برهم بخورد تا آنها سهم خود را از کشور های جهان به غارت ببرند. برای دستیابی به این امر که چندان دور نمی نمود؛ بین قدرتهای بزرگ توافقات پشت پرده صورت میگرفت.

بریتانیا میکوشید که هندوستان را از این آشفته بازار دور نگهدارد. کانگره ملی هند یگانه سازمان مجاز و قانونی در سرزمین هندوستان بود که اعضای آن از طبقه بورژوازی هند دستچین شده بود. اعضای آن بار بار از صافی رد شده بودند. به شیوه ها و روشهای گوناگون امتحان و آزمایشهای مختلف را سپری کرده بودند. دولت انگلیس آنها را آماده میساخت که هند آینده را روی شانه های لرزان خود بگذارد. در گام نخست دو موضوع زیر, مورد توجه کانگره بود:

_ رهبران انگلیس در هند, برای نزدیک کردن بورژوازی هند با بورژوازی انگلیس, نفوذ روزافزون اندیشه های مارکسیزم- لیننیزم و پیروزی طبقه کارگر را در روسیه, خطر بزرگ برای هند وانمود کردند. بورژوازی هند را از حمایت افراطیونی که برای آزادی هند تلاش میکردند منصرف کرد. آنها را دنباله رو بورژوازی بریتانیا ساخت.

_ جنگی بزرگ که قدرتهای استعماری برای آن آمادگی داشتند, در خارج از مرزهای اروپا خواهد بود. هند باید از خود دفاع کند. هندوستان بدون دسترسی به صنایع, قدرت دفاع را از خود نداشت. بنا اقتصاد هند بیشتر از پیش بستر خود را هموار میکرد. سرمایه ها و ثروت های بیجا شده و راکد بورژوازی بریتانیا را در خود جای میداد.

زمینه های آمدن گاندی به هند:

مهنداس کرمچند گاندی در رشته حقوق در انگلستان تحصیل کرد؛ به حیث وکیل مدافع کار میکرد. سالها قبل هند را ترک کرده برای کار به افریقای جنوبی رفته بود. در جامعه هندو های محاجر آنجا مصروف بود.

نویسنده کتاب آزادی در نیمه شب به این عقیده است که: مبارزه عدم خشونت ساخته و پرداخته گاندی نیست. این ایده, شیوه و روش, به نحوی قبل از گاندی مطرح بود. در این مورد گاندی متاثر از نظریات لیون تولستوی, دانشمند و نویسنده روس, تورو امریکایی و راسکین انگلیسی بود. گاندی با خلاقیت و توانایی که داشت, آنرا شکل و نظم داد. در قالب و محتوای جدید, از آن روش عدم خشونت را ساخت.

کشور افریقای جنوبی جز مستعمرات بریتانیا بود. حاکمیت مشت اقلیت سفید پوست؛ توده های چند میلیونی سیاه پوست را به بردگی کشیده بود. آن کشور اوضاع و احوال مشابه کشور هند را داشت. در هر دو کشور توده ها زیر سلطه انگلیس بدبختی میکشیدند.

رقابت در قاره اروپا بر سر تقسیم مجدد جهان, به جنگ تمام اعیار تبدیل شده بود. اروپا در شعله های آن میسوخت. دولت انگلیس برای دفاع از منافع خود در اروپا و بیرون از اروپا مصروف بود. به گروه های هندی که منافع شان با منافع استعمار در هند گره خورده بود, وعده دادند که در زمان جنگ آرامش را حفظ کنند. از نیرو های انگلیسی در میادین جنگ جانبداری و کمک کنند. فرماندهان انگلیس بعد از جنگ, هند و هندیها را به چشم دیگر خواهند دید. حفظ آرامش و کمک به دولت انگلیس, در واقع آزمایش و امتحان بود که هندیها سپری میکردند. هندیها آنرا رعایت کردند. دولت بریتانیا برای اینکه نقطه عطف و قابل توجه, برای افکار عامه هند تدارک دیده باشد. در جنوری 1915 زمینه آمدن گاندی را به هند مساعد ساخت. در شهر کلکته مختصر از او پزیرایی شد. در آنوقت ( در شرایط زمان جنگ ) در هند لایحه رولات مورد تطبیق بود. آزادیهای محدود و مختصر که هندیها آنرا به بهای بار ها افتادن و برخاستن, حفظ کرده بودند و مایه مباهات شان بود. با انفاذ این لایحه محدود میگردید. زندانها پر بود. مردم زیر پیگرد پولیس قرار داشتند. به گاندی اجازه داده شد که به فعالیت بپردازد. گاندی درک عمیق از جامعه هند داشت. منبع درد و رنج توده ها را شناسایی کرده بود. تمام توانایی و کوشش خود را جهت شکستن دیوار طبقاتی که میلیونها هموطن او را از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم میکرد, بکار بست. در قرا, قصبات و روستاها میرفت. با نجس ها آمیزش میکرد. با آنها زندگی میکرد. در کار و فعالیتهای شبانه روزی آنها سهیم میشد. جهت تنویر آنها برنامه جامع را در پیش گرفت. گاندی میخواست که جامعه هند را متوجه این حقیقت کمرنگ و فراموش شده بسازد. عامل عمده بدبختی جامعه را در نفاق و جدایی بین هندو و مسلمان میدید. در اثر برخورد های خشونت آمیز بین پیروان این دو فرقه سالانه هزاران نفر جان خود را از دست میداد.

گاندی تامین وحدت ملی و رفع تبعیض و اختلافات طبقاتی را, بالاتر و با اهمیت تر از آزادی هند از سلطه بریتانیا میدانست. کار گاندی کم کم بالا گرفت. به پیروان او افزوده شد. روزنامه ها, جراید و رادیو طبق برنامه اداره انگلیس از کار و فعالیت گاندی گزارش میدادند. هندو ها و مسلمان ها درک کردند که وحدت آنها در آینده هند نقش اساسی دارد. تمایل و نزدیکی و تفاهم بین رهبران این دو فرقه به میان آمد. گاندی به آنها دستور داد که اختلافات را کنار بگذارند. روی ارزشهای مشترک و مورد قبول هر دو فرقه فکر کنند. از آن پیروی کنند. پیروان گاندی در شهر امرتسر در پنجاب, در محل بسته اجتماع بزرگ را ترتیب داده بودند. قوای نظامی انگلیس بدون موجب و هوش دار قبلی سر رسید, اجتماع مردم را تیر باران کرد. هزاران نفر را به قتل رسید. گاندی به زندان رفت.

رهبری انگلیس در هند به اعضای کانگره دستور داد که با گاندی و پیروان او درآمیزند. امکانات خود را در اختیار آنها بگذارند. پا به پای آنها بروند. جلو خروج او را از چوکات تعیین شده بگیرند.

گاندی از زندان آزاد شد. با اعضای برجسته کانگره که با نهایت دشواری, خود را جهت همراهی با گاندی آماده ساخته بودند, یکجا به دهکده های هندی رهسپار شدند. تا آن زمان کانگره در مورد آزادی هند فکر نکرده بود. اقدام مفید و موثری را انجام نداده بود. با نهایت احتیاط, در محدوده مقررات, قوانین و روادید پولیس, به صدور قطعنامه های بیضرر پرداخته بود. پای گاندی به جلسات کانگره کشیده شد. کانگره به اشتراک گاندی روی موضوع آزادی هند بحث و گفتگو کرد. آنرا مشترک تصویب کردند و در برنامه کاری خود گنجانیدند. در سراسر هند صرف کانگره بود با محدود پیروان و طرفداران گاندی که تحت نظر و هدایت او حرکت و فعالیت میکردند. پولیس با نهایت بزرگواری آنها را نادیده میگرفت. گاندی به کانونهای پر تشنج و داغ سر میکشید و هموطنان خود را به صبر و وحدت دعوت میکرد.

در شهر کلکته در اثر برخورد و رویارویی بین فرقه هندو و مسلمان 6 هزار انسان محروم و بدبخت از هردو طرف قربانی شدند.

کانگره در 1927 حصول استقلال هند را هدف خود قرار داد. نهضت گاندی در واقع یک روحیه تازه بود که در پیکر کهنه و مصاب به اختلافات عمیق و دیرینه فرقه یی در هند دمید. مسلمان ها و هندو ها اختلافات خود را کنار گذاشتند و روی مشترکات با هم نزدیک شدند. انگلیس برای جلوگیری از توافق بنیان برانداز بین هندیها حادثه شهر کلکته را سازمان دادند. خون هزاران نفر ریخته شد. هندو ها و مسلمان ها از هم جدا شدند. گاندی مجددا به زندان رفت.

گاندی زندگی فقیرانه خود را وقف نجس ها کرد. هند و هندیها را متوجه موجودیت آنها و ظلمی که در حق آنها روا میداشتند ساخت. گاندی تلاش کرد که دیوار طبقاتی را قدری نازکتر و کوتاه تر بسازد. بیداری ملی را از رده های پایینی اجتماع شروع کرد. آرزو داشت خانه های روستاییان هندی را روشن بسازد و آنها را بخود شان معرفی کند اختلافات را بین هندو و مسلمان رفع کند. سراسر هندوستان را با وحدت و برادری با هم مرتبط و بسته بسازد. حین بازدید از دهات سوخته و اجساد بخون خفته, به هموطنان خود در کلکته گفت:

اگر هندیها تف میکردند. گودالی پر میشد که 300 هزار انگلیس در آن غرق میشدند.

گاندی تلاش کرد. اما به اهداف هندی و انسانی خود نرسید. بیشترین و بهترین استفاده از مبارزات و کار و پیکار گاندی, نصیب انگلیس شد.

گاندی که هندیها او را مهاتما لقب دادند. در راستای مبارزات و فعالیتهای گسترده خود در قسمتهای مختلف کشورش, در مواقع حساس و دشوار, از آغاز جنگ جهانی اول تا آزادی هند, مردم را به آرامش فرا خواند و اوضاع را قابل کنترول ساخت. انگلیس فرصت یافت که برنامه خروج خود را از هند طوری تنظیم و عملی نمایند که هند آینده در اختیار شان باقی بماند. میلیارد ها پوند سرمایه شان اقتصاد هند را در تسلط خود داشته باشد. مصونیت آن تضمین گردد. بهره مورد نظر را تحویل بدهد.

گاندی در جنگ جهانی, ملت هند را به فداکاری عجیب و باور نکردنی به نفع انگلیس سوق داد. علاوه به تخفیف تشنج, توجه مردم را به مسایل غیر جنگ معطوف کرد. مبلغ 500000000 میلیون دالر مصارف نظامی برای انگلیس تقدیم کرد. بار دیگر به ارزش 2250000000 ( دو ملیارد و دوصدو ینجاه هزار ) دالر مواد غذایی و محصولات مختلف در میادین جنگ تقدیم قوای بریتانیا کرد. بار دیگر مبلغ 700000000 ( هفتصد ملیون )ملیون دالر نقد برای تادیه قروض دولت بریتانیا پرداخت. جمعا بتعداد 1338000 هندی در میدانهای جنگ به نفع قوای بریتانیا جنگیدند.

خلاصه نتایج سرگردانی مهاتماگاندی در روستاها و شهر های هند: رامش و کمکآرامش و کمک

گاندی مدت 22 سال در روستا ها و شهر های هند سرگردان بود. جمعا 2085 روز را در عقب میله های زندان قوای استعماری سپری کرد. روز ها و شبهای را که در بیغوله ها با نجس ها سپری کرد. خود بدتر از زندان انگلیس بود.

الف: نتایج عمده مبارزات مهاتما گاندی:

_ بیداری, بعد آزادی. آزادی بدون بیداری در واقع اسارتی بود که رنگش عوض میشد. گاندی هندیها را بیدار میساخت. انگلیس مانع شدند؛ آنها آزادی بدون بیداری را به هندیها تحمیل میکردند.

_ تلاش پیگیر و اساسی گاندی در جهت نزدیکی و وحدت مسلمان ها و هندو ها. انگلیس طی سالیان متمادی, اختلاف بین جامعه مسلمان و هندو را به زخم عمیق و خونین در پیکر هند مبدل کردند. از آن زیاد بهره برداری کردند. اگر عوامل و اجنتهای انگلیس مانع نمیشدند؛ تلاشهای گاندی این جراحت را نزدیک ساخته بود. التیام میبخشید. آثار بهبودی آن آشکار بود.

_ خطر بیداری ناسیونالیزم سراسری هند سلطه استعمار را تهدید میکرد. منافع دراز مدت آنها را در هند نابود میکرد.

_ گاندی افکار و اندیشه آزادیخواهی را, غیر از شیوه و روشی که انگلیس در بین قشر روشنفکر میکردند ترویج میکرد.

_ نفوذ گاندی در لایه های پایینی کانگره

_ به آتش کشیدن اموال و کالا های انگلیسی در دهات و روستا ها, روحیه ضد انگلیسی را در بین مردم بیدار میکرد.

_ مقاومت و پایداری گاندی علیه برنامه تجزیه نیم قاره هند. شور این موضوع در صفوف کانگره حساسیتهای مخالف را بر میانگیخت.

_ حمایت از نجس ها و لایه های پایانی اجتماع و تلاش در راه بیداری آنها.

_ مبارزه گسترده گاندی, فاصله ای را که سیاست استعماری بین طبقه دارا و نادار در اجتماع هند بوجود آورده بود از بین میبرد یا میکاست.

_ ادامه مبارزات گاندی در هند, مصونیت مورد نیاز برای آینده انگلیس را خدشه دار میکرد. نقش نیرو های را که انگلیس برای اداره هند آینده آماده کرده بود, کم میساخت.

تلاش برای آزادی هند

آزادی عادت گرانبها است. اگر مدتی از آن محروم شویم, ممکن است آنرا کم کم از خاطر ببریم.

( از گفته های جواهر لعل نهرو)

از قول جان استوارت میل:

هند برای طبقات بالای بریتانیا, مجموعه ای تفریح در هوای آزاد بود.

انگلیس ها از این تفریح لذت بخش خسته نشده بودند, و در اداره سرزمین پهناور هند, به مشکل مواجه نبودند.

ونستون چرچیل به وسعت امپراتوری بریتانیا افتخار میکرد, ولی برای هیچ یک از احساساتی قابل ستایش با آنچه در باره ای هند احساس میکرد نداشت. او عاشق هند بود.

سوال مطرح میگردد که صدای آزادی هند چگونه و از کدام حنجره بیرون شد؟

هر گاه اوضاع نیم قاره هند را از زمان ورود کشتی های بریتانیا به بنادر هند تا زمان اعطای استقلال به نیم قاره مرور نمایم. هندی ها در این مدت که بیشتر از 350 سال را دربر میگیرد, برای حفظ منافع ملی و تمامیت ارضی و در نهایت, برای حفظ و پاسداری از استقلال ملی خود, در برابر تجاوز بیگانه ها, جوش و خروشی از خود نشان ندادند که بتوان آنرا خون بهای آزادی گفت و آنرا با آزادی مبادله کرد.

نادر افشار و احمد شاه درانی, مقاومت پراکنده هندی ها را در هم کوبیدند. تا حد توان هند را غارت کردند. زمینه را برای نفوذ انگلیس به هند مساعد ساختند. هندی ها در مقابل تجاوز تدریجی و کام به گام انگلیس به کشور خود تا اشغال آن, به جز یکی دو قیام خام و نا پخته که به شدت توسط انگلیس سرکوب شد اقدامی نکردند.

اگر بگویم که استعمار انگلیس در هند پیر شد. حرف بیجا نیست. هر گاه بگویم که مردم هندوستان آزادی نگرفتند, بلکه آزادی برای آنها داده شد, حرفی دور از واقعیت نیست.

هر گاه شور و اشتیاق هندی ها را برای رسیدن به آزادی, با فداکاری سایر ملل که در اطراف نیم قاره هند, برای حصول استقلال و آزادی, در برابر سلطه استعمار از خود نشان دادند به مقایسه بگیریم. گفته فوق ثابت میگردد که هندی ها آزادی نگرفتند. بلکه دولت بریتانیا به آنها آزادی داد.

جواهر لعل نهرو تاریخ را ورق میزند. پروسه رسیدن به آزادی را در سایر ملل جهان بررسی میکند. به صراحت به این حقیقت تلخ اعتراف میکند که نمیشود به آرام ماندن و انتظار کشیدن به آزادی و استقلال رسید. روش های اعتراض کردن خالی و تمنا کردن از حکومت بریتانیا که کانگره تا حال آنرا با شدت و ضعف دنبال کرده, نه فقط برای یک ملت شایسته نیست بلکه عملا بیفایده و بی ثمر است. در طول تاریخ هرگز چنین روشی نتوانسته طبقه حاکم را به صرف نظر کردن از قدرت و منافع آن وادار بسازد. به شهادت تاریخ مردم و طبقات محکوم از راه شورش ها و قیام های خشونت آمیز, آزادی را بدست آوردند.

نهرو توسل به قیام و شورش مسلحانه را از توان ملت 400 میلیونی هند به دور میبیند. ادعا میکند که ما از یک طرف مسلح نیستم. از طرف دیگر در صورت توسل به شورش, با قوای مسلح و منظم بریتانیا مواجه میشویم. این کار از عهده ارتش ساخته است.

از قیام های انقلابیون در روسیه و چین یاد میکند. سوسیالیزم را راه و روش مناسب برای تامین عدالت اجتماعی تایید میکند. اما انقلاب توده ها را همراه با قهر و خشونت, در مقابل حاکمیت بورژوازی لازم نمیداند.

محافل سیاسی لندن بعد از شنیدن صدای آزادیخواهی مردم هند, حال و هوای دیگر به خود میگیرد. پارلمان لندن مصروف رسیدگی به موضوع اعطای آزادی هند میشود. پارلمان بریتانیا بعد از جر و بحث روی موضوع آینده هند, به بزرگان که از این ناحیه ناراحت بودند و مخالفت میکردند, قناعت داد. به اکثریت آرا تصویب کرد که موضوع اعطای استقلال به هند, قبل از جون 1948 تمام شود.

مشکل است باور کرد, ملتی که تجاوز به حقوق و آزادی های دیگران خصلت آن است. در این راه هر نوع خفت و پستی را به جان میخرد. ارزش های انسانی خود و دیگران را به هیچ میگیرد. سال های سال حاکمیت خود را در عرصه های مختلف, بالای یک ملت تحمیل میکند. در صورتی که در ادامه آن نیز به مشکل مواجه نباشد. داوطلبانه از آن صرف نظر کند.

گذشت و اغماض به این بزرگی از طرف انگلیس ها خیلی دور از تصور است. اما این واقعیت داشت. برای روشن شدن موضوع,علت و انگیزه بزرگواری دولت مردان بریتانیا را در مقابل مردم به خاک افتاده هند, در دو بخش مجزا از هم به بررسی میگیرم:

الف: اوضاع جاری در جهان:

قدرت های استعماری در راس دولت بریتانیا به این حقیقت مسلم باور داشت که دور نیست روزی که ملت های دربند به پا بخیزند. زنجیر های اسارت و استبداد را از دست و پای خود دور کنند. علل و انگیزه آن, حوادث و وقایع بود که یکی پی دیگر در جهان اتفاق میافتاد. این پروسه را با خود پیش میکشید. رسیدن آن روز را خیلی نزدیک میگفت. به صورت فشرده از آن یاد میگردد:

- پرپر شدن گل های رنسانس روی خرابه های تمدن یونان و روم باستان در اروپا و اثرات آن در جهان.

- اصلاحات دینی و اثرات گسترده آن در جهان مسیحیت.

- توسعه و گسترش انقلاب صنعتی

- دسترسی بشر به پیشرفت های علمی و فنی

- توسعه و گسترش رقابت بین قدرت های استعماری

- انقلاب کبیر فرانسه

- پیروزی انقلاب سوسیالستی در روسیه و چین

- اوج گیری نهضت های آزادیخواهی در مستعمرات

- رشد ناسیونالیزم در جهان

- مداخله امریکا به حیث یک قدرت اقتصادی و نظامی در مسایل جهانی با شیوه و روش جدید.

- تشکیل احزاب و سازمان های کارگری

- وقوع جنگ جهانی اول و دوم و پی آمد های آن.

- تشکیل سازمان ملل و سازمان های وابسته به آن

- به میان آمدن مکاتب فکری و فلسفی که روی ارزش های انسان تاکید میکرد.

ب: از دید دولت مردان بریتانیا

رهبران بریتانیا به تجربه و دوراندیشی دریافتند. تغییرات عمیق و مرتبط با هم در قرن 19 که دنباله آن در قرن بیستم نیز کشیده شد. میرساند که دوام استعمار ملت 400 میلیونی هند به شیوه و روش کهنه, برای آنها به صرفه نیست. برای حفظ تسلط خود در نیم قاره هند, باید به موقع سیاست خود را در قبال هند تغییر بدهند. سیاست جدید, شامل تغییرات گسترده بود که ساختار اقتصادی هند را دگرگون کرد. در فصل پیش به آن اشاره شد. دولت انگلیس از توجه و حمایت نظام فیودالیته در هند به تدریج دست کشید. بورژوازی هند را مورد تفقد پدرانه قرار داد. موانع را که جهت جلوگیری از رشد صنایع و تجارت در هند وضع کرده بود. از جلو پای سرمایه دار و تجار هندی برداشت. حرکت و جنبش سرمایه داری در هند بیشتر شد. صنایع و تجارت رشد کرد. به تدریج سرزمین پهناور هند با امکانات وسیع خود, بستر مساعد و سود آور برای سرمایه گزاری شد.

سرمایه های که در نتیجه غارت جهان در بریتانیا تراکم کرده بود. در اثر تغییر و تحول که در فوق ذکر شد. بازده و سود مطلوب را برای بورژوازی انگلیس نداشت. دولت بریتانیا با تغییر سیاست خود در قبال هند, آن سرزمین پهناور را بستر مناسب برای سرمایه های راکد خود میساخت. هند را طوری آماده میساخت که مصونیت سرمایه های انگلیس بعد از خروج آنها از هند ضمانت شود.

انگلیس های مقیم هند مجمع از سرمایه دار های هندی تشکیل دادند که بعد از پختگی کانگره هند را ساخت. افراد خبره و کار کشته انگلیسی, نسل جوان که نمایندگی از منافع طبقه سرمایه دار هند میکرد. در این سازمان تربیت کردند. آنرا توسعه دادند. از مجموعه آن سازمان یا حزب کانگره ملی هند ساخته شد. کانگره, یگانه سازمان سیاسی است در هند که استعمار انگلیس موجودیت آنرا لازم دید. سایر سازمانهای اجتماعی و سیاسی در صورتی که مورد تایید بریتانیا میبود. در سایه کانگره مورد قبول بودند. انگلیس ها فعالیت های کانگره را دقیق زیر نظر داشتند. دولت انگلیس در تصمیم و فیصله های بعدی در مورد سرنوشت هند و هندی ها, از این مشت افراد ساخته خود که طبق فرهنگ انگلیسی رشد کرده بالا آمده بودند, به حیث نماینده جامعه 400 میلیونی هند استفاده کردند. در بخش های بعدی میخوانید که دولت انگلیس از جمله هیات رهبری حزب کانگره, صرف سه نفر را صاحب صلاحیت تمام سرزمین هند در قبضه خود میگیرد و با آنها معامله میکند.

در قسمت ویرانی اقتصاد و دگرگونی اجتماعی در هند توضیح شد که دولت انگلیس از نظام فروپاشیده فیودالیته در هند حمایت کرد. آنرا حیات دوباره بخشید. مدت 150 سال حاکمیت آنرا در اقتصاد هند تحمیل کرد. با پیش گرفتن سیاست های ضد انسانی و ضد اخلاقی, جلو رشد جامعه چند میلیونی هند را گرفت.1/3 سرزمین پهناور هند را مستقیم تحت اشغال و اداره خود گرفت.2/3 آنرا به حکومت های محلی دست نشانده خود تقسیم کرد که توسط 700 نواب, راجه و شاهزاده, به نمایندگی از فیودالیته حکومت میکردند. استعمار بریتانیا با تغییر سیاست, حمایت خود را از فیودالیته میگیرد. هند آینده و آینده هند را به دست بورژوازی هند میدهد که زیر نظارت و هدایت بورژوازی انگلیس گام به گام پیش میرفت و رشد میکرد.

برای حفظ تسلط و حاکمیت خود بالای بورژوازی هند, در حال و آینده, برنامه وسیع را در پیش میگیرد:

- خوف و ترس ایجاد میکند. دامنه آنرا توسعه میدهد. رویداد های جاری را در جامعه طوری سازمان میدهد که سرمایه دار, سرمایه و دم و دستگاه خود را هر لحظه با آن مواجه ببیند. از همین رو انگلیس برای عمیق تر شدن اختلافات فرقه ی در هند توجه زیاد کرد. تعداد 565 نواب, راجه و شاهزاده, بازمانده های نظام فیودالیته را تا آخرین لحظات به حیث یک وسیله و ابزار در ظاهر با قدرت در اداره هند حفظ کرد.

اشاعه و پخش خطر, وسیله عمده که دولت انگلیس برای عاجز ساختن و مجبور کردن رهبران کانگره از آن به حد اعظم استفاده کرد:

_ خطر تجزیه, از تجزیه ایالت بنگال گرفته تا تجزیه هند, خطری بود که بورژوازی هند را گاهی از فاصله خیلی نزدیک و زمانی از چشم انداز دور تر تهدید میکرد.

_ پخش و انتشار خبر حمله قریب الوقوع افغانها به هندوستان.

_ مناسب بودن اوضاع هند برای انقلاب توده ی.

_ نزدیکی قوای جاپان در آبهای مرزی هند.

_ پیروزی انقلاب سوسیالستی در روسیه و چین و پیشروی آن به طرف هند.

انگلیس زمینه آمدن گاندی را به هند مساعد ساخت. او را با بزرگواری و از خود گذری کم نظیر, در جهت بیداری توده ها, در محدوده مورد نظر که خیلی دقیق از آن نظارت میکرد, اجازه فعالیت داد. گاندی را به کا نگره را دادند. اعضای بلند پایه کانگره را وادار ساخت که با گاندی کنار بیایند. در حالیکه بین شیوه و روش زندگی و جهان بینی گاندی, این فقیر مرد و اعضای رهبری کانگره که با شیوه و فرهنگ غربی تربیت شده بودند و با همان شیوه و روش زندگی میکردند, با قدرت و سلطه انگلیس در هند ساخته بودند, حاکمیت و تسلط انگلیس را نسل در نسل با گوشت و پوست خود قبول کرده بودند, تفاوت فاحش وجود داشت. چهره های سرشناس و شناخته شده و صد در صد طرف اعتماد انگلیس در کانگره, لباس های پر زرق و برق و اتو کشیده خود کنار گذاشتند. در پای دستگاه های متروک و فراموش شده بافت زانو زدند. طبق توصیه گاندی, از دست بافت خشن و درشت خود لباس پوشیدند و به تعقیب گاندی و دوستان او راهی زاغه ها و بیغوله های شدند که آنها را هرگز ندیده بودند. آنرا جز هند حساب نمیکردند. فرستادن رهبری کانگره به تعقیب گاندی, نمایش فیلم کوتاه بود که توسط آن, انگلیس هند را به اعضای کانگره و از طریق آنها به بورژوازی هند معرفی کرد. نفوذ گاندی این مرد بیشتر برهنه را در بین توده ها, پیروی توده ها از او و در نتیجه بیداری توده ها را به آنها نشان داد. به آنها فهماند که انگلیس هند را از آنها دزدی است. صاحبان اصلی سرزمین هند آنها هستند. حال که شما میخواهید بعد اعلام استقلال هند, جای ما را بگیرد. باید نعل به نعل از ما اطاعت و پیروی کنید. توصیه و دستور دولت مردان انگلیس را مو به مو تایید و آنرا عملی کنید. باشد که قدرت در دست شما باقی بماند.

همین بود که اعضای کانگره طبق برنامه از قبل تعیین شده, به روستا ها و بیغوله ها رفتند. با موجوداتی آشنا شدند که صرف ظاهر انسان را داشتند. از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم بودند. در گرداب بدبختی و کثافت و تعفن میلولیدند.

انگلیس به رهبری کانگره فهماند. هر گاه کانگره دست از پا خطا کند. این موجودات بخت برگشته, تحت رهبری گاندی و امثال او انسان میشوند و مقابل شما قرار میگیرند. سرگردانی اعضای کانگره به تعقیب گاندی در لجنزار ها, مرداب های انسانی, در زاغه ها و مشاهده فقر و بدبختی توده ها, کلاس مختصری بود که حزب کانگره, به حیث نمایند 400 میلیون هندی در نزد دولت انگلیس باید میدید. رهبران انگلیس در هند, کانگره را در محدوده خوف و ترس, تهدید و از جانب دیگر امید و آرزو به فردا و دسترسی به قدرت در هند آینده ساخته بود. آنرا بزرگی بخشید. آنرا نماینده ملت بزرگ هند معرفی کرد. سایر سازمان های اجتماعی را در هند, زیر شعاع کانگره اجازه فعالیت داد. میبینیم. وقتی جواهر لعل نهرو, پاتل و محمد علی جناح نماینده های کانگره, با آقای لوی منت باتن نایب سلطنه انگلیس در هند کنار میآیند. به تجزیه هند موافقت میکنند. دولت انگلیس توافق آنها را رضایت و موافقت تمام ملت هند اعلام میکند. دولت بریتانیا در تطبیق دسیسه پشت پرده که آنرا یگانه امکان و آخرین شانس میگفت. به مشکل مواجه نشد. هند در هوای خنک قصر نایب سلطنه انگلیس, با توافق 3 نفر فوق ذکر, نماینده با صلاحیت نیم قاره هند, خیلی ساده تجزیه شد. یعنی در سایه آزادی تجزیه شد.

هر گاه هندی ها خود برای گرفتن آزادی قیام میکردند. در آن صورت صلاحیت با هندی ها میبود. مسلمان ها, هندو ها و سک ها که در مجموع ملت هند را میسازند. اقدامی نکرده بودند که دولت انگلیس در تنگنا قرار بگیرد. آزادی خواست و آرزوی بالقوه مردم هند نبود. میتوان آنرا انگیزه و دلیل عمده دوام استعمار انگلیس در هند دانست. پس دولت انگلیس برای حفظ منافع خود در منطقه, به خواست خود به هند آزادی داد.

تعجیل دولت انگلیس در دادن آزادی به هند, در محدوده زمانی که پارلمان آن کشور قید کرده بود, گویای این حقیقت است. دولت انگلیس نگران بود که در صورت بحرانی شدن اوضاع در جهان, موضوع آزادی هند نیز مانند بسیاری قضایا, جنبه جهانی کسب میکند. قدرت های بیرونی در آن مداخله میکنند. از مردم هند حمایت میکنند. در آن صورت دولت انگلیس مجبور میشود, از منافع دراز مدت خود در منطقه دست بکشد. به همین علت به هند آزادی داد. تا جریان اعطای آزادی هند, مانند سایر وقایع و حوادث, زیر نظارت دقیق دولت بریتانیا صورت بگیرد. هر طور که منافع آن دولت حکم میکرد. با هندی ها معامله کرد.

صدای آزادی خواهی زمانی از حنجره هندی ها بیرون شد. و به گوش رهبران دولت بریتانیا در هند و لندن رسید. که کاندی افتخار عضویت حزب کانگره هند را حاصل کرد. کانگره موضوع آزادی هند را شامل برنامه کاری خود ساخت. در جلسه عمومی خود آنرا تصویب کرد.

دولت مردان انگلیس طوری وانمود کردند که گویا از شنیدن این خبر ناگهانی و غیر قابل پیشبینی یکه خوردند. از جمله عاشقان هند, آقای وینستون چرچیل و عده دیگر, از شنیدن این خبر تکان دهنده خیلی ناراحت شدند. چون این موضوع خواست هندی ها عنوان کردند. ناگزیر آنرا به حیث یک واقعیت انکار ناپذیر قبول کردند و از مخالفت دست کشیدند. آقای چرچیل عاشق هند, با داشتن اطلاع دقیق از اوضاع معشوق خود, به پارلمان بریتانیا پیشنهاد کرد که دولت بریتانیا مصروف جنگ است. همچنان خطر های متعدد هند را از داخل و خارج تهدید میکند. بهتر است رسیدگی به این موضوع تا پایان جنگ به تعویق انداخته شود. دولت بریتانیا وقت و فرصت کافی برای رسیدگی آن داشته باشد. توصیه پدرانه آقای چرچیل از طرف گاندی و سطوح پایین کانگره رد شد. موج تظاهرات شهر های هند را فرا گرفت. دولت انگلیس از فرصت استفاده کرد. اشخاص و افراد سرشناس و شناخته شده هند را به شمول گاندی و بسیاری از رهبران حزب کانگره به زندان انداخت. در فرصتی که پیش آمد. با جناح مسلم لیگ کانگره به رهبری محمد علی جناح در زد و بند شد. جناح مسلم لیگ را خاطر جمعی داد که روی تجزیه هند پافشاری کند. تشکیل حکومت مستقل را برای مسلمان ها در هند تقاضا کند. از نزدیکی و تفاهم با کانگره خودداری کند.

هیات های انگلیسی جهت مذاکره با هندی ها از لندن به دهلی آمدند. گاهی هیات های هند نیز به لندن دعوت میشدند. مذاکرات در جریان بود. پارلمان بریتانیا آقای لویی مونت باتن را به حیث نایب سلطنه و نماینده با صلاحیت خود به هند اعزام کرد.

مونت باتن سیاستمدار کار کشته که مستعمرات انگلیس را در جنوب شرق آسیا اداره میکرد. از مکتب چرچیل درسهای خوب گرفته بود. با اختیارات و دستورات لازم و برنامه از قبل تعیین شده به هند آمد. کار ها از قبل در عرصه های مختلف ردیف شده بود. مقدمات آن چیده شده بود.

مونت باتن با حلقات و نماینده های سازمان های هندی دیدار میکرد. طوری وانمود میکرد که در هند هر چه میگذرد. طبق خواست و اراده مردم هند است. صلاحیت بدست هندی ها است. نماینده های دولت بریتانیا در هند در نهایت بی طرفی به آن نظارت میکنند.

انگلیس ها هندی ها را در دیدار و ملاقات رسمی و غیر رسمی هوش دار میدادند و پیوسته تهدید میکردند. هند آینده را با دیوار های از تهدید و خوف و ترس محصور میکردند. در فرصت های که پیش میآمد, دیوار های خوف و ترس را بلند و بلند تر میکردند. نگرانی و پریشانی را در بین هیات های هندی ایجاد میکردند. اجنت ها و گماشته های انگلیس در رسانه ها, اوضاع هند را آشفته و بحرانی نشان میدادند. پولیس و سازمان های امنیتی که تا دیروز, مردم را اجازه سوار شدن بایسکل و یا پوشیدن بعضی لباس ها را نمیداد. رفت و آمد و کار و فعالیت مردم را در شهر ها و روستا ها, دقیق زیر نظر داشت. یکی و یکبار کارآیی خود را از دست میدهد.

تضاد های فرقه ی را طوری گرم و داغ گزارش میدادند که هر فرقه برای گرفتن انتقام, دست به کشتار تازه بزند. خشونت بین مسلمان ها و هندو را در پنجاب طوری گزارش میدادند که در آن رقم تلفات هندو ها چشمگیر باشد. و بیانگر پیشدستی مسلمان ها باشد. گزارشات موجب تحریک هندو ها میشد. آنها چندی بعد آنرا در شهر کلکته با کشتار مسلمان ها جبران میکردند. در واقع یک رویداد را با نتایج مختلف و دور از واقعیت انعکاس میدادند. انعکاس این رویداد ها به شیوه معمول, بورژوازی هند را بیشتر از پیش وابسته به بورژوازی انگلیس میساختند.

ایالات بنگال و پنجاب مورد ادعای مسلم لیگ بود. از پیکر هند تجزیه میشد. اداره آن به مسلمان ها سپرده میشد. حزب مسلم لیگ در آن به نام کشور پاکستان تشکیل حکومت میداد.

نماینده های دولت انگلیس در هند, نهر و پاتل را به این امید میان تهی و بی اساس امیدوار میساختند. تلاش داشتند که آنها را برای قبول تجزیه نیم قاره هند راضی بسازند. انگلیس ها استدلال میکردند که این دو ایالت ترکیب اجتماعی و ساختار اقتصادی نا متجانس و ناپایدار دارد. حکومت مسلم لیگ در قبال مشکلات و پرابلم ها از پا میافتد. دو سه سال بعد مجبور میشود که دو باره وحدت با هندوستان را تقاضا کند. به این ترتیب هند از خطرات احتمالی نجات پیدا میکند. وحدت آن دوباره تامین میگردد.

انتخاباتی که با مداخله و نظارت انگلیس در سال 1937 صورت گرفت. اداره نواحی که مسلمان ها در آن اکثریت داشتند. به اختیار سازمان های هندو درآمد. این موضوع در بین مسلمان ها خوف و ترس دامنه دار را ایجاد کرد. دسته ای شد برای تبر تجزیه طلبی مسلم لیگ. مونت باتن در تماس های علنی و مخفی به جناح و پیروان او در زمینه اطمینان میداد و از داعیه آنها حمایت میکرد.

پاتل و نهرو در تالار های سرد قصر نایب سلطنه در محاصره بودند. مقامات انگلیسی از آنها در دعوت ها و شب نشینی های شاهانه و مجلل, با خیلی گشاده دستی و نجابت و شرافت انگلیسی استقبال میکردند. آنها را موقع نمیدادند که با نماینده ها و سازمان های اجتماعی و سیاسی هند در تماس شوند.

رهبری دولت انگلیس در هند, محمد علی جناح را شخص معتاد, علیل و مریض روانی میگفت. اسناد و مدارکی که در مورد او جعل کردند. نظر انگلیس ها را تایید میکرد. پزشک معالج عمر او را خیلی کوتاه ( دو ماه ) پیشبینی کرده بود.

محمد علی جناح از این فرصت استفاده میکند. برای دست یابی به خواست خود پافشاری میکند. به انگلیس ها پشت میکند. نماینده دولت بریتانیا در مقابل لجاجت و گله شقی محمد علی جناح, از نهرو و پاتل نرمش و گذشت میخواهد. با آنها چانه میزند. شخصیت های هندی در قصر با هر که میبینند. از خطراتی میشنوند که هند را تهدید میکند. گزارشات رسیده, اوضاع هند را بحرانی و آشفته نشان میداد.

همه این ساز نا موزون برای آن زده میشد که هندی ها در زیر پوشش خوف و ترس, پیشنهاد دولت انگلیس را یگانه راه نجات کشور خود از بحران کنونی تایید کنند.

تجزیه پیکر لگد مال شده هند

رهبران دولت انگلیس در لندن و هند, برای انحراف افکار عامه جهان از آنچه که در هند میکردند. روش تبلیغاتی خود را تغییر دادند. در گذشته رهبران مذکور در هند و لندن, خود خواهی و خودستایی خود را نمایش میدادند.

سرهنگ باز نشسته انگلیس یکسال قبل در1946 به پسر خود که جای او را میگرفت گفته بود:

هند به زودی مستقل خواهد شد. خونریزی بزرگی به راه خواهد افتاد.

آقای کلمنث وزیر اعظم انگلیس میدانست که تطبیق برنامه آنها در هند به وحشت و کشتار می انجامد.

چرچیل در قبال حوادثی که وقوع آنرا حتمی میدانست. بی پرده و واضح, رهبران آینده هند, یعنی سه نفری را که در گرو آنها رفته بود. مسول معرفی کند:

حکومت بریتانیا در هند عادلانه و به نفع هندی ها بوده است. توده های هندی با سپاس و محبت به حکمرانان خود نگاه میکنند. سیاست مدارا های که روحیه استقلال طلبی را تحریک میکنند. کوتاه فکر و نیمه تحصیل کرده هستند. آنها از منافع توده ها نمایندگی نمیکنند.

آقای چرچیل و پیروان او, توده های هندی آنهای را میدانند که با همدستی آنها, هند را اشغال و اداره کردند. این گروه نواب ها, راجه ها و شاهزاده های بودند که به حمایت انگلیس به گرده مردم سوار بودند. در مذاکرات که بین هیات های هندی و انگلیسی جریان داشت, کسی به حال و آینده آنها توجه نمیکرد. این گروه مفت خور و طفیلی حیات و ممات خود را وابسته به قدرت و موجودیت انگلیس در هند میدید. انگلیس ها به عمد برای نادیده گرفتن حق 400 میلیون هندی, در مورد آینده کشور شان از آنها یاد میکند. با آمدن نایب سلطنه در هند, آنها صلاحیت خود را به دولت بریتانیا, به نمایندگی از دولت به نایب سلطنه داده بودند.

نایب سلطنه با ترتیب ضیافت ها و دعوت ها مصروف دیدار و مذاکره با سران و شخصیت های هندی بود. در یکی از جلسات و دیدار های علنی در حضور نهرو, پاتل, جناح و گاندی به رییس ستاد خود گفت:

یگانه راهی که شخصیت های هندی پیش پای ما میگذارند. تجزیه هند است. چیزی که بریتانیا طی 350 سال از وقوع آن جلوگیری کرد. وحدت هند را حفظ کرد. آنرا استحکام بخشید. باید گفت که عملیات اغوا کننده ناکام شده است.

گاندی این فقیر مرد که طی 30 سال سرگردانی در هند, جامعه خود را خوب درک کرده بود. منافع ملی خود را درست تشخیص میداد. امید او به یقین مبدل شده بود و ایمان داشت که مردم هند اعم از هندو, مسلمان و سک به او و نظرش احترام میگذارند. چنانچه در بدترین حالات در جا های که خشونت حاکم بود و اتش اختلافات فرقه ی زبانه میکشید. حضور این مردم فقیر طرفین متخاصم را به صلح دعوت کرد. جلو وقایع خونین را گرفت. در جا های مثل دهلی و کلکته که سیاست از اجرای هر عملی ناکام و عاجز بود. حضور گاندی مردم را آرامش میداد. گاندی میدانست که مردم هند راه خود را پیدا میکنند. با سرسختی تمام با طرح قالب شده و میزان شده لندن در ارتباط به تجزیه هند مخالفت کرد گفت:

هند را یا به خدا بسپارید, یا به هرج و مرج, ولی تجزیه نکنید.

در نشست که مونت باتن و مشاوران او با فرماندهان انگلیسی ایالات هند داشت. 14 فرماندار که هر کدام عمری را در اداره ایالات مربوط سپری کرده بودند. به تاریخ و فرهنگ پیچیده ایالات آشنا بودند. زبان های محلی را میدانستند. از جنبه های مختلف, هند و هندیها را میشناختند. تجزیه دو ایالت پنجاب و بنگال را تایید نکردند.

مونت باتن راه حل که با خود آورده بود, نام آنرا طرح یا نقشه بالکان گذاشته بود. به آنها فهماند همانطور که ما در منطقه بالکان, در هنگام تعیین مرز, خصوصیات و خواست های ملت ها را نادیده گرفتیم, مرز ها را تعیین کردیم. در هند نیز چنین باید کرد.

انگلیس در پشت پرده حوادث و وقایع را سازمان میدادند که در سر تا سر هند یکی پی دیگر اتفاق می افتاد:

در روستای نزدیک راولپندی در دو ساعت 100نفر را به قتل رساندند. روستا را به آتش کشیدند.

در حادثه مشابه آن در شهر کلکته 99 نفر به قتل رسید.

در حادثه دیگر در شهر بمبی جسد 41 نفر به وضع فجیع مثله شده در کوچه ها انداخته شد.

پولیس و نیرو های امنیتی که از قدرت و امکانات شان چیزی کاسته نشده بود. از کنترول و جلوگیری حوادث خشونت بار عجز و ناتوانی خود را پیش کردند. در جایگاه ناظر و تماشاچی قرار گرفتند.

نایب سلطنه رویداد های مذکور را به لندن اطلاع داد افزود:

چشم انداز در اینجا حال و هوای ملال آور دارد. من برای دست یابی به راه حل توافق شده برای آینده هند زمینه را محدود میبینم.

چندی بعد مونت باتن در یکی از جلسات پرده از روی طرح شیطانی لندن برداشت. تجزیه هند را یگانه راه حل ممکن و قابل دسترس برای بیرون رفت از بحران موجود اعلام کرد.

هیات انگلیسی بعد از اینکه در چهره پریشان هندی ها حالت رضا و تسلیم را خواندند. برای اینکه آنها را بیشتر از پیش مجاب کرده باشند. سه موضوع اساسی و سرنوشت ساز را که تا کنون از آنها به صورت رسمی و دقیق یاد نشده بود. در نشست ها و جلسات بعدی به ترتیب مطرح کردند:

الف: موجودیت 565 نفر نواب, راجه, مهاراجه, شاهزاده و حکمرانان محلی بود. قدرت آنها به حمایت بریتانیا در هند پا بر جا مانده بود. رهبران آینده هند خود را در مقابل آنها ناتوان میدیدند. وجود آنها را برای هند و پاکستان آینده, خطر بزرگ میدانستند. این گروه صلاحیت خود را به دولت بریتانیا داده بودند.

ب: عضویت هند و پاکستان آینده در دایره کامنولت, تحت رهبری بریتانیا وقتی مطرح شد که خطر فوق چون کوه مقابل نماینده های هند جلوه میکرد.

نماینده مسلم لیگ پیش دستی کرد. در پای کاغذ سفید امضا کرد. آنرا به مونت باتن تقدیم کرد. اظهار داشت کشور پاکستان از بدو تشکیل, عضو جامعه دومنیون و عضو کشور های کامنولت انگلستان خواهد بود.

خطر مذکور نهرو و دوست های او را نیز وادار ساخت که به پیروی از حزب مسلم لیگ, سندی را مبنی به شمول کشور هند در گروه کشور های عضو کامنولت و دومنیون ها به دولت انگلیس بسپارد و این خطر بزرگ را از سر راه هند دور سازد.

نماینده دولت بریتانیا وقتی توافق رهبری کانگره را در ارتباط به خواسته ها و مطالبات خود گرفت. گروه ( شاهزاده ها و راجه ها ) مانند قطرات باران در کویر ناپدید شدند. از بین رفتند.

ج: کشمیر که 90 در صد باشنده آن مسلمان بود. سال ها قبل به مبلغ 100 هزار روپیه هندی, از بازمانده های رنجیت سنگ خریداری شده بود و به گلاب سنگ فروخته شده بود. مهاراجه هاری سنگ, کشمیر را میراث گرفته بود. این استثنا باعث میشد که کشمیر, ایالت شاهزاده نشین به حال خود باقی بماند. نماینده دولت انگلیس به شاهزاده مذکور شانس انتخاب داد. در واقع حاکمیت و مالکیت او را در ایالت کشمیر به رسمیت شناخت. هاری سنگ حاکمیت اقلیت سک ها را در پاکستان, نا ممکن و موقعیت استراتیژیک ایالت کشمیر را خطری برای آینده خود میدید. دلایل ذکر شده اتخاذ تصمیم را برای او مشکل میساخت. شاهزاده مذکور به مونت باتن مراجعه میکند و تعیین تکلیف میکند. باتن با سخاوت تمام وعده میدهد. در صورتی که با هند بپیوندد. قوای نظامی جهت حفظ امنیت در اختیار او گذاشته میشود. در توافقات زیر پرده, مسلم لیگ, کشمیر را حق خود میدانست. به همکاری نظامیان انگلیسی, به کشمیر حمله کرد. بلوچ ها و پشتون ها را شبانه جهت حمله و غارت به کشمیر گسیل نمود. انگلیس ها در عین زمان کانگره و هاری سنگ را از وخامت اوضاع مطلع ساختند. قوای هندی که در نزدیکی مرز های کشمیر مستقر بود. به کشمیر مسلط شدند. پاکستانی ها را که دیر جنبیده بودند. از کشمیر بیرون کردند. معضل کشمیر زخم عمیق بین دو کشور باقی ماند.

نهرو که به وضوح دریافته بود که لندن از موضع مسلم لیگ به رهبری جناح حمایت میکند. ناچار با طرح لندن موافقت کرد.

دال: موضوع حیاتی و مهم که نایب سلطنه در فرصت مساعد از آن یاد کرد. موضوع بندر تاریخی کلکته بود. مسلم لیگ برای بدست آوردن آن پافشاری میکرد. ایالت بنگال به دور این بندر تاریخی گرد آمده بود. مونت باتن با مشاهده پریشانی در چهره هیات کانگره, بندر کلکته را جز هند گفت. به خواست مسلم لیگ اهمیت نداد.

حکومت بریتانیا در هند با گرفتن تضمین های اساسی از رهبران هند و پاکستان, منافع خود را در این دو کشور حفظ کرد. برای مصروف ساختن افکار عامه هند و پاکستان, کمسیون با صلاحیت را مرکب از نماینده های مسلم لیگ و کانگره ایجاد کرد. کمسیون تحت نظارت و هدایت انگلیس ها, اموال و دارایی های که از حاکمیت انگلیس در هند به جا میماند. ( بجز صد ها اسب مخصوص سواری و شکار و صد سگ که در نیروی پولیس خدمت میکرد. چون انتقال آنها به صرفه نبود. انگلیس ها آنها را بی رحمانه از بین بردند.) بین دو کشور هند و پاکستان تقسیم میکرد. کمسیون در این کار چنان دقت نمود که میخ زنگ زده و نعل کهنه را نیز شامل فهرست کرد. آنرا عادلانه تقسیم نمود. هدف انگلیس ها از نظارت دقیق در کار کمسیون و تقسیم عادلانه اموال و ثروت های به جا مانده, اثبات بی طرف بودن و بی غرض بودن دولت انگلیس در وقایع و رویداد های بود که در هند اتفاق میافتاد. انگلیس با نظارت دقیق از کار کمسیون میخواست به ملت هند و به جهان نشان دهد که حاکمیت دولت مردان بریتانیا در هند, از آغاز تا انتها به حق, عادلانه و به نفع مردم هند بوده است.

موضوع حیاتی و اساسی در تجزیه هند بعد از حصول آزادی, موضوع تقسیم ایالت های پنجاب و بنگال بود. نماینده دولت بریتانیا در هند عمدا به آن نپرداخته بود. این موضوع با اهمیت و پیچیده قبلا در پارلمان و کابینه بریتانیا مطرح بحث قرار گرفته بود.رهبران دولت انگلیس از عواقب کار میدانستند.

نخست وزیر انگلیس برای حفظ بی طرفی کامل دولت بریتانیا, در موضوع فوق و رعایت عدالت, هدایت میدهد. شخصی را پیدا کنند که در رشته حقوق تحصیل کرده باشد. پیشه وکالت داشته باشد. هیچ وقت به هند نرفته باشد. در مسایل مربوط به هند بی علاقه بوده, در مورد هند معلومات نداشته باشد. با هیچ فرد هندی دوست و آشنا نباشد. همچنان از رادیو و جراید در مورد هند چیزی نشنیده و نه خوانده باشد.

با مشخصات فوق شخص گمنام را بنام سیریل رادکلیف که در حومه شهر لندن شغل وکالت داشت پیدا کردند.

شخص مذکور را برای تعیین مرز بین هندو ها, سک ها و مسلمان ها در دو ایالت پنجاب و بنگال توظیف کردند. دفتری را با وسایل کار در اختیار او گذاشتند. فرد انگلیسی را که در امور جیوگرافی و جغرافیای این دو ایالت خبره بود. به صفت مشاور در اختیار او گذاشتند. ضمنا تعداد کثیر نقشه و مواد مورد ضرورت را نیز آماده کردند. شخص مذکور تا پایان کار اجازه نداشت, از محدوده کار خود دور شود. اجازه نداشت با کسی در تماس شود.

در واقع تبر را به دست شخص مذکور دادند که با چشم بسته با وارد کردن ضربات به سر و صورت میلیون ها هندی در بین آنها مرز تعیین کند. بعدا این مرز که هزار ها کیلو متر را در بر میگرفت. با خون هزار ها نفر رنگ آمیزی شد.

شخص مذکور را در پایان کار ذریعه هواپیما به هند بردند. هواپیما از بالا خطوطی میگذشت که او در تاریکی در روی کاغذ کشیده بود. شخص مذکور در برگشت, از گرفتن 2000 پوندی که برای او حقوق در نظر گرفته بودند. خودداری کرد.

برای دقت و توجه خواننده های گرامی این متن را از کتاب ( آزادی در نیمه شب ) نوشته لاری کالینز و دومنیک لاپیر, ترجمه پروانه ستاری, به عاریت میگیرم:

(( پاکستان, جغرافیای عجیب الخلقه که دولت انگلیس آنرا به وجود آورده بود و موجود مریض و ناتوان را بنام محمد علی جناح, حامی و خواستار آن معرفی کرده بود. دو ایالت ممتار بنگال و پنجاب از پیکر کوبیده شده و درد کشیده هند جدا میشد که با 1500 کیلومتر فاصله از هم در پای کوه های همالیا واقع بود. سفر دریایی از یک سر به سر دیگر پاکستان, مدت 20 روز را به دور نیم قاره هند در بر میگرفت.

پنجاب تاج سر هند با دریای خروشان اندوس, برابر وسعت کشور فرانسه با مزارع برنج و گندم خیلی ثروتمند, دارای پنج هزار سال سابقه تاریخی که به آن افتخار میبخشید. وارث این افتخارات پنج هزار ساله 16 میلیون مسلمان, 15 میلیون هندو و 5 میلیون سک بودند که در کوچه ها و پس کوچه های آن زندگی مشترک و د ر بازار های آن کار و فعالیت مشترک داشتند. افتخارات تاریخی مشترک, زبان مشترک و اقتصاد مشترک آن ها را با هم گره زده بود.. به پنجابی بودن خود میبالیدند. تقسیم آنرا غیر ممکن میساخت.

کشیده شدن شبکه راه آهن, شبکه های آبیاری موجب غنی شدن میلیون ها سک شده بود. هر نوع تقسیم, سک ها را با عبادتگاه های آنها و اماکن مقدس شان در اختیار مسلمان ها قرار میداد.

به عین ترتیب ایالت بنگال با 30 میلیون هندو و 35 میلیون مسلمان بیشتر از وسعت بریتانیا را داشت.

بنگال که مردم آن در اطراف شاخه های دریای گنگ و کوه های همالیا که به خلیج بنگال میریزد پراکنده هستند.

چه هندو چه مسلمان, همه از یک نژاد, دارای تاریخ و زبان مشترک و به یک فرهنگ واحد وابسته هستند.

سابقه فرهنگی بنگالی ها به پیش از مسیحیت میرسد. یک فرقه بنگالی ها که از دین بودایی بریده بودند با آمدن مسلمان ها به اسلام گرویدند. مسلمان ها در شرق و هندو ها در غرب باقی ماندند. اما آنها را فعالیت های گسترده اقتصادی صنعتی و زراعتی با هم نزدیک کرده بود.

برنج هندو ها در دستگاه مسلمان ها و کنف مسلمان ها در فابریک های هندو ها میرفت و باز تولید میشد.))

نماینده های دولت انگلیس در هند بعد از وقت کشی زیاد, به خواسته های خود رسید. انگلیس با طرح شیطانی خود به تجزیه هند موفق شد.

ساعت هفت شب سوم جنوری 1947 رهبران سازمانهای سیاسی موجود در هند:

آقای محمد علی جناح به نمایندگی از مسلمان ها و آقای جواهر لعل نهرو به نمایندگی از هندو ها و آقای سردار پاتل به نمایندگی از سک ها موافقت خود را در رابطه به تجزیه نیم قاره هند به دو کشور هند و پاکستان به مردم هند و جهان اعلان کردند.))

میلیون ها مسلمانی که شامل این تجزیه نشدند و در سایر شهر های هند به حیث اقلیت در محاصره هندو ها و سک ها باقی ماندند. کسی از آنها نمایندگی نکرد و آینده آنها را در هند پرآشوب در نظر نگرفتند

بعد از پخش اعلامیه فوق, مرز های که آقای سیریل رادکلیف در روی کاغذ کشیده بود. رهبران دولت انگلیس به بی طرفی و صداقت در این دست آورد افتخار میکردند. در ایالت های پنجاب و بنگال تطبیق شد. میلیون ها هندو, مسلمان و سک وطن, عبادتگاه, اماکن مقدس, مساجد, خانه, باغ و زمین, مال و ثروت خود را گذاشتند. با خشم و غضب مسلح مقابل هم در حرکت شدند.در نتیجه بزرگترین فاجعه که تاریخ بشر به خاطر ندارد در هند اتفاق افتاد. میلیون ها هندو, مسلمان و سک به جان هم افتادند. قرا و قصبات و شهر ها به آتش کشیده شد. بازار ها, کوچه ها, آبرو ها معابد و مساجد از خون و اجساد زن, مرد و اطفال پر شد.

در شهر امرتسر در پنجاب مردم طی محفلی از استقلال هند استقبال میکردند. در بیرون شهر یک گروه از سک های افراطی به خشم آمده بودند, قریه مسلمان ها را غارت میکردند. مرد ها را بیرحمانه میکشتند. به زنها مکرر تجاوز میکردند. آنها را با خود به نزدیک معبد میکشیدند. در آنجا گلوی آنها را میبریدند.

ایستگاه قطار شهر امرتسر از هزاران آواره هندوی پنجابی پر بود. هر قطار که به ایستگاه نزدیک میشد, در کنار واگونها میدویدند, از اطفال و دوستان جا مانده خود میپرسیدند. قطار نزدیک ایستگاه شد. رییس ایستگاه امر توقف داد. قطار توقف کرد. اما برخلاف هیچکس از قطار پیاده نشد. چهار نفر افراد مسلح راننده قطار را تهدید میکردند. رییس ایستگاه امرتسر که یکنفر سک بود, حدس زد حادثه اتفاق افتاده است. در هر واگون را که باز کرد. پر از اجساد دریده شده, تکه پاره شده زنها, مرد ها و اطفال بود که در کوپه ها روی هم افتاده بود. روی دیواره واگون آخری این جمله نوشته شده بود:

این تحفه استقلال برای پاتل و نهرو است

از درد های بیشمار ملت رنجدیده هند, مشت نمونه خروار ذکر شد. آنهای که از این محشر سلامت بیرون شدند. هزار ها کیلومتر فاصله را باید با پای پیاده, با وسایل خیلی ابتدایی, با بار و بنه دست و پا گیر, در دشت ها و بیابان ها, در سرما و گرما, گرسنه و تشنه, شب و روز, بدون وقفه میرفتند تا به مقصد میرسیدند. در مسیر راه با حیوانات درنده و دزد ها مواجه بودند.

پایانه نیم برگ فوق

طوریکه گفته شد, دولت بریتانیا به حکم تاریخ, ناگزیر بود بعد سالیان دراز, از بهشت بیرون شود. ثروت های پایان ناپذیر و در دسترس سر زمین پهناور هند را بگذارد. هند را به مردم آن بسپارد و دوباره به جزیره خود برگردد. اما انگلیس طوری که هند را ساده گرفته بود و ساده تر از آن اداره کرده بود, ساده رها نکرد. یا به عبارت دیگر هند را سالم و پاکیزه رها نکرد. آنچه را که شرافت و کرامت و اخلاق انسانی نفی میکند. انگلیس زیر نام سیاست در هند بکار گرفت. آنرا رشد داد و بار آورد و از خود بجا گذاشت. لکه ای بر لکه ها و زشتی به زشتی ها در چهره دیموکراسی و فرهنگ و تمدن بشر افزود کرد.

بقول جان گرنویل:

حوادث خونین و جنایت باری که در هند بین اقوام و مذاهب مختلف روی داد. چهره امپراتوری بریتانیا را لکه دار کرد.

(ص 624 تاریخ قرن بیستم )

هر گاه استعمار جهان را در چهره بریتانیا بخوانیم. در آن به لکه ها و زخمهای چرکین و عمیق بر میخوریم که , تاریخ و فرهنگ انگلیس ها را خیلی زشت و نفرت انگیز مینماید.

به قول آقای ویل دورانت:

استعمار انگلیس این امتیاز را به هندی ها داده که برای هر هدفی جز آرمان خود شان ( منافع هندیها ) بجنگند.

( کتاب دفاع از هند از ویل دورانت )

دولت بریتانیا طرح تجزیه هند را با مهارت زیر پرده رنگین و زیبای آزادی جا داده بود. طرح مورد نظر خود را به قسمت های مجزا و مرتبط به هم تقسیم کرده بود. برای تحقق بخشیدن هر جز آن دسیسه ها و نیرنگ های از قبل سنجش شده را بکار گرفت.

رهبران بریتانیا در هند وقت کشی کردند. با این روش خواستند به افکار عامه جهان بفهمانند که دولت انگلیس برای جلوگیری از وقوع حوادث ناگوار, تلاش های نهایی را بکار میبرد. عامل وقوع فاجعه مصیبت بار خود سری و خود خواهی هندی ها است. زمام داران انگلیس برای سبک کردن بار جرم و جنایت خود در نیم قاره هند, دلایل سبک و بی مقدار ذیل را عنوان کردند:

_ محمد علی جناح را فرد مریض روانی, معتاد و لجوج معرفی کردند. او را خیلی بزرگ جلوه دادند. با اتهامی که به او نسبت میدادند. شخص مذکور را مضحک تر از وضع موجودش جلوه میداد. او را مقابل دولت بریتانیا قرار دادند. او است که نرمش سیاسی ندارد. تجزیه هند را یگانه راه حل ممکن و موثر میداند. تهدید میکند: در غیر آن هند را به آتش میکشد. حکومت بریتانیا با وجود تمام توانایی و قدرت در برابر پافشاری او تسلیم میگردد.

_ رهبری انگلیس در هند, آقایان نهر و پاتل را در قبال رویداد های که با اعلام آزادی در هند واقع میشود, شریک جرم و جنایت خود معرفی میکند. آنها را اشخاص بیتجربه و احساساتی میگوید. طوری وانمود میکنند که اشتباه بزرگ تاریخی, در اثر ناپختگی و خامی آنها رخ میدهد. آنها را در موجودیت نیرو های استعماری در خاک هند, با صلاحیت تر از خود معرفی میکند. خود را در حاشیه میگیرند.

_ آقای نایب سطنه استدلال میکند که رهبران هندی مشکل را پیش میکشند. وقتی هیات رهبری انگلیس متوجه اختلافات موجود بین هندی ها میشوند. تجزیه هند را طبق نظر هندی ها پیش میرد. چه بی اساس و میان تهی

_ جالب تر از همه که در مقابل مرد فقیر و بینوا, مهاتما گاندی فقید, استعمار انگلیس در هند مستقر است. گاندی و هواخواهانش را به زندان میرد. گاندی در بیغوله ها در بین نجس ها در نهایت درد و رنج به سر میبرد. او را از صحنه فعالیت ها و زد و بند های سیاسی بیرون میکند. بر خلاف در مقابل فرد مریض و علیل چون جناح عاجز میماند. گاندی مردم و اجتماع خود را درک کرده بود. او به صورت قاطع و علتی مخالفت خود را با دسیسه های انگلیس اعلام کرد گفت:

هند را به خدا و به هرج و مرج بسپارید. ما از بین آتش عبور میکنیم, پخته میشویم. هند را تجزیه نکنید.

_ در جای دیگر بهانه میتراشند که شخص نایب سلطنه شخص تازه کار بود. تحت تاثیر احساسات و خوشبینی های نهرو و پاتل قرار گرفت. در حالی که او با خاندان سلطنتی بریتانیا پیوند نزدیک داشت. از مکتب چرچیل درسهای لازم را فرا گرفته بود. سیاستمدار با تجربه و کار کشته بود. قبل از این پوست های مهم و حساس سیاسی و نظامی را اداره میکرد. مسولیت اداره مستعمرات بریتانیا را در جنوب شرق آسیا به عهده داشت. نهرو را سال ها قبل می شناخت. او را برای آینده هند تربیت و آماده کرده بود. نهرو را در کنار او در موتر سر باز در جاده های سنگاپور دیده بودند. سایر سیاستمدارا های انگلیس او را انتقاد کردند.

او در جواب آنها گفته بود که نهرو نخست وزیر آینده هند است. دروغگو حافظه ندارد. رفتار غیر معمول و خلاف آیین سیاسی و فرهنگی انگلیس ها, آقای جواهر لعل نهرو یگانه هندی بود که آقای مونت باتن در خانه او مهمان میشود. ادعای پوچ دولت انگلیس پنبه نا جوری است که در چهره تاریخ میزند.

_ در جای علت وقوع حوادث فوق را در هند, ناشی از ضعف ماشین اداری, امنیتی و نظامی انگلیس عنوان میکنند که در هند فرمان میراند. در زمان جنگ در اثر کمبود استخدام افسر ضعیف و از هم پاشیده بود. سازمانهای فوق با نفوذ, تجربه و امکاناتی که داشت. قرنها هند را اداره کرده بود. 2,5 میلیون هندی در این سازمانها صادقانه به نفع حاکمیت انگلیس در هند خدمت میکردند. طوری که از نیرو های هندی در میدانهای جنگ در خارج از هند به پیمانه کافی استفاده شده است. تعداد 656 حکومت محلی طرف اعتماد حاکمیت انگلیس در هند, دارای تشکیلات نظامی و امنیتی در قلمرو خود بودند. حاکمیت برهمن ها و موجودیت دیوار طبقاتی در هند نیز در خدمت حاکمیت انگلیس ها بود. همه اینها یکباره از هم پاشید و سبب نگرانی و دست پاچگی انگلیس ها در اداره هند شد..

هر گاه واقعا چنین شده باشد. مسافرت های نایب سلطنه با خاطر آسوده با تشریفات گسترده در پنجاب مرکز خشونت ها در حضور میلیون ها پنجابی گواه آن است که امنیت وجود داشت.

آقای مونت باتن با اعضای هیات خود به شهر پیشاور میروند. در موتر سرباز با خانم خود از مقابل میلیونها پشتون و بلوچ مسلح عبور میکند. آیا نمیتوان آنرا نشان از امنیت در هند دانست.

این دلایل دور از واقعیت را کلمنت اتلی نخست وزیر و جورج ابل مشاور او برای مونت باتن دیکته میکنند.

مطلب زیر را طور نمونه از کتاب آزادی هند شاهد میگیریم. شاهد عینی شهر کلکته را در سالهای نزدیک به آزادی هند, به خواننده های گرامی معرفی میکند:

((هر گاه پوشش دروغین که شهر کلکته را گرفته, از آن بیرون شویم تا چشم کار میکند, لجنزار انسان گسترده است که از نظر جمیعت, متراکم ترین نقطه کره زمین بود. 400000 گدا و از کار افتاده, 40000 جزامی را در خود جای داده بود. محل سکونت آنها جهنمی آلوده و متعفن بود. کوچه ها و پس کوچه هایش تو در تو و درهم و برهم که در حاشیه آن فاضلاب رو باز پر از زباله و ادرار و مدفوع جریان داشت و جولانگاه مگس و موش و سوسک و پشه بود. آبی که در لوله های نادر آن شهر جریان داشت, از رود خانه هوگل که معمولا آلوده به اجساد متلاشی شده بود گرفته میشد. زمینداران بیرحم و مالکان برای گرفتن اجاره بها هفته یکبار در آن به دوره میافتادند.

در لحظاتی که هند در شرف آزادی بود, 3000000 انسان در کلکته از گرسنگی رنج میبرد. وضع آنها به مراتب بدتر از اردوگاه کار اجباری هیتلر بود.

مردم گرسنه و بی چیز مجهز با تعصبات قوی و ریشه دار مذهبی به جان هم افتاده بودند و کشتار همگانی بعد وقایع حوت سال 1946 به اوج خود رسید.

از جمله 275 میلیون مردم هند بعد از جدا شدن از پاکستان, 70 میلیون آن نجس ها بود,50 مسلمان, 7 میلیون مسیحی و 6 میلیون سک بود. تعداد جزامی های هند برابر نفوس سویس, به تعداد اهالی بلژیک کاهن داشت. 15 میلیون سادو و 20 میلیون بومی عقب افتاده, 10 میلیون خانه به دوش و 10 میلیون هندی از سو تغذی رنج میبرد.

هند با داشتن یک تعداد ثروتمند به سطح جهان, 300 میلیون روستایی را نیز در خود داشت که با مرگ دست و گریبان بودند. 83 در صد مردم هند بیسواد بود. 1/4باشنده های شهر های بزرگ در کنار خیابان تولد میشدند, زندگی میکردند در همان جا بزرگ میشدند. در کنار خیابان زنا میکردند و میمردند. 60 هزار کیلومتر سواحل آن کشور نمیتوانست سالانه بقدر نیم کیلو ماهی برای مردمش بدهد.

هر گاه از این صحنه ها بگذریم, به قول جان استوارت میل:

هند برای طبقات بالا بریتانیا تفریح در هوای آزاد بود.

ویل دورانت توضیح میکند:

سیاست استعماری انگلیس باعث سقوط اقتصاد و سقوط اقتصاد باعث انهدام اجتماعی شد. طبق سیستم مالیاتی انگلیس, هر هندی مجبور بود از خاک خود به بیگانه ( انگلیس ) مالیه بدهد. در صد مالیات نسبت به تولید ناخالص در هند بیشتر از هر کشور جهان است. ( کتاب دفاع از هند از ویل دورانت )

از قول علامه غلام محمد غبار مورخ برجسته کشور:

مقیاس ظلم دول استعماری اروپا در مشرق زمین, تنها استثمار و بهره کشی از مستعمرات آنها نیست. بلکه آنچه را میتوان جنایت استعمار نامید, این است که آنها فرزندان یک مستعمره را طوری تربیت میکنند که آنان خیانت به وطن و خدمت به دشمن وطن را مایه افتخار و در عین حال یک کار شایسته و طبعی میداند.

آقای جواهر لعل نهرو مبارز نستوه آزادی هند, 9 سال عمر خود را در زندان استعمار سپری کرد. دو بار به مقام رهبری حزب کانگره دست یافت. گفته خانم نایتگل انگلیسی را که در سال 1878 درمورد وضع هند گفته بود:

( دردناک ترین منظره که در شرق به چشم میخورد و شاید در سراسر جهان بی نظیر باشد, منظره دهقان ها در امپراتوری شرقی ما است.)

آغاز یکی از نامه های خود قرار میدهد:

ضعف و نادانی توده ها را موجبات برای آغاز و استقرار حکومت استبدادی میداند. نهرو ملت هند و ملت انگلیس را که هر دو محروم و ستمدیده هستند, در یک ردیف قرار میدهد. عامل بدبختی آنها را تسلط نظام امپریالستی معرفی میکند. سودی که در اثر غارت مستعمرات به بریتانیا میرود, نصیب طبقه خاص نمیشود. ابلهانه است که ما از انگلیس ها کینه بگریم و علیه آنها دست به خشونت بزنیم. باید سیستم را عوض کرد. این مهم نیست که چه کسانی دستگاه را اداره میکند. آنچه نادرست است, روش و سیستم است.

گاتدی فرزند هند بود. گاندی برای شناخت هندی ها 30 سال سرگردانی کشید. او در برنامه های نیایش خود, میلیون ها هندو و مسلمان را دور خود جمع میکرد. جلو گسترش خشونت و وحشت را میگرفت. با فروتنی که ویژه او بود, آنرا به حساب خود نمیآورد میگفت:

ما ابزار دست خدا هستیم. او به هر سازی که بخواهد ما را میرقصاند.

گاندی به اساس شناختی که از مردم خود داشت, اطمینان داشت که مردم هند از بین دود و آتش راه خود را پیدا میکنند. مطلب زیر گواه شناخت گاندی از مردم هند و مصداق خوب برای گفته او است:

در حال و هوای استقبال از آزادی هند, شهر کلکته میبایست از خشونت منفجر میشد. اما چنین نشد. دسته های مسلمان و هندو به دعوت کاندی به سوی مرکز شهر روان شدند. این راهپیمایی توسعه یافت. جو شهر رفته رفته تغییر کرد. اوباش های شهر در جنگل خارج شهر, چاقو ها و کارد های خود را غلاف کردند و به اتفاق پرچم آزادی هند را برافراشتند و به میان مردم آمدند.

مسلمان ها دروازه مساجد را بروی گالی ها باز گذاشتند و آنها مسلمان ها را برای دیدن شمایل عجیب و غریب الهه ای نابودی دعوت کردند. مردمی که تا 24 ساعت قبل آماده بودند که گلوی هم دگر را ببرند, به هم دست دادند. زنها و اطفال هندو و مسلمان چون عضو یک خانواده با هم شرینی تعارف کردند.

گاندی خود و اصول خود را به فرماندهان انگلیس چنین معرفی کرد:

ممکن است شخص حقیر و ناچیز باشم. اما, وقتی حقیقت به وسیله من سخن میگوید, شکست ناپذیر هست

من از امتیاز ها و انحصار ها نفرت دارم. هر چه که نتواند با توده های مردم تقسیم شود؛ گناه آلود و حرام است.

نادرستی هر چند که در مورد آن تبلیغات فراوان صورت گیرد, حقیقت نخواهد شد و حقیقت هر چند هیچ کس آنرا نپذیرد, نادرست نخواهد شد.

حاکمیت انگلیس در هند مانع رسیدن گاندی به توده های هند شد. گاندی در مدت 30 سال سرگردانی در هند, بیشتر از 2700 روز را در زندانهای استعمار سپری کرد. در فرصت کوتاه که برایش میسر بود. تلاش کرد که مردم خود را بیدار و وطن خود را از تسلط استعمار و در نهایت از تجزیه کردن نجات بدهد. انگلیس تا موقع به گاندی اجازه و امکان فعالیت داد که منافع و اهداف انگلیس تقاضا میکرد. در موارد که سیاست و زور کارآیی نداشت. از موجودیت او استفاده کردند.

مونت باتن وقتی از کنترول اوضاع عاجز آمد. از گاندی تقاضا کرد که به کلکته برود و مردم خشمگین را به آرامش دعوت کند تا او در فرصت مساعد اهداف خود را دنبال کند. گاندی قبلا اوضاع را پیشبینی نموده بود و در روزه خاموشی روز دوشنبه که مانع از حرف زدن او در قصر نایب سلطنه شد. موضوع را در یاداشت به او گوشزد کرده بود که همه این حوادث برخاسته از برنامه تجزیه هند است که شما پیش میبرید. انگلیس به آن ترتیب اثر نداد.

گاندی میدانست که تسلط انگلیس هیچگاه برای ملت هند مفید نبوده. انتظار داشت حالا که به خواست خود هند را ترک میکنند. برای جبران گذشته های خود, قدری نرمش نشان بدهند. هند مریض و از پا افتاده را بیشتر از این زجر ندهند. به همین امید, در مواقع حساس مردم خود را به آرامش دعوت کرد. با نهایت بزرگوار و گذشت, آخرین لقمه نان مردم خود را به شکل نقد و جنس به دولت انگلیس تقدیم کرد. انگلیس از این زمینه استفاده کرد. میلیونها هندی را به نفع خود به جبهه جنگ فرستاد.

با تاسف باید گفت که از وجود گاندی در هند, از مبارزه و فعالیت های گسترده و توده ای او بیشتر دولت انگلیس سود برد تا مردم هند. زیرا آنچه که دولت انگلیس میخواست در هند انجام داد:

- هند و پاکستان را بستر مناسب و مصون برای سرمایه های خود ساخت.

- طبقه بورژوازی هند و پاکستان را برای حفظ منافع خود به گرو گرفت.

- سرنوشت ایالت کشمیر و مهاراجه مربوط آنرا در آخرین لحظه مطرح کرد. در صورتی که به مقاومت هندی ها مواجه میشد. برای حفظ منافع خود, به بهانه حمایت از حق قانونی مهاراجه مذکور در کشمیر باقی میماند.

- نیم قاره هند را به صورت زشت و ظالمانه از هم درید. اختلافات فرقه ی و ده ها اختلاف و بدبختی ریشه دار را در آن بجا گذاشت.

- پاکستان, جغرافیای ناقص را به وجود آورد که مایه جنگ ها و ناآرامی ها در منطقه شد.

- موضوع کشمیر را به صورت حل ناشدنی بین دو کشور هند و پاکستان منبع خشونت باقی گذاشت. هر گاه در کشور های هند و پاکستان, سیاست علیه منافع بریتانیا پیش گرفته شود. خیلی ساده این کشور ها را علیه هم تحریک مینماید و مسله کشمیر به صورت حاد مطرح میشود. از این طریق منافع خود را حفظ میکند.

- برای این که زمام داران پاکستان دست از پا خطا نکنند. موضوع حل ناشده موافقتنامه دیورند بین افغانستان و پاکستان, تهدید بالقوه است که تمامیت پاکستان را تهدید میکند.

دیدیم که در میز مذاکره صراحت و قاطعیت گاندی به منافع و مذاق انگلیس خوش نخورد. با همدستی کانگره او را تحقیر کردند. موجودیت او را نادیده گرفتند. نماینده دولت انگلیس در بسا موارد در غیاب گاندی, از ضعف و نگرانی هندی ها استفاده کرد. به خواسته ها و مطالبات خود رسید. گاندی در لجنزار ها و در بیغوله ها با نا امیدی شب را به روز میآورد. انگلیس هند را تجزیه کرد. حال و آینده سرمایه های خوابیده خود را در اقتصاد ملی هند تضمین کرد.

اکنون بر هندی ها است که به پاس قدردانی از قرنها خدمات و زحمات دولت انگلیس در خاک خود, از آقای لوی مونت باتن نماینده مردم و دولت بریتانیا قدردانی نمایند. آقای جواهر لعل نهر, نخستین نخست وزیر هند به نمایندگی از ملت هند از آنها سپاسگذاری کرد.

نهرو به پاس بزرگواری آقای مونت باتن, پیشنهاد کرد که به حیث اولین ریس دولت هند, این عالی ترین مقام را بپذیرد. مقامی را که مهاتما گاندی شایسته آن بود. به مونت باتن تفویض کرد.

به تعقیب پیشنهاد نهرو, گاندی هم به دفتر کار مونت باتن رفت و از او خواهش کرد که دعوت کانگره را بپذیرد. از باتن و انگلیس ها قدردانی کرد.

به قول نویسنده آزادی در نیمه شب, برای اولین بار ندای وجدان آلوده و خفته مرد انگلیسی به گوش رسید که میگفت:

این مرد چقدر بزرگوار و قدر شناس است, چقدر با گذشت است.

با وجود آن که وطن او را اشغال کردیم. ثروت آنها را به غارت بردیم. فقر و بدبختی را به آنها دادیم. او را سال های متمادی در عقب میله های زندان نگاه داشتیم. تحقیر و توهین کردیم. ناسزا گفتیم. او را به هیچ گرفتیم. او هنوز بزرگوار است. از شدت تاثر به گریه میافتد. اما این ندا زود خاموش میشود. انگلیسی دوباره به قالبی میرود که بود. از گاندی تشکر میکند.

یگانه موجود نا موافق و خار مخالف که بعد از رفتن انگلیس در هند باقی میماند. بودن مهاتما گاندی و فعالیتهای موثر و گسترده او بود که استحکامات انگلیس را از بیخ و بن نابود میکرد. مهاتما گاندی, این مرد بیشتر برهنه بود که دولت انگلیس با تمام قدرت و توانایی نظامی, اداری و سیاسی, از او خوف داشت. چرچیل مرگ او را خواستار بود.

نماینده دولت انگلیس که لحظه کوتاه از قالب خود بیرون شده بود و مختصر اوصاف انسانی در او ظاهر شده بود. با گاتدی دست داد. وقتی گاندی از قصر او بیرون شد. دستور قتل او را صادر کرد.

21,5,2013,

تتبع و نگارش از: انصاری

منابع و ماخذ:

نگاهی به تاریخ جهان, نوشته جواهر لعل نهرو

آزادی در نیمه شب, نوشته لاری کالینز و دومنیک لاپیر

افغانستان در پنج قرن اخیر, نوشته محترم صدیق فرهنگ

افغانستان در مسیر تاریخ, نوشته علامه غلام محمد غبار

تاریخ تمدن, نوشته ویل دورانت

پتر کبیر, نوشته الکسی تولستوی

تاریخ قرن بیستم, نوشته جان کرنویل

تاریخ ادیان جهان, تالیف استاد عبدالعظیم رضایی

تاریخ تمدن اسلام, اثر جورجی زیدان

تاریخ ادیان, نوشته داکتر محمد عبداله راز

آثار داکتر علی شریعتی

ایدیالوژی و قدرت, نوشته

سردار کابلی, تالیف کیوان سمیعی

سیمای خلیفه دوم, تالیف حاج ملا عبداله عبیدیان

بهترین لحظه های زندگی چرچیل, نوشته روی چنگیز

تاریخ بیهقی, نوشته ابوالفضل محمد بیهقی

استفاده از یاداشت های شخصی

نظریات