معرفت نفس٬ خودشناسی و خداشناسی٬ معرفت شناسی

معرفت انسانی

صوتی تصویری

مراحل سیر و سلوک عرفانی

صوتی تصویری

____________________________________

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

دانلود جدید ترین مقاله استاد: خود را بشناسیم

بسم الله الاعرف

خود را بشناسیم

۱- آنکسی را که می پنداری خودت هستی نیستی. تو آنی هستی که نیست!ی

۲- تو همواره ضد خودی بی آنکه بدانی و بخواهی. پس ضد خود باش تا خود باشی

۳ اگر می پنداری که خوبی پس خوبی. ولی میدانی که نیستی

۴- اگر می پنداری که بدی پس بدی! ولی میدانی که نیستی

۵- تو نه خوبی نه بد! تو فقط آدمی که برتر از خوب و بد است ولی اسیر خوب و بد است

۶ آنکه خود را برتر از دیگران می داند پست تر از دیگران است. میزانی بهتر از این در شناخت انسانها نیست

۷ آنکه خود را مومن می داند بی تردید کافر است. آنکه خود را عالم می داند بی تردید جاهل است

۸- خوب و بد هیچ یک دارای حقی برتر نیست اين دو بدون یکدیگر ممکن نمی شوند همچون کفر و ایمان! اين دوگانه های متضاد جمله نهاده های الهی در نفس بشرند. آدمی بواسطه تجربه اين دو و از ورای رابطه دیالکتیکی این اضداد در نفس ناطقه انسان است که بسوی حق تعالی می یابد. و لذا انسان کامل در نظر عامه مردمان اسوه اشد خوبی و بدی است در حالیکه او مظهر حق است و در ورای نیک و بد زیست می کند

‎٩-‏ خوبیهای تو در چشم دیگران همان بدیهای توست و بالعک!س

‏۱۰- تو هرگز خود را نخواهی شناخت زیرا "خود" یک ایده موهوم و سیال است که هر دم به رنگی درمی آید و جلوه می کند. و لذا گاه مجذوب خودی و گاه منفو!ر

‏۱۱- درک و تجربه خوب وبد در نفس ناطقه انسان برای آن است که آدمی از اين میانه برخیزد و از خود فرارود و جان خود را از اين جنگ بی پایان بین نیکی و بدی برهاند

‏۱۲- سیرت تو هر لحظه در حال تغفییر است همانطور که صورت تو در آنینه! پس واقعیتی جز تغییر و رفتن نیست! پس بفهم که چیست که تو را تغییر می دهد و با خود می برد. بفهم که به کجا برده می شوی! بفهم که راه کیس!ت

‏۱۳- آنکه تو را با خود می برد الله است که تو را به قلمرو الله اکبر می کشاند. اینست خود تو! پس خود تو همان خداست که هیچوقت نمی توانی به چنگش آوری و مرید خود کنی! پس مریدش باش! ولی نمی توانی! و اين را بخواه و لحظه ای دست از اين دعا برندار تا به خود برسی یعنی به خد!ا

‏۱۴- آنچه که توهم و خرافه ای بنام "خود" را در تو ایجاد کرده و همه عمر بازیچه و باطلت می سازد صورت دانماً در حال تغییر و تباهی توست که عاقبت در خاک از تو پاک می شود و هیچ باقی نمی ماند. پس تو نیستی و آنکه هست خداست که در طی مدتی که عمر نامیده می شود از خاک تو می گذرد. تو خاکی و بس! که این خاک را هم او آفریده است. پس تو هیچ نیستی! این حقیقت را بفهم و بپذیر و ذکر خود ساز تا از هر چه شر و وهم و فریب و بدبختی و ظلم نجات یاب!ی

‏۱۵- تنها راه نجات تو از شر خودت فهم تو از خود توست. نور این فهم نیز امام توست و امام کسی است که خود را به تمام و کمال فهمیده و نیستی خود را یافته و از خود فنا شده است

‏۱۶- انسان پاک کسی است که جز ناپاکی در خود نمی بیند. انسان برتر کسی است که پست تر از خود نمی شناسد. آنکه خود را پاکتر و برتر از همه می داند خود شیطان و دجال است

‏۱۷- انسان خوشبخت و راضی کسی است که از خود رهیده و به خودآ رسیده باشد یعنی به خدا! این «آ» همان نورفهم است

‏۱۸- هیچوقت خود به خودی خود نمی تواند خود را فهم کند و خودآ گردد الا اينکه در پرتو نور یک انسان خودآ به مثابه امام قرار گیرد

......


از کتاب مذهب اصالت عشق جلد اول اثر استاد علی اکبر خانجانی

1403- هرکه به خود رجوع کند او را در خود می یابد و آنگاه در همه جا می یابد و گاه می بیند و عاشق می شود بر کسی که تمام حیات و هستی اش از اوست بی مزد و منتی. آیا همین امر برای عاشق شدن کافی نیست. مگر راز دوستی و عشق بین انسانها چیست؟ اندکی محبت و تعظیم و تکریم خشک و خالی و گاه ریای!ی

1412- پس عشق موجود است و همه در عشقند و فنای عشقند و عین عشقند پس این امر بایستی کشف شود و این مکاشفه همان معرفت نفس است. پس معرفت نفس راه کشف عشق است و علم عشق است و اینست که کمال معرفت هم عشق شناسی است. و عشق شناسی هم هستی شناسی است

1419- چگونه است که آدمی بعنوان مخلوق٬ کسی را که دل به غیر و تن به اجنبی سپرده باشد بعنوان همسر و محبوب خود نمی پذیرد و کمترین شرک و شریکی را در قلمرو محبت تحمل نمی کند و جدائی و طلاق را ترجیح می دهد ولی خداوند غیرت عشقش کمتر از اين باشد؟ و بلکه خداوند حتی بر روابط قلبی بین بندگانش هم نظارت می کند و هیچ خیانتی را تحمل نمی کند و کار را به طلاق می کشاند. غیرت خدا درباره محبت بس عظیم و قهار است. و در حدیث قدسی می فرماید « تا زمانیکه در دل تو اثری از غیر باشد من در آن وارد نمی شوم » و اين همان

سثت ابراهیم خلیل است که باید سئت همه اهل محبت باشد چه در رابطه بین انسانها و چه رابطه انسان و خدایش.

www.khanjany.com

از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد سوم اثر استاد علی اکبر خانجانی

فلسفه آبرو

آبرو همان آب و رنگ و لعاب وجود نمایی بشر است و تلاشی برای اثبات خویش برای دیگران. وجود آدمی چیزی بی رنگ و بی بو و بی نشان است و اصولاً وجود چنین است همچون خدا که چون بی رنگ و بی نشان است به واسطه کسی که غرق در رنگ است دیده نمی شود. پس برای دیدن او که عین وجود خویشتن است بایستی بی آبرو شد. و برای رنگ و ریا زدایی از خویشتن است که دین خدا و راه تقوی پدید آمده است . تزکیه نفس همان بی آبرو کردن نفس خویش است در نظر خویشتن. و اما آنچه که به ناگاه رنگ و ریای هزار لای وجود را می زداید و انسان را به وجود محض می رساند عشق است منتهی نه عشق نفسانی برای اثبات خویشتن برای دیگری. بلکه بی آبرو شدن در مقابل حق است و در چشم خویشتن. و این همان صفت زدایی از نفس است و فقط در قلمرو عشق حق است که همه صفات به غلیان و جوش و خروش می آیند و برون افکنی می شوند و نفس را بی آبرو می سازند و این آستانه دیدار با خویشتن خویش است با ذات یگانه خویش که همان خداست. و اما عشق حق همواره در عشق به یک اهل حق به حرکت می آید و به خودی خود توهمی بیش نیست. آنگاه که خود را رنگ می کنی که در نزد اهل حق محبوب شوی به ناگاه با امتحانی بارانی می بارد و رنگ تو را در جوی عشق می برد. و در اینجا یا می مانی تا ببینی و یا می گریزی تا عدم خود را نبینی. و خوشا به حال کسی که می ماند

www.khanjany.com

مقاله ۲۴ خودشناسی شیعی کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم اثر

استاد علی اکبر خانجانی

امامت محصول معرفت نفس و سیر و سلوک روحانی در خویشتن است و واقعه ای در ذات انسان مؤمن است و نه از بیرون همچون وحی جبرائیلی. و این صراط المستقیم هدایت انسان بسوی خداست. امامت راه از خود به خداست آنهم خدای خودی و نه خدای آسمانی و اخباری و تاریخی و وراثتی. طبق حدیثی از امام صادق (ع) در هر عصر یک امام صامت و خاموش و غایب هست و امامانی ناطق و حاضر و زنده که با مردم سخن می گوید اینان آئینه امام غایب هستند و آن حجت هائی که مردمان بدان آزموده و هدایت یا گمراه می شوند و انتخاب می کنند

www.khanjany.com

لحظه ای با خود ماندن (خودشناسی شرعی) مقاله ۲۵ کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی

آیا آدمی چه مقدار از ساعات و عمرش را در خود و با خودش زندگی می کند؟ این سؤال به مثابه حرف اوّل و آخر خودشناسی و حکمت عملی و عرفان است. و برای کسی که زندگیش را به بازی نمی گیرد مهمترین و مستمرترین دغدغه است. اگر دقّت کنیم حتّی دقیقه ای از شبانه روزمان را هم مقیم در خود و با خود نیستیم یعنی خود نیستیم. و این همان معنای بیخودی و راز از خودبیگانگی و جنون و همه مسائل و بدبختی ها و چراهای حیات و هستی انسان است. یا تماماً مشغول اشیاء و آدمهای دیگریم و در تنهائی مان هم در خود مشغول دیگرانیم. یعنی وجودمان در بیرون و درونمان تماماً اشغال شده و مصادره است بواسطۀ غیر. ما غیر خودیم و این واقعۀ بی وجودی ماست که چه بسا تحت عنوان عشق تعبیر و تقدیس می شود که عین جنون ماست. آنچه که در عرصۀ مذهب و عرفان تحت عناوینی همچون عبادت، حضور، ذکر، استغراق و نهایتاً توحید مطرح است همانا تلاش برای رسیدن به خود و ورود در خود و مقیم در خود و با خود بودن و خود بودن و اصلاً تمرینی برای بودن و وجود داشتن است. بدینگونه است که علی (ع) می فرماید « کسی که خود را نمی شناسد نابود است. » زیرا خودشناسی مستلزم پاکسازی نفس و ذهن و احساس و روان خود از غیر از خود است و سپس رسیدن به خود و شناخت خویشتن خویش. این شناخت همان نور وجود است. پس وجود همان معرفت است که با جستجوی خدا در خود حاصل می آید. آنچه که انسان را در رویاروئی با خویشتن خویش یاری می دهد و امکان ورود به خویشتن می دهد و نوری در قلب ظلمت باطن است همانا خداست که به یاری ذکر و صفات و اسمای او این جستجو ممکن می شود و این ورود میسّر می آید. زیرا با حذف غیر از باطن خویش آنچه که باقی می ماند عین ظلمت عدم است و پوچی محض. و با نور معرفت است که به یاری یک پیر معنوی از قلب ظلمت، نور می جهد و از عدم، وجود پدید می آید و این همان خلقت جدید و زایش عرفانی از بطن خویش است. آدمی خصم خویش است و عاشق غیر و لذا خود حجاب خویشتن است. معنای حقیقی رشد و تعالی انسانی و تحقّق توحید در نفس بشر همانا رسیدن به خویشتن خویش منهای تاریخ و وراثت و طبیعت و فرهنگ و عادات و ابتلائات روانی است. و در ارادت و اطاعت از یک پیر عارف و بخود رسیده می توان این درب ظلمانی نفس را گشود و بر آن وارد شد و غیرها را بیرون ریخت و در خود ره پیمود و رهسپار وادی فنا شد که همان گوهرۀ بقای خودی و ذات است. لحظه ای با خود ماندن کاری خدائی است و اینست انسان. اینست که خودشناسی عین خداشناسی است زیرا « خود» عین خداست زیرا اگر بخواهیم خویشتن خویش را تعریف و توصیف کنیم که در آن اثری از غیر نباشد به معنای فنا می رسیم که عین وجود محض و خداست. و اینست که علی (ع) معرفت نفس را برترین عبادات می داند و در واقع صراط المستقیم عبادات است

www.khanjany.com

غدیر خم: کمال دین و آغاز مذهب عشق

« امروز دین را بر شما کامل کردیم و نعمت را به غایت رساندیم» - قرآن کریم

این آیه در شأن واقعۀ غدیرخم نازل شده است . و اما کمال دین چیست؟ دین بمعنای راهی است که به خدا می رسد و کمال این راه همانا رسیدن به خداست و کمال نعمت هم طبق سورۀ حمد همان صراط المستقیم است که بقول علی(ع) همان راه معرفت نفس است که به خداشناسی می رسد زیرا نزدیکترین راه رسیدن به خدا همان در خویشتن است . یعنی رسیدن به خدا در خویشتن. و همان وادی امامت است و مکتب عرفان عملی در رابطۀ بین مراد و مرید و امام و مأموم . طبق دهها حدیث و آیه قرآن، چون دو دل یکی شود سومی خداست. پس واقعۀ غدیر، واقعۀ بیعت قلبی و ارادت عرفانی بین دو مؤمن است که یکی در جایگاه امام است و دیگری در جایگاه مأموم. و واقعۀ غدیر خم سرآغاز چنین واقعه ای است و لذا رسیدن به «خم قدر» است زیرا قدر وجود انسان همان خداست و نزدیکترین راه برای رسیدن به خدا همانا دل خویشتن است که خانه و عرش خداست. پس این راهی است که انسان را به خمخانۀ قدر وجود می رساند و انسان را صاحب وجود می سازد زیرا در قلمرو معرفت نفس، یک مؤمنِِ مرید ، راه دل خود را یافته و بر دل خود وارد شده و در آن مقیم می شود و این همان مقام خلافت اللهی انسان است که کمال دین است و لذا ختم نبوت

دائره المعارف عرفانی جلد دوم فلسفه تشیع مقاله ۹

www.khanjany.com

حق حق) فصل بیست و سوم از کتاب حق بودن اثر استاد علی اکبر خانجانی)

۴۰- آنچه که حجاب و مانع شناخت خدا در عالم وجود می شود موجوداتی است که مالکشان ھستیم یا می خواھیم مالک شویم. مالکیت دشمن درجه یک خداشناسی و معرفت نفس است زیرا مالک وجود خداست. پس آنکه چیزی را مالک می شود یا مالک می انگارد خداوند را انکار می کند یعنی حق وجود را انکار می کند پس از حق وجودش ساقط می شود زیرا معرفت خود را از دست می دھد و دچار ظلمات می شود و مستحق نار دوزخ است تا وجودش از نابودی نجات یابد. این آتش منهدم کننده تعلقات درونی انسان نسبت به جهان بیرون است

۴۱- وقتی چیزی یا کسی یا عنوانی و معنائی را مالک می شویم و منحصر بفرد خود می سازیم او را در اندیشه و دل خود جای می دھیم واین یک دیوار و سدّ و ظلماتی در مقابل احساس و اندیشه ما در عالم وجود است و مهم نیست که اندازه دنیوی این چیز چقدر باشد یک فرغون باشد یا اتوموبیل و یا ھواپیما. این تحقیر و محدود کننده وجود ماست و وجود ما را در حد وجود خودش محدود می کند و آتش افروزی حق آغاز می شود تا از حق وجودمان محروم نشویم. این آتش برای آن است که این چیزھای نامربوط در دل و اندیشه ما از میان برود و برون افکنده شود

۴۲- پس حق، ھمان ابطال مالکیت ھای مادی و عاطفی و معنوی ما در جهان است

۴۳- حدود وجود و حق وجود ھر انسانی در حد مالکیتهای او و تعلقاتش در جهان است. یکی در حد خانه خویش است یکی کارخانه اش، و مجموعه مالکیتهایش و…. و یکی ھم در حد جهان ھستی است. و یکی ھم در حد خود خداست. و این حق وجود انسان است و حق حق! کمتر از این موجب نار می شود

از کتاب حقّ بودن اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

همکاران خدا (خودشناسی شیعی) مقاله ۱۵

« یاری کنید مرا تا یاری کنم شما را » – این سخن خداوند به مؤمنان از عجایب کلام اوست که جز در مذهب عشق، فهمی مشرکانه و الحادی پدید می آورد زیرا گوئی که خداوند محتاج بندگان است و با بندگانش معاملۀ پا یا پای می کند. این کلِّ رازِ دین خدا و سرّ تقوا و جهاد اکبر و معرفت نفس است که بیان دیگری از این حدیث قدسی که « هر که خود را شناخت خدا را شناخت »

در اینجا گوئی که خود و خدا دارای ترادف این – همانی هستند و لذا یاری بخدا همان یاری بخود است و بالعکس. این یاری جز خودشناسی و توبه از خود و تزکیۀ خود و نهایتاً فنای خود نیست تا خداوند از بطن این واقعه رخ نماید و انسان را یاری دهد یعنی فرد مؤمن را یاری دهد تا بتواند دیگران را یاری نماید. و این نوعی همکاری با خدا در هدایت خلق است. همانطور که در قرآن می خوانیم که فقط خداست که کسی را هدایت می کند و لاغیر. و از طرفی دیگر می دانیم که امامان و اولیای خدا همان نور هدایت و هادی خلق می باشند به مصداق این سخن رسول که « من بشارت دهنده ام و علی هدایت کننده ». اینان یاران خدایند یعنی دوستان اویند یعنی اولیاء الله. خداوند بواسطۀ وجود اولیای خود با مردم ارتباط برقرار می کند همانطور که حتّی در معراج رسول هم بصورت علی (ع) آشکار شد

کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم

www.khanjany.com

روشنفکری دينی در تاريخ جهان به دو راه و روش متفاوت در جريان بوده است: فلسفه و عرفان. روش فلسفی راهی فردی و خود بخودی و تجربی است که گاه از اساتید و کتب هم بهره می گیرد و غايتش «فیلسوف» است. ولی روش عرفانی بر مبنای محبت و ارادت قلبی به يک انسان موحد و مؤمن است که امام يا پیر و مراد نامیده می شود و در مذاهب هندو به «گورو» موسوم است. غايت اين روش، عارف يا صوفی واصل است. اساس روش اول بر عقل و استدلال و فردگرائی است ولی روش دوم بر عشق و ايمان استوار است و معرفت حاصل آن می باشد. تجربه تاريخی نشان میدهد که در روش اول کسی به مقصود يعنی يگانگی ماده– معنا نائل نیامده است و جدی ترين سالکان به برزخی مادام العمر مبتلا گشته و گاه بخود کشی رسیده اند و يا در افیون ساقط گشته اند. فردريک نیچه يکی از مشهورترين نماد مدرن در اين مکتب است و صادق هدايت نیز نمونه مشهور در وطن ماست. روشنفکری دينی اگر به معرفت نفس نرسد جز پريشانی و پوچی عاقبتی ندارد. و اما معرفت نفس مستلزم داشتن يک يار روحانی است همچون آئینه ايی که بالوقفه خود را در آن می بینی

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۱

www.khanjany.com

«بیانیۀ جهاني معرفت نفس»

*خود را بشناس تا جهان در مقابل تو به سخن آید. سقراط حکیم

*خود را بشناس تا خدا را بشناسی. لائوتزو (حکیم چین باستان)

*ای انسان، تو خود تمام جهانی. اوپانیشاد (کتاب مقدس هندو)

*بهشت در درون توست پس روی به خود نما. ودا

*ای مؤمنان چرا در نفس خود نظر و تفکر نمی کنید. قرآن کریم

*ای مؤمنان بدانید که از شماست که بر شماست. قرآن کریم

*بدانید که خداوند از رگ گردن به شما نزدیکتر است. قرآن کریم

*به تحقیق زین پس فقط پیروان خودشناسی به حقایق دینی من می رسند. حضرت محمد (ص)

*هر که خود را شناخت، خدا را شناخت. حضرت محمد (ص)

*هر که خود را نشناخت، هیچ چیزی را نشناخت. حضرت علی (ع)

*هر که خود را شناخت، مشکلش حل شد. حضرت علی (ع)

*هر که خود را شناخت، پیروز و رستگار شد. حضرت علی (ع)

*هر که خود را نشناخت، نابود شد. حضرت علی (ع)

*صراط المستقیم همان خودشناسی است. امام صادق (ع)

* ختم نبوت سرآغاز معرفت نفس بعنوان تنها راه هدایت است . ابن عربی

*هستی خاص انسان حاصل خود-آگاهی است. هگل

*تنها راه فائق آمدن بر جبر تاریخ، خود- آگاهی است. مارک

*علم حقیقی و پایدار جز از طریق خودشناسی ممکن نمی شود. انیشتن

*راز مقدسات و اساطیر جز از طریق خود- کاوی درک نمی شود. یونگ

*دستیابی به مقام ولایت برهمگان ممکن است و آن راه خودشناسی است. علامه طباطبایی

*اراده و اختیارآدمی بمیزان خودشناسی اوست. کریشنامورتی

*نجات انسان از جبرهای بیرونی جز بواسطه خود-آگاهی ممکن نیست. دکترشریعتی

*از زمانی که روی به خود نمودم، راه خدا را یافتم. گاندی

*به همه مردم وصیت می کنم که به خودشناسی روی آورند. آیت الله خمینی

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۱۷۱

www.khanjany.com

آنکه رسالت دینی را در خود٬ در خاندان و نژاد و سپس جامعه خودش در حد توان و امکانات به کمال برساند بر عرصه امامت که دین و نبوت و وحی باطنی است وارد می شود. به همین دلیل نخستین کسانی که به امامت رسیدند پیامبران اولوالعزم بودند که ابراهیم(ع) اولین آنهاست. و اینان نخستین ناجیان موعود و تجلی خدا در عالم خاک هستند و نور هدایت حق برای خلق بر روی زمین. بدین ترتیب زمین هرگز از وجود امامان خالی نیست. و اما این مقام در عرصه ختم نبوت یعنی ختم وحی آسمانی٬ از وادی معرفت نفس و عرفان علی(ع) رخ می نماید و این به آن معناست که راه ارتباط انسان با خدا از طریق تعمق در نفس ممکن شده است که اين همان صراط المستقیم و راز ختم نبوت میباشد

کتاب "امام زمان کیست" ص ۳ اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

امروزه فقط اهل معرفت نفس که دین را از فطرت خود یافته اند می توانند احکام خدا را به زبان عقل باطنی و معرفت قلبی به مردمان و خاصّه جوانان بباورانند و لاغیر. و این همان وادی دین خالص و شرک زدائی از دین می باشد زیرا آن دین و خدائی که از ترس دوزخ و طمع بهشت بعد از مرگ پذیرفته می شود مذهب شرک است و مذهب شرک به لحاظ تاریخی نیز دیگر جائی برای ماندن ندارد زیرا بهشت تکنولوژی و دوزخ ترور و وحشت و امراض لاعلاج دیگر ترس و طمع بهشت و دوزخ اخروی را برای بشر خنثی نموده است.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۳۹

www.khanjany.com

---------------------------------------------

توضیح آرم معرفت نفس:

آرم معرفت النفس توسط استاد علی اکبر خانجانی پدید آمده است و توضیح مختصر در زیر آورده می شود تا پرده ای از اسرار آن برای جویندگان معرفت النفس و طالبین عرفان ناب محمدی (ص) و آل محمد (ص) برداشته شود

این آرم به مثابه جمال هویت ذاتی انسان است و در هر فرد اهل معرفت بیانگر رویارویی ((خود)) و ((خودم)) (عارف و معروف – شاهد و مشهود) می باشد که به لحاظی همانا رویارویی دل و ذهن نیز هست که بصورت دو دل صنوبری شکل پدید آمده که دارای چشم است که بیانی از همان چشم سوم بعنوان ((چشم روح)) و یا ((نگاه خدا)) می باشد و مصداق این کلام قرآن کریم که ((خداوند بین دل و ظاهر هر انسانی حائل است

در بیان دیگری این آرم، نماد واقعه هویت یابی بشر در رابطه ای صادقانه و مومنانه است و صورت واقعه (( من – تو – او )) می باشد که دو دل صنوبری به مثابه من و تو است و دل قلبی در میان، همانا (( او )) (هو) می باشد که فرد سوم بعنوان شاهد است که موجب طلوع آفتاب معرفت گردیده است. این نماد در معنای دیگری بیانگر رابطه مراد و مرید در عرفان اسلامی و کمال رابطه انسان است و اینکه فقط در این رابطه است که ((هو)) یعنی پروردگار حضور دارد که نور معرفت و هدایت را بصورت آفتاب در حال طلوع ، ساطع می کند . این آرم واضح ترین بیان تصویری از حقیقت عرفان اسلامی است که در قلمرو معرفت نفس رخ می نماید.

مراحل سیر و سلوک عرفانی

صوتی تصویری

__________________________________

www.khanjany.com

(کتاب خداشناسی عرفانی فصل خداشناسی توحیدی(جمال خدا

تظاھر به عشق نسبت به کسی که عاشقش نیستی ، آیا بمعنای پلیدترین کردار بشری نیست؟ انسان فقط به نیّت زنا دست به چنین تظاھری می زند. پس اگر در قلمرو روابط بشری گناھی بدتر از زنا نیست در رابطۀ بین انسان با خدایش ھم گناه برتر از عبادت بی عشق نیست یعنی عبادت بی امامی که عاشق جمالش ھستی و از جمال او در عطش جمال حق به نماز می ایستی. و اینست آن نمازی که پیامبر اکرم را به معراج برد و اینکه گفته شده که: نماز معراج مؤمن است. پس واضح است که خداشناسی توحیدی جز خداشناسی جمالی نیست و خدا جوئی جمالی

www.khanjany.com

فطرت خدا و فطرت بشر

3- در سوره روم آشکارا در می یابیم که خداوند، انسانها را بر فطرت خودش آفریده است. پس انسان با خدایش همجنس است و هویت الهی دارد از همین معنای قرآنی است که دریائی از احادیث عرفانی از نبی اکرم و ائمه هدی پدید آمده است که: هر که خدایش را شناخت خدای را شناخت! یعنی هر که فطرتش را شناخت خدای را شناخته است.

از کتاب فطرت خدا و فطرت بشر

www.khanjany.com

مطمئن ترین روش خداشناسی

همه ما خداوند را از طريق تعالیم و عرف وآموزه های اجتماعی می شناسیم ولی اين يک شناخت صرفاً ذهنی و ناکجائی است که گوئی به هرحال خدائی هست ولی اين خدا بسیار به ندرت بکار می آيد و در تجربه روزمره زندگی احساس و فهم نمی شود. اين خدا فقط يک ايده است يک نظريه محض. پرستش اين خدا در فرهنگ قرآنی پرستش مشرکانه و کافرانه می باشد زيرا خدای ظنّ (ذهن) است درحالیکه خداوند فقط در قلوب قابل پرستش حقیقی می باشد و خدای ذهنی همان هوای نفس و خیالات ماست و عین خودپرستی است. اين خدای وراثتی – تاريخی است که به ما به ارث رسیده است مثل نامی که والدين بر ما نهاده اند. اين خدای خودی نیست خدای بیگانه است و لذا در آسمان بسر می برد. کافران می گويند: «خداوند درجائی بسیار دور است» قرآن. و امّا خدای واقعی که حیّ و حاضر است و با ماست آن خدائی است که به تجربه آيد و امتحان شود که آيا براستی هست يا نیست. علی (ع) به ما می آموزد که خدای خود را مراقب باشیم و امتحان کنیم همانطور که خدا مراقب ماست و ما را امتحان می کند. در حکايتهای عرفانی می خوانیم که روزی کسی خواست خدا را امتحان کند که آيا در هر شرايطی رزق او را می دهد يا نه. لذا بی هیچ توشه ای خود را در بیابانی گم و گور نمود تا اينکه از فرط گرسنگی به ضعف افتاد و بالاخره کاروانی که مثل او راه را در بیابان گم کرده بود او را يافت و از گرسنگی نجات داد. بسیار لازم است که آدمی در موارد مهمّ و واجب زندگیش مثل امور معیشت خداوند را امتحان کند و وعده هايش را به محک بزند تا او را بشناسد درغیر اينصورت همواره کافر يا منافق می ماند و دينش عاريه ای و بی ريشه است. اين روش برای آغاز خداشناسی امری واجب است هرچند در مراحل پیشرفته امری مشرکانه می آيد و از عدم خلوص است. خداوند را بايستی در ماديّات و امر دنیوی امتحان کرد تا شناخت و به او ايمان

آورد. نخستین مراحل خداشناسی بدينگونه کاملا تاجرانه است. خداوند هم به مؤمنانش اين تجارت متقابل را پیشنهاد کرده است. آنگاه که اين شناخت تبديل به يقین شد بدون شک بايستی او را بی حساب و کتاب پرستید و اطاعت نمود و در امتحاناتی که از ما به عمل می آورد صبور بود و او را خالصاانه وعاشاقانه پرستید. به هرحال هر رابطه با تجارت و معامله آغاز می شود و اگر صادقانه ادامه يابد به عشق و اخلاص می انجامد . عبادات نیز همینگونه اند. پس اساسی ترين و مطمئن ترين روش خداشناسی اينست که از او چیزی واضح از روی يقین و نیاز طلب کنیم و برآن اصرار ورزيم و صبور بمانیم و به غیر او رجوعی نکنیم بدون شک او را خواهیم يافت.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۲۶۳

www.khanjany.com

خودشناسی

فلسفه زندگی

خداوند جهان هستی را فقط بقصید شناساندن خودش خلق کرد و از میان مخلوقات انسان را مأمور اين امر نمود. در واقع جهان هستی فقط دارای يک اراده ذاتی است و آن اراده به معرفی نمودن خداوند به انسان است. اين اراده در وجود انسان نیز حضور دارد که اراده به شناختن خداست. بنابراين از منظر انسان هر آنچه که در زندگی رخ می دهد هدفی جز معرفی خدا به انسان ندارد و نیز هر آنچه که انسان انجام می دهد ذاتاً در

جهت شناخت خداست. اين اراده بسیار اساسی تر از آگاهی ذهنی انسان است. اين فلسفه عالم وجود از منظر معرفت دينی است. و از اين منظر همه پیامبران نیز هدفی جز شناساندن خدا به انسان نداشته اند و لذا همه

قوانین و ارزشهائی که پديد آورنده تمدن و تاريخ بشر بر روی زمین است ذاتا چنان است که انسان را بسوی

خداشناسی هدايت کند. بنابراين پاسخ اين سئوال ذاتی بشر که «از کجا آمده ام، چرا هستم، چه می کنم و به کجا می روم...» واضح است: انسان خلق شده و کل جهان هستی به ياری آمده تا خدا را بشناسد يعنی هستی را و وجود داشتن را درک کند و سريعترين راه و روش اين شناخت هم به تجربه بشری همان خودشناسی است. ولی اين خودشناسی بخودی خود کفايت نمی کند و بايستی ديگران هم اين خود شناخته شده را بشناسند و تصديق کنند همانطور که خداوند هم بر همین نیت جهان و انسان را آفريد تا بیگانگان هم او را بشناسند و لذا از عدم، آدم را آفريد تا او را بشناسد. انسان هم دارای همین نیاز خدائی است چرا که جانشین خدا نیز هست و چون چنین است اصلا می تواند و بايد خدا را بشناسد و اين خداشناسی هم طبعاً جز از راه خودشناسی ممکن نیسیت. همه مخلوقات خدا بسیار زودتر از انسان به شناخت خدا نائل آمده و او را تسبیح می گويند منتهی خدای بیرون از خويش و غیر خويش . ولی اين شناخت خدا برای خدا منظور نبوده و راضی اش ننموده و لذا انسان را به مثابه جانشین خود خلق کرد که از صورت و روح خود به او وجود بخشیده تا او را در خود بیابد و اين شناخت کامل است زيرا انسان تا کاملا و واقعاً بر جای کسی ديگر نباشد قادر به شناخت واقعی و کامل او نیست. و اين حق خودشناسی و ضرورت آن است. لذا فقط انسانی حق انسان بودن را ادا کرده است که خدا را در خودش شناخته باشد. يعنی انسانیت بشر فقط در خداشناسی عرفانی و خودی تحقق می يابد و بشر را در خلقت کامل می کند و همان می کند که باید باشد. يعنی بشری که خدا را در خود يافته و شناخته و به ديگران هم کاملا معرفی کرده باشد. و اين مکتب عرفان است که راه معرفی خدا از وجود انسان است و راز جاودانگی انسان در جهان. هر انسانی در کل زندگی هر کاری که می کند جز به قصد شناساندن خدائیت خود به ديگران نیست و اين يک اراده ذاتی است ولی اکثر انسانها راه و روش اين کار را نمی دانند و اين راز ناکامی و شکست انسان در زندگیست. پس در حقیقت پیروزی انسان در زندگی جز اين نیست که بتواند خدای خود را از وجود خودش بر ديگران عرضه و معرفی نمايد. و اينست که عارفان تنها انسانهای پیروز و بکام رسیده و ماندگار در تاريخ بشرند و عرفان نیز مذهب نهائی انسان در تاريخ است. زندگی و کائنات عرصه عرفات است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۹۴

www.khanjany.com

براستی ملاک تشخیصِ حدیثِ راست از دروغ چیست؟

این واضح است که اگر پیامبر اکرم(ص) تمام عمرش را جز حرف زدن هیچ کاری نمی کرد و حتّی در خواب هم حرف میزد نمی توانست این همه حدیث بگوید. همین یک دلیل کافی است که در جستجوی میزانی برای تشخیص باشیم بخصوص که صدها حدیث متناقض هم دربارۀ امور واحد وجود دارد. بدون شک میزان تشخیص حدیث راست از دروغ چیزی جز عقل و تجربه نمی تواند بود زیرا سنّت و عترت هم یک روایت تاریخی است و درست مثل حدیث نیازمند محکی برای راستی یا ناراستی می باشد که آنهم جز به واسطۀ عقل و تجربه ممکن نمی آید. به هر حال هر سخن و حدیث از هر فردی در گذشته مستلزم عقلانیّت شنونده و خواننده است و عقل محک اوّل و آخر بشر است. و تردید ناپذیرترین و جهانی ترین و نامشروط ترین میزان است که فراسوی هر باور و راست و دروغی قرار دارد. پس علم حدیث چیزی جز عقلانیت نمی تواند بود و هیچ عقلانیتی هم مطمئن تر از معرفت نفس و تجربۀ فردی نیست. پس علم حدیث بدون معرفت نفس یک دام فریبنده و خطرناکی است. خداوند هم عقل را مقدم بر دین و درب ورود بر آن خوانده است

بنابراین در جهان هستی برای آدمی، چیزی مطمئن تر و مقدس تر از عقل و تجربۀ شخصی نمی تواند بود. که مطمئن ترین و مقدّس ترینش نیز خودشناسی است. زیرا هیچ چیزی به اندازۀ خود فرد به او نزدیک تر نیست و خودِ هر کسی اگر بخواهد به خود راست بگوید راستگوترین است

پس عقل کل و علم الیقین هم همان معرفت نفس است. بنابراین در علوم دینی و حوزه های علمیه ما نیز اساس کار بایستی بر معرفت نفس باشد و گرنه چیزی جز شکّیّات حاصل نمی آید و قداستی میان تهی که با کمترین استدلال فرو می پاشد

معمّای علم حدیث فلسفه تشیع مقاله ۸

www.khanjany.com

آدمی تا گناهان را برای ذهن خود توجیه و تقدیس نکند مرتکب آنها نمی شود و به آنها ادامه نمی دهد. آنچه را که هر کسی در ذهن خود مترادف مظلومیت خود می داند دقیقاً همان ظالمیت اوست. آنچه را که ایثار خود می خواند همان تجاوز اوست. و آنچه را که ناحقی دیگران نسبت به خود می خواند حق اوست. و آنچه را که عقل و ایمان خود می پندارد جهل و کفر اوست و........ اگر چنین نبود اینک قرنها بود که زمین مبدل به بهشت موعود شده بود زیرا همه طبق تعریف و آموزه های دینی فرق گناه و صواب و راست و دروغ و باید و نباید را می دانند. اگر چنین نبود اصلا امر به خودشناسی مسئله ای مهمل می بود. آنچه که گناه نامیده می شود همان چیزی است که هر کسی در ذهنش آنرا «من» می نامد. و این «من» کارخانه تبدیل گناه به صواب و دروغ به راست است. و لذا خودشناسی تماماً فریب شناسی است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۷۸

www.khanjany.com

حال اگر انسان با خود «او» که نور و علت و خالق وجود است مربوط شود به سرچشمه اصلی وجود متصل شده و به وجودی جاوید و الهی می رسد و از غیر او بی نیاز می گردد. و اما عارفان از طریق خودشناسی به چنین نوع و درجه ای از وجود می رسند و لذا ارتباط با آنان عين ارتباط با اوست

دائرة العارف عرفانی جلد اول ص ۱۶۰ از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

معنای ازدواج

ازدواج در معنای لغتش عبارت است از دو تا شدن و دوتائی زیستن. این همان هستی من – توئی است. آدمی تاقبل از ازدواج یک هستی منی دارد و فقط من است و در خویش زندگی می کند و برای خویشتن. همه اعمال و روابطش برای خودش می باشد و در قلمرو روانش جز خودش کسی وجود ندارد الا اینکه در خدمت خودش باشد. زندگی قبل از ازدواج یک زندگی خود - محور است یعنی یک زندگی کافرانه و کور و دربسته است. و خدای یک فرد مجرد هم چیزی جز هوای نفس و شیطان او نیست. خدای «من» ابلیس است. ازدواج یعنی دو تا شدن و برای همسر زیستن. این همان هستی برای دیگری است و در همه امور «من» بایستی برای دیگری و موافق با دیگری باشد. پس ازدواج قلمرو خود شکنی و از خود گذشتگی است لذا ازدواج دارای ماهیتی تماماً دینی می باشد و متکی بر تقوا و خویشتن داری است و لذا ازدواج از بنیادهای اصلی دین است و عرصه خودآزمائی و تزکیه نفس و خودشناسی می باشد تا اینکه اوی رابطه (هو – خداوند) آشکار شود. کسی که این حق را در ازدواج درک و تصدیق نکرده باشد از همان آغاز با همسرش درگیر می شود و به بن بست و ندامت می رسد و هرگز به قلمرو و هویت (الهیت) رابطه نمی رسد و خدا را نمی شناسد. این حیات و هستی در دیگری از همان نخستین رابطه جنسی بطرزی حیرت آور رخ می دهد و هر یک از طرفین دچار احساس از خود بیگانگی در دیگری می شود. این از خود بیگانگی عرصه آزمون خویشتن در دیگری و با حضور دیگری است. و لذا ازدواج را بایستی جدی ترین قلمرو خودشناسی دانست و آنکه حق این امر را نداند ازدواج را امری بیهوده و بلکه خطرناک و تماماً عذاب می یابد و پشیمان می شود و این زندگی هنوز آغاز نشده به پایان خود میرسد. کسی که فقط به قصد آرزو و برنامه های شخصی خود ازدواج می کند هرگز ازدواج نکرده است. زن و مرد هر یک به مثابه آئینه نفس همدیگرند و هر یک در نیازی که به طرف مقابل دارد به محک زده می شود که تا چه حدی صادق است و وظایف انسانی و اخلاقی خود را می شناسد و دارای عهد و وفای به همسر خود و نیازهای خویشتن است. آنچه که در ازدواج به محک می خورد کبر و غرور و منیت طرفین است پس این یک واقعه تماماً دینی و اخلاقی است و فقط انسان متعهد به آداب و اصول اخلاقی و دینی می تواند از پس این واقعه بر آید و لاغیر. ازدواج کارخانه ای است که بایستی از بطن رابط من – توئی موفق به کشف او (هو – خدا) شود. کسی که همسرش را فقط وسیله ای برای خوشبختی خود پنداشته ازدواج را درک نکرده و در حد آن به عذاب می افتد و دچار کینه و نفرت می شود و ازهمان آغاز در طلاق است. ازدواجی که بر اساس حقوق و اصول و ارزشهای دینی و اخلاقی بنا نشود محکوم به شکست است. ازدواجی که در آن هر یک از طرفین عز ت و ارزش خود را بر از خود گذشتن بنا نکند این واقعه سرنوشت ساز را درنیافته است. در ازدواج هر یک از طرفین بایستی در مسابقه ایثار و از خود گذشتگی باشد. آنکه ایثارگرتر و متواضع تر است ولایت رابطه را بدست می گیرد و امام خانه می شود. تنها حقی که ازدواج را تبدیل به واقعه ای بهشتی می کند ایثار متقابل است. حق زناشوئی بر محور از خود گذشتگی قرار دارد و این حق هر چه وسیع تر و خالصتر شود این رابطه پایدارتر و عزیزتر می شود و قلمرو رشد و تعالی معنوی می گردد بشرط اینکه ایثار بر مبنای اصول دین و اخلاق باشد نه بر اساس بولهوسی و فسق و فجور. در هر ازدواجی معمولًا یک نفر در مقام عاشق قرار دارد که معمولًا مرد است و آنکه عاشقتر است بایستی ایثارگرتر باشد تا بتواند ولایت و رهبری معنوی و دنیوی زندگی را بر عهده گیرد. خانه ای که امام و رهبر ندارد بی صاحب و بی اراده و بازیچه است. ولایت و رهبری معنوی و عاطفی فقط محصول از خود

گذشتگی و ایثار و تقوا می باشد و لا غیر. بهرحال آنچه که ماهیت این رهبری را تعیین می کند نه افکار و باورهای شخصی بلکه اصول و موازین عقلی و دینی و اخلاقی است. بمیزانی که این اصول در طرفین رابطه ادا می گردد این ولایت معنوی از جانب خداوند بر این رابطه واقع می شود و رابطه را هدایت می کند. در هیچ رابطه ای همچون ازدواج

حضور خداوند درک نمی شود یا بواسطه رحمت و برکات و یا از طریق غضب و عذاب. ازدواجی که بر اساس هوسبازی و فسق و فجور بنا شود مشمول عذاب الهی می گردد و عذاب النار بر پا می شود و هر خانه ای یک قطعه از دوزخ می شود که همه اعضایش را می سوزاند. حق و لزوم دین و اخلاقیات در هیچ جائی به اندازه خانواده بارز و واجب نیست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۴۰

آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امام زمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیت خودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمان علائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفه دین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامت کرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفت شناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس

آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقت محمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشق عرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق، ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان،

پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی

آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امام زمانایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیت خودکشیخودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمان علائمظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفه دین فلسفهزندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامت کرامتکریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفت شناسینجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس

آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق، ماورایطبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان،

پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی