نظافت و نزاکت، محبّت، صدق، توبه، تقوی، ایثار، حیا

   فلسفهٔ اعتیاد

                         صوتی      تصویری                      

____________________________________




*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۵۹۵- عشق حقیقی سراسر عدالت است و ایثار حقیقی پرسودترین تجارت است و لذا اهل عشق و ایثار حقیقی کمترین احساس منتی بر کسی ندارند که منت هم می کشند.

*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۱۲۴- و بدان که اطاعت از امام همان پیروی دقیق و کامل و خالصانه از حکمت ها و معارف امام در همه امور زندگی و در همه مسانل مادی و معنوی است

و تقوانی جز این ممکن نیست که به معنای پرهیز کامل از خودخواهی و خودپرستی است و اینست که تقوا عصاره شرعیت است که در آخرالزمان جز از طریق اطاعت عاشقانه از امام حن ممکن نیست یعنی کسی که کافیست فقط یک درجه در ایمان و تقوا و معرفت از تو برتر باشد. زیرا طبق کلام خدا مؤمنان حقیقی اولیای یکدیگرند و این اساس ولایت و امامت شیعی می باشد که به امام مطلق می رس

*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۱۱۵۰- احساس تنهائی در آدمی به معنای فراخوان يك سروش غيبی از اعماق جان است که: کجائی! و در پاسخگوئی به این ندا هر چيزی می تواند وسیله ای باشد اعم از ذکر و نماز و هنر و قلم و هر كاری دیگر! و اين پاسخگوئی از هر نوع و بهر وسیله ای که باشد عبادت است. پس گریز از تنهائی عین کفران نعمت است

۱۵۱- «اگر دو برابر کل دنیا را داشته باشید و خرج کنید نمی توانید دلی بدست آورید ولی خداوند بر مؤمنان منت نهاد و دلهایشان را بهم مربوط ساخت تا هدایت شوند.» قرآن- و اين سر محبت و ولایت حق است در قلوب مو‌منان که از دل اولیایش دریافت می شود. اینست آن كيميائی که بشر مدرن در عطش آن می سوزد و حاضر است کل جهانش را برای بدست آوردن دلی هزینه کند و می کند و دلی نمی یابد. و این غایت اسلام و اساس تشیع است يعنی دوستی دو تا مؤمن برای خدا. و اين همان ولایت و امامت است که دین آخرالزمان اس

۱۱۵۲- هر که فردی خارج از نژادش را برای ایمان و معرفت و خدا دوست بدارد اینست هدایت و ولایت و امامت. و اینست مغز دین خدا. و جز این نیست

۱۱۵۳- تقوای شکم٬ امساك و کم خوری است. تقوای شهوت جنسی، عفت و عصمت است. تقوای حواس، قناعت است. تقوای اندیشه٬ سؤال کردن و تحقیق مستمر است و مکتب اصالت «نمی دانم». تقوای دل، گذشتن از محبوب است برای حق. تقوای علم و هنر هم تعلیم رایگان است. تقوای هدایت، رسالت اجتماعی است. و تقوای وجود، گذشتن از وجود است برای صاحب وجود. و اين آداب عشق است که همان آداب وجوديابی است

*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۱۱۰۳- وظیفه شناسی يعنی اينکه در کجا و كی و در رابطه با چه كسی چکار كنی پس اين مستلزم مکان شناسی و زمان شناسی و مردم شناسی و خودشناسی و حق شناسی است و عرفان در نهایت هدفی جز اين ندارد و عرفان عملی عين وظیفه شناسی بر اساس یقین حاصل از معرفت است. پس آنچه که ماهیت و نتیجه عمل واحدی را در انسانهای گوناگون رقم مي زند میزان یقین عرفانی موجود در آن عمل است و اين همان وظیفه شناسی عرفانی است یا عرفان عملی و عرفان بی عمل فقط در خدمت توجیهات ابليسی زندگانی کافرانه و فاسقانه است


*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

 

۳۸۰- اگر پس از عمری احساس ایثار جز خیانت نیافتی تعجب مکن که حق توست. زیرا تو با این احساس طرف مقابل را له کرده و بنده خود می خواسته ای

۳۸۱- و اما در امر ارشاد و ابلاغ حق نیز احساس ایثار دیگری در کارست که ابلیس بغایت معنوی دیگریست که در اطراف مردان خدا پرسه می زند. «ای رسول بگو من از بابت رسالت خود هیچ مزد و منتی بر شما ندارم و اجرم با خداست» قرآن- یعنی هیچ احساس ایثاری درباره مردم نداشته باش زیرا تو با خدا معامله کرده ای


*************


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی


۲۴۹ - خداوند هر چیزی را به صورت زوج و ضدین آفرید و عدالت یعنی تعادل و تعامل و احاطه رحمانی بین این زوجین متضاد: بین زمین وآسمان٬ خیر و شر٬ کفر و ایمان٬ مرد و زن٬ ماده و معنا٬ مرگ و زندگی و دنیا و آخرت و بود و نبود. و این عدالت جز بواسطه بیناتی که حاصل نزول امر خدا بین اين زوجین متضاد است ممکن نمی آید و محل نزول عرفانی این امر جز دل عارفان و اولیای الهی نیست که مظاهر عدل الهی و عشق رحمانی هستند در دوره غیبت. که در عصر ظهور جهانی به عدل و عشق قهار به جبر رخ می نماید


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب دائرة المعارف عرفانی  جلد سوم اثر استاد علی اکبر خانجانی


آنکه ایمان ندار...د 

آرامش ندارد

 ادب  ندارد   

عزّت نفس ندارد

اتکاء به نفس ندارد

وفا ندارد 

جدیّت ندارد 

محبّت ندارد 

دوست ندارد 

اعتماد ندارد 

عقل ندارد 

نظافت ندارد 

باوری ندارد    

هوش ندارد 

سیری ندارد 

اختیار ندارد 

حیاء ندارد 

صداقت ندارد 

زیرا همه صفات نیک آدمی حاصل بی نیازی اوست و ایمان عرصه بی نیازی است 

www.khanjany.com

از کتاب جانشین خدا(Instead of God)

!ای فرزند آدم و حوا 

گناه دروغگوئی آنست که تو را پریشان می کند

گناه شرابخواری آن است که تو را پشیمان می کند

گناه زنا آنست که تو را منفور خود می سازد

گناه تجسس آن است که تو را بدگمان می کند

گناه حسد آن است که تو را رنجور می سازد

گناه افتراء آن است که تو را رسوا و مطرود می سازد 

گناه رشوه آن است که تو را از حقت بازمیدارد

گناه ربا آن است که تو را به تشویش می اندازد

گناه عداوت آن است که دلت را می میراند و از محبت محروم می نماید

گناه چاپلوسی آن است که تو را در نظر خویشتن خوار می کند

گناه خود – فروشی آن است که به اسارت می افتی

گناه مکر آن است که عقلت را تباه می کند.

گناه ترس آن است که دینت را از بین می برد

گناه بی دینی آن است که تو را پوچ می سازد

گناه تکبر آن است که تو را از رشد باز میدارد

گناهِ گناه آن است که تو را از نجات و رستگاری مأیوس می کند

و گناه خود – پرستی آن است که تو را از خود – شناسی محروم می کند

www.khanjany.com

دائرة المعارف عرفانی جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی 

برای آدمی تنها چیزی که احساس حیات و حسِّ هستی پدید می آورد محبوبیّت است.  همه کسانی که روی به خودکشی ها و مخدرات می کنند این حس را از دست داده و دیگر در دل کسی محبوب نیستند. آنچه که هویّت فردی نامیده می شود برخاسته از محبوبیّت است. کسی که لااقل محبوب یک نفر نیست چیزی نیست و بودن را در خود در نمی یابد و احساس نابودی وهیچی می کند. این وضعیت در زنان بصورت هرزه گیها و در مردان بصورت بزهکاریها خودنمائی می کند. بنابراین هر آنچه که تحت عنوان بی هویتی و تبهکاری و مفاسد اخلاقی و هرج و مرج در جامعه ای خودنمائی می کند حاصل فقدان محبت است. « من هستم چون محبوب هستم  : این تنها تعریف از هستی انسان و لایق انسان است که حقیقت هستی انسانی را بیان می کند. آنکه محبوب دلی نیست اصلاً نیست و برای جلب محبوبیت لااقل در نزد یک نفر دست بهر کاری می زند حتّی روسپی گری و یا جنایت. آنکه محبوب است هست و آنکه هست نیازی به اثبات خویشتن ندارد. زیرا همه تلاشهای مذبوحانۀ بشری در جهت اثبات هستی خویش است. همه دروغها، فریب ها، جنونها، جنایت ها، اعتیادها و مفاسد اخلاقی و اقتصادی و سیاسی معلول فقدان محبت است. همه ما نیازمند کسی هستیم که ما را برای خودمان دوست بدارد در هر وضعیتی. کسی هم هست که از ارادۀ به محبوبیت بی نیاز باشد و خود مظهر دوست داشتن و عشق ورزیدن به دیگران باشد؟ حتی خداوند هم مخلوقاتش را آفریده تا او را دوست بدارند و بپرستند و در غیر اینصورت عذابشان می کند. آنکه ما را برای خودمان دوست بدارد و توقّع محبت هم نداشته باشد امام است  

www.khanjany.com

چرا زنا بد است؟ 

مقاله ۲۸ خودشناسی شرعی کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی 

اعمالی که گناه محسوب می شوند فقط به این دلیل نیست که دارای عذاب بعد از مرگ هستند بلکه خود نفس چنین اعمالی در حین انجام حامل عذاب است و این نوع اعمال معلول افکار و امیال ناحق هستند و عذاب باطن زشت می باشند و این زشتی را آشکار می کنند. زنا به رابطۀ جنسی ای گفته می شود که در آن هیچ عهد و وفا و الفتی نباشد بنابراین چه بسا رابطه زناشوئی که بر زنا باشد. چرا رابطۀ زنائی ایجاد عذاب می کند؟ مثل غذائی که آدمی هر چه که می خورد گرسنه تر و قحطی زده تر می شود و این شامل رزق حرام است. ولی رابطۀ حرام بین یک زن و مرد بسیار عذاب آورتر است زیرا نیاز جنسی یک نیاز کاملاً عاطفی و قلبی و روحی است و تلاشی برای رهائی از انزوا و حبس روح در تن است. مثل یک زندانیِ سلولِ انفرادی که هر چه که دیوار زندانش را می کَند تا خراب کند و آزاد گردد دیوار زندان ضخیم تر می شود و جداره های زندان به بدن زندانی نزدیکتر می شوند. عذاب زنا از این هم هولناکتر است. رابطه جنسی، مبادله و اتحاد دو روح است درحالیکه برای لحظه ای روح از تن فرا می رود. حال اگر چنین واقعه ای رخ ندهد در واقع روح مستمراً در اصطکاک تن قرار می گیرد و فرسوده و دیوانه می شود. اینست که آدمهای هرزه و   زنا کار بسوی تشنّج و جنون می روند و مستمراً هم هرزه تر و شهوتباره تر می شوند و ناکامتر و قحطی زده تر و زندانی تر. و این در حالی است که مستمراً به یکدیگر مبتلاتر و نیازمندتر و نومیدتر می شوند و لذا این رابطه بسوی نفرت تا سرحدّ انتقام می رود. درحالیکه در رابطۀ حلال، روح به سمت رهائی و بی نیازی میرود. زنا، بزرگترین عذاب روح است

www.khanjany.com

از کتاب قیامت نامه اثر استاد علی اکبر خانجانی 

607- پس بدان آن محبتی را که تو از کسی دریافت می کنی فقط رزق خود توست و ھیچ کس از این رزق تو سهمی ندارد، پس نمی تواند آن را به سرقت برد پس بدان که محب تو نمی تواند محبتی را که به تو دارد با کس دیگری تقسیم کند و یا به دیگری ببخشد، ھمانطور که محبت دیگری را نمی تواند به تو بدھد. و این قاعده مخصوص رزق آحاد بشری است که رزق ھیچ کسی از گلوی دیگری پایین نمی رود و کسی قادر به دزدیدنش نیست. آنچه که دزدیدنی است مال دزدی است یعنی مال حرامی است

www.khanjany.com

کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی 

در حدیثی از رسول اکرم (ص) می خوانیم که « شکر کردن خالق چیزی جز تشکر کردن از مخلوق نیست».  و نیز در قرآن کریم می خوانیم که « شکر نمی کنید خدا را الّا اینکه خودتان را شکر می کنید ». تشکر از خدای ذهنی عین ممنون بودن از هوای نفس خویش است چرا که پرستش خدای ظن (ذهن) همان نفس پرستی و شرک و ظلم است و لذا شکر حقیقی خدا و ایمان حقیقی جز در رابطه مریدانه با امام ممکن نیست زیرا امام تو را خلاف نفس تو امر و هدایت می کند و اگر او را اطاعت و شکر نمودی در واقع خدا را شکر کرده ای. همانطور که علی (ع) می فرماید: « همواره بر خلاف میل خود عمل کردم و به خدا رسیدم ». پس شکر حقیقی فقط در تشکر از دیگران معنا دارد مخصوصاً کسانی که بما خدمت و محبّتی نموده اند و این شکر دربارۀ خدمت و محبّت خالصانه دو صد چندان واجب تر می آید زیرا محبّت خالصانه همان امر هدایت و سعادت ابدی است. لذا کسی که از مردمان ممنون نیست و شکر والدین و مربیان خود نمی کند اگر هم شبانه روز خدا را شکر نماید فقط شیطان نفس خود را پروار کرده است. و شکر خدا در معنای کامل و خالصانه اش همانا تشکر از کسی است که تو را بر خلاف اراده ات امر و هدایت می کند یعنی شکر از کسی که با محبّت تو را امر به معروف و نهی از منکر می نماید. اینست شکر خدا. بقول مولو:ی 

« خواجه پندارد اطاعت می کند   بی خبر از معصیت جان می کند »

www.khanjany.com

مقاله ۲۶ خودشناسی دینی کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی 

وقتی می خواهیم دروغی بگوییم دچار اضطراب و پریشانی می شویم و پس از دروغ گفتن هم تا دم مرگ نگران رسوا شدنِ آن هستیم و آنگاه هم که رسوا شد اعتماد را نابود کرده و در ورطۀ بدبینی سقوط می کنیم و همه تلاشهای ما در نزد دیگران مهمل و مضحک و بی ارزش می شود. پس دروغگویی واقعاً بد و امّ الفساد است زیرا عقل تجربی ما این امر را تصدیق می کند. وقتی کسی را فریب داده و زنا می کنیم به طرزی جادویی به او مبتلا شده و به دامش می افتیم و مجبوریم که خود را عاشق جلوه دهیم و در این دروغ بزرگ نیز مجبور به ریاکاری می شویم که یا مجبوریم با او ازدواج کنیم که رابطه ای بر بدبینی و تهمت است و جهنّمی برپا می کند که در آن می سوزیم و یا اگر فرار کنیم یاد و ابتلای این رابطۀ نا مشروع تا دم مرگ ما را دو شقّه می کند و آب خوش از گلوی ما پایین نمی رود و دل ما هرگز نمی تواند کسی را دوست بدارد و وفا کند. آیا چنین نیست؟ پس براستی که زنا، کاری احمقانه و عذاب آور و ناحق است. این دو تا از کبیره های گناه می باشد که از محرّمات همه مذاهب حقّه است که برخاسته از فطرت بشر می باشد و ریشه در عقل و وجدان دارد که بطور اتوماتیک عمل می کند. مابقی امور هم به همین ترتیب است . پس اگر فقط طالب آسایش و سعادت و آرامش و عزّت در همین دنیا هم باشیم و حیات پس از مرگ و قیامت را هم درک و تصدیق نکنیم باز هم کفایت می کند که اهل دین باشیم. پس دینداری، حکم عقل است و عقل هم وحی بدن است. این از خاصیّت دنیوی دین. و امّا اگر طالب حیات ابدی باشیم که این هم یک نیاز و عطش ذاتی بشر است بهتر است که دین و معارف آن را هم باور کنیم تا هراس مرگ و نابودی از وجود ما برود تا در همین دنیا با عزّت و آرامش بیشتری زیست کنیم. به عنوان یک مصلحت دنیوی هیچ مصلحتی بهتر و آسانتر از دین نیست. پس باور به آخرت و خدا و قیامت هم یک باور کاملاً عقلانی و طبیعی است و براستی که آدمی از راه عقل به دین وارد می شود به شرط این که عقل خود را تخطئه نکنیم و با آن صادق باشیم. پس هر آدم صادقی نمی تواند دین را طرد کند و لذا صدق نیز از اساس دین است. آنکه عاقل و صادق باشد خود به خود اهل دین می شود. کفر محصول حماقت بشر است

www.khanjany.com

چگونه دلی توّاب می شود؟ دائره المعارف جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی 

انصراف و توبه و تحوّل از یک راه و روش که تمام زندگیمان را بر آن اساس بوده ایم مهمترین واقعۀ کلّ زندگی ماست. این توبه یا به جبر است یا توفیق اجباری و یا به عشق و اختیاری که از معرفت است. این توبه در صورتی بنیادی و سرنوشت ساز است و به عاقبتی برحق می رسد که هم معرفتی و ذهنی باشد و هم قلبی و با عشق و رغبت عاطفی. توبۀ ذهنی مستلزم تعقّل و صدق و واقع نگری می باشد ولی توبۀ قلبی مستلزم وجود یک امام است که از فرد توّاب دل می برد. ذهن آدمی برای کندن از جهانِ جهل و کفر و فریب و حرکت در مسیر ایمان و سیر الی الله بخودی خود کفایت نمی کند. ذهن برای دل کندن از دنیا پرستی لازم و کافیست ولی برای حرکت در راه حق بایستی قدرت قلبی که جوهرۀ زندگی است در میان آید. به همین دلیل است که آدمی به لحاظ ذهنی به تجربه می داند که دنیا پرستی و بازیگری و دروغ و ریا و ستمگری و ستم بری و چاپلوسی و فسق بد است و عاقبتی ندارد ولی قدرت عملی یک زندگی صادقانه و پاک و با عزّت را ندارد. ارادۀ عملی انسان از دل بر می خیزد و نه ذهن. ذهن فقط مدبّر و کارگزار است رونده ، دل است و لذا تکامل بشری هم تماماً قلبی است و حرکت جوهری همان سیر تکامل و تحوّل دل است. و اینست که به وجود امامی زنده که دلت را بسوی حق بکشاند و زنده بحق کند و قدرت حرکت بسوی حق بخشد، ضروری است. امر هدایت بدون امام زنده و بدون ولایت و محبت او ممکن نیست. بی امام، بی نور  است، بی جان است، بزدل و هراسان است. و آنچه که یک توّاب باید انجام دهد دل کندن از همه و دل سپردن به امام است زیرا ماجرای هدایت ماجرای دل است 

www.khanjany.com 

کندوکاوی در اصول جلد ۲

آدمی اگر بخواھد صادق باشد و احساس و اندیشه و گفتار و کردارش امری واحد باشد در ھیچ عمل اجتماعی نمی تواند مشارکت کند اگر ھم بکند ھنوز شروع نکرده به پایانش می رسد و لذا انزوائی مستمر وفزاینده را پیش روی دارد تا سر حد غار نشینی

دربارۀ نیّت و باطن( از سخنان علی (ع) ) مقاله ۱۹ از کتاب دائره المعارف عرفانی جلد سوم  خودشناسی جاوید اثر استاد علی اکبر خانجانی 

هیچ چیزی در دل نیست الا اینکه بر رخسار آشکار است 

هر گاه در نتیجۀ عملی عیبی دیدی به نیّت اوّلیه آن عمل رجوع کن

عملی که به نیّت رضای خدا نباشد  به ناکامی می رسد 

باطن خود را لطیف کنید تا خداوند دنیای شما را زیبا کند 

اعمال شما اجر نیّات شما هستند

خداوند نظر به قلوب شما دارد نه به ظواهر اعمالتان

ریا، صورت را زشت می کند

اگر در کار جهان و جهانیان عیبی دیدید از غفلت شماست پس توبه کنید 

www.khanjany.com 

یکی از علائم جامعه اسلامی ، سلامت است و فقدان سلامتی در جامعه ما نشانه فقدان فرھنگ اسلامی است. در کشور ما تقریباً ھمه بیمارند و حتی نسل جوان ما به مراتب از نسل پیر رنجورتراست. نسل جوان ما دچار یک بیماری و اختلال روانی آشکاری است که به صورت بی ھویتی و خود – مسخره گی و ابتذال بارز شده است. بهداشت و سلامت روانی که اساس سلامت جسمانی و سلامت اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی و سیاسی است در جامعه ما شدیداً دچار ھلاکت و سقوط عمومی است. ما امروزه یک جامعه روانی داریم. آمار تصادفات جاده ای و خیابانی یکی از واضح ترین نشانه ھای این بیماری روانی است و این به دلیل نفاق اعتقادی مااست که در تبلیغات خود مؤمن ترین ملت جهانیم و در عمل و اندیشه کافرترین و دنیاپرست ترین و تکنولوژی پرست ترین جامعه ھستیم

www.khanjany.com

دروغ(ریا) از کتاب پدیده شناسی  گناه اثر استاد علی اکبر خانجانی قسمت اول

:دروغگوئی به این دلایل زیر بد است یعنی گناه است

١- دروغگوئی دیر یا زود رسوا می شود و فرد دروغگو در میان مردم منفور و غیرقابل اعتماد می شود و ھمین امر موجب انزوا و کینه شده و این امر نیز منشأ بسیاری از خطاھا و گناھان دیگر می شود و نیز دچار افسردگی و امراض عصبی می گردد

٢- فرد دروغگو در بلند مدت دروغ خودش را ھم باور می کند و حافظه اش مختل می شود و خود به دروغی که گفته مبتلا شده و بواسطۀ فراموشی زندگیش پریشان می گردد

٣- کسی که به دروغگوئی عادت کرد اراده و قضاوت و تشخیص او در ھمۀ امور زندگی فردی مختل می شود مثلاً بدانجا می رسد که حتی سیری یا گرسنگی خود را تشخیص نمی دھد و ھمین امر موجب ناراحتی دستگاه گوارش و سائر اعضای داخلی بدن می شود. یعنی اعضا و حواس بدنش به صاحبش دروغ می گوید

۴- دروغگوئی بطور تصاعدی رشد می کند زیرا ھر دروغی که گفته می شود فرد بایستی برای رسوا نشدن آن متوسل به دروغهای دیگری شود و لذا تمام زندگی او غرق دروغ می شود و ذھن او دیوانه و پریشان می گردد و براستی دست چپ و راست خود را ھم تشخیص نمی دھد و باورش نسبت بخودش از بین می رود و این بدترین نوع عذاب است

۵- پس ھر که به دیگران دروغ بگوید نهایتاً بخودش دروغ گفته است و خودش گمراه شده و فریب خود را می خورد

۶- آدم دروغگو ھمواره نگران است که مبادا دروغش رسوا شود لذا بتدریج دچار بیماری اضطراب و دلواپسی و وسواس می شود و برای رفع این عذاب محتاج داروھای اعصاب و مواد مخدر می شود. و لذا به تحقیق معلوم شده است که یکی از بزرگترین ویژه گیهای معتادان دروغگوئی حرفه ای و پیاپی است. یعنی اعتیاد یکی از عواقب دروغگوئی است

٧- انسان به ھنگام دروغگوئی تلاش می کند تا وجدان و شعور و ذھن و جریان اندیشۀ خود را نیز مختل سازد و لذا عملکرد منطقی ذھن را بتدریج دچار اختلال می سازد و این امر شعورش را تباه می کند

٨- ھر دروغ واحدی به تنهائی مولّد زنجیرۀ بی انتهائی از دروغ می شود زیرا برای رسوا نشدن آن دروغ اولیه فرد دروغگو مجبور می شود لااقل یک دروغ دیگر ھم بگوید تا آنرا مخفی دارد یا توجیه کند . و متعاقب این دروغ جدید نیز دروغ دیگری لازم است و الی آخر . پس برای تبدیل به یک دروغگوی حرفه ای شدن و در دروغ ھای خود غرق شدن کافی است که آدم در عمرش فقط یک دروغ بگوید

٩- پس برای نجات از گم شدن در دروغ خود بایستی نخستین دروغ را در زندگی یافت و اعتراف نمود و خود را نجات داد

١٠- آمارھا نشان می دھد که اکثر قریب به اتفاق طلاقها به دلیل دروغگوئی بوده است و اکثراً ھم از جانب زنها

١١- در بطن ھر دروغی یک ستم دیگری ھم نهفته است زیرا آدمی دروغ را به قصد دروغ نمی گوید و خود دروغگوئی ھدف نیست بلکه دروغگوئی به منظور گمراه سازی و فریب دیگران است جهت یک ستم و پلیدی دیگری که بدتر از دروغ است. دروغ زمینۀ ھمۀ گناھان و ستم ھاست و لذا گفته شده است که دروغ ام الفساد است و بلکه مادر ھمۀ گناھان است. ھیچ گناه و جرم و جنایت و دزدی و خیانتی بدون دروغگوئی ممکن نیست

١٢- دروغ بذری است که ھر دانه اش خرواری از ستم و خطا را موجب می شود. پس بزرگترین گناھان دروغ است. دروغ ریشۀ ھمۀ گناھان است و ھمۀ بدبختی ھا

١٣- ھیچ جرم و جنایت و ستمی را نمی توان بدون دروغگوئی ھای مقدماتی مرتکب شد. پس دروغگوئی سرزمین ستم و فلاکت است

١۴دروغگوئی ابزار و امکانات ھمۀ گناھان و ستم ھا و عذابھاست. دروغگوئی تکنولوژی ستم و تباھی است

١۵ دروغگو نهایتاً بجائی می رسد که دستش به او دروغ می گوید، پاھایش به خلاف اراده اش می رود، چشمش فریبش می دھد، گوشش وارونه می شنود و دیگر امکان راستگوئی ندارد. دھان نمی گشاید جز به دروغ

١۶اولین دروغ، یک دروغ اختیاری است و مابقی دروغهای جبری است

١٧- ھمۀ دروغها مصلحتی ھستند. دروغهای غیرمصلحتی فقط در دیوانه خانه شنیده می شود یعنی از زبان کسانی که در دروغ خود دیوانه شده اند یعنی دروغ خود را باور کرده اند

١٨- دربارۀ اولین دروغی که به کسی گفته می شود مدتها فکر می شود ولی دروغهای بعدی اتوماتیک می آیند

١٩- ھر جرم و گناه و ستمی نوعی از دروغ است. دروغهائی که تبدیل به عرف و عادت و فرھنگ شده اند مثل دزدی، زنا، کلاه برداری، ربا و غیره

٢٠- بسیاری از دروغها تبدیل به مجموعه ای از سازمان رفتاری و رسوم و صفات در بشر شده اند مثل ناز زن، تعظیم و چاپلوسی، عشق بازی، بسیاری از تعارف ھا، عبادات سهوی، مراسم عروسی و عزائی، آرایش، بازیها

٢١- برخی از دروغها در طول تاریخ تبدیل به شغل و حرفه و تخصص شده اند مثل سیاست، دلالی، روسپی گری، پزشکی، رمالی، نصیحت اخلاقی، برخی روضه خوانی ھا، قضاوت، تبلیغات

٢٢- برخی از دروغها در طول تاریخ بشر علوم و فنونی را پدید آورده اند مثل نقطه ( . ) که موجودی دروغین و خلاف واقع است و اساس علم ھندسه و ریاضی و صدھا علم دیگر است

٢٣- برخی از دروغها راست از آب درمی آیند مثل عشق

٢۴ برخی از راست ھا دروغ از آب درمی آیند مثل عشق

٢۵ برخی از دروغها را ھمه می شناسند و با اینحال دوستش دارند و از آن پیروی می کنند مثل دموکراسی

٢۶خداوند در کتابش ھمواره اکثر مردم را دروغگو خوانده است

٢٧- خداوند در کتابش فقط بر سر دروغگویان فریاد کشیده است که وای بر شما! مخصوصاً آنهائی که بر سر نماز دروغ می گویند یعنی به خود خدا مستقیماً دروغ می گویند

٢٨- عذاب آورترین و مادام العمرترین دروغها ادعای عشق است

٢٩- دروغگوئی منفورترین و رایج ترین گناھان است 

٣٠- اگر ھیچکس دروغ نگوید ھیچ گناه و جرم و جنایتی در جهان نمی تواند رخ دھد و جهان بهشت می شود

٣١- انسان با ھر دروغی که می گوید تغییر ماھیت می دھد تا آنگاه که بکلی از بشریت تهی شده و تبدیل به یک جن یا شیطان و دیو می شود 

٣٢- دروغگوترین پدیدۀ عصر ما علوم و فنون ھستند که مستمراً ادعاھایشان باطل می شود و باز ھم دروغ می گویند و ھمه باور می کنند و باز باطل می شود بخصوص علم طب 

٣٣- بیشترین دروغها در قلمرو مذھب گفته شده و می شود زیرا سخن از جهان نادیدنی و نافهمیدنی است 

٣۴ برخی از دروغها تبدیل به باورھای فرھنگی و اعتقادی و مقدس شده است مثل خرافات 

٣۵ بزرگترین دروغها مقدس ترین آنها ھستند مثل سوگند خوردن 

٣۶- بزرگترین دروغگویان قدرتمندترین آدمهایند مثل سیاستمداران و دولتمردان. پس سرنوشت بشری در دست دروغگویان بزرگ است و انسان بواسطۀ دروغهای بزرگتر به قدرتهای دنیوی برتری می رسد

٣٧- اساس دروغ، حیات دنیاست که ھمه آنرا ابدی می پندارند و فانی بودنش را باور ندارند. اگر کسی این دروغ را باور نکند ھرگز دروغ نمی گوید

٣٨- اساس تعلیم و تربیت دروغ است زیرا ھمۀ کودکان با بازی و قصه رشد می کنند که دو تا دروغ رسمی و مصلحتی است

٣٩- دروغگوئی نوعی بازی کردن با دیگران است. ھمانطور که بازی کردن ھم نوعی دروغ است

40-  امروزه دروغ تبدیل به یک ھنر و صنعت عظیم جهانی شده است که تبدیل به تفریح روزمرۀ بشر مدرن شده و سرنوشت جوامع را رقم می زند یعنی سینما که ذاتش بر دروغ و ریا است یعنی نمایش و بازی و قصه. و این ھنر جایگزین مذھب شده است و لذا دروغ را قداست بخشیده است. توقع صدق از انسان سینما زده ناممکن است. برای انسان سینما زده ملاک بازی است و صدق ضد سینماست

41-  بشر مدرن راستگوئی را بکلی فراموش کرده است زیرا از طبیعت خارج شده و به محاق صنعت و ظلمت افتاده است

42- تمدن مدرن بر سه دروغ بزرگ بنا شده است : تکنولوژی، دموکراسی، سینما: بهشت آتشین ( تکنولوژی )، سلطنت مبرا از ھر مسئولیتی ( دموکراسی ) و دروغ مقدس ( سینما 

43- امروزه بلاھت و حماقت و عقب مانده گی ای بزرگتر از صداقت نیست. زیرا ملاک، انسان نیست بلکه تکنولوژی است. و انسان تکنوزده موجودی دیوانه است یعنی کذاب

44- ” روزی فرامی رسد که دروغگویان را خردمند می نامند و صادقان را ابله ” علی (ع

45- تمدن حاکم بر جهان مدرن تمدنی دروغین و دروغگو است که ھمۀ دروغهایش را با چند واژۀ ذاتاً دروغ، راست می نمایاند: آزادی، دموکراسی، علم، تکنولوژی، پیشرفت، رفاه، صلح، عدالت، حقوق بشر، انسانیت، عشق، ھنر، بازار آزاد، برابری زن و مرد ...و 

46- منشأ تشخیص راست و دروغ، عقل و شعور بشر است و بشر مدرن شعورش بواسطۀ تکنولوژی و دموکراسی و سینما غارت شده است. بشر تکنو زده بشری از خود بیگانه شده و از جایگاه صدق وجودش خارج شده و لذا موجودی کاذب است.

47- کلام دروغ عبارت است از کلامی که بیانگر کامل واقعیت مد نظر نباشد و فرد متکلم به عمد و آگاھانه قصد تحریف واقعیت را داشته باشد. بنابراین بقول علی(ع) برای دروغگو بودن ھمین بس که آدمی خود می داند که دروغ می گوید.

48- ولی بشر مدرن دیگر نمی داند که دروغ می گوید و دروغ می شنود. و این مقام کذب نیست بلکه قلمرو ھذیان وجنون مالیخولیاست.

49- اگر میزان صدق، واقعیت بیرونی و محسوس باشد ” خدا ” قدیمی ترین و جهانی ترین دروغ بشر محسوب می شود زیرا وجود خارجی و محسوس ندارد و کسی ھم او را ندیده است. و لذا دروغی بزرگتر از آن سوگند خوردن به خداست در مواقعی که دروغی بزرگتر از حد باور باشد. و لذا بزرگترین دروغها با نام خدا بر زبان می آید که خود قدیمی ترین و رایج ترین دروغھای بشر است. زیرا بشر از او اطاعت نمی کند یعنی باورش ندارد. و مضاف بر این خود خداوند در کتابش می فرماید که کافران یعنی منکران خدا می گویند که خدا در جائی بسیار دور یعنی آسمان است. و باور ھمۀ مردمان جهان چنین است ( تقریباً ). و لذا چیزی بنام مذھب ھم بزرگترین دروغ تاریخی و جھانی بشر است زیرا خدایش را باور ندارد. و لذا بر اساس چنین خدای دروغینی که بشر ادعا می کند تمدنی سراسر دروغ پدید آمده است براساس بزرگترین و قدیم ترین دروغ مصلحتی به نام خدای پشت بام آسمان: تمدنی بر دریائی از دروغهای مصلحتی!

50- از آنجا که رایج ترین و جهانی ترین واقعیت بشری تماماً دروغ می گوید و بر دروغ زیست می کند پس راستی وجود ندارد. و اگر میزان صدق واقعیت است پس صدق، دروغ است چون وجود ندارد و گهگاھی ھم که صادقی رخ می نماید متهم به جنون یا کفر و الحاد می شود و معدوم می شود. ” دروغ به ھمانجائی می رسد که راست ” علی (ع). آری راست و دروغ ھر دو به حضور خدا می رسند در قیامت کبری. منتهی در آن روز کافران می گویند ” ای کاش خاک می بودیم و سپس خود را با صورت در آتش دوزخ سرنگون می کنند ”. دروغ چون به راست برسد خود را تکذیب و نابود می کند

کتاب پدیده شناسی گناه – کتاب شیطان شناسی

www.khanjany.com

فلسفۀ حیاء (خودشناسی اخلاقی) فلسفه تعلیم وتربیت مقاله ۱۶

حیاء حاصل شرم و خجالت و ندامت از ظهور و بروز کردارهای زشت خویشتن و یا دیگران می باشد . حیاء واکنش وجدان در قبال اعمال غیر وجدانی است پس حیاء یک صفت فطری و نشانۀ تشخیص نیک و بد است و نیز نشانۀ احساس مسئولیت نسبت به خویشتن می باشد و دال بر حضور اخلاق فطری در وجود انسان است. این است که علی (ع) ، حیاء را از نشانه های ایمان می خواند و دال بر حضور توبه از اعمال نادرست. در واقع آنکه حیاء ندارد دین و ایمان و شعورش زایل شده است. این است که انسانهای با معرفت و انبیاء و اولیای الهی اسوه های حیاء بشرند. و اما امروزه شاهدیم که در قلمرو فرهنگ و تعلیم و تربیت مدرن، حیاء و شرم نشانه ای از بیماری روانی و عقب ماندگی تلقی می شود و محتاج درمان است که البته یکی از روشهای درمان حیاء همان داروهای روان گردان می باشد. و این بدان معناست  که اصولاً دین و وجدان یک مرض تلقی می شود که باید رفع گردد و آنچه که سلامت محسوب می گردد همانا ابتذال و فاحشگی و بی تقوایی است. این هم نشانه دیگری از واژگون سالاری اخلاق آخرالزمان است. بی حیائی انسان مدرن برخاسته از بی حیائی مدرنیزم است که از بطن تکنولوژی رخ نموده است. در اینجا به تفسیری از سورۀ فلق در قران می رسیم که: « پناه می برم به پروردگار شکافنده از شرّ آفریده هایش و از شرّ ظلمتی که آشکار می شود و از شرّ افسونی که در عقده ها دمیده می شود و از شرّ بد خواهی که  نیّت خود را آشکار می کند. » تکنولوژی شکافنده طبیعت و نفس بشر و برون افکننده خیر و شرّ می باشد و ظلمتها و ظلمهایی که رخ می نماید و افسون و مالیخولیایی که نفس بشر را وسوسه می کند و شرارتش را آشکار می سازد. به همین دلیل بی حیایی مدرن و تکنولوژی پرستی و مد پرستی و جلوه گری امری واحد است که اشدّ افسون و جنون و حسد و شرارت را ظاهر می سازد که جز پناه بردن به خداوند و اشدّ تقوا هیچ راه نجاتی از ابتلای به این شرارت وجود ندارد. این تقوا و مصونیّت مطلقاً به روشهای سنتّی و تقلید کورکورانه ممکن نیست. تقوای آخرالزمانی جز از راه خود شناسی و یاری یک پیر عرفانی امکان ندارد. حیاء به لحاظ لغت از ریشه «حیّ» به معنای زنده و زندگی است و از نشانه های حیات روحانی است و بی حیائی هم نشانه هلاکت روح است که در قلمرو ظلمت حاصل از تکنولوژی حادث می شود و ظلمت زدگان و آتش گرفتگان این وادی را ( بخیلان ) به جان مؤمنان با حیاء می اندازد. و در اینجا اگر مؤمنان دارای یک حمایت قدرتمند روحانی از جانب یک انسان مخلص نباشند تاب خویشتنداری ندارند و تسلیم بی حیائی جهان مدرن می شوند

www.khanjany.com

(بهداشت و درمان)

از کتاب معنای مدینه فاضله اسلامی، اثر استاد علی اکبر خانجانی 

یکی از علائم جامعه اسلامی، سلامت است و فقدان سلامتی در جامعه ما نشانه فقدان فرھنگ اسلامی است. در کشور ما تقریباً ھمه بیمارند و حتی نسل جوان ما به مراتب از نسل پیر رنجورتراست. نسل جوان ما دچار یک بیماری و اختلال روانی آشکاری است که به صورت بی ھویتی و خود – مسخره گی و ابتذال بارز شده است. بهداشت و سلامت روانی که اساس سلامت جسمانی و سلامت اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی و سیاسی است در جامعه ما شدیداً دچار ھلاکت و سقوط عمومی است. ما امروزه یک جامعه روانی داریم. آمار تصادفات جاده ای و خیابانی یکی از واضح ترین نشانه ھای این بیماری روانی است و این به دلیل نفاق اعتقادی مااست که در تبلیغات خود مؤمن ترین ملت جهانیم و در عمل و اندیشه کافرترین و دنیاپرست ترین و تکنولوژی پرست ترین جامعه ھستیم.

www.khanjany.com

حسد: شعله ای از آتش دوزخ (خودشناسی قرآنی) مقاله ۱۴

سرنوشت هر کسی معلول نگاهی است که به دیگران دارد. حسد معلول بدخواهی است. بشریت به تجربه درک کرده که بخل و حسد براستی از جنس یک آتش نامرئی است که روح را بلاوقفه می گدازد و سیاه می کند و لذا یک عذاب عظیم در وادی کفر و گناه می باشد. حسد در یک کلمه یعنی میل به بدبختی دیگران. آنانکه رحمت خدا و نعماتش را قدر نمی دانند و حقوقش را که همان اطاعت از احکام اوست رعایت نمی کنند بناگاه دچار قحطی عاطفه و عزّّت و آرامش می شوند و سپس نسبت به کسانی که این نعمات را دارا هستند به عداوتی جنون آمیز می رسند و در صدد بر می آیند  که این نعمات را در دیگران هم نابود سازند. و این جنگ تن به تن با خداست . کسی که عاشق بدبختی دیگران است طبعاً به آن بدبختی ها دچار می شود. همانطور کسی که عاشق سعادت دیگران است سعادتمند می شود. علی (ع) همه امراض روانی بشر را حاصل حسد می داند. حسد دل را سیاه می کند و وجدان را می میراند و عقل را زائل می کند و لذا صاحبش را به جنون و خود – براندازی می کشاند. و اینست که قرآن می فرماید « کافران نسبت بخودشان بخیل هستند ». در واقع بخل به دیگران منجر به عداوت با خود می شود و عذابی بزرگتر از این نیست. چنین کسانی بتدریج پا به همه امکانات و شرایط باعزّت زندگی خود می زنند و خود را به غایت خفّت و ذلّت می اندازند و نسبت بکلّ مردم به کینه ای حیرت آور می رسند و چشم دیدن هیچکس را که دارای عزّت و آرامش باشد ندارند. آدمی هر چه را که برای دیگران بخواهد برای خودش خواسته است. برای حسد بعنوان یک بیماری روانی، علاجی نیست چرا که عذاب الهی چون فرود آید شفاعتی ندارد و باید دورانش بسر آید و خود حسد در مرحلۀ خودبراندازی فرد موجب هلاکت نفس امارّه و کافرش می شود. در واقع آتش حسد٬ درمان کفر بشر است

کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم _ فلسفه قرآنی_ خودشناسی قرآنی اثر 

استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

در باره جبر و اختیار 

وقتی که از کسی بشدت بدمان می آید و نفرت پیدا می کنیم می گوئیم "ذاتش بد است " یا " ذاتش پلید است " در این بیان منظورمان اینست که می خواهیم کل بدی اش را به گردن خودِ خودش بیندازیم و هیچ کس و علت دیگری را در بد بودن و پلید شدنش دخیل ندانیم و او را مسئول تمام و کمال بدیهایش معرفی کنیم و بدین طریق علاجش را فقط در نابودی اش بدانیم. در چنین مقامی طالب نابودیِ بی قید و شرط آن بیچاره شده ایم و اگر از دستمان برآید خودمان نابودش میکنیم. ولی چون چنین جرأتی و قدرتی نداریم لذا حکم نابودی اش را صادر می کنیم تا شاید کسی پیدا شود و این حکم را جاری سازد. زیرا اگر خودمان شهامت نابود کردنش را می داشتیم او را نابود می کردیم (بی سر و صدا) و آنگاه تازه برایش گریه هم می کردیم و می گفتیم که " آدم خوبی بود ". ولی چون چنین توانی نداریم و در عین حال شهامت این را هم نداریم که بگوئیم " او باید نابود شود " لذا متوسل به حکم فلسفی می شویم که آن عبارت باشد از : " او پلید است". پس این حکم و نظریه، حاصل نفرت و ترس است

از کتاب کند و کاوی در اصول تألیف استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص30

www.khanjany.com

(فلسفه پاکیزگی و زیبائی مقاله ۱۵ (خودشناسی طبی

ھر چه تکنولوژی پر زرق و برقتر می شود انسانهای مدرن ھم بی سلیقه تر و بی نظافتر و لا ابالی تر می شوند گوئی تکنولوژی آدمی را از ھر اراده ای تهی می کند و انسانها را ھم مبدّل به ابزارھاي فنی می سازد که از ھر احساس و مسئولیت و وجدانی بیگانه می کند و حتّی مدلهای لباس و آرایش و دکوراسیون زندگیشان را ھم به آنها تحمیل می نماید و آنها فقط بازیچه ھائی برای تقدیس قدرت تکنولوژی ھستند. ھمه آدمها ظاھراً برق می زنند و باطناً گندیده اند. به لحاظ نظافت و نزاکت و ادب و حتّی زیبائی صوری ھم بشر مدرن از ھر دورانی وحشی تر و کثیف تر شده است و لذا اینهمه امراض میکروبی و آلودگی ھا رشد یافته اند. بشر مدرن حتّی آداب استحمام و شستشو و نظافت شخصی را ھم از یاد برده است و مبدّل به جانور نجس و حامل دھها مرض گشته است. ھمه دارای امراض جلدی و عفونی و خونی و ویروسی متنوعی ھستند. انسانهای مدرن ھر یک تبدیل به زباله دان کالاھای صنعتی شده اند و در درون خود در حال گندیدن می باشند و لذا شبانه روز بایستی انواع عطر و ادکلن مصرف نمایند تا برای یکدیگر قابل تحمل شوند و خانه ھایشان را ھم با انواع سموم ضد عفونی کنند تا نپوسند. و این در حالی است که شبانه روز رسانه ھا و مدارس مشغول آموزش عمومی دربارۀ بهداشت و سلامت ھستند و ھر فردی به مثابه یک پزشک عمومی می باشد و اتفاقاً آلوده ترین و رنجورترین و بی نظافت ترین جماعت خود جامعه بهداشت و درمان است که محل تولید جدیدترین ویروس ھا و میکروبها می باشد مثل ویروس ایدز که از مراکز پژوھشی آمریکا اختراع شد و سپس به مردم آفریقا نسبت داده شد. نظافت و بهداشت امری برخاسته از طهارت و تزکیه نفس است. نفسی که ناپاک و پلید است نمی تواند به ھیچ روشی دارای حیاتی پاکیزه و منظم و زیبا باشد. « باطن خود را پاک کنید تا خداوند دنیا شما را زیبا کند. » علی (ع). بهداشت و نظافت و لذا سلامت تن امری مربوط به دانائی عاریه ای و فنون علمی نیست بلکه یک نتیجه و معلول است. ھمانطور که زیبائی ھم نوعی فن نیست بلکه محصول طهارت و شرافت و ایمان است. صورت آدمی تجلّی سیرت اوست و این صورت را نمی توان بواسطه آرایش و لباس و جراحی پلاستیک زیبا ساخت فقط می توان بزک کرد و عروسکی و شهوتناک نمود. جمال آدمی ھمان جمال کمال اوست. چه بسا صورتهای بظاھر زیبا که نفرت انگیزند و بدنهای بظاھر برازنده و خوش قیافه که حامل دھها مرض و فساد و جنون ھستند. چه بسا کلمات زیبا که جز تولید بخل و عداوت و کینه نمی کنند. بدن انسان بی ایمان متعفن وبدبو است. زیبائی و سلامت و جذابیت از آن مؤمنان است که مشغول طهارت و تزکیه نفس خود ھستند و لذا خداوند آنان را امر به رعایت حجاب و ِعفّت می کند زیرا قدرت جاذبه و نفوذ جادوئی دارند و بایستی خود را مصون دارند تا شیاطین و نگاھهای ھرزه در وجودشان رسوخ نکنند و این امر شامل زن و مرد می باشد و امری منوط به جنس خاصی نیست. براستی که نظافت از نشانه ھای ایمان است. زیبائی و جذابیّت جمال انسان فقط بواسطه ایمان و عفت و تزکیه نفس حفظ می شود و بلکه ارتقاء می یابد و با مرور زمان و کهولت ھم کاھش نمی یابد و بلکه به جاذبه ای معنوی تر و مقدس می رسد. آنکه مشغول پاکسازی و نظافت و زیبائی دل و اندیشه خود باشد طبعاً نمی تواند ناپاکیهای ھیکل و محیط زیست و روابط اجتماعی را تحمل کند و خود بخود سلامت و پاکیزگی بیرونی را ھم حفظ می کند

دل ناپاک و اندیشه بخیل و ظالم مولّد تنی رنجور و خانه ای کثیف و روابطی فاسقانه است

 www.khanjany.com

11- پس دانستیم که توبه بمعنای توبه کردن از اعمال بد و رسواکننده و عذاب آور نیست بلکه توبه از دروغهائیست که انسان در درجه اول به خودش گفته است و آنقدر این دروغها را تکرار کرده که باورش هم شده است. پس واضح است که چنین انسانی در درجه اول نیازمند یک انسان عارف و صدیق است که دروغهایش را به وی نشان دهد 

(از کتاب ارض ملکوت و فرج امام زمان (عج

 www.khanjany.com

از کتاب بودِ نبود تألیف استاد علی اکبر خانجانی 

3- انسان با تقوا و از خود گذشته هرگز احساس و ادعای ایثار نسبت به دیگران ندارد زیرا به خود برتر و الهی خود می رسد که عزیزتر و مقتدرتر و متکی بخودتر است. ولی انسان بولهوس در هر رابطه ای احساس و ادعای ایثار و طلبکاری دارد زیرا در خودپرستی هایش، پوچ تر و بیخودتر و نابوده تر می شود

 www.khanjany.com

درباره ایثار از کتاب کندوکاوی در اصول جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی

ھیچ واژه و معنائی ھمچون "ایثار" وسیلۀ خود فریبی و فریبکاری و ستم و جنون و جنایت نبوده است: از کانون خانواده تا عرصۀ سیاست و مذھب و اقتصاد و فرھنگ و تربیت. پس بیائیم ایثاررا ایثار کنیم و از این معنا درگذریم. گوئی خود پرستی بشر ھیچ معنائی بهتر از " ایثار " برای ادامۀ کار خودنیافته است. گوئی که ھمۀ جهالت ھا و ناتوانیها و بدبختی ھا و ستمهای بشر در واژۀ " ایثار " تقدیس می شوند و به رضایت می رسند. گوئی که انسان فقط در تفسیر ایثارگرانۀ " خود " است که از خود راضی می شود و می تواند خود را بپرستد.ایثار ھمانا تفسیر خود پرستی انسان است: ایثار، مطلق ترین و محالترین معنا و کردار بشر است: انسانی که باید باشد ولی نیست. 

و نیز ھست. آدمی ھر آنچه که نیست، ھست. و ھر آنچه که ھست، نیست. و این بطالت شناخت است: حق شناخت!

*ممکن نیست که دروغگو، دزد و هیز هم نباشد

*ممکن نیست که هیچ دروغی بی مصلحت باشد

*ممکن نیست که احساس مالکیّت موجب دزدی نشود

*ممکن نیست که خبر چین، راستگو باشد

*ممکن نیست که چاپلوسی، دوست باشد

*ممکن نیست که مال حرام به صاحبش لذت بخشد

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم -حکمت جاوید (جملات قصار)- اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

جادوي پژواك بخل٬ خودشناسی اخلاقی⁦▪️⁩ مقاله شماره ۱۴

خداوند در کتابش کافران را جملگی بخیل می نامد و عجب اینکه می فرماید که آنها نسبت به خودشان بخل می ورزند. براستی این چه رازی است؟ می دانیم که صفاتی چون بخل و حسد ھمواره دیگران را مخاطب می سازد و ویژگی ھای مثبت مردم را مورد تهاجم و انکار و عداوت قرار می دھد. در واقع اینان در قبال بدبختی ھای دیگران احساس خوشبختی جنون آمیزی دارند و در قبال خوشبختی دیگران ھم احساس بدبختی می کنند. این ھمان بخل است که از ویژگی های درجه اول کفر انسان است. و اما می دانیم که احساس خوشبختی و بدبختی در ھر فردی ھمواره برخاسته از نزدیکترین رابطه او با عزیزترین کسان است مثل والدین، ھمسر، دوست و …. آدمی به خودی خود و با خودش نه خوشبخت است و نه بدبخت زیرا یک جانور است. و ھویّت انسانی مخلوق ارتباط با سایر انسانهاست و ھر کسی در رابطه با دیگران است که بدبخت یا خوشبخت است و لذا ھمواره دیگری را علّت این امر می داند مخصوصاً علّت بدبختی خود. پس اگر چنین است که جز این نیست پس اگر به سعادت و عزت دیگران بخل ورزیم و آنرا انکار و متھم نمائیم در واقع خود را از این خوشبختی محروم کرده ایم. در حالی که اگر آن را تصدیق کنیم بر این قلمرو وارد می شویم و از آن بر خوردار می شویم. معمولاً شدیدترین بخلھا متوجه شبیه ترین و یا نزدیکترین آدم ھای زندگی می شود یعنی کسانی که روزی ھم سطح و ھمطراز ما بوده اند به جای تصدیق این موفقیت و سعادت آنھا ، به تکذیب و تھمت آن می پردازیم در حالی که به واسطه شباھت و نزدیکی قبلی می توانیم به آسانی به ھمان سعادت برسیم ولی آن را تکذیب کرده و خود را از آن محروم می کنیم در حالی که اتفاقاً بواسطه شرایط مشترکی که با آن فرد داریم سعادت مشترکی ھم می توانیم داشته باشیم و سعادت او نشانه و آدرس سعادت ماست. پس واضح شد که چرا بخل به دیگران عملاً بخل نسبت به خودمان است و به خودمان می رسد. و آرزوی بدبختی این نوع انسانھا را نمودن عین آرزوی بدبختی برای خویشتن است. عاقبت بخل به دیگران موجب چنان جنونی می شود که احساس می کنیم که آنها موجب بدبختی ما ھستند و بلکه ما را طلسم نموده اند در حالیکه این طلسم بخل خود ماست.

www.khanjany.com

هزینه صدق 

وقتی سخن از صدق به میان می آید می گویند که خیلی گران است و ممکن است به ورشکستگی کامل تا سر حد خود – براندازی و نابودی برسد. آیا براستی چنین است؟ این ذاتی ترین ارزش بشری که اساس و محور و معاد همه معنویات است و هنوز هم تنها ارزشی است که بشر آنرا علناً تکذیب نکرده است اینقدر هزینه بر می دارد که صرف نمی کند، پس اصلاً منظورمان از زیستن و آدمیت چیست؟ اگر قرار است که صادق بودن مترادف با نبودن باشد پس بگذار که نباشیم تا با نبودنمان آدم باشیم. ولی مطلقاً چنین نیست. این نجوای ابلیس است که صدق را مترادف نابودی می خواند و می گوید: اگر صادق باشی ورشکست می شوی و همه آدمهای محیط تو می گریزند و تک و تنها و فقیر و مطرود عالمیانی. در قرآن نیز می خوانیم که شیطان، آدمی را از فقر می ترساند و بدینگونه گمراهش می کند. آنچه که از فقر هم ترسناکتر می آید تنها شدن است. حال آنکه فقر و تنهائی آستانه حق است اگر انتخاب شده باشد. و آنکه فقر و تنهائی را برگزید اتفاقاً رزق با عزّت را می یابد و نیز عاطفه با محبّت را. آنچه که می افتد و می گریزد حقارت و گدائی و خودفروشی و ریا و چاپلوسی و روابط خائنانه است و آنچه که می ماند رزق حلال و آسان است و یاران مخلص، حتی اگر یکی باشد. صدق، صادقان را فرا می خواند. مگر نه اینکه هر چه که می کنیم برای رسیدن به یک یار صدیق است؟ پس اگر صدق پیشه کنیم کذّابان می گریزند و صادقان به پیش می آیند. صدق نه تنها گران نیست بلکه ارزان ترین روش زندگی و ساده ترین راه رسیدن به یک یار صدیق است تا از احساس تنهائی و حقارت و بی کسی نجات یابیم. صدق همچون بسم الله است و اجنه را تار و مار می کند. صادق بودن ارزان ترین روش دوست یابی است زیرا هر چه که می کنیم به امید اینست که یکی پیدا شود و ما را دوست بدارد برای خودمان. صدق یعنی خود بودن. و لذا راه خود بودن است که دوست خودی را می آورد. تا خود نشوی کسی نمی تواند خودت را دوست بدارد برای خودت.

برگرفته از کتاب دائرةالمعارف عرفانی _ جلد اول _ فصل دوم _ فلسفه تعلیم و تربیت

«اثر استاد علی اکبر خانجانی»

www.khanjany.com

چرا دروغ می گویيم؟

شاید بارها در طول زندگیمان خواسته ایم که راست بگونیم اما نتواسته ایم. چرا؟ انسان هميشه راستگویی و دروغگویی را از خود آغاز می کند. هر فردی به میزانی که به خود راست می گوید شهامت راستگویی را به دیگران نیز خواهد داشت همانطور که به میزانی که به خود دروغ می گوید به دیگران نیز دروغ خواهد گفت و دیگر اينکه انسان اگر به دیگران راست نمی گوید برای این است که آنان نیز به او راست نگویند. اما آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا از صداقت و راستگویی بدتان می آید و از دروغ گویی خوشتان می آید؟ آنچه که انسان را از راستگویی به خود منزجر کرده زشتیهایی است که در نفس خود دارد زشتیهایی که تلاش می کند هم آن را از چشم خود پنهان دارد و هم از چشم دیگران. آخر اگر او بخواهد به خود راست بگوید باید چه بگوید؟

اينکه چه انسان بزدلی است و یا اينکه چقدر احمق و جاهل است و یا اینکه تا چه حد نفسش عیاش و هوسباز است و يا اينکه تا چه حد مال پرست است و یا اينکه هیچگاه کسی را دوست نداشته و هر کاری که می کند تماما برای رسیدن به مقاصد خود می باشد و اينکه تا چه حد انسان متکبر و خود خواهی است و..

اما اگر این حقایق زشت نفس او آشکار شود دیگر هیچکس او را دوست نخواهد داشت. پس تمام اين دروغگونیها برای این است که دیگران او را دوست بدارند و به او احترام بگذارند. اما آیا تمامی این دروغها باعث شده است که یک نفر را بیابیم که ما را واقعاً دوست داشته باشد. بدون

شک چاپلوسی و تملق دیگران هیچ به معنای تأیید ما نمی باشد. تمام عمرمان دروغ گفتیم تا به پول و قدرت و شهرت دست یابیم که بواسطه آن دیگران را به تحسین خود وا داریم اما همه ما می دانیم که همه کسانی که ما را چاپلوسی می کنند در دلشان چه کینه ای از ما دارند و تمام این چاپلوسیها و تحسین های دروغین نیز تنها برای این است که از ما برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کنند و هنگامی که این حقیقت تلخ را در مییابیم از همه کینه می کنیم و خود را انسانی مظلوم می یابیم که هیچکس قدر وجودی مارا درنيافته است. آیا زمان آن فرا نرسیده که دست از دروغ برداریم و یک بار هم که شده راستی را تجربه کنیم. آغاز راستگویی و صداقت٬ راست گفتن به خود است. به میزانی که ما زشتیهای نفس خود را ببینیم و آن را باور کنیم انگیزه ای خواهیم یافت که برای خوب بودن. پاک بودن٬ زیبا بودن و... تلاش کنیم. و در این صورت است که شهامت راست گفتن به دیگران را خواهیم داشت و از راست گفتن آنان نیز نمی هراسیم. عمری نمایش انسانیت دادیم حال بیایید برای یک بار هم که شده برای انسان بودن تلاش کنیم. اما این تلاش خود منوط بر پذیرش این حقیقت تلخ است که ما تا اکنون انسان نبوده ایم بلکه حیوانی حریص و هوسباز و طماع بوده ایم.

بیایید اين حقیقت تلخ را باور کنیم که اگر کسی ما را دوست ندارد به این دلیل است که ما دوست داشتنی نیستیم. آخر چگونه یک انسان متکبر و خود خواه می تواند دوست داشتنی باشد. بدون شک صداقت باعث می شود که تمامی دنیای دروغینی را که برای خود ساخته ایم از دست بدهیم. دنیایی که ممکن است شامل روابطمان٬ شغلمان٬ ثروتمان و... باشد اما اگر بدانیم که به ازای تمامی اين

از دست رفته ها٬ خدا را در خود خواهیم یافت خدایی که حضورش به ما آرامش ‏ عزت نفس ‏ قدرت و شهامت می بخشد دیگر از راستگویی و صداقت پشیمان نخواهیم شد. آنچه که ما بواسطه دروغ در صدد یافتنش هستیم با صداقت بدست می آید. آیا ارزش ندارد که برای یک بار هم که شده راستی را در زندگیمان تجربه کنیم؟

دائرةالمعارف عرفانی جلد اول ص ۸۰ از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

 غیبت کردن چیست؟ 

بسیاری می پندارند که از بدیهای دیگران در غیاب آنان سخن گفتن بهرحال گناه است. اوّلا بستگی دارد که این دیگران مومنان هستند که از روی جهل مرتکب اشتباهاتی شده اند و یا اينکه تبهکاران و ارانل حرفه ای هستند. و دوم بستگی دارد به اينکه نیّت از اين نقل چه باشد. نقل بدیهای مومنان گناه است مگراینکه به نیّت مشورت و درس عبرت باشد و تلاشی برای امر به معروف و نهی از منکر. ولی نقل بدیهای ظالمان نه تنها گناه نیست که صواب هم هست زیرا هم هشدار است و هم

عبرت ومراقبت

دائرة العارف عرفانی جلد اول ص ۸۲ از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

(تهمت ناحق به مثابه قتل(بازخوانی یک پرونده

روزی آدم ثروتمندی برای مشاوره به دفترم آمد و مشکل او این بود که هر سال به طرزی حیرت آور بواسطه اتومبیل خود کسی را درخیابان زیر می گیرد و به قتل میرساند که البته قتل غیر عمد محسوب شده ولی کل زندگیش را از بابت دیه این قتلها پرداخته و اینک بدهکار است و برای مابقی عمرش باید کار کند تا این بدهی را جبران نماید و در آخرین تصادف اتومبیل موجب قتل فرزند خودش شده است. بنده که یاد آیه و حدیثی از رسول اکرم افتادم که تهمت ناحق مخصوصا به مومنان مترادف قتل است. از این دیدگاه فرد مذکور را مورد سنوال قرار دادم و بالاخره معلوم شد که سالها مشغول متهم کردن ناحق و افترا به دیگران است و از اين طریق به شیوه ای خاص مشغول ثروت اندوزی نیز می باشد و این ثروت اندوزی ناحق را هم بواسطه همان اتهامات ناحق موجه می سازد و لذا کل ثروت خود را از بابت این قتلهای غیر عمد دیه میدهد. این فرد با تصدیق این حقیقت و توبه ازاين افتراها دچار آرام و قرار گردید و ماجرای این تصادفات عجیب غیبت کردن جیست؟

دائرة العارف عرفانی جلد اول ص ۸۱ از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

مبانی حقوق زن در اسلام, فاطمه شناسی 

فاطمه (ع) نخستین زنی در اسلام و تاریخ جهان است که شوهرش را خود خواستگاری و انتخاب کرده است. و نخستین زنی است که بر بالای منبر برای مردان در امور سیاسی سخنرانی کرده است و نخستین زنی است که بعنوان یک دانشمند و عالم دینی کلاس داشته و فتوای دینی صادر کرده است و نخستین زنی در تاریخ است که در غایت محبت و حرمت و اطاعت از شوهرش حتی از شوهرش طلب حداقل نان برای خود و فرزندانش نکرده است. و با اینهمه آزادی و استقلال و حریت و محبت و علم و معرفت ، نخستین زنی در جهان است که به اراده خودش حجاب و عفت زنانه را به سرحد کمال رسانیده و دارای نقاب بوده است و نیز نخستین زنی در تاریخ است که قبل از مرگش خود بدست خود برای شوهرش همسری دیگر انتخاب کرده و به عقد شوهرش درآورده است. و لذا نخستین زنی در تاریخ است که به مقام حدیث رسیده یعنی خداوند از زبان وی سخن می گفته است و لذا همه فرزندانش به کمال انسانیت یعنی امامت رسیده اند و ناجی بشریت نیز از فرزندان اوست. و نخستین زنی در تاریخ است که شوهرش، فرزندانش را به لقب وی می خوانده است

www.khanjany.com

امروزه آدمی یا حسینی است یا زینبی. و در غیر این دو حالت بدون شک یزیدی است. این بدان معناست که آدمی مخصوصاً یک مسلمان یا باید در قلمرو امامت باشد و مردم را به نور هدایت آشنا کند و مرز حق و باطل در هر امری را آشکار سازد و در صورت طلب مردم برای احیای حقشان آنان را یاری دهد و یا باید حامی امامت باشد و به او در جهت دینش یاری دهد و حقانیّت امر او را اشاعه دهد. در غیر این دو حالت بدون شک یزیدی است یعنی اهل طاغوت و ستم و فساد است و در سیطرە استکبار زندگی می کند و با امام در جنگ می باشد و زینبیان زمانه را به بند می کشد و در تحقیر و تهمت به آنان قرار دارد تا حسین (ع) معرفی را نکنند. در واقع در فرهنگ شیعه جمال امر به معروف همان امام زمانه است که زینبیان مردمان را امر به اطاعت از امام می کنند و نهی از اطاعت از غیر او. زیرا امام به مثابه قرآن ناطق و زنده می باشد. امام جمالِ « معروف » است و طاغوت هم جمالِ « منکر » است و زینبیان سپاه این امر و نهی

www.khanjany.com

آیا زنا با غیر مسلمان جایز است؟

این سنوالی است پیش روی سیمای جمهوری اسلامی ایران. اگر فسق و زنا با غیر مسلمان حلال نیست پس چرافیلمهای خارجی بدون حجاب نشان میدهید ولی فیلمهای ایرانی حثّما باید حجاب دار باشد الا اینکه زنی نقش یکغیر مسلمان را بازی کند که باز هم اجازه دارد که بی حجاب باشد. اگر غیر مسلمانان حق دارند که در رسانه ملی مابی حجاب باشند و مشروب بخورند پس چرا توریست های خارجی حق ندارند در کشور ما هر طور که دلشانمیخواهد لباس بپوشند و رفتار کنند؟ این تناقض فقط یک تناقض منطقی و شرعی و فلسفی نیست بلکه موجبمفاسد اجتماعی و تناقض و تردید در باور مردم است. در یک شبکه و رسانه در آن واحد هم تبلیغ حجاب و نهی ازبد حجابی می شود و هم فیلمهای بی حجاب پخش می شود. آثار روانی و اخلاقی این معضله بر عفت عمومی وایمان دینی کاملاً واضح است. آیا چه توجیهی برای این مسنله وجود دارد درحالیکه بسیاری از علما و مراجع بارهاو بارها در این باره اعتراض کرده اند. اگر مصلحتی در پس این ماجرا نهفته است لاقل برای مردم توضیح دهید تارفع شبهه گردد تا جوانان براستی تکلیف خود را بدانند. این دوگانگی رسانه ای نیز همچون‌ برخورد مسئولینامنیتی با ماجرای حجاب و بدحجابی در خیابانهاست. مدتی همه را آزاد می گذارند تا هر چه بخواهند بپوشند. وسپس بناگاه ستادهای نهی از منکر فغال می شوند و این عادت شکنی موجب تخریب و ضایعه روانی کلانی است ومردم را به ارکان اعتقادی نظام بدبین و منزجر می سازد. با روان و ایمان مردم بازی نکنید.

دائرة العارف عرفانی جلد اول ص ۱۴۲ از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

 www.khanjany.com

آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفهدین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس

آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی  فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق،ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان، 

 پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی