صادق هدایت

www.khanjany.com

هدایت، آل احمد، شریعتی مثلث هویت مدرن ایرانی – اسلامی (فلسفه شخصیتها) مقاله ۱۰

دکتر شریعتی در مرگ نابهنگام جلال دچار چنان حزن و حیرتی شده بود که ھر گز ماقبل و مابعدش در وی مشاھده نشده بود. خود او عجب است که در میان استادان و معبودھایش ھرگز نامی از جلال نبرد در حالی که مرید راستین جلال و ادامه دھنده برحق راه او بود در عین حال که شدیداً به لحاظ عاطفه دینی بر مرادش اثر گذاشت و در ایمان عرفانیش به اسلام نقش تعیین کننده ایفا نمود. جلال آل احمد در قلمرو سخن و ادب از صدیقین است و ھمطراز ھدایت و شریعتی

و حائل و واصل بین این دو و دوست صمیمی ھر دو. براستی این سه نفر تشکیل دھنده مثلث فرھنگ نوین و خلاق ایران مدرن ھستند و جریان واحدی می باشند این سه تحصیل کرده غرب ولی بزرگترین نقّاد تمدن غرب ھستند و تنها به فرنگ رفته ای که غرب زده نشدند بلکه خویشتن خویش را یافتند. این سه تن، بانیان خود- شناسی ھویت ایرانی – اسلامی ما به زبان تحصیل کردگان ھستند. درباره صادق ھدایت از شریعتی سوال کردند که پس از سکوت طولانی گفت: «ھنوز خیلی زود است» آل احمد مرید ھدایت بود و شریعتی ھم مرید آل احمد. واین سه تنهایان قلمرو خود- شناسی ایرانی – اسلامی ھستند و لذا ھر سه جوان مرگ. و اولی که بدعتگزار بود به دست خودش شهید شد و زخم این شهادت بر جگر ایرانیان ھنوز ھم می سوزد و کسی را ھم یارای دم برآوردن نیست که حتی او را به جرم این «گناه» لعن کند. آدمی ھنگامی که ھیچ شاھدی نداشته باشد خودش شاھد بر خود می شود و ھدایت رخ می دھد. آل احمد شاید تنها کسی بود که با مرگ ھدایت از خواب بیدار شد و دید که به قول ھدایت در آخرین یادداشتش به آل احمد «ما رفتیم شما در زندگی نکبت بار خود بلولید ». و خود را از نکبت سوسیالیزم روسی نجات داد و از اینجا به بعد است که آل احمد است. این سه بنیانگزار صمیمیت و صدق در عرصه اندیشه و قلم ایران نوین ھستند و به راستی پدران فرھنگ واقعه ای که منجر به انقلاب شد و حق این ھرسه در این انقلاب ادا نشد و لذا انقلاب ما از حقّش فاصله گرفت و نسبت به خودش دچار نفاق گردید و این ھمه بلا و مصیبت کشیده و می کشد

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم -فلسفه شخصیتها- اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

روشنفکری دينی در تاريخ جهان به دو راه و روش متفاوت در جريان بوده است: فلسفه و عرفان. روش فلسفی راهی فردی و خود بخودی و تجربی است که گاه از اساتید و کتب هم بهره می گیرد و غايتش «فیلسوف» است. ولی روش عرفانی بر مبنای محبت و ارادت قلبی به يک انسان موحد و مؤمن است که امام يا پیر و مراد نامیده می شود و در مذاهب هندو به «گورو» موسوم است. غايت اين روش، عارف يا صوفی واصل است. اساس روش اول بر عقل و استدلال و فردگرائی است ولی روش دوم بر عشق و ايمان استوار است و معرفت حاصل آن می باشد. تجربه تاريخی نشان میدهد که در روش اول کسی به مقصود يعنی يگانگی ماده– معنا نائل نیامده است و جدی ترين سالکان به برزخی مادام العمر مبتلا گشته و گاه بخود کشی رسیده اند و يا در افیون ساقط گشته اند. فردريک نیچه يکی از مشهورترين نماد مدرن در اين مکتب است و صادق هدايت نیز نمونه مشهور در وطن ماست. روشنفکری دينی اگر به معرفت نفس نرسد جز پريشانی و پوچی عاقبتی ندارد. و اما معرفت نفس مستلزم داشتن يک يار روحانی است همچون آئینه ايی که بالوقفه خود را در آن می بینی

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۱

www.khanjany.com

صادق هدایت همه مکاتب عصر جدید را از نزدیک درک نمود و به کنه اش راه یافت. او نخستین سوسیالیست متفکر و اگزیستانسیالیست اصیل و نیهیلیست عارف مشرب بود و نیز نخستین ایرانی به خود آمده در متون پهلوی. و عشق او به هندوستان همان منشا ذکر و به خود – آیی او بود همچون همه خود – شناسان بزرگ قدیم و جدید ما، مثل دکتر شریعتی. او همچون دانته بهشت و دوزخ و برزخ وجودش را یافته بود و از جمله اندک عارفانی است که متافیزیک را در فیزیک تعّین بخشیده بود. او خود – آموخته ای تمام عیار بود و آگاهی اش بر انسان و زمان، بی نظیر و بکر بود

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۸۲

www.khanjany.com

صادق هدایت و حکمت مدرن

از صادق هدایت پرسیدم: چرا خودت را کشتی؟

گفت: هرچه نوشتم کسی حاضر نشد مرا شهید کندخودم اینکاررا کردم

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۲۷

www.khanjany.com

حکمت مدرن و طب کذایی

بسیاری از حکیمان و متفکران بکر عصر جدید جهان که در معنویت و به خود آیی و خود شناسی این دوران مؤثر بوده اند پزشکانی هستند که به جعلی و کذایی بودن این علم آگاه شده و از آن توبه نموده و به جنبه هایی از حکمت و معرفت دست یافته و بانی اندیشه هایی بکری گشته و براستی قلوب و روان گروه هایی از مردم را شفا داده اند. در این قلمرو در کشور خودمان می توانیم از کسانی چون صادق هدایت نام بیریم که آثارشان در فرهنگ و معرفت مردم ما معروف است و از جمله ارکان انقلاب محسوب می شوند. در کشورهای دیگر جهان می توان از کسانی چون چخوف پدر طنز سیاه و از بانیان روانکاوی اعماق نام برد که آثارش در شکوفایی و به خودآیی انقلاب روسیه نقشی مهم ایفا نمود. کارل یاسپرس که بزرگترین فیلسوف اگزیستانسیالیست مسیحی در قرن جدید است و نیز فروید که پدر علم روانکاوی مدرن محسوب می شود از این جمله اند. آلبرت شوایتزر که امروزه بعنوان یک قدیس تصدیق شده و جانش را در خدمت به سیاه پوستان آفریقا از دست داد و ماهیت دروغین پزشکی مدرن و دانش و تمدن غرب را رسوا کرد نمونه دیگری است. ویلیام جیمز که از بانیان روان شناسی تجربی و پدر فلسفه پراگماتیزم و پلورالیزم دینی است. هر یک از حکمتی جعلی توبه کرده و به شعبه ای از حکمت حقیقی نائل آمده اند.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۷۴

www.khanjany.com

صادق هدایت «بوف کورِ ِوجدان ملّي ما»

دایرة المعارفهای بزرگ جهان، هدایت را پدر ادبیات مدرن ایران لقب داده اند.

صادق هدایت با «بوف کور» معروفیت جهانی یافته است که به همه زبانهای زنده دنیا ترجمه شده اسبت. «بوف کور» بیانگر جنگ بی پایان انسان با خویشتن است و تراژدی روح انسانی که بیدار شده ولی راهی نمی یابد زیرا همه جا تاریک است: شب است آری شب!

جغد، پرنده ای شب زنده دار و نالان است و به «مرغ حق» هم معروف است و این خود صادق هدایت است که مرغ حق وجدان ملی ماست و تا به امروز شب زنده دار و نالان است.

صادق هدایت به راستی مصداق نام خودش می باشد و بسیار اندکند که چنین باشند جز مردان حق.

تقریباً همه بیداران عرصه فرهنگ معاصر ما تحت تأثیر نناله این بوف بوده اند: نیما، آل احمد، دکتر شریعتی، خلیل ملکی، احسان طبری، سهراب سپهری، فروغ و......

هنوز هم مشهور است که «هر کس که اثری از هدایت را بخواند به خود – کشی دچار می شود». این مسئله عین واقعیت است زیرا آدمی به ناگاه به خود می آید و بدبختی و حماقت و جنون خود را می بیند و لذا به خود – براندازی می افتد

آثار هدایت هر یک به مثابه «ذکر» است و برگی از کتاب وجود را روایت می کند. مجموعه آثار او حدیث نفس یک ملت است

هدایت یک انسان به خود – آمده بی رهنما و بی امام است و لذا مؤمنی کافر است و بدین لحاظ عین نیچه آلمانی است.

هدایت با عمر کوتاهش کل زمانهاش را در گستره جهان، دید و فهمید و غایت تراژیکش را به یقین دریافت و فاتحه این تمدن را پیشاپیش خواند و در داستان «س،گ،ل،ل» این فاجعه را پیشگویی کرد. هدایت جهانی ترین انسان ایرانی عصر

خویش بود و هنوز هم هست.

شمعی بود که بسیاری بر گردش جمع آمدند و بخود آمدند و نبوغهای خود را یافتند و دکانها گستردند و به نان و نوایی رسیدند ولی او خودر از این بازی مبرّا بود و از شرّ این یاران منافق گریخت و در پاریس ِتنهایی اش بدست خودش شهید

شد و این سنّت عارفان بی امام و راه نایافته در کل تاریخ بوده است

اگر آثار و زندگی«لوکرتیوس» فیلسوف سده سوم قبل از میلاد در روم باستان را درک کنیم، هدایت را تجلّی دوباره او می یابیم که همچو او در سن چهل سالگی خودکشی کرد

در تفسیر خودکشی این پاکترین انسان دوران خودش فقط می توانیم این آیه از قرآن را تفسیر کنیم که «اگر خداوند به برخی از مؤمنان امر به خود-کشی کند اندکی از این امر اطاعت می کنند»

گاه انسان آنچنان تنهاست که حتی دشمنی هم ندارد که او را بکشد و نجاتش دهد

هدایت همه مکاتب عصر جدید را از نزدیک درک نمود و به کنه اش راه یافت. او نخستین سوسیالیست متفکر و اگزیستانسیالیست اصیل و نیهیلیست عارف مشرب بود و نیز نخستین ایرانی به خود آمده در متون پهلوی. و عشق او به هندوستان همان منشا ذکر و به خود – آیی او بود همچون همه خود – شناسان بزرگ قدیم و جدید ما، مثل دکتر شریعتی

او همچون دانته بهشت و دوزخ و برزخ وجودش را یافته بود و از جمله اندک عارفانی است که متافیزیک را در فیزیک تعّین بخشیده بود. او خود – آموخته ای تمام عیار بود و آگاهی اش بر انسان و زمان، بی نظیر و بکر بود.

او با تجربه اندکی از هر علمی، تا کنه آن راه یافت. با چند سال تحصیل در علم پزشکی به بطالت این علم آگاه شد و کتاب «فواید گیاه خواری» عصاره این تجربه بود و آنگاه این دانش را رها کرد. او از جمله اندک تحصبیل کردگان عصر جدید

است که در مدرسه و دانشگاه در جسببتجوی حقیقت بود و نه مدرک و تخصص و ثروت و منصب. در زمان خودش پیشنهاداتی برای پذیرش پستهای مهم فرهنگی دریافت کرد و رد نمود. در حالیکه بسیاری ا ز شاگردان و پیروانش به مناصبی بزرگ رسیدند او با پذیرش فقر با فخر از راه حقیقت خارج نشد

او از خاندانی اشرافی بود ولی پا بر اشرافیّت نهاد. او خود کانون روشنفکری عصر خود بود ولی از روشنفکری فرا رفت و از آن در گذشت. او بزرگترین نخبه سیاسی عصر خود نیز بود ولی اهل سیاست نشد. صادق هدایت، نور هدایت همه تحصیل کردگان حق جوی ایرانی است. نوری پاک که به هیچ آفتی مبتلا نشد و نهایتاً از

خود هم فرا می رود

خود – کشی هدایت موجب فراگیر شدن نور صدق و هدایت او در ایران و جهان شد. «می ترسم که هنوز خودم را نشناخته، بمیرم» . این پیام هدایت در سر آغاز

«بو ف کبور» است. هدایت، درد خود – شناسی انسان مدرن است. او خود از سنّت و مدرنیته هر دو فرا رفت. او اسوه یک انسان پسا مدرن است که نمی خواهد

خود را بفریبد. در تاریخ روشنفکری مدرن ما، فکری صادقتر از هدایت پدید نیامده است. او صدیّق اکبر ادبیات مدرن ماست.

هدایت ، نیچه ایرانی است ولی نه به تقلید از نیچه. او در سر آغاز عصر مدرنیزم در ایران، از مدرنیزم فرا رفت در حالیکه اکثریت روشنفکران حتی دینی ما حدود نیم قرن پس از هدایت، اسیر مدرنیزم هستند. فقط به قوه ایمان می توان از طلسم

مدرنیته نجات یافت و او نجات یافت. تا به امروز هم شاید کسی چون او به غایت مدرنیزم آگاه نشده است. او در آخرین یادداشت خود به آل احمد می نویسد که: تصمیم گرفته ام که خود را از جماعت احمق ها و خوشبخت ها بیرون بکشم.

نگاه او به نقد روشنفکری براستی فراتر از زمانه اش بود. آنگاه که می نویسد: انتقاد به جامعه ای که سراسر غرق در فساد است به مثابه تصدیق فساد است.

مهربانی به معنای واقعی کلمه و صداقت، خشوع و حیا از جمله ویژگی شخصیت اوست که همگان بدان اعتراف کرده اند و اینها از صفات مخلصین است

خود –کشی او نیز خارق العاده بود. در حالیکه لباس دامادی به تن نموده و پول کفن و دفنش را بر سینه اش نهاده، با تبسّمی حاکی از رضایت، از دنیا می رود. پس او از فرط کینه و نفرت و انتقام از دیگران دست به خودکشی نزد. همه دوستانش در روزهای قبل از مرگش او را بی نهایت شاد دیده بودند و لذا هیچکس مرگش را باور نمی کرد مخصوصاً خودکشی اش

ایمان در آخرالزمان در تقیّه است و جا نماز آب نمی کشد. هدایت، از اسوه های ایمان آخرالزمانی ماست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۸۲

www.khanjany.com

از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد سوم اثر استاد علی اکبر خانجانی

فلسفۀ ادبیات داستانی

دو تن از پدران و خدایان ادبیات داستانی مدرن جهان یعنی گونه آلمانی و تولستوی روسی در کمال علم و هنرشان به ناگاه خط بطلان بر ذات ادبیات داستانی کشیدند ولی هیچکس سخنان این دو انسان صدیق را باور نکرد و اصلاً بر زبان هم نیاورد و برخی حتی این سخنان را دال بر جنون دوران کهولت دانستند همانطور که انتقاد اینشتن پدر فیزیک مدرن را درباره ماهیت علوم اروپایی بر همین منوال قلمداد کردند .

تولستوی می گوید « ادبیات داستانی جهان سلطه حماقت است » حماقت به معنای خود – فریبی در قلمرو داستان نویسی و داستان خوانی امری مبرهن است زیرا فرد دچار احساس هم ذات پنداری و نوعی مالیخولیا می شود که گاه تا آخر عمر از ان رهایی ندارد و کل زندگیش را همچون شبحی تحت تأثیر قرار می دهد و از واقعیت وجود خودش بیگانه می کند. اگر عصر جدید را عصر از خود – بیگانگی انسان نامیده اند یکی از علل و اسباب آن سلطه جهانی ادبیات داستانی و قهرمانان و پرسناژهای ادبی هستند که در عرصۀ سینما حتی به عوام هم سرایت کرده اند. فی المثل در عصر جدید شاهد نسل تحصیل کرده و روشن فکر و انقلابی ویژه ای هستیم که دقیقاً فتوکپی شخصیت « راسکولنیکوف » در رمان جنایت و مکافات از داستایوفسکی تلقی می شوند و یا شاهد نسلی از زنان تحصیل کرده بوده ایم که مقلد شخصیت « انت » در جان شیفته اثر رومن رولان می باشند. که عاقبت این افراد و نسلهای داستانی البته بغایت تراژیک بوده است این فقط یک مثال بود. و مثالهایی فجیع تر از این را بایستی از شخصیتهای سینمایی پیگیری نمود که شعبه دیگری از داستان پردازی مدرن است.

گوته که علاوه بر پدر رمان نویسی مدرن یک فیلسوف و دانشمند و شاعر درجه اول تاریخ اروپا محسوب می شود در اواخر عمرش می نویسد « ما در حین داستان نویسی دچار حلول ارواح خبیثه و اجنه شده که در داستانهایمان در قالب قهرمانان راه می یابند منتهی نه به این قصد که خودشان را به ما معرفی کنند بلکه به این منظور که ما را فریب دهند و بتوانند به جای ما زندگی کنند. » به نظر ما هیچ نویسنده و متفکری در تاریخ جهان به این وضوح و صداقت و شهامت در ادبیات به خود – آگاهی نرسیده است و سرّ این معما را برملا نکرده است ولی افسوس که حقیقت همواره تلخ است و باورکنندگانش همیشه اندکند. این ادعای گوته آنگاه بهتر تصدیق می شود که گاه حتی نویسندگان بزرگی به واسطه قهرمانان داستانهای خودشان مسخ شده و نهایتاً خود- کشی می کنند مثل همینگوی، جک لندن، صادق هدایت، میشیما و غیره.

وقتی می بینیم که میلیونها جوان در سراسر جهان تحات تأثیر داستانهای مدرن به واسطه کتاب و یا فیلم چگونه دچار استحاله و مالیخولیا شده و خود را با قهرمانان داستانها عوضی می گیرند و سرنوشت خود را تباه می کنند در می یابیم که به راستی این داستان پردازان رسولان ابلیس و حاملان ارواح خبیثه و اجنه برای بشریت هستند

آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفهدین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس

آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق،ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان،

پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی