فلسفه ملاصدرا، دجال، نفاق، شرک و ریا، نمایش عشق و ایثار، شیطان شناسی، ابلیس شناسی



   کفر و ایمان

                     صوتی       تصویری                           


_________________________




   www.akhar-zaman.com   

   www.khanjany.com  

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692


 

٨٧١- پس مذھب امامیه یا تشیع، مکتب اطاعت بی چون و چرا از امام است که ھمان تسبیح نفس است که در نقطه مقابل چنین اطاعت و تسبیحی ھمانا تقلید خودسرانه و تنفیس قرار دارد که اساس شیعه ضد شیعه است که به لحاظ تاریخی شعبات زیادی دارد: شیعه اُموی، شیعه عباسی، شیعه صفوی ....و



   www.akhar-zaman.com   

   www.khanjany.com  

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692


۸۷۰- در حقیقت مأموم تحت الشعاع روح ھویت الھی در امامش دچار اشد حیات و استکبار منی می شود تا آنجا که به ضدّ امامش تبدیل می شود و چنین ضدیتی فقط در اطاعت بی چون و چرا تسبیح شده و به ھویت می انجامد. در غیر اینصورت شاھد شقی ترین دشمنان امامان از میان اطرافیانشان خواھیم بود و ھمه قاتلان امامان از این گروه ھستند. و این ظھور دیالکتیک من- ھوئی در رابطه امام- مأموم است که از مأموم یا یک انسان علوی می پرورد و یا اُمو!ی


   www.akhar-zaman.com   

   www.khanjany.com  

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692



863- و اما واژگون ترین این کافران، منافقانند یعنی کسانی که این واژگونی را لباس دین و شریعت و عرفان می پوشانند و تقدیس می کنند که اشد این کفر و نفاق ھم طبق قول الھی در مسلمانان عرب است که امروز پرچم تکفیر بشریت را برافراشته اند و قتل عام نوع بشر آرمانشان است و این ظھور شیطان است از بشر! زیرا ھر حقی که برتر و نابتر باشد واژگونسازیش ھم موجب شقاوت و ھلاکت برتری می شود

   www.akhar-zaman.com

 www.khanjany.com  

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

 

۹۱۶- اگر فلاسفه اسلامی این کلام مکرر خدا در کتابش را باور دارند که "ظنّ هرگز به حق نمیرساند" پس باید بخود پاسخ دهند که آیا فلسفه و خدا و معارف فلسفی در دین جز ظن چیز دیگری هستند؟ پس فلسفه و خدای فلسفی نه تنها هیچ کمکی به ایمان نمی کند که ایمان به خدا را چون موریانه ای می جود و تبدیل به ایده خدا می کند. ایده ای که با هر نسیم علّیتی می لرزد و فرد بایستی شبانه روز نگران باطل شدن ایده خدا در ذهن خود باشد. همه کسانی که ایمان دینی خود را اینگونه پرورش داده اند با مطالعه یک اثر ماتریالیستی یا نیهیلیستی و اگزیستانسیالیستی غرب، به آنی کافرند همانطور که شاهد چنین واقعه ای در یکی دو قرن اخیر در جهان اسلام بوده ایم. کسانی که با مطالعه یک مقاله درباره آرای نیچه و مارکس و فروید و هایدگر کافر شده اند در جامعه اسلامی فراوان هستند که اکثرشان فارغ التحصیلان علوم انسانی و علوم دینی و حوزوی هستند. اینست که مثلاً امروزه شاهد طلبه ها و بلکه مجتهدینی هستیم که در شریعت مسلمانند و در طریقت هندو هستند و در حقیقت هم پیرو نیچه و هایدگر و پوپر و امثالهم. بی تردید چنین شریعتی بسرعت به تسخیر شیطان درمی آید


   www.akhar-zaman.com

 www.khanjany.com  

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۸۹۸- کسی که ارسطو را معلّم اوّل و استاد بانی حکمت می داند و افلاطون را قدیس و ربّانی می خواند چگونه می تواند فلسفه خود را با قرآن و مکتب اهل بیت عصمت موافقت دهد؟ گوئی نمی داند که این قدیس ربّانی در کتاب مدینه فاضله اش یعنی "جمهوری"، انسان کامل (فیلسوف) را مجاز به هر فسق و فجوری می داند و مردمان را بر حسب جنسیت و نژاد و مشاغل و اشرافیت طبقاتی، درجه بندی معنوی کرده است. سخن از ملاصدرا است که آیات الهی و کلام نورانی اهل بیت عصمت را لابلای اوهام و هذیانهای ارسطو و افلاطون جای می دهد و اینگونه جسورانه باطل را لباس حق می پوشاند و حق را به پابوسی باطل می کشاند و فلسفه خود را حکمت متعالی می نامد. و همه تلاشش اینست که خداوند را یک فیلسوف قلمداد کند و انبیاء و اولیای الهی را هم محصلین فلسفه ا!ش


   www.akhar-zaman.com

 www.khanjany.com  

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

 

۸۵۳- پس با کلام رسول خاتم دانستیم که روح آدمی می تواند کل جهان بیکرانه هستی را دربرگیرد و ببلعد. پس می تواند آنرا محو سازد و جهان دگر بیافریند جهانی هفتاد هزار بار برتر و هفتاد هزار جهان برتر! این حکم عقل است نه علیّ!ت

۸۵۴- علیّت قاتل عقل است که عقل را از عرش الساعه به ظلمات دهر کشانیده و آن را دو شقه کرده که نیمش را به گذشته و نیم دگرش را به آینده می افکند به جستجوی علت و معلول! این یک واقعه است نه مثال! پس در این واقعه بمان تا ببینی که قاتل عقل و سعادت و نور وجودت چیست


   www.akhar-zaman.com

 www.khanjany.com  

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

 

۵۹۷- آیا براستی جاذبه و افسون خارق العاده فلسفه (اندیشه و الهیات یونانی- ارسطوئی) از چه بابت است که حکیمان الهی بزرگی چون فارابی و بوعلی و سهروردی و ملاصدرا و امثالهم را که دارای روح حکمت از نزد خداوند شده بودند چنان طلسم خود ساخت که حتی چنین وانمود کردند که حکمت را از ارسطو یافته اند و لذا کل دین و معارف اسلامی را هم بخدمتش گماردند تا ایده های افلاطونی را تقدیس و جاودانه سازند!؟ این یک واژگونی آشکار است خود- واژگونسازی! اینان متوجه نبودند که اگر اندیشه افلاطون و ارسطو را از خودشان هم بهتر می فهمند از بابت روحی حکمی است که خداوند به آنان عنایت نموده است. و لذا خدا را هم ارسطوئی کردند! درست به همین دلیل است که همه اینها و پیروان و مخلصین آنان تا به امروز عظمت و قداست انبیاء و اولیاء را هم به افلاطون و ارسطو محک می زنند و گاه این واژگونی را اقرار هم می کنند که: براستی که این آیه یا کلام معصوم عین فلان سخن افلاطون یا ابن عربی است؟! یعنی همه بزرگان دینی ما فیلسوف بوده اند و عظمت آنها از این بابت است؟ پس میزان ارسطو است، میزان عقل و علم و متافیزیک و حکمت و...!؟


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۵۵- شیخ احمد احسائی هم هر چند که تقریباً کلیه آثارش نقد فلسفه ملاصدراست و از نقد صدرائی برای خود فلسفه ای تدارک نموده است در این نقد هم اسیر فلسفه ملاصدراست. زیرا با فلسفه شاید بتوان بطالت فلسفه را اثبات کرد ولی نمی توان از آن رها شد و به حکمت توحیدی رسید. و فلسفه شیخ احمد احسائی بمراتب فلسفی تر و علیتی تر از فلسفه یونانی ملاصدراست. شیخ احمد احسائی نیز همچون ملاصدرا و ابن سینا و شیخ اشراق، مؤمنی دارای نور حکمت الهی است ولی نتوانست از افسون ابلیسی فلسفه یونان منزه گردد و مصداق این کلام خداست خطاب به کسانی که از نزد خدا دارای حکمت شده اند: مبادا که برای حکمت الهی، شریکانی قرار دهید! و شراکت حکیمان مسلمان با فلسفه یونانی، فساد و فتنه و ضلالتی پدید آورده که مصداق "ضلال قدیم" است که تا به امروز ادامه یافته است. و گوئی این کلام خدا فقط مختص چنین حکیمانی آمده است


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۵۴- ولی آیا بقول برخی از حکیمان بزرگ، خدا همان وجود است و وجود همان خداست؟ وجودی که دمادم مشمول سبوحیت و تکبیر و تنزیه گردد خداست. ولی وجودی که همچون فلسفه اسپینوزا در غل و زنجیر قوانین خویش است و جان می کند و اگر دست از پا خطا کند نابود می شود، نه خداست و نه حتی وجود است. فلسفه وجود ملاصدرا نیز هر چند که با دریائی آیات و روایات امامیه، تزئین شده است دست کمی از وجود اسپینوزائی ندارد. فیلسوف اصالت وجودی که بتواند به آسانی هر کسی را بدلیل طرز فکر و بیانش، تکفیر و مرتد نماید بی وجود است و آگاه و ناآگاه در دام فلسفه وجود اسپینوزا جان می کند. زیرا وجود نمی تواند دارای فلسفه باشد یعنی نمی تواند بواسطه قوانین علیتی تبیین شود. یعنی وجود را نمی توان با عدم تعریف کرد زیرا وجود، ضد ندارد


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۲۰۵- و امّا آنانكه به ذكری رسيدند و روحی يافتند و بر صراط قرار گرفتند تا رسالات الهی را به ديگران نرسانند خود نيز به حق يقينی آن ذكر و روح و معارف نميرسند و در تذبذب می مانند و در بلند مدت دچار نفاق می شوند. همه مؤمنان محمدی، رسولان رسول خدايند در عرصه ختم نبو!ت


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692


۱۸۲- بنده در دوره جوانی ام در ادامه سير و سلوك عرفاني به سلسله های درويشی رسيدم كه مدتی در اكثر آنان از روی صدق و نياز به تحقيق و ارادت و اطاعت خالصانه پرداختم كه در اندك مدتی به غايت هويت اين سلسله ها و اقطابشان رسيدم و يكی از وجوه مشترك همه آنان حاكميت مطلقه انواع مخدرات بود كه مصرف آن بر حسب سلسله مراتب معنوی موجود در اين سلسله ها بالاتر می رفت و به يقين ديدم كه بدون مواد مخدر و توهم زا هيچ هويت و  موجوديتی نمی توانند داشت كه در اين امر سالها تفكر كردم و اينك به يقين می گويم كه فقدان روح و هو در مشايخ و رهبرانشان علّت العلل اين فاجعه دردناك بود. بخصوص اينكه شاهد بودم كه در مجالس انس و ذكر جمعيشان مصرف مواد به اوج خود می رسيد كه گاه افرادی سكته می كردند كه البته آنها اين مسئله را به معنای الحاق به حق تفسير می نمودند و پرواز روح. به همين دليل بازی با اذكار تا سرحدّ تجارت ذكر در اكثر فرقه ها غوغا می كرد يعنی بسياری از مشايخ آنان به مريدان خود ذكر می فروختند

۱۸۳- تجربه هر چند كوتاه من در اين سلاسل درويشی شايد تلخترين تجربه معنوی كل زندگيم بود كه مرا تا لبه كفر مطلق به پيش برد كه به هر حال با همه آن جريانات قطع رابطه نمودم كه با اين واقعه خود علی ع  به دادم رسيد كه ديدارش كردم و به شاگردی و مريديش در آمدم و تا به اينجا مرا با خود آورده است 


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۱۱۴- و بدان كه امروزه عرفان حق از هر مذهبی كه باشد نمی تواند غير قرآنی باشد زيرا حاصل نفخه رحمانی روح امام زمان است و عيسی روح الله كه او هم بر مذهب امام است. و اين بدان معنا نيست كه همه بايستی عربی حرف بزنند و به عربی خداوند را بخوانند و بر عبادات شرع محمدی باشند زيرا خداوند در قرآن كريم می فرمايد كه برای هر گروه از اهل ايمان، شريعت و طريقه ويژه خودشان را قرار داده است. ولی حقانيت اين عرفانهای حق در قرآن عيان و بيان شده است و نيز بايستی بر اصول كلی و اركان دين خدا و فضائل اخلاقی استوار باشند يعنی از دروغ و ريا و ربا و زنا و قمار و خمر و مسكرات و مظالم و تجاوز به حقوق مردمان بپرهيزند و از ايجاد اكراه و شرك و نفاق در مردم اجتناب كنند و مردم را مجبور به مذهب خاصی ننمايند و سائر مذاهب را تكفير نكنند اگر بر اين اصول پای بند هستند. پيامبر مشترك همه مذاهب حقه ابراهيم خليل است

*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692


۱۰۴- به طور نمونه فردي كه يك آدم شديداً عافيت طلب و بچه ننه و گريزان از هر وظيفه و مسئوليت و اطاعت بود در روياروئي با آثارمان به ناگاه احساس خدائي يافته و به اين نتيجه رسيده كه همه عالم و آدم بدند و كافرند و او برگزيده خداست و بايد دست از همه مسئوليت ها و وظايفش بكشد و گوشه گزيند تا خداوند از آسمان رزقش را نازل كند. اين آدم در اين راه به جنون و مطروديت كامل از عيال و خانواده اش رسيد. تا بالاخره در تماسي به خودش آمد و توبه كرد و بر اين شيطان زدگيش بيدار شد. اين آدم در اندك مدتي به غايت آمال نفسانيش رسيد و قيامتش برپا شد. بدان كه از جمله ويژگي اهل ذكر نيك بيني نسبت به خلق است و نه بدبيني و احساس برتري! اگر خود برتربين شدي بدان كه در تسخير شيطاني! ما خدا نيستيم بلكه بايد خاشع ترين بندگان باشي!م

۱۰۵- اين احساس الهي كاملاً بر حق است زيرا روح يافته است و براي نخستين بار احساس آدميت و شرف يافته است ولي به جاي اطاعت از معارف و تقواي الهي كل قدرت روحي خود را به خدمت بولهوسي گرفته و روحش را به شيطان معامله مي كند. يعني براي نخستين بار ايمان يافته است پس طبق كلام مكرر خدا در كتابش بايستي از خدا و رسول و اولياي امرش اطاعت كند ولي مريد نفس خود مي شود و هر كه مريد نفس خود شد مريد شيطان مي شود و به ظلم عظيمي مي گرايد. اطاعت بي چون و چرا در اينجا مفهوم مي شود! ولي بسياري «به كرم خدا مغرور شده و به جهنم مي روند» قرآن- و عجبا كه اكثر اين دريافت كنندگان روح و ذكر، از مستضعفترين و ناتوانترين و بي هويت ترين و مظلومترين و بي اراده ترين افراد هستند كه به ناگاه تبديل به غولي آدمخوار مي شوند اگر تقوا پيشه نكنند و مطيع امر حق نگردند تا روح خلاق شده و اسماء الله تبديل به صفات و حكمت و عرفان شود و فرد را به لقاء الله برساند. ولي بدان كه هدايت و ضلالت از آن خداست و خداست كه مي داند چه كسي مستحق هدايت يا گمراهي است. كار انبياء و اولياء و اهل ذكر فقط رسانيدن روح و ذكر به مردمان است و بس

*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۵۵۶- در حقیقت ایثارگریهای انسانهای کافر، تقلیدی وارونه از اخلاق الله است و عین مکر با خداست که مکر خدا را بهمراه دارد که مکری بخودآورنده و خیر است. مکر مکنید که خدا هم مکر می کند و مکر او برتر و بهتر از مکر شماست! قرآن

۵۵۷- مکر با خدا در هیچ امری محسوس تر از عشق نمائی و ایثارنمائی های بشر نیست. زیرا عشق گوهره خلقت و عالم وجود است و لذا مکر با عشق و ایثار خدا اساسی ترین مکرها و کفرهای بشر است که به اشد رسوائی و خسران و عداوت می انجامد و فرد دعوی عشق خود را انکار می کند و عداوتش را آشکار می سازد

۵۵۸- در قرآن کریم بارها خداوند می فرماید که با مکاران مکر می کند و مکرشان را خنثی نموده و بسوی خودشان برمی گرداند. و می دانیم که مکر تحت عنوان عشق و ایثار، رایج ترین و جهانی ترین مکر بشر در همه روابط اجتماعی می باشد از اعماق خانواده ها تا رأس حکومتها! و لطیف ترین و نافذترین مکرهاست و پیچیده ترین آن که به یاری شیطان انجام می شود و نهایتا به تسخیر انسان مکار بواسطه شیطان منجر می گردد چرا که فرد مکار بواسطه دعوی و نمایشات عاشقانه و ایثارگرانه سعی در تسخیر وجود دیگران دارد. و اینست مکر خدا با مکارانی که می خواهند بندگان خدا را بنده خود سازند

و خودشان بنده شیطان و بازیچه او می شوند و رسوا می گردند: شیطان به امر خدا بسوی هر متکبر گناهکاری می رود تا رسوایش کند! قرآن

۵۵۹- ‏ اراده به پرستیده شدن منشاً واژگونسازی و واژگون شدن انسان است چرا که پرستش خدا قلمرو وجودیابی از خداست پس آنکه بجای پرستش می خواهد پرستیده شود ضدوجود می شود یعنی واژگون و قحطی زده و مخرب و ویرانگر و ضدبش!ر

«نیافریدم انس و جن را الّا اينکه مرا بپرستند.» قرآن-

*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۵۰۱- قرآن کریم بوضوح به ما می آموزد که راه خدا را از آیات و نشانه های آشکارش در زندگی جستجو کنیم یعنی حقیقت را در عین واقعیت بجوییم. برای همین است که کتاب قرآن براستی یک کتاب کاملاً طبیعی است و فلسفه طبیعیات است و اینست که کسانی که حقایق زندگی را در عالم غیب و امور ماورای طبیعی و تفسیر خواب و خیال و علوم غریبه جستجو می کنند جمله به دام اجنه و شیاطین می افتند. زیرا حقیقتا در جستجوی هیچ حقی نیستند بلکه می خواهند با به خدمت گرفتن قدرتهای متافیزیکی به سلطه های مادی و نفسانی خود برسند و لذا همه کسانی که به دام اين عرفانهای شیطانی افتاده اند به جزای نیات پلید خود رسیده انده پس بدان که امکان ندارد خداوند بگذارد کسی در جستجوی او به دام شیادان و شیاطین بیفتد زیرا او بسیار مهربان و عادل است



*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۱۲۶- و باید دانست که استکبار و منیت مادی و اقتصادی و سیاسی در قبال استکبار معنوی و روحانی و عرفانی بسیار ناچیز است. زیرا استکبار دینی و روحی و عرفانی میل به تملک روح مردم را دارد ولی استکبار اقتصادی به تملک مال و تن مردم بسنده می کند. و این خود ابلیس است که سلطه بر دل و روح بشر را جستجو می کند و لذا دجال آخرالزمان هم که مظهر ابلیس است هویت شدیداً معنوی و روحانی و عرفانی از خودش بروز می ده

*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

از کتاب از خود تا خودآ اثر استاد علی اکبر خانجانی

۶۵۸- همانطور که مثلاً كسی که می خواهد انیشتن شود عاشق علم نیست بلکه عاشق شهرت انیشتن است. همانطور كسی که می خواهد بتهون شود عاشق موسيقی نیست عاشق شهرت بتهون است و الی آخر! كسی هم که می خواهد پیامبر و امام و بایزید بسطامی و حلاج شود هم عاشق معرفت و حقیقت و خدا نیست عاشق شهرت روحانی اين مردان خداست. و اين نوع آدمها عاقبت دجال می شوند یا دیوانه!

*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۲۴۵- علی ع در خطبه بیان می فرماید که «خداوند بمن اسم اعظمش را بخشیده که بواسطه آن می توانم به آنی از این سوی جهان به آن سوی آن بروم و زمین و آسمانها را طی کنم و هر تغییر و تبديلی در جهان به انجام رسانم و به اراده او هر ناممكنی را ممکن نمایم.» تحت تأثیر جاهلانه و کافرانه از این معناست که بخش عمده ای از پیروان فرقه های درويشی و به اصطلاح عرفان علوی دربدر از طریق فوت و فن ها و چله نشينی ها و علم جفر و ابجد و کیمیا می خواهند به اسم اعظم برسند تا بتوانند بر جهان و جهانیان سلطنت کنند و همه گنج های عالم را به تصرف خود آورند. این وجهی از ولایت علی و خطبه های علی است که کافران را گمراه نموده و به خسران عظيمی می رساند همانطور که قرآن هم کافران را گمراه می سازد و مومنان را هدایت می کند. اين سوداگران اسم اعظم جمله به مالیخولیا و جنون دچار شده و هلاک می گردند. اين بدان معناست که در قبال علی و ولایت علی و سخنان و معارف آن حضرت هیچکس بی نصیب نمی ماند و هر كسی در آنچه که هست بسرعت به غایت می رسد. يكی به خدا می رسد و يكی هم به شیطان. يكی خلیفه خدا می شود و يكی هم خلیفه شیطان. يكی ولی الله می شود و يكی ولی شیطان. «هر که هلاك شد بواسطه من است و هر که نجات یافت هم بواسطه من است.» خطبه بیان-


*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com 

https://t.me/khanjanyaliakbar/1692

۲۲۲- آثار نیچه خاصه در «چنین گفت زرتشت» سراسر تسبیح و تنزیه خدا و دین و صفات اوست که مسیح را از اسارت مسیحیان و خدای را از دسترس مشرکان و منافقان خارج کرده است. اين همان كاری است که علی ع در خطبه هایش نموده است به اکمل و اعلای حقش درباره کل دین خدا

۲۲۳- علی ع در خطبه بیان می فرماید که در آخرالزمان و آستانه ظهور امام، دیگر هیچ نمازی مقبول حق نمی افتد. زیرا نمازی که به خدا برسد موجب رستگاری و هدایت است در حالیکه امروزه شاهدیم که اشد کفر و نفاق از اهل نماز در جهان اسلام برمی خیزد خاصه كسانی که خانه خدا را تصاحب کرده اند. و نیز می فرماید که مردمان بقصد تجارت یا تفریح و یا گدائی به حج می روند." يعنی دین خدا و شریعت محمدی لباس مکر شیطان شده است و اينك بهتر درمی یابیم که چرا علی ع نمازی جز برپائی ولایت او در دل و جان آدمی نمی شناسد


************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۱۲۹- ای عزیز در معارف توحيدی به جستجوی توجیه و تقدیس بولهوسی های خود مباش چرا که توحید وادی توکل و رضاست پس تنبلی و بی مسئوليتی خود را به حساب خداپرستی خود مگذار که بور می شوی و رسوا! همانطور که چه بسا از دريای اين معارف آخرالزمانی فقط تحصیل علوم عاریه ای را رها كنی تا بیشتر به هوسهای حيوانی خود بپردازی. و به بهانه اینکه طبیب و شافی فقط خداست هیچ مسئوليتی در قبال سلامتی خود نداشته باشی. و به بهانه اينکه رزاق خداست تن به هیچ کاری ندهی. و به بهانه مبارزه با نژادپرستی از زير وظایف واجب زناشوئی و زندگی روزمره شانه خالی کنی.

۱۳۰- آری! در وهله نخست بازی با معارف توحيدی که در آن واحد دارای دو مفهوم متضاد متحدند بسیار آسان بنظر مي رسد و ابلیس ترغیب به این سوء استفاده می نماید ولی زنهار از بازی با دهان شیر که بناگاه بلعیده شوی همچون صيدی در جستجوی صیاد! و آنگاه گوئی که: همه اين حرفها دروغ بود و فریب خوردی!! تو با این حقایق ناب الهی قصد فریب دیگران را داشتی و بدام صید خود افتادی!

*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۱۰۹۸- پس اعمالی صالح هستند که مؤمن را به حق امام و رسول ملحق می کنند يعنی اعمالی که در صلح و اطاعت از عقل و فطرت و حکم خداست. که بر دو دسته كلی استوارند يعنی واجبات و مستحبات. که واجبات همان وظایف هستند که بر دو دسته

معیشت و عبادت قرار دارند که آمور معيشتی عبارتند از رزق حلال و بدور از حرص و ربا و مسائل غذایی و بهداشتی و رعایت حقوق اقتصادی و اجتماعی و رعایت احکام الهی در امور تفريحی و تزئینی و امثالهم. امور عبادی که همان فروع دین هستند که بر محور فکر و ذکر و حضور قلبی با امام قرار دارند. و اما مستحبات نیز در همین دو قلمرو مذکور پدید مي آیند يعني مستحبات معيشتی و عبادی. امور مستحب همانطور که از لغت آن برمي آید برخاسته از حب است مثل خدمت به مومنان که در رأس آن امام قرار دارد و انفاق و جهاد و ياري دین خدا بر محور امر امام. و همانطور که رسول اکرم می فرماید

هیچکدام از اين اعمال واجب و مستحب از امور معيشتي تا عبادی بدون امر امام و اطاعت از او موجب حفظ ایمان و هدایت نخواهند شد و بلکه ابزار و امکانات نفاق خواهند بود که اشد کفر است. پس مي بینیم که کل دین، بی وجود حداقل باور و ارادت

به شخص امام موجب هدایت نیست زیرا دل آدمی که کانون قدرت اراده عملی انسان است جایگاه هر که جز امام باشد کل وجود را به همان سو می کشاند يعنی تا زمانیکه امام در دل مؤمن مستقر نشده است دین آدمی هیچ تضميني ندارد يعنی مذهب شرك است


*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۱۰۹۷- خداوند در دوره جاهلیت هر كسي بر دلش قفل زده و آنرا از رسوخ خناسان و شیاطین مصون می دارد که اين قفل با واقعه ایمان و به نور و روح رحمت امام گشوده می شود تا فرد مؤمن از طریق خدمت و اطاعت٬ امامش را بر دل وارد کند و صاحب و ولی خود سازد و سالك راه خدا گردد ولی اگر آن مؤمن از خدمت و اطاعت سرباز زند اين دل زنده شده و گشاده لانه غیر حق می شود و در اینجاست که بقول علی (ع) بسا شیاطین در صورت بشری. پس وای بر مؤمنان ياغی و متکبر نسبت به امر حق

*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۱۰۷۲- پس بدان که راه ایمان و هدایت الهی سراسر راه سلامت و رحمت و عزت و سربلندی و اختیار است همانطور که خود در کتابش فرموده که ما اسلام را آورده ایم که سختیها را بر شما آسان کنیم و نه اينکه آسانیها را بر شما سخت کنیم و هر که دین خدا را سخت جلوه می دهد منافق است. قرآن- پس بدانکه «نتوانستن» در دين خدا بزرگترین تهمت به خدا و بزرگترین ظلم به خویشتن است. آری آنچه که سخت است و عین جان کندن است راه شرک و نفاق  در دین است و آنچه که عین رحمت و سلامت است همان راه عشق عرفانی است که دین خالص است. يعنی هر چه که دین خالص تر و نابتر باشد رحمانی تر و آسانتر است و هر چه که ناخالص تر باشد جانکاه تر است. این بدان و در آن جاودانه بمان و در همه جا این سخن را اشاعه کن تا مشمول رحمت خدا شوی


*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۱۰۷۱- و بدان که طبق تجربه و کلام خدا راه اختیار جز از وادی رحمت برنمي آید و وادی رحمت وادی امنیت و عزت است زیرا آدمی در قلمرو حواس و ظلمات امکان اختیار و انتخاب ندارد به همین دلیل رسول خدا مي فرماید که اهل جبر اهل دوزخ است و اینست که کافران برای هر کار كوچكی به چندین نفر پناه مي برند و چندین شريك و مشاور قانل می شوند تا مسئول اعمال خود نباشند و لذا جملگی بزدل و هراسناکند. ولي آنکه در پرتو رحمت امام است دارای امنیت و اختیار است و لذا افرادی که در رابطه با او زیست می کنند اگر در خدمت و اطاعت نباشند از اين امنیت و اختیار خود غایت سوء استفاده و معصیت را مرتکب مي شوند زیرا می دانند که مشمول رحمت خدایند و اینست که در رابطه با اوليای الهی گاه ظالمترین آدمها رخ می نمایند همانطور که عارفترین و عادلترین مثل سلمان و عمروعاص


*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۱۰۵۳- پس بدان که همه فالگیران و رمالان و دعانویسان و جن گیران و احضار کنندگان روح و امثالهم که وجودشان محل رفت و آمد اجنه و شیاطین است بواسطه عبادات مشرکانه به چنین مقام شيطاني رسیده اند که اجنه و شیاطین خود را با مراجعه کنندگان خود مبادله مي کنند بهمین دلیل هر که به اینان رجوع مي کند به انواع امراض رواني و جنون مبتلا مي شود پس: وای بر نمازگزاران سهوي و رياني. قرآن-

۱۰۵۴- زني را مي شناسم که دیوانه شده است در جریان ۱۲۴ هزار صلوات فرستادن به نیت طلاق پسرش از عروسي که مورد نفرت او بود. از اين نوع زنان فراوانند و این مصداق بارزی از اذکار مشرکانه است

 

*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۵۴۵- آدمی می تواند با دادن هدیه ای موجب هدایت فرد و بلکه خودش شود اگر از روی محبت حق باشد و در آن و می تواند موجب گمراهی و عداوت باشد از روی نخوت و منت و کبر که: ببین من چه خوبم و والا و تو چه بدی و حقیر! همین معنای متضاد می تواند در هر رفتار و سخنی هم رخ نماید حتی در ارشاد و امر بمعروف و نهی از منکر! یعنی می توان از ایمان و حکمت و معرفت و قرآن جهت نابودی دیگران استفاده کرد و شریعت را موجب تباهی فرد یا قومی نمود که خداوند به قتل می رساند چنین کسانی را که «خدا بکشد اینان را.» منافقون

۵۴۶- استفاده از دین و معرفت جهت سلطه: اینست اساس نفاق و هویت منافقین! چرا که دین، راه عدالت است و معرفت هم راه محبت

۵۴۷- عدالت ورزیدن بقصد سلطه و ستم. محبت کردن بقصد له کردن و نابود ساختن. امر بمعروف بقصد واداشتن به منکرات. و دین بقصد کفر و... . در اين معانی و پدیده ها بیندیش زیرا اکثریت آنچه که در جهان جریان دارد از اين نوع است خاصه در جوامع مشرک و منافق جهان سوم و جوامع مذهبی!


*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۵۲۲- یکی از ما می پرسید که: نمی دانم چه سرّی است که همین حرفها و معارف شما را به هر کسی که ابلاغ می کنم هیچ اثر که نمی کند بلکه حاصل معکوسی دارد. گفتم دو علت دارد یکی اينکه تو خودت عمل کننده به این معارف نیستی و دیگر اينکه دیگران را بخودت می خوانی نه بخدا. یعنی تو از ایمان و محبت و معرفت دامی گسترده ای برای به بندگی کشیدن دیگران و آدمخواری! و چون موفق نشوی که نمی شوی آنگاه آشکارا همه حقایق را انکار کرده و همه را طرد و لعن و خصم می شمری. اینست داستان نفاق آنگونه که قرآن کریم بیان فرموده است در سوره منافقون!

۵۲۳- بگذارید یک بار برای همیشه حقیقت معنای عصمت و پاکی و نیز ناپاکی و زنا را برایتان آشکار کنم. آنجا که دلی زنده در میان نباشد و معرفتی یقینی به آن متعهد نشده باشد و رابطه ای بر جاودانگی مستقر نشده باشد و هم سرنوشتی در کار نباشد و هر کسی برای نفس خودش باشد هر چه که باشد تحت هر عنوان عرفی و شرعی و قانونی، ناپاکی و زنا و خیانت و پلیدی و نجسی است در مراتب. اینست که ابراهیم خلیل از منظر ملکوت، همه زناشونی ها را زنانی می بیند (حدیث قدسی). و اینست که ولی خدا محرم همه مؤمنان است و از خودشان بر آنها محرم تر است زیرا در هر کسی با خداوند خالق که ذات وجود است مرتبط و متعهد است جاودانه. و اینست که مومنان خواهر و برادر حقیقی هستند و چه بسا خواهر و برادران نژادی خصم یکدیگرند و لذا بر سر تقسیم ارث خون هم می ریزند. ولی خواهران و برادران ایمانی از دنیا و آخرت یکدیگر ارث می برند که این مذهب عشق است که در غدیر خم بنا گردید و بعدا قتل عام شد و آن قتل عام تاکنون ادامه یافته است بدست کسانی که محکمات دین خدا را رها کرده و با توسل به متشابهات مشغول تبدیل دین خدایند



*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

‎۵۱۹-‏ تصور و باور اين منافقان از هویت انمه معصوم و انبیای الهی و اولیای راه دين نیز به همین طریق است و اینست که از بطن چنین مالیخولیانی امام کشی رخ می دهد زیرا می پندارند که امام نه غریزه دارد و نه شکم و زیر شکم. بدینگونه است که خود را مستلزم به اطاعت از امام نمی دانند و امام بعنوان الگوی رشد و کمال انکار می شود ولی اگر بناگاه معلوم شود که امام هم با همسرش جماع می کند کافر شده و به خون امام تشنه می شوند که گونی فریبشان داده است. اینک فهم کن که چرا انسان کامل یعنی محمد مصطفی چنان سخنی را بر بالای منبر بعنوان آخرین وصیت به امت بیان می دارد

۵۲۰- هنر در انکار و تعطیل نیازها و غرایز حیاتی نیست بلکه هنر در ارضای به حق و خلّق این امیال است. زیرا همه امراض و مفاسد فکری و عاطفی و رفتاری بشر حاصل عدم ارضای سالم و کامل این غرایز می باشد. همانطور که کمال ارضای غریزه و عشق جنسی همان لقاء الله است که در آیه ۲۲۳ سوره بقره ذکرش رفت. زیرا غریزه جنسی مهد همه غرایز حیاتی و غایت همه آنهاست همانطور که راز بقای بشر در عالم ارض است. اینست که این غریزه بقول رسول اکرم ‏ در انبیاء و اولیای الهی به اشدش فعال است چرا که زنده ترین و خلاقترین انسانهایند. پس درمی یابیم که طرز فکر عامه مردمان در اين باره کاملاً وارونه است که چه بسا علمای دینی هم پیرو همین باور و القاء کننده آن در مردمانند

۵۲۱- همه احکام دین خدا و تقوا و امر حجاب و عفت جمله در خدمت احیاء و ارضای بحق غرایز حیاتی هستند تا این غرایز را مجرای هدایت انسان بسوی پروردگار سازند که منشأ حیات و علت نیازهای انسان است. در حالیکه جاهلان بر اين پندارند که دین دشمن این نیازهاست و قرار است که آنها را ریشه کن سازد. و اين پندار منشأ کفر و نفاق بشر است. یعنی عده ای بر اساس این پندار با خدا و رسول و دین خدا عداوت می کنند و برخی هم بقصد نابودسازی اين غرایز روی به دين می کنند و منافق و دیوانه می شوند. و اینست که منافق بقول قرآن٬ همه آدمیان را خصم خود می داند و با همه عداوت می کند و تمام وجودش عقده و کینه و بخل است و چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۵۱۷- بدان که نیازهای آدمی که ارکان استضعاف اویند نقاط اتصالش به پروردگارند پس هر که این نیازها را انکار کند که گونی اصلاً چنین نیازهایی ندارد به خدایش پشت کرده است و کافر است. و اینست که خداوند از مستضعفترین بندگان خود خلیفه برمی گزیند. منتهی آدمی باید نیازهایش را بدرگاه خدا برد و خداوند هم اين نیازها را در روابطش با سانرین اجابت می کند که نخستین آن همسر است و امر به ازدواج و نه روابط نامشروع

۵۱۸- خدانمانی بشر است که او را منافق و دیوانه و فاسق و لواط گر و عورت پرست می کند و هیز و هرزه! زیرا نیازش را آنجا که باید بیان و مطالبه کند کتمان و ناز می کند و آنجا که نباید رسوا می شود و به ناگاه زنا می کند و به هر کس و ناکسی مبتلا شده تا سرحد زنای با محار!م



*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۵۱۴- «منافقان کسانی هستند که ایمانشان را حربه ای بر علیه هدایت دیگران نمودند و لذا کافر شدند» منافقون ۲-۳ «و همه را دشمن می پندارند خداوند بْکشدشان...» منافقون۴- یعنی آنانکه از رحمت و محبت رسول صاحب ایمان شدند ولی ایمانشان را برای تحقیر و تکفیر و سلطه بر دیگران بکار گرفتند و به پرستش نژاد خود پرداختند و خود را برگزیده پنداشتند و با همه دشمنی کردند و لذا ایمان خود را باختند و فقط کلمات فریبنده و رفتارهای جانماز آبکشی باقی ماند «و چون آنان را بینی از کلمات فریبنده و اطوارشان به حیرت آیی در حالیکه چون چوب خشکی مرده اند...» منافقون۴- در حقیقت منافقان مومنان

سابقند که حتی ایمان و خدا و بهشت و سعادت را هم فقط برای خود و خانواده خود می خواهند و این اساس مذهب شرک و نفاق در تاریخ است که حاصل تاریخی دینی است که بخدمت نژادپرستی درآمده است و ابزار ستم و سلطه شده است و لذا از دین جز ظاهری نمانده است و وجود خودشان یک چوب خشک و مرده است. اين همان دین مرده و تاریخی- نژادی است. اين همان استفاده ضد دینی از دین است و استفاده ضد معرفتی از معرفت است و استفاده ضد انسانی از محبت است و لذا رسوا شده و فاسق می گردند. «و خداوند فاسقان را هدایت نمی کند.» منافقون-

۵۱۵ - اصل تکبر و استکبار و نفاق و ستم و فسق و عداوت با عالم و آدمیان برخاسته از انکار نیازهای حیاتی و عاطفی خویشتن از چشم خویشتن است که نوعی احساس خدانی کاذب پدید آورده و خودبرتربینی ابلیسی ایجاد می کند. این افراد چون به نور محبت مردان خدا به ایمان می رسند بواسطه اين ایمان آن احساس خدانی را به اوج می رسانند و خودپرستی مالیخولیانی و دروغینی به عرصه ظهور می رسد. اینانند که منافق می شوند و عاقبت فسقشان به عرصه بروز می رسد و رسوایشان می سازد و مورد لعن و نفرین خدا قرار می گیرند که «خدا بکشدشان». و اين نفرین خدا محقق می گردد

«مردگانند مپندار که زندگانند» قرآن- و این فسق همان نیاز انکار شده متکبران است که رخ می نماید


*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

‎۵۰۹-‏ اینست که عارف شدن در یک کلام مترادف با مرید ساختن دیگران است. که نخستین مرید هم بی تردید بایستی هممر باشد! در حقیقت این عرفان آنتی تز محبت و ولایت زناشونی است یعنی ضد عشق است و عین مکر و ابلیسیت است. حال آنکه محبت زناشونی اجر رعایت حقوق الهی در رابطه است آنانکه این حقوق را در شان خود نمی دانند بسوی این عرفان می روند. پس این عرفان آشکارا ضد دین و ضد خداست

‏۵۱۰- بدان که اين جریانات عرفانهای بازاری و رسانه ای مذهب محاربه ای با خدا و رسول و اخلاق و فطرت و شرف انسان است آنهم در لباس دین خالص. زیرا معارف عرفانی تبیین دین خالص است. و اینست که پیروان اين عرفانها بسرعت در درک اسفل ساقط و هلاک می شوند و عبرت مردمان می گردند

‏۵۱۱- یکی از علل سالها سکوتم در قبال حجت ها و رسالات الهی که در آفاق و اعماق وجودم رخ نموده بود هراسم از این غوغای دجالی تحت عنوان عرفان در بازار رسانه ها بود که مبادا اين حقایق قدسی هم ملعبه و مسخ گردد حتی هم اکنون هم بارها در انتشار آثارم تردید می کنم بواسطه اینهمه سوء استفاده هائی که از آن بعمل آمده است. فقط این کلام خدا در قرآن است که قلبم را آرامش و اطمینان می بخشد که وظیفه هر موّمنی اینست که حقایق دریافتی را ابلاغ کند و دیگر مسنول هدایت و ضلالت دیگران نیست زیرا «خداست که هر کسی را لایق بداند هدایت می کند» قرآن. و علاوه بر اين خود قرآن هم دارای خاصیت چندگانه است که این چنین را این چنبن تر و آنچنان را آنچنان تر می کند یعنی مؤمن را هدایت و کافر را گمراه تر و منافق را رسوا می کند


*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۵۰۱- این عرفانهای دجالی عین خود- ارضانی و استمنای روانی با خویشتن است بواسطه امیال و ایده های مالیخولیانی و شیطانی! «هوای نفس خود را بجای خدا می پرستند.» قرآن- اینها همان وسوسه ها و خطوات و القانات و رجزهای شیطان در گوش کافران و خاصه منافقان است که از دین و حکمت و معرفت در خدمت تقدیس و توسعه مفاسد و مظالم و فسق خود بهره می گیرند و لذا یک شبه در جهنم ساقط می شوند و بعد می گویند دين و عرفان و عشق همه دروغ بود. آری دروغ بود ولی آنچه که خودشان از این حقایق قدسی در ذهن خود ساخته و آیات الهی را تبدیل و مسخ کرده بودند و لذا خودشان مسغ شدند

۵۰۲- اراده به عارف شدن در عصر ما همان اراده به سلطه بر جهان و جهانیان است بواسطه دستیابی به اسرار نهان خدا! این همان امپریالیزم روحی است یا استکبار دینی و معنوی! حال آنکه ذات معارف و اسرار الهی عبودیت و پرستش است نه پرستیده شدن و به بند کشیدن مرد!م

۵۰۳- اینست که اکثر مستبدین و مردم خواران و جهانخواران در عصر ما در خفا با افراد و مراکز جادوگری و احضار روح و جن گیری و غیبگونی سر و سرّی داشته اند از هیتلر و استالین و روزولت و چرچیل و سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی تا عامه مردمان! عصر تکنولوژیزم عصر جهانخواری است و چون تکنولوژی امری عمومی و فراگیر شده در جستجوی اسرار جادونی هستند تا از رقبای خود پیشی گیرند! جهانخواری عرفان!ی

۵۰۴- و بیهوده نیست که قوم بنی اسرائیل از قدیم الایام مهد پیدایش جادوگری جهت سلطه بر جهان بوده است و اين همان مکر با خداست که: با خدا مکر کردند و خدا هم با آنان مکر کرد... . قرآن-


*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com


۴۲۲ - در اهالی درک اسفل السافلین (منافقن دینی و عاطفی) حتی شهوت و آتش هم مبادله نمی شود بلکه یخ بندان و جمود جان و روان است و اينان امروزه به زور الکل و محرکات و روانگردانها و فیلمهای پورنو موفق به ارضای حداقل غرایز خود می شوند اینان افسردگانند: مردگانند مپندار که زندگانند! قرآن- زندگانی اینان در کنار یکدیگر مثل همزیستی صخره ها در همسایگی همدیگر است

*************


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

بسم الله الرحمن الرحیم

شرک 

"نابودگر خوبیها"


طبق کلام الهی در قرآن کریم، شرک تنها نابودکننده ایمان و باطل کننده همه خیرات و اعمال صالح بشر است و خداوند گناه شرک را جز بواسطه عذاب پاک نمی کند در حالیکه گناه کفر را با توبه ای خالص عفو می کند.

تا خلوص و اخلاص و توحید تعریف نشود شرک هم قابل تعریف نخواهد بود.

اخلاص یعنی ایمان کامل به خدا در آفرینش و اداره جهان و خلق از جمله خویشتن! و سپس اطاعت کامل از امرش که بواسطه رسولان و اولیای امرش در هر زمین و زمانی بسوی بشر می آید: ای اهل ایمان اطاعت کنید از خدا و رسول و اولیای امرش! این کل تعریف عملی اخلاص و توحید است و هر چیزی که در قلمرو این اطاعت از هر سمتی وارد شود و در اوامر حق دخل و تصرف نماید شرک محسوب می شود که تدریجاً هم ایمان را زائل می سازد و هم خاصیت مادی و معنوی اطاعت و عمل صالح و خیرات را باطل می کند. و اما درک و تشخیص شرک مستلزم ایمان و تقوا و معرفت و مراقبه و بصیرت عظیمی است چرا که بقول رسول اکرم(ص): شرک بمانند مورچه ای سیاه است که در تاریکی محض به روی صفحه ای سیاه در حرکت است.

همانطور که قرآن کریم تصریح فرموده، غایت اطاعت برای ادامه کلیک کنید

*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

بسم الله الرحمن الرحیم


آیا کسانی که در تاریخ معاصر مشغول تفسیر به اصطلاح علمی – فنی قرآن هستند از این تفاسیر خود به چه نتیجه ای میرسند و مسلمین را به چه نتیجه ای می رسانند؟ آیا چیزی به قرآن و اسلام و مسلمین اضافه کرده اند؟ آیا منظورشان اینست که خدا هم دانشمندی همچون دانشمندان علوم و فنون غرب است و براساس نظریه تکامل داروین و مندلیف و فرمولهای نیوتون و ماکس و پلانگ و انیشتن و ریاضی دانهای غرب جهان را آفریده است؟ اگر چنین است پس بایستی دانشمندان مسلمان خیلی زودتر از دانشمندان غیر مسلمان به این علوم و فنون دست می یافتند. آیا دانشمندان غرب از طریق قرآن به این علوم و فنون دست یافته اند؟

حقیقت اینست که اين تفاسیر فقط حامل دو معنا هستند یکی حقارت مرگبار این مفسران در قبال علوم و فنون غرب است و دوم تقدیس علوم و فنون و تمدن مغرب زمین است که آشکارا دانشمندان غرب را برتر و عالمتر از خود خدا و رسول……برای ادامه کلیک کنید

*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی


۳۲۴- هر که در سودای ستم و تجاوز و غارت و تملک و سلطه بر جان و مال و ناموس و دل دیگران باشد ابلیس ایثار و خدمت به سراغش می آید که: مپندار که استثمارگر و غارتگر و زناکار و متجاوز و سلطه گر و آدمخواری بلکه عاشق ایثارگری هستی که کسی قدر تو را نمی داند جز من پس برو اجرت با م!ن

*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی



۲۷۷- پس گوهره ایمان و هدایت و دین خدا همانا عشق است. عشق به سعادت دیگران و نه عشق به خوشبختی خود و نژاد خویش فقط. خودپرستی و نژادپرستی عین کفر و دوزخ و شقاوت است و پلید!ی


۲۷۸- اینست آنانکه فقط در عشق به رستگاری و سعادت فردی خود و خانواده خویش غرق در عبادت و خیرات و تلاشند نه اهل دین هستند و نه هدایت. و نه هرگز به سعادتی حتی در دنیا می رسند. این حق انسانیت بشر است که بر خلافت (جانشینی) استوار است. این حق وجود است که از غیر و برای غیر است


۲۷۹- مومنی که نگران ایمان و هدایت خواهران و برادران ایمانی خود نیست یا مومن نیست و یا اگر هم هست بزودی کافر خواهد شد. اگر بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی خودت هم در زمان دیگری در آن سقوط می کنی. و اين حجت و علم عظیمی است و بدان معناست که آدمی در عشق به سعادت و هدایت دیگران است که شنوا و بینا و هوشمند و صاحب بصیرت و حکمت می شود و خود نجات می یابد


۲۸۰- و لذا بخل و بغض مومنان نسبت به رشد و هدایت یکدیگر نشان از حضور شیطان است که خطرناک ترین عامل گمراهی و سقوط است

*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی


۲۷۷- پس گوهره ایمان و هدایت و دین خدا همانا عشق است. عشق به سعادت دیگران و نه عشق به خوشبختی خود و نژاد خویش فقط. خودپرستی و نژادپرستی عین کفر و دوزخ و شقاوت است و پلید!ی


۲۷۸- اینست آنانکه فقط در عشق به رستگاری و سعادت فردی خود و خانواده خویش غرق در عبادت و خیرات و تلاشند نه اهل دین هستند و نه هدایت. و نه هرگز به سعادتی حتی در دنیا می رسند. این حق انسانیت بشر است که بر خلافت (جانشینی) استوار است. این حق وجود است که از غیر و برای غیر است


۲۷۹- مومنی که نگران ایمان و هدایت خواهران و برادران ایمانی خود نیست یا مومن نیست و یا اگر هم هست بزودی کافر خواهد شد. اگر بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی خودت هم در زمان دیگری در آن سقوط می کنی. و اين حجت و علم عظیمی است و بدان معناست که آدمی در عشق به سعادت و هدایت دیگران است که شنوا و بینا و هوشمند و صاحب بصیرت و حکمت می شود و خود نجات می یابد


۲۸۰- و لذا بخل و بغض مومنان نسبت به رشد و هدایت یکدیگر نشان از حضور شیطان است که خطرناک ترین عامل گمراهی و سقوط است

*************

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

مقاله جدید استاد:

دانلود همذات پنداری و تقلید


بسم الّه الرحمن الرحیم


همذات پنداری و تقلید


در باب همذات پنداری در مجموعه آنارمان مطالبی پراکنده و گسترده تألیف کرده ایم و با اینحال شاهدیم که هنوز هم بسیاری از خوانندگان مجموعه آثارمان بسرعت و شدت و بطرزی بیمارگونه و خطرناکی دچار اين مرض و مالیخولیا می شوند و هنوز وارد نشده واژگون می گردند. همذات پنداری نام دیگری بر تنفیس است. تنفیس٬ حقیقت قرآنی و عرفانی مرض همذات پنداری است که بمعنای وارونه سازی حقیقت است. معمولاً کسی که یک داستان یا رمان مهیجی را میخواند با قهرمان ان دچار احساس همذات پنداری شده و گاه در همه عمر در اين مالیخولیا باقی می ماند و قهرمان آن رمان او را دچار توهم عظیمی نموده و امور زندگیش را تماما بر او مشتبه می سازد و اين عذاب کفر و انکار و بی تقوائی است. اين نوع همذات پنداری مصداق آشکار واژگونسالاری و مالیخولیا است. آدم ترسو و بسیار محافظه کاری که خودش را همچون قهرمان داستان٬ رستم دستان می پندارد. برخی از خوانندگان آثار ما نیز خودشان را با ما عوضی می گیرند که این واقعه را می توان در صفحات مجازی آنها به وضوح تماشا کرد


این همذات پنداری نوعی از پدیده دن کیشوتیسم است. و دن کیشوت قهرمان یک رمان اروپایی است. یک انسان عقب مانده ذهنی و متوهم که در ابتدایی ترین نیازهای زندگی فردی خود درمانده بود احساس کرد که بایستی جامعه بشری را از اسارت غولها و دیوها برهاند. این توهم در مرحله پیشرفته تری موجب شد که دن کیشوت همه آدمها و گاه چهارپایان و ساختمانهای اطراف خود را غول و دیو و اشباع و شیاطین ببیند. نهایتاً همسر و دوستان خود را هم دیو می دید. دن کیشوت نهایتاً سر از دیوانه خانه درآورد.


دن کیشوت نیز در همه عمرش مشفول مطالعه کتابهای حماسی و اساطیری بود که بالاخره به این مالیخولیا رسید. امروزه تا دلتان بخواهد در جامعه شاهد چنین دن کیشوتهای عصر IT و سینما هستیم که عده ای بچه ننه های پرمدعای درمانده و جاهل هستند و کوس انالحق می زنند و تا دیوانه خانه فاصله ای ندارند


و اما چگونه است که در مطالعه آثار ما چنین مالیخولیانی رخ می دهد؟ ادبیات و منطق عرفانی و صمیمی آثار ما و نگاه از درون و نگرستین به دیگران از جایگاه نفسانی خودشان برخی را دچار اين امر مشتبه می سازد


اخیراً فردی با مطالعه کتاب "تمدن بچه ننه" به این نتيجه رسیده بود که نویسنده آن هم خودش بچه ننه است که اینقدر دقیق و صمیمانه خلق و خوی بچه ننه ها را توضیح داده است: "من هم با شما احساس همدردی می کنم و خودم هم یک بچه ننه هستم!!" این نوع فهم و قضاوت وارونه زمینه پیدایش همذات پنداری است. چنین فردی سعی می کند که بسیاری از حوادث و مکاشفات متافیزیکی زندگی ما را هم در ذهن خودش بازآفرینی کرده و امر را بر خود می سازد و بزودی به این باور می رسد که همه اين وقایع متافیزیکی برای خود او هم رخ نموده است. هم اکنون می توانید در فضای مجازی تعدادی از این مالیخولیانیان را پیدا کنید که به یاری شیطان امر را بر خود مشتبه کرده اند که خدا آخر عاقبت آنها را به خیر گرداند


ما در مجموعه آثارمان از جایگاه وجودی و وجدان و نفس ناطقه افراد و گروهها و اقشار گوناگون سخن نموده ایم حتی بر جای زنان سخن نموده ایم و لذا بسیاری از زنان بما می نویسند که: شما احساسات و مسائل زنانه را از خود ما هم بهتر درک و بیان می کنی!د


یکی از اين زنها بما نوشته بود که: شما تنها مردی هستید که باور دارید که زن برتر از مرد است!!  ادامه کلیک کنید


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی

۶۵- و نیز هفت درجه کلی از اضداد و توحید و عشق ممکن می آید به مصداق هفت آسمان و زمین همجنس آن بقول قرآن. که آخرین و هفتمین آن بین بود و نبود است: بین زمین هفتم و آسمان هفتم! زمین هفتم همان پست ترین درجه از زمین یعنی درک اسفل السافلین است. و آسمان هفتم هم که قلمرو هی هاهوت اعلی العطیین است. و اين همان عشق بین بود و نبود است. و اين عشق عارفان واصل است به اهالی درک اسفل السافلین که شقی ترین و کافرترین و پست ترین موجودات عالمند از جنس عشق بین شیخ صنعان و دخترک ترسا! و کل نقاط عطف حیات دینی- عرفانی و رسالت بنده نیز در اين قلمرو هفتم قرار داشته است که عشق ورزی بنده با اشد اشقیاء کافر و خاصنه منافق بوده است که یگانگی و عشق بین آسمان هفتم و زمین هفتم است


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب اسمای الهی اثر استاد علی اکبر خانجانی 

عدم و عدم شناسی

وقتی کسی دعوی ایمان کرد عهد کرده ضعفهایش را پنهان نکند و بر ضعفهایش بنشیند تا خدا با او کاری بکند، بنا براین حرف مردم یکی از مهمترین امتحانات است. چون طبق قول قرآن: ھر گاه کسی گفت « ایمان آوردم » و ایمان آورد من او را امتحان می کنم که او ببیند راست می گوید یا دروغ. این راست و دروغ چیزی از سر آگاھی و عمدی نیست. انسان چه بسا ناخودآگاه در ارتباط با مؤمن و عارفی قرار گرفته و نور معرفتی پیدا کرده و بویی از معنویت برده ولی ھنوز خودش به مقامی نرسیده ولی فکر میکند که چیزی شده در حالیکه نشده و این امتحان برای اینست و از مهمترین امتحانات حرف مردم است که اگر می گویند چه آدم ابله و نادان و بیهویتی ھستی و اصلاّ اتکاء به نفس نداری تا چه حد می توانی بر آن صبور بمانی. خداوند در مورد این اتهامات به مؤمنان می گوید: ای مؤمنان در مقابل اتهامات دیگران از خودتان دفاع نکنید و بدانید این اتهامات چون عبای الهی است که خداوند بر شما انداخته و از شما حراست میکند تا دیده نشوید چون کافران ھر جا ایمان واقعی ببینند، دسیسه می کنند تا شخص را نابود کنند، نور ایمان مشعل نیست که بشود آنرا با فوت خاموش کرد. فوت، ھمان تهمت و فحاشی است. پس اگر گفته می شود ایمان را تقیه کنید و به بازار نبرید تا خرجش کنید چون با این حرفها از دست می رود و ایمانی نمی ماند، چون ایمان در بازار مشتری ندارد و حتی وقتی تهمت ھم میزنند خاموش باشید و دفاع نکنید. این وسوسۀ به بازار بردن دین برای کسی که پیر و امام دارد دو صد چندان قوی تر است چون فرد از نفس روحانی پیر صاحب کراماتی ھم شده و چون از ضعیف ترین آدمها رو به دین می کنند این کرامتها را در بازار می برند تا از جانب ھمانهایی که مدتها تحقیر شده اند، این کرامتها را بفروشند و ضعفهای گذشته خود را جبران کنند حال آنکه نه تنها جبران نمی کنند بلکه ایمانشان را ھم از دست می دھند و می فروشند و در انتها می بینند که چیزی دستشان نمانده است


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی

356- عاشق کسی است که برای سعادت و نجات مردم خود را در خطر قرار می دهد. چنین کسی حبیب خداست حتی اگر بر حسب اعتقادات ذهنی و کلامی یک کمونیست یا نیهیلیست و لانیک باشد. هیچکس نمی تواند خدای را دوست نداشته باشد و موّمن به خدا نباشد ولی از منافع خود برای دیگران بگذرد. اين راز را خداوند بر ملا نموده است که اگر کسی را براستی دوست بدارید خدای را شدیدتر دوست می دارید.

357- مومن و اهل محبت کسی است که از رنج دیگران رنج می برد حتی اگر بی نمازباشد. کافر و شقی کسی است که از رنج دیگران لذت می برد و از خوشی دیگران زجر می کشد٬ حتی اگر با نماز باشد


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر خانجانی 

(دل، کانون کفر و ایمان و شرک و اخلاص) 

439- کانون کفر و ایمان و شرک و اخلاص در انسان ھمانا دل اوست. در حقیقت ھرچه جز خدا و اھل الله از آدمی دل برد و در دل رسوخ کند و تبدیل به شوق و عطش شود شرک است 

440- به زبانی دیگر ھر چیز یا کسی که آدمی را به یاد خدا اندازد امری توحیدی و خالصانه است و ھرچیز و یا کسی که آدمی را از خدا و قیامت غافل سازد امری مشرکانه است حتّی اگر امور دینی و عبادی باشند


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر خانجانی 

321- شرک » امّ المسائل حیات و ھستی انسان در جهان است و شرک زدائی سرنوشت سازترین و حیات بخش ترین و انسانی ترین تلاش انسان است که محور کل دین و معنویت می باشد

322- بدون درک عمیق و ھمه جانبه شرک ھیچیک از مسائل انسان درک نشده است. شرک شناسی ھسته مرکزی شناخت شناسی و انسان شناسی و خدا شناسی و جهان شناسی است و ھستی شناسی

323- شرک شناسی و شرک زدائی محور معرفت نفس و سلوک عرفانی است


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر خانجانی 

1573- آدمی بواسطه جهلش مشرک و ظالم و گناھکار است و بواسطه این افعال است که موحد و پاک می شود خواه ناخواه

1574- در واقع عبادت و سجود و تسبیح کافران و جاھلان میگساری و رقاصی و فسق آنهاست بی آنکه بدانند. حال اگر آدمی کافر باشد و میگساری و رقاصی ھم نکند دیوانه و جانی می شود و از ظالمان انتقام می ستاند و زندگی را بر مشرکان زھر می کند 

1575- انسان یا به نور معرفت و جهادش وجود الهی می یابد و یا بواسطه گناه و ظلم و شرکش. یا با عزت و یا با ذلّت. یا در بهشت و یا در دوزخ! یا در روشنائی و یا در تاریک!ی

از کتاب حق و باطل اثر استاد علی اکبر خانجانی 

55- آنکه می گوید " دین برای دنیا ھیچ برنامه ای ارائه نداده است " و نیز آنکه می گوید: "دین برای ھمۀ امور دنیوی بشر برنامه دارد و می توان با آن برنامه ھا کل جامعۀ بشری را بصورت نظامی واحد اداره کرد و ھدایت نمود." ھر دو در جهل و گمراھی اند و ھردو به یک اندازه بی دین ھستند. این دومی خودش را مالک دین پنداشته و بواسطۀ آن می خواھد دنیا را مالک شود و آن اولی می خواھد او را سرنگون نموده و خودش بر دنیا حکومت کند. این دعوای بین کفر و نفاق است که موجب ھلاکت ھر دو می گردد. مسئله اینست که در ھمه حال بر ھمۀ ارکان عالم و آدم و جوامع بشری در جزء و کل، دین خدا حاکم است و آنگاه که دین برداشته شود عمر جهان به پایان میرسد. اگر انسان تسلیم شود می بیند که از سر تا پای بشر احکام دین خدا یا بصورت قهری (دوزخی) و یا بصورت مهری (بهشتی) جاری است. این ھر دو گروه دشمنان خدا و دین انبیاء ھستند

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی

59" -قرآن" کتاب عمل نیست. ھرکسی بقصد استخراج عملی آنرا بخواند یا منافق است و یا منافق میشود زیرا بزودی آنرا محال می یابد. برای ھمین ھم در قرآن کریم ھرگز نیامده است که این کتاب را بخوانید و آنرا به عمل آورید و یا از آن تبعیت نمائید. بلکه مکرراً آمده است که این کتاب را بخوانید و در آیاتش تفکر و تدبّر کنید تا شاید ھدایت شوید. مسئلۀ تبعیت فقط در رابطه با خدا و رسول و مؤمنان خالص است و نه کتاب. ھمۀ روحانیت و واعظان ادیان که " اھل کتاب " نامیده می شوند از جماعت منافقان و فاسقان و ریاکارانند ھمانطور که در قرآن ھم این وصف مکرراً آمده است. اینان کتاب پرست ھستند نه خداپرست. ایدئولوژیهای معاصر ھم ادامۀ تاریخی ھمان " اھل کتاب " می باشند و ماھیتاً منافقند.  " قرآن " ھمانطور که از نامش پیداست کتاب خواندن است و فهمیدن و تفکر کردن. برای ھمین است که منافقان که سعی فراوان دارند که از این کتاب نسخۀ عملی استخراج نمایند مجبور به تحریف و تبدیل کلام خدا می شوند و آنرا " تفسیر" می نامند. تبعیت که آنهم امری قلبی و حبّی است و نه تقلیدی و تفنّنی و مصلحتی، در سلسله مراتب ایمان و اخلاص و معرفت جریان دارد و به خدا می رسد و فقط مؤمن مخلص و عارف است که می گوید " ّربی الله " و از خدا تبعیت می کند زیرا خلیفۀ خداست و مابقی مؤمنان در سلسله مراتب تبعیت از او قرار دارند و این ھمان امر ولایت است که سراسر با عشق و اختیار و معرفت است. امر تقلید به این گونه که در جهان اسلام شایع است ضد اسلام و مسلمانی است و دشمن تشیع علوی است. تمامیت قرآن و تجربه تاریخ ادیان و تاریخ اسلام و کل تجربۀ ایدئولوژیها و انقلابات تاریخ معاصر جهان گواه بر حقانیت این امر است

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی

1103- تا زمانیکه دین، اسلام، معرفت توحیدی و قرآن در انحصار و اسارت یک گروه و صنف خاصی باشد که نقش واسط بین خدا و خلق را ایفا کنند شرک اجتناب ناپذیر است. و ما به لطف الهی قرآن و اسلام و دین را از این مهجوریت و اسارت نجات داده و به میان مردم آوردیم و لذا عمر شرک و نفاق را به پایان رسانیدیم. و رساله حاضر به تنهایی این رسالت تاریخی را به انجام رسانیده است

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی

(....اگر نمی توانید)

٨٠٢ -اگر نمی توانید خالص و موحد باشید اخلاص و توحید را انکار نکنید. اگر نمی توانید صادق و مؤمن باشید صدق و ایمان را تکذیب نکنید و اگر نمی توانید اھل معرفت باشید معرفت و اھلش را لعنت نکنید. اگر نمی توانید خوب باشید خوبان را متهم نکنید. اگر نمی توانید آدم باشید لااقل شرمنده باشید و آنگاه شاھد نزول رحمت خدا باشید 

٨٠٣- اگر نمی توانید اھل حق باشید با اھل حق باشید. اگر نمی توانید با اھل حق باشید دوستدار کسانی باشید که با اھل حق ھستند. و اگر نمی توانید آنان را دوست بدارید لااقل دشمن مدارید تا مشمول رحمت خدا گردید

٨٠۴- اگر نمی توانید مشرک نباشید لااقل شرک خود را انکار نکنید و به درگاه حق شرمنده باشید تا این شرم، شرک شما را ذوب کند

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی

۸۹۴- براستی چه چیزی انسان را « خود » کرده است که می گوید « من »؟ ھمه چیزھایی که آدمی را « من » کرده با مرگش نابود است. ھمه عناصر « خود » عاریه ای و قرضی و نذری و فرضی است. انسان فی الواقع بی خود است و ماسکی است از عدم. ھرکه عدم خود را فهمید و تصدیق نمود بر آستانه آدمیت و خلقت و وجود قرار گرفته است 

٨٩۵ - ھرکه خود را شناخت بی خود شد و اینست مرگ شرک و ظلم و عذاب و دروغ! و بدان که شرک شناسی الفبای خود شناسی است 

٨٩۶- دروغی بزرگتر از «من » نیست. من مهد دروغ و دزدی و ظلم و فریب است و کارگاه شرک! 

٨٩٧- آنکه وجود یافت دیگر من نیست، ھوست: یا من ھ!و 

از کتاب حق الیقین اثر استاد علی اکبر خانجانی 

(اخلاص)

637– خدا را به واسطۀ صفات او پرستش کردن شرک است. خدا را به واسطۀ اسماء او پرستش کردن ایمان است. خدا را به واسطۀ ذات او پرستیدن اخلاص است 

734– سخن حق، کافر را منافق و رسوا می کند و مؤمن را به اخلاص می کشاند

870– ھر چه بیان خلاصه تر می شود به اخلاص نزدیکتر است 

1332– سورۀ اخلاص (توحید) در قرآن معّرفی کامل ِ انسان خالص است 

1446– مؤمن اگر به سمت اخلاص نرود ایمانش به تدریج از دست می رود 

1528– چهار رکن وجود آدمی عبارت است از: کفر ، شرک ، ایمان و اخلاص. سه صنف: فاعل، مفعول و فعل و دو جناح: عقل و ھوس (خیر و ّشر ) و یک نفس واحده که حق است

1536– ایمان اگر به سوی اخلاص برود به خودی خود برای جهاد با جهل و ستم کفایت می کند

1602– به ھمان سرعت و شدّت که مؤمن به اخلاص می رود جامعه اش به کفر رانده می شود

1603– مؤمن در مسیر اخلاص ھر چه قلبش بخواھد بر آورده می شود

1623– مؤمن به میزان اخلاصش جهان را تحتِ ارادۀ خویش می آورد 

1724– آدمی در آن واحد بر یکی از این چهار رکن وجود قرار دارد که ھمه صفات دیگرش ناشی از آن می باشد: کفر، نفاق، ایمان و اخلاص

1804– برخی چیزھا ھرگز با ھمدیگر در یک نفر جمع نمی شود از آن جمله اند: ایمان و جهل، معرفت و ثروت، عشق و مردم داری، خود شناسی و غرور، حرّافی و حکمت، محبّت و توقّع، فقر و چاپلوسی، صدق و اضطراب،  تنهائی و بی کسی، خدا و خود، دوستی و حسد، خود فروشی و ادب، دین و ریا، تواضع و ترس، عادات و آرامش، خیانت و سلامت، تکبّر و عقل، بصیرت و قیاس، گرسنگی و جنون، علم و ستم، اخلاص و دعا 

 چند حکایت عرفانی مقاله ۳۱ خودشناسی تمثیلی از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد سوم اثر استاد علی اکبر خانجانی

از زاهدی پرسیدند: تو خود میدانی و خلایق هم می دانند که این زهد تماماً ریایی است پس چرا دست نمی کشی و اینقدر بیهوده عذاب می کشی؟ گفت: یعنی فاحشه شوم!

از منافقی پرسیدند: همه می دانند که منافقی پس چرا توبه نمی کنی؟ گفت : به خدا که نفاق بدترین عذاب الهی است و کسی را یارای رهایی از عذابش نیست. و این عذاب انکار کسی است که موجب ایمانم شده بود 

www.khanjany.com

 از کتاب حق الیقین اثر استاد علی اکبر خانجانی 

632- مسلمانی یعنی تقلید کردن از خدا  

633- در تقلید کردن از کسی حتّی شبیه آن چیز ھم نمی شوی بلکه بندۀ آن چیز می شوی 

634ـ تقلید از کسی نشانۀ ایمان به او نیست بلکه نشانۀ مکر است 

635- عالم ھستی در تقلید از خداست که ھست 

636- مؤمن فقط از خدا تقلید می کند

700- مقلّد می خواھد به واسطۀ تقلید خود را از مسئولیّت اعمال خویش مبرّا نماید ولی بطور ناخواسته مسئولیت اعمال دیگری را بر عهده می گیرد

778- عاقبت چون و چرائی، تقلید کورکورانه است 

1354- فقط تقلید کودکان است که کورکورانه نیست 

1538- آنگاه که کافر سعی می کند به تقلید از مؤمنی بپردازد کفرش آشکارتر می شود 

www.khanjany.com

از کتاب زمینه مردم شناسی عرفانی اثر استاد علی اکبر خانجانی 

597- اصلاً خود مستی و رقاصی یکی از مهمترین عرف تزکیه کننده و زداینده ثقل قلب در کافران و مشرکان است که ثقل و سنگینی دل را برون افکنی می کند و این بخشی از عبادات خاص کافران می باشد. به ھمین دلیل در جوامعی كه افراد و اقشار کافر امکان این عبادت کافرانه را نداشته باشند دچار انواع امراض روانی از جمله افسردگی شدید می شوند و از حیات روزمره ساقط می گردند. این نکته را دریاب که عبادات شرعی برای این جماعت ھمان مصداق فویل للمصلین است 

598 -فی المثل در جوامعی که کفر حاکم است و اکثر مردمان قلباً کافرند اگر میخانه ھا و رقاص خانه ھا تعطیل شوند دچار رخوت و افسردگی و جنون و جنایتی آنی و انفجاری خواھد شد و ثقل قلب را به روشهای دیگری برون افکنی خواھد کرد که موجب فروپاشی جامعه می شود. ھمانطور است که اگر جامعه ای غیر مؤمن به زور مجبور به رعایت حجاب مؤمنانه شود 

599- اینست که خداوند در کتابش می فرماید که آنچه که برای مؤمنان خیر و پاک و نیکوست برای کافران شر و ناپاک و مضر است و بالعکس. آنچه که برای مؤمنان عبودیت و تزکیه کننده و آرام بخشواست برای کافران اثری معکوس دارد اینست که خداوند بر نمازگزاران سهوی و ریایی فریاد می زند زیرا غیر مؤمنان نمی توانند عبادت قلبی داشته باشند زیرا قلوبشان سنگ و مرده و قفل شده است و لذا نمازشان سهوی و ریایی می شود و ورزش و رقصیدن اینان مفیدتر از عبادات شرعی بحالشان است. و از این رو جهانی شدن ورزش و رقص و میگساری و بی حجابی و برھنگی و امثالهم را بهتر درک می کنیم واین به معنای قطبی شدن کفر و ایمان است و بر افتادن شرک و نفا!ق

www.khanjany.com 

مذهب اصالت عشق جلد اول

۳۷۷- این بدان » که بی عشق٬ دین جز نفاق نیست و معنویت جز ریاکاری نیست و زندگی جز جان کندن نیست و عاطفه جز ظلم کردن نیست

۳۷۸- این نیز بدانکه عشقی هم جز در رابطه با اولیای الهی بر روی زمین حاصل نمی آید و مابقی یا شهوت جنسی است و یا گدانی محبت و یا تظاهر به عاشقی و شعر و 

www.khanjany.com 

مذهب اصالت عشق جلد اول

۳۷۳- پس فقط وجود یک امام زنده و حاضر و تبعیت از اوست که انسان را از قحطی محبت می رهاند و صاحب وجود می کند زیرا وجود همان عشق است.

۳۷۲- پس واضح است آنانکه به تقلید از شعانر رسول خدا می پردازند به اين رحمت و محبت محمدی نمی رسند و دین در وجودشان قلبی نمی شود الا در تبعیت از امامی زنده

www.khanjany.com 

(کتاب عرفان چشم و گوش و زبان, پدیده شناسی بیان(زبان شناسی

اثر استاد علی اکبر خانجانی 

34- کسی که نماز خواندن و کلاً آداب شرعی را نشان ایمان و فقدان آنرا نشان کفر و بی ایمانی می داند در ابتدائی ترین و قشری ترین حد از معرفت دینی و کلاً شناخت و خودشناسی و انسان شناسی و خداشناسی قرار دارد و اگر در این حد باقی بماند بزودی منافق می شود یعنی با تمامیت خودش و اعتقاداتش به بن بست می رسد و باطناً کافر می شود

www.khanjany.com 

فلسفۀ چله نشینی  مقاله ۲۶ خودشناسی شرعی کتاب دائرة المعارفعرفانی جلد دوم

اثر استاد علی اکبر خانجانی 

چلّه و چلّه نشینی که یکی از شاقّه ترین عبادات در میان اهل سلوک عرفانی در جهان اسلام می باشد برخاسته از یک واقعۀ قرآنی است و آن ماجرای حضرت موسی است که  در طلب دیدار با خداوند مدت سی روز در کوه سینا انزوا و اعتکاف گزید و هیچ خبری نشد و آنگاه به امر خداوند (چون موسی کلیم الله بود)  ده روز دیگر در آن مکان انتظار کشید که آن بارقۀ الهی بر کوه تجلّی کرد و موسی بجای دیدار با خدا غش کرد و یا به روایتی فوت کرده و خداوند دوباره زنده اش فرمود و سپس موسی از تقاضای خود توبه و استغفار نمود. بنابراین چلّه نشینی یک تقلید از حضرت موسی(ع) و بلکه از خداست و طبق معارف شیعی این نوع تقلید باعث گمراهی و کفر است همانطور که علی(ع) می فرمود که «ای مؤمنان از من تقلید نکنید که کافر می شوید» – مگر اینکه حداقل یک پیر و مراد عرفانی به مریدش طبق تشخیص خود، امر به چلّه نشینی کند که یک مراقبۀ روحانی بس شاقّه است. بسیاری از کسانی که از سر خود به این کار مبادرت کرده اند و اصرار ورزیده اند یا کافر شده و یا دچار جنون گشته اند زیرا هیچ پاسخی نیافته اند و توهمات خود را باور کرده اند که موجب رسوائی شده است. پس بهتر است که در تقلید از پیامبران و امامان و عارفان، شدیداً مراقب باشیم که عاقبت خوشی ندارد. بخش عظیمی از نفاق در دین محصول این نوع تقلید هاست. مطالعۀ کتب عرفانی و تقلید از آداب و اطوارشان زمینۀ فلاکت های جبران ناپذیری بوده است

www.khanjany.com 

سیطرۀ مخلصین» آیا نیکی می تواند بدی گردد؟ 

مقاله ۲۴ خودشناسی شرعی کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم 

اثر استاد علی اکبر خانجانی 

حدیثی از رسول اکرم (ص) است که از جمله احادیث جنجال برانگیز تاریخ اسلام بوده است: «نیکی های نیکوکاران برای مقرّبین گناه است ». اعمال حسنۀ مؤمنان برای کسانی که به مقام تقرّب الی الله رسیده اند گناه محسوب می شود. یعنی اگر همان اعمال حسنه از مقرّبین سرزند گناهشان است. اینکه مثلاً مستحبات مؤمنان مبتدی برای مقربین در حکم واجبات است و مکروهات مؤمنان برای مقربین در حکم حرام است ، امری معقول و قابل فهم می آید همانطور که عملاً خداوند به رسولش می فرماید که از بابت خطاهایش او را بسیار بیشتر از سائرین عذاب می کند بگونه ای که هیچکس را چنین عذاب نکرده است. این توقع خداوند از کسانی است که دارای الطاف و نعمات و حجّت ها و کرامات عظیمی از جانب او بوده اند. توقع از هر کسی به میزان عقل اوست. ولی اینکه نیکی های مؤمنان برای مقرّبین گناه محسوب گردد و لذا حتماً مستوجب عذاب باشد، امری عجیب و فراتر از عقل علیّتی می باشد و از قانون ویژه ای پیروی می کند. نیکی بهرحال نیک و برای افراد گوناگون در درجات گوناگون نیک است همانطور که بدی هم برای افراد گوناگون قباحت متفاوت دارد. فی المثل یک رفتار زشت از یک کودک یا مجنون چندان بد تلقی نمی شود ولی برای یک آدم عاقل و بالغ بدتر قضاوت می شود و برای یک عالم یا مجتهد در حکم گناه است و الی آخر. مثلاً آیا نماز خواندن یا خیرات کردن می تواند برای مقرّبین گناه محسوب شود؟ در حدیث مذکور سخن بر یک قاعدۀ کلان است که هر نیکی یک انسان مؤمن نیکوکار برای مقربین گناه است. پس حتماً باید اعمالی مثل عبادات رایج یا خیرات و مبرّات و مردم دوستی و صلۀ رحم و ...  که برای مؤمنان اعمال حسنه محسوب می شود برای مقرّبین گناه محسوب شود . آیا اینطور نیست؟ از اینجاست که سخن معروف علی (ع) تصدیق می شود که « ای مؤمنان از من تقلید نکنید که کافر می شوید». زیرا « مقرّبین درگاه حق همان انبیاء و اولیاء و عرفای حقّه و مخلصین در دین هستند و اعمالشان جملگی از ارادۀ خداست و خداوند مسئول آنهاست » (قرآن) - از این حدیث مسلماً برداشت وارونه نمی توان کرد که پس گناهان مردمان اگر از مقربین سر زند نیکوست. گناهان کوچک مردمان برای مقرّبین در حکم گناهان بزرگ است و ثوابهای مردم هم برای مقرّبین به مثابه گناه است. لذا نتیجۀ اینکه مقرّبین هیچ شباهتی در اعمالشان به سائر مؤمنان ندارند و اصولاً در قلمرو انفعال قرار دارند در قیاس با فعالیت عامۀ مؤمنان. پس واضح است که مردمان و مخصوصاً مؤمنان اگر بخواهند این مخلصین را به قلمرو قیاس با خود وارد کنند گمراه و کافر می شوند

www.khanjany.com 

مقاله ۲۷ خودشناسی دینی ااز کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم اثر 

