نیچه

www.khanjany.com

از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد سوم اثر استاد علی اکبر خانجانی

فردریک نیچه

«جنایتی بر علیه بشریّت ؟ »

نیچه فیلسوفی عاشق موسیقی بود و اصلاً اندیشه اش موسیقیایی است و لذا اولین رساله فلسفی او در ھمین باب است که « زایش تراژدی از بطن موسیقی » نام دارد که اثری بدیع و حیرت آور است. علاوه بر این او خود نوازنده و موسیقی شناسی خارق العاده بود و سالها دوست نزدیک و مشاور و الهام بخش ھنری ریچارد واگنر بنیان گذار موسیقی اپرا در آلمان بود. خود نیچه چند قطعه ای کوتاه در موسیقی نوشت که برای یکی از موسیقی دانهای عصر خود که از دوستانش بود فرستاد تا نظر دھد و احیاناً برای اجرای سمفونیک آماده کند. دوستش در جواب نوشت « اثر تو جنایتی بر علیه موسیقی است » این عبارت عجیب که می تواند دارای دو معنا و قضاوت متضاد باشد شامل حال کل فلسفه و آثار نیچه است که به راستی جنایتی بر علیه کل فلسفه و تمدن و اخلاق تاریخی بشر است و حتی جنایتی بر علیه اندیشه است و لذا کل فلسفه او مجموعاً نیهیلیزم را به عنوان فلسفه اصالت نیستی پدید می آورد و گویی فلسفه او جنایتی بر علیه ھستی است و زان جا که نیچه با خود خدای تاریخی بشر ھم در افتاده و او را ھم به قتل رسانیده و مرگش را ھم اعلان داشته پس بایستی آثارش را جنایتی بر علیه خدا ھم تلقی نمود . بهرحال این جنایتکار بیگناه که در آثارش سیمایی قیصر وار و فرعون منش و چنگیزی و ھیتلری دارد که تیغ بر حلقوم بشریت نهاده است یکی از رئوفترین و لطیفترین انسانهای تاریخ جدید اروپاست. وی ھر چند که زندگانی قدیس واری داشت چه تلاشی می نمود تا از خودش ملحد ترین سیما را عرضه نماید. او در اخرین اثرش قبل از خموشی ده ساله اش تا مرگ ، حتی برای پیروان خودش ھم آرزوی کمال بدبختی میکند. چنین افکار و روحیه ای اینگونه دیالکتیکی تا سر حد مالیخولیا از ھیچ متفکری در تاریخ جهان گزارش نشده است. این است که قضاوت درباره آثار و شخصیت او تا به امروز دریایی از آرای متناقض پدید آورده است: نابغه ای بی نظیر، دیوانه ای سفلیسی، قدیسی با نقاب کفر، دجال، عاشقترین فیلسوف، تنهاترین فیلسوف، موسیقیدانی که با فلسفه می نوازد، پیامبر آخرالزمان و... به ھرحال نیچه پر خواننده ترین فیلسوف عصر پسا مدرنیزم است و طبق پیشگویی خودش ھم دوران او صد سال پس از مرگش آغاز شده است . نخستین احساسی که از آثارش به خواننده منتقل می شود قدرت عشق و شهامت اندیشیدن است او حامل ھیچ اندیشه و آرمانی نیست بلکه آیینه اندیشیدن درباره اندیشه است و ھمین امر قلمرو پیدایش پوچی است که فرد را به جان خودش می اندازد تا خود را باطل کند. او جنایتی بر علیه خود پرستی بشر است جنایتی بر علیه شقاوت و حماقت و بزدلی روح است. او انسان را از عالم صفات خلع سلاح می کند و آماده ظهور ذات می سازد یعنی ظهور « ابر انسان » نیچه فقط از منظر عرفان امامیّه قابل درک و تصدیق است. و بیهوده نیست که شاھکار جاودانش زردتشت نام دارد که ناجی آخرالزمان است. نیچه بزرگترین فراھم کننده فلسفی ظهور انسان کامل است و از جمله برپاکنندگان قیامت می باشد. او بزرگترین فیلسوف مکتب ملامتیه است. و لذا نیچه در تمدن غرب منفورترین ھمه فلاسفه است. دریافت ھایدگر به عنوان بزرگترین نیچه شناس اروپا نیز دریافتی یک بعدی است بهترین نیچه شناس جهان ما اقبال لاھوری می باشد که نیچه را ھمردیف مولوی قرار داده است و « چنین گفت زردتشت» را بیان دیگری از مثنوی می داند ھمانطور که مثنوی مولانا نیز جنایتی بر علیه جهل بشریت است. به لحاظی بایستی نیچه را متکبرترین فیلسوف تاریخ دانست که ھمه خدایان فلسفه را مورد نقد و نفی قرار داد و به سخره گرفت حتی سقراط را. و نیز ھمه قدیسین حتی مسیح را. بدین لحاظ گویی او ھمچون ابلیس ھیچ انسانی را لایق پرستش نمی دانست. ولی از آنجا که او ھمواره در ھر مبحثی خودش را نیز به زیر سوال می برد و به سخره می گرفت بایستی او را خود – براندازترین فیلسوف جهان دانست به معنای خداپرست ترین فلاسفه. که حتی خدای ذھن خودش را ھم به قتل رسانید. او با ھر کسی که دوست می داشت و بر قلبش راه می یافت به جنگ می پرداخت و به ھمین دلیل ھمۀ منتقدین نیچه او را عاشق سقراط و مسیح می دانند. گویی او قلبش را جز برای خدا نمی خواست منتهی نه خدای عاریه ای و فلسفی. می دانیم که در حکمت و عرفان جهان کمال یک انسان رسیدن به وادی سکوت و خموشی محض است و نیچه ده سال آخر عمرش در چنین مقامی زیست که مقامی حقیقی و طبیعی بود و نه تصنعی. و ھیچ متفکری در تاریخ جهان به چنین مقامی نائل نیامده است ھر چند که بسیاری از روان شناسان احمق این دوران از زندگیش را غلبه جنون می دانند. و به قول مولانا: آنکه را اسرار حق آموختند ُمهر کردند و دھانش دوختند

نیچه جنایتی بر علیه خویشتن نیز بود

www.khanjany.com

دانته واسلام (فلسفه شخصیت ها) مقاله ۱۴

«كمدي الهي» اثر معروف دانته حكيم ايتاليائي را يكي از پنج آثار جاودان جهان انديشه بشري دانسته اند. دانته به واسطه اين اثرش متهم به ارتداد و الحاد گرديد و مابقي عمرش را در خفا زيست كه يكي از اتهاماتش گرايش به مانويت و اسلام بود زيرا چنين برداشت و تفسيري از بهشت و دوزخ و برزخ در جهان مسيحي سابقه نداشته است و تماماً منطبق بر معارف اسلامي و آنهم عرفاني و خاصّه عرفان شيعي مي باشد و اندكي هم شباهت به «ارداويرافنامه» دارد كه يك اثر مانوي مي باشد. جالب اينكه دقيقاً براساس معارف قرآني در بالاترين طبقات دوزخ رياكارانند كه بدترين اين طبقات را رياكاران ديني و ملايان مذاهب اشغال كرده اند يعني منافقان. فقط در باور عرفاي اسلامي و اماميه است كه فلاسفه متهم به شرك هستند و در اثر دانته نيز بسياري از فلاسفه در طبقات مقدماتي دوزخ جاي دارند. و امّا پست ترين و بدترين طبقه دوزخ بر خلاف سایر طبقات يخ بندان مطلق است كه در آن گناهكار نه مرده است و نه زنده. اين مثال درك اسفل السافلين مي باشد. بسياري از عذابهاي قرآني در اين اثر دقيقاً نقل شده است كه در متون مسيحي و يهودي مطلقاً نشاني ندارد. عجيب و عبرت انگيز است كه اكثر نوابغ ادب و انديشه در مغرب زمين به طريقي تحت تأثير معارف اسلامي و علما و عارفان مسلمان قرار داشته اند. به غير از دانته نوابغ طراز اول ديگري از غرب همچون گوته و نيچه نيز تحت تأثير جهان بيني اسلامي قرار داشته اند. همانطور كه در مقالات قبلي نشان داديم اساس حكمت يونان باستان نيز تحت تأثير حكمت مغان زرتشتي بوده است. گویي كه ما اهالي مشرق زمين و مسلمانان توليد گران بسيار خوبي هستيم و مصرف كنندگاني بد. گویي مشرق زمين به مانند والدين بشريت بوده است و مغرب زمين هم فرزند مصرف كننده و ناخلف بشريت

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم -فلسفه شخصیتها- اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

روشنفکری دينی در تاريخ جهان به دو راه و روش متفاوت در جريان بوده است: فلسفه و عرفان. روش فلسفی راهی فردی و خود بخودی و تجربی است که گاه از اساتید و کتب هم بهره می گیرد و غايتش «فیلسوف» است. ولی روش عرفانی بر مبنای محبت و ارادت قلبی به يک انسان موحد و مؤمن است که امام يا پیر و مراد نامیده می شود و در مذاهب هندو به «گورو» موسوم است. غايت اين روش، عارف يا صوفی واصل است. اساس روش اول بر عقل و استدلال و فردگرائی است ولی روش دوم بر عشق و ايمان استوار است و معرفت حاصل آن می باشد. تجربه تاريخی نشان میدهد که در روش اول کسی به مقصود يعنی يگانگی ماده– معنا نائل نیامده است و جدی ترين سالکان به برزخی مادام العمر مبتلا گشته و گاه بخود کشی رسیده اند و يا در افیون ساقط گشته اند. فردريک نیچه يکی از مشهورترين نماد مدرن در اين مکتب است و صادق هدايت نیز نمونه مشهور در وطن ماست. روشنفکری دينی اگر به معرفت نفس نرسد جز پريشانی و پوچی عاقبتی ندارد. و اما معرفت نفس مستلزم داشتن يک يار روحانی است همچون آئینه ايی که بالوقفه خود را در آن می بینی

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۱

www.khanjany.com

اعلان جرم برعلیه حضرت علم؟

اگر ما جهان سومی ها و مخصوصاً مسلمانان کمترين انتقادی به دانش اروپائی بنمائيم متهم به تحجر و بنيادگرائی و رجعت به غار نشينی می شويم در حاليکه خدايان علم و انديشه پسا مدرن غرب نخستين کسانی بوده اند که علمی بودن علوم اروپائی را از بنياد مورد سوال قرار داده اند هر چند که متهم به جنون گشته اند. مثل نيچه که کل مدرنيزم را به چالش گرفت و متهم به جنون ادواری و سفليس شد. ادموند هوسرل پدر فلسفه پديدارشناسی که دانش اروپائی را مواجه با برزخ و بن بست تاريخی معرفی نمود و او هم متهم به جهود بودن شد و طرد گرديد! هايدگر پدر اگزيستانستاليزم که مرگ فلسفه اروپائی را اعلان نمود و تکنولوژی غرب را قلمرو ظهور برزخ ناميد و او هم متهم به نازی بودن گرديد و مسکوت ماند. و يا اشپنگلر که تمدن غرب را در حال افول دانست و متهم به نيهيليست بودن گشت. آلبرت انيشتن بزرگترين نابغه علمی غرب که ماهيت علم اروپائی را به زير سوال برد و ادعا کرد که بايستی در اصول علوم غربی تجديد نظر نمود و او هم متهم به بيماری آلزايمر و جنون گرديد. آلبرت شوايتزر که پزشکی غرب را متهم به نژادپرستی و نژاد کشی در آفريقا نمود و محاکمه شد و... با اين احوال اگر مسلمانی به گوشه قبای علوم و فنون نقدی نمايد قبل از هر کس از جانب خود مسلمانان متهم به توحش و بلکه کفر و الحاد می شود چرا که پنداشته می شتود آن علمی که در قرآن مدنظر است جز علوم غربی نمی توان بود؟ و عجباآ؟ بيائيم باور کنيم که غربزدگی ما جز در پرستش علوم و فنون غربی نيست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۱۸۷

www.khanjany.com

www.khanjany.com

بهرحال از آنجا که اصلاح طلبان ما جناح اصول گرا را فاشيست می دانند به هايدگر فحش می دهند تا به گوشه قبای کسی بر نخورد ولی اصول گرايان چون اصلاح طلبان را طرفدار آمريکا می دانند به پوپر نسبت صهيونيست می دهند تا به گوشه قبای کسی در جناح مقابل برنخورد. آيا بهتر نيست به جای بر پا نمودن جنگ بين دو فلسفه بيگانه و ملحد برای اثبات حقانيت و يا عدم حقانيت جناحی به قرآن و سنت و عقلانيت خود رجوع کنيم؟ بهرحال که ما همديگر را مرتد و ملحد می ناميم بهتر است با معارف قرآنی باشد نه بواسطه فلسفه هايی که هر دويشان آشکارا ملحد هستند. حدود يکی دو دهه پيش بر سر فلسفه نيچه دعوای مشابه ای بر پا شد که حتی خون عده ای هم ريخته گرديد و اصلًا معلوم نشد براستی دعوا بر سر چه بود. آيا بهتر نيست اگر هم قرار است خونی براه افتد بر سر دفاع از اعتقادات خودمان باشد نه فلسفه ای بيگانه. آنهم فلسفه هايی که براستی هرگز فهم نشده اند نه در کشور ما بلکه حتی در خود اروپا هم فهم نشده اند مخصوصاً انديشته های ديالکتيکی و برزخی کسانی چون نيچه و هايدگر. همه دعواها بر سر چيزهايی است که فهم نشده اند: ليبراليتزم، دموکراسی، سوسیالیزم، پلوراليزم و ... بقول علی (ع): جهنمی جز بی معرفتی نيست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۱۵۵

www.khanjany.com

«فلسفه نیچه»

نیچه فیلسوف شهیر آلمانی تعریفی از انسانیت عرضه می کند که عین تعریف انسان کامل در عرفان اسلامی است: انسان آن است که بر خویشتن فائق آید پس این عین خود – براندازی در همه جنبه های وجود است که در مرکز آن اراده قرار دارد. نیچه از یکسو جهان هستی و حق انسان را قدرت اراده و ارادە به قدرت می داند و از سوی دیگر انسان برتر و ابرانسان را کسی می داند که این اراده و قدرت را در خود نابود کند و برخویشتن مسلط شود. یعنی خود را نابود کند و آنگاه بر این نابودی شاهد باشد و از آن حراست کند و به آن افتخار نماید. این تعریف انسان برتر عین تقدیس تراژدی است منتهی با این تفاوت که انسان بایستی به استقبال تراژدی برود و آنرا بپرستد و به مصیبت و شکست و بدبختی و ناکامی و خیانبت دنیا بخندد و نهایتاً به خودش بخندد و این نابودی را نیز به سخره گیرد نه اینکه تقدیس نماید و خود را شهید معرفی کند. این همان معنای نهایی نیهیلبزم است: انسانی که بر خویشتن می خندد در مقابل خدا. این خنده ای نیمه تمسخر و نیمه افتخار است. انسان بایستی با آن کس یا نیرویی که او را نابود می کند همسو و دوست باشد. انسان آن است که نابود کننده اش را بپرستد یعنی خدایش را. زیرا کسی که انسان را به وجود آورده حق نیز دارد تا نابودش کند. ماسکی که احساس و ادعای خدایی و جاودانگی دارد باید برخود خنده کند. آنچه که باقی می ماند وجود نیست بلکه یاد وجود است. این یاد همان جاودانگی است هرچند که تماماً درد و داغ و شکست و فراق و خیانت است. ولی به قول شاعر: فقط زخمها جاودانه اند پس خوشی ها و پیروزیها جملگی بی ریشه و مقطعی و از یاد رونده اند. جاودانگی همان یاد زخم است. آنچه که انسان را جاوید می کند شهامت نابود شدن و قدرت فناپرستی خویش است: عشق

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۲۰۱

www.khanjany.com

1مصاحبه ای با بزرگان تاریخ

از فردریک نیچه پرسیدم: چه اصراری داشتی که ثابت کنی که آلمانی نیستی در حالیکه ثابت شده که لااقل هفت جذٌ تو آلمانی بوده اند. گفت: برای اينکه می خواستم ثابت کنم که اصلاً خودم نیستم

از حسن صباح پرسیدم: تو که اثنی عشری بودی چرا به ناگاه به لباس اسماعیلیه در آمدی؟ گفت: حقیقت از زبان غیر بهتر به گوش دوست می رسد بخصوص که دشمن باشد

از ژان پل سارتر پرسیدم: چرا بالاخره با خانم سیمون دوبووار رسماً ازدواج نکردی؟ گفت: می ترسیدم که به من خیانت کند

از سقراط حکیم پرسیدم: چرا خود کشی را بر گزیدی؟ گفت: به اين امید که شاگردم افلاطون از خواب غفلت بیدار شود که نشد

از بزرگی پرسیدم: از چه مُردی؟ گفت:از خجالت

دائرة العارف عرفانی جلد اول ص ۱۲۶ از آثار منتشر نشده استاد علی اکیر خانجانی

www.khanjany.com

نیچه

س: چرا در آثارتان اينقدر به روی فردريک نیچه تأکید داريد؟

نیچه هم می تواند چاهی برای سقوط ابدی باشد و هم پلی برای نجات. اين هر دو در نیچه و آثارش

حضور دارد و مخصوصا که مجموعه آثارش در کشورمان و بلکه در جهان ترجمه شده و مطالعه کنندگان

بسیاری در نسل جديد به همراه آورده است پس بايد نیچه را شناخت و شناساند. نیچه، يکی از بزرگترين

تناقضات انسانی درعصر مدرنیزم است و يک پديده ای که در حال تبديل به يک فرهنگ جهانی است. نیچه

شناسی عین شناخت مدرنیزم و انسان آخرالزمان است ، منتهی انسان متفکّر و صادق. صداقت او دام بزرگی

برای ابلهان است.

س: آيا می توان نیچه را هم يک عارف خواند؟

آری! عارفی بس عبرت انگیز. عارفی بی پیر که در ظلمت نفس خود گم شد. پس حتما بايد او را فهمید و

به جماعتی که طالب ارتباط مستقیم با خدايند و برای امر خودشناسی وجود پیر را منکرند، شناساند و برحذر

داشت مخصوصاً به پیروان کريشنامورتی در ايران و مقلدانی همچون جناب مصفا

س: آيا می توان فکر و کل ذهن خود را مديريت نمود؟ اتفاقاً يکی از مهمترين و نخستین امری که به يک سالک عرفانی تعلیم داده می شود، همین رهبری بر

ذهن و روان خويشتن است. بدون يک پیر فرزانه، چنین کاری محال است و بزرگترين روانکاوان جهان هم

خودشان موفق به چنین امر خطیری در خودشان نشده اند و لذا در اواخر عمرشان دچار پريشانی و افسردگی و جنون متفاوتی شده اند مثل نیچه، فرويد، يونگ، هورنای، انیشتن و حتی خود کريشنامورتی. يک کسی مثل

هگل که خدای فلسفه خود – آگاهی است در اواخر عمرش کل فلسفه « پديده شناسی روح» خود را به زير

سئوال می برد و اعتراف می کند که هیچ آنرا فهم نمی کند که منظورش چه بوده است. يادمان باشد که هگل و نیچه دو تن از بانیان مکتب روانکاوی و خودشناسی مدل اروپائی هستند. نیچه ديوانه شد و هگل دچار

تجاهل و حماقت گشت و بیچاره کسانی که هنوز از آنان پیروی می کنند

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۴۷

www.khanjany.com

چنین گفت زرتشت با نیچه

نیچه معروفترین فیلسوف عصر پسامدرن و بزرگترین منتقد مدرنیزم در تاریخ معاصر جهان است. هر چند که به ندرت کسی کلامش را می فهمد ولی به طرزی حیرت آور کسی از افسون کلامش در امان نمی ماند و نیچه ای می شود گویی از طریق آثارش جنبه ای از روح نیچه در مخاطبانش رسوخ می کند. نیچه را بایستی سقراط عصر جدید اروپا دانست که با فلسفه اش خودر را مسخره می کرد و بدین طریق با دیگران رابطه ای عجیب برقرار می نمود. از هر سخن نیچه در آن واحد دو معنای متضاد قابل دریافت است و این بدان معناست که دارای پیامی توحیدی می باشد و قلب پیام او در اثر معروف « چنین گفت زرتشت » حضور دارد که تماماً حدیث نفس است و گویی زرتشت به واسطه الهام با نیچه سخن گفته است و پس از هزاران سال یکبار دگر خیر و شر و اهریمن و اهورمزدا را به جان هم انداخته و نیچه را به فراسوی نیک و بد رهنمون کرده است. نیچه به مثابه غایت خردگرایی و دیالکتیک در اروپاست که نهایتا خرد و منطق و فلسفه را به سخره گرفته و خود را هم برانداخته و نهایتاً برای همه پیروانش آرزوی بدبختی و نابودی می کند. وی یکی از سلاطین قلمرو خودشناسی عقلانی محض است و لذا در این عرصه به غایت عدم و پوچی خود می رسد و همه ارزشهای اخلاقی و مذهبی و مدنی و علمی و فلسفی را باطل می سازد و بناگاه دچار یک خاموشی ده ساله شده که آنرا جنون نامیده اند؟ ده سال در سلامت کامل تن، هیچ سخن نگفت و سلطان خموشی شد و مصداق این سخن مولانا که: هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند. برای شناخت جهان مدرن، شناخت نیچه امری ضروری است: قدیسی کافر، نابغه ای دیوانه و سلطان خودبراندازی! « چنین گفت زرتشت » معرّفی ناجی آخرالزمان و انسان کامل و وعده ظهور اوست

دائرالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۸۹

www.khanjany.com

راز تمارض و تجاهل

تلاش برای خوب نمایاندن خویشتن یک امر فطری و دال بر خود - آگاهی انسان درباره شرارت نفس خویش است و تلاشی برای فائق آمدن بر این شرارت مثل علم نمایی و سعادت نمایی و ایمان نمایی و حیا نمایی. ولی تلاش برای بد نمایاندن خویشیتن براستی یک مرض از وجه شرارت نفس است و این همان کفر نفس به معنای انکار واقعیتی از وجود خویشتن است مثل مرض نمایی و جهل نمایی. «تفاعل» قلمرو تظاهر است بخوبی و یا بدی ولی تظاهر به ناتوانی و نفهمی بدون شک از شرارت و شیطنت نفس است که البته بر فلسفه و مصلحتی ویژه قرار دارد. آیا این مصلحت چیست؟ یکی از این مصلحتهای شیطانی برانگیختن رقت و ترحم دیگران نسبت به خویشتن است که اگر این تظاهر به ناتوانی که نوعی تمارض است و تظاهر به نادانی که عین حماقت است نتیجه موفقیت آمیز ی داشته باشد استمرار می یابد تا انجا که بتدریج امر بر خود فرد مشتبه می گردد و چه بسا واقعاً بیمار و احمق می شود مثل بچه های عزیز دردانه تن لش و خِنگ. کلًا حماقت و برخی از انواع جنون نتیجه حتمی تجاهل است زیرا دانایی و نیز توانایی مسئولیت زاست همانطور که جهل و بیماری موجب سلب مسئولیت است و فرد برای استمرار این بی مسئولیتی به طرز مرموزی به خودش نیز می باوراند که نمی فهمد و نمی تواند. و این مصداق کلام خداست که «نمی فریبند الا خودتان را» در واقع باید گفت تمارض هم شامل همین قاعده است یعنی: مریض نمی شوید الا به اراده خودتان. همانطور که خداوند حتی در امر کل سرنوشت انسان می فرماید « هدایت یا گمراه نمی کنید الا خودتان را» شاید این ادعایی بسیار گزاف و حتی مضحک اید ولی ما در تجربه روان درمانی که ما را به معرفت درمانی رسانید به تحقیق و تجربه به این حقیقت رسیدیم که بسیاری از امراض حاد جسمانی و روانی عذاب حاصل از تمارض و تجاهل است زیرا این تظاهر علناً تهمت و معصیتی بر رحمت پروردگار است و جنگ با خداست و مصداق این کلام که « با خدا مکر نکنید که خداوند بهترین مکاران است». ما در جریان درمان امراض مزمن و لاعلاج از طریق به یاد آوردن این فریب کاری و خود – فریبی در بیمار، او را به منشاء بیماریش رسانده و دعوت به توبه از این گناه و ظلم عظیم میکنیم و کسانی که این حقیقت را تصدیق و توبه می کنند به طرزی معجزه آسا شفا می یابند. بدین گونه است که بزرگترین روانکاو آسیب شناس جهان مدرن یعنی نیچه، ترحم را بزرگترین خیانت و ظلم بشر نامیده است زیرا بشر را در حقارت و شراراتش تقدیس میکند و او را از مسئولیت سرنوشت خود بطرزی عاشقانه مبرا می سازد و برای این ظلم و فریب جایزه هم میگیرد. به همین دلیل است که عاقیت ترحم برای هر دو طرف رابطه چیزی جز کینه و انزجار نیست. کسی که توانایی خود را انکار میکند واقعاً به ناتوانی مبتلا می شود و روحش فلج میگردد و این عذاب گریز از وظیفه است و نیز کسی که برای گریز از حقیقت و مسئولیت حاصل از آن خود را به حماقت میزند براستی احمق می شود که این غایت عذاب خدا می باشد که بقول مولانا شفا ناپذیر است که: زاحمقان بگریز که عیسی خود گریخت. و بقول برتولت برشت آن کس که نمی داند، جاهل است ولی آن کس که می داند و خود را به تجاهل می زند جنایتکار است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۷۸

آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفهدین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس

آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق،ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان،

پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی