سرطان٬ ایدز و بیماریها٬ اعتیاد٬ ناکامیها و شکست ها٬ عرفان درمانی٬ عمل جراحی٬ واکسنها٬ آنتیبیوتیک ها٬ تب برها و پزشکی مدرن
فلسفهٔ بیماری
__________________________________
https://t.me/khanjanyaliakbar/1692
۸۶۰- مثلاٌ وقتی دل درد می گیریم و فوراً به جستجوی علت و سبب آن در بیرون از خود برمی آئیم تا مثلاً غذائی را که خورده ایم و یا آب و هوا و عوامل غیر خودی را مسبب آن بدانیم این همان منطق علیّتی و فلسفی است. حتّی اگر علت و باعث این درد را خدای بیرونی و آسمانی هم بدانیم بازهم دچار غفلت و ضلالت هستیم. "آن در خود شماست چرا نمی بینید." قرآن- این نوع آیات که در کتاب خدا به وفور یافت می شود شفا و دوا و علاج مرض علیّت و غفلت است. انسان خود علّت و معلول خویش است. فهم یگانگی علت- معلول منجر به امحال علیّت شده و سرآغاز حکمت توحیدی و تفکر و تعقل و رویکرد الهی است در الساعه! و لذا صبر بر مسائل و مشکلات در کتاب خدا به عنوان مهمترین عنصر حکمت و هدایت ذکر شده است که عین صبر با خود و ماندن با خود است ولی: "صبور باشید و نمی توانید الا با خدا!" قرآن- یعنی انسان بمیزانی که با خدای خودی در خود آشنا می شود می تواند صبور باشد و بر قلمرو الساعه و واقعیت وارد شود که قلمرو صدق و شهود و حق و شنیدن و فهمیدن است. و اینست حکمت قرآن!ی
https://t.me/khanjanyaliakbar/1692
۵۹۳- شفائی جز از حکمت نیست و این نامگذاری بوعلی بر کتاب فلسفه اش نامی بس حکیمانه و قرآنی است. ولی بوعلی مثل اسلاف و فرزندان معنویش (فارابی و ملاصدرا) دین و اسلام و قرآن و معارف امامیه را بخدمت اثبات و تحکیم فلسفه ارسطو گرفت و نه بعکس!
۵۹۴- بهرحال بهره گیری از وراثت معنوی تاریخی انسان در سراسر جهان در خدمت احیاء و تبیین حقیقت در هر عصری امری بس پسندیده است بقول الهی که هدایت شدگان کسانی هستند که به همه اقوال گوناگون گوش می دهند و بهترینش را برمی گزینند. ولی بشرط آنکه این بهره گیری از معنویت و تجربه معنوی اقوام بشری در خدمت حق باشد و نه بعکس. اثبات این ادعا که مثلاً قرآن و اسلام هم علمی و فلسفی و طبی و فنی و غربی و یونانی است چه فایده ای دارد و چه معنائی دارد جز احساس حقارت و تحقیر دین خدا و توهین به کمال حکمت الهی در دین خات!م
https://t.me/khanjanyaliakbar/1692
۱۷۴- به تجربه می دانيم كه آدمهای بی خداتر كم حافظه تر و احمق ترند. و آدمهای باخداتر باهوش تر و با استعداد ترند. همه نوابغ علمی و ادبی و هنری و فلسفی و سياسی و اقتصادی تاريخ بشر نيز آدمهای صاحب ذكر بوده اند. يعنی ياد خدا را در خود حراست كرده و توسعه بخشيده اند. ياد خداست كه حافظه دنيوی و تاريخی بشر را هم عميق تر و دقيق تر هم ثبت ميكند و هم به ياد می آورد زيرا خدا گوهره وجود و ظاهر و باطن همه موجودات است
۱۷۵- اصلاً آيا چرا انسان تنها حيوانی است كه تاريخ و تمدن دارد. يعنی خود را به ياد آورده و ثبت كرده است؟ زيرا انسان تنها حيوان اهل ذكر است و اين را بدان كه حتی كافرترين و منكرترين آدمها هم به لحاظ خلقت انسانی و فطرتشان دارای ذكرند يعنی در آنها ياد خدا حضور دارد هر چند كه با آن ستيز می كنند. زيرا قرآن كريم می فرمايد كه خداوند انسان را بر فطرت خودش آفريده است. يعنی فطرت انسان همان خداست و اينست كه دين را فطری ناميده اند و لذا كافران و دين ستيزان در حقيقت جز با فطرت خود نمی ستيزند و به دست خود هلاك می شوند. اينجانب به تحقيق يافته ام كه بيماری كم حافظگی و اختلال حواس و نسيان با كفر و دين ستيزی رابطه مستقيم دارد و قبلاً نيز در كتاب قيامت نامه نشان داده ايم كه چگونه انسان كافر به ياری شيطان حافظه خود را دست كاری و مسخ می كند
*************
مقاله جدید استاد: کارخانه مسخ انسان
بسم الله الرحمن الرحیم
کارخانه مسخ انسان
کل روح حاکم بر همه ادیان و حکمت های الهی در یک کلمه خلاصه شده است و آن نهی از دنیاپرستی و رویکرد به آخرت و معنویت و الهیت می باشد. چرا چنین است؟
هر مرض و تباهی و جرم و جنایتی جز حاصل پرستش امور دنیوی نیست چرا که نفس آدمی در مادیت دنیا از خود بیگانه و مسخ می گردد و در اشیاء طنیده و بافته و تافته می گردد و دیگر به آسانی از آن رهائی نمی یابد الا به توبه ای نصوح و جهادی اکبر که کار هر کسی هم نیست
بنده در تجربه درمانگری، بسیاری از بیمارانم را توصیه می کردم که از برخی از تعلقات دنیوی و نژادی خود دست بکشند. و آنهائی که به این توصیه عمل می کردند بطور معجزه آسائی شفا می یافتند که خروج از نژاد و هجرت به دیاری دیگر .... برای ادامه کلیک کنید
*************
*********
دانلود مقاله جدید استاد: غذا و دوای آخرالزمانی
بسم الله الرحمن الرحیم
غذا و دوای آخرالزمانی
طبق روایات اسلامی در آخرالزمان که اکثر علائمش را در سراسر جهان و خاصه جهان اسلام شاهدیم، هیچ رزق حلال و پاک و سالمی یافت نمی شود. ارزاق عامه بشری از آب و خاک و هوا و غذا جملگی مسموم و زهرآگین و مرگبار شده است و این از محسوسترین علائم آخرالزمان برای همه مردم جهان اعم از مؤمن و منکر است.
طبق همین روایات آخرالزمانی، در این عصر حفظ ایمان به مانند حمل آتش برکف دست است. و از آنجا که دیگر اعتقادات موروثی و عاریه ای هیچ خاصیتی ندارد لذا ایمانهای تاریخی و تقلیدی هم بی خاصیت شده و از حیطه بازار بیرون میرود زیرا حتی تظاهر به ایمان هم بی خاصیت و بلکه مضر گشته است.
چنین است که بقول امام باقر(ع)، مؤمنان آخرالزمان به مانند روشنائیهای روی زمین در شبی تاریک هستند. به همین دلیل است که حمل ایمان به مانند حمل آتش بر کف دستان است چرا که این روشنائیها در معرض طوفانهای مرگبار قرار دارند: طوفان تبلیغات و دروغ پراکنی های حاکم بر همه رسانه ها که از مافیاهای ظلمات طاغوت در سراسر جهان جاریست و اذهان عامه بشری را لحظه ای رها نمی کند: دروغهای علمی و فنی و سیاسی و اقتصادی، بهداشتی و درمانی و امنیتی و هنری و حقوق بشری و غیره بهمراه معجونی از خرافات مذهبی – تکفیری – نژادی! اینست که در روایات آخرالزمانی ما آمده که در این عصر و در حیطه غیبت امام عصر تنها کسانی قادر به حفظ ایمان خود هستند که آنرا به بازار نبرند و بلکه پنهان دارند یعنی تقیه کنند!
در چنین عصریست که تنها رزقی که آدمی را سیر و قانع می کند یاد خداست و تنها داروئی که امراض را شفا می بخشد نیز یاد خداست. البته منظور از یاد خدا (ذکر)، یاد قلبی خداست و نه اوراد و دعاهای حفظی و بی روح که لقلقه زبان است. و این مستلزم ایمانی حقیقی و قلبی و عارفانه و زنده و بدیع است نه آنچه که به ارث برده و یا از دیگران به تقلید و عاریه گرفته ایم آنهم به زبان بیگانه!
در آخرالزمان هیچ غذا و داروئی جز ایمان نیست. خوشا بحال مؤمنین که در مسیری کاملاً خلاف تمدن حاکم بر جهان فکر و احساس و زندگی می کنند منتهی در تقوا و تقیه! یعنی متقین! "براستی که متقین در بهشت نعمات خدا بسر می برند." قرآن کریم- الا اینکه کسی دارای رسالتی باشد که جانش را سپر بلای ایمانش می سازد.
بی ایمانی بسرعت منجر به گمشدگی می شود. و امروزه شاهراه گمشدگی بشر مدرن، ارتباطات تکنولوژیکی است که دارای ذات ضد ارتباطی می باشد و کوتاهترین راه گم شدن همانا گم شدن در تلفن همراه است که همه همراهان حقیقی زندگی را از قلمرو حیات انسانی حذف و نابود می سازد و فرد را تبدیل به یک تن لش می سازد که فقط محل رفت و آمد اجنه و شیاطین و خناسان اینترنتی است. چنین کسی را حتی نمی توان کافر خواند او دیگر یک دیوانه است که کل جانش تسخیر شده است و هیچ اراده ای از خود ندارد.
غذای قلب و روح آدمی، تعلقات معنوی و عاطفی و تعهدات اخلاقی است که امروزه دشمنی مهلکتر از ارتباطات اینترنتی ندارد که در رأس این هلاکت عظیم، تلفن همراه قرار دارد که دل را می کشد و روح را از جان آدمی طرد می کند و صاحبش را بی صاحب می سازد و در میان عزیزانش مبدل به یک زندانی انفرادی تن خویش می شود که هیچ همراهی بهمراه ندارد جز خناسان فضای مجازی!
در آخرالزمان کسی که خدا را در خود ندارد هیچکسی ندارد و تن و جان و دل و روحش در قحطی جان می کند که نه هیچ غذائی او را سیر می کند و نه هیچ دوائی او را شفا می دهد و نه هیچ رابطه ای او را ارضاء می سازد.
این کلام معصوم امروزه کاملاً محقق شده است که: "در آخرالزمان، آدمی فقط با یاد خداست که سیر می شود!" این سیری شکم و زیر شکم و دل و اندیشه است
علی اکبر خانجانی ۱۴۰۱/۰۲/۰۵
*********
از کتاب مذهب اصالت عشق جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی
535- اگر جهان مدرن را غرق در زنا و انواع مفاسد جنسی و جنون و جنایات و انحرافات جنسی می یابیم که خود زمینه صدها امراض مهلک مثل ایدز است بدین معناست که جهان در قحطی محبت می سوزد و برای دریافت ذره ای محبت تن به هرکاری می دهد
536- اگر فاحشه خانه ها و میکده ها در رأس حیاتی ترین نهادهای اجتماعی عصر جدید در سراسر جهان قرار دارند دال بر قحطی محبت در خانواده ها و روابط زناشویی است.
537- و اگر بازار دجالان امام نما و مرشد نما و ناجی نما و عارف نما در سراسر جهان اینقدر رونق یافته است نیز دال بر قحطی روزافزون محبت در جهان مدرن است.
538- محبت الهی بی تردید در دل و جان و ذات انسان قرار دارد زیراانسان جانشین اوست ولی آیا چند درصد مردمان جهان امروزه اصلاً مجال نظری به خویشتن را دارند. « و آن در خود شماست پس چرا در خود نمی نگرید » قرآن - چه چیزی در خود شماست؟ همان چیزی را که شبانه روز در بازار جستجو می کنید یعنی محبت را و خدا را.
539- و یا به قول حافظ « آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد » مصداق همان محبت خدا در ذات خویش است و اينکه علی ع می فرماید که: هرکه خود را شناخت پیروز و بی نیاز شد به لحاظی محبت را منظور دارد زیرا شکست آدمی در رابطه با محبوبهای زمینی مهلکترین شکست هاست که گاه آدمی کمر راست نخواهد کرد. و نیاز به محبت محور همه نیازهاست. زیرا براستی محبت حتی شکم آدم را هم سیر می کند و لذا همه پرخوره مبتلا به اشد بی محبتی هستند. جهانخواری انسان مدرن تماما حاصل قحطی محبت است زیرا نور محبت است که به انسان احساس وجود می بخشد. و لذا شقی ترین آدمها را ثروتمندترین آدمها می یابیم
از کتاب غررالحکم و دُررالکلم
گلچینی از حکمت ھای دیالکتیکی علی ع
ھر دردی داروئی است
انسان به سلامت نرسد الا با گرسنگی
ھیچ عبادتی چون تفکر نیست
چه بسا خیری که شر است
از کتاب مذهب اصالت عشق جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی
167- جهان مدرن٬ تباه شده زناست و انسان مدرن٬ گندیده زناست. و ستم مدرن از ذات زناست
168- آنکه بهر بهانه و ترفندی عشق را انکار می کند در حقیقت روح خویش را طرد می کند زیرا عشق مبادله روح است. و می بینی چنین کسی را که بتدریج در حین زندگانی می گندد زیرا همه حواس و اعضاء و جوارحش در کارکرد خود فلج و بی صاحب می شوند. آنکه این بو را می شناسد می داند که از اعماق درک اسفل السافلین بر می خیزد که بوی فاضلاب در قبال آن چه مطبوع است
169- امراض عجیب و غریب یکی پس از دیگری از بدن آشکار می شوند که یکی از نخستین ظهور آن ناکارآمدی سینوسهای صورت است و گونی جمال به سوی گندیدگی می رود و ریه درست کار نمی کند و به انواع اختلالها دچار می شود. تنفس متعفن می گردد. در زنان ارگانهای زنانگی مختل می شود از انواع سرطانهای رحم و پستان تا عفونتهای مادام العمر که همواره تعفن آن با فرد حمل می شود. و اختلالات جنسی نیز از جمله این امراض حاصل از انکار یا بازی با عشق است. و امروزه این امراض برای عامه مردمان تبدیل به عادت شده است و بخشی از زندگی طبیعی محسوب می شود. انکار عشق. انکار و طرد روح خویشتن است این بدا!ن
از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد سوم اثر استاد علی اکبر خانجانی
حکمت جاوید ( فلسفه شکست )
هر شکستی فقط یک معنا دارد و آن امر به خروج از وضعیت موجود است
آدمی غریزتاً دوستدار دشمن خویش است و اینست راز شکست در عشق
شکست، ایده ای است که با آن می جنگیم تا رخ ندهد ولی رخ می دهد
کسی که همواره برای شکست خوردن آماده است شکست نمی خورد
شکست یعنی شکست خوردن در نبرد با قوانین طبیعت
شکست ابدی آنست که درک و تصدیق نشود
شکستی جز شکست اراده انسان در مقابل اراده خدا نیست
کسی که به استقبال شکست خود می رود و در آن مشارکت می کند و از آن سبقت می جوید شکست را شکست می دهد
شکست انسان در جهان راز تنها شدن اوست
آدمی از شکست نمی هراسد بلکه از تنها شدن می هراسد
کسی که تنهایی را بپذیرد هرگز شکست نمی خورد
شکستی جز شکست « من » نیست
آنکه در بیرون پیروز می شود در درون شکست می خورد
بررسی چند پروندهُ نمادین پزشکی در شفای مسیحانی
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
:نتیجه
دهها تن از بیماران لاعلاج بدون واسطه هیچ دارو و فوت و فن و وردی به همینگونه بطور قطعی مداوا شدند و پس از علاج هم باز در جریان تشخیص پزشکی معجزهآسا بودن این شفا مسلّم شده بود. این درمانهای بیمزد و منت تماماً براساس دعوت به حقَ دين و وجدان و تعهّد بیمار به اینعهد٬ رخ نموده بود. در برخی از اين موارد علت فیزیولوژیکی مرض بکلی از بین رفته بود و در برخی دگر اين علت هیچ تغییری نکرده بود ولی عوارض و دردها و ناراحتیهای بیمار بکلی از بین رفته و بیمار در سلامت کامل تن و روان به زندگی طبیعی خود بازگشته بود. بطور مثال در برخی از سرطانها٬ غده سرطانی اصلاً از بین نرفته بود ولی با قطع کردن داروها و اشعهها این غذه از رشد باز ایستاده وهیچ مشکلی برای فرد ایجاد نمیکرد و گونی يك عضو طبیعی در بدن بود بیهیچ مزاحمتی. از این نکته میتوان درك نمود که بسیاری از آنچه که علت فیزیولوژیکی مرض نامیده میشوند بهانهای بیش نیستند. چه بسا انسانهانی که در سلامت کامل زیسته و با مرگ طبیعی و بر اثر کهولت و بیهیچ درد و زجری مردهاند ولی بر حسب اتفاق (مثل پزشکی قانونی) به ناگاه متوجّه شدهاند که اين مرده حدود ده سال از اواخر عمرش حامل يك غذه سرطانی بسیار رشد يافته بوده است ولی از شانس خوبش (!) به دام پزشکی مدرن نیفتاده بود. امروزه میدانیم که بسیاری از افراد سالم در جریان جنونآمیز چكآپ٬ موفق به کشف امراض شده و براستی مریض میشوند! خود از نزديك شاهد پیر مردی بسیار سالم و سرحال و فعال شدم که به اصرار فرزندان مدرنش چكآپ شد که يك غده سرطانی در معدهاش کشف گردید و بلافاصله شیمی درمانی آغاز گردید و این مرد نگون بخت یک ماه بعد تکه پاره شد و مرد. بسیاری از این بیماران لاعلاج که در رابطه با ما٬ معجزهآسا شفا یافتند پس از عداوت با دين و احکامی که به آنان ابلاغ مینمودیم دوباره به بیماری خود مبتلا میشدند و آنگاه ما را جادوگر و شعبده باز میخواندند و تهمتهای ناحق میزدند.
کافر براستی احمق و عدوی خویش است. "براستی که انسان دشمن آشکار برای خویشتن است." قرآن- این همان حق دوزخی دانش مدرن پزشکی است که با غارت تن و جان و جیب و عرّت و سلامت کافران آنان را تخلیه و مهار میکند و از ارکان واجب ادامه بقای کافرانه بشر بر روی زمین است. همانطور که دوزخ برای کافران يك واجب وجودی و راز بقای بشر کافر میباشد دانش پزشکی نیز شعبهای از این دوزخ دارای حقی عظیماست و براستی بر بشریت حقّ بزرگی دارد و بشریّت مدرن٬ مدیون آن میباشد. انسان کافر باید هم دشمن سلامت و آرامش و عزت و بهشت باشد اين يك دشمنی بر حق و درست و معقول و دینی است. يك انسان متکبّر و آدمخوار اگر قرار باشد در سلامت باشد همه را میدرد از جمله خودش را. دانش مدرن پزشکی همچون کل فرآوردههای مدرنیزم٬ قلمرو غل و زنجیرهانی است که کفر بشری را مهار میکند این همان غل و زنجیرهای دوزخ است بر سر و گردن و دل و مغز و اعصاب و اعضاء و جوارح کافران. بشری که حق بهشت بیمزد و منت انبیای الهی را انکار نمود به حقّ دوزخ مبتلا میشود.امروزه دربهای بهشت باز است و در حوالی آن يك نفر هم دیده نمیشود و اين در حالیست که پشت دربهای دوزخ چه صفهای فشردهای در انتظار ورود عجولانه٬ یکدیگر را له میکنند. بهشت٬ مشتری ای ندارد چون مفت و بیمزد و منّت است در حالی که زمین دوزخ هر متری میلیونها تومان خرید و فروش میشود. این توّرمهای مدرن جملگی حاصل شتاب برای ورود به دوزخ و طبقات پيشرفته آن است. در اینجا یاد آن کلام قدسی چه مصداقی حیرتآور دارد که: آیا براستی کسی طالب جنّت من نیست!؟ و نیز آن سخن علی ع که: ای فرزند آدم آیا بالاخره نمیخواهی بخودت رحم کنی!؟
دانش پزشکی همان حقّ ابطال دين خداست و با اینحال راهی در دین است. راه دوزخی دین. زیرا بقول قرآن کریم "دین در همه حال واقع است"
پایان
بررسی چند پروندهُ نمادین پزشکی در شفای مسیحانی
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
نمونه پنجم
مرد جوانی حدود چهل ساله به ناگاه دچار بیماری لاعلاج پارکینسون و آلزایمر گشته بود. او رئیس حسابداری يك ادارة دولتی بود. پس از چند سال درمان٬ مبدل به يك عروسك کوکی شده و کل شعور و حافظهاش نیز مختل گردیده و از کار هم بازنشسته گشته بود و علاوه بر این بر اثر مصارف داروها٬ کلیهاش نیز بطور کامل در حال نابودی بود و گهگاه دچار تشتجات شبه صرع نیز میگردید و لذا به افیون هم مبتلا شده بود. ما به او گفتیم شفا خواهی یافت بشرط اینکه قول دهی که پس ازبازگشت به شغل خود٬ دیگر دزدی نکنی٬ رشوه نگیری و اموال مردم را به ناحق نخوری. او قول داد و معجزه آسا شفا یافت و همه داروهایش را ترك گفت و از شرّ افیون نیز نجات یافت و بسی سالمتر از قبل بیماریش به حیات طبیعی و بسیارخلّاق بازگشت و کمترین نشانه بیماری در او وجود نداشت. ولی افسوس که پس از حدود دو سال دوباره علانم بیماری بازگشت و اين بدان معنا بود که دزدی آغاز گشته بود.
بررسی چند پروندهُ نمادین پزشکی در شفای مسیحانی
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
نمونه چهارم:
زن و شوهر جوان و بسیار مدرن و ثروتمندی صاحب دختر بچه سه سالهای بودند که يك تکه گوشت بود و يك حیات گیاهی و شیمیانی داشت. والدین اين دختر بچه به مدرنترین شیوههای تشخیص و درمان پزشکی در داخل و خارج از کشور متوسل شده بودند و کمترین علاجی پدید نیامده بود و بلکه همه پزشکان٬ والدین را کاملاً مایوس کرده و تا حداکثر يك سال دگر مرگ او را محتوم میدانستند. اين بچه دارای چند حفره در مغز و دو حفره نیز در قلب بود و مشابه چنین بچههانی جملگی مرده بودند. این بچه که خود کمترین درد و رنجی احساس نمیکرد فقط يك آيه عبرت وعذاب برای والدینش و نیز کل خاندان بود تا اينکه با ما مواجه شدند. و درهمان جلسه اوّل٬ این بچه به راه افتاد و به دستور ایشان همه داروها و کل جریان درمان این بچه قطع شد. اين بچه اينك ده ساله است و به مدرسه میرود و از سلامت کامل برخوردار است. ولی در عوض والدینش که به امر ما دعوت به توبه و رجعت به حیات عقلی و وجدانی و دینی شده بودند ابا و عداوت نمودند و تهمتها و فحاشی های بزرگی نصیب ما ساختند و در مدّت کوتاهی زندگیشان متلاشی گردید و در انواع امراض و عذابها غرقه گشتند و به لحاظ راه و روش زندگی به انواع فسادها گرانيدند. گونی بیماری لاعلاج آن بچه٬ مهاری برنفس آنان بود که برداشته شد و آنان را در
هوسرانیها به غایت جنون کشانید و ساقط ساخت
بررسی چند پرونده نمادین پزشکی در شفای مسیحانی
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
:نمونه سوم
زن جوانی با همسر و چند فرزند دچار بیساری دیسك کمر شده و در جریان مداوای آن به انواع داروهای روان گردان و مسن معتد گشته بود و نهایتاً از فرط درد تریاکی شده بود و با اینحال مجبور به عمل جراحی شده و دو بار جراحی نموده تا بالاخره کاملاً فلج و زمینگیر گشت و از حیات غریزی و زناشونی و خانوادگی نیز کاملاً ساقط شد. او اينك هم فلج و هم معتاد بود و مستمرا تحت فیزیوتراپی و الکتروتراپی قرار داشت و مصرف کورتون نیز به آن اضافه شده و دچار پوکی استخوان و فروپاشی کامل همه ارگانهای حیاتی مثل کبد و کلیه ها و معده شده بود و در حال پوسیدن در رختخواب بود. این زن پس از دخیل بستن به امامان و امامزادگان و طی طریق همه مراحل درمانهای قدیم و جدید از قبیل انرژی درمانی و طب سوزنی و جنگیری و دعانویسی٬ کاملاً مایوس و آماده مرگ بود. قابل ذکر است که این زن بظاهر انسانی شدیداً متشرّع نیز بود و در انجام فرایض عبادی دچار وسواسی شدید هم بود که خود مرضی بر سائر امراض محسوب میشد و نخستین بیماری او بود که همگان را از وی منزجر ساخته بود. این زن نیز با ما آشنا شد و بیهیج دارو و فوت و فنی بطرزی معجزه آسا شفا یافت و به زندگی طبیعی خود بازگشت و شوهرش را هم که قصد ازدواج دیگر داشت منصرف ساخت. و نیز همه اعتیادهای تخدیری و
دارونی او نیز برطرف شد و سالمتر از قبل به زندگی بازگشت. پس از اين شفای مسیحانی٬ وی را از برخی از آداب و مراسم ریانی و منفقانه مذهبی باز داشتیم و به وی اخطار نمودیم که اگر مایل به حفظ سلامت خویش است دست از این تجارت دین بردارد. از همین جابود که انکار و عداوت این زن نسبت به ما و بلکه تهمت کفر و زندیق و فخاشیهای بسیار در مجامع عمومی نسبت به کسی که او را از صد عذاب رهانیده بود٬ آغاز شد و خود نیز کوس انالحق زد و مشغول رمالی و کف بینی و جنگیری برای دیگران شد. حدود پنج سال نگذشت که خبر بازگشت دوباره همه آن امراض بهمراه يك مرض مالیخولیانی (اسکیزوفرنی) به گوش ما رسید. این زن دوباره زمینگیر شد و اين بار احساس میکرد که ویروس ایدز در وی نفوذ کرده است در حالی که همه آزمایشات خلاف این امر را نشان میداد و... الی آخر
بررسی چند پروندهُ نمادین پزشکی در شفای مسیحانی
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
:نمونه اول
مرد جوانی حدود بیست و پنج ساله که بطور مادرزادی (ژنتیك) دارای گرایشات همجنس گرانی و بیزاری از جنس مخالف بود و برای معالجه خود به غرب سفر نسود ولی نه تنها علاجی نیافت بلکه با مدت اقامتی در غرب٬ تحت تأثیر نهضتها و تبلیغات همجنس گرانی بطور کامل به اين انحراف جنسی درغلطید و از آنجا که يك مسلمان و دارای اعتقادات دینی بود دچار تناقضی روانی و افسردهگی نیز گردید و بطور جدّ در گمان خودکشی بود. تا اينکه بر حسب اتفاق با ما مواجه گردید و خودبخود بهبود یافت و کل آن انحراف و افسرده گی و میل به خودکشی در وی از بین رفت و تحت تعالیم ما نه تنها به سیر زندگی طبیعی خود بازگشت و ازدواج نمود بلکه دارای زندگی بسیار پررونق و موفق و سالم و خلأقی شد و دچار کبر و غروری بس شدید گردید که گویا خودبخود و بواسطه کرامت و معجزة خودش شفا يافته است. این کبر و غرور وی را به راه و روشی غیردینی و عیّاشانه و کافرانه کشانید و از تعالیم ما خارج شد و بلکه نسبت بخود ما دچار انکار و عداوت گردید و حدود پانزده سال بعد که دارای همسر و فرزندانی بود دوباره آن بیماری در وی آشکار شد
و به ما رجوع نمود. و ما نیز قبل از رجعت دوباره بیماری بارها درباره راه و روش غیردینی و غیر وجدانی آن بیمار٬ به وی اخطار داده و حثی به وی گفتیم که هر آن احتمال رجعت آن مرض وجود دارد پس بهتر است که توبه کند و به راه عقل و دین باز گردد. ولی آن بیمار ابا نموده و بر عداوت خود افزود تا بالاخره آن بیماری با شّدتی بسیار بیشتر پیدا شد و کل زندگی آن فرد را ساقط و متلاشی کرد و به لحاظ جسمی و روانی و اجتماعی و خانواده گی غرق در صدها بیماری و عذاب شد و به ناگاه از بهشت به جهلم سقوط کرد
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
آنان که حکم اعدام مسیح را شرعاً اعلان کردند ملایان و علمای یهود بودند که بسیاری از آنان دکان طبابت داشتند. همینها بانیان اولية دانش طب محسوب میشوند. فیلون یهودی یکی از اطبای بزرگ آن دوران بود که مروج فلسفه ارسطو و تبدیل اين فلسفه به الهیات یهود محسوب میشود. از قدیمیترین جادوگران (اطباع) در سراسر جهان ملایان یهود بودهاند. دانش پزشکی هم از جنبه ورد و جادو و جنگیری و هم از جنبه گیاه درمانی ريشه درروحانیت منافق یهود دارد که دين را دکان تجارت ساخته بودند و بزرگترین کارخانه تولید مذهب ضد مذهب در تاریخ بشر محسوب میشوند. و اينك عروج مسیح که همان غیبت مهدی است بشریت را به قحطی روح(روح الله) مبتلا ساخته است تا آن حد که هر دلقك دجالی را بعنوان شفاگرمسیحانی میپذیرد و خود را به اشد مسخرهگی میکشاند و غایت این مسخرهگی را میچشد تا شاید بخود آید و توبه کند و جداً مشتاق مسیحا گردد و خود را ازمالیخولیای اين درمانیهای مدرن برهاند
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
خداوند در کتابش فرموده که انسان را از رنج آفریده است. و لذا نسان باید حق این رنج را فهم نماید نه اينکه کورکورانه با آن ستیزه کند. کل دانش پزشکی چیزی جز نبرد کورکورانه با رنجهای بشری نیست. این نبرد نه تنها از رنج بشر نکاسته که آنرا مبّدل به عذابهائی ساخته که بشر را مجبور به مرگ پذیری و خودکشی نماید. این عذاب حاصل از رنج گریزی و مرگ ستیزی است.
قرآن کریم انسان مومن و سالم و عاقل را کسی میداند که اين رنجها را که همان نعتها هستند درك کند و پذیرا شود. چنین کسی است که رنج را تبدیل به گنجهای معنوی و روحانی میسازد و سپس آن را برون میافکند. فرق بین موّمن و کافر و نیز عاقل و مجنون در فرهنگ قرآنی همین است و بس. انسان موّمن اگر هم بیمار شود بیماریش برای او عذاب نیست و بلکه قدرش را میداند و آن را کورکورانه طرد و لعن نمیکند و به جدال با آن نمیپردازد بلکه اين بیماری را بهانه و محرّك تأملات درونی میسازد و بر صعه صدر و وسعت روان و هویت خود میافزاید و رشد مییابد. پس امراض بطور کلی به لحاظ ماهیّت و عملکرد و نتایجش در بشر دو دستهاند: امراض رشد دهنده و امراض کاهنده: امراض شفابخش دل و اندیشه و تن و روان و امراض تباه کننده جسم و اندیشه و احساس.امراض نوع اول که مختص مومنان و خردمندان است بتدریج پس از انجام رسالتش رخت برمیبندد ولی امراض نوع دوم بتدریج تن و روان و هویّت فرد کافر را تباه و ذلیل
میسازند و ریشهدارتر شده و تغییر نام و موضع میدهند و همچنان باقی میمانند تا کافر را به توبه بکشانند. امراض از هر دو نوعش دارای ذات و معنا و رسالتی واحدند و امر به بیداری و توبه و اصلاح میکنند و در مجموع ظرفیتهای فکری و روانی و رفتاری انسان را توسعه میبخشند. انواع رنجها و مرضها عناصر ذاتی رشد و تعمیق انسان هستند. اگر بقول نیچه "انسان٬ حیوانی مریض است." درست به همین دلیل است که این میمون دو پا قرار است که از قلمرو کور غرایز خارج شود و انسان گردد. امراض تماما دارای حقوقی انسانی و انسان ساز میباشند. هر دردی به مثابه وحی تن است. آنکه بطور مذبوحانه با دردهایش ستیزه میکند با ندای خدا در تن خود در
جنگ است. و لذا چنین جنگی برای انسان تماماً شکست و رسوانی و خسارات ببار میآورد. عاقل و مومن کسی است که امراض خود را تماماً خودی و مختص خود و برخاسته از خود میداند و لذا
درباره خود به تأمل و مکاشفه میپردازد. امراض موتور محرکه عقل و وجدان بشرند. امراض به مثابه غذای وجدان هستند. و لذا بیدردترین انسانها بیشعورترین انسانها نیز هستند.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
تجربه هر بیماری در جریان درد براندازی مذبوحانه نشان میدهد که اگر هم ظاهراً دردی بواسطه مسکنها و یا جراحیها و سموم تخفیف یافته به ناگاه در موضعی دگر با شدتی برتر و تسکین ناپذیرتر آشکار شده است. چه بسا امراض و دردهانی بسیار سطحی با چنین برخوردی مبل به سرطانها گشتهاند که هیج مسکنی قادر به تسکین دردشان نیست. صدای خداوند و ندای وجدان و نعره روح را نمیتوان خفه کرد. کل دانش پزشکی هم و غمی جز این نداشته است. اطباء اگر به یادآورندگان دین خدا وفطرت انسان و احکام انبیای الهی باشند اوصیای انبیایند و در غیر اینصورت ستاد اجرانی حزب شیطان هستند و دشمن سلامت تن و سعادت روان و رستگاری أُخروی محسوب میشوند. تنها تسکین ریشهای دردها و علاج قطعی امراض همانا گوش فرا دادن و تصدیق و اطاعت از ندای درد است. اینست شفای واقعی و مابقی روشها چه سنتی و چه مدرن جملگی راه و روش تعمیق امراضند. هر بیماری در مراحل آغازین بیماریش بوضوح پیام بیماریش را در وجدانش میخواند و درك میکند ولی بمیزانی که گوش خود را کر میکند و به نبرد جاهلانه با آن میپردازد واقعاً هم کر میشود و چون موش آزمایشگاهی بدام دوزخ پزشکی میافتد و دست بدست میگردد که زین پس تماماً عذابهای کاهنده و میراننده تن و روان است. هر درد و مرض دعوت به خودشناسی و توبه از گذشته و اعمال جاری است. هر دردی پیامآور رستگاری و
نجات است و يك ذکر الهی است
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
.معنا درمانی (لوگوتراپی)
معنا درمانی میبایست بیماری را امری مربوط به هسته مرکزی هویت بیماربداند و آنرا مفهوم و محسوس سازد و تبدیل به باوری قلبی کند و این مستلزم ایمانی عظیم به خدا و معارف دینی و اخلاق فطری است تا کل وجود هر فردی و همه ظهور و بروزات خیر و شرش را تماما از خود فرد بداند و فرد را مسئول کامل سرنوشت خود سازد. چون چنین ایمان و معرفتی در بانیان و مجریان این رشته موجود نبود لذا مبدل به روشی ریانی و نمایشی شد و کمترین اثری مثبت برجای ننهاد. حقیقت ادعانی لوگوتراپیها چیزی جز عرفان نفس نبود ولی این عرفان در خود اين نوع درمانگران موجود نبود و لذا ناکام گشت. لوگوتراپ واقعی فقط يك عارف مخلص است و بس
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
بشر متمدن برای نابودی اجنهای بنام میکروب و ژن٬ تماما به تسخیر این اجنه درآمد و مجنون و جانی شد. به لحاظ لغت نیز این همآوانی و سنخیت منطقی واژه٬ افتخاری عظیم برای اين فلسفه محسوب میشود زیرا جن و جان وجنون و جنایت از ريشة واحدی هستند. جن بواسطه علم پزشکی توانست برانسان مسلط گردد. انسان بقول قرآن از جن آفریده شده است و فقط از طریق تقوا و خویشتنداری و جهاد با نفس جنّی خود میتوانست دارای جان انسانی شود.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
و اما اينك خامخواری و شلغم پرستی و قارچ درمانی و انرژی درمانی وهیپنوتیزم درمانی و یوگا درمانی و رقص درمانی و ورزش درمانی وموسیقی درمانی و درمان کوانتومی و تلقین درمانی و جنون "تکنولوژی فکر" و...تمامی آخرین مرحله از ظهور جهل درمانی و خود- فریبی درمانی میباشد که انواع کفر درمانی میباشد و ادامه تاریخی درمانهای خرافی بشر است که هنوز هم نمیخواهد به خودش باز گردد و خودش را نیز لاقل یکی از علل بیماری خود تلقی کند. همه این درمانیهای نو به نو که جز غارت جیب و جان و عقل بشرکاری ندارد عذاب گریز بشر از وجدان دینی است که نمیخواهد خود را خطاکار و گناهکار بداند و لذا نمیخواهد کمترین تغییری در نگرش و راه و روش زندگیش پدید آورد. اینهمه عذاب و رسوانی و جنون فقط حاصل انکار بشر متکبر نسبت به دین خداست. بشر هرگز تا این حد احمق نبوده است. بقول مولای رومی
حماقت٬ عذاب الهی و لاعلاج است و لذا عیسی(ع) گريخت
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی.
کسی که بیمار میشود راضی میشود و این در نقطه مقابل شکایت و کفران و کبر و انکار اطرافیان در زندگیست. پس او خاری در دل کفر اطرافیان شده است زیرا راضی است. پس بایستی او را یا علاج کرد که دوباره به قلمرو نارضایتی برگردد و یا آنقدر در بیمارستانها عذاب شود تا دوباره شاکی گردد و مثل همانها شود. اين همان فلسفه عشق و ایثار و دلسوزیهای مالیخولیانی اطرافیان برای مداوای هر چه سریعتر بیمار است. این فلسفه مشهور "کاسة داغتر از آش"میباشد.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
کسی که بیمار میشود راضی میشود و این در نقطه مقابل شکایت و کفران وکبر و انکار اطرافیان در زندگیست. پس او خاری در دل کفر اطرافیان شده است زیرا راضی است. پس بایستی او را یا علاج کرد که دوباره به قلمرو نارضایتی برگردد و یا آنقدر در بیمارستانها عذاب شود تا دوباره شاکی گردد و مثل همانها شود. اين همان فلسفه عشق و ایثار و دلسوزیهای مالیخولیانی اطرافیان برای مداوای هر چه سریعتر بیمار است. این فلسفه مشهور "کاسة داغتر از آش"میباشد
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
مسئله دیگر اینست که دلسوزی جنونآمیز اطرافیان بیمار اساساً برخاسته از اين امراست که تاب تحمل او را ندارند و عیش آنان را خدشهدار ساخته است. نالههای بیمار٬ بساط عیاشی آنها را بهم ريخته است. امروزه دیگر کسی حوصله حتی يك روز پرستاری از همسر و فرزندش را ندارد و لذا بسیار عاشقانه ومحترمانه او را به پزشك و بیمارستان و تیمارستان تحویل میدهند تا یا هر چه سریعتر خوب شود و عیش و فریب استمرار یابد و یا بکلی نابود شود و از جلوچشمان محو گردد
امروزه کمترین حد جدیت و مسئولیت و کمحرفی و یا کم خوری و در خود فرورفتن يك بیماری روانی تلقی شده و سر از روانپزشکی و تیمارستان درمیآورد. مثلاً در جوامع غربی يك دختر بیست ساله که هنوز باکره باشد و دوست پسری نداشته باشد يك بیمار روانی محسوب شده و تحویل تیمارستانمیگردد. ولی راز اصلی و نهانی عدم تحمّل اطرافیان بیمار که موجب تحویل او به سلاخخانههای پزشکی میگردد همانا وجدان بیدار بیمار است و چشمی که به تازگی در او گشوده شده و جهل و جنون و تباهی اطرافیان را میبیند و چه بسا برزبان میآورد
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
میدانیم که از قدیم الايام همه تبهکاران و کافران و دشمنان دين و تقوا و عقل و سلامت روان٬ به خمر و افیون و بنگ گرایش داشتهاند و لذا این مواد ازحرامترین امور در مذاهب الهی میباشند زیرا مخرّب تن و روان و وجدان بشریهستند و به بشر امکان هر جنایتی را میدهند. و اما امروزه دانش روانپزشکی با توسل به عنوان "قداست علم" به خود اين اجازه را داده تا همه آحاد بشری را به سوی جنون و جنایات سوق دهد و بدینگونه ذات کافرانهاش را عریان نماید و نبردی آشکار برعلیه دین و وجدان و عقل بشری را تحت عنوان "خدمت به بشریت" سامان دهد. بنابراین بوضوح درك میکنیم که علم روانپزشکی چیزی جز توجیه و تقدیس علمی مواد مخذر و سکرآور
نیست. این علم بجای شفای روان٬ به نابودی آن میپردازد و جنون را تحکیم و تشدید و توسعه میدهد و بلکه آدمهای سالم را نیز به وعده سلامت برتر روح و روان به اين نوع مواد معتاد میکند و وجدان و شعورشان را زائل میسازد. همانطور که کاشف هرونین که يك پزشك آلمانی بود کشف خود را "هرونین (Heroine) نامید که به معنای الهه عظمت و اقتدار و قهرمانی است. هر يك ازداروهای روانپزشکی هم چنین ادٌعائی دارند و بواسطه مصرف این داروها حداقل اشراف و احاطه و آگاهی و کنترل فرد بر مشکل روانیاش از دست میرود و فرد دراین مشکل غرق میشود و دیوانهای کامل میگردد. اين داروها نابودکننده خود آگاهی هستند. به همین دلیل اکثریّت قریب به اتفاق تبهکاران و جانیان حرفهای در عصر ما مصرف کنندگان این داروها بصورت شیمیانی و یا سنتی آن میباشند. و انحرافات جنایتبار جنسی نیز از محصولات درجه يك مصرف این مواد است که امروزه يك بیماری اپیدمی در سراسر جهان میباشد. اگر دانش پزشکی بیمارترین علوم بشری است شعبه روانپزشکی آن نیز به مثابه دیوانه ترین سیمای آن است.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
امراض مادرزادی
امراض مادرزادی همواره یکی از مسائل عقلی و وجدانی و عقیده دینی بشربوده است که مثلاً آیا اين نوع بیماران چه گناهی مرتکب شده بودند؟ چرا خداوندآنان را بیمار آفریده است؟ به لحاظ عقل قیاسی و تعدیلی٬ یکی از پاسخها اینست که این نوع آدمها بدون داشتن این امراض مادرزادی
نمیتوانستند دارای تعادلی در زندگیباشند. البثّه چنین پاسخی به آسانی قابل مجادله و نفی است و آن اينکه آیاخداوند نمیتوانست بدون اینکه اين نوع افراد را معلول بیافریند متعادل سازد. ولی اگر این مسئله را نه از چشم يك شاهد بیگانه و از بیرون بلکه بعنوان شاهدی از درون فرد معلول و بجای موجودیت خود او بنگریم با کمال حیرت خواهیم یافت که خود آن فرد به صرف آن معلولیت مطلقاً شکایتی ندارد و اگر هم دارد دروغ است یعنی احساس واقعی خود او نیست. زیرا اين فرد به دلیل معلولیت خود آنقدر از جوانب دیگر مورد توجه و رحمت است که اصلاً احساس کمبودی نمیکند و بلکه مشمول لطفی برتر از سانرین میباشد. ولی اگر فرد معلول مثلاً بگوید که "چرا من معلول آفریده شدهام" هیچ تفاوتی با این سنوال ندارد که "چرامن میلیاردر آفریده نشده ام ". بنابراین خداوند کمترین تبعیض و ستمی درباره بیماران مادرزادی قانل نشده است و این امر را بیش از همه
خود این بیماران در دل خود معترفند. ولیآنچه که این بیماران مادرزادی و یا معلولین دوران طفولیّت را ممکن است به فلاکت و هلاکت و عذابها افکند وسوسه اطرافیان و یا تبلیغات پزشکی است که به آنان وعده شفای کامل میدهند و زان پس واقعاً آنان را ساقط میسازند
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
روان پزشکی بعنوان یکی از جدیدترین شعبه از دانش پزشکی در عین حال احمقانهترین و اهانتبارترین برخورد را با انسان آشکار ساخته است و این همان بروز ذاتی کل دانش پزشکی است که دیدگاه آنرا درباره معنا و ارزش انسان وروحش معرفی میکند: روحی که اينك تحت فرمان پزشك قرار گرفته و بواسطه دارو تغییر ماهیّت میدهد!؟ داروهانی که ماهیّت روان بشر را دگرگون میکنند: داروهای روان گردان! داروهانی که امروزه هر فردی چند نوعش را در جیب دارد ودر مواقع گوناگون یکی از آنها را میبلعد تا روانش متعادل گردد! آیا بشر هرگز تا اين حدٌ بدست و اراده خودش٬ دچار خود- مسخرهگی بوده است؟ داروهایآرامبخش٬ داروهای ضد افسرده گی٬ داروهای امیدبخش٬ داروهای عشقآفرین٬ داروهای ضد بدبینی٬ داروهای تقویت
کننده اراده و... . بسیاری از انواع اصلی داروهای اعصاب و روان همان مواد مخذر و سکرآور ونشنهزانی هستند که از قدیمالایام مورد شناسانی و استفاده بشر بودهاند مثل حشیش٬ تریاک٬ پیوت و انواع گوناگون اين گیاهان و نیز معجونهای حاصل از آنها. همه این داروهای موسوم به روانگردان درواقع بازیافتهای شیمیانی و فشرده و معجونی همان گیاهان تخدیری و نشنگی زا میباشند. انسان چون نخواست و لذا نتوانست روح و روان و نفس خود را بشناسد و لذا با آن هماهنگ و دوست شود به تخریب و تبدیل آن دست زد و درواقع به نفی و نبرد با آن پرداخت که نهایتاً اراده به نابودی روح بود. این اراده در ذات دانش مدرن پزشکی نهایتاً در روان پزشکی آشکار و عریان گشت
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
پزشکی مدرن بسیاری از علاتم سلامتی بدن را بیماری فرض کرده و با آن به نبرد میپردازد مثل تبها٬ اسهالها٬ برخی سردردها و حساسیتهای جلدی و بیاشتهانی و بیحالیهای مقطعی. بسیاری از اين علانم به مثابه هشدارهانی هستند که اگر رعایت نشوند زمینه امراض واقعی و لاعلاج میگردند. بسیاری از این علائم و حساسیتها انسان را مجبور به تغییر رژیم غذانی یا تغییر در نوع شغل یا برخی عادات و اعمال میکنند و انسان جاهل مدرن بجای فهم این علانم به نابودی آن میپردازد و این زنگ خطرها را از کار میاندازد. بسیاری از اين علانم٬ انسان را دعوت به استراحت یا انزوا میکنند ولی انسان شتاب زده مدرن٬ با مصرف مسکنها و داروهای نیروزا کمترین پاسخی به اینعلانم نمیدهد و آنها را سرکوب میکند. و بدینگونه است که سیستم دفاعی بدن به نبرد برعلیه خود فرد اقدام میکند: امراض اتوایمییون!
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
در اکثریت قریب به اتفاق موارد٬ انسان واقعاً و عمیقاً سالم کسی نیست که هرگز بیمار نشود. چه بسا انسانهانی که دارای ارکان حیاتی سالم و سرحال و حساس و دقیق هستند در قبال آلوده گیها و امراض محیط زیست حساسیتی شدیدتر نشان میدهند. این حساسیت دال بر حضور و قدرت سیستم ایمنی فغال بدن و روان آنهاست و آنها امراض و خطرات را از دور تشخیص میدهند و لذا از آن دور میشوند. اکثر کسانی که هرگز بیمار نمیشوند و هیچ حساسیتی ندارند به ناگاه مواجه با امراض لاعلاج چون سرطان و ایدز و امثالهم میشوند که دال بر مرض بس مزمن است که سالها در آنان حضور داشته ولی آنها کمترین حساسیتی بروز نداده و اصلاً متوجه حضور آن در خود نگشتهاند. و اين دال برکرختی و مرده گی هوش و حواس و اعصاب و روانشان میباشد. آنها هنگامی بیماری را در خود درك میکنند که بر کل بدنشان مسلط گشته و در آن ریشه کرده است و جز با مرگ علاج نمیشود. آنهانی که هرگز بیمار نمیشوند اکثراً انسانهانی سالم و قوی و
قدرتمند نیستند بلکه انسانهانی بیحس و کرخت ونیمه مردهاند که سیستم ایمنی بدنشان کمترین واکنشی نشان نمیدهد. زیرابسیاری از واکنشهای دفاعی بدن انسان در قبال امراض و آفات٬ نشانه سلامتی هستند در حالیکه پزشکی مدرن اين واکنشها را بیماری محسوب میکند و لذا آنرا خنشی میسازد و بدینگونه این خنثی سازی واکنش سیستم ایمنی بدن که عموماً از طریق مسکنها انجام میگردد اساس بسیاری از امراض میشوند که بعدها بصورت لاعلاج رخ مینمایند
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
به تجربه معلوم شده که تقریباً همه کسانی که به امراض شدید مبتلا شدهاند تا مدتها قبل از آن دچار انواع تمارضها (مرضنمانی) بودهاند. این تمارضها خود سرنخ بیرونی همان کشش ارادی - وجدانی بشر به بیماری (عذاب) میباشد. چه بسا تمارضهانی که به واقعیّت تبدیل شدهاند. چه بسا انسان بواسطه گسیختگی عنان نفس خود در انواع فسق و فجور وتبهکاری گم شده و اراده اش زائل
گردیده و دیگر قادر به نجات خود نیست. دراینجاست که اراده ناخودآگاه یا وجدان بشر میل به وضعیتی مییابد که نفس صاحبش را ساقط و رنجور کند تا جبرا دست از اعمال نادرست خود بکشد و راه گشایشی پدید آید. این همان روح انسان است که زیر بار سیاهی و ثقل اعمال ناحق و شریرانه صاحبش به صدا درمیآید و برای او تقاضای راه نجاتی میکند که بصورت امراض رخ مینماید. اين راه نجات در عين حال به مثابه تنبیه نیز میباشد و هم به معنای یاری دادن به اراده فرد است تا تعادلی به زندگانی خود بدهد و از افراط و تفریط نفس اماره و عنان گسیخته نجات یابد. در اینجا عذاب عین عدالت و رحمت نیز معنا میشود.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
"آنچه امروز٬ هستی٬ همانست که دیروز در آرزویش بودی. افسوس که فراموش کرده ای." مارتین بوبر
.......
......
بسیار اتفاق میافتد که انسان به هنگام ابتلا به يك بیماری٬ در دلشمیگوید "چه خوب شد که بیمار شدم."٬ تا به اینجا نشان دادهایم که امراض هرچند که موجب درد و سستی و کهولت در امور زندگانی هستند ولی چنان انرژی کاذب و آزار دهندهای را از نفس آنسان میزدایند که نفس را مهار میکنند که خواص روانی آن بسیار برتر از مضرّات جسمانی و مادّی آن است. و این رجحان را خود بیمار بیشتر از هر کسی باطناً درك میکند و لذا در وجدانش از مرض خودراضی است و اين همان معنای لغوی "مریض" (راضی شده) میباشد. بنابراین بوضوح درك میشود که تا وجدان فرد از بیماری خودش و وضعیّت کلّی او در شرایط بیماری٬ راضی است آن بیماری نیز ادامه میياید تا کارش را به ثمر برساند مگر اينکه فرد در حین بیماری به ناگاه دچار انقلاب فکری و توبهای بزرگ در کل راه و روش زندگیش شود و اقدام نماید که در اینصورت بیماری به نوعی دگر رسالتش را به ثمر رسانیده و رخت برمیبندد. اين نکته بسیار دقیق ازاسرار پیدایش و شفای
امراض در بشر است. و گاه فرد بیمار در رابطه با يك انسان موّمن یا حکیم دچار بیداری وجدان شده و همین بیداری سرآغاز شفاست
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
پاستور و کل دانش میکروبشناسی در طب ثبات کرد که در يك خانواده یا شهری به هنگام شیوع يك بیماری مسری مثل وبا یا طاعون یا آبله فقط کسانی مصون میمانند که قبلاً به این امراض مبتلا شده باشند و جان سالم بدر برده باشند. از اين قاعده بود که پدیدة واکسن ابداع شد. ولی اين قاعده هرگز به این مسئله نپرداخت که چگونه میشود که کسی برای اولین بار به میکروبی آلوده شود ولی نمیرد و لذا برای دفعات بعدی هم دچار مخاطره جدّی نشود. تنها پاسخ به اصطلاح علمی به این سئوال اینست که برخی دارای سیستم ایمنی ویژهای هستند ولی این ویژهگی اصلاً تعریف نشد زیرا تعریف شدنی هم نبود. اين ویژهگی همان "ایمان" است که جّنی بنام میکروب را سرکوب و دفع میکند واجازه نمیدهد که بر صاحبش مسلط شوند. همانطور که قرآن کریم میفرماید اکثر مردمان مجنون هستند زیرا کافرند و لذا وجودشان لانه اجنه است و اجنه برآنان تسلط دارند. چنین کساتی ذاتاً جذب کنندة میکروبها هستند و هر واکسن آنتیبيوتيك هم فقط حداکثر میکروبهای قدیمی را مجال تسخیر کامل نمیدهد ولی در عوض میکروبهای قویتر و جدیدتری که همان
میکروبهای قدیمی و ضعیف شدهاند با اذن دو صد چندان بیشتر بسوی فرد جذب میشوند. و اینگونه است که عامل مالاریا تبدیل به ایدز میشوند ویروس آنفولانزا تبدیل به سارز میشوند و الی آخر. پس واضح است که امراض مسری فقط شامل حال کسانی میشوند که سپر ایمنی وجودشان ساقط شده است یعنی ایمانشان بر باد رفته است. و چنینکسانی خود همواره از هر سو جذب کننده و طالب و دعوت کننده میکروبهاهستند چه از انسانها و چه از فراسوی جو و چه از اعماق زمین و چه در دریا و چه در شرایط خلاء مطلق. زیرا اجنه در همه جا هستند. پس درواقع علتالعلل سرایت امراض٬ بیایمانی است. و امروزه هیچ دانشی چون طب موجب براندازی ایمان بشر نیست. لذا خود علم طب بزرگترین نابودکنندة سپر ایمنی بدن و لذا بزرگترین و خطرناکترین مرض مسری است که باید برانداخته گردد. همانطور که همه ویروسهای پست مدرن که موجب امراض پُست مدرن هستند از آزمایشگاههای پزشکی در جهان بوجود آمدهاند. مُسریترین امراض از ایدهای است که انسان را علّت خودش نداند: جبر پرستی باور به امراض مسری مهم ترین علت شیوع این نوع امراض است. این باور به لحاظ اعتقاد دینی يك کفر واضح و بدیهی است که انسان را اسیر جبرها میسازد و بقول رسولاکرم(ص) "معتقد به جبر اهل دوزخ است". در تاریخ مدرن جهان٬ باوربه این امراض یکی از مسریترین باورها و مرضها بوده است و یکی ازقدرتمندترین عوامل نابودی سپر ایمنی بدن انسان تلقی میشود و نیز یکی از جهنمی ترین باورها.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
"مریض" نام باطنی بیمار است. زیرا امراض همواره ثقل و سیاهیها و آتشهای درون را برون افکنی میکند و موجب انبساط و سبکی نفس میگردد. بجز اولیای خدا٬ بیماران شدید راضیترین افراد بشر بر روی زمین هستند و نیز کم آزارترین انسانهایند به جبر. بقول نیچه٬ آن امراض که انسان را نکشند موجب احیای زندگی و ارگانهای حیاتی میشوند و برتر از آن موجب احیای وجدان و قوای روحانی و قلبی میشوند. به همین دلیل بیماران دارای روحی لطیف و قلبی رقیق میشوند. همانها که قبلاً اسوه شقاوت و سنگدلی و بی عاطفگی بودند وگونی وجدانشان مرده بود.
در اینجا بهتر میتوان نقش ضذٌ انسانی و ضذ سلامتی کل دانش پزشکی را درك نمود بخصوص در قلمرو تسکینهای مصنوعی. هر چند که از جنبهای دیگر کل دانش پزشکی بدلیل پیچیدهتر کردن و لاعلاج تر نمودن امراض و نیزعذابآورتر ساختن امراض٬ علیرغم ادعایش٬ در خدمت دین و احیای وجدان بشر است همانطور که دوزخ دارای حقی دینی میباشد و موجب ایمان جبری دوزخیان است و اصلاً آتش دوزخ پاكکننده سیاهیها و گناهان و ثقل نفس بشراست. کسی که با تقوا موجب پاکی و تزکیه نفس نشود مستوجب دوزخ میگردد و دانش پزشکی امروزه یکی از طبقات دوزخ است و اين حق کتمان شده دین در دانش است که جبراً عمل می کند.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
بسیاری از امراض گوارشی از طریق رعایت آداب شرعی در غذا خوردن پیشگیری و مداوا میشوند. بسیاری از امراض اعصاب و روان حاصل روابط نامشروع هستند. بسیاری از جنونها و انحرافات جنسی حاصل مصرف الکل و مواد مخدر میباشند. مثلاً مصرف اندکی نمك قبل از هر وعده غذا عامل پیشگیری از بسیاری از امراض عفونی و گوارشی و دهانی میباشد که از مستحبّات شرعی قلمداد شده است. آداب طهارت و استنشاق و غرغرهکردن بهمراه هر وضو عامل پیشگیری بسیاری از امراض میکروبی و عفونی در مجاریتنفسی و گوارشی است. حثی آداب برخاستن و نشستن و راه رفتن و خوابیدن هريك حامل حکمتهانی
حیرتآور برای بهداشت تن و اعصاب و روان میباشد. دین اسلام تماما حکمت و طبابت و بهداشت و درمان و راه سلامت تن واعصاب و دل و مغز و روان است.
….
….
بیتردید بدون ایمان بعنوان هسته مرکزی سیستم ایمنی بدن انسان، تقلید از احکام شرع نتیجهای قطعی و بلندمدت نخواهد داشت. و بدون تردید٬ بدون معرفتی فزاینده درباره دین و خودشناسی نیز نمیتوان ایمان را در جهانی سراسر دروغ و افسون حراست نمود و از سلطه فرهنگ و تمدن و علومی که برذات کفر و دروغ بنا شده٬ نجات داد. پیشگیری واقعی همان ایمان است و درمان واقعی نیز جز از طریق معرفتنفس ممکن نیست.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
در کتاب اوپانیشادها آثار مقدّس هندو آمده است که انسان براساس آنچه که میخورد میاندیشد و دارای احساس و کردار میشود. بدینگونه انسان مدرن تماما دارای احساس و اندیشه و کرداری زهرآگین و کشنده است زیرا غذاهایش تماما مسموم و مرده و تفاله است. انسانی که عشقش جنابت است. اندیشهاش مالیخولیاست و گفتارش تماما هذیان و کابوس و وارونه سالار است. انسانی که روح از کالبدش رفته و لذا بدنش لانة اجه و شیاطین گردیده است. انسانی که بیش از حد پیشرفته است و پسا مرگ است و لذا دیگر از مرگ هراسی ندارد و به همین دلیل به آسانی دست بهر جنایتی میزند و آدمکشی راحت ترین کارهاست و جان خودش هم برایش به پشیزی نمیارزد زیرا دیگر جانی ندارد
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
در شرع اسلام و کلاً همه شریعتها٬ نظافت و پاکیزه گی از اصول اوليه حیات مذهبی تلقی شده است. بخش عمدهای از فقه اسلامی مربوط به نظافت و طهارت است که صدها فقره احکام را در برمیگیرد و بدین لحاظ کاملترین شریعتها در اين باب محسوب میشود و يك مجموعه کامل اصول بهداشتی است. آداب وضوها و غسلها در احکام فقه اسلامی٬ اگر رعایت شوند انسان را از کل مالیخولیای بهداشت مدرن بینیاز میکنند. آداب خوردن و استنجاء٬ ادرار و خوابیدن و جماع کردن و امثالهم جملگی حامل يك مصونیت کامل از بسیاری امراض میباشند که حتی مسلمانان نیز بسیار بندرت رعایت میکنند و لذا دریوزه و بازیچه این بهداشتهای جدید شدهاند. رسالههای عمليه فقهای ما٬ حامل کامل ترین و علمی ترین و دقیق ترین اصول بهداشت و پیشگیری امراض هستند که متأسفانه تحتالشعاع تبلیغات مدرن غربی٬ از اهمیّت افتاده و چه بسا متحجرانه تلقی میگردند. کل شریعت ما٬ طبابت ماست و طبٌ واقعی و بی دردسر و بیهزینه است و چون چنین است در جهان مکتب اصالت پول٬ بیارزش گشته است. در فقه جعفری دریانی از احکام وجود دارد که کل مراحل بهداشت و درمان طبیعی و حقیقی را شامل است
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
علی(ع) کارگرترین و پرکارترین انسان تاریخ و نیز گرسنهترین انسان تاریخ و نیز حتی به لحاظ جسمانی سالم ترین و قوی ترین انسان تاریخ بوده است که جز نان خشك و نمك هیچ نمیخورده است. دانش تغذیه مدرن تا هزار سال دیگر هم نمیتواند اين معّا را به لحاظ علم خودش توضیح دهد که آنهمه مواد معدنی و ویتامینه و پروتنینی مورد نیاز بدن از کجا تأمین شده است. مُسلماً از آسمان تأمین نشده و هرگز گزارش نشده که برای علی(ع) از آسمان غذانی فرود آمده باشد.علی(ع) بدون معجزه ترین و خاکی ترین انسان تاریخ بوده است. او از فرط گرسنگی همواره شکم را با سنگ میبست پس گرسنه میشده و ضعف میکرده است. علی (ع) يك اسوه معروف است وگرنه بسیاری از مومنین به درجات٬ اين واقعیّت را دارا بودهاند
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
علم تغذیه تحت عنوان مبارزه با میکروبها و بهداشت٬ مواد حیاتی را درغذاها نابود و تفاله ساخت و بشریّت را به قحطی انداخت آنهم در دورانی که حتّی فقیرترین انسانها چندین برابر ثروتمندترین انسانهای قدیم غذا میخورند و مصرف میکنند. در طی یکصد سال اخیر در جهان٬ بشر برروی زمین به اندازه هزار سال گذشتهاش غذا خورده است و تفاله تولید کرده است و با اینجال بشر هرگز همچون امروز مواجه با يك اپیدمی بنام سوء تغذیه نبوده است. کمبود ویتامینها و پروتنینها و مواد معدنی و امثالهم. و اين در حالیست که بشر امروزهر چیزی را میخورد. هر گیاه و جانوری را از اعماق اقیانوس به بازار میآورد و میخورد. از اعماق زمین نفت را به بالا میرود و از آن مواد غذانی تولید میکند و میخورد. حثی از خوردن عنکبوت و قورباغه و سوسك و مار و عقرب نیز دریغ ندارد و اين اواخر در اروپا و آمریکا نهضت آدمخواری آغاز شده است. و با اینحال دچار کمبود مواد غذانی و سوء تغذیه است. بشر امروز همه چیز را تحت عنوان بهداشت و بقصد سرعت و شتاب و پیشرفت و صرفهجونی در زمان٬ بکلّی نابود میکند و آنچه که میبلعد تفاله محض است که این تفاله فقط مادهای بیخاصیت نیست بلکه مادهای مسموم و قحطیآور است. سقر است که بقول قرآن هر چه که مینوشند تشنهتر میشوند و هر چه که بیشتر میخورند گرسنهتر میشوند: آبهای آتشین چون کولاها و مشروبات الکی و غذاهای زهرآگین چون کنسروها و مواد فریز شده و غذاهای از پیش تهیه شده و نیز سبزیجات و میوههای مسموم شده بواسطه سموم آفات نباتی و کودهای شیمیانی و گوشتهای هورمونی و موادغذانی تحت تأثیر اشعه رادیو آکتیویته و... و غذاهای پخته شده بواسطه اشعه لیزر. این همان محصول اراد به سرعت و شتاب و پیشرفت در زمان است به قصدی که اصلاً قرار نیست مورد سنوال قرار گیرد وگرنه متهم به تحجّر و توحش میشود. ولی واضح است که اين شتاب به قصد فرار از مرگ و نابودی است که به مرگ و نابودی قبل از مرگ طبیعی منجر میشود.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
پس واضح است که تنها راه و روش پیشگیری از امراض همان تقواست و نیز تنها راه و روش علاج امراض هم توبه از کفر و افسار گسیختگی نفس و رویکرد به دین و خویشتنداری میباشد. اینگونه است که درك میکنیم که براستی پیامبران خدا حاملان طب حقیقی برای بشر بودهاند و طبّی جز دین و تقوا وجود ندارد و مابقی حاصل کفر است و لذا خود عامل و تقویت کنندة امراض میباشد که همان عذابهاست. پزشکی مدرن٬ عذاب انکار دین است. و اما این عذابها خود موجب تقوای جبری میشود زیرا اماره گی و طفیان و افسارگسیختگی نفس را جبراً مهار میکند. البته این دين دوزخی است و خداوند نیز میفرماید آنگاه که عذابش را بر کسی فرود میآورد آن فرد ایمان میآورد ولی آن ایمان چون جبریاست موجب رفع عذاب (بیماری) نمیشود مگر اينکه فرد به توبهای خالصانه از کل راه و روش زندگی خود اقدام نماید. و لذا بسیاری از امراض در حکم دعوت انسان به توبه و تجدید نظر در راه و روش زندگیست. و آنگاه که انسان این دعوتها
را پاسخی نداد یا خداوند در حیات دنیویش وی را رها میکند وبخودش واگذار مینماید تا غرق در فساد و شیطنت بمیرد و پس از مرگ حسابش را رسیدگی میکند و یا عذاب ماندگاری را تا آخر عمر بر وی مینهد تا پاکش نماید. پس وای به آتکس که غرق در گناه است و هیچ عذابی هم در اين دنیا نمیکشد. انسان در حین امراض شدید و طویلش به خداوند بسیار نزديك است زیرا مریض (راضی شده) به واقعیت وجودی خود شده است و تسلیم و راضی گردیده است. به همین دلیل در حدیث قدسی آمده که خداوند به پیامبر اسلام(ص) فرمود که "ای رسول چرا آنگاه که مریض بودم به عیادت من نیامدی." منظور خداوند بیماری بود که در همسایگی پیامبر میزیست و پیامبر به عیادتش نرفته بود
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
و اما در زبان فارسی "بیمار" همان بیم. آر میباشد یعنی هراس آور. یعنی کسی که حامل بیم است و لذا "بیماری" به معنای بیمآوری و هراس زانی است. ولی در زبان عربی و فرهنگ قرآنی واژه مرض و مریضی وجود دارد که معنانی باطنی و عمیق و روحانیتر را تداعی میکند و آن از مصدر "رض" میباشد که به معنای رضا و رضایت است که دارای معنانی بغایت دیالکتیکی میباشد که بس حیرتآور است. و این بدان معناست که فرد "مریض" جبرأً به رضایت مبتلا
شدهاست و لذا انسان متواضع و آرام و صالحتری گردیده است و از آنچه که هست رضایت بیشتری يافته و از عالم و عالمیان آن گلایه و افکار سابق را ندارد و به صلح و قرار بیشتری نزديك گشته است. و اين همان حقّ باطنی بیماریهاست که معنای دینی و وجدانی و روحانی آن است. و درست به همین دلیل در فرهنگاسلامی عیادت بیمار٬ نوعی عبادت و ثواب برای عیادت کننده است زیرا او را به قلمرو تسلیم و رضا میکشاند زیرا يك بیمار در درجهای از شدت و حدّت بیماریش از قلمرو کفر و کبر و انکار و عداوت خارج شده است و بر سرجایش قرار گرفته و خود را پذیرا گشته است.
از کتاب فرهنگ خان جانی اثر استاد علی اکبر خانجانی
:بیمار
انسانی را گویند که دچار کاھش حیات و سلامت و عزت شده باشد و احساس مرگ و نیستی کند. بیمار شدن ھمان بی مادر شدن است یعنی از رحمت دور شدن است و از منشأ حیات قطع رابطه گشتن و ارتباط خود با علّت زندگی را از دست دادن. آنهائی که قدر سلامت و عزت و نعمات زندگی را نشناختند و بلکه آنرا اکراه داشتند از منشأ حیات فاصله گرفتند و رنجور شدند. پس بیماریها نشانه ھای کفران نعمات و قدر نشناسی دربارۀ حیات و ھستی خویشتن است و طبیعی است که جز توبه و ایمان به کسی که حیات و ھستی را به انسان بخشیده است ھیچ مرض و عذابی علاجی ندارد. بیماریها، عذابهای کفر ھستند که اگر به توبه منجر شوند موجب اعتلای حیات می شوند و گرنه به تباھی تن و روان و وجدان می انجامد. مریض کسی است که مبتلا به رضا شده است و مجبور شده که راضی شود به مرض چرا که راضی به سلامت نشد. پس بیماری از نشانه ھای جهل است و دوا و دکتر نمی تواند جهل و کفر را معالجه نماید.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
سخن فقط بر سر تباهی حیات انسانی و معنوی و روحی نیست بلکه مثلاً با داروهای ضد بارداری کل حیات غریزی و جنسی و جانوری در خانوادهها فلج ونابود گردیده است. همین ایدز که از فرآوردههای دانش پزشکی است آیا حیاتی ترین غریزه جانوری یعنی غریزه جنسی را مبدل به عذاب آورترین غرایز نساخته است؟ یا علم مدرن تغذیه و جریان پاستوریزه کردنها از علل اصلی سوءتغنیه بشر مدرن نیست؟ تغییر نام و عنوان و محل و شیوه بروز امراض٬ تعبیر به براندازی امراض گشته و به مردم باورانده شده است.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
منتژیتها و شبه صرعها در کودکان و نوجوانان نسلهای جدید مسئلهای است که دانش پزشکی آشکارا از پاسخ به آن سرباز میزند زیرا میداند که حاصل واکسنها و تب برها و آنتی بيوتيكهانی است که مثل غذا به خورد بچهها داده میشود زیرا امکان بروز امراض موضعی و مقطعی راکه لازمه رشد است ناممکن نموده و درواقع اين امراض طبیعی و رشد دهنده تن و روان را در بدن حفظ میکند و امکان برون افکنی نمیدهد. به مانند داروهانی که برای تقلیل دوران عادت ماهيانه و گاه برای نابود ساختن این عادت به زنان جوان داده میشود و در آنان انواع افسردهگیهای جنسی و روانی و سپس جسمانی را پدید میآورد و آنان را از طبیعت حیوانی نیز ساقط میکند. همه این خدمات بزرگ برای آن است که انسانها بیشتر و شدیدتر امکان تحرّك و بازی و مصرف داشته باشند یعنی امکان پیشرفت در زمان!؟ هرگز با کشیدن يك کش بر طولش اضافه نمیشود ولی پزشکی چنین ادعانی دارد. براستی که دانش پزشکی حتّی دقیقهای هم بر عمر کسی نیفزوده است همانطور که نکاسته است فقط توانسته ماهیّت حیات بشر را تماماً تکنولوژیکی سازد و شیمیانی و الکترونیکی و اتمی. و این بواسطه وعدههای دروغین و هراسانگیزی فزاینده و نابودی احساس ایمنی بوده است. این نابودسازی سیستم ایمنی و ایمان هم بواسطه تبلیغات به اصطلاح علمی بوده و هم بواسطه داروهای ایمنی شکن مانند واکسنها و آنتی بيوتيكها و کورتونها و مسکنها و تب برها. این بازی با سیستم ایمنی بدن٬ کلّ ترفند ابلیسی و افسون کننده دانش طب است که حداقل عقل و هوش و حواس را در بشر نابود ساخته است. آنگاه که سیستم ایمنی بدن مختل میشود ادراك عصبی و مغزی نیز مختل میشود همانطور که آدمی به هنگام هراس از هر شعور و ارادهای ساقط میگردد. اين دانش نخست ایمان را نابود ساخت و سپس ایمنی تن را. و بدینگونه توانست درك روحانی انسان از حیات و عمر و زمان را نیز مختل و گمراه سازد و ماشین را اسوه خوشبختی بشر نماید
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
يك ادّعا این است که میلیونها کودك بواسطه واکسنها زنده ماندهاند. درگذشته از هر ده کودك در يك خانواده چه بسا نیمی میمردند. ولی امروزه در هرخانوادهای کمتر از آن تعداد کودکان زیست میکنند زیرا این کودکان بجای آنکه بواسطه سرخك و آبله بمیرند در رحم مادرانشان بواسطه داروها نابود میشوند و مابقی هم که جان سالم بدر میبرند اکثراً تحت تأثیر بمباران داروهای ضدحاملگی٬ موجوداتی افلیج و عقبمانده بدنیا میآیند و مابقی هم بواسطه این واکسنها تا آخر عمرشان فقط موشهای آزمایشگاهی هستند و چه بسا هرگز وارد بلوغ عقلی و حثّی جنسی نمیشوند و لذا اکثر اين کودکان با آغاز سن بلوغ دارایاختلالات جنسی و روانی هستند. پس نمیتوان گفت که اين علم فقط حیات انسانی را نابود میکند ولی حیات جانوری را تقویت مینماید. این علم
بهمراه شیمی مرگبارش کل جان و حیات را در جهان به نابودی میکشاند.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
پزشکی هستهای و ژنتيك به مثابة ابطال نظریهای است که امراض را غیرخودی میدانست و مثلاً مربوط به جنی بنام میکروب تلقی مینمود. و اینهمان نظریه به ضد خودش بدل شده و تقریباً همه امراض از جمله سرماخوردگیها را نیز ژنتيك و ذاتی میداند و لذا مغز سلولها را مورد تهاجم قرارمیدهد تا به اصطلاح ذات بشر را تغییر دهد تا امراض او معالجه شوند. ذات بشرکه تغییر نمیکند لذا بشر بایستی نابود شود تا معالجه گردد! اینست ترمینال دانش مالیخولیانی طب.
این دانش حتی در ژن هم به جستجوی يك عامل غیرخودی است تا آن رانابود کند و بشر را ایمن سازد. غوغای مالیخولیانی نقشة ژنتیکی و کوروموزمی تماماً به مثابة تبلیغاتی نهانی برای توجیه و تقدیس علمی نابودسازی انسان برای نجات از امراض است. و این غوغا حاصل دیوانه شدن دستگاههای ایمنی بدن همچون لنفوسیتهای T و B و سلولهای بیگانه خوار و سیستم کمپلمان میباشد که سلولها و ارگانهای سالم بدن را مورد تهاجم قرار میدهند و درواقع بدن را در قبال سلامتی عداوت میکنند و سپر ایمنی بدن را در هم پس واضح است که مثلاً چرا داروی کورتون به همراه آسپرین و استامینوفن ضمیمه اکثر نسخههای درمانی شده است. از اين طریق میخواهند کل سیستم دفاعی و ایمنی بدن را که اينك خود دشمن ایمنی و سلامتی شده با اين سمّ مهلك مستمراً ضعیف کنند. این بدان معناست که انسان مدرن مجبور است تابرای بیمار نشدن پیشاپیش بیمار شود. فلسفه واکسنها نیز از همین قاعده مالیخولیانی پیروی کرده است. بیان دیگر این مالیخولیا آن است که انسان برای جلوگیری از پیشرفت يك بیماری مجبور است تا خود را مسموم سازد و از جریان طبیعی حیات ساقط گردد و مبدل به يك موجود شیمیانی شود تا دلش به نفس کشیدن خوش باشد که گونی هنوز زنده است.
به همین دلیل نه تنها يك مرض علاج نمیشود بلکه جریان درمان منجر به پیدایش چندین بیماری دگر میشود تا آنجا که فرد بیمار٬ مرض اولیه خود رابکلی فراموش میکند و گاه میپندارد که معالجه شده است. و آنگاه به او قبولانده میشود که آن بیماری شفا یافته و اين بیماریهای جدید بکلی مسئلهای دگرند که باز به نوبه خود بایستی مثل مرض اولیهاش٬ مداوا شوند. این بدان معناست که مثلاً برای مداوای تراخم٬ کل چشم را از کاسه خارج کنند و بدور اندازند. در اینصورت بدون تردید دیگر بیماری تراخم براستی برطرف شده است. این کل معنای مالیخولیانی درمانهای مدرن است.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
اين افراط و تفریط مالیخولیانی در ذات دانش مدرن است زیرا بیماریها را بدشانسی میداند که به دو دستة میکروبی و ژنتیکی تقسیم میشوند. بدین طریق٬ انسان در درون و برون خود دارای هیچ شانسی نیست و اصولاً بدبخت آفریده شده است پس بهتراست که اين وجود بدبخت را تحویل دانش پزشکی بدهد تا خوشبختش سازد واگر هم نساخت چیزی از دست نرفته است و علم پزشکی و پزشك نیز از هرمسئولیتی مبراست همانطور که خود بیمار پیشاپیش از مسئولیت بیماری خود کاملاً مبرا شده است. از دیدگاه عم حقوق (چه شرعی و چه عرفی و مدنی)٬ علم طب و تجارت پزشکی یکی از ناحق ترین حرفههاست زیرا کسی که از مردم پول میگیرد بایستی پاسخگو باشد همانطور که قانون دفاع از حقوق مصرف کننده از قدیم تاکنون بصورتهای عرفی و شرعی و جزانی وجود داشته است. بنابراین دارونی که پزشك به بیمارمیفروشد اگر موجب سلامتی او نشود و یا لاقل اگر موجب تخریب حالش گردد و او را بمیراند بایستی پزشك را مسئول سازد. ولی هرگز چنین مسئولیتی برای جماعت مقدس (!) پزشکی وجود ندارد و به همین دلیل این حرفه را بسوی جنابت میکشاند
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
بمیزانی که انسان بیماریها را يك وارده و عارضه بیخود و بیگانه و نامربوط به انسانیت خود میداند مبدل به انسانیاتوایمییون (ضد خویش) میشود و لاعلاج میگردد. و بدینگونه است که عوامل ایمنی بدن همچون ائوزینوفیل٬ بازوفیل٬ شبکه آندرپلاستيك و ماکروفاژها(گلبولهای سفید) بر علیه تمامیت جان و سلامت و تعادل طبیعی بدن بکارمیافتند و صاحب خود را بیگانه و دشمن مییانند که گونی مرضی جز صاحبش وجود ندارد که باید برافتد يا تضعیف گردد. اين واکنش حیرتآور در بدن انسان ما را مواجه با مکر و عدل الهی در قبال کبر و عداوت بشر با حقوق
دینی ومسئولیت انسانی میسازد و حضور خدا را در وجود انسان بوضوح درك میکنیم, کسی که با خدا در خویشتن عداوت میکند درواقع سپر ایمنی وجودش را ازدست میدهد و همه عوامل ایمنسازی را ضد ایمنی میکند اين همان عملکرد حیرتآور کفر در قلمرو دانش پزشکی است.
اتوایمییون همان بیان کفر بیولوژیکی است و قانون جانهای کافر است که جان را برعلیه خودش تحريك میکند. این حماقت و جنون و مالیخولیانی استکه حاصل کفر میباشد و کل دانش پزشکی را عین مالیخولیا مینماید. این پایانعمر دانش پزشکی است و حق ابطال این دانش که درواقع ابطال گل سرسبد کلیه علوم و فنون و تمدن مدرن بشر است و لذا منجر به ابطال کبیر همه ارزشهای کافرانه این تمدن میشود زیرا ارزشی برتر از جان در جهان نیست.
بنابراین بهتر میتوان روشهای مرگبار درمانهای مدرن را درك نمود که چگونه در مقابل این امراض اتوایمییون بدن بیمار بواسطه سموم وحشتناکی چون کورتونها مورد تهاجم قرار میگیرند و امروزه کورتون يك داروی روزمره برای اکثر امراض تلقی شده است و بعنوان آخرین دارو بکار میرود و آخر همه بیماریها به کورتون منتهی میشود یعنی به لاعلاجی. و اين بدان معناست که نهایتاً کل جان و تن بیمار محکوم به مرگ میشود تا بیماریش مداوا شود!؟ گونیعلت بیماری همان وجود خود بیمار است. بیماری که دین و وجدان و روح و مسئولیت انسان بودن را در خود طرد ساخته است اينك خودش بدست و اراده خود و علم کافرانهاش طرد میشود و محکوم به زهر و لیزر و شیمی درمانی و تشعشعات رادیوآکتیو میگردد. اين بدان معناست که حال که مرض نابود نمیشود پس باید صاحب مرض نابود شود تا آبروی علم پزشکی حفظ گردد. ازهمین نکته
میتوان ذات ضد بشری اين علم را درك نمود که هرگز در ذات این علم و بانیانش کمترین انگیزه خدمت به انسان در کار نبوده است. اين همان واقعه بمباران ملل است که با شعار دفاع از آزادی و دموکراسی و رفاه و پیشرفت و تمدّن انجام میشود. هر کسی که اين "آزادی" را دوست نداشته باشد باید بمباران شود تا آزاد گردد.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
روشهای درمان مدرن
:پزشکی مدرن به چند شیوه به نبرد با امراض برخاسته است
1- نبرد با امراض مسری که همان نبرد با میکروبهاست. این نبرد در دوموضع انجام میگیرد. یکی در بیرون از بدن انسان است که موسوم به علم بهداشت میباشد که استفاده از مواد شیمیانی ضد باکتری و ضد عفونی کنندهاند که میکروبها را میکشند که باقیماندهشان موذیتر و تغیبر هویت یافته وقدرتمندتر میشوند و لذا مستلزم سمومی قویترند که خود این سموم٬ قبل ازکشتن میکروبها موجب مسمومیت تدریجی یا آنی انسانها میشوند و متعاقب آن موجب تقویت باقیمانده میکروبها هستند و این جنون مسمومسازی جهان تا نابودی کل حیات بر روی زمین ادامه دارد. و نبرد دوم در درون بدن انسان آغاز میشود که همانا جریان واکسینه کردن و مصرف آنتی بيوتيك هاست که به معنای وارد ساختن پیشاپیش میکروب و عفونت به بدن است که اين نبرد هم مثل نبرد بیرونی سیری فزاینده و بیانتها دارد و تامسمومیت کامل بدن و تبدیل انسان به يك موجود مومیانی متحرك ادامه میيابد. و اين بدان معناست که انسان برای مقابله با میکروب و فساد بایستی خودش را مهد میکروبها و مفاسد و سموم سازد. و اين يك جنون و حماقت افسانهای است که احتمالاً
نسلهای آینده بشر در دورانهای ما بعد از تاریخ آن رابصورت کمدیهای انسانی به نمایش در میآورند و کلی می خندند
……..
…….
…….
….قبلاً متذگر شدیم که یکی از ارکان دانش پزشکی مدرن؛ مسئلة بهداشت بعنوان یکی از اساسی ترین جنبه پیشگیری امراض مُسری است که تماماً محصول کشف پاستور و وجود میکروبهاست. بهداشت به زبان ساده همان رعایت نظافت و پاکیزهگی تن و محیط زیست میباشد. این مسئله در بهداشت مدرن شامل حال همة اشیاء و مواد غذانی نیز گردید تا آنجا که اصلاً هر موجود زندهای حامل میکروب تلقی شده و لذا بایستی میکروب زدانی شود و این جریان بدانجا رسیده است که اصلاً حیات موجب رشد میکروب بایستی بمیرد تا میکروبی رشد نکند. این معضله موجب شد تا همة مواد غذانی کاملاً نابود شوند تا پاستوریزه گردند و عاری از هر میکروبی باشند .همه مواد غذانی و اشیای محیط زیست بایستی کاملاً مسموم شوند تا از میکروب عاری شوند. این جریان میکروبزدانی علاوه بر روش مسموم سازی مواد غذانی.از طریق پختن و منجمد کردن تا وارد نمودن برخی از سموم و اسیدها در موادغذانی ادامه يافته است. و این جنبه بیرونی بهداشت مدرن است که اصلاً هر چیز زنده را خطرناك میداند و فقط چیزهانی بهداشتی هستند که دارای زندگی نباشند. مثلاً گوشت سالم و بیمیکروب فقط گوشت کنسرو شده و یخ زده میباشد٬ میوهها وسبزیجات نیز همانگونهاند. این مرگ خواری و مرگ پرستی غایت علم بهداشت مدرن میباشد
برای مبارزه با مرگ بایستی هر چیزی را کاملاً میراند. و اما جنبه درونی علم بهداشت و پیشگیریها همانا واکسنها هستند و سمومی که بایستی وارد بدن شوند و بدن را از درون پاکیزه و استریل و پاستوریزه سازند. این جنبه منجر به میراندن تدریجی خود بدن انسان شده است. انسان برای اينکه از خطر میکروبها در امان باشد بایستی مستمراً و بطرز فزایندهای مسموم باشد. این مسمومیت امروزه از طریق مصرف دانمی آنتیبيوتیكها که اسماً هم عوامل ضدذّ حیات هستند کل بدن انسان را از درون ضدّ عفونی میکند! غایت بهداشت مدرن يك مالیخولیای آشکار است: انسان برای نمردن بایستی پیشاپیش بمیرد و همواره مسموم باشد تا هر میکروبی که واردش میشود بمیرد
2- نبرد با امراض غیر میکروبی مثل سرطانها. این نبرد دقیقاً یك نابودسازی کامل است که سلولهای بیمار را منهدم میکند که به دو روش شیمی درمانی و پزشکی هستهای انجام میپذیرد که نوع اولش همانا کشتن سلولهایمریض بواسطه سمومی بغایت مهلك میباشد تا آن حد که همه ارگانها و اعضاء وجوارح میپوسد و از هم میپاشد تا شاید احتملا يك سرطانی چند روزی بیشتریمان و بیشتر زجر بکشد و شاهد متلاشی شدن و پوسیدن کبد و کلیه و امعاء و احشای خود باشد و تجزیه در درون قبر را پیشاپیش شاهد باشد. نوع دیگر ایننابودسازی بواسطه لیزر و تشعشعات رادیو آکتيویته میباشد که مغز سلولها را بمباران میکند. براستی که انسان هرگز تا اين حد از خودش انتقام نکشیده است و شکنجه گران زندانهای سیاسی زیاده از حد بدنام میباشند. انسان کافر٬ براستی دشمن جان خویشتن و در عطش عذاب است و سلامت را بر خود حرام میداند
3- روش سوم مبارزه با امراض همانا جریان حذف سازی برخی از اعضا و جوارح میباشد که همان مسئله جراحیها هستند. این جنون جراحی امروزه تاآنجا به پیش میرود که بقول چخوف بزودی همه انسانها نامرنی میشوند زیرا هر عضوی از بدن در درون و برون٬ در معرض نوعی خطر و بیماری است پس بهتراست که پیشاپیش برداشته شود و برجایش يك پروتز و عضوی مصنوعی و ابدی نصب گردد که هیچ مرض و میکروبی بر آن اثر نکند. غایت اين انسان جاودانه و مرگناپذیر که دارای ضریب ایمیونولوژی مطلق است همانا يك ربات الکترو بیوشیمیانی است و فقط در اینجاست که علم طب موفق به احقاق وعده ذاتی خود میشود که همانا نابودی نسل بشر از روی زمین است تا رباطها را خليفة خود سازد
4- و اما روش پست مدرنی که در حال پیدایش میباشد حاصل مهندسی ژنتيك و کلونینک (پیوند ژنتیکی) است که اصلاً ذات بشر را میخواهد دگرگون سازد و از هر فردی مطابق سلیقهاش يك هوّیت انتخابی و جاودانه پدید آورد که مرض ناپذیر است و از اعماق ذات سلولی پیدایش شده٬ آرمان نهائی دانش پزشکی را در قلمرو کاملاً متفاوتی که دیگر ربطی به اين علم ندارد محقق میکند و انسانی دگر میآفریند و میتواند ثابت کند که خود خدا شده است!؟ درواقع دانشمندان اين علم بر اين باورند که بشر ذاتاً علاج ناپذیر است و بایستی که ذاتش نابود گردد و از این
نابودی ژنتیکی٬ بشری ایدهآل و خوشبخت و جاودانه براساس آرمان علمی پدید آید. اين دانش میگوید که همه امراضبشری ژنتیکی و ذاتاند و ربطی به اراده و اعمال بشر ندارند پس برای معالجه مراض بایستی ژن او را دگرگون شود. در اینجا اگر بطور اتفاقی "ژن" را همان "جن" فرض کنیم میتوانیم علم ژنتيك را علم جنزده گی و جنون پرستیبخوانيم
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
.مسئله واکسینه کردن معنانی کاملاً واضح دارد و آن اینست که بجای ورودناگهانی میکروبها و بروز شدید و سریع بیماری٬ اين میکروبها را تدریجاً واردبدن کنیم و تمام عمر از آنان حراست و پذیرانی نمائیم تا مبادا بما ضرری برسانند. این همان تسلیم بیماریها و اجنه شدن است در حالی که منظور از علم طب نابودی بیماریها و میکروبها بود. اين همان ابتلای ارادی و جنونآمیز بهعوامل بیماری است. یعنی درست از آنچه که میترسیدیم و میگریختیم بسویش رفته و تسلیم آن شدهايم. اين تنها معنای حق ابطال این دانش است که معنانی بر حق و کاملاً دینی و عرفانی دارد که البته کل اراده و انگیزه علمی این دانش را به بازی میگیرد و ریشخند میکند که دال بر حماقتی عظیم است که لباس علم بر تن نموده است. این حماقت ویژهگی ذاتی کفر بشر است که به خودبراندازی دچار میشود.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
گفتیم که علم طب براساس بیرونی دانستن علّت بیماری پدید آمد و لذا درمانهایش نیز چیزهای بیرونی و عملیات از بیرون بر روی بیمار میباشد که بهداشت طبی و نیز درمان دارونی و جراحیها و رژیمهای غذانی از جمله اين اقدامات بیرونی هستند. ولی با کشف میکروب یکی از مهمترین عامل بیرونی بیماری همچون يك "جن" مشاهده و دستگیر شد. این جن ذزهبینی که انواع و نامهای متفاوتی چون باکتری و ویروس و آمیب دارد که هر يك به انواع گوناگونی تقسیم میشوند علت همه امراض مسری تشخیص داده شدند که همچون جن ناخواسته بشر و بدور از چشم او بر انسان وارد میشود و او را بیمار میکند و گاه میکشد. اینك يك جنگ بیپایان آغاز گشته است. جنگی با يك موجود غیبی که موجودیتش مُسلّم شده است. با کشف میکروب و درك امراض مُسری برای نخستین بار مسئلهای تحتعنوان "ایمنیشناسی" پدید آمد که بتدریج مبدل به يك اصل محوری درتشخیص و درمان امراض شد که امروزه خود بخش اساسی و بسیار پیچیده ودیالکتیکی در دانش طب و بیولوژی میباشد که مستمراً مبدل به يك معمایفلسفی میشود. و این بدان معناست که انسان بمیزانی که قدرت و نظام ایمنی بدنش از يك تعادل غیر قابل تعریف و تشخیص٬ خارج میشود در معرض امراض مسری قرار میگیرد. و این بدان معناست که بهرحال با رعایت کامل امور
بهداشتی که همان نابود سازی و دور ساختن میکروب هاست باز هم از طرق گوناگون همچون تنفس و دهان و چشم و روابط جنسی و سائر منفذهای بدن٬ وارد بدن میشوند ولی بایستی ضریب ایمن سازی بدن همواره به گونهای باشد که در شرایط و اوقات گوناگون بتواند با اين میکروبها مقابله کند و آنها را نابوسازد ویا تضعیف نماید. درباره برخی از میکروبها ان ضریب بایستی بالا رود وبرخی دگر بایستی تقلیل یابد. و لذا یک بازی دانمی و غیرقابل کنترل با سیستم ایمنی بدن٬ کل اساس مبارزه با امراض مسری است که امروزه مهلكترین امراض گشتهاند. امروزه بحث ایمنی شناسی در علم طب حثّی بمراتب از فلسفه هگل و افلاطون پیچیدهتر گشته است و میرود که مبدل به يك افسانه متافیزیکی و مالیخولیانی گردد که در اين رساله جای بحث ندارد و آنچه که اين مسئله را بسوی عبث میکشاند همانا موذیتر شدن بلاوقفة این جنهای ذرهبینیمیباشد که در قبال مبارزه بهداشتی و پیشگیرانه بشر٬ پدید آمده است وهمچون معضله مبارزه با آفات نباتی است که این آفات و امراض نباتی را مستمرآ قویتر و مرگناپذیرتر میکند و هیچ سمی قادر به براندازی آنان نیست. مسئله مبارزه با پشه و مگس و سوسك و موش هم شامل همین قاعده و براساس همین دانش دچار يك بحران مرگبار در محیط زیست گشته است. گونی امروزه انسان بایستی بدنش سمیتر از هر میکروب و حشرهای باشد تا از شرشان مصون بماند.درواقع انسان بایستی خودش را با این سمومی که واکسنها و داروها ی آنتیبیوتیك نامیده میشوند دچار مرگ تدریجی سازد تا اين حاملان مرگ قادربه میراندن او نشوند. اینست کل عاقبتی که اين طب مدرن برای انسان و کل حیات بر روی زمین پدید آورده است که برای مبارزه با بیماری و مرگ٬ بایستیاصل حیات از عالم خاك برافتد و فقط در اینصورت است که ایمنی مطلق پدید آمده دیگر هیچ خطری وجود ندارد زیرا بالاتر از مرگ خطری نیست. و اینست کل قصه جاودانهسازی بشر بواسطه علم طب
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
ما در هزار سال پیش نزیستهايم تا ببینیم که بشر آنروز سالمتر زیسته یا بشر امروز. ولی میتوانیم همین يك نسل پیش رابا نسل امروز مقایسه کنیم که مشت نمونه خروار است. آیا بشر اين نسل سالمتر ازبشر نسل قبل است؟ آیا براستی کدام بیماری ریشهکن شده است؟ آنان هم که بظاهر کمتر
بصورت قدیم ظاهر میشوند تبدیل شده و فقط تغییر نام دادهاند نه اینکه حثی کاهش یافتهاند بلکه مبدل به امراض لاعلاجتر گشتهاند. پنیسیلین و آنتی بيوتيكها و واکسنها که بزرگ ترین افتخار دانش مدرنپزشکی محسوب میشوند بتازهگی علل بسیاری از امراض مدرن و لاعلاج تشخیص داده شدهاند که از همان دوران کودکی و نوجوانی خودنمانی میکنند. خطرات مهلك تب برها نیز از همین دستند. و نیز از یاد نبریم که ویروس ایدز درجریان تولید واکسن ضد مالاریا پدید آمده است و جهانگیر گشته است و چون سیاهپوستان آفریقا نخستین موش آزمایشگاهی این واکسن بودند مسیّب شیوع این بیماری خاندان برانداز شناخته شدند. این ویروس در لابراتوار دانشگاه پزشکی Mit در آمریکا تولید شد و به جهانیان عرضه گردید. ویروس ایبولار و سارز نیز تماماً موجودات آزمایشگاهی هستند که به بشریّت خدمت میکنند. و اما ادعای افزایش عمر از آن حرفهای مضحك است که بهتر است به مذّعیانش واگذار شود تا همچنان دلخوش به جنایات علمی بمانند و احساس
خوشبختی و نجات بشریّت را داشته باشند و خمار نگردند. این ادّعاها امروزه فقط از دهان آمریکانیان جهانخوار بر میآید که بکلْی از هر عقل و حیانی ساقط شدهاند و بمباران جهان را نجات جهانیان میدانند و به آن مفتخرند. از یکطرف ویروس تولید میکنند و از طرفی واکسن. اگر بتوان قبول کرد که يك روسپی محترم کنار خیبان هم مشغول خدمت به بشریّت است شاید بتوان اندکی از این نوع خدمت را هم درك و باور نمود. که در اینصورت مجبوریم که شیاطین را هم خدمتگزاران بشر بدانیم و مسلك شیطان پرستی پیشه سازیم همانطور که فرقههای شیطان پرست از مهد تمتن غرب در حال رشد و شکوفانی هستند که یکی از اعمالشان خوردن گوشت زندة انسان است بعنوان خدمت به انسانیت. بدون تردید غربیان بهترین و بیشترین خدمات بهداشتی و درمانی را بخودشان کردهاند و لذا جامعة غرب نمونه کامل این خدمت است. امروزه طبق آمار رسمی فقط در کشور ایالات متحده حدود سی میلیون انسان مفلوج و عقبمانده ذهنی زندگی میکنند. بعلاوه حدود پنجاه میلیون الکلی و یکصد میلیون معتاد به سائرمواد مخذر و داروهای روانگردان٬ و یکصد و پنجاه
میلیون بیمار جنسی تا سرحد جنون. این آمار سعادت و سلامت خوشبخت ترین و بهداشتی ترین کشورجهان است که از پیشرفته ترین خدمات پزشکی بطور عموم برخوردار است. امروزه میلیونها کودك ناقص الخلقه بدنیا میآیند که مولود آثار داروهای شیمیانی بر مادرانشان میباشند. و
نیز میلیونها کودك تا قبل از سن بلوغ به ناگاه به امراض جسمانی و روانی لاعلاج مبتلا میشوند که ماحصل کاربرد واکسنها و آنتی بيوتيكها و تببرهاست. و اين در حالیست که دانش پزشکی از بابت بروزات کمتر و ضعیفتر سرخك و آبله بخودش تبريك میگوید.
و اما معضله افزایش عمر اگر هم واقعیت داشته باشد فقط شامل حال طبقه ای از اشراف است که مابقی عمر اضافه شده خود را چون رباتهانی در بیمارستانها و تیمارستانها و آسایشگاه های روانی و خانه سالمندان سپری میکنند که درواقع فقط چند سالی از حیات قبر خود را پیشاپیش بر روی زمین به جلو میاندازند و فقط بر حیات مکانیکی و الکتروشیمینی آنان افزوده شده و نه بر حیات بشری و حثی حیوانی آنها. مگر اينکه تفاوت مرگ و زندگی را فقط درنفس کشیدن بدانیم یعنی پمپاژ هوا.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
همه دانشگاهها و مراکز درجه يك پژوهشی و صنایع دارو سازی جزء مایملك امپریالیزم و سلط حکٌام بزرگ و ابرقدرتهای جهانخوار میباشد. این علم ابزاری محض در خدمت این هدف است. این مراکز در عین حال مولد مواد اولية سلاحهای میکروبی و شیمیانی نیز میباشند و نیز انواع مواد مخدری که هزاران بار شدیدتر از هرونین است. این مراکز تحت مدیریت و سیاستهای واحدی هستند و یکی از مهمترین و مخوفترین و مافینیترین بخش سلطه جهانی ابرقدرتها میباشند. آموزشهای پزشکی در دانشگاههای جهان نیز از همین مراکز هدایت میشوند و سیاست و سامان و خط مشی میگیرند. اين يك تناقض و ابطال کلان در کالبد این دانش میباشد و کل ساختار آنرا در همه جوانب تحت الشعاع دارد. از اين منظر میتوان گفت که علوم و فنون پزشکی یکی از سیاسی ترین و اقتصادی ترین و امپریالیستی ترین طیف های دانش و تمدن مدرن است و درواقع ابلیسی ترین حربه در دست کافرترین گروههای بشری در جهان است که تحت عنوان نجات جان بشر و وعده بهشت و ابدیّت٬ کل حیات وهستی بشر را تحت فرمان گرفته است. و اما تناقض دیگر در نفس خود پزشك حضور دارد که معضلهای کاملاً فردی است و ربطی به سیاستهای جهانی ابرقدرتها هم ندارد و آن تناقض بین معیشت پزشك و بیماری مردم است. در اینجا فرض آن است که پزشك براستی انسانی حاذق و صدیق و مشتاق خدمت به مردم باشد و فقط به نیّت خدمت به مردم و احبای سلامت و سعادت مردم به کسب این دانش پرداخته است و نه عیش و ثروت و ریاست و... با همه اینحال او از بابت بیماری و بدبختی و دردهای مردم است که ارتزاق میکند. مسئله اینست که آیا او میتواند قلبا مشتاق سلامت مردم باشد؟ اگر چنین باشد پس بایستی راه امرار معیشت خود را تغییر دهد و از بابت معالجه مردم پولی نگیرد. او از طرفی مشتاق است که بیمارانش را مداوا کند و از طرفی دگر مشتاقاست که همواره مطب او مملو از بیمار باشد و بیماران ثابت و مادمالعمری داشته باشد. این تناقض هرگز حل نمیشود الا اينکه او از طبابت خود مطلقً امرار معیشت نکند یعنی حکیمی از تبار مردان حق باشد. این تناقض فقط يك معفا و ديالکتيك صرفاً منطقی و ذهنی و فلسفی نیست بلکه در اراده و احساس و نگاه وعملکرد پزشك جاریست و از آن رهانی ندارد. آیا انسان اصولاً میتواند در آن واحد هم چیزی را بخواهد و هم نخواهد؟ آیا اصولاً امری میتواند در آن واحد هم حق باشد و هم ناحق؟
…
…..
از آنجا که علم طب ادعانی ذاتَاً دینی دارد همچون پیامبران و قدیسان نمیتواند از بابت رسالتش از مردم مزدی دریافت کند وگرنه با کل ذات خود در تضاد میافتد و پوچ و بیخاصیّت میشود.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
مثلاً کسی چون فیثاغورس در همه اين علوم دارای تخصص و نبوغ بود ومکاشفات و ابداعاتی ویژه داشت. هم فیلسوف بود و تعلیم فلسفه مینمود هم دارای معبدی بود که حکیم و عارف و صوفی تربیت میکرد و هم طبابت مینمود و هم يك ریاضی دان نخبه بود و ریاضیات تدریس میکرد. در جهان اسلامی کسانی چون ابنسینا و رازی و ابوریحان بیرونی و فارابی نیز عموماً دارای چنین شخصیت چند بعدی و کامل بودند. حکیمان باستان هند و چین نیز اکثرا اینگونه بودند. لانوتزو و کنفسیوس از جمله چنین علمای جامعی محسوب میگشتند. و بسیاری از این علمای دین و دنیا حثّی موسیقیدان هم بودند که البته موسیقی را يك عبادت تلقی میکردند مثل فارابی و اپیکور و کنفسیوس وخیام و ارسطو. حضرت داوود نیز هم قاضی بود و هم طبیب هم نبی و هم موسیقی دان و نوازنده. ولی اندکی قبل از اين فارغ التحصیلان مدرسه٬ کسانی بودند که بدون هیچ مدرسه و تعلیسات اکتسابی دارای چنین هویّت کامل بودند و آنان همانا انبیایالهی هستند که اکثرشان دین و حکمت و طبابت را توأماً دارا بودند ولی البثّه طبابت آنان ذاتأ متفاوت بود و از نوع شفاعت و شفای روحانی و ایمانی محسوب میشد و جلوهای از نبوت آنان و معجزه و کرامت بود. نخستین پیامبری که علاوه بر نبوت و دین حامل حکمت و طب و بلکه علوم و فنونی چون کیمیا بود و او را يك جادوگر بزرگ (مغ) مینامیدند زردتشت(ع) بود.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
بنظر می رسد که مذهب موجب علاج رنج های روانی بشر بوده و طبابت هم جسم او را مداوا می کرده است و یا لاقل چنین انتظاری را داشته است. بنابراین مذهب و طبابت٬ ملازم دوران بخودآیی حیوان دو پانی بنام بشر بوده است. بشر از هنگامی که بخود آمد روان و تن خود را در قحطی و عذاب یافت و لذا مذهب و طبابت بعنوان دو راه و روش برای ادامة بقای بشر بر روی زمین » دو اندیشه و تلاش فطری و تماماً طبیعی بوده است و در طول تاریخ استمرار و تکامل يافته است و بمیزان خود. آنی و خود - آگاهی بشرء این دو امر نیز ضروری تر و پیچیده تر گشته است تا آنجا که مذهب دارای رشته ها و احکام و فرقه های گوناگون شده و طبابت هم گام به گام تخصصی تر و متنوع تر گردیده است. و بدینگونه متخصصینی در این هر دو امر پدید آمدند و افرادی تحت عنوان روحانی و طبیب رخ نمودند.
در نخستین دانشگاههانی که در تمئنهای قدیم پدید آمدند رشته الهیات وطب تنها علومی بودند که تدریس میشدند که بتدریج رشته حقوق و فقه هم بدانها افزوده شده است که اين امری مربوط به هزاره اخیر جهان است. این سه رشتة مذکور بعنوان نخستین علوم دانشگاهی بیانگر سه نوع "رابطه"است: رابطه انسان با خدا (الهیات)» رابطه انسان با طبیعت (طب) و رابطه انسان با انسان (حقوق یا فقه).
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
واقعیّت اینست که طبق گزارشات تاریخی همه مومنان اطراف پیامبران و امامان و حکیمان الهی بندرت بیمار میشدند که نیازی به دارو و سائر اطباء پیدا کنند. و آنانکه دچار درد و رنجی میشدند بر طبق ایمان و معرفت دینی خود صبر پیشه مینمودند و به تزكية نفس و اصلاح اعمال میپرداختند زیرا بر اين باور بودند که این امراض٬ بلاها و امتحانات الهی است و دعوت به توبه میباشد نه رجوع به طبیب.
در میان مخلصین همواره تسکین درد و امراض بواسطه دارو و طبیب امری مشرکانه و حثّی کفر محسوب شده است و بلکه همانطور که در دعاهای انمه اطهار(ع) میخوانیم يك انسان مؤمن برای اخلاصش در دین٬ از جانب خداوند طلب بلا و بیماری میکند تا نفس او پاك گردد و بلا و بیماریها را الطاف الهی میداند که موجب پاك شدهگی و بخشودگی است. درواقع يك موّمن اهل معرفت و
حکمت٬ خود را علت بیماریهای خود میداند و لذا رجوع به طبیب علناً شرك و کفر فهم میگردد. اين همان گوهرة طبابت در نزد انبياء و حکیمان الهی بودهاست که بتدریج بواسطه رشد شرك و کفرانها در حال فراموشی و انکار است و اين نسیان و کفران همانا علت جدانی علم طب از حکمت و دین بوده است تا آنجاکه امروزه علم طب و اطباء و اکثر مردمان مبتلا به این علم را علنأً منکر خدا و دین رسولان و حقوق اخلاقی می یابیم که در نقطه مقابل حکمت الهی قرار گرفته و با آن سر جنگ دارند.
این جدانی طب و حکمت از یونان باستان آغاز گردید و لذا نخستین اطبای مستقل از دین و حکست الهی که بانیان علم پزشکی مدرن محسوب شده اند از یونان برخاستهاند که مشهورترین آنها بقراط (هیپوکرات) است که طبق سوگند نامة معروفش که تا به امروز سرلوحه حرف پزشکی است درك میکنيم که يك انسان کافر و معتقد به خدایان یونان باستان میباشد و آپولون را میپرستد و او را خدای طب مینامد و به نام او سوگند یاد میکند. بقراط که پدر و پیغمبر طب مدرن است علناً يك کافر میباشد که حتی در قبال حکمت توحیدی حکیمان النات چون سقراط عداوت ورزیده است با اينکه خود او پرورش یافته این حکیمان بوده که از آنان انشعاب نموده است و تلاش کرده تا علم طب را در نقطة مقابل دین برپا نماید و منهای دین و حکمت الهی برای بشر راه و روش سلامت و سعادت ابداع کند و به اصطلاح٬ بشر را از دين مبرّا و بینیاز سازد و درواقع بشر را از فطرت خودش بیگانه ساخته و امراض را عارضهای از جهان بیرون بداند که به وی حملهور میشوند
.....
و از اینجا بود که گیاه شناسی و دارو پرستی و لذا طب جدید آغاز گردید و اطباء و حکیمان از یکدیگر جدا شدند. و درواقع انسان از روح و فطرت مذهبیاش, بیگانه شد و جهان را دشمن خود یافت و لذا علم طب بعنوان علمی که برعلیه امراض فعالّت میکند درواقع برعلیه جهان فعالیت میکند و لذا این علم اساس سائر علوم گردید زیراعلم طب نخستین علوم طبیعی بود و لذا مهد هم علوم طبیعی شد که برعلیه طبیعت مبارزه میکند تا انسان را از آفات و خطرات طبیعت مصون دارد و ايمن کند. و جالب اينکه این جنگ با طبیعت بواسطه خود طبیعت آغاز شد و به طبیعت پرستی منجر گردید. این نفاق و تناقض و دیالکتیك یابیم بزرگ در ذات همة علوم بشری حضور دارد. یعنی انسان کافرعملاً آنچه را که دشمن میپندارد میپرستد
پس منشأ وجودی امراض همانا غفلت نسبت به روح و دل خویشتن است که منجر به فراموشی خدا میشود و بدینگونه انسان در تاریکی و پستی و حقارت قرار میگیرد و در معرض امراض است که انواعی از عذابها هستند. انسان بمیزانی که روح و نور و حضور خدا را در خود (و نه در آسمانها) درك و احساس میکند به منشا سلامتی اتصال دارد. و از همین روست که حکیم شفابخش است زیرا خود مهد سلامت است زیرا بواسطة خودشناسی و تقواء موفق به درك وجود خدا در خویشتن شده است و خداوند که "سلام" است را در خود حاضر و ناظر دارد و لذا این سلامتی را به دیگران نیز انتقال میدهد.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
اطبای قدیمتر به ریشههای روانی امراض توجّه بیشتری میداشتند و لذا در درمان خود موفقتر بودند. یکی از این اطبای معروف ابنسینا میباشد که يك حکیم الهی نیز بود. آنچه که امروزه روان درمانی و درمان طبیعی نامیده میشود که بسرعت به بنبست کشیده شد (زیرا ذاتاً کافر بود) بنایش را در تمدن جدید جهان٬ ابن سینا نهاد. او بسیاری از امراض لاعلاج را به شیوههای روان درمانیعلاج نمود که شیوه حکمت الهی بود که از سنت انبیاء به ارث مانده بود که بتدریج فراموش شد و خود بوعلی نیز بتدریج به شیوههای فّنی دارونی گرانید و از اصلش منحرف گردید و به مکتب بقراط میل یافت و لذا طب را از حکمت جدا ساخت و این انحراف و نفاق عظیم بود. خود بقراط نیز در آغاز يك حکیم الهی بود و بتدریج به انحراف گرانید.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
در جریان اين جدانی و نفاق بین تن و روان٬ اطبای قدیم چین براساس نجوم خاص خود نقاطی را در بدن انسان کشف کردند که امروزه ثابت شده است که نقاط گرهها و انشعابات عصبی میباشند که موسوم به عقدههای عصبی نیز هستند. فن طب سوزنی محصول اين مکاشفه بوده است که هنوز هم به شیوه فنیتر و تکنولوژیکیتر انجام میشود و تقریباً حتی خاصیت تسکین موقتیاش نیز در حال از دست رفتن است و بیشتر مبدل به نوعی اشرافیت و سرگرمی طبی شده است که اخیراً با استفادة داروهای مخدر برخواص تباه شدهاش میافزایند ومیل به نجات این تجارت در حال انقراض را دارند.
جنبه دیگری از طب سنتی چین استفاده از گیاهان دارونی ویژة آن سرزمین است که عموماً مخذرات و مسکنهانی قوی هستند که گاه موجب بیهوشی نیزمیشوند. اين جنبه از طب در هند و مصر و بونان باستان و نیز ایران باستان ريشه داشته است که مصرف حشیش و ترياك و معجونهای اين مخذرات از جمله محوری ترین جنبه کاربردی اين طبابتها محسوب میشده است که تا به امروز نیز بخشی بسیار مهم از داروی سازی را تشکیل میدهد و مولد داروهای مسکن و روان گردان است و ادامه تکاملی همان طب میباشد. استفاده از این داروهای مسکن و روان گردان و بیهوشیزا امروزه رونقی هولناك يافته و بصورت مصرف دائمی برای بیماران تجویز میشود و جریان درمان محسوب میگردد در حالی که در طب قدیم فقط برای موارد اضطراری و جراحیها بکار
میرفت
بسیاری از جراحیهای مدرن از قدیم الايام رایج بوده و در دورانی منقرض شده و دوباره بکار آمده است. در گزارشاتی از طب بقراط و بوعلی و طب کاهنان مصری شاهد جراحیهای آپاندیس و کلیه و لوزهها هستیم. در مصر باستان دوره فراعنه جراحی رونقی عجیب یافته بود و حتی در بسیاری موارد برای معالجه جنون٬ جمجمه را میشکافتند تا به اصطلاح بخارات مغزی متصاعد گردد! ولی در هیچ موردی گزارشی از درمان وجود ندارد همانطور که مثلا امروزه فقط شاهد تبلیغات فریبند٬ پیوند قلب و کلیه و مغز و امثالهم میباشیم و به ناگاه مدتی بعد آنهم اتفاقاً معطوم میشود که در هیچ مورد موفقیتی در کار نبوده و بیمار مرده است. ولی گزارش این مرگها هرگز رسما اعلان نمیشود زیرا قداست این صنعت را زیر سئوال میبرد و ایمان علمی برباد میرود و تجارت پزشکی در خطر میافتد و امپراطوریهای جهانی بیمه ورشکست میشوند.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
"طب" در لغت و فرهنگ اسلامی به معنای "پاك شده گی" است. و طبیب هم پاك کنندة نفوس بشر از ظلمت کفر و ترس جاهلانه از مرگ است و بدینگونه ذات امراض برکنده میشود. در روایات اسلامی آمده است اگر در شهری فقط يك موّمن خالص یا حکیمی عارف باشد همه اهالی آن شهر در سلامت و امنیت زیست میکنند. در روایتی دگر آمده که در جمعی که يك موّمن باشد همه اعضايش در حالی که در حضور آن موّمن هستند٬ موّمن میشوند. اين همان حکمت و شفاعت و کرامت طبیعی وجود موّمن است که به کافران نیز میرسد وبه آنان سلامت میبخشد.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
دانش پزشکی بدانگونه که شرحش رفت دارای ذاتی مرگ ستیز است و لذا ذاتاً کافر و بهمان میزان جاهل است و لذا علمی تماما ضٌد واقعیّت است زیرا تولد و مرگ اجتناب ناپذیر ترین واقعیّت زندگی میباشد و لذا دانش پزشکی مستمراً با چنین ذاتی بسوی خرافاتی میرود که در تاریخ سابقه نداشته است خرافاتی که البته به دروغ کباده علم بر دوش می کشد و وعده هانی میدهد که یکی پس ازدیگری رسوا میشود ولی باز هم از رو نمیرود
حضرت علی (ع) ترس را بزرگ ترین گناه نامیده است. و به تجربه میدانیم که ترس همانا وحشت از مرگ و نابودی است و لذا حاصل کفر و ناباوری به جاودانگی و حیات پس از مرگ میباشد پس طبیعی است که این ترس که منشا همة ترسهاست مولّد همه گناهان باشد که علمیترین این گناهان٬ پدیدهای بنام "علم پزشکی" است که خود مهد تولید و سرایت بسیاری از بیماریها میباشد همانطورکه ویروس ایدز بعنوان مخوف ترین و لاعلاج ترین امراض از لابراتورهای دانش پزشکی بوجود آمد و این اعتراف بزودی انکار شد.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
آیا براستی دروغگونی و بیماری هیچ رابطهای دارند؟ آیا هیچ رابطهای بین دروغگونی و سرما خوردگی و میگرن و بیخوابی و دل درد و زخم معده و سنگ کلیه و یبوست و فشار خون و سرطان و ایدز و... وجود دارد؟ آیا هیچ رابطهای بین دروغگونی و عصبیّت و خشم و جدال و تشنج و درگیری و جرم و جنایات وجود دارد؟
کسی که دروغ میگوید بین خود و واقعیّت بیرون فاصله و تضاد میاندازد و ادامه اين دروغ بدانجا میرسد که هوش و حواس فرد نیز واقعاً هم دروغ خود را باور میکند و از واقعیّت بیگانه میگردد و این سرآغاز امراض عصبی و روانی است. درواقع دروغگو بدست و زبان و اراده خودش موفق به کور و کر و ابله و دیوانه ساختن خود میشود و حتّی حافظهاش را مختل میسازد و هوش و حواس خود را کرخت نموده و میمیراند. پس چنین انسانی چگونه میخواهد به زندگیش ادامه دهد و نیازهای غریزی و عاطفی خود را برآورده سازد. چنینانسانی مثلاً بجای اينکه موقع تشنگیاش آب بنوشد نان میخورد به هنگام سلام گفتن فحش میدهد و به هنگام استراحت کردن میرقصد و به هنگام نزديك شدن٬ دور میشود و به هنگام خواستن٬ انکار و کبر میورزد و... آیا عجیب است که چنین انسانی بزودی به لحاظ جسمی و روانی رنجور گردد و به لحاظ عاطفی منفور گردد و به لحاظ معیشتی دچار بحران و قحطی شود؟ آیا براستی دروغ همان امّ الفساد و درب دوزخ و شاهراه گمراهی و تاریکیها و جنون و جنایت نیست؟ ولی اگر برای نجات کسی که مرض يا يك گرفتاری بزرگ و جانکاه که او را به خودکشی انداخته؛ او را دعوت
به راستگونی و توبه از دروغگونی نمانی به ناگاه احساس نابودی میکند. آیا چنین نیست؟
......
......
......
چنین انسانی فیالواقع يك مجنون (جن زده) است و ازاین نوع انسانها امروزه فراوانند و اندکند که چنین نباشند. چنین انسانی به هنگام دل دردش به همسر و فرزندانش فحش میدهد و بههنگام سردردش به والدین و فامیل فحش میدهد. به هنگام ورشکستگی و رسوانی به جامعه و حکومت و آسمان فحش میدهد و... زیرا او خدا را از خود دور ساخته و غیر خدا را بر خود وارد ساخته که او را رنجور و معذب ساختهاند و اينك به همانها فحش میدهد و آنها را مسیّب درد و بدبختی خود میداند و نه خودشرا. و اينك نوبت پزشکان است و الیآخر. با همین توضیح مختصر درباره اصل نخستین دین خدا و اخلاق فطری بشری٬ سانر خطاها و گناهان که خود موجبامراض دیگرند مفهوم میشوند زیرا سانر گناهان بشری معلول دروغهایشهستند و براستی که دروغگونی مادر همه گناهان و تباه شده گیهاست.
حضرت علی(ع) صدق را سفينه نجات و مبدا و محور و معاد دين خوانده است و این کل حکمت و سلامت است. کل ایمان و حکمت و تعالی و سلامت بشری چیزی جز درجات صدق بشر نیستند.
همه امراض و عذابهای بشری حاصل فریب خوردگیهای بشر است و بشربمیزانی که دروغ میگوید و فریب میدهد فریب میخورد و در عذاب میافتد و لذا خداوند میفرماید که "فریب نمیدهند الا خودشان را". و علی(ع) که "صدیق اکبر" نامیده شده میگوید که "به کسی دروغ نگفتم و کسی هم نتوانست بمن دروغ گوید".
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
و طبیب واقعی کسی است که خود به درجهای از این سلامت نفس رسیده باشد: ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش. بسیاری از پزشکان جدید٬ خود مبلّغ و اشاعه دهنده امراض هستند. علّت اصلی قدرت شفا در حکیم٬ وجود خود بخودی اوست.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
در قرن بیستم اروپا اعتقاد به این امر که همه امراض جسمی و روانی و بلکه همه فسادهای اخلاقی و تبهکاری اجتماعی ريشه روانی دارند و از طریق درمان بدون دارو و تکنولوژی میتوان انسان را سالم و سعادتمند و اخلاقی نمود. امری کاملاً بدیع و با ارزش بود. ولی راه و روشی که فروید در پیش گرفت کاملاً فیزیولوژیکی و فنی و بسیار کلیشهای بود که گاه بسی مضحك و کودکانه
مینمود. اساس اندیشه و علم و عمل او بر عصب شناسی و روان شناسی دوران کودکی و نوجوانی قرار داشت که مهمترین موضوعش همانا معضله جنسی بود. فروید و چندین تن از یارانش موفق شده بودند که به ناگاه و بدون اينکه خود علت آنرا به لحاظ علمی درك کنند يك دختر مبتلا به صرع را معالجه کنند و همین امر منجربه ابداع يك مکتب درمانی شد که موفق به مورد دیگری نیز نشد و فقط ادّعاها و تبلیغاتش تا به امروز باقیمانده است و دکانهانی موسوم به مشاوره روانکاوی را آباد ساخته است که عملاً جز توجیه فسادهای اخلاقی کار دیگری نداشته است. زیرا هر مرض و انحراف اخلاقی و جنونی را يك جبر وراثتی و ژنتيك و تربیتی مربوط به دوران کودکی میدانند و لذا احساس خطا و گناه يك بیمار و درواقع وجدان او تخدیر و توجیه میگردد و از هر مسئولیت و تلاشی برای نجات باز میایستد و همه چیز به گردن گذشته میافتد. این نوعی فلسفه جبر تاریخ بود که بیانی روان شناسانه یافته بود و جبری بر جبرهای بشر مدرن افزود: جبر روان شناسی و ژنتيك و تربیت و وراثت و... .
پس از فروید شاگرد و جانشین او در "آیین روانکاوی" یعنی کارل گوستاو یونگ به راهش ادامه داد و اصلاحاتی در نگرش و شیوة استادش بعمل آورد تا اين مکتب را روحانیتر و لطیفتر و انسانی تر و دینیتر کند. او به مطالعه و تحقیق گستردهای در باب فطرت مذهبی بشر پرداخت تا از طریق درك علمی مذهب و فعالیتهای روحانی بشر شکست استادش را جبران نماید و مکتب او را بالاخره محقق سازد. ولی یونگ نیز ره به جانی نبرد و نهایتاً به نوعی رمالی مدرن رسید و به تفسیر خواب و فالهای هندی و چینی پرداخت و نهایتً حرفهای جدید ابداع نمود که ربطی به آرمان استادش نداشت و تنها کاری که رخ ننمود همانروان - درمانی بود. پس از فروید و یونگ برخی دگر از شاگردان و پیروان اين مکتب چون اريك فروم٬ کارن هورنای٬ کارل ابراهام٬ اتورانك و دیگران تلاش نمودند علل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و نژادی امراض مدرن را
جستجو کنند که مجموعه این تلاشها مولد دهها جلد کتاب شد که مجموعهای از ادبیات روان شناسی گردید و شعبهای از جامعهشناسی و نوعی فلسفه شد که بهرحال خدمتی به درمان امراض مدرن بشر ننمود و بلکه نهایتاً تقصیر همه بدبختیها رابه گردن جامعه و والدین و سیاست و حکومت و اقتصاد انداخت و خیال همه را آسوده ساخت و روانکاوی را مبدل به لاعلاج ترین جبرها ساخت تا آن حد که جنونها و جنایات بشری تقدیس گردید و مستوجب اجر و جایزه شد. هرگز درهیچ مکتب و مسلکی٬ انسان بی گناه و جایزالخطا و مظلوم و مبرای از اعمال وسرنوشت خود نگردیده بود. هر کسی با مطالعه یکی از این نوع آثار به آسانی میتواند خود را از مسئولیت کل اعمال و زندگیش تبرنه سازد و بسیار عالمانه از اصلاح در اعمال و افکار و سرنوشت
خود دست بکشد و خود را تقدیس نماید.
کفر بشری هرگز تا اين حد لطیف توجیه و تکریم نگردیده است. این همان تقدیس بسیار رمانتيك بیماری و عذاب و دوزخ بود که اندیشه و امید به نجات واصلاح را در نسلهانی نابود ساخت که حاصل آن تولید نسلهائی بیمار و لاابالی و معتاد و مفتخر به مفاسد اخلاقی بوده است.
پیامبر اکرم (ص) میفرماید که "معتقد به جبر اهل دوزخ است."
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
و طبیب واقعی کسی است که خود به درجهای از این سلامت نفس رسیده باشد: ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش. بسیاری از پزشکان جدید٬ خود مبلّغ و اشاعه دهنده امراض هستند. علّت اصلی قدرت شفا در حکیم٬ وجود خود بخودی
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
هر مؤمنی در درجات حکمت و شفاعت قرار دارد و لذا حکیم و شفابخش است. آنچه که شفاعت و بخشوده گی نامیده میشود به لحاظ وجودی همان پاك شدن امراض تن و روان و رویکرد به سلامت است. بهشت همان قلمرو سلامتی مطلق است
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
انسانهانی که معمولاً اصلاً مریض نمیشوند به لحاظ روانی و نفسانی بس سیاه و ثقیل و کافرند و بکلی انسانیّت خود را از یاد برده و غرق در فسادها و گناه هستند و مصداق کسانی میباشند که خداوند آنان را بحال خودشان واگذاشته است. و به عکس انسانهانی که دوران طویلی از بیماری را پشت سر نهادهاند عموماً انسانهانی مهربان و متواضع و شریف ترند و درواقع انسانی ترند. و بسیاری از انسانهای حقپرست از خداوند طلب بلا و بیماری میکنند تا پاك شوند و ظلمات نفس را دفع سازند و آلودهگیهای دنیوی را برون افکنند
بنابراین روحی که در لجن افتاده بمیزانی که روی بسوی اعلی العلیّین دارد در تسلیم امر حق است و در این لجن مصون میماند و اين لجن قادر به نفوذ در نفس و روانش نیست. هر مرض به مثابه بازتاب لجنی شدن روح انسان است. و نفسهانی که این ابتلاء را برون افکنی نمیکنند درواقع بیمارانی لاعلاجند. این برون افکنیها بصورت امراض خودنمانی میکند. آنهانی که بظاهر اصلاً
مریض نمینمایند مریضترند و اکثر گناهکاران حرفهای اینگونهاند. آنچه که موجب برون افکنی این فساد و ظلمات نفس میشود اعمال نيك است. نیکوکاران به لحاظی عموماً دارای کسالتهانی کمابیش میباشند و این به معنای برون افکنی مستمر امراض نفس است. مثلاً حضرت مسیح که خود شفابخش امراض لاعلاج و زنده کننده مردگان بود عمری دل درد داشت. بسیاری از انبیاء و اولیای الهی اینگونه گزارش شدهاند. ولی آنان حقّ اين دردها را میدانستند و شاکر بودند و هرگز درصدد مداوای ظاهری آن نبودند.
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
بنابراین اگر سیبی موجب شفای يك دل درد شد ربطی به آن سیب ندارد. اين همان جنون تقلیدی است که براساس آن داروشناسی و پزشکی مدرن بتدریج در طول تاریخ شکل گرفته است. حکیمی سیبی را به بیماری میدهد و موجب شفایش میشود و سپس عدهای اين مسئله را دال بر خاصیّت جاودانة سیب برای شفای دلدرد تلقی میکنند ولی با کمال تعجّب میبینند که سیب دیگر پاسخی شفابخش نمیدهد. ولی کسی این مسئله را درک نمیکند و بهانی نمیدهد ولی سیب بعنوان دوای دل درد در علم پزشکی ثبت میشود. اين يك مثال ساده برای درک پیدایش داروشناسی در طب است
.اصولاًعلم پزشکی آنگونه که در تاریخ تطور یافته حاصل تقلید کورکورانه و کافرانه از عملکرد حکیمان بوده است که ريشه در معجزات و کرامات انبیاء و اولیای الهی دارد. اين دانش مدرن حاصل تقلید کافرانه و منکرانه از حکمت و شفا و کرامت مردان حق بوده است. همانطور که اخلاق ریانی و نفاق هم حاصل تقلید کافران از مخلصان بوده است
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
بیماریها همان فساد و ناپاکیها و سیاهیها و ثقل وجود هستند. علم طب تماما درك و بررسی علل این بیماریها در رابطه با جهان است که این جهان دو جلوة طبیعی و اجتماعی دارد که مولد امراض جسمانی و روانی است. درواقع بمیزانی که رابطة فرد با طبیعت و مردم برخلاف حق عمل میکند فرد را رنجور میسازد. احکام دين و عقل تماما حقوق اين رابطه را تعیین میکنند. این حقوق مانع ورود تباهی و سیاهی به وجود انسان میشوند و انسان را در جهان رابطهها مصون مینمایند
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
نگرش نباتی و جانوری و جمادی و مکانیکی و شیمیانی به وجود انسان٬ خود منشأ بیماری است. این نگاه غیر اتسانی به انسان؛ مولّد امراض است. نگاه غیر خدانی به انسان. انسان بمیزانی که ناحق نگریسته میشود بیمار میشود. انسان بمیزانی که حقیر و تباه شونده و میرا نگریسته میشود بیمار میشود. هرکسی تحتالشعاع نگاه خویشتن است که هویّت و سلامت مییابد و انسانّت میيابد. هر کس بیمار نگاه خود به خویشتن است. علی(ع) میفرماید که: "هر که خود را شناخت مشکلش حل شد." زیرا در خودشناسی است که خداوند درك میشود و وجود انسان تعالی و روح مییابد و قدسی و پاك میشود. علم طب به لحاظ لغت نیز علم پاکسازی و طهارت وجود است که وجود را "طیّب" میسازد
از کتاب مالیخولیای پزشکی اثر استاد علی اکبر خانجانی
در زبان اروپانی و مخصوصاً انگلیسی طبیب را physician به معنی "فيزيك دان" است در نقطه مقابل روح و روان شناسی. و از همین واژه میتوان درك کرد که اين علم در غرب براساس تفکيك ماده و معنا و درواقع تفکيك و جداسازی تن و روح انسان پدید آمد و از اینجا میتوان ذات کافر و نفاقانداز پیدایش این علم را فهم کرد که از انکار روح بشر برخاسته است. ولی در نام بونانی اين علم بهتر میتوان حق آنرا فهم نمود که ریشه در حکمت توحیدی دارد که بتدریج منقرض شد و آن واژه medicine است که همان "طب" میباشد. ريشه media به معنای "ارتباط" است که منظور همان ارتباط انسان با خدا بوده است همانطور که meditation به معنای عبادت و راز و نیاز با خدا میباشد. از همین ريشة لغوی بوضوح معنای نخستین علم طب بعنوان جنبهای از حکمت الهی و دین خدا درك میشود که در حکمت توحیدی یونان و خاصه در حکمت الئائی حضور داشته و همه حکیمان این مکتب سوفیست بودند و مردانی پرهیزگار و صوفی و خداپرست که شفا بخش امراض مردمان نیز محسوب میشدند و اين مکتب مستمراً از جانب امپراطوران سرکوب شد و حکیمانش تبعید و مقتول شدند و آثارشان سوزانده گردید و بتدریج توسط فلاسفه ماتریالیست و طبیعتگرایان تحریف و مسخ گردید و در فلسفه ارسطو بکلی از ماهیّت الهی خود تهی شد و خود ارسطو علنا برعلیه استادش افلاطون به نبرد برخاست و دانش را از دین جدا ساخت. حکیمانی چون سقراط که به قتل رسیدند از جمله آخرین حکیمان موخدی بودند که دین و
دانش و حکمت و طب را امری واحد میدانستند. حکیمان دیگری چون زنون و اگزنوفانس و جورجیاس و پارمنیدز و پروتاگوراس نیز جملگی تحت آزار و زندان و تبعید قرار داشتند و تا آغاز مسیحیت بکلی نابود شدند تا آنگاه که مسیح بعنوان يك پیامبر و حکیم و طبیب کامل ظهور کرد و باز خط بطلان بر فلسفه ضد دینی یونان کشید و بمدت دو هزار سال نبردی بین حکمت الهی و فلسفه ماتریالیستی و ناتورالیستی رخ نمود و نهایتاً علم طب علناً مبدل به شعبهای از فيزيك و مکانيك وجود انسان شد و امروزه به قلمرو الکترونيك و فيزيك اتمی راه يافته است و شعبهای از اين علوم گشته و عملاً يك تکنولوژی است که وجود انسان را موش آزمایشگاهی و لوله آزمایش همه اين علوم و فنون کافرانه ساخته است تانجا که رادیواکتبو درمانی و لیزردرمانی پدید آمده که به مثابه پیشرفته ترین بخش طب مدرن است که پزشکی هسته ای نامیده میشود. و در اینجاست که پزشك به معنای کاملش يك physician (فیزیكدان) است و دانش پزشکی که ريشه در فلسفه اتومیزم یونان باستان دارد بالاخره مبتل به سوژهای از فيزيك اتمی میشود و این کمال علم مکانيك است که دانش پزشکی را پدید آورد. تا مدتها وجود انسان از منظر این دانش متشگل از قطعات ماشینی بود و اينك متشکل از میلیاردها اتم است که بایستی این اتمها را بمباران نمود تا شفا بخشید. و بدینگونه بود که دانش پزشکی بتدریج انسان را از روح و سپس حیات ساقط ساخت و به علم جمادی محض کاهش داد. گونی که مرضی جز روح و جان در انسان نبود که بکلی دفع و نفی گردید.
پیروزی بزرگ مقاله ۱۹ ٫ جلد دوم دائره المعارف عرفانی فلسفه تشیع
استاد علی اکبر خانجانی
علی (ع) می فرماید « یأس پیروزی بزرگ است ». گوئی بکام رسیدگیها جملگی پیروزیهای حقیرند و فقط ناکامی و یأس حاصل از آن پیروزی بزرگ است. چرا؟ زیرا انسان آنگاه که از همه کس و همه چیز و جهان بیرونش مأیوس شد تازه بخودش میرسد و این آستانۀ پیروزی عظیم است همانطور که خودشناسی هم علم اعظم است. آدمی هر چه که زودتر ازغیرِ خود مأیوس شود زودتر به غایت دنیا و آستانۀ آخرت رسیده است و مابقی عمرش را با خود زندگی می کند و خود را می آزماید. یعنی خود آزمونگر را می آزماید و این همان عرصۀ شناخت شناسی است و در این عرصه آدمی بتازگی علت ناکامیها و شکست های گذشته را درک می کند زیرا درمی یابد که او هرگز نمی دانسته که چه می خواهد زیرا خواسته هایش از خود او نبوده بلکه خواسته ها از دیگران به او القاء شده است. او هرگز خودش نبوده است او همواره غیر بوده و دیگران در او و به جای او زیسته اند به همین دلیل هیچ امری او را راضی نکرده است زیرا خود او گم بوده است و حالا خود را یافته است و میخواهد بداند که چه میخواهد. ولی هر چه که بیشتر در خود تأمل می کند می بیند که براستی هیچ چیزی نمی خواهد که ارزش آنرا داشته باشد تا خود را به زجر و عذاب افکند فقط یک حداقل معیشت است که بهر طریقی به آسانی می آید و نیاز به جان کندن نیست. لذا او خود را بکام رسیده و پیروز می یابد و مجال این را پیدا می کند تا چیزی برتر از این دنیا بخواهد که جاودانه باشد. او تازه این مجال را یافته که به بعد از این جهان فکر کند به معنای حیات و هستی و علت آمدن و رفتن. این پیروزی معنای انسان است و انسانیّت
«معرفی یک واژۀ جدید « تَجنّن
مقاله ۱۱ _خودشناسی کلامی_فلسفه هرمنوتیک از کتاب دائره المعارف عرفانی جلد سوم
اثر استاد علی اکبر خانجانی
تجنّن مثل تحقق، توحش، تظاهر، تفاخر، تذبذب، تجدد و ....تجنّن که به نظر می رسد یک واژه من در آوردی باشد به معنای خود را به عمد جن زده و دیوانه نشان دادن است: جنون نمایی! به تجربه و تحقیق و مشاهده دقیق به این نتیجه بدیهی رسیدیم که هر جنون واقعی با جنون نمایی عمدی شروع شده است. تجنّن مقدمه واجب و حتمی هر جنونی است. کسی که خود را به دیوانگی می زند برای رفع هر نوع مسئولیت از خویشتن در قبال دیگران است و لذا چنین امری به راستی محقق می شود و لذا خواسته فرد هم به فعل در می آید و اجابت می شود. به راستی که آدمی به همه خواسته هایش در همین دنیا نایل می شود بشرط اینکه جدّی و پیگیر باشد. اگر خواسته فردی این باشد که لااقل یک نفر مشخص، جنون او را باور کند حتماً چنین می شود و بالاخره باور می شود. حرف ت در عربی دارای ذات ارادۀ فعّال بشر است و مولّد هر تلاش مثبت و منفی می باشد. اگر تاکنون واژه «تجنّن» پدید نیامده به دو دلیل بوده است یکی جدید بودن چنین واقعه و تلاشی در بشر است و دیگری مخفی بودن و مشکوف نبودن این واقعیت بشری است. هر واژه ای محصول نیاز به بیان یک حقیقت است و لذا هر واژه ای در هر فرهنگی دارای عمری است و قدمتی ویژه و معیّن دارد. خود را به جنون زدن یک تلاش مدرن بشر است و در ایّام قدیم بسیار اندک بوده است و لذا تبدیل به واژه نشده است ولی بهتر از این مشکوف نبودنش می باشد. زین پس این واژه را نیز به فرهنگ لغات بیفزایید. زین پس واژه های دیگری نیز عرضه می کنیم
بی اراده شدن بشر مدرن در سلطه مطلقه تکنولوژی مهمترین زمینۀ پیدایش تجنّن است تا توجیه وضع موجود باشد و جان کندن اراده بشر در قبال اراده تکنولوژی را ختم نموده تا او را یکسره و راحت نماید
یکی از علائم جامعه اسلامی ، سلامت است و فقدان سلامتی در جامعه ما نشانه فقدان فرھنگ اسلامی است. در کشور ما تقریباً ھمه بیمارند و حتی نسل جوان ما به مراتب از نسل پیر رنجورتراست. نسل جوان ما دچار یک بیماری و اختلال روانی آشکاری است که به صورت بی ھویتی و خود – مسخره گی و ابتذال بارز شده است. بهداشت و سلامت روانی که اساس سلامت جسمانی و سلامت اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی و سیاسی است در جامعه ما شدیداً دچار ھلاکت و سقوط عمومی است. ما امروزه یک جامعه روانی داریم. آمار تصادفات جاده ای و خیابانی یکی از واضح ترین نشانه ھای این بیماری روانی است و این به دلیل نفاق اعتقادی مااست که در تبلیغات خود مؤمن ترین ملت جهانیم و در عمل و اندیشه کافرترین و دنیاپرست ترین و تکنولوژی پرست ترین جامعه ھستیم
دردهائی که درمان هستند (خودشناسی طبی) مقاله ۱۶ کتاب دائره المعارف عرفانی جلد اول
بسیارند امراض و دردھا و گرفتاریهائی که وجودشان موجب تسکین یاعلاج بسیاری از امراض روانی ما ھستند و ما درک نمی کنیم. این حقیقت را بنده به تجربه درمانی خود ھمواره شاھد بوده ام و دیده ام که با درمان یک درد یا مشکل لاعلاج، فرد دچار یک بحران روانی یا عاطفی بزرگ شده و شیرازه زندگیش ازھم پاشیده است و آنگاه آرزو می کرده که ای کاش آن بیماری یا گرفتاری ھرگز رفع نشده بود. با یک مثال ساده پزشکی می توان این حقیقت را درک نمود. مثلاً تب را یک بیماری می دانند در حالیکه یک درمان طبیعی و خود بخودی بدن انسان جهت پیشگیری یا علاج امراض واقعاً خطرناک است. و اینست که در پزشکی مدرن داروھای تب بر زمینۀ پیدایش بسیاری از امراضی مثل صرع یا عفونتهای مزمن ھستند که به امراض لاعلاجی ختم می شوند. اکثر علائمی که در بدن انسان بعنوان بیماری تشخیص داده شده و درمان می شوند در حقیقت واکنش طبیعی تن و روان انسان در مقابل بسیاری از امراض مهلک جسمی و روانی ھستند و بخشی از فعالیتهای سیستم ایمنی بدن محسوب می شوند که بواسطه انواع داروھا سرکوب شده و زمینۀ پیدایش امراض مدرن شده اند. بسیاری از امراض مدرن و لاعلاج فقط محصول مبارزه مصنوعی با این علائم طبیعی ھستند مثل ایدز، سرطانها، صرع، وسواس ھا، آلرژیها، آسم ھا، سکته ھا و آنفولانزاھای جدید و مرگبار و عقیم شدگی. آنتی بیوتیک ھا، واکسن ھا، تب برھا، مسکن ھا، آرام بخش ھا و امثالهم از جمله علل بسیاری از امراض مدرن ھستند.
برگرفته از کتاب دائرةالمعارف عرفانی _ جلد اول _ فصل چهارم _ فلسفه بهداشت و درمان
« اثر استاد علی اکبر خانجانی »
فلسفه هنرهای پست مدرن (خودشناسی هنری) مقاله ۳ -استاد علی اکبر خانجانی
مکاتبی همچون کوبیسم، سمبولیزم، سؤ رئالیسم، دادائیزم و آبستره در ادبیات و نقاشی و موسیقی و سینما جملگی علت و جوهره ای جز مواد مخدر و توهم زا و روان گردان به خصوص ال. اس. دی نداشته است. استفاده از این مواد در بررسی زندگی بنیان گذاران این مکاتب در نقاسی مثل ونگوگ، گوگن، دالی، پیکاسو و دی اشتل کاملاً مستند است. آنچه که هنر پست مدرن نامیده می شود تماماً حاصل واکنش این مواد بر روان هنرمندان بوده است. در عرصۀ موسیقی آوانگارد کل جریان موسوم به موسیقی راک و الکترونیک که گروه های مثل بیتلها و پینک فلوید و کلاز شولتز از بانیانش هستند استفاده از ال. اس. دی اعتراف شده است که رهبر مشهورترین این گروه ها یعنی پینک فلوید که کسی به نام سید بارت بود در همان آغاز مبتلا به جنون کامل شد و چند سال بعد از دنیا رفت. به همین دلیل آثار هنری این جریانات هم جز از طریق مصرف این مواد قابل هضم و پذیرش نیست. لذا خود این هنرها از اساسی ترین مروّجین استفاده از این مواد در جهان بوده اند. در قلمرو ادبیات نیز حضور این مواد کمابیش علناً اعتراف می شود که ادبیات بودلر، کاستاندا، اوشو و مارکوز از مشهورترین آنهاست. در قلمرو سینما نیز رد پای این مواد حتی در بزرگان صاحب مکتب سینما آشکار است و اعتراف می شود مثل ژان کوکتو، تارکوفسکی، جان هیستون، اورسون ولز و فلینی. استفاده از این مواد در عرصۀ سینما و تئاتر بسیار وسیعتر است و جهان بازیگری بدون آن از هر خلاقیتی تهی می شود
در اینجا سخن از جنبه های اخلاقی و بهداشتی استفاده از این مواد نیست بلکه درک جوهرۀ هنر مدرن است. در کشور خودمان نیز به تبعیت از غرب کمابیش شاهد چنین امری بوده ایم. آثار صادق هدایت و نیما یوشیج و مخصوصاً سهراب سپهری بیانگر چنین حالاتی می باشند
مسئله این است که این مواد با روان هنرمند چه می کند و آثاری که پدید می آید گویای چه حق و ابطالی است و نهایتاً با سرنوشت جوامع مدرن چه می کند زیرا امروزه نقش هنرها در ساختار هویت و فرهنگ و سرنوشت جوامع به مراتب شدیدتر است از نقش مذهب و علم و هر نوع تعلیم و تربیت است. نقش گروه های موسیقیایی در تولید فرهنگ و هدایت نسل جوان از هر انقلابی قدرتمند تر است.
به لحاظی بایستی فرهنگ حاکم بر عصر مدرن را فرهنگ ال. اس. دی نامید و سایر مشتقات شیمیایی آن که تحت ده ها نام در بازارهای جهان به مصرف می رسد و نیز انواع دارویی آن که در دسترس همگان است. آنچه که امروزه معنویت نامیده می شود اساساً محصول حضور ال.اس.دی در انواع هنرهاست. آنچه که از آن بر می خیزد انواع خرافات مدرن است که تحت عنوان عرفان نو طبقه بندی می شود
از ویژگی این روان گردانها آن است که مصرف کننده را به طرزی شیطانی به درون خودش می کشد و از واقعیت بیرونی بیگانه می سازد لذا مصرف کنندگان این مواد اکثراً دجار انواع اسکیزوفرنی (دو شخصیتی ) هستند و همه آنها به یک خود شیفتگی مالیخولیایی مبتلا شده و خود را نابغه و ناجی بشریت می پندارند. این فرهنگ جهانی که نوعی باطن گرایی تصنعی و شیمیایی را به همراه دارد خیرش همان رویگردانی از دنیا پرستی و تکنولوژیزم است در حین اشدّ ابتلا به آن. این هنرها بزرگترین عامل پوچ سازی و انهدام هویت ها و باورها و سنتهایی است که عمر تاریخی اشان به سر آمده است
کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم _ فلسفه هنر و ادبیات_ خودشناسی هنری اثر استاد علی اکبر خانجانی
جملاتی درباره بیماری ها از کتاب حق الیقین تالیف ۱۳۷۲ اثر استاد علی اکبر خانجانی
حاذق ترین طبیب خود مرض است
فقط آنکه حبیب توست طبیب توست
فقر و بیماری و بی کسی سه رحمت خاصّ خدا بر اھل معرفت نفس است
سر منشأ عذاب ھا و بیماری ھا و گرفتاری ھا ھمه از خود – خواری است
اھل ایمان از ھمه فساد و امراض و خطرات بیرون که کافران گرفتارش ھستند مصون است
رنجورترین علم، پزشکی است. دیوانه ترین علم، روان شناسی است. ورشکسته ترین علم، اقتصاد است. باطل ترین علم، حقوق است. مرده ترین علم، زیست شناسی است. فرضی ترین علم، فیزیک است. و بازیچه ترین علم، ریاضیّات است
کفر و نفاق لاعلاج ترین امراضی ھستند که جز خدا طبیبی ندارد
در طبّ کفر امراض کوچک با امراض بزرگ معالجه می شوند
مسری ترین مرض، جنون است که ویروس آن غرور می باشد که از خود توست
ھر مرضی که مبتلا می شوی نیاز وجود توست و ویروس یا میکروبش را از بیرون تأمین می کنی اگر در وجود خودت وسیله اش فراھم نباشد. پس سرایت بیماری از کسی به کس دیگر یک دروغ است
ھر چه به نان اضافه گردد به امراض اضافه می شود
وقتی که دوست مخلص باشد درد، درمان است و مرگ، جان است
برخی از امراض جز با حذف خود مرض علاجی ندارند از آن جمله اند: ربا، قمار، مستی، زنا و تهمت
ازکتاب حق الیقین اثر استاد علی اکبر خانجانی
آنچه كه در قلمرو دانش پزشكی بیماری نامیده می شود عموماً یا علائم بیماری است و یا میوه ھای دردناك آن و نه خود بیماری. و كل دانش و فن پزشكی فقط تلاش می كند كه این علائم را محو و منهدم سازد و عوارض آزار دھنده اش را فقط تسكین دھد كه این تسكین در موفق ترین حالتش نیز موقتی است. در جریان این تلاش تنها چیزی كه عملاً رخ می دھد پیچیده تر شدن و مزمن تر شدن بیماری است و از دست رفتن سرنخ ھای اولیه اش. و آنچه كه به لحاظ روانی برای بیمار در جریان این نوع معالجات رخ می دھد فرار از علل بیماری و تأمل و اندیشه نكردن دربارۀ ماھیت و معنا و عملكرد بیماری در خویشتن است
ازکتاب درد خدا اثر استاد علی اکبر خانجانی
فلسفه جنایت
جنایت» به لحاظ لغت از ریشه «جن» است پس معنای لغوی آن جن زدگی تا سر حد فعالیت و به سر انجام رسیدگی می باشد لذا غایت جنون می باشد. جنون یعنی رسوخ جن در نفس آدمی. پس هویت و اراده و هوش و روح فرد بایستی در خویشتن نباشد و در جای دیگری مقیم شده و مسخّر گشته باشد در یک شی ( تلویزیون، کامپیوتر،اتومبیل…… ) و یا یک فرد دیگری (همسر یا معشوق). و امّا نفس خود آن شی یا فرد کجاست؟ در توست و تو را به تسخیر آورده است و درجهت اهداف خود تحت فرمان گرفته و به هرکاری وا می دارد. پس جن تو به واسطه نفس آن فرد یا چیز دیگر بر تو رخنه می کند. زیرا اجنّه همواره از وجود انسان به عنوان یک وسیله استفاده می کنند. هر جنایتی به خاطر تصاحب و تملک چیز یا کسی انجام می گیرد. زیرا فرد از خود – بیگانه در قحطی وجود است و می خواهد از طریق تصاحب یک چیز دیگری احساس وجود نماید. چنین واقعه ای معمولاً تحت عنوان « عشق» تقدیس می شود و لذا هر جنایتکاری عشق را علت بدبخت شدن خود می داند. در اینجا عشق نام مستعار جنون است که جنایت را ممکن می سازد
کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم – فلسفه هرمنوتیک- خودشناسی کلامی اثر استاد علی اکبر خانجانی
پیروزی بزرگ (خودشناسی شیعی) مقاله ۱۹- استاد علی اکبر خانجانی
علی (ع) می فرماید « یأس پیروزی بزرگ است ». گوئی بکام رسیدگیها جملگی پیروزیهای حقیرند و فقط ناکامی و یأس حاصل از آن پیروزی بزرگ است. چرا؟ زیرا انسان آنگاه که از همه کس و همه چیز و جهان بیرونش مأیوس شد تازه بخودش میرسد و این آستانۀ پیروزی عظیم است همانطور که خودشناسی هم علم اعظم است. آدمی هر چه که زودتر ازغیرِ خود مأیوس شود زودتر به غایت دنیا و آستانۀ آخرت رسیده است و مابقی عمرش را با خود زندگی می کند و خود را می آزماید. یعنی خود آزمونگر را می آزماید و این همان عرصۀ شناخت شناسی است و در این عرصه آدمی بتازگی علت ناکامیها و شکست های گذشته را درک می کند زیرا درمی یابد که او هرگز نمی دانسته که چه می خواهد زیرا خواسته هایش از خود او نبوده بلکه خواسته ها از دیگران به او القاء شده است. او هرگز خودش نبوده است او همواره غیر بوده و دیگران در او و به جای او زیسته اند به همین دلیل هیچ امری او را راضی نکرده است زیرا خود او گم بوده است و حالا خود را یافته است و میخواهد بداند که چه میخواهد. ولی هر چه که بیشتر در خود تأمل می کند می بیند که براستی هیچ چیزی نمی خواهد که ارزش آنرا داشته باشد تا خود را به زجر و عذاب افکند فقط یک حداقل معیشت است که بهر طریقی به آسانی می آید و نیاز به جان کندن نیست. لذا او خود را بکام رسیده و پیروز می یابد و مجال این را پیدا می کند تا چیزی برتر از این دنیا بخواهد که جاودانه باشد. او تازه این مجال را یافته که به بعد از این جهان فکر کند به معنای حیات و هستی و علت آمدن و رفتن. این پیروزی معنای انسان است و انسانیّت
راز دهر
15- و اما سئوال اینست که چرا در عصر تکنولوژی های برتر یعنی سرعتها و شتابهای فزاینده که آدمی ظاهراً توانسته صدها برابر عمر دنیویش حرکت و کار و فعالیت کند و از همه انسانهای گذشته به همین واسطه برخورداری بیشتری از عمرش نموده است و ظاهراً به سمت فائق آمدن کامل بر جبر زمان به پیش می رود که اصلاً پیشرفت جز این معنائی ندارد، پس چرا عصر تکنولوژی را عصر پیدایش اضطراب (ANXT) نامیده اند که مهلک ترین بیماری روح انسان مدرن است که منشأ صدها مرض جسمی و روانی می باشد و مهمتر از همه عقل و اراده اش را تباه می کند. مگر قرار نبود که پیشرفت شتابان در زمان موجب آزادی اراده انسان شود....
از کتاب راز دهر تألیف استاد علی اکبر خانجانی
درمان سرطان سینه و رحم(خودشناسی طبی) مقاله شماره ۱۴
سرطان پستان و رحم نیز از جمله امراض مدرن در زنان فمینیست( زن سالار) می باشد ما به تجربه بسیاری از این امراض را بواسطه عرفان درمانی بطور قطعی علاج نموده ایم و آن بخشیدن معرفت به زن و توبه از کبر و انکار شوھر و تشویق به تمکین و اطاعت از مردش بوده است و برخی نیز دست از اشتغال بیرون کشیده و خانه دار شدند و علاج گشتند. می دانیم که پستان و رحم و کلاً آلت تناسلی زن کل قلمرو ارگان زنانگی اوست که ھویت زنانه اش را پدید می آورد. بمیزانی که زن بر علیه زنانیت طبیعی و فطری خود می جنگد تا وظایف خدادادی زنانه را بجا نیاورد و مردوار باشد و بر علیه مقام ھمسریت و مادریت خود نبرد می کند و آنرا در شأن خود نمی داند و لذا در جنگی تمام عیار بر علیه شوھرش بسر می برد در واقع شبانه روز مشغول جنگ و سرکوبی ارگان زنانگی خویش است و طبعاً این ارگانها را علیل و ساقط می سازد تا مجبور شود که پستان و رحم خود را با جراحی از جای بر کند و یکبار برای ھمیشه از زن بودن خود مرخص گردد و به لحاظ روحی نیز عقیم و نابود شود. این عذاب کفر عظیم زن مدرن است که در سودای برابری و نهایتاً سروری بر مرد است و فطرت خود را انکار می کند و در واقع با خداوند سر جنگ دارد این جنگ با خدا عین جنگ با خویشتن است که در جنگ بر علیه شوھر خود نمائی می کند. اکثر این زنان بتدریج دچار عفونت ھا و امراض گوناگونی در دستگاه تناسلی شده و نھایتاً به بدترین آن یعنی سرطان دچار می شوند و این به مثابه پیروزی آنان در این نبرد است؟!
برگرفته از کتاب دائرةالمعارف عرفانی _ جلد اول _ فصل چهارم _ فلسفه بهداشت و درمان
« اثر استاد علی اکبر خانجانی »
حکمت مدرن و طب کذایی
بسیاری از حکیمان و متفکران بکر عصر جدید جهان که در معنویت و به خود آیی و خود شناسی این دوران موثر بوده اند پزشکانی هستند که به جعلی و کذایی بودن اين علم آگاه شده و از آن توبه نموده و به جنبه هایی از حکمت و معرفت دست یافته و بانی اندیشه هایی بکری گشته و براستی قلوب و روان گروه هایی از مردم را شفا داده اند. در اين قلمرو در کشور خودمان می توانیم از کسانی چون صادق هدایت نام بریم که آثارشان در فرهنگ و معرفت مردم ما معروف است و از جمله ارکان انقلاب محسوب می شوند. در کشورهای دیگر جهان می توان از کسانی چون چخوف پدر طنز سیاه و از بانیان روانکاوی اعماق نام برد که آثارش در شکوفایی و به خود آیی انقلاب روسیه نقشی مهم ایفا نمود. کارل یاسپرس که بزرگترین فیلسوف اگزیستانسیالیست مسیحی در قرن جدید است و نیز فروید که پدر علم روانکاوی مدرن محسوب می شود از این جمله اند. آلبرت شوایتزر که امروزه بعنوان یک قدیس تصدیق شده و جانش را در خدمت به سیاه پوستان آفریقا از
دست داد و ماهیت دروغین پزشکی مدرن و دانش و تمدن غرب را رسوا کرد نمونة دیگری است. ویلیام جیمز که از بانیان روان شناسی تجربی و پدر فلسفة پراگماتیزم و پلورالیزم دینی است. هر یک از حکمتی جعلی توبه کرده و به شعبه ای از حکمت حقیقی نانل آمده اند.
دائرة اعارف عرفانی جلد اول ص ۱۷۳ از آثر منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی
مصاحبه ای با یک هروئینی (خودشناسی تمثیلی) مقاله ۵ – استاد علی اکبر خانجانی
س: چرا به این روز افتادی؟
ج: پدر عشق بسوزد
س: به عشق چه ربطی دارد؟
ج: بی وفایی و خیانت
س: پس از فرط بزدلی و ناتوانی در انتقام به این روز افتادی؟
ج: نخیر آقا! برای اینکه بتوانم این خیانت را تحمل کنم
س: یعنی اگر به مخدر روی نمی کردی چه می شدی؟
ج: نمی دانم شاید خودکشی می کردم
س: حالا هم که مشغول خودکشی تدریجی هستی آیا آن خودکشی یکباره بهتر نبود؟
ج: شاید شهامتش را نداشتم
س: پس از فرط بزدلی معتاد شدی. اینطور نیست؟
ج: ولم کن آقا نشئه گی ما را پراندی پس فوراً پولش را هم بده بچه پرروی مزاحم
س: تو شهامت نداشتی که حرف دلت را به او بگویی چون می ترسیدی رهایت کند اینطور نیست؟
ج: خیلی دوستش داشتم و نمی خواستم از من برنجد و برود. ولی بالاخره رفت
س: می ترسیدی تو را متهم به قلدری کند و به عشق تو شک نماید اینطور نیست؟
ج :آره. ولی مرا متهم به بزدلی کرد و عشق مرا هم به صورتم تف کرد و به اتهام معتاد بودنم رفت
س: پس بخاطر بزدلی معتاد شدی اینطور نیست؟
ج: آره بابا ولم کن بگذار به حالم برسم خدا هیچکس را عاشق نکند چون بزدل و معتاد می شود
س: آیا می توان گفت که اگر تو همیشه حرف دلت را می زدی نه او می رفت و نه تو معتاد می شدی؟
ج: آره بابا
س: آیا می توان گفت که تو از بابت غرور و بی صداقتی ،هم او را از دست دادی و هم خودت را؟
ج: آره بابا. صداقت خیلی شهامت می خواهد
www.khanjany.com
فلسفه نشئگی و خماری
نشئگی و خماری دو وضعيت از روان بشر است: وضع خودی و بيخودی! خوديت و منيت بشری ظرف حقارت و محدوديت و خفقان او در تن خودش می باشد که امکان برقراری يک رابطه عاطفی و قلبی و صادقانه و صميمی را از او می گيرد و لذا برای رفع اين قحطی عاطفی به الکل و
مخدرات و داروها پناه می برد تا بتواند برای لحظاتی بطور مصنوعی با ديگران ارتباط برقرار کند. اينست که در محافل تخديری همه دم از عشق و دوستی و صداقت و صميميت می زنند. ولی بزودی اثر تخديری و بيخود کننده دارو از بين رفته و ادعای عشق و صدق تبديل به فسق و خيانت و خصومت می شود الا اينکه مخدری بيهوش کننده تر به ميان آيد و... . لذا رجوع بته مخدرات در واقع تلاش برای رهائی از زندان خوديت حقير نفسانی است که نهايتاً خود اين
مخدرات تبديل به زندانی مخوفتر می شوند و فرد را از آن صداقت مصنوعی اوليه خارج کرده و مکارتر می سازند و خود را رسوا می کنن. مستی و نشئگی طبيعی همان راه خود – شکنی بواسطه خودشناسی و تقوا و ايثار است. و اينگونه است که انسان می تواند از اسارت مضاعف اعتيادها نجات يابد. خودپرست ترين انسانها شديدترين ابتلائات را به مواد مخدر و داروهای روان گردان پيدا می کنند. اين عذاب خودپرستی های دورغين است: پرستش چيزی که در فرد وجود ندارد. يا بواسطه خودشناسی و ايثار می توان از خود رها شد و يا مخدارت. انسان يا بواسطه تقوا و معرفت و عشق و ايثار به مستی و بيخودی الهی می رسد که همان شراب بهشتی است مثل شراب طهورا و شراب کافورا و زنجبيلا. در غير اينصورت محتاج الکل و مخدارت شده و در آنجا به خودکشی می رسد. خودپرستی بر حق و راستين از آن مخلصين و اوليای خداست که خود را فدای اراده حق نموده و در اراده او فنا شده اند و مظهر اراده او گشته اند و اينانند مقيم در جنات نعيم و غرق در مستی بهشتی. «خود» آدمی ذاتاً خداست و تا زمانيکه دل مؤمن از غیر خدا پاک نشده است خودی بر حق ندارد که قابل پرستش باشد و لذا
خودپرستی مشرکانه و کافرانه همواره منجر به رسوائی است و مانع برقراری رابطه قلبی با سائرين می باشد و مستلزم تخدير و مستی های تصنعی است. و اينست که خودپرستان کافر جز در وضع مستی و نشئگی قابل تحمل نيستند که البته اينهم وضعی موقتی و فريبنده است و اثر بيخود کنندگی مواد از بين می رود و لذا منيت عاشقانه و مخلصانه ای که بطور نمايش به ياری مواد حاصل شده فرو می پاشد. آنگاه که منيت ظالمانه و شقی به بن بست می رسد و در روابط منفور واقع می شود فرد خودپرست بجای توبه کردن از ظلم خود به مستی و نشئگی روی می کند تا بتواند از خود يک هويت عاشقانه و متواتع و صميمی عرضه کند تا بدينگونه ديگران را بفريبد و مورد تجاوز قرار دهد. ولی همين حربه تخديری مبدل به مهلکترين غل و زنجير بر منيت فرد می شود و فرد را در روابط با ديگران به خاک مذلت می کشاند. اعتياد جايگزين دين و تقوائی است که طرد و انکار شده است و خويشتن داری جبری و تواضع زجرآوری پديد می آورد. آدمی يا خودش از خود می گذرد و يا مواد مخدر، خودش را در هم می کوبد و نابود می سازد. پس تنها راه
ترک اعتياد همان ترک خودپرستی و هويت های دروغين و تصنعی است
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۶۶
www.khanjany.com
دین و عرفان در ایران معاصر
وقتی از دين– درمانی يا عرفان– درمانی سخن می گوييم برای اکثر هموطنان ما چنان عجيب و غريب است که گويی از عوالم از ما بهتران سخن می گوييم و يا دچار خرافه ای مهلک شده ايم و يا توطئه ای در کار است و يا مزدور شهرياريم. بهرحال غير قابل باور و تحمل است و گاه مثل فحش است و نشانه ارتجاع و عقب ماندگی غير قابل بخشش می نمايد. در حاليکه همين ها که غرب و مخصوصاً آمريکا را اسوه پیشرفت می دانند نمی دانند که دين – درمانی و عرفان– درمانی يک پديده رايج در غرب است و اکثر آمريکائيان و اروپائيان دربدر در جستجوی چنين راه حل هايی هستند. ما حتی از ژاپن و آمريکا خوانندگانی داريم که از ما تقاضای کمک می کنند ولی تاکنون حتی يک ايرانی هم چنين ارتباطی جدی با ما برقرار نکرده است الا اينکه از نزديک رابطه ای مستقيم داشته و شاهد
درمانگريهای نوين ما بوده است. سخن از فرهنگ است و ظلمتی که بر اين فرهنگ حاکم است. براستی چه بلايی بر سر فرهنگ و باورهای ما آمده است که عرفان را هم بايستی آمريکائيان به ما بباوراند و انگليسی ها و آلمانيها برايمان تفسير کنند. امروزه در آلمان و آمريکا اکثر تحصل کردگان دانشگاهی و روشنفکران کمابيش با مولوی آشنايند. ولی براستی چند درصد از تحصیل کردگان ما لای کتاب مثنوی را باز کرده اند؟ اگر هم مولوی را می شناسد بواسطه اشعار عاشقانه و ضرب المثل های عاميانه است. براستی که همواره پای چراغ تاريک است. ولی اين تاريکی در حال توسعه نيز می باشد و مستمراً غليظ تر می گردد. متأسفانه هر بيماری که بما رجوع می کند و يا هر کسی که با ما مشورتی می نمايد نخست بايستی چند ساعت درباره اصول فطری مذهب سخن بگوييم که: بخدا، خدا راست است، وجدان راست است، دين راست است، حق و ناحق راست است، روح راست است و آدميزاد علاوه بر هيکلش، روح هم دارد و... و عجيب که چانه زنی ما با جماعت بظاهر متدين و نماز خوان بمراتب شديدتر است زيرا اينان تنها مفاهيم غيبی ای که باور دارند رمالی و جن گيری و دعانويسی است. شاهديم که رسانه های جمعی ما مثل شبکه های تلويزيونی و راديويی و مطبوعاتش شبانه روز از دين و خدا و عرفان سخن می گويند. معلوم نيست که آيا مخاطبانی هم دارد يا نه. آيا گوش مردم پر شده و کر شده است در حاليکه به صدها درد بی درمان مبتلايند؟ اين چه بدبختی است آيا کسی نيست که فکری بحال اين مصيبت کند؟! اين مصيبت ريشه هايی بس عميقتر دارد
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۵۳
www.khanjany.com
پاسخ به یک نامه
(چگونه می توان با حرف درمان کرد؟)
پاسخ: سئوال ما اینست: مگر نه اینکه لااقل اکثر امراض عصبی و روانی و عاطفی ما که زمینه بسیاری از امراض جسمانی ما هستند حاصل حرفهائی هستند که از دیگران می شنویم؟ مگر نه اینکه همه بدبختی های ما حاصل پیروی ما از حرفهای ناحقّ دیگران است؟ مگر نه اینکه فقط بواسطه شنیدن یک جمله به ناگاه دیوانه می شویم که یا سکته می کنیم و یا دست به جنایتی می زنیم و تا به آخر عمر پشیمانیم؟ آیا مگر همه امورات ما در زندگی با گفتگو به پیش نمی رود؟ و ... پس اگر چنین است که هست و اگر می توان بواسطه حرف بیمار و بدبخت و دیوانه شد بواسطه حرف هم می توان شفا یافت و نجات پیدا کرد و احیاء شد. آدمی مخلوق سخن است و خود خدا هم در ازل یک کلمه بود و کل جهان هستی را با کلمه « کُن » خلق نمود. کل جهان هستی مظهر کلمات خدایند. بهشت و دوزخ هم مظهر دو نوع سخن است: آری و نه! پس با درک و تصدیق کلام حق می توان به حق رسید همانطور که با انکار کلام حق هم از حقّ خود ساقط می شویم. یکی از رسالتهای ما در این نشریه و روش درمان همانا احیای حقّ کلمات است
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۲۳
www.khanjany.com
ـ آیا می دانید که بیماری تن موجب سلامتی روان است؟
ـ آیا می دانید که اگر به پزشک رجوع نکنید بیماری شما به تدریج علاج می شود و هیچ از عمرتان نمی کاهد؟
ـ آیا می دانید که هیچکس بواسطۀ گرسنگی بیمار نمی شود؟
از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم -حکایات عرفانی- خودشناسی تمثیلی اثر استاد علی اکبر خانجانی
www.khanjany.com
تمدن اسکیزوفرنیک
اسکیزوفرنی بیماری دو شخصیتی را گويند آنگاه که روان فرد به دو شقه منفک و بیگانه از هم تقسیم شده باشد. اين بیماری در رأس امراض روانی لاعلاج قرار دارد. در واقع اين بیماری غايت ريا و نفاق بشر است و عنصر ذاتی مدنیّت بشر در طول تاريخ بوده است که حاصل تناقض جسم و روح، ماده و معنا، ادعا و عمل، احساس و انديشه و خیر و شر در نفس انسان است. بشر هر چه متکبرتر و مغرورتر و پرمدعاتر می شود اين تضاد و نفاق و شقاق هم شديدتر می شود و اين بیماری هم لاعلاجتر میگردد. اين بیماری معلول هويت اجتماعی بشر است و به لحاظی اين شقاق بین هويت فردی و جمعی رخ میدهد همانطور که ريا هم اصولًا بیان همین واقعه در سطوح مختلف است. اگر انسان مدرن مستمراً بسوی زندگی فردی و انزوا می رود که همین امرعلت نابودی خانواده است برای پنهان داشتن و حفظ اين بیماری است. تفاوت بین هويت و عملکرد فردی هر کسی در آپارتمان خصوصی اش و آنچه که در روابط می نماياند روز به روز شديدتر می گردد تا جائیکه ديگر حفظ و ادامه اين وضع هم ناممکن می شود. گرايش به مخدرات و روان گردانها اساساً برای گريز و کتمان و يا پرکردن کاذب اين خلاء و نفاق است و بر سرعت آن می افزايد. تنها راه نجات از اين مرض مهلک تمدن سوز همانطور که سوروکین بزرگترين جامعه شناس قرن بیستم جهان به آن رسید، رابطه عرفانی و ارادت قلبی بین دو انسان است که يک حیات دوقولو را پديد می آورد و شقاق را از بین می برد
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۶۹
www.khanjany.com
حکمت مدرن و طب کذایي
بسیاری از حکیمان و متفکران بکر عصر جدید جهان که در معنویت و به خود آیی و خود شناسی این دوران مؤثر بوده اند پزشکانی هستند که به جعلی و کذایی بودن این علم آگاه شده و از آن توبه نموده و به جنبه هایی از حکمت و معرفت دست یافته و بانی اندیشه هایی بکری گشته و براستی قلوب و روان گروه هایی از مردم را شفا داده اند. در این قلمرو در کشور خودمان می توانیم از کسانی چون صادق هدایت نام بیریم که آثارشان در فرهنگ و معرفت مردم ما معروف است و از جمله ارکان انقلاب محسوب می شوند. در کشورهای دیگر جهان می توان از کسانی چون چخوف پدر طنز سیاه و از بانیان روانکاوی اعماق نام برد که آثارش در شکوفایی و به خود آیی انقلاب روسیه نقشی مهم ایفا نمود. کارل یاسپرس که بزرگترین فیلسوف اگزیستانسیالیست مسیحی در قرن جدید است و نیز فروید که پدر علم روانکاوی مدرن محسوب می شود از این جمله اند. آلبرت شوایتزر که امروزه بعنوان یک قدیس تصدیق شده و جانش را در خدمت به سیاه پوستان آفریقا از دست داد و ماهیت دروغین پزشکی مدرن و دانش و تمدن غرب را رسوا کرد نمونه دیگری است. ویلیام جیمز که از بانیان روان شناسی تجربی و پدر فلسفه پراگماتیزم و پلورالیزم دینی است. هر یک از حکمتی جعلی توبه کرده و به شعبه ای از حکمت حقیقی نائل آمده اند
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۷۴
www.khanjany.com
ایدز و آزادی
ایدز خود یک بیماری نیست بلکه نابود کننده سیستم دفاعی و ایمنی بدن انسان است و لذا هر مرضی که در انسانی پدید آید به آسانی او ر امی کشد حتی یک آنفلوانزای معمولی. رشد امراض عفونی و از کار افتادن ارگانهای حیاتی مثل کبد و کلیه و عروق و پیدایش انواع سرطانها در مبتلایان به ویروس ایدز هزاران بار بیشتر از سائرین است. ایدز ام الامراض است. ایدز به مثابه قیامت دانش پزشکی و کفر علمی است. در طی این بیست سال اخیر که این ویروس در سطح جهان شناسائی شده و مبارزه با آن آغاز گشته تعداد مبتلایان به آن دو هزار برابر شده و از پانزده هزار نفر در جهان به حدود سی و سه میلیون نفر رسیده که این آمار فقط شامل موارد شناسائی شده و صاحب پرونده پزشکی می باشد. در واقع آمار واقعی دهها برابر است. برای ایدز جز پیشگیری هیچ روش دیگری وجود ندارد و این پیشگیری در یک کلمه همانا محدود سازی آزادی عمل عیاشانه بشر است و به قید و بند کشیدن نفس اماره و اراده به آزادی فاسقانه می باشد چرا که ایدز محصول آزادی در فسق و فجور می باشد هر چند که ویروس این بیماری یک ویروس آزمایشگاهی و محصول تحقیقات پزشکی در جریان سرم سازیها برای مبارزه با مالاریا بوده است که این ویروس در یک جهش بیولوژکیکی در آزمایشگاه پدید آمده است و لذا این بیماری حاصل نهائی کل دانش پزشکی در طول تاریخ بوده است. دانشی که می خواست بطور فیزیکی ریشه امراض را براندازد و به انسان عمر جاودانه بخشد موجب پدید آوردن مرضی شد که همه امراض بشر را تقویت و جهانی می سازد و به مرگ حتمی می رساند و این یعنی مرگ علم پزشکی. علمی که جز عیش فزاینده و آزادی بی پایان نفس بشری و عمر ابدی برای بشر آرمانی دگر نداشت. ایدز یعنی مرگ لیبرالیزم مرگ کفر.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۲۰۱
www.khanjany.com
فلسفۀ ایدز
ویروس ایدز مولد بیماری ایدز است که کل سیستم ایمنی و مصونیت بدن انسان را نابود می کند و وجود فرد بیمار را بدون هیچ قدرت مقاومت و دفاع در قبال هر مرضی در قلمرو نابودی قرار میدهد. « ایدز » یک بیماری نیست بلکه پذیرندۀ همه امراض است. در واقع مادر و ذات هر مرضی است که در عصر مدرن پدید آمده است و شقی ترین دشمن جان انسان گشته است. در واقع ویروس ایدز وجود انسان را نسبت به صاحبش، کافر و منکر و عدو می کند. و این از ویژگی همه امراض « اتو ایمیون » است که موسوم به امراض لاعلاج می باشند و ایدز کامل ترین و شقی ترین این نوع امراض محسوب می شود. فرد مبتلا به یک بیماری « اتیو ایمیون » دچار وضعیتی می شود که کل سیستم دفاعی بدنش بر علیه بدن عمل می کند و دشمن اوست. و ایدز شدیدترین و جامع ترین این نوع امراض است. در قرآن می خوانیم که انسان کافر خصم خویشتن است. ویروس ایدز ظهور این خصومت کافرانه انسان نسبت به خودش می
باشد. همانطور که می دانیم این بیماری برای نخستین بار در میان افراد و گروههای منحرف جنسی و معتادان پدید آمد و سپس به سائر افراد و گروههای بشری سرایت یافت. و هنوز هم سریعترین روش انتقال این ویروس همان روایط جنسی و تزریق مواد مخدر است. در حقیقت این بیماری از مهد اشد لذت جوئی و عیاشی و مستی و بولهوسی های بشر پدید آمده و توسعه می یابد و لذا همچون دیوی، عیش بشر کافر و فاسد را مبدل به اشد عذاب و هراس نموده و نابود ساخته است. امروزه شاهدیم که ترس از ایدز از خود بیماری وحشتناکتر شده است و درست به همین دلیل دولتها از انتشار حقایق مربوط به این بیماری سر باز می زنند تا احساس ایمنی و مصونیت جوامع بیش از این دچار تخریب نشود. بدین ترتیب بایستی ایدز را بزرگترین عذاب خدا بر جهان کفر دانست که لذیذترین غریزه در بشر را (غریزه جنسی) مبدل به عذابی عظیم ساخته است زیرا ترس از ایدز بنیاد این لذت و نیاز را بر می کند و در عین حال عیاشی و مفاسد اخلاقی و جنسی را هم منع می سازد. در نخستین سالهای دهه ۱۹۸۱ که دهه پیدایش ایدز در آمریکا بود رسانه های آمریکایی اعلان کردند که این ویروس برای نخستین بار در یک مرکز پژوهشی و پزشکی در آمریکا که مشغول تهیه داروی ضد مالاریا بود بطور مصنوعی و ناخودآگاه پدید آمد و از طریق استفاده از این دارو مخصوصاً در کشورهای آفریقایی بود که بیماری ایدز خودنمائی کرد. این خبر بعدها بکلی انکار شد و مسکوت ماند و تمام گناه این بیماری به گردن سیاهپوستان آفریقا افتاد. به هر حال همینکه ویروس ایدز از مهد دانش پزشکی پدید آمده جای بسیار تأمل دارد. یعنی علم پزشکی که گل سر سبد تمدن مدرن غرب است در جستجوی داروی جاودانگی به ویروس ایدز رسید که میتواند نسل بشر بر روی زمین را بکلی نابود سازد. تمدنی که جز عیش و لذت به هر قیمتی، ارزش دیگری نمی شناسد با تمامیت آرمان خود به بن بست رسیده است و دانش پزشکی مبدل به شقی تیرین دشمن جان بشر شده است. ویروس ایدز در حقیقت ویروس کفر است که سیستم ایمنی (ایمان) را در انسان نابود می کند و وجود انسان کافر علیرغم میلش پذیرای هر مرضی می گردد. بنابر این پر واضح است که بیماری ایدز علاجی جز توبه از گناهان و رجعت به ایمان ندارد. فقط ایمان است که می تواند ویروس ایدز را که دشمن ایمنی جان است نابود سازد و ایمنی را به انسان باز گرداند.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۷۲
www.khanjany.com
عرفان درماني و درمان عرفانی, دین درمانی
عرفان درمانی بمعنای درمان کردن امراض بواسطه فوت وفن های عرفانی و دینی نیست که این خود جز استمرار خرافات نیست و جز جیب و جان و عقل مردم را غارت نمی کند. عرفان درمانی در معنای «درمان عرفانی» واضح تر است یعنی درمان نظام معرفتی و فکری و قضاوتی و ادراک فرد بیمار. و این بمعنای ارتقای فرهنگ و روان بیمار است منتهی بواسطه شناساندن ماهیت درونی و عملکرد فرد بخودش یعنی رو برو نمودن فرد با باطن احساسات و انکار و باورهای خودش. یعنی عرفانی کردن ذهن بیمار و او را اهل خودشناسی نمودن. ما با ارائه حدود دو هزار مقاله عرفانی و حدود هفتاد جلد کتاب و رساله های عرفانی بزبان ساده و عامیانیه، اصول و ارکان کلی و مشترک نفس مردم را بر اساس باورها و فرهنگ خودشان در مقابل رویشان قرار داده ایم و بنابراین تنها شعار درمانی ما اینست: تصیدیق کنید تا شفا یابیدإ همین و بس إ فردی که براستی حقایق نفس خود را از طریق مطالعه آثار ما تصدیق کند نخستین موج درمان را در خود آغاز کرده است و بسیاری از همین طریق به درمان قطعی رسیده اند و انگشت شماری در موارد پیچیده تر بطور خصوصی با ما تماس گرفته و راهنمائی می شوند. بنابراین اساس اخلاقی عرفان درمانی، صدق است. و لذا این درمان توأماً موجب احیای اخلاق و دین نیز می شود و دین درمانی نیز محسوب میگردد
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۲۰۹
www.khanjany.com
عرفان درمانی یعنی چه؟
در نخستین برخورد با عنوان « عرفان درمانی » چنین تداعی می شود که این هم نوعی درمانگری است همچون انرژی درمانی و رقص درمانی و قارچ درمانی و غیره. ما به جای « عرفان عملی » از « عرفان درمانی » بهره گرفتیم تا عرفان را از قلمرو تعارفات هنری و ادبی و پامنقلی به عرصه زندگی واقعی وارد کنیم و از آنجا که همه مسائل و مشکلات بشر مدرن منجر به بن بست شده و نوعی درد و مرض لاعلاج گردیده این اصطلاح را ابداع نمودیم. منظور از عرفان درمانی فقط علاج امراض جسمی - روانی بشر نیست بلکه علاج همه امراض اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی و اخلاقی و علمی و فنی و عاطفی و خانوادگی و بلکه بین المللی و استراتژیک است. حل و فصل و رفع و درمان همه دردهای بی درمان بشر مدرن می باشد به واسطه خودشناسی . و این خودشناسی اما نوعی کلام ویژه و برخاسته از قلب مکتب علوی و تشیع یعنی امامت و ارادت عرفانی است. و ما این اصل را تبدیل به یک نیازی جهانی و فوق عقیدتی ساخته ایم. لذا عرفان درمانی از نظر ما چیزی جز بیان عملی و کاربردی اصل و اساس شیعه یعنی امامت نمی باشد. و اینست که بخش عظیمی از آثار ما مربوط به امام شناسی است و نشان دادن این حق که بشر امروز جز از طریق درک امام خود هیچ راه نجاتی ندارد. و عرفان درمانی حاصل رابطه با امام و پیر طریقت است. منتهی ما معنای امام و پیر و مراد و مرشد را از موزه تاریخ ادبیات خارج نموده و بیان امروزین نموده ایم و نیز جستجوی جدّی برای امام غایب آغاز می شود و این زمینه ظهور است. که علاج همه دردهای تاریخی و امروزین بشر را به همراه دارد
www.khanjany.com
نگاهی به سایت های عرفانی
این روزها شاهدیم که هزاران سایت عرفانی به زبان فارسی وجود دارند که این عنوان را به یدک می کشند و دم از خودشناسی و معرفت نفس می زنند ولی دریغ از حتی یک مقاله که یکی از مسائل انسان امروز را از منظر خودشناسی و مفاهیم عرفانی تحلیل کند و راه حلی ارائه نماید و یا لااقل تفسیر به الفاظ عرفانی کند. با نگاهی می توان این سایت ها را به چند دسته کلی تقسیم نمود: برخی عرفان را همان عوالم شعر و استعاره و خلسه و تفاسیر هبروتی و مالیخولیائی آثار قدما می دانند که فقط مختص اهل فن است و تنها خاصیت عملی اش در یک دکان یا هجره است که یکی حقوقی می گیرد و دیگران درس و مشقی می نویسند و کوس انالحق می زنند. برخی دیگر رمالی و کف بینی و دعا و ورد و گیاه درمانی و هیپنوتیزم و جن گیری و احضار روح و تفسیر خواب و امثالهم را عرفان می دانند و بدان مشغولند. از عرفان جز مکتب اصالت حماقت و جنون را تداعی نمی کنند. و اما گروه سوم که بظاهر عملی ترند همان الفاظ و کلیشه های فرویدی و یونگی و به تازه گی کلمات قصار اوشوئی و کریشنامورتی و دون خوانی را عرفان می پندارند. و برخی دگر از خودشناسی فقط اصطلاح « خودشناسی » را می دانند که گویا بسیار مهم است و بزرگان به آن سفارش نموده اند. و نیز برخی با معجونی از یوگا و ورزشهای رزمی و مدیتیشن موفق به ابداع عرفان مدرن شده اند و نیز عده ای هم مشغول انرژی فروشی هستند و خلاصه کارشان توزیع انری مثبت در همه جاست و اینست عرفان. خلاصه اینکه از این عرفانها همه چیز در می آید جز خودشناسی و معرفت. دوره ای در کشور ما هر کسب و کار و مسلکی با پسوند اسلامی و انقلابی، توجییه و تقدیس می شد و وارد بازار می گشت و جواز کار می یافت و گویا اینک نوبت « عرفان » است و شاهد تولید و به بازار آمدن داروهای عرفانی هم هستیم. یکی از علل این اپیدمی و مرض مالیخولیائی رونق همه جائی انواع مواد روان گردان و داروهای توهم زاست که همه مردم ما به یکی از انواع قاچاقی و قانونی اش مشغولند و هر کس با یک بار مصرفش دچار احساسات و دعویهای عرفانی می شود. در اینجا می توان این عرفان رایج را نام مستعار جنون و مالیخولیا دانست. بسیاری از بیمارانی که به روانپزشک رجوع کرده اند بسرعت دچار احساسات عرفانی شده اند و مشغول ارشاد خلق و کشف و کرامات و انرژی درمانی و جن پرانی و غیره. از این دیدگاه بهتر می توان فهمید که چرا اکثر این دکانهای عرفانی از آمریکا و بریتانیا وارد ایران شده اند زیرا آنها در مصرف این مواد روان گردان از ما با سابقه ترند و ال.سی.دی و مشتقات آن را زودتر یافته اند که یکی از پرطرفدارترین آنها آثار کارلوس کاستاندا می باشد که علناً برای رسیدن به عرفانش دعوت به مصرف ال.سی.دی کرده است. بدینگونه که بشر مدرن به پیش میرود و هر روز یک مواد و داروی توهم زای قوی تری به بازار می آید بزودی کل بشریت عارف میشوند و آنگاه نبرد جهانی بین این عارفان تماشائی است و همه مدعی نجات بشریت
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۶۵
www.khanjany.com
درمان عرفانی
هر بیماری جسمانی، روانی، عاطفی، جنسی و ژنتیکی و یا هر گرفتاری و بحران درونی یا برونی اعم از خانوادگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و اعتقادی یا دارای ماهیتی درمانی و بازدارنده از سائر بدبختی است و یا دارای ماهیتی کاهنده و عذاب آور و زجردهنده است. در حالت اول طبعاً فرد تسلیم وضعیت خویش است و مترصد رفع و معالجه نیست زیرا غریزتاً آن را یک نعمت می یابد و پاس می دارد. ولی در حالت دوم در جستجوی درمان و رفع گرفتاری است. در هر دو حالت فرد کمابیش احساس و یا فهم می کند که علت و زمینه پنهان این مشکل از کجاست. مجموعه مطالب و مقالات و معارف این نشریه و سایت ما به لحاظی در خدمت فهم رگ و ریشه ها و علل و زمین پیدایش این امراض و گرفتاریهاست و لذا هر مقاله به نوعی به مثابه یک نسخه درمانی است و مجموعه این مقالات در خدمت نجات از راه و روش بیماری زای زندگی و یافتن راه و روش سالم است. راه و روشی ناسالم حاصلی جز امراض ندارند بنابراین معالجه امراض با حفظ همان راه و روش های ناسالم فقط رویکرد به انواع مسکن ها و مخدرات و برخورد فیزیکی با امراض و گرفتاریهاست و این همان راه و روش حاکم بر پزشکی و انواع درمانگری رایج در بازار است که ما شدیداً با آن مخالفیم زیرا امراض و گرفتاریها را پیچیده تر و مزمن نموده و نهایتاً سر نخ آنها از دست میرود و به یکی از امراض لاعلاج تبدیل می شود و فرد را تا ابد مبدل به عضوی از دوزخ پزشکی می نماید که تا ابد بایستی جان بکند و کفاره بپردازد و خود را بفریبد. راه و روش قطعی و ریشه ای امراض و مشکلات جز از طریق درک علل آنها و توبه از آن راه و روش ها ممکن نیست این همان معنای عرفان درمانی یا دین درمانی است و یا درمان انسانی امراض و درمان اخلاقی و معنوی و الهی. هر که عذابی می کشد می داند از کجاست. این یک اصل بدیهی می باشد. منتهی بسیاری از بیماران آنقدر خود را فریب می دهند تا بتدریج دچار خود – فراموشی شده و اصل و علت بیماری خود را فراموش کرده و لذا مبدل به یک بیمار مادام العمر و لاعلاج می شوند. مقالات ما به مثابه یادآوری علل و زمینه های امراض می باشند. پس فرد بیمار بایستی از این دیدگاه به این مقالات رجوع کند و مقالات مورد نیاز خود را در عناوین مختلف و یا از طریق گزینیه جستجو (search) بیابد و بدقت مطالعه نموده و خود را در این مقالات پیدا کند و حقایق فهم شده را تصدیق نماید. این سنگ زیر بنای درمان و گام اولی است. گام دوم توبه از علل و زمینه بیماری می باشد که بمعنای اصلاح طرز فکر و کردار و روش زندگی می باشد. کسانی که قادر نیستند خود به این مقالات رجوع نمایند و یا سواد مطالعه آنرا ندارند بایستی از دیگر عزیزان خود یاری گیرند و تفهیم شوند. بنابراین جهت درمان بیماری و رفع گرفتاری خودتان بدون مطالعه و تأمل کافی در مقالات مورد نیازتان، با ما تماس نگیرید که فایده ای نمی کند. اگر براستی این رهنمود ساده را بکار بندید و با خود صادق باشید بسرعت پاسخ می یابید و جریان درمان در شما به شیوه ای حیرت آور و معجزه آسا آغاز می شود و شاهد گشایش عظیم در درون و برون خود خواهید بود. پس بایستی جدی و صادق و صبور باشید. بنابراین واضح است که منظور از عرفان درمانی، چیزی از جنس رمالی و فوت و ورد و انرژی درمانی و امثالهم نیست که جملگی خود فریبی و پنهان سازی بیماری است. بعد از مطالعه مقالات مربوطه می توانید سی دی های مربوط به گرفتاری خودتان را از ما بخواهید. امیدواریم ساده و رایگان بودن این درمان موجب سهل انگاری و ناباوری شما نباشد و خود را لایق این درمان بهشتی بیابید. اگر بیماری زمینگیر دارید خودتان می توانید مفاهیم و حقایق را از طریق مطالعه مقالات به آنان بفهمانید و آنانرا دعوت به تصدیق و توبه نمائید و بدینگونه به عرصه عرفان درمانی وارد شوید. هر انسان اهل معرفت نفس و صادق و حق پرستی به آسانی می تواند نخست خودش را نجات دهد و سپس مبادرت به درمان سائرین نماید. این یک درمان اساسی و نجاتی دنیوی و رستگاری اخروی است. اگر توبه و دین و فضائل انسانی و اخلاقی را در شأن خود نمی دانید و اصولًا خود را انسان کامل و مؤمن و بی گناهی می پندارید بایستی قبل از هر امری از چنین باوری نسبت بخویشتن توبه کنید. و باید بدانیم که منظور از گناه فقط دزدی سرگردنه و از دیوار مردم بالا رفتن و در خیابان زنا نمودن نیست بلکه اینان گناه نیستند بلکه عذابهای ما هستند. منشأ گناه نگرش و فکر و قضاوت و باورهای نادرست ماست. منشأ گناهان و عذابهای ما بخل ها، تهمت های ناحق، امیال ناپاک و آرزوی نادرست و روابط فاسقانه و دروغین و معیشت ریائی می باشد. آنچه که باید درمان شود افکار و آرزوها و باورها و احساسات ماست. اینست عرفان درمانی بعنوان درمان ریشه ای همه امراض و گرفتاریهای کاهنده و تباه کننده. تماس مستقیم با ما فقط بکار کسانی می آید که بعد از رفع بیماری و گرفتاری خود طالب رشد معنوی و سلوک عرفانی و تعالی در حکمت باشند. آنچه که مربوط به درمان امراض و رنج بدبختی هاست تماماً در ظرف حدود هزار مقاله آمده است و رایگان در اختیار همگان است. تنها مشکل اکثر بیماران و گرفتاران ناباوری در قبال این خدمت رایگان و معجزه آسا می باشد. این آثار و سایت ما حاصل نهائی عمری عرفان درمانی بوده است که موفق به معالجه معجزه آسای صدها بیمار لاعلاج شده است که در سراسر ایران حضور دارند که برخی از این امراض عبارت بوده اند از: آسم ها، آلرژیها، نازائی ها، امراض قلبی و ژنتیکی و مادرزادی، سرطان ها، اعتیادها، ناتوانی و عقیم شدگی جنسی، صرع، وسواس ها، پریشانی فکری و بحرانهای اعتقادی و هویتی و نابسامانی های اقتصادی و خانوادگی و تربیتی. فصل های « بهداشت و درمان » و « درباره ما » و « درباره عرفان » را بیشتر مطالعه فرمائید. باور کنید، فهم کنید، تصدیق کنید و توبه کنید تا شفا یابید. خود را بواسطه معرفت خود درمان کنید ما درب این معرفت را بر شما می گشائیم و شما خود بایستی وارد شوید. کبر و غرورتان را بشکنید که این امر سر آغاز ورود بر عرصه عرفان درمانی است و خودشناسی و خود – درمانی.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۹۰
www.khanjany.com
پر واضح است که خود عرفان درمانگر بایستی انسانی مؤمن و سالک و ایثارگر باشد و خود نیز مستمراً در جهت اخلاص دین و معرفت جهاد کند و یک سالک راه خدا باشد که زندگیش را وقف علم و دین و مردم نماید و همچون یک پهلوان عمل کند. این علم و توفیق و کرامت الهی به مثابه اجری عظیم به مؤمنان عاشق خدمت به مردم و اعتلای معنویت می باشد. این علم به مثابه اتحادی عملی بین عشق و معرفت و ایمان است که سلامت و احیای تن و دل و روان و وجدان را توأمان مدنظر دارد. یک عرفان درمانگر خود بایستی عملًا و باطناً اسوه معرفت واخلاص و محبّت و ایثار باشد تا بتواند تن و دل و جان و روان و وجدان و اخلاق مردم را توأمان شفا بخشد
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۳۱
www.khanjany.com
نفي اثبات و اثبات نفي
وقتی می گوئیم فلان چیز یا فلان نوع از فرهنگ دوزخی است بدان معنا نیست که باید نابود شود. مگر می شود که دوزخ را نابود کرد. ما حقّ دوزخ را هم نشان می دهیم. برای انسان اهل کفر جائی جز دوزخ برای ادامه حیات نیست. برای او بهشت عرصه نابود شدن است. همانطور که مثلا یک آدم کافرکیش اگر بیماری و بدهکاری و نگرانی و هزار دغدغه نداشته باشد و در آرامش و سلامت باشد همه اطرافیانش را هلاک می کند. اینها غل و زنجیرهائی بر دست و پای کفر هستند تا انسان امکان ادامه بقا و نیز مهلت توبه داشته باشد. کافر بی عذاب دشمن جان خویش است. بنابراین ما با دانش و فنون و دموکراسی و لیبرالیزم و رایانه و بمب اتمی و ... سر جنگ نداریم حتی با ایدز . « آنچه که هست دلالت دارد بر آنچه که نیست» علی (ع)- همانطور که آنچه نیست دلالت دارد بر آنچه که هست. ما بیانگر فلسفه بودِ نبود هستیم. دین و معارف دینی هنگامی قابل اجرا و ناجی بشر است که بواسطه معرفت و انتخاب و شوق کافی باشد و گرنه اکراه در دین جز تباهی نمی آفریند. و بیشترین لطمه را بر دین وارد می سازد و معرفت را بدنام می کند. بنابراین ما در قلمرو دین و معرفت جز راه آزادیِ انتخاب و اختیاری عارفانه هیچ راه دیگری را پیشنهاد نمی کنیم. زیرا آزادی فقط برای دین و اهل دین است که نجات بخش می باشد. آزادی حتّی برای اهالی کفر هم نهایتاً نجات بخش است زیرا آنان را بسرعت و به اراده خودشان با تمامیّت آرمان خودشان به بن بست می رساند و لذا امکان توبه خالصانه ممکن می شود. بنابراین آزادی در هر حال نهایتاً در خدمت دین و رشد بشر است. نقد ما بر آزادی کافرانه هم در خدمت آگاهی بخشیدن است تا قبل از رسیدن به درک اسفل که هیچ راه بازگشتن نیست امکان توبه پدید آید و آدمی ندیده ها و نکرده هایش را در قلمرو معرفت نفس پیشاپیش ببیند و تجربه کند و دست بکشد. آدمی فقط در قلمرو خودشناسی می تواند همه طبقات دوزخ را بدون ورود بر آن درک و تجربه کند و برآن وارد نشود و از وسوسه های دوزخ دست بکشد. نقد ما بر تمدن و فرآورده هایش به منظور پیشگیری از هلاکت آن و اهالی آن است و نه نابودی آن. معرفت نفس قلمرو صلح با جهان و جهانیان است و ما با کل جهان و اهلش از هر فرقه و اعتقاد و طبقه ای در صلح هستیم و همه را به صلح دعوت می کنیم صلحی عارفانه و نه تاجرانه
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۶۷
www.khanjany.com
دردهائي که درمان هستند
بسیارند امراض و دردها و گرفتاریهائی که وجودشان موجب تسکین یاعلاج بسیاری از امراض روانی ما هستند و ما درک نمی کنیم. این حقیقت را بنده به تجربه درمانی خود همواره شاهد بوده ام و دیده ام که با درمان یک درد یا مشکل لاعلاج، فرد دچار یک بحران روانی یا عاطفی بزرگ شده و شیرازه زندگیش از هم پاشیده است و آنگاه آرزو می کرده که ای کاش آن بیماری یا گرفتاری هرگز رفع نشده بود. با یک مثال ساده پزشکی می توان این حقیقت را درک نمود. مثلًا تب را یک بیماری می دانند در حالیکه یک درمان طبیعی و خود بخودی بدن انسان جهت پیشگیری یا علاج امراض واقعاً خطرناک است. و اینست که در پزشکی مدرن داروهای تب بر زمینه پیدایش بسیاری از امراضی مثل صرع یا عفونتهای مزمن هستند که به امراض لاعلاجی ختم می شوند. اکثر علائمی که در بدن انسان بعنوان بیماری تشیخیص داده شده و درمان می شوند در حقیقیت واکنش طبیعی تن و روان انسان در مقابل بسیاری از امراض مهلک جسمی و روانی هستند و بخشی از فعالیتهای سیستم ایمنی بدن محسوب می شوند که بواسطه انواع داروها سرکوب شده و زمینه پیدایش امراض مدرن شده اند. بسیاری از امراض مدرن و لاعلاج فقط محصول مبارزه مصنوعی با این علائم طبیعی هستند مثل ایدز ، سرطانها، صرع، وسواس ها، آلرژیها، آسم ها، سکته ها و آنفولانزاهای جدید و مرگبار و عقیم شدگی. آنتی بیوتیک ها، واکسن ها، تب برها، مسکن ها، آرام بخش ها و امثالهم از جمله علل بسیاری از امراض مدرن هستند
دائرةالمعارف جلد ۱ ص ۱۸۵
www.khanjany.com
فلسفه واکسن
فلسفه واکسن در اندیشه پاستور بر این مشاهده محتمل و احمقانه پدید آمد که انسانهائی که یکبار به ویروس یا میکروبی مبتلا شدند و نمردند دیگر در قبال آن مصونیت دارند. بدین ترتیب کل جان بشریت ملعبه این امر شد و همه به انواع میکروبها پیشاپیش مبتلا می شوند تا مبادا که بعدها بواسطه ابتلای به آن بمیرند. مسئله اصلی در فلسفه واکسن اینست که اصلًا چرا برخی از آدمها اصولًا در قبال این ذرات حامل امراض مهلک مصونیت دارند و مابقی ندارند. پاسخی فنی به این مسئله آنست که برخی دارای سیستم ایمنی قدرتمندی هستند و این میکروبها را نابود می کنند. ولی معلوم نیست که چرا؟ امروزه این چرا مربوط به ذات بشر (ژن) گردیده است و همه چیز تقصیر ژن است. فلسفه واکسن اینست که با وارد کردن عمدی اندکی میکروب به بدن انسان بتدریج سیستم ایمنی بدنش خود را در قبال آن آماده و قوی می سازد. ولی معضله جهش این میکروبها و ناکارآمدی آنتی بیوتیک پاسخی دندان شکن به این فلسفه احمقانه است. یعنی جریان تاریخی واکسنیزه کردن منجر به جهش اقتداری میکروبها شده و از این جهش، میکروب و مرضی مهلکتر رخ داده است. این قاعده شامل همه میکروبها از جمله سرماخوردگی می باشد. و اینست که امروزه بسیاری بواسطه سرماخوردگی می میرند زیرا میکروب آن تبدیل به سارز شده است. همانطور که ویروس ایدز حاصل جهش میکروب مالاریا در جریان واکسن سازی بوده است. امروزه حتی زخم معده تبدیل به یک بیماری میکروبی و مسری شده است و همه اینها محصول جریان واکسن سازی و آنتی بیوتیک ها و داروهائی چون کورتون و سائر مسکن ها و تب برها می باشد. همه امراض مدرن محصول این جنبه از پزشکی است. براستی روح پاستور در قبال این جنون انسان سوز چه پاسخی دارد
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۹۷
www.khanjany.com
(راز شقاوت طب مدرن ( آخرالزمان طب
در دورانی که انگیزه طلب علم و معرفت و نیز خدمت به خلق از دلها رخت بربسته و جز سودای ریاست و ثروت و عیش انگیزه دیگر باقی نمانده است بی تردید دانشجویان پزشکی سرنوشتی ویژه می یابند زیرا به قصد ریاستی برتر و ثروت و عیش و هویتی تمام خواهانه وارد انسانی ترین و رحمانی ترین شعبه از علم می شوند که با درد و جان مردم سروکار دارند. منتهی برای رسیدن به اهداف خود بایستی با بیماری و ویروس و مدفوع و چرک و ادرار و خون و عفونت سروکار داشته باشند و دائماً خود نیز در معرض ابتلای به امراض مسری مثل ایدز باشند. و نیز اینکه بیماران هم اصولًا با چه نفرتی به پزشک خود پول می دهند خاصه که هیچ عاطفه و نیز بهبودی هم دریافت نمی کنند. نتیجه کار برای پزشکان چیزی جز احساس حقارت و نفرت و کینه و عداوت توأم با نخوت و سروری و برتری به ارمغان نمی آورد خاصه در دورانی که آنقدر پزشک فراوان است که صنف پزشکان هم بمانند تاجران به نوعی بسیار پیچیده تر مجبور به تبلیغات شده اند که این تبلیغات از بطن خود این علم و فن بطرزی موذیانه و مکارانه در اذهان عمومی مردم وارد می شود تا جیب و جان مردم را تسلیم این تجارت شقی جهانی کنند. حاصل این واقعه پیدایش اشد شقاوت در جماعت پزشکان است که منجر به بروز جنایاتی خارق العاده در سراسر جهان شده است: جنایات پزشکی و این نیز آخرالزمان این علم است
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۲۰۲
www.khanjany.com
(خستگی مزمن (بیماری آخرالزمان
آخرالزمان عرصه ظهور انواع امراض حیرت آور و بی سابقه و لاعلاج است که علاجش جز با نور معرفت ممکن نمی آید. یکی از این امراض جدید که بعد از ایدز به قلمرو تحقیقات پزشکی وارد شده و کل علمای این علم را حیران ساخته مرضی است که به «خستگی مزمن» موسوم است که در یکی دو دهه اخیر در سراسر جهان مدرن بسرعت در حال شیوع است و انتشار این بیماری آنقدر سریع است که حدس زده می شود که یک مرض مسری باشد هر چند که هیچ ویروسی هم درباره این مرض پیدا نشده است و بلکه هنوز نتوانسته اند این مرض را درجایگاه علمی آن قرارد دهند که آیا یک مرض روانی است یا جسمانی و یا یک مرض روان – تنی. این بیماری در هر فردی به نوع خاصی بروز می کند و لذا حدس می زنند که مربوط به اختلال سیستم ایمنی بدن باشد. ولی ویژگی مشترک همه این مبتلایان احساس پیری و خستگی و کوفتگی و افسردگی دوران کهولت است درحالیکه حتی کودکان را هم مبتلا می کند و میل به بازی و نشاط را در آنان نابود می سازد. اگر آخرالزمان را بمعنای پایان عمر تاریخی بشر بر روی زمین بدانیم پس این بیماری را بایستی « بیماری آخرالزمان » بنامیم و لذا درمانش هم چیزی جز خروج از تاریخ تمدن بشری، نیست و این خروج یک خروج عرفانی و روانی است. بشر خیلی پیر شده است. همه مسائل بشر مدرن جز از دیدگاه آخرالزمان قابل فهم و علاج نیست
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۲۰۸
www.khanjany.com
ام المسائل بهداشت و درمان مدرن
مهمترین مسئله پیش روی علوم بهداشتی و درمانی در عصر جدید کاهش و انهدام سیستم ایمونولوژی بدن انسان است که منشأ پیدایش امراض مسری لاعلاج مثل آنفولانزاها، هپاتیت ها، ایدز ، ابولا و امثالهم می باشد. این مسئله از قدیم تاکنون منشأ اصلی بیماریهای لاعلاج بوده است و حتی بیماریهای ساده تر و علاج پذیر. امروزه بتدریج در جریان تشخیص پزشکی همه امراض به منشأ ویروس باز می گردند که در مرحله نخست برخی از اعضاء و جوارح را دچار مشکل ایمنی می کند و سپس این انهدام سیستم ایمیونولوژی (ایمنی شناسی) به کل بدن سرایت می کند و در واقع نهایتاً سلولها دچار این انهدام می شوند. یعنی این انهدام، ذاتی می شود. بزرگترین مسئله تمدن مدرن در همه عرصه ها چیزی جز بحران ایمنی نیست. مسئله ضریب ایمنی حرف اول و آخر در کل این تمدن است . یعنی هیچ ایده و عمل و برنامه ریزی و نظام علمی و اقتصادی و سیاسی و درمانی و فرهنگی از امنیت برخوردار نیست و هر پارامتر افزایش یا کنترل ایمنی مولد یک ویروس فیزیکی یا متافیزیکی ضد ایمنی است، مثل مسئله ویروس کامپیوتری که هر ضد ویروس منشأ یک ویروس نامرئی تر و مهلکتر می شود. همین مسئله درنظام واکسن ها در دانش پزشکی رخ نموده است و نیز در عرصه سیاست و اقتصاد و فرهنگ و تسلیحات و نظام امنیت سیاسی حکومتها و ابرقدرتها. و این دال بر انحطاط و انهدام ایمان بشر مدرن است. ایمان بمعنای روح امنیت در انسان. انسان مدرن بمیزانی که برای سعادت و بقای خود متوسل به غیر خود (خدا) می شود ایمنی اش در خطر قرار می گیرد. در واقع ذات مدرنیزم و تکنولوژیزم بر اصالت ناامنی و کفر استوار است
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۲۱۱
www.khanjany.com
انسهانهای مدرن هر یک تبدیل به زباله دان کالاهای صنعتی شده اند و در درون خود در حال گندیدن می باشند و لذا شبانه روز بایستی انواع عطر و ادکلن مصرف نمایند تا برای یکدیگر قابل تحمل شوند و خانه هایشان را هم با انواع سموم ضد عفونی کنند تا نپوسند. و این در حالی است که شبانه روز رسانه ها و مدارس مشغول آموزش عمومی درباره بهداشت و سلامت هستند و هر فردی به مثابه یک پزشک عمومی می باشد و اتفاقاً آلوده ترین و رنجورترین و بی نظافت ترین جماعت خود جامعه بهداشت و درمان است که محل تولید جدیدترین ویروس ها و میکروبها می باشد مثل ویروس ایدز که از مراکز پژوهشی آمریکا اختراع شد و سپس به مردم آفریقا نسبت داده شد
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۸۵
www.khanjany.com
فلسفه داروسازی
می دانیم که نخستین حکیمان و اطبای بشری، انبیای الهی و سپس اولیاء و عرفا در طول تاریخ بوده اند. هر چه که به سیر تاریخی علم طب باز می گردیم بهتر در می یابیم که اطبای قدیم جملگی خداپرستانی مخلص بوده اند و یکی از نخستین این اطباء طبق گواه تاریخ حضرت زردتشت است که در اطرافیانش علم داروشناسی و داروسازی پدید آمد. کسانی می توانند درد مردم را علاج کنند که دوستدار سلامت و عزت مردم باشند و این از نشانه های خداپرستی است و نخستین دوستداران مردم انبیای الهی هستند و لذا نخستین اطباء. و می دانیم که در میان مؤمنان، بیماری بسیار نادر است زیرا بر راه سلامت زندگی می کنند. اگر پیامبر یا عارفی یک گیاه یا غذائی را به مریض سفارش کرده و آن مریض شفا یافته است به حکم الهی و از نیـت عاشقانه آن حکیم بوده است و بخودی خود در آن گیاه هیچ شفائی نیست. آن گیاه نیز تحت الشعاع عشق حکیم دارای خاصیت شفابخش می شود. ولی در تاریخ شاهد تقلید کورکورانه بسیاری از صورت ظاهری این شفا بوده ایم و بدینگونه داروسازی بصورت فنی جدای از دین پدید آمده و مبدل به یک تجارت گردیده است. اعتقاد به «دست طبیب» یک حقیقت تجربی در میان مردم است. لذا شاهدیم بمیزانی که اطبای قلابی و کافر و تاجرمنش پدید آمدند امراض هم توسعه یافته و پیچیده تر گردیدند و امروزه خود مراکز تحقیقی و درمانی، بزرگترین کانون تولید انواع ویروسهای مهلک مثل ایدز و ابولا و سارز گشته و علم طب ضد طب پدید آمده همانطور که شاهد مذهب ضد مذهب هستیم. داروسازی از بطن تقلید کورکورانه از حکمت الهی و تبدیل آن به یک تجارت بزرگ، پدید آمده است. همانطور که مذهب نفاق هم بر همین منوال رخ نموده و تجارتی دگر پدید آورده است که در آن بهشت خرید و فروش می شود. ملایان بهشت فروش و اطبای شفا فروش به مثابه دو شعبه تاریخی از تبدیل دین به تجارت هستند که در تاریخ تکامل یافته اند و دو صورت از دین ضد دین و طب ضد طب می باشند. جوزجانی نزدیکترین شاگرد ابن سینا می نویسد که همه راه و روشهای استاد را بکار گرفتم و موفق به شفای حتی یک بیمار هم نشدم. بقول مولوی « از قضا سکنجبین صفرا فزود ». این فلسفه کل داروسازی و پزشکی مدرن است. جدای امر مذکور مسئله اینست که داروئی که بر روی یک بیمار نتیجه ای شفا بخش داد اصلًا قرار نیست که این شفا تعمیم یابد زیرا انسان یک ماشین بیوشیمیائی نیست
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۹۶
www.khanjany.com
معنای جامعه درمانی
یکی از فرآورده های علمی عصر جدید علیرغم نفس کافرانه بشر مدرن اینست که در همه راه و روشهای خوشبختی و سلامت جهت ارضای افراد به بن بست رسیده و جبراً به روشهای جمعی روی آورده است هر چند که بواسطه نگرش کافرانه و خودپرستانه این روشهای جمعی هم ناکارآمد هستند ولی اصل این رویکرد بر حق است. به همین دلیل مهمترین علمی که در عرصه علوم انسانی پدید آمده است علوم اجتماعی هستند که تقریباً همه شاخه های دیگر را تحت الشعاع قرار داده اند حتی روانشناسی و علم پزشکی و علوم تربیتی را. این بدان معناست که هیچ معنا و ارزشی بخودی خود در یک فرد ممکن نمی آید الا بمیزان تلاشی که در جهت احیاء و تعمیم این ارزش در جمع و جامعه می کند. این مسئله حتی شامل حال ارزشهای اخلاقی هم می شود. این یک اصل دینی است که جبراً در قلمرو تجربه علمی و کافرانه بشر هم خودنمائی می کند و دال بر حق از خود گذشتگی و ایثار و نوع دوستی و محبت و شفاعت است. این بدان معناست که خوشبختی و سعادت و سلامت امری جمعی و بلکه تاریخی است و حتی سعادت و رستگاری اخروی فرد هم نهایتاً در گرو بخشودگی کل جامعه بشری است و این راز مسئله شفاعت است که در نزد انبیاء و اولیاء و مؤمنین نهفته است. به همین دلیل است که مخصوصاً امروزه بوضوح دیده می شود که همه بدبختی ها و مفاسد و امراض بشری به گونه ای مسری هستند: اعتیاد، ایدز ، تورم، ناامنی، تروریزم، طلاق، جنون و..... لذا انسان مجبور است برای نجات خودش هم که شده به نجات دیگران بیندیشد و تلاش کند. زیرا بقول قرآن کریم کل مردمان از نفس واحده اند
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۲۰۹
www.khanjany.com
خانواده محوری
آیا مسائل و واقعیت هائی مثل علم، تکنولوژی، سیاست، امپریالیزم، صهیونیزم، انقلاب، ظلم، اعتیاد، جنایت، ربا، تورم، جنون، بیماریها، تروریزم، ایدز، خودکشی ، روسپی گری، جنگها و .... چه ربطی به خانواده و رابطه زناشوئی دارد. یکی از رسالتها و ویژگیهای فکری این نشریه نشان این ارتباط است که بقول معروف سرنخ همه چیز زیر لحاف است و ریشه در جهان اسرار آمیز رابطه آدم و حوا دارد. اگر بانی مکتب خاصی باشیم می توان آنرا مکتب اصالت رابطه آدم و حوا نامید یا مذهب اصالت خانواده. ما این حقیقت را در دهها مقاله و نیز آثار منتشر شده ای بنام « مادە وجود » و « خود آموز تربیت عرفانی » بوضوح تبیین نموده ایم. بی تردید اگر ازدواج نمی بود تمدنی رخ نمی داد و هیچیک از فرآورده های مادی و معنوی بشر در تاریخ آشکار نمی شد. همانطور که ساختار و اسرار عالم ماده تماماً در علم و رمز و راز هسته اتم و پیوند پروتون و نوترون بطور فشرده حضور دارد و کل جهان هستی سر بر آورده از آن است کل تاریخ و تمدن و فرهنگ و بشریت بر روی زمین ریشه در خانواده دارد و لذا خانواده نگری و زناشوئی محوری به مثابه ژرف اندیش ترین نگاه بهر مسئله ای می باشد و لذا همه علوم اجتماعی و انسانی بدون چنین نگرشی علومی بی ریشه و بیفایده و بلکه فریبنده اند. این یک دکترین و فلسفه نظری نیست بلکه ما این حقیقت را در جریان حل مشکلات مردم و علاج دردها و امراض به تجربه کشف کرده و بر این مبنا موفق به حل لاینحل ترین مشکلات و بیماریها شده ایم. این یک حکمت تجربی است که البته ریشه در معرفت دینی ما نیز دارد. همانطور که کل مجموعه احادیث قدسی که سخن خدا به بشر است. فرزند آدم و حوا را مخاطب ساخته است و بهشت موعود نیز بهشت آدم و حوا یی است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۵۲
امروزه دکان رمّالان و د عانویسان بسیار شلوغتر از اطباء و مشاوران است. بیائیم و این واقعه را درک و بررسی کنیم. و اتفاقاً اکثر مراجعه کنندگان به این شیادان که تعدادشان از اطباء هم بیشتر است طبقه تحصیل کرده می باشند که پولهای کلانی هم می پردازند. بیائیم این پدیده را معنا و فهم کنیم زیرا با بستن این دکانها و دستگیری شیادان هیچ مشکلی حل نمی شود و مستمراً بطور تصاعدی بر تعدادشان افزوده می شود زیرا مراجعه کننده هایشان مستمراً در حال فزونی هستند. بیائید و این جماعت اعم از رمّال و جن گیر و دعانویس را بهمراه مراجعه کنندگانشان در رسانه ملی بشناسانیم و این درد و جنون و مالیخولیای ملّی را پنهان نداریم تا مثل مسئله اعتیاد و ایدز بناگاه به انفجار و فاجعه نرسد. این شیادان برای مردمان بی خاصیت هم نیستند و گرنه مردم آنقدر هم احمق نیستند. بیائیم این خواص را فهم و معرفی کنیم. یکی حامل شمشیر امام زمان است دیگری دستمالی از او دارد و تبرّک می کند و برای امام زمان پول جمع می کند و زنی هم ادعا دارد که اصلًا همسر امام زمان است و ... و این جریان روز به روز شدیدتر و مسری تر می شود آیا نباید هیچ فکرعلاجی نمود؟ آیا سرکوب بس نیست؟ و کلام آخر اینکه علمای دینی بایستی در رسانه ملی شناخت امام زمان را به مردم عرضه کنند و گرنه هیچ نکرده اند
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۳۸
www.khanjany.com
انسان مدرن در عرصه آخرالزمان که آستانە قیامت و رویارویی با حق است مستمراً هوشیارتر و بیدارتر می شود یعنی مسئولتر می شود و برای فرار از این به خودآیی بسوی مخدرات می رود. عرفانهای لیبرالی جدید هم نتواسته است انسان را از این مسئولیت جهانی مبرّا سازد. انسان مدرن از هر حیث انسانی جهانی است و دارای مسئولیتی جهانی است که باید آ ن را بپذیرد. انسان مدرن نمی تواند پای تلویزیون خود بنشیند مشروبش را بخورد و تخمه بشکند و با تماشای ایدز و تروریزم و خفقنها و حقارتها و جنایتها و مفاسد خانمان سوز در سراسر جهان احساس خوشبختی داشته باشد. عصر آخرالزمان عصر نابودی خوشبختی فردی و نابودی فردیّت است. انسان مدرن در حالیکه مستمراً فردتر و باطناً تنهاتر می شود ولی نمی تواند این فردیّت را غار خوشبختی خود سازد. این تنهایی بایستی بار کلّ جهان را بدوش کشد تا بتواند خود را تحمل کند زیرا آدمی برای چنین باری خلق شده است و از آن رهایی ندارد. فقط با حمل چنین باری می تواند در عرصه قیامت در حضور پروردگارش بماند و نگریزد. آنچه که انسان تنها و مدرن را بر آتش دوزخ تکنولوژی آرام و قرار می بخشد سنگینی حمل این مسرولیت جهانی است. این است انسان
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۹۱
www.khanjany.com
حکمت فرقاني
علم فرقان همان علم ارتباطات انسانی می باشد و کسی که این نور را ندارد در روابطش یا ظالم است یا مظلوم. این قاعده شامل حال رابطه انسان با جهان طبیعت نیز می باشد مثلًا آدمی در طول تاریخ به واسطه پیشرفت علوم و فنون توانست به حدود طبیعت نزدیک شده و بسیاری از حریم ها را در هم شکند که حاصلش جهان صنعت است در حقیقت این علوم و فنون خود شعبه ای از علم فرقان است که بشر بواسطه فقدان این علم در رابطه با خود و همنوعانش نتوانسته است از علوم و فنون بهره ای انسانی گیرد. ولی آیا بشر مدرن در رابطه اش با خود هم توانسته است به پیشرفتی در این علم نائل آید؟ البته بانیان و پیشتازان این علم همان انبیا و عرفای بزرگ بوده اند که بانیان اخلاق و حرمت و عدالت و محبت هستند. واقعیت جهان مدرن که جهانی لبریز از سوء تفاهم و ستم و انزجار و جن و جنون است دالّ بر جهل عظیم انسان در جنبه انسانی این علم است. بشر مدرن به میزانی که رعایت اخلاق و حدود الهی را در شأن خود ندانست و وراثت این علم را از جانب عالمان این علم کتمان نمود تمام فرقها و حرمت ها را در هم شکست و با توسل به شعار برابری تجاوز خود نسبت به هم نوعنش را تقدیس کرد. شعار برابری نقابی بر این جهل عظیم است. بشر مدرن از علم تساوی گری که اساس ریاضیات است در روابط انسانی اش بهره گرفت ولی نتیجه جز فروپاشیِ هویت انسانی و نابودیِ حتی روابط غریزی نبود و محصولات القای این قانون ریاضیاتی در روابط انسانی عبارتند از: اعتیاد، خودکشی، همجنس گرایی، فروپاشی خانواده، ایدز و... .
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۲۵
www.khanjany.com
کسي که از خجالت مرد
بعضی می گفتند که سرطان داشت بعضی دیگر می گفتند که مرض قند داشت بعضی هم می گفتند که ایدز گرفته بود و برخی می گفتند که ..... ولی من پس از یک عمر تحقیق بالاخره کشف کردم که او از فرط خجالت مرده بود خجالت از سرطان، ایدز ، سکته و...... همۀ ادمها نهایتاً از خجالت و با خجالت می میرند و نیز برای خجالت دادن اطرافیان خود. ولی آیا شما هم تاکنون از مرگ کسی خجالت کشیده اید و یا از هیکل خودتان
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۸
www.khanjany.com
چند حكایت عرفاني
* مردی به زنش اظهار عشق کرد. زن گفت: اگر راست می گویی ثابت کن. مرد گفت: چگونه؟ زن گفت مرید من شو پس مرد گفت حال که خوب فکر می کنم عاشق تو نیستم چون نمی توانم مرید حرفهای تو باشم. زن گفت: پس من مرید حرفهای تو می شوم. مرد گفت: حال که خوب فکر می کنم واقعاً عاشق تو هستم
* پزشکی در بیمارستان برای معاینه بالای سر بیماری حاضر شد و گفت: « دهانت را باز کن و بگو آ ». بیمار گفت: آقای دکتر لطفاً برگه آزمایش ایدز خودتان را به من نشان دهید تا به شما اجازه معاینه بدهم
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۲۴
www.khanjany.com
(حكمت جاوید (ایمان
داروی حسد، احساس حقارت، احساس پوچی، بولهوسی، ایدز، بیکاری، هرزگی، بی نظافتی، بی عاطفگی، حماقت، فقر، خلافکاری، بی هویتی، بدبختی، بدشانسی، مکارگی، ورشکستگی، اعتیاد، زن ذلیلی، بی حجابی، تصادفات، تورم و گرانی، بزدلی، پزشک زدگی، وسواس، رسوایی، بی اعتقادی، بی عشقی، ایمان است
و اما داروی بی ایمانی، دوستی و همنشینی و همدلی با یک عارف است
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۵۵
www.khanjany.com
دکتر شریعتی بازگشت بخویشتن خویش
نسل جوان ما جز به واسطه روح شریعتی نجات نمی یابد و دیدیم که از طریق ورزش درمانی و موسیقی درمانی و علم درمانی و دانشگاه آزاد درمانی و آزادی درمانی و سانسور درمانی بحران هویت نه تنها علاج نشد که مبّدل به سرطان گردید و بلکه ایدز . و امروزه این بحران دامنگیر بسیاری از مدیران و مسئولین و ایدوئولوگهای ماست که یکی پس از دیگری سر از کاخ سفید در می آورند. رجعت به شریعتی تنها راه رجعت نسل جوان ما به شریعت و فضایل اخلاقی است. بیاییم شریعتی – درمانی را امتحان کنیم که هیچ هزینه ای هم ندارد
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۹۴
www.khanjany.com
به عنوان یک مکتب یا فلسفه ما پیرو اصالت معرفت نفس (خودشناسی) هستیم و به تجربه و آزمون یک عمر تلاش عاشقانه و قماربازانه دریافته ایم که به یاری خودشناسی حتی به آسانی و معجزه آسا می توان بر سرطان و ایدز و اعتیاد و جنون و فقر و فساد و بحرانهای روانی و اجتماعی فائق آمد. بنابراین نشریه ما به همان میزان که عقلانی و تحلیلی و فلسفی و عرفانی است تماماً کاربردی و درمانی است و هیچ تفاوت ذاتی بین یک بیماری جسمانی و روانی و یک ناهنجاری و بن بست اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نمی بیند و انسان را به عنوان یک موجود واحد و روحی یگانه مورد ملاحظه قرار می دهد. از این روست که ما نام این مکتب را « عرفان درمانی » نهاده ایم یعنی درمان همه امراض جسمی و روانی بشر از طریق خود شناسی . و ما این را در عمل اثبات نموده ایم
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۷
www.khanjany.com
........پاسخ به یک نامه
( اینهمه تخصص را از کجا آورده اید؟)
اولًا ما اینهمه تخصص نداریم و ادعایش را هم نکرده ایم. اگر هم تخصصی داشته باشیم « عرفان درمانی » است که به زبان ساده یعنی عقل درمانی و معرفت درمانی و دین درمانی و وجدان درمانی. بنابراین هر موضوعی که در حیطه عقل و وجدان و دین جای گیرد می تواند موضوعی از تخصص ما باشد و حال اگر همه موضوعات بشری در این مقوله جای می گیرد تقصیر ما نیست از مسئله حجاب و نماز و امر به معروف تا ایدز و اعتیاد و زناشوئی و غیره. از آنجائی که کار ما هم کاملًا رایگان است لذا دکان کسی را هم کساد نکرده ایم زیرا هیچ تخصصی نمی تواند جای پول را بگیرد خیالتان راحت.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۲۱
www.khanjany.com
ایدز: ویروس تروریزم
ایدز یک مرض تروریست است یعنی وحشت افکن. و محصول این تمدن ترور می باشد و بشر تروریست را به اشدّ ترور افکنده است تا مهار نماید. ایدز ، ظهور نفس تروریست بشر مدرن می باشد. در یک کلام ویروس HIV که مولّد ایدز است هیچ بیماری خاصی پدید نمی آورد. یعنی ایدز اصلًا بیماری نیست که هیچ نشانه ویژه ای داشته باشد که دالّ بر حضور این ویروس باشد. ایدز یعنی نابودی سیستم ایمنی بدن. یعنی بدن آدمی سپر ایمنی خود در قبال هر مرضی را از دست می دهد و وجود فرد، بی صاحب و بی حفاظ می شود و لذا یک سرما خوردگی یا یک عفونت کوچک فرد را می کشد. خیلی جالب است که به لحا لفظ هر سه کلمه ایمان، ایمنی و ایمیونولوژی از یک ریشه واحد هستند. ایمان به معنای ایمنی و امنیت وجود است و لذا بزرگترین ویژگی ایمان به لحاظ احساسی و فکری هم آرامش و قرار و صبر و احساس امنیت در قبال خطر و مرگ و نیستی است. همانطور که از ویژگی جسمانی یک مؤمن هم سلامت تن است. ویروس HIV در واقع حاصل انهدام ایمان در بشر مدرن است و یک ویروس شیطانی است که از اعماق دوزخ به انسان رسیده و او را خلع سلاح کرده و در هراس نابودی انداخته است. آنچه که از خود این بیماری مهلکتر و عذاب آورتر است، هراس حاصل از آن است و بشری را که با حربه وحشت افکنی زندگی می کند را به اشدّ وحشت دچار ساخته است و لذا از نشانه های عدالت خداست. ایدز ، حاصل بی خدا شدن انسان است. بنابراین این بزرگترین و مهلکترین و لاعلاجترین بیماری کلّ تاریخ بشری، علاجی جز توبه و رویکرد به پروردگار ندارد و فقط او می تواند قدرت ایمنی را به انسان باز گرداند. ایدز ، حاصل روی برگردانیدن خدا از بشر است. هر چند که امروزه تقریباً هیچ مرضی علاج ندارد مگر اینکه خود به خود بهبود یابد. طب مدرن از درمان یک سرماخوردگی عاجز است. طب مدرن خود بیمارترین و لاعلاجترین فرآورده این تمدن است، همانطور که اکثریت پزشکان مدرن در رأس کافرترین انسانهایند و خود اشاعه دهنده نامنی می باشند. زیرا تجارت پزشکی فقط یاغی به استمرار و افزایش ناامنی در بشر است لذا پزشکی مدرن دارای ذاتی تروریستی ( هراس افکن ) است و ویروس ایدز را هم خود در مرکز MIT تولید نمود
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۸۰
www.khanjany.com
امروزه شاهدیم که لاعلاجترین و کاملترین و مخوفترین بیماری یعنی ایدز محصول عدم رعایت حقوق عشق و آلت جنسی است که بزرگترین غریزه و نیاز و لذت جان را مبدل به اشدّ زجر و وحشت نموده است. ایدز جزای حاصل از دادخواهی عضو جنسی بشر در نزد خداست و قصاص دل آدمی از اوست زیرا انسان ذاتی ترین نیاز دل خود را ناکام ساخته است و وجود را در قحطی انداخته و روح را از ادراک حق محروم نموده است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۱۰۷
www.khanjany.com
فلسفۀ ایمیونولوژی
ایمیونولوژی به معنی ایمنی شناسی است که در تمدّن مدرن تبدیل به مهمترین معضله در کلیّه امور بهداشتی و درمانی و اقتصادی و سیاسی و حتّی تکنولوژیکی شده است. در همه مراکز پژوهشای جهان مسئله « ضریب ایمنی » در رأس پژوهشها و حساسیِّت ها قرار دارد. به زبانی بایستی عصر جدید را عصر ناامنی فزاینده نامید. اکثر امراض لاعلاج مدرن حاصل کاهش ضریب ایمنی در تن و روان انسانهاست که بیماری ایدز در رأس این امراض قرار گرفته است که خود مولّد ویروسی است که سیستم ایمنی بدن انسان را کاملًا نابود ساخته و بدن انسان را برای هر مرضی آماده می کند. در یک کلام ایمیونولوژی همان ایمان شناسی است زیرا ایمان چیزی جز احساس ایمنی و آرام و قرار نیست. عصر جدید عصر شکوفائی و افتخار انواع کفرهاست. این کفر فزاینده جهانی است که ضریب ایمنی را در افراد و جوامع و تمدّنها نابود ساخته است. کاهش ضریب ایمنی همان کاهش ایمان است. امروزه بخش عمده و پیشتاز علوم و فنون و حقوق و قوانین در قلمرو افزایش یا جبران ضریب ایمنی مشغول فعّالیّت هستند. در قلمرو دانش پزشکی این تلاش مذبوحانه منجر به تولید انواع واکسن ها و مسکّن ها و مخدّرات و سموم مهلکی شده است که به جای بالا بردن ضریب ایمنی قدرت حیات را کاهش میدهد و در واقع برای نابودی ویروس ها به نابودی جان انسان می پردازند. در قلمرو قوانین قضائی هم وضع به همین منوال است و هر چه که قوانین دقیقتر و قاطع تر می شوند مفاسد و جرم و جنایات پیچیده تر می شوند درست مثل ویروس ها. در جهان استعاره امپریالیزم و سلطه جهانی ابرقدرتها نیز واقعه ای مشابه در حال روی دادن است. و لذا شاهد پیدایش گروههای مافیائی و تروریستی از بطن سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی می باشیم و نیز شاهد پیدایش انقلابات ضدّ انقلاب که در این سازمانها طراحی می شوند. اینها انواع و اقسام واکسن ها هستند که در واقع جان و سلامت و شرف و حقیقت را با انواع واکسن ها و سموم بمباران می کنند تا بتوانند ضریب ایمنی را بالا برند. ولی هر کدام از این واکسن ها مولّد ویروسهائی مهلکتر می شوند مثل ایدز ، القاعده، عراق، ویروسهای کامپیوتری، مخدّرات شیمیائی و امثالهم. ولی یک راه حل هم ما ارائه میدهیم تا ضریب ایمنی را در همه امور بالا برد و آن توبه از این راه و روش است، توبه از این همه دروغ و تبهکاری و خود فریبی و دنیا پرستی و بولهوسی. امروزه بشر مدرن جز یک انقلاب معرفتی و اخلاقی هیچ راه نجات دیگری ندارد. ویروسی جز کفر و کبر و غرور نیست که سیستم ایمنی حیات فردی و جمعی و مدنی بشر را به نابودی می برد. این سیستم جز با ایمان نجات نمی یابد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۱۲۷
www.khanjany.com
(فلسفه بیمه ( ایدز روح
بيمه کردن يک بلا به معنای دعوت از آن بلا و پيش خريد خسارت آن و آماده شدن برای تحويل آن و نيز به واسطه غرور و احساس امنيت و بی احتياطی حاصل از آن پیش انداختن بلا و تضمين واقع شدن آن است. بيمه از بيم است و نشانه هراس از خطر و ضرر و نابود شدن است و تبديل اين ضرر به پول. يعنی تبديل آينده از دست رفته به پول. به معنای ديگر بيمه کردن يعنی خريد ترس و تبديل آن به پول. و با پرداخت پول از بابت خسارت حاصل از بلايا آن هراس در وجود انسان نقش بسته و تبديل به ملکه می شود. پس بيمه ها موجب تثبيت هراس و جاودانه شدن آن است. اين است که هر بيمه ای بيمه های مطمتن تر بعدی را می طلبد و مثل اعتياد به مواد مخدر، فزاينده است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۷
www.khanjany.com
عشق غیر متعهد و ایدز
«عشق غیرمتعهد» که امروزه بعنوان يک فلسفه تقديس جهانی فسق و زنا خودنمائی می کند و دعوی عرفان هم دارد يکی از آن گناهان و خیانت های هزاران ساله قلمرو فرهنگ بشری بوده که در جريان مدرنیزم و آزاديخواهیهای جديد تبديل به يک افتخار شده است و اين نیز از عجايب آخرالزمان است. اين به معنای ابطال وفا بین انسانهاست و بلکه تا آنجا که «وفا» يک حماقت و بلکه عقب ماندگی تاريخی تلقی می شود. اين مکتب که همان مذهب اصالت زنا می باشد اينگونه بیان می شود: تو نه اوّلین دوست پسر (يا دختر) من هستی و نه آخرين آن! در اينجا رابطه فقط بر اساس اصالت پائین تنه بنا می شود که در آن دختر يک سوراخ محض است و پسر هم يک عضو اضافی و آويزان در قلمرو خارج از عالم وجود انسانی. اين مکتب در کشورهای به اصطالح پیشرفته که معمولًا عاشقتر هم تلقی می شوند تبديل به ضرب المثلی رايج شده است: عشق فقط يکبار! و بدينگونه است که عشق در اين مکتب، جاودانه می شود؟! زيرا بیش از يکبار وابستگی و تعهد و محبّت پديد می آورد و درد سرزا می باشد زيرا آزادی را در خطر می اندازد. در اين مکتب علناً شاهديم که عهد و وفا و محبّت و رابطه ای قلبی و معنوی دشمن درجه يک آزادی محسوب می شود. عشق غیر متعهد يکی از فرآورده های مکتب اصالت آزادی عمل بی قید و شرط است و دوست داشتن بزرگترين دشمن مدرنیزم تلقی میگردد زيرا يکی از اصول مدرنیزم همانا تنوع پرستی است، تنوع در فرم و صورت و آناتومی. در اين مکتب انسان همچون يک لاشه بیومکانیکی نگريسته می شود. اين همان مکتب سکس برای سکس است و يک دستمال جاندار يکبار مصرف. اين همان جان و دل و روح يکبار مصرف است. در اينجا انسان در سیطره مطلق شیطان قرار گر فته و شیطان تمامیّت انتقامش را از انسان می گیرد. عشق غیر متعهد همان ابلیسی است که فیلسوف گرديده است. الّبته ترديدی نیست که صدها جلد کتبی که در قداست و عظمت و انسانیت اين مکتب در سراسر جهان نوشته شده است دم از عشق ناب می زنند که گوئی مبرا از هر نوع توقعی است چرا که توقع عشق را خراب می کند!؟ منظورشان از توقع همان وفا است و عهدی جاودانه و يا لااقل عهدی بیش از يکبار همخوابگی. در اينجاست که حقّ کبیر ايدز آشکار می شود که چه خدمتی به بقای نوع بشر می کند که حتّی شهامت ارضای جنسی را هم از انسان مقتدر عرصه جديد گرفته و تبديل به اشدّ هراس می نمايد. اينست جزای عشق غیر متعهد که روسپی گری را روسفید کرده است
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۵۸
آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفهدین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس
آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق،ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان،
پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی