رجعت حسینی(حسین شناسی)(عاشورا شناسی)

   هویت ایرانی و اسلامی

            صوتی        تصویری        

__________________________________________




www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۲۴۱- علی(ع) می فرماید: «ای مؤمنان بدانید که هرچیزی را غایتی است پس با ادای حقوق اسلام به غایتش برسید و از آنجا برای خدا خروج کنید.» و این همان کاری بود که حسین در کربلا به انجام رسانید پس حسین برای نجات حداقل اسلام و مسلمانی نبود که خروج کرد بلکه اثبات و تحقق کمال جمال اسلام و دین محمد بود که خروج کرد چه خروجی با کل خاندان و همه یاران مخلص خود. این قیامت زمین بود که حسین بر پایش ساخت و لقاءالله رخ نمود از این جمع عشاق. که خود او در کتابش می فرماید: «هرگاه سه نفر از شما راز در میان نهند چهارمشان خداست و اگر پنج نفر راز در میان نهند ششم آنها خداست...» آری، این محفل راز الهی بود که خدا را از پرده غیب بیرون آورد. پس قیام امام حسین قیام قیامت بود. قیام امامت بود و خروج حسین از مراسم حج آنهم با شمشیر برون از نیام به مثابه خروج او از اسلام بود در کمال اسلام، آنگونه که علی(ع) گفت. این وقوع کامل عشق انسان به خدا و تحقق وجودی توحید بود که مغز و اساس و مقصد دین خداست. پس حسین حداقل اسلام را نجات نداد که حداکثر اسلام را محقق نمود و سپس زیر پا نهاد تا هدف و حق اسلام و دین را به تاریخ بنماید. بسیاری از وقایعی که بعد از شهادت حسین(ع) رخ نمود نیز دال بر بطالت تحلیل های مذکور و حقانیت ادعای ماست از جمله بطالت این ادعا که گوئی امام حسین برای حفظ حداقل اسلام قیام کرد. زیرا با شهادت حسین و یارانش اتفاقاً همان حداقل اسلام نیز از میان رفت و بلکه خانه کعبه که مهمترین رکن شریعت اسلامی هست چندین بار بکلی نابود شد که یکبار بواسطه سپاه یزید به گلوله های منجنیق بسته شد و در آتش سوخت و یکبار هم به امر یکی از امرای اموی از بنیاد بر کنده شد که دوباره این خانه در اندازه و ابعادی کاملاً متفاوت بنا گردید و عجب تر اینکه یکبار هم بدست خود خداوند در جریان یک سیل حیرت آور آنهم در مکه خشک از بیخ برکنده و نابود شد آیا همین یک حجت درباره خانه کعبه که اساس حج و قبله نماز و ستون شریعت است ما را به خود نمی آورد تا بیاندیشیم که آیا این براندازی کعبه در چند نوبت بعد از واقعه کربلا هم بدست مسلمانان و هم بدست خود خدا دال بر حقانیت خروج حسین از مراسم حج است و سرآغاز ظهور امامت در خروج از شریعت. بنابراین، این حقیقت به لحاظ استناد تاریخ بدیهی است که این کعبه موجود آن کعبه ابراهیمی نیست بلکه کعبه ایست که یکی از خلفای اموی دوباره در ابعادی بسیار بزرگتر بنا نهاد و به روایتی نیز سنگ حجرالاسود در یکی از آن تخریب ها چندین قطعه گردیده و بکلی نابود شد. بنابراین طبیعی است که این حجرالاسود موجود هم پدیده ای بشری و اموی است

۲۴۲- پس حسین تحقق کامل بسم الله الرحمن الرحیم بود به جمال و نیز ثابت کرد آنکه امام ندارد حداقل مسلمانی هم ندارد و بدون امام خانه کعبه هنوز هم خانه بت است ولی بت نفس. آری با خروج امام حسین از مراسم حج، خدای حسین هم بهمراه او خروج کرد و به کربلا رفت و نشان داد که حسین را خدایش کافیست

۲۴۳- در واقعه کربلا بای بسم الله الرحمن الرحیم از آن جدا شد و لذا شاهدیم که رحمت از اعراب رفت و به مدت یک قرن مشغول قتل عام خودشان بودند مخصوصاً قتل عام کسانی که دعوی تشیع و پیروی از امام داشتند. پس از واقعه کربلا این یزید و امویان نبودند که رسوا شدند که آنها رسوا بودند و اصلاً ابائی نداشتند از رسوائی. بلکه جانماز آبکش ها بخصوص علویان مذبذب و مشرک بودند که رسوا شدند و به مدت حدود نیم قرن گروه گروه به هولناکترین وجهی با خاندانهای خود قتل عام شدند که بمراتب شقی تر از قتل عام کربلا بود

۲۴۴- واقعه کربلا شناسنامه ابدی امامت است ولی متأسفانه این شناسنامه را در طول تاریخ موش جوید و ما شیعیان هنوز هم فاقد هویت هستیم و حسین را نمی شناسیم تا چه رسد به سائر امامان

۲۴۵- آری اینک بهتر معنای امر به معروف امام در کربلا را درک می کنیم این معروف خود حسین بود خود امام بود در نقطه مقابل خانه کعبه که چند سال بعد تبدیل به رقاص خانه و میخانه و عشرتکده شد یعنی واقعه ای که هرگز در تاریخ سابقه نداشت. زیرا در این خانه دگر کسی نبود زیرا این خانه امامت بود و این خانه را نخستین امام تاریخ یعنی ابراهیم بر پا نمود. حق این خانه فقط امام است و امامت. و بیهوده نیست که بی امامان پس از زیارت این خانه کافرتر و دنیا پرست تر می شوند

۲۴۶- وقتی «ب» از بسم الله بیفتد دیگر الله قابل دسترس نیست و رحمتش هم از میان می رود همانطور که پس از واقعه کربلا شد و چندین کربلای چند هزار نفری از مردان و زنان و کودکان مسلمان شیعه دروغین در زیر سمهای اسبهای اموی تکه پاره شدند و سپس بر این مسلخ میگساری کردند در اکثر شهرهای جهان اسلام از جمله کوفه و مدینه و بصره

۲۴۷- وقایعی که پس از کربلا برای شیعیان رخ نمود هرگز مورد مطالعه قرار نگرفته و حتی ذکری از آن در میان نیست. درست است که مختار و ابومسلم نسل امویان را از روی زمین بر انداختند و قبل از آن کربلاهای بسیاری بر سر مسلمانان کذاب نازل شد که هریک از صد کربلا هولناکتر بود

۲۴۸- کربلا ظهور جمال کمال بسم الله الرحمن الرحیم است حسین در مکه به قله قاف رحمان رسید و پس از خروج از مکه در کربلا جمال کمال «رحیم» گشت و مقصود خدایش را از خلقت جهان به ثمر رسانید و سفینه عشق شد زیرا کشتی نژادش را در دریای خون کربلا غرق کرد و کشتی نزادش را آشکار ساخت و بر ماسه های داغ کویر نینوا به جریان انداخت

۲۴۹- آری اکثر این تحلیل ها و فلسفه های حسینی در طول تاریخ تا به امروز کمابیش درست است و بکلی غلط نیست ولی در قبال حق کبریایی موجود در این واقعه به مثابه حاشیه است که در مجموع برای انسان تحلیل گر و خردمند امروز مطلقاً قانع کننده نیست و چه بسا بر شکیات این واقعه می افزاید و گرنه بردن زنان و کودکان به این برهوت چه توجیهی دارد؟ چرا امام سجاد بیمار را که تنها وصی امامت بود به آن قتلگاه بردند؟ به خدا که مجموعه این فلسفه ها و تحلیل های رایج از نهضت حسینی هم همه با یکدیگر نه تنها توجیه کننده این نهضت نیست که اصل این واقعه را هم به چنان سوء ظن و شکی می کشاند که کفر حاصل از آن بس خطیر و ایمان سوز است. به همین دلیل است که تحلیل گران مؤمن تر نهایتاً کل این واقعه را به تفسیر عاشقانه و شاعرانه می کشانند بی آنکه حقیقت توحیدی این عشق باز گو شود و معرفتی هدایت بخش حاصل گردد


**************


۶۰۱- یکی از یاران دبستانی ما که زمانی دم از عشق به علی ع و عدل او می زد در سودای قدرت ایمانش را باخته بود که پس از سالها دوری همدیگر را دیدار کردیم که با کمال حیرت و حسرت دیدم که کل ایمانش را به سخره گرفت تا آنجا که گفت: «امامان شیعه جمله جنون خودکشی و مظلوم نمانی و شهید بازی داشتند و برای مردم هیچ کاری نکردند و لذا مذهب شیعه یک مذهب انحرافی و ظلم پرور است و من بالاخره بیدار شدم و تصمیم دارم که زندگی کنم و از زندگی لذت ببرم و عمری را که در اين جنون از دست داده ام جبران کنم و...» از دیدن و شنیدن این حرفها به گریه افتادم و التماسش کردم که: «اگر این حرفها را از دل می زنی توبه کن تو را بخدا اینکار را با خودت نکن...» ولی او کاملاً جدی بود و به سخره ام گرفت. ماهی نگذشت که سر بریده اش را در خیابان يافتند. این خود امام بود که شیعه فریب خورده و شیطان زده خود را قبل از نابودی کامل٬ به شهادت رسانید و نجاتش داد زیرا او براستی در جوانی عاشقی پاک و بی غش بود که

قربانی زمانه گشته بود در آخرالزم!ان

**************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

نص پنجم عرفان شهودی (الشهید) در وجود حسین ابن علی  ع (امام شهید) 

از کتاب مبانی عرفان امامیه

کوفیان ھمواره مخلص و عاشق امام از راه دور بوده اند و پرستنده امامان مرده و قبرپرستانی حرفه ای و امام کش! و بیهوده نبوده که ھمه امامان ما می خواستند در خفا دفن شوند تا ھیچ قبری برای پرستش این مریدان منافق باقی نماند. این راز بقیع است! این ھمان راز غیبت امام زمان است. خودشناسی شیعی، آئینه ای بزرگتر و جامعتر از کوفی شناسی در تاریخ ندارد. کوفیان با ھمه امامان با یک روش واحدی عمل کردند: از دور پرستنده و از نزدیک کشنده امام بوده اند! کوفه در صدر اسلام پایتخت معنوی شیعه بود و لذا کوفی شناسی عین شیعه شناسی تمام و کمال است در کل تاریخ تشیع! و بیهوده نیست که طبق روایت، امام زمان ھم قیام جهانیش را از کوفه آغاز می کند.

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

حسین (ع)، زینب و یزید  مقاله ۲۵ خودشناسی شیعی٬ کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم

اثر استاد علی اکبر خانجانی 

دکتر شریعتی در تدوین و تبیین بسیاری از مواضع اصولی دین و اسلام و تشیّع در قلمرو منطق دارای بدعت هائی خاص است و گاه چنان مرز حق و باطل را روشن کرده که تا قبل او هرگز اینگونه بدیهی نشده بود. از جمله این مرزبندیهای بین حق و باطل اینست که: امروزه آدمی یا حسینی است یا زینبی. و در غیر این دو حالت بدون شک یزیدی است. این بدان معناست که آدمی مخصوصاً یک مسلمان یا باید در قلمرو امامت باشد و مردم را به نور هدایت آشنا کند و مرز حق و باطل در هر امری را آشکار سازد و در صورت طلب مردم برای احیای حقشان آنان را یاری دهد و یا باید حامی امامت باشد و به او در جهت دینش یاری دهد و حقانیّت امر او را اشاعه دهد. در غیر این دو حالت بدون شک یزیدی است یعنی اهل طاغوت و ستم و فساد است و در سیطرۀ استکبار زندگی می کند و با امام در جنگ می باشد و زینبیان زمانه را به بند می کشد و در تحقیر وتهمت به آنان قرار دارد تا حسین (ع) را معرفی نکنند. در واقع در فرهنگ شیعه جمال امر به معروف همان امام زمانه است که زینبیان مردمان را امر به اطاعت از امام  می کنند و نهی از اطاعت از غیر او. زیرا امام به مثابه قرآن ناطق و زنده می باشد. امام جمالِ « معروف» است و طاغوت هم جمالِ « منکر» است و زینبیان سپاه این امر و نهی

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

از کتاب حق و باطل اثر استاد علی اکبر خانجانی ص ۷۲

٢٩۴ــ امام حسین (ع) در عین حال که در نظر دیگران بزرگترین تراژدی ساز تاریخ است و ھرگز کسی در تراژدی از وی فراتر نرفته است ولی در حقیقت نخستین کسی است که در کمال تراژدی بر آن فائق آمده و آنرا تبدیل به جشن عروسی و سماع عاشقان در لحظۀ وصال نموده است. امام حسین پیروزترین انسان است و از ھمین رو سفینۀ نجات لقب گرفته است. و ھمۀ کسانی که بر او گریه می کنند خواه ناخواه منظوری جز در ھم شکستن این پیروزی ندارند و عملاً این پیروزی بی ھمتای انسان را کتمان و تحریف می کنند. امام حسین سلسله جنبان اھل وجود است

او مسلک پدرش را به منزل مقصودش رسانید. او بنیانگذار مطلق پرستی در عالم است. او گفت: “یا خود خدا یا ھیچ”. لقب ثارالله (خون خدا) بر ھیچ بشر دیگری جز او تعلق نگرفته است

معلوم می شود که او به مقصودش رسیده است. خوشا به عشق بازی او با خدایش. خوشا به وجودی که از عدمِ آدمیّت او آشکار شد. حسین به این دلیل “وارث آدم” نامیده شده است که چون حضرت آدم، از خود عدم، به وجود آمد و به ربّش “بلی” گفت. کاری که حسین کرد و آدم نکرد این بود که حسین خودش و با دست خویش عدم را به وجود کشید

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

منشأ ترحم به عاشوراي حسینی مقاله ۴۰

خودشناسی شیعی از کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی 

در نظر عا ّمه مردم محبت عین ترحم و رقت انگیزی است ھمچون نگاه یک آدم ثروتمند به گدای کنار خیابان یا رحم یک آدم سالم به فردی بیمار و در حال احتضار. این نگاه ھرگز صاحبش را ھمنشین و ھم سفره و معاشر با فرد گدا و بیمار نمی سازد و بلکه صدقه ای می اندازد و در می رود تا بلایش دامن خودش را ھم نگیرد. و این محبت نیست و بلکه اتفاق غایت کبر و احساس برتری و شقاوت است و نوعی کفاره دادن است به یک آدم کافر و بدبخت و خدا زده. مثل احساسی که بهر کسی در تماشای یک فاجعۀ انسانی دست می دھد. ھمانطور که در روایت آمده که حتی یزید و اھل بیت او ھم بالاخره بر حال حسین و خاندانش گریستند. آیا این از محبت است؟ و می دانیم که نخستین برگزارکنندگان تعزیه بر واقعۀ کربلا ھمان اھل کوفه بودند که با مشتی خرما، بیعت خود با حسین را به ابن زیاد فروختند. چنین آدمی نمی تواند دارای محبت باشد و اصولاً نمی داند که محبت چیست؟ او حتی به فرزندانش ھم محبت ندارد. ترحم حاصل بیزاری است. و لذا ھیچ انسان غیوری حاضر به پذیرش ترحم دیگران نیست. متأسفانه نگرش و احساس عامۀ مردم ما به واقعۀ کربلا و در سوگواریها از نوع ترحم و رقت است و درست به ھمین دلیل بسیار دوست می دارند تا از دھان مداحان و مرثیه خوانهای خود این فاجعه را مستمراً فجیع تر و دلخراش تر و رقت آمیزتر سازند تا بتوانند گریه ای کنند و ثوابی برند. و اینگونه است که تاریخچۀ کربلا در طول تاریخ ھمواره قطورتر شده و بر ابعاد حوادث افزوده گردیده و بلکه وقایع نوینی پدید آمده است. تماشای فیلم « مصائب مسیح» به ھیچکس این احساس را نمی دھد که کارگردانش مسیح را دوست داشته است بلکه انسان فقط شاھد شقاوت کارگردان نسبت به مسیح است

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

نگاهی به سیر عزاداری حسینی مقاله ۴۵ خودشناسی شیعی از جلد دوم دائره المعارف عرفانی 

(خانه از پای بست ویران است)

شاهدیم که در سالهای بعد از انقلاب یک مرض و آفت هولناکی در جریان عزاداری حسینی در کشورمان در حال خودنمائی است که البته از سالهای قبل از انقلاب شروع شده ولی بسیار کمرنگ و اندک بود. این امراض و مفاسدی که تحت عنوان عزاداری حسینی در حال بروز است بقدری است که حتی روحانیت را به فغان آورده است ولی عجب که از جانب مسئولین فرهنگی کشور هیچ اقدامی صورت نگرفته است و اگر هم صورت گرفته کمترین اثری نبخشیده است و هر سال بدتر از سال قبل در حال رشد می باشد. براستی ریشه این فساد هولناک که مقدّس ترین جنبه از تشیّع را تا این حد به باد استهزاء گرفته از کجاست؟ الحمد الله لا اقل این یک مشکل هنوز به توطئه اجانب نسبت داده نشده است. بی تردید این امر ریشه در یک انحراف و سوء تفاهم عظیمی دارد که مربوط به قلمرو شعور دینی و معرفت شیعی ماست که بنظر ما اصل این واقعه مربوط به نفس عزاداری حسینی می باشد که یک سوء تفاهم یا سوء استفاده فنّی و اجرائی نیست. اصل این نوع عزاداری یک امر دینی و شیعی نیست زیرا آدمی بر اسوۀ فضیلت و ناجی خود سوگواری و عزاداری نمی کند و تا این حد او و خاندانش را تحقیر و بدبخت و بد اقبال و شکست خورده معرفی نمی کند آنهم کسی را که « سفینه نجات» نامیده شده است. این از بی دینی و کفر و نفاق ماست و ریشه در یک توطئۀ کهنۀ تاریخی دارد که از بنی عباس آغاز شده و ادامه دارد. وهیچکس به اندازه دکتر شریعتی این امر را درک نکرده بود که ملعون برخی روحانیون واقع شد

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

ابن زیاد و حرّ

 بودن یا نبودن ) مقاله ۵۲ فلسفه شخصیتها از کتاب دائره المعارف عرفانی جلد سوم)

اثر استاد علی اکبر خانجانی

۱- انسان مخلوق انتخاب خویش است انتخاب بین بودن و نبودن: انسان بودن یا انسان نبودن! انسان بودن همان خلیفه خدابودن است در حبس تن: الوهیت در اسارت ماده! بی نیازی در بند نیاز! بود در محاق نبودن. بقا در فنا: بودِ نبود! و اینست انتخاب! و انسان برای این انتخاب آفریده شده است

۲- ابن زیاد پسر نامشروع هنده زن ابوسفیان و به زبانی برادر نا مشروع معاویه از پدری نامعلوم از مریدان مخلص علی (ع) بود و تا حدی مورد اعتماد امام بود که وی را در دوران خلافت خود به ولایت فارس برگزید. و می دانیم که فارس آن بخش از ولایت اسلامی است که برای علی بسیار مهمتر از حجاز و عراق و مصر است و مدتها تحت حکمرانی سلمان فارسی از جانب علی (ع) قرار داشت و در دوران سکوت بیست و پنج ساله علی (ع)، در تنها موردی که علی (ع) در مقابل عمر شمشیر کشید ماجرای عزل سلمان از جانب خلیفه عمربود. و عمر تسلیم اراده علی شد چرا که می دانست همین امر ممکن است علی (ع) را وادار به جنگ نماید. و اینک این ابن زیاد جانشین سلمان فارسی شده است تا ایرانیان را تحت ولایت علی (ع) تعلیم و تربیت نماید و بذر توحید و عدالت افشاند 

۳ـ اهالی فارس، حکومت ابن زیاد را جلوه ای زنده از عدالت علی (ع) می یافتند و او را به راستی نماینده ولایت علی (ع) می دانستند. ابن زیاد تا چند سال بعد از شهادت امام حسن (ع) نیز ولایت فارس را بر عهده داشت. و گویند که چون علی سنگ بر شکم می بست و خرقه خلافتش وصله دار بود و نعلین پای او دو جدار بود از بس که وصله خورده بود 

۴ـ و اینک امام حسن به دسیسه معاویه و به دست زنش جعده شهید شده است و دوران امامت امام حسین (ع) است. معاویه برای ابن زیاد نامه من فدایت شوم می نویسد و بعد از عمری که ابن زیاد را به عنوان برادر انکار و لعن کرده بود دوباره به عنوان برادر می پذیرد و به او پیشنهاد ولایت کوفه و بصره را می دهد و حتی به طور غیر مستقیم در گوش او نجوای ولایتعهدی را می خواند که بعد از معاویه بر جای او خلیفه مسلمین شود. و اینک این ابن زیاد با بزرگترین امتحان و انتخاب زندگی خود روبرو شده است 

۵ـ  ابن زیاد موجب رسوایی خاندان بنی امیه و دستگاه معاویه در شام است که خود را امیرالمؤمنین و خلیفه خدا بر روی زمین می نامد زیرا یک زنا زاده است که از بطن هنده به دنیا آمده است و لذا مورد انکار و طرد و ذلت معاویه است. و این علی (ع) و فرزندان او هستند که ابن زیاد را به برادری خود می پذیرند و او را از آن همه خفت و خواری هولناک می رهانند و به ولایت فارس می نشانند که مقدّس ترین ولایات اسلامی تحت امامت علی (ع) به شمارمی رود زیرا عمده شیعیان را در خود جای داده است. بنابراین هویت و حیثیت ابن زیاد چنان جبران شده است که برتر از این ممکن نبود 

۶ـ بنابراین واضح است که پناه بردن ابن زیاد به امام علی (ع) و ارادت به علی (ع) اساساً یک معامله دنیوی بوده است، معامله ای بسیار پر منفعت که دین و دنیا هر دو را نجات داده است. و اینک هنگام آن است که ابن زیاد به لحاظ دین و اعتقاد امتحان شود. و نامه معاویه سرآغاز این امتحان است. معاویه هم او را به عنوان برادر می پذیرد و از گذشته عذر می خواهد و با فرستادن هدایای بسیار گذشته اش را جبران می کند و به لحاظ حکومت هم مقامش را حفظ نموده و به او وعده خلافت را هم می دهد. و اینست انتخاب راستین بین دین و دنیا

۷ـ ابن زیاد در صورت نپذیرفتن پیشنهاد معاویه مسلماً به زودی مقامش را از دست می داد زیرا معاویه در اوج قدرت بود و شیعیان در انزوا و تعقیب قرار گرفته بودند و چه بسا ممکن بود که جان ابن زیاد هم تهدید شود بنابراین ابن زیاد با یک حساب ساده دوباره معامله کرد معامله ای که تمام دین را داد تا دنیایی را که علی (ع) به او داده بود حفظ نماید یعنی حکومت را 

۸ـ ولی ابن زیاد نمی دانست که این معامله به همین سادگیها هم نیست و به زودی معاویه از او انتظارات دیگری هم خواهد داشت و آن قتل عام مؤمنان علوی و نهایتاً کشتن امام است

۹ـ بدینگونه ابن زیاد در کوفه کانون تجمع علویان مستقر شد و قتل عام علویان را آغاز کرد و به ناگاه از یک حاکم فقیر و ژنده پوش و مرید علی و حامی علویان به یک شاه قصر نشین و اشرافی و شرابخوار و دشمن علویان تبدیل شد و خود را زیاد ابن ابوسفیان نامید

۱۰- یکبار دیگر انسانی مؤمن و پاک و حق پرست در بازگشت به شجره ممنوعه (نژاد) آنهم شجره ای نا مشروع و غیر واقعی، تبدیل به یک شیطان شد. از شجره طیّبه برید و به شجره خبیثه پیوست آنهم شجره ای که به راستی از آن او نبود زیرا او فرزند ابوسفیان و برادر معاویه نبود. و معاویه با برادر نمودن و برادر نامیدن او تمام دین و ایمانش را خرید 

۱۱- ای کاش آدمی برای رجعت و پیوستن به نژاد خودش دینش را بفروشد نه انتساب به نژادی که از او نیست

۱۲- کم نبودند فرزندان نامشروعی که در خانه علی و فرزندانش به فرزندی و برادری پذیرفته شدند و عجب که اکثرشان قاتلان علی و آل علی از آب در آمدند. که ابن ملجم یکی از آنهاست و شمر و ابن زیاد

۱۳- معاویه احمقی بسیار زیرک بود و هرگز نمی خواست که دستش به خون علی و خاندانش آلوده شود هم به لحاظ مصالح سیاسی و اجتماعی و هم به دلیل اعتقادی. و لذا در وصیت نامه اش به پسرش یزید گفته بود که: مبادا که فرزندان علی را به دست خود به قتل برسانی که بنیاد حکومت اموی برچیده می شود!؟

۱۴- به همین دلیل یزید هرگز نمی خواست به امر خودش امام حسین را به قتل برساند. و لذا در حالت مستی از وی امضاء قتل امام حسین را گرفتند و یزید تا به هوش آمد کار از کار گذشته بود

۱۵- معاویه مرد و پسر شرابخواره و عنتر بازش یزید برجای او نشست و ابن زیاد را در حکومتش ابقاء نموده و دستور بیعت گرفتن از امام حسین (ع) را به او داد که وی با تمام تلاشی که نمود و التماسی که کرد موفق نشد. زیرا نمی خواست همبازی و برادر ایمانی خود را به قتل برساند. یعنی پسر کسی را که او را از یک زنا زاده مشهور و مطرود تبدیل به مؤمنی حاکم و مقتدر نموده و صاحب آبروی دینی و دنیوی ساخته بود. 

۱۶- ابن زیاد می دانست که پیشنهاد معاویه هم فقط به خاطر منزلت و موقعیتی است که از علی دارد و گرنه معاویه هرگز حاضر نبود یک زنا زاده منسوب به مادرش را تصدیق کند و چه بسا اگر علی (ع) نمی بود بارها به دست معاویه به قتل می رسید تا این لکه ننگ از خاندان اموی پاک شود و لقب امیر المؤمنین مناسب معاویه و پسرش یزید باشد 

۱۷- معاویه و سپس یزید، ابن زیاد را وادار کردند که بر بالای منبر مسجد علی (ع) در کوفه، علی را لعن کند و همه علویان را وادار به لعن علی کند و یا جانشان را بگیرد. و ابن زیاد چنین کرد

۱۸- تنها کسی که تمام تلاش خود را نمود تا ابن زیاد را به هوش آورد و از این راه برگرداند حجربن عدی بود که بارها با او مذاکره نمود و او را دعوت به توبه کرد. ولی ابن زیاد قصد جان حجر را نمود و حجر آواره و فراری شد. ابن زیاد از فرط ثروت و قدرت و شهوت و عیاشی دیوانه شده بود و همه دوستان سابق خود را از علویان به قتل رسانید و هرکه او را نصیحت می کرد گردن می زد 

۱۹- ابن زیاد مثل یهودا از حواریون مسیح، امام و ناجی خود را به چند سکه فروخت. و کل این وسوسه شیطانی که در او مؤثر افتاد همانا رجعت او به نژاد بود ونسبت برادری با معاویه

۲۰- کار به همین جا تمام نشد و ابن زیاد سپاهی عظیم به فرماندهی حربن ریاحی برای محاصره حسین و یارانش که قصد هجرت به ایران را داشتند ، گسیل داشت و در سرزمین کربلا آنها را زمینگیر ساخت و آب برحسین و یارانش بست

۲۱- دست قضا و حکمت الهی اینک دست اندر کار یک امتحان تاریخی دیگری است. حر فرمانده لشکر ابن زیاد به لحاظ نژاد منسوب به امویان است و فرماندهی مرید دستگاه اموی می باشد و لذا کسی مطمئن تر از او برای محاصره حسین نداشتند که یا از حسین بیعت بگیرند برای یزید و یا اورا به قتل برسانند و سرش را به شام بفرستند 

۲۲- ابن زیاد برای اطمینان کامل دو نفر دیگر از یاران سابق علی (ع) یعنی شمر و عمر سعد را خرید و به وعده حکومت ری ( ایران ) در پشت جبهه لشکر حر به مراقبت گماشت تا مأموریت به طور کامل انجام شود 

۲۳- جالب اینکه شمر و عمر سعد هم همبازی های دوران کودکی حسن (ع) و حسین (ع) و به جای فرزندان علی (ع) بودند و عمری بر سفره این خاندان نشسته بودند و دارای هویت و حیثیت شده بودند. آنها هم بدین لحاظ بسیار شبیه ابن زیاد بودند 

۲۴- گویی همه نمک پروردگان سفره علی می بایستی خون حسین و خاندان او را بریزند. واین نیز از عجایب کار خلقت است

۲۵- حر نماینده معتمد ابن زیاد و دستگاه اموی و فرمانده سپاه کوفه در مذاکراتی که در کربلا با حسین نمود تا او را به بیعت با یزید قانع کند به تدریج دچار بیداری وجدان می شد و تعادل و قوای کافرانه اش از دست می رفت

۲۶- حرّ، فرماندهی فریب خورده بود و امام حسین و یارانش را خارجی و مرتد می دانست و خود را سرباز مخلص اسلام و ابن زیاد و یزید را مؤمنان می دانست و لذا در رویارویی با امام حسین آگاه و بیدار شد و دانست که به خطا می رود. و لذا به ناگاه نیمه شبی که سپاهیان در خواب بودند خود را خلع سلاح نمود زره و شمشیر بدر آورد و چکمه بر گردن آویخت و به نزد امام حسین آمد و گفت: یا حسین یا مرا ببخش و یا بکش بخاطر ستمی که بر تو و خاندان و یارانت روا داشتم 

۲۷- شمر و عمر سعد که حر را در تعقیب داشتند از این امر مطلع شدند و فردایش او را به قتل رسانیدند و خود فرماندهی سپاه را بر عهده گرفتند. و بدینگونه حر اولین شهید نهضت کربلا شد

۲۸- عجب است که حر هم حر ابن زیاد ریاحی نامیده می شود و گویی که او فرزند ابن زیاد و به مثابه وجدان اوست که نماینده او هم در کربلاست که بیدار شده و توبه می کند و در مقابل سپاه ابن زیاد می ایستد و شهید می گردد. گویی وجدان ابن زیاد در مقابل خود او می ایستد و شهید می شود

۲۹- حر از نژاد خود می برد و به خاندان علی می پیوندد و ابن زیاد از خاندان علی می برد و به نژاد نامشروع خود می پیوندد . و کل دین خدا و سرنوشت ابدی انسان بر روی زمین منوط به تصمیم انسان در قبال نژاد خویش است. به شجره پیوستن و یا از شجره گسستن. جاودانگی روح را خواستن یا بقای میرا و موقتی زمینی را در بستر نژاد. 

۳۰- عجب است که این هر دو « ابن زیاد » هستند و گویی دو برادرند مثل هابیل و قابیل. یکی جانشین خدا را برمی گزیند و دیگری جانشین مردم را و در واقع جانشین شیطان را. آدمی به عنوان جانشین خدا بر روی زمین قربانی و فریب خورده نژاد و نژاد پرستی دروغین خویش است. آنانکه نجات یافته و رستگار شده اند در واقع از اسارت و وسوسه شیطانی نژاد خود رسته اند. ماهیت ذاتی نژاد هر کسی عین تعلق و رجعت ابن زیاد به شجره ابوسفیان است که در واقع اصلاً شجره ابن زیاد نیست. آدمی ذاتاً بر نژاد خودش حرام است. نژاد پرستی بشری عین وسوسه ابلیس است. آنچه که انسان را از آدمیت و مقام خلافت الهی خود محروم می کند وسوسه نژاد است. و این است که ابلیس هم از درب وجود زن بر آدمی رخنه می کند. وسوسه نژاد است که آدم را وادار به هر تبهکاری و جنایتی می کند. در واقعه کربلا همه اسرار و حقایق انسان در جهان رونمایی و آشکار شد. و موجودیت ابن زیاد و حر دو تجلی از آدم و ابلیس در این قیامت است. و اینکه انسان صاحب اختیار است و درک این راز به مثابه درک همه اسرار جهان است. و انسان در تجربه حیات و هستی خاکی اش جز اختیار خود را نمی آزماید. آدمی یا قربانی اختیار خویش است و یا رستگار آن. آدمی به اختیار خویش یا جانشین خدا می شود و یا جانشین ابلیس

www.khanjany.com

(قرائتی دگر از واقعه کربلا (از مزدک تا حسین

خودشناسی تاریخی) جلد پنجم اثر استاد علی اکبر خانجانی)

مانی می گفت: خداوند از نور معرفت است... مالکیت، دزدی است... و دروغ بزرگترین گناهان است. و به این دلیل پوستش را کندند و پر از کاه نمودند و بر دروازه شهر آویختند و او را متهم به حلال سازی زنا کردند. ولی حکمت او در ایران زمین حرام و قتل عام شد و در عوض این نور تا اقصاء نقاط شرق و غرب عالم رسوخ کرد و عرفان چینی و حکمت یونانی را پدید آورد. و اما در ایران زمین مدتی بعد مزدک ظهور کرد و حکمت مانوی را تبدیل به یک مکتب اجتماعی نمود و او و پیروانش را نیز قتل عام کردند به همان تهمت ها. و کودکانشان را سر بریدند و خانه هایشان را سوزانیدند و گوئی نسلشان را برانداختند تا سلطنت ملایان دربار ساسانی استمرار یابد. ولی زن مزدک بنام «خرّمه» در لباس مردان سوار بر اسبی به غرب ایران رفت و در آنجا حکمت مانوی و مذهب مزدک را تحت عنوان دیگری ادامه داد که این مذهب به «خرّم دینی» معروف شد. و خرمه در واقع یک پیامبر زن ایرانی بود که نور دین زرتشت را به مقصود رساند و تا به مرزهای عراق و حجاز کشاند. و اما از کل این واقعه پیرزالی از تبار مغان بنام روزبه باقی ماند و به محمد(ص) پیوست و تبدیل به بزرگترین راز دین محمد(ص) شد که: یک ایرانی جادوگر آمده و به یک چوپان بیسواد (محمد) این جادو را آموخته و دینی جدید برپا کرده است تا دین زرتشت و مانی و مزدک را زنده کند...!؟ سلمان، محرم اسرار خانه محمد و علی بود و استاد نخستین مکتب عرفانی در جهان در مدرسه صفّه در حیات خانه پیامبر. و اما علی(ع) نیز همان چیزهائی می گفت که مانی می گفت. و او را نیز در حال سجده به اتهام کفر و الحاد به قتل رسانیدند... . و اما شاهزاده ساسانی، دختر آخرین پادشاه ایران یعنی شهربانو به طرزی افسانه ای از خانه علی(ع) سر درآورد و حسین(ع) را به همسری خود برگزید. این زن نیز همچون خرمه در لباس مردانه سوار بر اسبی از حجاز بسوی ایران آمد تا قوم خود و خرم دینان را به یاری حسین بخواند تا واقعه مزدک تکرار نشود. و حسین(ع) نیز بهمراه یاران مخلص و خاندانش از حجاز قصد ایران کرد و طبق مذاکرات شهربانو با خرم دینان، قرار بود که سپاه آنها بسوی حجاز حرکت کند و حسین و یارانش هم بسوی ایران آیند و بهمراه این سپاه وارد ایران شده و فرمانروائی ایرانیان را برعهده گیرد. ولی سرنوشت چنین نخواست و این راز به گوش دربار اموی رسید که با سپاهی عظیم کاروان حسین(ع) را در کربلا محاصره و زمینگیر نمودند تا نسل حسین و حسینیان را برای همیشه براندازند. و لذا حسین و یاران و خاندانش را هم به شیوه ای که مزدک و مزدکیان را قتل عام کردند، به خاک و خون کشیدند و حتی به کودک شیرخواره هم رحم نکردند. و عجب که هیچکس در این واقعه نگریست و گلایه نکرد ولی ملایان اموی در همه جا خلاف این واقعیت را تبلیغ نمودند و گریه بر حسین را ثواب اعظم نامیدند. بهرحال حسین پشت مرزهای ایران قطعه قطعه شد و باز یک زن بود (زینب) که مکتب برادرش را در همان قتلگاه تدوین و جاودانه ساخت. و اما شهربانو در خاک ایران در فرار از جاسوسان اموی بطرزی عجیب غیب شد. هیکل حسین هرگز وارد ایران نشد ولی روحش و حکمتش در طی چهارده قرن از آسمان بر مردم ایران چون اشک خون بارید و مردم ایران را حسینی کرد... . این قرائت از تاریخ کربلا به قلم مورخ اروپائی کورت فریشلر است که به واقعیت نهضت حسینی بسیار نزدیکتر است تا آنچه که نوحه خوانان ما روایت می کنند

www.khanjany.com

شهید جمال (کربلای هستی) از کتاب مجموعه مقالات عرفانی اثر 

استاد علی اکبر خانجانی

بسم اللّه الشهید

١- در قرآن آیه ای حیرت آور چند بار تکرار شده است که ھنوز کسی متوجه راز آشکار این آیه نشده و لذا عمداً آنرا تحریف و تبدیل کرده اند حتی در ترجمۀ تحت اللفظی این آیه: ” خداوند بر ھر چیزی در عالم ھستی شهید است ”.

٢- عجبا که لفظ ” شهید ” را ” شاھد ” گرفته اند حتی بزرگان تفسیر و اساتید ادبیات عرب گوئی فرق بین شاھد و شهید را نمی دانند

٣- شهید شدن کمال شاھد بودن و شهادت دادن است. ھمانطور که مثلاً امام حسین(ع) قیام خود را با شهادت دادن بر ستم و کفر و شقاوت و فسق حکومت و نفاق و خودفروشی اعراب آغاز کرد و این شهادت در واقعۀ کربلا به کمال رسید و با شهید شدن حسین و یارانش بود که آن شهادت در نفس جامعه جاری شد یعنی حسین و یارانش در خون مردمان وارد شدند و آن شهادت وارد بر نفوس مردم شد و ھمۀ مردم بر آنهمه ستم و پلیدی خودشان شاھد گردیدند و این ھمان مقام بخود – آئی و خودآگاھی مردم است. بیان دیگرش اینست که ھمۀ مردم حسینی شدند. حسین در نفوس مردم به مقام شاھد رسید و اینست شهید

۴- به ھمین دلیل بود که کل امت و دولت عصر حسین در مدت کمتر از نیم قرن قتل عام شدند یعنی بدست خودشان کشته شدند. یعنی حسین در نفوس آنان حضور یافت و آنان را بر خودشان شاھد و عاقبت بر خودشان شهید ساخت

کتاب مجموعه مقالات عرفانی

www.khanjany.com

!!ماه محرّم آمد

مقاله ۳۰ خودشناسی فرهنگی دائره المعارف عرفانی جلد پنجم 

«مظلومیت مضاعف حسین(ع) از جانب شیعیان»

یغمای جندقی عارف و شاعر عمله و آواره عصر قاجار در پیش درآمدی بر ماه محرم می گوی:د

   ماه محرم آمد هنگام عیش و عشرت   ای شیعیان خالص یک اندکی مروّت

 این بیت شعر گویی زبان حال امروز ما نیز هست. گویی که امام حسین(ع) به کربلا رفت و هفتاد و دو تن از عاشقان حق را با کل خاندانش به ذبح عظیم کشاند تا ما پیروانش سالی ده شبانه روز پلو و شربت و شیرینی بخوریم و خستگی سال از تن بدر کنیم. آنان که به یاد حسین دلشان غرق عشق و اندوه می شود و عرق شرم بر جبینشان پدید می آید این پلوها از گلویشان به سختی پایین می رود همانطور که نمی توان پلوی عزای جوانمرگ خود را خورد. به لحاظی هم می توان اینهمه عیش و شکم چرانی در طی ده شبانه روز را تعبیر بر این امر نمود که حسین(ع) خود و خاندان و یارانش را به خاک و خون کشید تا ما شیعیانش با خیال راحت گناه کنیم و نگران عقوبت اعمال خود نباشیم زیرا برایش سینه زده و اشک ریخته و پلو داده و خورده ایم همچون ماجرای شفاعت مسیح برای مسیحیان که خود را از قید و بند هر اخلاقی رها ساخته و خود را بخشوده دو جهان پنداشته و به ریش جهانیان هم می خندند و هر پرهیزکاری را ابله و وحشی می نامند. براستی حاصل این عزاداریها و عیاشیها که هر ساله افزون تر از سال پیش است و هزینه ها سر به فلک می زند و در طی این چند دهه اخیر به اندازه هزار سال گذشته عزاداری حسینی شده است در قلمرو اخلاق اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ما چه بوده است؟ آیا غرور حاصل از این مراسم بر کفر ما نیفزوده است؟ آمار فزاینده بزهکاری و قانون شکنی و فحشاء و رباخوری و اعتیاد و تصادفات و کلاه برداریها و... نشان دهنده رابطه معکوس اخلاق اجتماعی ما با این مراسم است. گویی که با این مراسم حق حسابی به حسین(ع) می دهیم و گناهان سال گذشته خود را بی حساب و بی خیال می شویم و باز از صفر شروع می کنیم اگر آمار خلاف کاریهای ایام بعد عاشورای حسینی را بدست دهیم این واقعیت آشکار می شود 

بجای اینهمه بریز و بپاش و خوردن تا سر حد استفراغ آیا بهتر نیست که روز تاسوعا و عاشورا روزه بگیریم؟ آیا این به عزا و عبادت نزدیک تر نیست و اینکه هزینه این غذاها را یک جا به حسابی واریز کنیم و به مستمندان برسانیم؟ آخر در کدام قاموس و فرهنگ و اخلاقی روز عزا را جشن می گیرند آنهم عزایی اینچنین تراژیک که کل تاریخ بشر مشابهش را به خود ندیده است. آیا می شود در کنار نمایش قتلگاه نینوا این همه سفره پهن کرد و با تماشای هفتاد و دو تن سر بریده و بدن قطعه قطعه و خیمه های آتش گرفته و کودکان پا برهنه و سر به بیابان نهاده و زنان سر برهنه در زیر تازیانه چگونه می توان اینهمه عیاشی کرد؟ این عیاشی در همان روزها فقط در شام و در کاخ سبز یزید بر پا شده بود و ما هم همان سنّت را ادامه داده منتهی کمی سینه هم می زنیم تا کسی متوجه مسئله نشود و شک نکند. آدمی اگر برای مرده اش هزینه می کند این هزینه را به غریبه ها و مستمندان می پردازد نه برای خود و اهل و عیالش. اگر ما صاحب عزای حسینی هستیم باید چنین کنیم. بیاییم اندکی هم مرّوت کنیم و کمی در محضر حسین خجالت بکشیم و از خدای حسین بترسیم که غیورترین خدایی است که تجلی نموده و تجلی قهارانه اش در ظهور امام زمان است که رجعت حسینی است. اگر دو روز تاسوعا و عاشورا روزه بگیریم و سینه زنیم واقعاً عزادار حسینی هستیم و این پلوها را به مناسبت تولد حسین و عباس و علی اکبر بخوریم.  البته خواهید گفت که اگر پلو و شربت و شله و شیرینی در کار نباشد کسی برای عزا نمی آید بسیار خوب آنگاه اندکی شیعه گری ما پالایش می شود بگذاریم اندکی نفاق از رونق بیفتد زیرا دین خدا حزب بازی و لشگرکشی نیست. بیاییم این مظلومیت مضاعف را از حسین برداریم و نام حسین را ملوّث به آهنگهای کاباره ای نسازیم و صحنه های سینه زنی و زنجیرزنی را مبدل به دیسکوتکهای حسینی نکنیم. و بدانیم که حسین غیورترین انسان تاریخ است. اگر گریستن بر حسین موجب بخشودگی کل گناهان فرد می شود در این صورت بایستی کل دین و شریعت را مختومه اعلان کرد و معاد را از اصول مذهب شیعه حذف نمود. درستی هر حدیثی منوط به عقل و کتاب خداست و چنین حدیثی ضد عقل و ضد آیات الهی در قرآن است و بر کل دین خدا خط بطلان می کشد درست به همین دلیل است که بخشی از مراسم عزای حسینی همواره در دست اراذل و اوباش و رباخواران و تبهکاران حرفه ای بوده است که خود بزرگترین لکه ننگ بر دامن شیعه حسین است. این ظلم کبیری که بر حسین وارد می شود دامن جامعه ما را گرفته و ما را به صدها ظلم و ضلالت مبتلا کرده است. این امر مسئله ای صرفاً شخصی هم نیست بلکه مربوط به هویّت و سرنوشت ملی و دینی ماست و اگر دولت در چنین مواردی دخالت نکند پس مسئولیت شرعی حکومت اسلامی در حراست از نوامیس ملی و دینی در کجا بکار می آید آیا همینکه مردم

و جوانان در عزای حسینی مشغول باشند کفایت می کند آیا عزای حسینی هم نوعی اشتغال و تفریح است اگر هم هست ناسالم ترین تفریحات ممکن است. این بساطی که درباره شهادت حسین براه انداخته ایم عملاً خط بطلان بر همه امامان دیگر کشیده ایم و گویی که تشیع یعنی قیام برای حکومت. و درست به همین دلیل است که از چنین منظری مابقی امامان ما تعارفی بیش نیستند. اصلاً امر به گریستن بر امام حسین(ع) ذاتاً زیر سؤال است مگر اینکه بگوییم در آیینه عظمت کربلا و پیروزی دین خدا در عاشورا بر خفت و خواری خویشتن می گرییم. وقتی زینب در محفل یزید این واقعه را کمال لطف و نعمت خدا بر خاندانش می داند و مظهر زیبایی جمال حق معرفی می کند پس گریستن بر این واقعه در حقیقت طرد و لعن کردن این واقعه است و این نگاه یزیدیان و کوفیان است همانطور که حسین(ع) پیشگویی کرده بود که نخستین گروهی که بر این واقعه عزاداری خواهند کرد اهل کوفه اند. چهارده قرن از آن حجله گاه حق بر روی زمین می گذرد که تعبیر و فهم ما از آن هنوز هم چه کافرانه و کوفیانه است. به امید روزی که به مناسبت عاشورای حسینی روزه بگیریم و سرود فخر و گلبانگ سربلندی سر دهیم تا کافران جهان به هوش آیند و بر سر و سینه خود بکوبند. ظلمی که شیعیان حسین به او کردند امویان نکردند همانطور که آنان که سر حسین بریدند روزی از مریدانش بودند. پناه بر خدای حسین از اینهمه ظلم و ظلمت که کرده و نموده ایم

www.khanjany.com

گریستن و شیون نمودن بمعنای دل را از ماتم و حزن درآوردن است به همین دلیل آنهائی که به دلیل کبر وغرورشان بخود امکان گریه نمی دهند دچار قلوبی شقی و افسرده و سیاهند. عزاداری حسینی کلاً تحت الشعاع این قاعده قرار دارد و اکثر عزاداران ثقل و اندوه یکسالۀ خود را در این مراسم پاکسازی می کنند و این از برکات امام حسین است که در هیچ مذهبی دیگر مشابهش نیست.

و اما برخی ادعا دارند که برای امام حسین و شهدای کربلا گریه و نوحه می کنند و نه بحال خودشان. بهرحال توجیه اعتقادی این جماعت نمی تواند چندان زیبا و خداپسندانه باشد زیرا آدمی بحال اسوه و ناجی خود گریه نمی کند بلکه این اوست که بحال ما گریه می کند. آیا این تحقیر مقدّسات و مقام امامت نیست که بحال آنان بگرئیم؟ ولی این درست است که به یاد عظمت و غیرت و شهامت و حق پرستی آنان و بحال کفر و دنیاپرستی خود گریه کنیم. این حق است که خود را در جبهۀ اهل کوفه بیابیم و خود را سرزنش کنیم. همانطور که امام پیش بینی کردند که نخستین گروهی که مراسم عزا برپا می کنند اهل کوفه اند و نخستین گروهی که بزم و شادی بپا می کنند اهل شام هستند. ولی بنظر می رسد که ما مخلوطی از این هر دو مراسم را بپا می کنیم. هم گریه می کنیم و بر سر و سینه می کوبیم و هم شربت و شیرینی و پلو می خوریم. و این نشانۀ خوشی نیست. هرگز صاحب عزا از پلوئی که خود می پزد نمی خورد چون از گلویش پائین نمی رود

بهرحال اکثر مردمان در سراسر جهان فقط بواسطۀ شادی می توانند اندوهگین باشند. بهرحال در هیچ کجای جهان و درهیچ مذهبی آنهم بعد از چهارده قرن اینگونه بخاطر شهادت انسانی مراسمی بپا نمی شود حال بهر نیت و صورتی. اینست راز واقعه! براستی حسین (ع) کیست؟ و براستی که ما شیعه حسینی هستیم و سائر امامان را هم تحت الشعاع حسین (ع) می شناسیم: سفینه نجات

www.khanjany.com

عید قربانی عشق

حضرت ابراهیم را پدر ایمان بشری نامیده اند ولی معلوم نیست که چرا هاجر را مادر ایمان بشری ننامیدند. ایمان اگر قرار است پدر داشته باشد حتماً بی مادر نمی تواند بود. حذف مادر ایمان بزرگترین نماد مرد سالاری و نژاد پرستی آنهم در مکتبی است که ذاتش بر نژاد – بر اندازی می باشد. ایمان به معنای اعتماد به خداوند است و کلّ تاریخ بشر قلمرو این امتحان بوده است و کلّ بشریت و گروههای بشری محصول این آزمون و خطاست 

ابراهیم و هاجر برای نخستین بار این امتحان را به تمام و کمال با موفقیت به ثمر رسانیده اند و شعار « خدا کافی است » را تحقّق بخشیدند بواسطۀ قربانی کردن عشق خود که قلمرو سلطۀ نژاد پرستی می باشد. در مرحلۀ نخست قربانی کردن عشق زناشویی آنهم به شقیانه ترین صورت ممکن یعنی تبعید کردن همسر و نوزادش در بیابان سوزان و بی سکنۀ عربستان. کلّ این واقعه دو روی دارد که متأسفانه فقط آن جنبۀ مردانه اش مورد توجّه بوده است. در کلّ تاریخ مذهب شاید دکتر علی شریعتی تنها کسی باشد که جنبۀ زنانه این ذبح عظیم را به خاطر آورده است. جنبۀ زنانه این قربانی اتفاقاً بسیار شاقّه تر است زیرا هاجر هم شاهد مرگ خویش است و بدتر از آن شاهد مرگ نوزادش. در حالیکه ابراهیم این دو را رها کرده و به وطنش فلسطین به نزد سارا بازگشته است

پس واضح است که این هجرت عظیم و قربانی کردن عشق برای هاجر سه جنبه دارد: اولی جدائیش از شوهر مهربان است دوم شاهد مرگ خویش بودن است و سوم شاهد مرگ فرزند خود بودن. و آنگاه پس از چهاده سال به عربستان باز می گردد که پسرش را از مادرش جدا کرده و ذبح نماید. این ذبح نیز برای ابراهیم که هرگز پسرش را ندیده و اینک همچون نوجوانی بیگانه است برای ابراهیم بسیار آسانتر است تا برای مادرش که فرزندش را از مرگ حتمی رهانیده و چهارده سال در کنارش زیسته است. و جدای این، واضح است که مادریّت حامل عشقی هزاران بار قلبی تر از پدریت است. تا همینجا بوضوح درک می کنیم که هاجر مظلوم ترین و مهجورترین انسان کلّ تاریخ بشر تا به امروز است. ذبح پسری چنان فرزانه و عارف که می گوید : « پدرم چرا دستت می لرزد مطمئن باش که این امر خداست و من هم تسلیم هستم » و این فرزند هاجر است و نه ابراهیم. پس چگونه است که این پسر اینچنین ارادتی عظیم به پدری دارد که او را از آغاز تولد به بیابان مرگ افکنده است و اینک آمده تا او را ذبح کند و گویی که رسالتی جز به قتل رسانیدن پسر ندارد. این عشق و ارادت حیرت آور اسماعیل به پدرش دال بر عشق جادوئی هاجر به شوهر است که نه تنها لقمه ای نانش نداده بلکه او و فرزندش را به کام مرگ فرستاده است و به کمتر از مرگ پسرش راضی نیست. این چه سرّی است. و این است که خانۀ هاجر تبدیل به خانۀ خدا می شود و نه خانۀ ابراهیم. و اینگونه است که اسلام و ایمان و امامت در خانۀ هاجر بنا نهاده می شود و این بزرگترین واقعۀ کل تاریخ هستی به نام شوهرش ابراهیم ثبت می گردد. امامت به معنای عرصۀ نزول خداوند از عرش بر دل بنده ای می باشد و این نزول، چند هزار سال به طول انجامید و در ظهور اسلام محمدی کامل شد و دیدیم که دین محمد نیز نه از نژادش ( پسر ) که از دخترش جاری شد و امامت آخرین مجرای توحید بر روی زمین گردید. و نیز دیدیم که اولین امام نیز برای زن و فرزندش نان به خانه نمی آورد. و آنگاه کسی به نام حسین که پدرش در خانه هاجر به دنیا آمده بود با تمام اهل و عیال و یارانش از خانه پدری خود روی گردانید و همه را در کربلا عاشقانه ذبح نمود و نیز هاجری دگر و برتر بنام زینب. آیا آدمی می تواند از شقی ترین دشمن خویشتن انتقامی بیش از این بکشد که ابراهیم کشید؟ این چه انتقامی بود که ابراهیم گرفت از که و از چه؟ از دل خویشتن که چرا غیر خالقش را در خودش جای داده است! این حج ابراهیمی هست ولی هاجریّت آن بسیار عظیم تر است. هاجر اولین زنی در تاریخ بشر است که عاشق شوهر است آن هم عاشق بیرحمترین شوهر !؟ و چنین زنی مهد پرورش امامت است چرا که امامت به مثابۀ کمال انسان و ظرف ظهور پروردگار از « امّ » به معنای مادر است. در واقع هاجر نخستین مادر حقیقی در تاریخ است زیرا نخستین همسر حقیقی در تاریخ است. پس خانۀ هاجر نه تنها خانۀ خدا که به قول قرآن خانۀ مردم نیز هست یعنی خانۀ تمدن بشری به روی زمین است که به عشق بنا شده است. در واقع هاجر و ابراهیم بانی تمدن بشری به روی زمین هستند و هزاران سال است که بشریت بر مدار این خانه استمرار یافته است. قربانی هاجر و ابراهیم پس از قربانی کردن عشق زناشویی همانا قربانی کردن پسرشان به عنوان نژاد بود. و خداوند برای این قربانی همۀ گوسفندان تاریخ را قربانی کرد. قربانی ابراهیم بخشوده شد زیرا در دل ابراهیم تردید بود ولی نه در دل هاجر که در یقین اسماعیل آشکار است که اسماعیل نه فرزند ابراهیم که فرزند هاجر است همانطور که علی (ع)، حسن و حسین و زینب را فرزندان فاطمه می نامید و این سرّ امامت است. مردان عاشق مولد پیامبرانند و شجرۀ انبیاء را به بار آورده اند ولی زنان عاشق مولّد امامانند. همانطور که همسر همۀ امامان ما عاشقشان بوده و شوهر خود را خواستگاری کردند بجز همسر امام حسن که امامت در او ادامه نیافت. بدینگونه دریایی از اتهامات ناحق به امام حسن (ع) منتفی می شود. همۀ گوسفندان روی زمین خونبهای تردید ابراهیم شدند. ولی قربانی حسین و زینب از روی عشق و یقین بود لذا پذیرفته شد و آنگاه خداوند خودش را به پای این ذبح کبیر قربانی نمود و خون خدا « ثارالله » به روی زمین ریخت و « جمال » رخ نمود که می گفت « هر که بجوید مرا می یابد مرا. هرکه بیابد مرا می شناسد مرا. هر که بشناسد مرا عاشق می شود مرا. هر که عاشق شود مرا عاشق می شوم او را. و هر که را من عاشق شوم البته او را به قتل می رسانم و هر که را به قتل برسانم دیه اش بر من واجب است و دیه هر که بر من واجب شود من خود دیه او هستم» 

عید قربان عید هجرت از خاندان و آنگاه هجرت از دل خویشتن بسوی اوست. هجرت ابراهیم از فلسطین بود به مکه. ولی هجرت حسین از مکه بسوی ایران که در بین راه متوقف گردید و ذبح کبیر رخ نمود تا حسین به خانۀ دلش یعنی ایران نرسد. قربانی کردن خانمان و تبار و نژاد است و دل خویشتن. نه قربانی کردن چهار پایان رام و بی زبان برای فاضلابهای شاه سعودی. قربانی ابراهیم از دل خویشتن بود برای خدای نادیده ولی قربانی هاجر از دل خویشتن بود برای ابراهیم

ولی قربانی شیعه از دل خویشتن است برای امام که تجلّیگاه پروردگار در خاک است که خود را قربانی بنی آدم نموده است. حجّ مسلمانان شیعه در کربلاست. بهرحال شاهدیم که در آخرالزمان خانمان بشریت از پای بست در حال ویران شدن است از فرط خودپرستی و نژاد پرستی. و این مافات اطاعت نکردن از دین ابراهیم و محمد است پس بهرحال ذبح عظیم خواه ناخواه دامن گیر کلّ بشریت است پس آیا بهتر نیست که دل خود را از غیر امام بزداییم تا خانمان خود را به آتش نکشیم؟

www.khanjany.com

مظلومیت تاریخی حسین ع (خودشناسی شیعی) مقاله ۷-  استاد علی اکبر خانجانی

مظلومیّت حسین (ع) در دوران حیاتش نیز دوگانه بود. یکی آن بود که امویان کردند ولی بدتر از آن خیانت شیعیانش در کوفه بود. ولی مظلومیّت سوّم حسین در تاریخ تشیّع نهفته است و آن تحریف او و هویت و جهاد و رسالت و امامت اوست که استمرار تاریخی همان جریان کوفه است. خود او نیز پیشگویی کرده بود که نخستین گروهی که برای من عزا برپا می کنند کوفیانند. زیرا بازماندگان سفینۀ کربلا به رهبری زینب، هرگز بر حسین سوگواری نکردند بلکه زینب در محفل یزید در شام گفت: «سپاس خدای را که نعماتش را بر ما به کمال رسانید که در این واقعه جز جمال (سیمای حق – زیبائی) ندیدیم.» و امّا اهل کوفه و فرزندان تاریخی آنان در این واقعه جز بدبختی و نکبت و زشتی ندیدند و به همین دلیل عزا برپا ساختند، چرا که حسین را موفق به کسب خلافت ندیدند. این همان نگرشی بود که ابن ملجم رااز یک مرید تبدیل به قاتل نمود و شمررا نیز. ایندو از شیعیان دو آتشه بودند. اگر تشیّع تبدیل به مکتب «حسینیزم» شده و حسین را از کالبد امامت جدا کرده و مابقی امامان را به بوتۀ نسیان و تعارف سپرده حاصل یک جهل عظیم است که امامت را خلافت سیاسی می داند. همین نگرش درباره امام زمان (ع) وجود دارد. اگر بدبختی های ما موجب یاد کربلا می شود این یک نگرش بغایت کافرانه و غیر اسلامی و غیر شیعی و بلکه غیر دینی است و بلکه ضدّ دینی است و ضدّ حسینی است که عروسی خدا در کربلا را لباس عزا پوشانیده ایم. این همان نگرش حاکم بر مسیحیت دربارۀ مسیح است که اصرار می ورزد تا مسیح را حتماً مصلوب سازد

بیهوده نیست که بخش عمدۀ مراسم عزای حسینی به تقلید از عزای مسیحی پدید آمده و هنوز هم بسیاری از علم و کتل ها دارای نقش صلیب هستند که با پارچه مخفی می شوند. این یک نفاق و مکر بنی اسرائیلی است که بر کلّ جهان مسیحی و اسلامی سایه افکنده است. تا زمانی که نتوانسته ایم بواسطۀ معرفت، خلافت را از امامت پاک کنیم، اسلام و تشیع در سایۀ بنی اسرائیل است و ایمان نیز و دنیای ما نیز

www.khanjany.com

لذا تنها اتصال روحانيون حوزه ای ما با مردم فقط و فقط از طريق روضه های امام حسين است که با زبان و احساس فارسی است و اگر همين هم نمی بود هرگز حوزه های دينی ما نمی توانست بقا و استمرار يابد. در واقع حوزه های ما فقط زنده به نور کربلای حسينی هستند يعنی نزول حسينی در ايران

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۷۲

www.khanjany.com

از کعبه تا کربلا

نگاه دگرگونه به نهضت حسینی

به لحاظ تاریخی می دانیم که نهضت حسینی که در واقعه کربلا به اوج رسید و ختم شد از کنار خانه کعبه آغاز گشت آنگاه که حسین به ناگاه مراسم حج را نیمه تمام رها کرد و با شمشیر آخته از میان گردشگران خانه کعبه خروج نمود و صدور حکم ارتداد و خروج از دین را برای خودش در دستگاه یزید میسّر نمود زیرا براستی از واقعه حج بعنوان اساس دین ابراهیم خروج کرده بود. این عمل علناً به مثابه یک خود کشی اعتقادی بود و این امکان را داد تا تمام اتهامات دستگاه یزید را برعلیه خودش محقّق سازد و مستند کند. و لذا از چند هزار یاران جان به کف که به همراه حسین برای مراسم حج آمده بودند گروه کوچکی باقی ماند که آن گروه هم بواسطه صدور حکم قاضی برعلیه حسین توانستند خود را مجاب کرده و از حسین روی برگردانند. در یک کلمه در نهضت حسینی مسئله این بود که: آیا خانه خدا در کعبه است یا در کربلا! آیا خدا در خانه گل است و یا در خانه دل حسین. اینجا خط افتراق مکتب امامیه و تشیّع بعنوان یک مذهب است . در واقع شیعه امامیه به معنای واقعی از این واقعه پدید آمد. در حقیقت بنیان گذار تشیّع امامیه و مکتب امامت بعنوان عرصه ختم نبوّت و آستانه الوهیت پروردگار در عالم ارض امام حسین و یارانش هستند. همانطور که در صدر اسلام با تغییر قبله از بیت المقدّس به مکه بسیاری از مسلمانان امتحان شدند و روی گرداندند، با نهضت حسین نیز یک بار دیگر این تغییر قبله برای مؤمنان به مورد امتحان گذاشته شد. می دانیم که در احادیث بسیاری از پیامبر و علی و امام صادق (ع)، ظهور ناجی آخرالزمان به مثابه رجعت حسینی است که حاکمیت جهانی می یابد. ناجی آخرالزمان با آن عظمت و اهمیتی که در همه مذاهب حقّۀ تاریخ پیش گویی شده است حتی پیامبری به عظمت موسی، عیسی و محمد (ص) و یا امامی همچون امامان صدر اسلام نیست. ناجی آخرالزمان مظهر الوهیت پروردگار از وجود انسان است و لذا آستانه قیامت کبری می باشد. قبله مسلمانان امامیه کربلاست و کلّ آن دعوا بر سر این مسئله بود که آیا خدا در کجا مأوی دارد: در خانه کعبه یا خانه وجود حسین. در مذهب امامیه وجود امام همان بیت الله الحرام است و قبله این مذهب همواره در طول تاریخ وجود امام زمان است. امام حسین نخستین برپا کننده آشکار قیامت است. واقعه کربلا قیامت صغرای مسلمانان شیعه است. و به همین دلیل امام حسین را ثارالله نامیده اند. و آنچه که از اسلام ناب محمدی تا به امروز بر روی زمین باقی است از آن واقعه است. اگر علی (ع) قرآن های کاغذی معاویه را از سر نیزه ها پایین آورد و بعبارتی سوزاند امام حسین این واقعه را درباره مراسم حج به کمال رساند و حقّ امامت را به تمام و کمال آشکار کرد. واقعه عاشورا چیزی جز معرفی حقِّ امامت نبود یعنی همان حقی که یک بار دیگر در ظهور ناجی آخرالزمان در کلِّ جهان رخ خواهد نمود و کلّ بشریت بدان واسطه امتحان و تعیین تکلیف خواهد شد.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۸۱

www.khanjany.com

(مظلومیّت تاریخی حسین (ع) (خلیفه ناکام

مظلومیّت حسین (ع) در دوران حیاتش نیز دوگانه بود. یکی آن بود که امویان کردند ولی بدتر از آن خیانت شیعیانش در کوفه بود. ولی مظلومیّت سوّم حسین در تاریخ تشیّع نهفته است و آن تحریف او و هویت و جهاد و رسالت و امامت اوست که استمرار تاریخی همان جریان کوفه است. خود او نیز پیشگویی کرده بود که نخستین گروهی که برای من عزا برپا می کنند کوفیانند. زیرا بازماندگان سفینه کربلا به رهبری زینب هرگز بر حسین سوگواری نکردند بلکه زینب در محفل یزید در شام گفت: « سپاس خدای را که نعماتش را بر ما به کمال رسانید که در این واقعه جز جمال (سیمای حق – زیبائی) ندیدیم.‌» و امّا اهل کوفه و فرزندان تاریخی آنان در این واقعه جز بدبختی و نکبت و زشتی ندیدند و به همین دلیل عزا برپا ساختند چرا که حسین را موفق به کسب خلافت ندیدند. این همان نگرشی بود که ابن ملجم را از یک مرید تبدیل به قاتل نمود و شمر را نیز. ایندو از شیعیان دو آتشه بودند. اگر تشیع تبدیل به مکتب « حسینیزم » شده و حسین را از کالبد امامت جدا کرده و مابقی امامان را به بوته نسیان و تعارف سپرده حاصل یک جهل عظیم است که امامت را خلافت سیاسی می داند. همین نگرش درباره امام زمان (ع) وجود دارد. اگر بدبختی های ما موجب یاد کربلا می شود این یک نگرش بغایت کافرانه و غیر اسلامی و غیر شیعی و بلکه غیر دینی است و بلکه ضدّ دینی است و ضدّ حسینی است که عروسی خدا در کربلا را لباس عزا پوشانیده ایم. این همان نگرش حاکم بر مسیحیت درباره مسیح است که اصرار می ورزد تا مسیح را حتماً مصلوب سازد. بیهوده نیست که بخش عمده مراسم عزای حسینی به تقلید از عزای مسیحی پدید آمده و هنوز هم بسیاری از علم و کتل ها دارای نقش صلیب هستند که با پارچه مخفی می شوند. این یک نفاق و مکر بنی اسرائیلی است که بر کلّ جهان مسیحی و اسلامی سایه افکنده است. تا زمانی که نتوانسته ایم بواسطه معرفت، خلافت را از امامت پاک کنیم اسلام و تشیع در سایه بنی اسرائیل است و ایمان نیز و دنیای ما نیز

www.khanjany.com

امروزه آدمی یا حسینی است یا زینبی. و در غیر این دو حالت بدون شک یزیدی است. این بدان معناست که آدمی مخصوصاً یک مسلمان یا باید در قلمرو امامت باشد و مردم را به نور هدایت آشنا کند و مرز حق و باطل در هر امری را آشکار سازد و در صورت طلب مردم برای احیای حقشان آنان را یاری دهد و یا باید حامی امامت باشد و به او در جهت دینش یاری دهد و حقانیّت امر او را اشاعه دهد. در غیر این دو حالت بدون شک یزیدی است یعنی اهل طاغوت و ستم و فساد است و در سیطرە استکبار زندگی می کند و با امام در جنگ می باشد و زینبیان زمانه را به بند می کشد و در تحقیر و تهمت به آنان قرار دارد تا حسین (ع) معرفی را نکنند. در واقع در فرهنگ شیعه جمال امر به معروف همان امام زمانه است که زینبیان مردمان را امر به اطاعت از امام می کنند و نهی از اطاعت از غیر او. زیرا امام به مثابه قرآن ناطق و زنده می باشد. امام جمالِ « معروف » است و طاغوت هم جمالِ « منکر » است و زینبیان سپاه این امر و نهی.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص۱۹۲

www.khanjany.com

اگرعلی (ع) قرآن های کاغذی معاویه را از سر نیازه ها پایین آورد و بعبارتی سوزاند امام حسین این واقعه را درباره مراسم حج به کمال رساند و حقّ امامت را به تمام و کمال آشکار کرد. واقعه عاشورا چیزی جز معرفی حقِّ امامت نبود یعنی همان حقی که یک بار دیگر در ظهور ناجی آخرالزمان در کلِّ جهان رخ خواهد نمود و کلّ بشریت بدان واسطه امتحان و تعیین تکلیف خواهد شد.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۸۲

www.khanjany.com

و اما برخی ادعا دارند که برای امام حسین و شهدای کربلا گریه و نوحه می کنند و نه بحال خودشان. بهر حال توجیه اعتقادی این جماعت نمی تواند چندان زیبا و خداپسندانه باشد زیرا آدمی بحال اسوه و ناجی خود گریه نمی کند بلکه این اوست که بحال ما گریه می کند. آیا این تحقیر مقدّسات و مقام امامت نیست که بحال آنان بگرئیم؟ ولی این درست است که به یاد عظمت و غیرت و شهامت و حق پرستی آنان و بحال کفر و دنیاپرستی خود گریه کنیم.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۹۸

www.khanjany.com

شیعه کیست؟ خودشناسی شیعی 

چرا از میان دوازده امام فقط حسین (ع) و تا حدودی علی ع) را به امامت قبول داریم و به مناسبت ها یادشان می کنیم و آنهمه شور و غوغا به پا می کنیم؟ ما بقی امامان گوئی تعارفی بیش نیستند و یک رودرواسی اعتقادی. این دو امام گوئی برای حکومت و ریاست دنیا جنگیده اند و اینست راز جاذبه شان در نزد ما شیعیان خالص. وجود امام زمان و ارزش ظهور جهانی او هم از همین بابت است که حکومت جهانی بر پا می کند و مسلماً ما هم به وزارت و ریاستی می رسیم. وگرنه این امام هم از هر امامت و خاصیتی در نزد ما تهی می بود و بی خاصیت تر از سائر امامان بی حکومت!! پس در واقع ما از امامت امامان بیگانه ایم و امامت را جز در خلافت و حکومت نمی یابیم و اینست مسئله! این مذهب شیوخ شورای سقیفه است مذهب عبدالرحمن عوف و باند او که پس از واقعه غدیرخم قصد ترور پیامبر را نمودند. و امام زمان هم تا وقتی که در نظر ما کسی است که قرار است بیاید و برای ما حکومت جهانی تشکیل دهد و ما را خوشبخت سازد در واقع امام ما نیست و از امامت او بی بهره ایم و بدون شک با ظهورش هم جز قهرش بما نمیرسد و احتمالًا طبق روایات اولین گروهی که بدست ایشان هلاک می شویم که البته حقِّ ماست. ظهور جهانی امام زمان ظهور قهّارانه اوست. رحمت و هدایت امامت او در عرصه قبل از ظهور جهانی او به مؤمنان واقعی میرسد که به امامت او عشق دارند و نه حکومت او. نگاه حکومتی به امام نگاه شیعی نیست بلکه نگاه اهل تسنن است که حاکمان هر دوران را امامان و خلفای پیامبر می خوانند. که البته همه اهل سنت هم اینگونه نیستند و بقول دکتر شریعتی: سنّی ها از من شیعه ترند زیرا نگاه حکومتی به ائمه اطهار ندارند

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۰۶

 آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفهدین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس

آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی  فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق،ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان، 

 پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی