گیاهخواری٬ طبیعت گرایی٬ طب سوزنی

www.khanjany.com

از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی

آنان که حکم اعدام مسیح را شرعاً اعلان کردند ملایان و علمای یهود بودند که بسیاری از آنان دکان طبابت داشتند. همین‌ها بانیان اولية دانش طب ‌محسوب می‌شوند. فیلون یهودی یکی از اطبای بزرگ آن دوران بود که مروج فلسفه ارسطو و تبدیل اين فلسفه به الهیات یهود محسوب می‌شود. از قدیمی‌ترین جادوگران (اطباع) در سراسر جهان ملایان یهود بوده‌اند. دانش پزشکی هم از جنبه ورد و جادو و جن‌گیری و هم از جنبه گیاه درمانی ريشه درروحانیت منافق یهود دارد که دين را دکان تجارت ساخته بودند و بزرگ‌ترین ‌کارخانه تولید مذهب ضد مذهب در تاریخ بشر محسوب می‌شوند. و اينك عروج مسیح که همان غیبت مهدی است بشریت را به قحطی روح(روح الله) مبتلا ساخته است تا آن حد که هر دلقك دجالی را بعنوان شفاگرمسیحانی می‌پذیرد و خود را به اشد مسخره‌گی می‌کشاند و غایت این مسخره‌گی‌ را می‌چشد تا شاید بخود آید و توبه کند و جداً مشتاق مسیحا گردد و خود را ازمالیخولیای اين درمانی‌های مدرن برهاند.

www.khanjany.com

از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی

و اما اينك خام‌خواری و شلغم پرستی و قارچ درمانی و انرژی درمانی وهیپنوتیزم درمانی و یوگا درمانی و رقص درمانی و ورزش‌ درمانی وموسیقی درمانی و درمان کوانتومی و تلقین درمانی و جنون "تکنولوژی فکر" و...تمامی آخرین مرحله از ظهور جهل درمانی و خود- فریبی درمانی می‌باشد که انواع کفر درمانی می‌باشد و ادامه تاریخی درمانهای خرافی بشر است که هنوز هم نمی‌خواهد به خودش باز گردد و خودش را نیز لاقل یکی از علل بیماری خود تلقی کند. همه این درمانی‌های نو به نو که جز غارت جیب و جان و عقل بشرکاری ندارد عذاب گریز بشر از وجدان دینی است که نمی‌خواهد خود را خطاکار و گناهکار بداند و لذا نمی‌خواهد کمترین تغییری در نگرش و راه و روش زندگیش ‌پدید آورد. اینهمه عذاب و رسوانی و جنون فقط حاصل انکار بشر متکبر نسبت به دین خداست. بشر هرگز تا این حد احمق نبوده است. بقول مولای رومی

حماقت٬ عذاب الهی و لاعلاج است و لذا عیسی(ع) گريخت

www.khanjany.com

از کتاب مالیاخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی

بسیاری از جراحیهای مدرن از قدیم الايام رایج بوده و در دورانی منقرض شده و دوباره بکار آمده است. در گزارشاتی از طب بقراط و بوعلی و طب کاهنان مصری شاهد جراحیهای آپاندیس و کلیه و لوزه‌ها هستیم. در مصر باستان دوره فراعنه جراحی رونقی عجیب یافته بود و حتی در بسیاری موارد برای معالجه جنون٬ جمجمه را می‌شکافتند تا به اصطلاح بخارات مغزی متصاعد گردد! ولی در هیچ موردی گزارشی از درمان وجود ندارد همانطور که مثلا امروزه فقط شاهد تبلیغات فریبند٬ پیوند قلب و کلیه و مغز و امثالهم می‌باشیم و به ناگاه مدتی بعد آنهم اتفاقاً معطوم می‌شود که در هیچ مورد موفقیتی در کار نبوده و بیمار مرده است. ولی گزارش این مرگها هرگز رسما اعلان نمی‌شود زیرا قداست این صنعت را زیر سئوال می‌برد و ایمان علمی برباد می‌رود و تجارت پزشکی در خطر می‌افتد و امپراطوری‌های جهانی بیمه ورشکست می‌شوند.

www.khanjany.com

از کتاب مالیاخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی

در جریان اين جدانی و نفاق بین تن و روان٬ اطبای قدیم چین براساس نجوم خاص خود نقاطی را در بدن انسان کشف کردند که امروزه ثابت شده است که نقاط گرهها و انشعابات عصبی میباشند که موسوم به عقدههای عصبی نیز هستند. فن طب سوزنی محصول اين مکاشفه بوده است که هنوز هم به شیوه فنیتر و تکنولوژیکیتر انجام میشود و تقریباً حتی خاصیت تسکین موقتیاش نیز در حال از دست رفتن است و بیشتر مبدل به نوعی اشرافیت و سرگرمی طبی شده است که اخیراً با استفادة داروهای مخدر برخواص تباه شدهاش میافزایند ومیل به نجات این تجارت در حال انقراض را دارند.

جنبه دیگری از طب سنتی چین استفاده از گیاهان دارونی ویژة آن سرزمین است که عموماً مخذرات و مسکنهانی قوی هستند که گاه موجب بیهوشی نیزمیشوند. اين جنبه از طب در هند و مصر و بونان باستان و نیز ایران باستان ريشه داشته است که مصرف حشیش و ترياك و معجونهای اين مخذرات از جمله محوری ترین جنبه کاربردی اين طبابتها محسوب میشده است که تا به امروز نیز بخشی بسیار مهم از داروی سازی را تشکیل میدهد و مولد داروهای مسکن و روان گردان است و ادامه تکاملی همان طب میباشد. استفاده از این داروهای مسکن و روان گردان و بیهوشیزا امروزه رونقی هولناك يافته و بصورت مصرف دائمی برای بیماران تجویز میشود و جریان درمان محسوب میگردد در حالی که در طب قدیم فقط برای موارد اضطراری و جراحیها بکار میرفت

www.khanjany.com

از کتاب مالیاخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی

بشر دورهای بس طولانی گیاهخوار و میوه خوار و خام خوار بود. دوره گوشت خواری حرفهای بشر همزمان با پیدایش آتش میباشد وگرنه بشر بخودی خود میلی به خوردن گوشت و خون ندارد مگر این که با پخته شدن تغییر طبع دهد. آنگونه که آثار باستان شناسی جدید نیز ثابت میکند بشر در دورانهای قبل از کشف آتش دارای عمری بس طولانی نیز بوده است و این دال بر سلامتی جسمانی او میباشد. نظریه کمونهای اولیه که دال بر جوامعی بسیار صالحانه وعادل میباشد مربوط به اين دوره از تاریخ است که با کشف آتش عمر این دوره نیز بسر آمده است زیرا گوشت خواری موجب حرص و شهوات و حسد و سلطه گری و تولید انرژی شدید در بشر شد و بجان یکدیگر افتادند و آن جامعه طبیعی وعادلانه بسر آمد. همین انرژی کاذب موجب فعالیتهای شدیدتر شد و منجر به اختراعات گردید و فنون و قدرتهای تسلیحاتی پدید آورد و جامعه را طبقاتی نمود و سلطهگری و استثمار رخ داد و دوران توحش و تمدن توأمًا پدید آمدند. چرا که تمدن چیزی جز توحش مهار شده نیست و دارای ذاتی واحد است. بشرهر چه بواسطه مصرف گوشت وحشیتر و حریصتر و شهوانیتر شد متمئنتر شد. پیدایش آتش فقط موجب گوشتخواری بشر نشد بلکه بتدریج بشر هر خوراکی را با آتش پخت و مواد حیاتیاش را سوزاند و نابود کرد و سپس خورد ولذا بدنش را مسموم و قحطی زده و لذا حریصتر و بلعنده تر و لذا ظالمتر و مریض تر ساخت. و امروز هر غذانی را با لیزر کاملاً نابود میکند و با مواد اسیدی کاملاً مسموم میکند و بصورت کنسرو شده به مصرف میرساند . اين همانغذاهای دوزخی است که در قرآن تحت عنوان "سقر" ذکرش رفته است که به معنای تفاله میباشد. آتش موجب تفاله خواری و مرده خواری بشر شد. تجربههای گیاهخواری و خامخواری در دوران اخیر نیز این واقعیّت را ثابت میکند که تا چه حدی اکثریت امراض جسمانی حاصل آتش و آتشخواری بشراست. ولی این تجربیات درباره امراض عصبی و روانی هیچ پاسخی مثبت نداد وبلکه موجب تشدید اين نوع امراض گردید و لذا اين نهضت را بسرعت به بنبست و انحلال کشانید زیرا بسیاری از کسانی که بواسطه گیاهخواری و خامخواری موفق به درمان امراض خود شده بودند به لحاظ عصبی و روانی مبدل به انسانهانی بغایت رنجور و غیرقابل تحّمل شدند و از حیات اجتماعی ساقط گشتند و برخی نیز دچار افسرده گی های شدید شده و خودکشی نمودند که صادق هدایت یکی از این نمونههای مشهور و حكيمانة این نهضت است که از بانیان این نهضت در تاريخ معاصر میباشد. اين تجربه ثابت کرد که

انسان چیزی برتر از تن است که درمانش فقط با تغذیه سالم ممکن شود. اين نهضت نیز شعبهای اعتراضی و تکمیلی از نگرش ماتریالیستی و ناتورالیستی (طبیت پرستانه) بود همانطور که سوسیالیزم مدرن نیز شعبه ای از سرمایه داری و تکنولوژیزم بود و لذا دوباره به مبداً خود بازگشت.

ولی با اینحال نبایستی آتش را علت العلل آين آمراض دانست بلکه آتش خود معلول آمر دیگری بود که انسان غریزتا آترا کشف نمود و آن بیزاری انسان از آن دوره از حیات شبه بهشتی خود بود. همانطور که آدم و حوا هم از حیات بهشتی خود بیزار شدند و ذاا طالب خروج از آن گردیده و میل به آتش و دوزخ یافتند. زندگی بهشتی طبق نشانههای دقیقی که در قرآن دارد يك زندگی بسیارعادی در دامن طبیعت میباشد که انسان را کاملاً بینیاز میسازد. و لذا زندگی دوزخی همان زندگی صنعتی و ضدٌ طبیعی بشر است. صنعت که از آتش پدید آمد معلول بیزاری بشر از طبیعت و زندگی صد در صد طبیعی بوده است. امروزه هنوز هم میتوان این بیزاری را در مهاجرت روستائیان به شهرها درك نمود که ادامه تکاملی و نهانی همان بهشت تاریخی بشر بر علیه طبیعت میباشد. این همان بیزاری از حیات بهشتی است که وجود بشر را طالب دوزخ و امراض

میسازد و بقول قرآن کریم . عذابها را واجب مینماید. درواقع بشر در حیات بهشتی اش در آغوش طبیعت بتدریج مسئله دار گردید و شاکی شد و بقول معروف حوصلهاش سررفت و دچار تورّم زمان گشت زیرا دچار سهویت و غفلت از حقّ وجودش شده و خداوند را از یاد برده بود و لذا با خودش به بنبست و پوچی رسیده بود و مترصد راه خروجی از این وضع بود. درواقع بشر ایمانش را از دست داده بود و لذا هیچ انگیزهای برای آن حیات بی دردسر نداشت و مبتلا به دردٍ بی

دردی گشته بود که علاجش آتش بود. علی(ع) میفرماید: "اگر همه مردمان جهان٬ مومن میبودند هرگز شهری بنا نمیشد." حضرت رسول اکرم(ص) نیز میفرماید: "طالبان کسب معرفت علی لایق حیات بهشتی هستند." از این دو کلام میتوان راز خروج بشر از حیات بهشتی در آغوش طبیعت را درک نمود و نیز علّت پیدایش صنعت و شهرهای مدرن را و راز آتش پرستی بشر را که همان صنعت پرستی در مقابل طبیعت است. پس بشر بمیزانی که از طبیعت بیزار شد باطناً رنجور گردید و پس از خروج از طبیعت و ورود به عرصه صنعت اين بیماری روانی بصورت امراض متنوع جسمانی امکان بروز یافت. گونی که آتش موجب ذوب نفس بشر شد و آن ثقل و سیاهی حاصل از کفر و بیمعرفتی را برون افکند. دوزخ٬ یعنی حیات صنعتی قلمرو ظهور و بروز سیاهیها و ثقل و جهل و جنون نفس بشر است. و اين همان حقَ دوزخ است و حقّ امراض و عذابها که حقَ برون افکنی کفر نفس میباشد.

بنابراین سلامت و حیات بهشتی٬ مقرون ایمان و کسب معرفت و تعالی معنوی میباشد و علت و معلول یکدیگرند. درواقع در همین حبات دنیوی نیز بهشت و سلامت تن و روان٬ اجر ایمان و معرفت و استمرار اخلاص و معنویّت است و در غیر اینصورت٬ سلامت بخودی خود مبدذل به بزرگترین بلا و بنبست میشود. انسان کافر و جاهل اگر سالم و بیعذاب و بی دردسر و دغدغهها باشد مبذل به دیوی آدمخوار و خطرناك میشود و اصلاً خودش را میدرد. و دوزخ طبق قرآن کریم و طبق تجربة بشر در حیات صنعتی و مدرنیزم تماما غل و زنجیرهاست که نفس کافر و یاغی و متکبّر بشر را مهار میکند و انرژیهایش را دفع میسازد و امکان ادامه بقا می بخشد.

واژه "پزشکی" که از زبان پهلوی است از ريش "پُزش" است که به معنای پخت و پز میباشد که عملی ناشی از آتش است و گویا نخستین پخت و پز به منظور تولید دارو پدید آمده است که منسوب به جماعت داروسازان گردیده و مولد نام "پزشك" شده است که بنظر میرسد خلاصه شد "پزشکاری" باشد که همان جریان داروسازی بوده که معجونهای دارونی تولید می نموده است.

بیزاری و حتّی وحشت مرگبار بشر مدرن از طبیعت که او را به عداوت تا سرحذ نابود سازی طبیعت کشانیده و هر چیز طبیعی را خوار میشمرد و عاشق کالاهای مصنوعی است راز همة امراض جسمی و روانی و عاطفی اوست که مستمراً افزایش یافته و لاعلاج تر میگردد. این هسان دوزخ پرستی حاصل از کفر و جهل اوست که او را محتاج به صنعت نموده و فقط در هوای مسموم شهرهای صنعتی احساس راحتی میکند و با این حال. آرمان ذاتیاش برای چند روزه زندگی در آغوش طبیعت٬ فراموش نشده و با همین آرمان میتواند این حیات دوزخی را ادامه دهد و تحمّل کند این همان یاد بهشت از دست رفته است که هنوز هم کمابیش در رویاهای بشری به یادش میآید و مولد مدینهای فاضله میشود.

تجربة انقلاب سوسیالیستی مانو و مخصوصاً پولپوت در کامبوج که بنای يك تمدن تماماً طبیعی و کشاورزی را در سر داشت نشان داد که بشر تا پاك نگردد و به خدای خود روی نکند تاب تحمل زندگی طبیعی و بهشتی را ندارد. شکست این انقلابات که مبدل به فجایعی عظیم شد ثابت کرد که بشر کافر ذاتا از بهشت فراری است و بدون آتش صنعت امکان بقا ندارد. فقط آنکه درد انسان بودن دارد و در حقَّ اين درد میاندیشد و تلاش میکند لایق بهشت و سلامت و عزّت و بینیازی است و در غير اینصورت این درد بی دردی علاجی جز آتش ندارد و برای لقمه نانی بایستی شبانه روز جان بکند و انرژی کافرانهاش را تخلیه سازد تا بتواند ساعتی خواب و قرار یابد.