استاد علی اکبر خانجانی 

خداوند در کتابش خطاب به رسول می فرماید « بگو که من از شما از بابت رسالتم هیچ مزدی نمی خواهم » در واقع اگر قرار باشد آدمی از بابت اشاعۀ معنویت و دین خداشناسی و امر به معروف و نهی از منکر از مردم مزد بگیرد مصداق کامل « دین فروشی » در عرف مردم است و مصداق خودفروشی و فروش عهد خدا به مردم است که در قرآن مکرّراً به مؤمنان هشدار داده شده است که عهد خود با خدا را مفروشید که کافر می شوید .اگر مؤمنان وعلمای امّت محمد (ص) به مثابه اوصیای او هستند و رسولان عرصۀ غیبت و آخرالزمان می باشند پس اینها هم حق ندارند از بابت تعلیم و تربیت دینی از مردمان به هیچ شیوه ای مزدی دریافت کنند و فرقی هم نمی کند که این مزد را بواسطۀ حکومت بگیرند. جدای اصل دینی و حکم الهی که برتر از هر دلیلی است بواسطۀ عقلانیت و تجربه هم درک می کنیم که تجارت دینی و معرفت موجب شرک می شود زیرا هنگامیکه از مردم مزدی می گیریم خواه ناخواه مجبوریم در ادای حقّ اخلاص، رعایت امیال ناحق مردم را هم بکنیم تا از ما راضی  باشند و حقوق ما را بپردازند. این امر در رابطه با حقوق دولتی مواجه با مشکل اساسی تری می شود و یک معلم روحانی مجبور است که رعایت سیاست را هم بکند و سیاست بهرحال دین وحکمت را برای مصلحت قدرتِ حاکمه می خواهد. عالم دینی بایستی شغل جداگانه ای داشته باشد . این یکی از ارکان سنّت وعترت است که باید رعایت شود. به لحاظ تاریخی هم شاهدیم که چگونه بسیاری از علمای بزرگ و مخلص دینی در قلمرو استخدام حکومتها گام به گام از مواضع و اصول حقّه دینی تنزل کرده و نهایتاً کل دین را قربانی قدرت و مقام و حقوق معیشتی خود نموده اند. این امر در قلمرو آموزش عمومی دینی هم به وضوح دلالت بر تحلیل و تحریف دین و معرفت دارد. این مسئله یکی از علل تاریخی رشد خزندۀ شرک در قلمرو تعلیم و تربیت بوده است. یکی از محسنات حوزه های دینی ما رعایت همین حق بوده است که متأسفانه در عصر جدید دچار اختلال گشته است. استقلال علمای دینی و تعالیم اسلامی منوط به مزد نگرفتن است و به همین دلیل سنت علمای شیعه در امر معیشت یک زندگی فقیرانه و توأم با فخر بوده است. امر تعلیم و تربیت اگر با فقر قرین نباشد موجب شرک و نفاق است. عالم دینی باید در فقر و قناعت محض زیست کند تا عالم دینی بماند وعلم و دینش از دست نرود و رسول شرک و نفاق نگردد

www.khanjany.com 

از کتاب حدیث وجود اثر استاد علی اکبر خانجانی 

519- آنکه نیّت زیستن و ارتباطش با عالم و آدمیان، استکباری و تصّرفی است به این پندار که حق و رزقش را از جهان به زور بستاند کل عناصر وجودبخش را در نفس خود تنفیس و منی و ظلمانی می کند و ثقیل و منقبض می سازد و لاینحل! این ھمان نگاه و برخورد و برداشت حرامی از جهان است 

www.khanjany.com 

(نجس های حیات مشرکانه) از کتاب زمینه مردم شناسی عرفانی 

۵۰٣ -آیا براستی نجس ھای حیات مشرکانه چیستند؟ یکی اعتیاد است که از آن سخن رفت. 

دیگری عدم نظافت و پاکیزگی و بهداشت می باشد که از ویژگی ایمان است و در مشرکین یا حضوری ندارد و یا امری سطحی و نمایشی است و فقط برای آبرو داری می باشد. ظواھر زندگی برق می زند و اندرون پنهان خانه کثیف و نجس است و به قول معروف روی فرش را به زیر فرش جارو می کنند و فقط کثافات را مخفی می دارند و نه اینکه پاکسازی کنند. وضع اخلاقی و فکری و عاطفی و رفتاری آنان ھم چنین است و لذا ریاکاری از ویژگی زندگی اکثرالناس است که موسوم به آبرو داری و مصلحت و مردم داری می باشد درست مثل روش نظافت کردن. و اما نجس دیگری زندگی مشرکانه ھمانا فسق و فجور جنسی است و فحشا و زناکاری پنهان که در عصر مدرنیزم به جبر عیان گشته است و فحشای جنسی از ارکان این مدنیت شده است که به آن افتخار ھم می شود که در این باره در سائر آثارمان به تفصیل سخن گفته ایم.

www.khanjany.com 

مقاله ۱۸ از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد سوم اثر استاد علی اکبر خانجانی 

مرده پرستی، بستر اصلی مذاهب کفر  و شرک  و نفاق  بشر در تاریخ بوده است. این پرستش اموات چه به صورت نژاد پرستی باشد و چه به صورت پرستش قبر اولیاء و قدیسین، امر واحدی است. این همان مرگ پرستی در قبال پشت کردن به زندگی و انسانهای زنده  و مخصوصاً حق پرستان زنده می باشد. مرده پرستی در ستم به زنده ها به عنوان یک کفر  و حماقت، خودنمایی می کند و این همان پرستش خدای نابوده در آنسوی آسمان است. همانطور که قرآن می گوید که کافران می گویند ما پیرو سنت پدران هستیم  و خداوند را از جایی بسیار  دور می خوانند. بنی اسرائیل قرنها در انتظار ناجی خود بود و چون ظهور کرد او را مصلوب کردند. پیامبر اسلام نیز بیانگر اراده و احکام « الله » بود که قرنها توسط اعراب به نام خوانده می شد ولی اعراب کمر به قتل او بستند. ما شیعیان نیز از صدر اسلام تاکنون پیرو همین سنت مرده پرستی هستیم زیرا  امامان زنده را در صدر اسلام انکار کرده و تنها گذاشتیم تا غیبت آغاز شد و اینک غیبت او را می پرستیم و نه حضور و ظهورش را. مسیحیت نیز صلیب مسیح را می پرستد و نه وجودش را. یعنی او را همواره بر صلیب می خواهد. سایر مذاهب هم کمابیش همین گونه اند. به همین دلیل مؤمنان هر مذهبی در زمان حیات خود تحت آزار و اتهام قرار دارند و فقط از مرده شان به نیکی یاد می شود

اینهم بمعنای آن است  که بشر همواره خدا را نابوده و نادیده می خواهد و لذا خداپرستی اش عین عدم پرستی اوست. و این عدم پرستی مولّد تمدنی تماماً ویرانگر است. این به معنای خصومت ذاتی انسان با خویشتن است و این ذات کفر بشر است. و اینست که در قیامت کبری با ظهور جمال خدا، همه کافران آرزوی نابودی می کنند و خود را در دوزخ سرنگون می سازند

www.khanjany.com 

ایمان بی امام ممکن نیست 

مقاله ۱۴ (خودشناسی شیعی ) از کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم اثر 

استاد علی اکبر خانجانی 

ایمان به معنای باور قلبی به خدا و رسولان او و ارزشهای معنوی است. آدمی بدون دیدن حجّت عینی از دین به باوری قلبی نمی رسد. هزار سال تعالیم دینی و پژوهش نظری دربارۀ دین هم منجر به ایمان نمی شود. آدمی تا نور خدا و سیمای تقوا و کرامت انسانی را در شخصی به چشم نبیند و با محسوسات دریافت نکند ایمان نمی آورد. تازه از میان همانهائی هم که می بینند فقط انگشت شماری تصدیق می کنند و مابقی مشاهدات خود را طلسم و چشم بندی می خوانند. بنابراین ایمان در معنای حقیقی کلمه بدون وجود امامی زنده ممکن نیست. ایمان به لحاظ نظری، تصدیق ارزشهای دینی به عنوان راه عملی زندگی و بلکه بعنوان آسانترین و ممکن ترین راه سعادت است. و چنین تصدیقی جز با مشاهدۀ کسی که خود اسوۀ عینی و عملی ارزشهای دینی و فضیلتهای اخلاقی باشد ممکن نیست: اسوۀ آرامش، پاکدامنی، رضا، محبّت، صبر، قناعت، توکل و عزّت نفس و کرامتِ وجودی که نصیب دیگران می نماید. امام بمعنای حجّت این ادعا که: صدق و شرف و قناعت و رستگاری و سعادت ممکن است و خدا کافیست. امام با تمام وجودش اثبات کنندۀ حضور خدا می باشد و کفایت او برای مؤمنان. و ایمان حاصل درک و تصدیق و اطاعت چنین کسی است در درجات. بنابراین هر مؤمنی به درجه ای یک امام در روابط اجتماعی خویش است و حجّتی بر مردمان

www.khanjany.com 

ایمان بهشتی وایمان دوزخی

طبق معارف قرآنی و نیز مشاهدۀ اجتماعی درک می کنیم که دو نوع ایمان در جهان وجود دارد: ایمان بهشتی و ایمان دوزخی! ایمانی که محصول تصدیق و تبعیّت اختیاری از حجت های الهی و معارف دینی و اخلاقی است و ایمان تقوی می باشد به مصداق « اِنّ المتقّین فی الجنات نعیم » ( براستی که پرهیزگاران در بهشت های نعمت پروردگار هستند ). و امّا ایمانی هم داریم که حاصل عذابهای دوزخ در همین دنیا می باشد. یعنی آنانکه حجت های الهی را دیدند و به تجربه و عقل درک کردند و به تصدیق رسیدند ولی بواسطۀ کفرشان انکار کردند و به حدود الهی تن در ندادند و سپس مهلت توبه شان بسر آمده و مشمول نزول عذابهای الهی شده اند که تحت الشعاع عذاب ایمان آوردند،  منتهی با زجر و ضجّه تصدیق می کنند و اعتراف به کفر و شقاوت خود می نمایند و خود را سرزنش می نمایند و بواسطۀ عذابها از بسیاری اعمال فاسقانه ساقط شده اند اینان مؤمنین عرصۀ دوزخند. خداوند دربارۀ این ایمان دوزخی می فرماید که این ایمان هرگز از عذابشان نخواهد کاست زیرا مهلت ها را از دست داده اند و بر فرض هم که رفع عذاب شوند بلافاصله کافرتر از اوّل می شوند. اینان همان دسته از کافرانند که می گویند « اگر راست می گوئید پس چرا عذاب خدا بر ما نازل نمی شود ». در واقع اینان بطرزی حیرت آور خود محتاج عذاب می شوند و این عذاب، نفس کافر و متکبرشان را خاشع ساخته و به دلشان امکان تصدیق می دهد. پس در واقع دوزخ این دنیا هم نوعی رحمت الهی است تا قلوب کافران ایمان آورد. و وای بحال کافرانی که خداوند در این دنیا رهایشان میکند تا غرق در لذایذ حیوانی شوند و پس از مرگ بحسابشان میرسد

www.khanjany.com 

یکی از علائم جامعه اسلامی ، سلامت است و فقدان سلامتی در جامعه ما نشانه فقدان فرھنگ اسلامی است. در کشور ما تقریباً ھمه بیمارند و حتی نسل جوان ما به مراتب از نسل پیر رنجورتراست. نسل جوان ما دچار یک بیماری و اختلال روانی آشکاری است که به صورت بی ھویتی و خود – مسخره گی و ابتذال بارز شده است. بهداشت و سلامت روانی که اساس سلامت جسمانی و سلامت اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی و سیاسی است در جامعه ما شدیداً دچار ھلاکت و سقوط عمومی است. ما امروزه یک جامعه روانی داریم. آمار تصادفات جاده ای و خیابانی یکی از واضح ترین نشانه ھای این بیماری روانی است و این به دلیل نفاق اعتقادی مااست که در تبلیغات خود مؤمن ترین ملت جهانیم و در عمل و اندیشه کافرترین و دنیاپرست ترین و تکنولوژی پرست ترین جامعه ھستیم

www.khanjany.com 

(خدا و بت) از کتاب مجموعه مقالات عرفانی اثر استاد خانجانی

٢۵- در آخرالزمان بزرگترین و شقی ترین و مدعی ترین دشمن دین حق و ظهور ناجی موعود و جمال حق، ھمانا خداپرستان آسمانی و پرستندگان خدای نابوده اند و حامیان ابدی خدا بعنوان یک ایدۀ مطلق و ناممکن . که البته قدیمی ترین حامیان این دین و خدا ھمانا بنی اسرائیل ھستند. و لذا شقی ترین اقوام روی زمین می باشند. 

٢۶- بنابراین تشیع و مذھب امامیه رابطه ای حیرت آور با بت پرستی دارد. و اینست رابطۀ عجیب کشور ما با کشورھای آمریکای لاتین و چین که دست از خدای نابودۀ آسمانی کشیده اند و یا ھنوز بت ھا را می پرستند. امام آخرین بت است. آن بتی که کل کائنات برای او پدید آمده است. اینست راز!

• ٢٧ -اینست که بهترین یاران امام زمان ھمانا بت پرستان و لامذھبهای آشکارند. و شقی ترین منکران و دشمنانش ھم طبق روایات و تجربۀ تاریخی جماعتی از شیعیان سادات می باشند ھمچون بنی عباس که به دفاع و حمایت از علی و آل علی بقدرت رسیدند و ھمۀ امامان را کشتند. اینست راز!

www.khanjany.com

(بهداشت و درمان)

از کتاب معنای مدینه فاضله اسلامی، اثر استاد علی اکبر خانجانی 

یکی از علائم جامعه اسلامی، سلامت است و فقدان سلامتی در جامعه ما نشانه فقدان فرھنگ اسلامی است. در کشور ما تقریباً ھمه بیمارند و حتی نسل جوان ما به مراتب از نسل پیر رنجورتراست. نسل جوان ما دچار یک بیماری و اختلال روانی آشکاری است که به صورت بی ھویتی و خود – مسخره گی و ابتذال بارز شده است. بهداشت و سلامت روانی که اساس سلامت جسمانی و سلامت اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی و سیاسی است در جامعه ما شدیداً دچار ھلاکت و سقوط عمومی است. ما امروزه یک جامعه روانی داریم. آمار تصادفات جاده ای و خیابانی یکی از واضح ترین نشانه ھای این بیماری روانی است و این به دلیل نفاق اعتقادی مااست که در تبلیغات خود مؤمن ترین ملت جهانیم و در عمل و اندیشه کافرترین و دنیاپرست ترین و تکنولوژی پرست ترین جامعه ھستیم.

www.khanjany.com

کسی که نیست (خودشناسی جاوید) مقاله ۱۵

ـ کسی که انجام وظیفه نمی کند وظیفه شناسی دیگران را اهانتی به خویشتن می یابد

ـ کسی که محبّت نمی ورزد محبّت دیگران را چاپلوسی می خواند

ـ کسی که ستم می کند عدالت دیگران را بی عاطفگی می نامد

ـ کسی که تقوا ندارد خویشتن داری دیگران را ریاکاری می خواند 

ـ کسی که دروغگوست صدق دیگران را بزدلی تعبیر می کند

ـ کسی که شهامت ندارد شهامت دیگران را توطئه می داند

ـ کسی که ایمان ندارد ایمان دیگران را جنون می پندارد 

ـ کسی که قدرت انتخاب ندارد اختیار دیگران را بی وفایی و خیانت می نامد 

ـ کسی که آرامش ندارد، آرامش دیگران را تنبلی و عقب ماندگی می داند 

ـ کسی که تواضع ندارد تواضع دیگران را بدبختی می نامد 

ـ کسی که نیست ، هستی را وهم می پندارد

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم -حکمت جاوید (جملات قصار)- اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

فرق تقوا و ریا (خودشناسی دینی) مقاله ۱۵

ـ انسان با تقوا می خواهد خوب باشد وبرای خوب بودن تلاش می کند زیرا خوبی را خوب می داند

ـ انسان ریاکار نمی خواهد خوب باشد زیرا خوبی را بد می داند ولی برای فریب مردم، خوب نمائی می کند و لذا از مردم کینه می کند زیرا ریاکاری زجرآور است. اوهمواره اسیر تن خویش است

- انسان ریاکار همه را مثل خود ریاکار می داند و اصلاً تقوا و دین داری را ریا کاری می خواند تا وقاحت و اعمال زشت خود را صداقت بنامد

ـ انسان بی تقوا می داند که هرگز بواسطۀ بی تقوائی قادر به دلبری و جلب نظر دیگران نیست لذا ریاکار و منافق می شود و در دلش از همه کسانی که فریبشان داده است نفرت دارد و این همان نفرت او از خداوند و رسولان خدا و دین است

ـ انسان بی تقوا همواره روابط بی ریای خود را پنهان میدارد و از نزدیکانش مخفی می کند و مستمراً از نزدیکان و خانواده اش دورتر می شود و اصولاً اجنبی پرست است الّا اینکه خاندانش نیز جملگی همچون او بی تقوا باشند که چنین خانواده ای مهد شقاوت و وقاحت هستند و جملگی در عین اتّحاد قلباً از یکدیگر بیزارند و فقط در حضور دیگران تاب تحمل یکدیگر را دارند و بدترین جای جهان همان خانه آنهاست که در آن قرار ندارند

ـ آنچه که انسانها را ظاهراً و باطناً به هم مربوط می سازد تقواست. اساس مدنیّت به معنای تجمّع بشری، همان تقواست. یعنی بانیان تمدّن همان انبیای الهی بوده اند که بانی تقوا هستند. و اگر جوامع و تمدّنهای بی تقوا را اسوۀ جمع تنهایان می یابیم از همین روست که هر کسی در اطاق و آپارتمان شخصی خود محبوس است و چون جانوران زیست می کند. ولی صورت بیرونی این جوامع هم بدلیل رعایت ریاکارانه آداب تقوا پا برجاست که البته بقائی گذراست ومحکوم به نابودی می باشد

 ـ انسان بمیزانی که بسوی تقوا و اخلاص در دین میرود تنهاترمی شود زیرا دیگران در حضور او رسوا می شوند و می گریزند. این تنهائی همان امامت است و از همین رو امام تنهاترین انسان وغایب از همگان است

ـ در هر انسانی دو اراده وجود دارد که یکی امر به خیر می کند و دیگری امر به شرّ. پیروی از خیرِ وجود همان صدقِ اهل تقواست و پیروی از شرِّ وجود هم صدقِ اهل کفر است. لذا صدقِ اهل دین همان خویشتن داری است و صدقِ کافران هم وقاحت آنهاست

ـ غایت آرمان مؤمن همان صدق کامل است که نابودی کانون شرّ در وجود اوست همانطور که آرمان کافر اینست تا کانون خیر وجودش را نابود کند تا کاملاً در کفرش صادق شود و از دوگانگی و عذاب وجدان نجات یابد

ـ صدق در هر انسانی یک ارادۀ ذاتی است که این اراده یا او را مظهر خیر مطلق می سازد و یا شرّ مطلق می کند. یکی فرشته خو می شود و دیگری شیطان

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم فصل فلسفه دین اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

فرق تظاهر و مکر (خودشناسی شرعی) مقاله ۱۵

پیامبر اسلام (ص) می فرماید « در همه حال تظاهر به دین بهتر از تظاهر به کفر است ». این تظاهر نه بقصد فریب دادن مردم که به قصد حرمت نهادن به مردم است و تلاشی برای آدم شدن. اگر همین تظاهر هم نباشد از نفس آدمی بطور طبیعی جز توحّش و ابتذال صادر نمی شود زیرا نفس حیوانی بشر دارای حدود غریزی نیست و لذا توحّش بشری بسیار هولناکتر از توحّش حیوانات است. تظاهر به نیکی و ادب و حیا همان رعایت حدود آدمیت و حرمت و کرامت انسان است نه ریاکاری. این همان خویشتن داری و تقوا می باشد که بدون آن شیرازۀ امور می  گسلد. بی حیائی و توحّش و افسار گسیختگی نفس ربطی به صداقت ندارد بلکه تقدیس وقاحت و شرارت است و تبدیل آن به فلسفۀ زندگی. آنانکه رعایت ادب را علیرغم نفس امارّه، همان ریاکاری می دانند در همین زندگی عواقبی فجیع دارند. تظاهر به نیکی و ادب حداقل آدمیت و مدنیّت است و همان است که بزرگترها به کودکان خود تلقین می کنند که اگر نکنند خانه تبدیل به طویله و دیوانه خانه می شود همانطور که بسیاری از خانه ها اینگونه اند که تحت عنوان تعلیم و تربیت علمی و مدرن (؟) توجیه می شود که گوئی بچه بایستی هر کاری که می خواهد بکند تا عقده ای نشود!؟

تظاهر به دین به قصد تجسّس و فتنه گری و مردم فریبی البتّه که امری پلید است و جای بحث ندارد. «آنکه ادب و حیا و حرمت را در شأن خود نمی داند در کلیۀ روابط خود شکست می خورد و نهایتاً به انواع عذابها دچار می شود تا جبراً نفس امارّۀ خود را مهار کند. و این بدان معناست که آدمی آفریده شده است تا آدم شود یا به جبر و یا به اختیار. یا از راه بهشت و یا از درب جهنّم

www.khanjany.com

لمپینیزم شرعی خودشناسی کلامی مقاله ۱۴ دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم

لمپن یک واژه اروپایی است به معنای لاط، فحاش، رذل، بی سروپا، بی فرهنگ.  اصولاً در هویت چنین آدمهایی نوعی غیرت و تعصب کور و ریاکارانه متکی به ارزشهای اخلاقی و شرعی و ناموسی هم حضور دارد که شدیداً نژادپرست است. در تاریخ جدید کشور ما « شعبان بی مخ» یک نماد مشهور از این هویت است که آنرا لمپینیزم شرعی نامیده ایم. یک فرد لمپن دارای هویتی هیز، رذل، متجاوز و ستمگر است ولی در بروز اجتماعی خود و برای دفاع از این هویت متوسل به ارزشهایی می شود که اتفاقاً خودش مطلقاً در عمل زندگی خودش بدانها مقید نیست و فقط در تجاوز به هویت و حیثیت انسانهای پرهیزکار این ارزشهای شرعی را مستمسک قرار می دهد و صفات خود را به آنها نسبت داده و آنان را در انظار  جامعه به لجن می کشد و سرکوب می کند. لمپینیزم همواره در پس پرده مورد استفاده حکومتهای فاسد درجهت سرکوبی ارزشهای اخلاقی در جامعه است به خصوص بر علیه نیروهای انقلابی و ضد ستم و آزادیخواه به کار گرفته می شود

در یک نگرش تاریخی درک می کنیم که لمپینیزم شعبه ای از نفاق دینی است که اتفاقاً  ریشه در ملایان ریاکار حکومتهای فاسد دارد . استفاده از لمپینیزم شرعی بر علیه انقلابات ضد سلطنتی و ضد قرون وسطایی در تاریخ رنسانس اروپا سابقه ای آشکار دارد. در تاریخ ایران و اسلام نیز شاهد همین جریان بوده ایم مثل استفاده خلفای بنی عباس و شاهان غزنوی  و سلجوقی و صفوی از این لمپینیزم شرعی جهت سرکوبی نهضت های انقلابی قرامطه واسماعیلیه. و یا مشابه چنین استفاده ای در دستگاه ساسانیان جهت قتل عام مزدکیان و مانویان در تایخ به ثبت رسیده است. از همین منشأ می باشد که نسبت ناروای زنا و اشتراک جنسی به این نهضت های انقلابی و مؤمن و پاک تبدیل به بخشی از تاریخ ایران شده و چه بسا جاهلانه مورد استناد بسیاری از مورخین هم بوده است. فی المثل می دانیم که ازدواج و زنای با محارم و حرمسراهای چند هزار نفری بخشی از هویت این حکومتهای ضد مردمی و لامذهب است ولی همین حکومتها برای سرکوب مخالفان خود با توسل به جریایات لمپنی در جامعه صفات پلید  خود را به نهضت های انقلابی نسبت داده اند. لمپینیزم شرعی همواره یکی از ستونهای اقتدار حکومتهای ضاله و ظالم در طول تاریخ جهان بوده است. حتی در عصر مدرنیزم هم این جریان به شیوه پیچیده تری در سرار جهان حضور دارد مثل جریان نئونازیسم و فرقه ک . ک  . ک در اروپا و آمریکا. می دانیم که در کشور خودمان نهضت دکتر مصدق و ملی شدن نفت با  اتکاء به همین لمپینیزم شرعی که پرچم وطن پرستی بر دوش می کشید و شعار دفاع از ناموس مردم را می داد سرکوب شد و کودتای ۲۸ مرداد بدون وجود این جریان ممکن نمی شد و حتی آمریکا هم از ماهیت چنین جریاناتی در جهان سوم به خوبی خبر دارد و از آن  جهت کودتا و سرکوبی ملل استفاده می کند. جریان طالبان در افغانستان  نیز به نوعی شعبه ای از لمپینیزم شرعی بود که اینهمه جنایت آفرید و دست پرورده آمریکا بود. جریان خوارج در صدر اسلام نیز نوعی دیگر از لمپینیزم شرعی – عربی در عصر خود بود که امام علی (ع) و مؤمنان را متهم به ارتداد و خروج از اسلام می نمود و آنهمه جنابت پدید آورد

کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم – فلسفه هرمنوتیک- خودشناسی کلامی اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

حکمتهای قرآنی از کتاب شبی با خدا اثر استاد علی اکبر خانجانی

 دروغ نمی گویید الاّ به خودتان

خیانت نمی کنید الاّ به خودتان 

ظلم نمی کنید الاّ به خودتان

فریب نمی دھید الاّ خودتان را

ھدایت نمی شوید الاّ بر خودتان

و گمراه نمی شوید الاّ از خودتان

 اجر وجزای شما ھمانا اعمال شماست و از طریق کردارتان جزا داده می شوید 

 ای مؤمنان دین خود را برای خدا خالص کنید و بدانید حتّی اگر یک نفر باشید خداوند شما را کفایت می کند و بدون اذن او موئی از شما کم نخواھد شد 

 کسانی که ازاطاعت خدا ورسول سر باز می زنند و به عبادات و خیرات پناه می برند خداوند آنها را عذاب و رسوا خواھد نمود 

 خداوند با صادقان و صابران است و دوستشان دارد وریا کاران و کافران را دوست ندارد

 آنان که می گویند ما دوستان خدا ھستیم پس چرا از مرگ می ترسند. پس دروغ می گویند 

www.khanjany.com

ایمان و کفر و شرک و نفاق و اخلاص در قرآن(خودشناسی قرآنی) مقاله ۳

طبق تعریف قرآن کافران کسانی نیستند که اصلاً قائل به وجود خدا نباشند بلکه معتقدند که خدا در جائی بسیار دور (آسمان) قرار دارد و در واقع فعلاً دستش به آنها نمی رسد و کاری نمی تواند کرد و تا قیامت هم بالاخره ستون به ستون فرج است و می گویند که خیلی مهربان است و انشاءا… می بخشد. اینان در اواخر عمر که به مرگ یعنی (آسمان) نزدیک می شوند چه بسا نمازخوان و خیراتی می شوند تا پیشاپیش حقّ حسابی برای خدا فرستاده باشند. و اما مشرکان به تعبیر قرآنی دارای خدای ذهنی هستند که همان هوای نفس آنهاست و آنرا می پرستند و در واقع خود را خدا نامیده اند. که قرآن این نوع پرستش را معصیتی بر خدا و ظلم عظیم نامیده است و اعمال مشرکان را هم جملگی محکوم به ناکامی و رسوائی و بطالت می داند و حتی آنها را نجس می خواند. و اما منافقان همان کافرانی هستند که تظاهر به دین را به نفع دنیای خود می دانند و لذا در نزد کافران با آنهایند و در نزد مؤمنان جانماز آب می کشند و بین این دو خبرچینی کرده و عداوت می اندازند که این خود بخشی از تجارت آنهاست و خداوند این گروه را پست ترین مردمان نامیده است. و نهایتاً مؤمنانند که خدا را در دل خود می پرستند و باورشان بخدا ذهنی و منطقی و چون و چرائی نیست و براستی در حدّ توان به احکام دین عمل می کنند و در چشم کافران هم مردمانی ابله و گاه مجنون خوانده می شوند. بنابراین در نزد بشر سه نوع خدا وجود دارد: آسمانی، ذهنی و قلبی. اولی خدای کفر است دومی خدای شرک و سومی خدای ایمان می باشد. و اما انگشت شمارانی دگرهستند که موسوم به مخلص می باشند که خداوند آنها را مظهر اراده و فعل خود نامیده است. اینان خداوند را در همۀ وجود خود حاضر و ناظر دارند: در ذهن و دل و وجدان و تن و خون و هوش و حواس و در زمین و آسمان، درهمه جا و همه حال. و جز خدا نمی یابند و فنای در ذات اویند. اینان اولیاءا… هستند

کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم _ فلسفه قرآنی_ خودشناسی قرآنی اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

(کتاب خداشناسی عرفانی فصل خداشناسی توحیدی(جمال خدا

تظاھر به عشق نسبت به کسی که عاشقش نیستی ، آیا بمعنای پلیدترین کردار بشری نیست؟ انسان فقط به نیّت زنا دست به چنین تظاھری می زند. پس اگر در قلمرو روابط بشری گناھی بدتر از زنا نیست در رابطۀ بین انسان با خدایش ھم گناه برتر از عبادت بی عشق نیست یعنی عبادت بی امامی که عاشق جمالش ھستی و از جمال او در عطش جمال حق به نماز می ایستی. و اینست آن نمازی که پیامبر اکرم را به معراج برد و اینکه گفته شده که: نماز معراج مؤمن است. پس واضح است که خداشناسی توحیدی جز خداشناسی جمالی نیست و خدا جوئی جمالی 

www.khanjany.com

ایمان بی امام ممکن نیست (خودشناسی شیعی) مقاله ۱۴

ایمان به معنای باور قلبی به خدا و رسولان او و ارزشهای معنوی است. آدمی بدون دیدن حجّت عینی از دین به باوری قلبی نمی رسد. هزار سال تعالیم دینی و پژوهش نظری دربارۀ دین هم منجر به ایمان نمی شود. آدمی تا نور خدا و سیمای تقوا و کرامت انسانی را در شخصی به چشم نبیند و با محسوسات دریافت نکند ایمان نمی آورد. تازه از میان همانهائی هم که می بینند فقط انگشت شماری تصدیق می کنند و مابقی مشاهدات خود را طلسم و چشم بندی می خوانند. بنابراین ایمان در معنای حقیقی کلمه بدون وجود امامی زنده ممکن نیست. ایمان به لحاظ نظری، تصدیق ارزشهای دینی به عنوان راه عملی زندگی و بلکه بعنوان آسانترین و ممکن ترین راه سعادت است.

و چنین تصدیقی جز با مشاهدۀ کسی که خود اسوۀ عینی و عملی ارزشهای دینی و فضیلتهای اخلاقی باشد ممکن نیست: اسوۀ آرامش، پاکدامنی، رضا، محبّت، صبر، قناعت، توکل و عزّت نفس و کرامتِ وجودی که نصیب دیگران می نماید. امام بمعنای حجّت این ادعا که: صدق و شرف و قناعت و رستگاری و سعادت ممکن است و خدا کافیست. امام با تمام وجودش اثبات کنندۀ حضور خدا می باشد و کفایت او برای مؤمنان. و ایمان حاصل درک و تصدیق و اطاعت چنین کسی است در درجات. بنابراین هر مؤمنی به درجه ای یک امام در روابط اجتماعی خویش است و حجّتی بر مردمان

کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم

www.khanjany.com

ایمان بهشتی وایمان دوزخی (خودشناسی شیعی) مقاله ۱۳

طبق معارف قرآنی و نیز مشاهدۀ اجتماعی درک می کنیم که دو نوع ایمان در جهان وجود دارد: ایمان بهشتی و ایمان دوزخی! ایمانی که محصول تصدیق و تبعیّت اختیاری از حجت های الهی و معارف دینی و اخلاقی است و ایمان تقوی می باشد به مصداق« اِنّ المتقّین فی الجنات نعیم » ( براستی که پرهیزگاران در بهشت های نعمت پروردگار هستند ). و امّا ایمانی هم داریم که حاصل عذابهای دوزخ در همین دنیا می باشد. یعنی آنانکه حجت های الهی را دیدند و به تجربه و عقل درک کردند و به تصدیق رسیدند ولی بواسطۀ کفرشان انکار کردند و به حدود الهی تن در ندادند و سپس مهلت توبه شان بسر آمده و مشمول نزول عذابهای الهی شده اند که تحت الشعاع عذاب ایمان آوردند، منتهی با زجر و ضجّه تصدیق می کنند و اعتراف به کفر و شقاوت خود می نمایند و خود را سرزنش می نمایند و بواسطۀ عذابها از بسیاری اعمال فاسقانه ساقط شده اند اینان مؤمنین عرصۀ دوزخند. خداوند دربارۀ این ایمان دوزخی می فرماید که این ایمان هرگز از عذابشان نخواهد کاست زیرا مهلت ها را از دست داده اند و بر فرض هم که رفع عذاب شوند بلافاصله کافرتر از اوّل می شوند. اینان همان دسته از کافرانند که می گویند « اگر راست می گوئید پس چرا عذاب خدا بر ما نازل نمی شود. » در واقع اینان بطرزی حیرت آور خود محتاج عذاب می شوند و این عذاب، نفس کافر و متکبرشان را خاشع ساخته و به دلشان امکان تصدیق می دهد. پس در واقع دوزخ این دنیا هم نوعی رحمت الهی است تا قلوب کافران ایمان آورد. و وای بحال کافرانی که خداوند در این دنیا رهایشان میکند تا غرق در لذایذ حیوانی شوند و پس از مرگ بحسابشان میرسد

کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم

www.khanjany.com

حکایت: حلّ یک مشکل شرعی (خودشناسی جاوید) مقاله ۱۰

روزی مؤمنی به نزد شیخ آمد و گفت یا شیخ مشکلی دارم

مسئله من اینست که زنی دارم کافر ولی خیلی دوستش می دارم و می دانم که پس از مرگ، او به جهنّم خواهد رفت و من در فراق او بهشت من جهنّم می شود. آیا این معمّا راه علاجی دارد؟ شیخ گفت: یا تو هم باید کافر شوی و به جهنم بروی تا با او باشی و یا او باید توبه کند تا با تو در بهشت باشد. مؤمن گفت: من که کافر بشو نیستم او هم توبه کن نیست. شیخ گفت: انشاءالله خداوند به خاطر ایمان تو زنت را هم مورد عفو و شفاعت قرار دهد تا مشکل تو حل شود. مؤمن اندکی فکر کرد و سپس گفت: ای شیخ این که تبعیض و ظلم است من که عمری تقوا پیشه کرده و اینهمه خیرات داده ام با اویی که جز گناه نکرده و لقمه ای به کسی نداده است در یکجا باشیم؟ شیخ در خود فرو رفت و گفت: بنشین تا مشکل تو را حل کنم. رفت و از پستوی حجره اش شمشیری عریان آورد و گردن مؤمن را از تن جدا کرد. و گفت: اینست جزای کافری که خود را مؤمن می پندارد و برای خدا هم تعیین تکلیف می کند. به راستی که مشکل منافقان جز با شمشیر حل نمی شود

www.khanjany.com

تبادل دین ودنیا(خودشناسی دینی) مقاله ۱۰

دینداران سه دسته اند: آنان که دین را وسیلۀ هوسها و آرزوهای دنیوی خود می سازند چرا که دین به هر حال در همه جای دنیا بازار گرمی دارد زیرا اکثر مردمان امّی دارای فطرت مذهبی اند و لذا به اهل دین اعتماد میکنند. این جماعت دیر یا زود تمام دین را خرج دنیا کرده و با آن به بن بست و نفاق می رسند و بالاخره مجبور می شوند دست از آن بکشند اینان در این تجارت به ثروت و ریاست می رسند ولی از حیات باطنی و اخروی بی بهره اند. قرآن این گروه را کافران خوانده است. و اما گروه قلیل دیگری از اهل دین هستند که دنیا را وسیلۀ اعتلای دین و معنویت و معرفت می کنند. اینان به تعبیر قرآن مؤمناند که خداوند آنان را در حیات دنیوی بی نیاز میکند و قناعت می بخشد و با غناء و قدرت روحانی جبران می کند. زندگی حقیقی اینان همان حیات باطنی آنهاست که توشۀ آخرت است و با مرگشان شکوفا می شود. و اما گروه سومی هستند که چه بسا از ثروت و ریاستهای دنیوی می گذرند ولی منظورشان حیات اخروی و باطنی نیست بلکه ریاست و جلوه گری معنوی در نزد مردمان در همین دنیاست تا ازچشم مردمان تقدیس و پرستیده شوند. اینان منافقانند و براستی خسرالدّنیا و آخرت می شوند که نهایتاً هم از نظر خدا و خلق خدا طرد میشوند و لذا دشمنان قسم خوردۀ دین و مؤمنان هستند. اینان می پندارند که منظور از دین خدا همانا تقدیس و پرستیده شدن بواسطۀ مردمان است و یادشان رفته که پرستش فقط از آن خداست. مردم پرستی دنیوی، کفر است ولی مردم پرستی دینی موجب نفاق است در حقیقت این هر دو دسته مردم را نمی پرستند بلکه میخواهند که بواسطۀ مردم پرستیده شوند ولی مردم هرگز فریب نمی خورند زیرا خداوند محیط بر آنها است. اگر انبیاء و اولیاء مورد تمجید و تقدیس مردم هستند به دلیل عشق واقعی آنان به نجات مردم است و همین عشق اساس نبوت و امامت آنهاست

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم فصل فلسفه دین اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

مصاحبه ای با یک ثروتمند(خودشناسی تمثیلی) مقاله ۹

س: آیا علم بهتر است یا ثروت؟

ج: البته که ثروت بهتر است زیرا به واسطه آن می توان علم و علما را هم خرید

س: آیا دین بهتر است یا ثروت؟

ج: البته که ثروت بهتر است زیرا به واسطه خیرات و مبرات می توان خدا را هم خرید

س: آیا عشق بهتر است یا ثروت؟

ج: البته که ثروت بهتر است زیرا به واسطه آن می توان هر محبوبی را خرید

س: آیا خودت بهتری یا ثروت؟

ج: البته که ثروت بهتر است زیرا بدون آن خودی ندارم

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم فصل حکایات عرفانی – خودشناسی تمثیلی اثر 

استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

حاکمیت توحیدی و حاکمیت مشرکانه

کتاب پدیده شناسی توحیدی اثر استاد علی اکبر خانجانی 

476- یک حاکمیت توحیدی امکانات اقتصادی و معیشتی را برای آحاد جامعه جدای تفاوتهای صوری (صفاتی) بطور یکسان تقسیم میکند ولی آنان را در آداب زندگی آزاد می گذارد تا حدی که تجاوز در حقوق مردم رخ ندھد. ولی حاکمیت ھای مشرکانه بین افراد و گروھها تبعیض قرار میدھند ولی آنان را در آداب زندگی مجبور به امر واحدی می کنند تا ھمه ھمسان شوند تا تحت سلطۀ مطلقۀ آنان باشند

491- در نظامهای سیاسی در عصر ما ھمانطور که نشان دادیم دموکراسی و سوسیالیزم دو صورت از شرک است ولی شرکی ھولناکتر از آن التقاط بین مردم سالاری و دین است یعنی شرک بین خدا و خلق. شرک اولی نوع کافرانه است و دومی ھم منافقانه.  و لذا دومی ظالمانه تر است و مفاسدش شدیدتر و عمرش ھم کوتاھتر.

492- آری! جز امامان و عارفان واصل مابقی بشریت در سلسله مراتب شرک قرار دارند و شرک ام الفساد ایدئولوژیکی بشر است و ایدئولوژی دروغ و فساد و دزدی است. زیرا مکر با خداست و دزدی با خداست. و لذا حاکمیت توحیدی ھم فقط حاکمیت امامان و عارفان و حکیمان الهی است و لاغیر. و این در صورتی محقق می شود که اکثریت مردم مؤمنان باشند زیرا مؤمنانند که به ذات وحدانی خداوند در خود پی برده اند و رسالتی جز شرک زدائی از خود ندارند

www.khanjany.com

شرک

47- حدیثی از پیامبر عصمت و طهارت می گوید خداوند ھمه گناھهائی را که از شرک نباشد عفو می کند حتی اگر زنا و میگساری و ربا باشد. یعنی ھمه گناھان کبیره را می بخشد الا شرک را. و می دانیم که خداوند در کتابش مشرک را نجس می خواند و شرک را که ھمان خداپرستی ذھنی است ظلم عظیم می نامد که ھرگز نمی بخشد الا به عذاب. پس واضح است که نجسی آدم از پرستش خدای ذھن است که در آسمان مقیم است. و این یعنی بی امامی. و چنین آدمی حتی عباداتش نجس است و خشم خدا را برمی انگیزد که: فویل للمصلین( وای بر نمازگزاران ). زیرا چنین کسی عملاً خودش را در نماز سجده می کند آن خودی که نامش خداست. و خدا نام مستعار و ھنری استکبار نفس فرد است. و اینست ذات ھر معصیتی و ھر بی عصمتی

از کتاب پدیده شناسی عرفانی فصل نفاق اثر استاد علی اکبر خانجانی 

www.khanjany.com

از کتاب پدیده شناسی توحیدی اثر استاد علی اکبر خانجانی 

ھر ظلمی شعبه ای از شرک است. آنکه مال مردم می خورد خود را در حقوق مردم شریک کرده است. آنکه زنا میکند خود را در ناموس مردم شریک کرده است. و آنکس که دروغ می گوید و حقایق را پنهان می دارد شریک خود شیطان است زیرا شیطان مأمور گمراه کردن مردم دربارۀ حقیقت است و آنکه مردم را از فقر و بدبختی آتیه می ترساند و دعوت به بیمه و دزدی و ربا می کند نیز شریک شیطان است زیرا ترساندن مردم از فقر در رأس رسالتهای شیطان قرار دارد ٣٧٨

 چند دسته شرک ذھنی داریم: شرک با خدا ، شرک با شیطان، شرک با مردم، شرک با طبیعت و شرک با خویشتن. اساس شرک با خدا ھمان خدای ذھنی است. اساس شرک با شیطان ھمانا انکار مقام خلافت اللهی خویشتن است ھمانطور که شیطان مقام حضرت آدم را انکار کرد. و اساس شرک با مردم ھمانا تقلید و ھمسان شدن با مردم است 

و اساس شرک با طبیعت ھم تبدیل آن در قلمرو تکنولوژی و صنعت است و مالکیت طبیعت و اما اساس شرک با خویشتن انواع خودفروشی ھاست مثل فکر فروشی، دل فروشی، ایمان فروشی، تن فروشی، استثمار خویشتن و غیره.  این پنج منبع دائمی شرک بشر از طریق ذھن و آگاھی است 

٣٧٩ - و اما شرک عاطفی یا قلبی ھم داریم که بسیار شدیدتر و مخربتر از شرکهای ذھنی است که عموماً موسوم به عشقهای گوناگون می باشد که آشکارا موجب تسخیر روح و روان و جان و تن و اندیشه و اعمال آدمی می شود و زمینۀ مالیخولیا و جنون است. و آن یکی عشق پائین تنه ای است به جنس مخالف و دیگری عشق به نژاد می باشد که اساس آن عشق فرزند است. این عشق به تملک انسانهای دیگر می انجامد که عملاً فرد مالک را مملوک می سازد و به تسخیر خود می کشاند و بردۀ خود می نماید

سرّ ایمان 

 به قول مرحوم فروغ فرخزاد آن پرنده خوشبختی که از همه خانه ها پر کشیده و رفته همان ایمان است. ایمان نیز همچون بسیاری از واژه های کلیدی فرهنگ، لفظ و معنائی سهل و ممتنع است که به بیهودگی بر زبانها جاری و لقلقه زبانهاست و تقریباً همه خود را مومن می دانند اگر مخلص و اولیاءالله و عارف بالله ندانند. این حداقل انتساب دینی ما به خودمان است در حالیکه علی (ع) که امیر مومنان است در خطبه بیانش می فرماید «مومنانی که در قرآن آمده اند مائیم». و خود خداوند خطاب به خاتم النبیین خود می فرماید «تا قبل از این چه می دانستی که ایمان چیست»

از کتاب سرّ ایمان تألیف استاد علی اکبر خانجانی 

*ممکن نیست که مؤمن پخمه و کودن باشد

*ممکن نیست که نژادپرست، کافر نباشد

*ممکن نیست که بی غیرت با وفا باشد

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم -حکمت جاوید (جملات قصار)- اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com 

دو نوع درمان شقاوت, ⁩خودشناسی طبی▪️⁩ مقاله شماره ۱۳

در قرآن می خوانیم که در روز قیامت کافران می گویند که چون قلوبی شقی داشتیم نتوانستیم حجت ھای خدا را تصدیق کنیم با اینکه می دانستیم که حق اوست. در واقع کافر بودن در یک کلام ھمان شقی و قسی القلب و سنگدل بودن است. ھمانطور که دل مؤمن دلی رئوف و رقیق و لطیف و مھربان و پذیرنده است و دل کافر انکار کننده است و دفع کننده. آیا چگونه می توانیم قلوب شقی و ثقیل خود را نرم و لطیف و پذیرنده حق نمائیم که مظھر لطف است. بی تردید تا دل اسیر سینۀ آھنین خویش و خود پرست است شقی است. تادل را به دلبری مھربان و صدیق ندھیم و در تبعیت بی چون و چرای او قرار نگیریم نرم و لطیف و پذیرنده نخواھد شد. این دلبر ھمان پیر معنوی و امام ھدایت است زیرا نخستین ویژگی و قدرت یک مرشد روحانی ھمان دلبری اوست و آنکه در وجودش از دیگران دل می برد ھمان حق و خدای اوست . و اوست کسی که دل را زنده و لطیف و مھربان و خلاق و سخی می کند و اھل تصدیق جھان و جھانیان و ھر آنچه که ھست. زیرا دل شقی ھر آنچه که ھست را دفع می کند و منکر ھستی است و لذا خود در قحطی وجود بسر می برد و در حرص و شھوت و آزی فزاینده که ھمان دوزخ است. آتش دوزخ دل کافر را نرم می کند

www.khanjany.com 

نشانه های کفر (خودشناسی دینی) مقاله ۶ استاد علی اکبر خانجانی

*کافر، احمق است

*کافر، فحّاش است

*کافر، بی قرار است

*کافر، ریا کار است

*کافر، بزدل است

*کافر، حریص است

*کافر، بخیل است

*کافر، زور گو است

*کافر، چاپلوس است

*کافر، سخن چین است

*کافر، بیوفا است

*کافر، نگران است

*کافر، ظاهر پرست است

*کافر، ثروت اندوز است

*کافر، خرافی است

*کافر، عجول است

*کافر، بی حیا است

*کافر، بی غیرت است

*کافر، لاف زن است

*کافر، شاه پرست است

*کافر، عبوس است

*کافر، بیرحم است

*کافر، شهرت طلب است

*کافر، بی انصاف است

*کافر، نژاد پرست است

*کافر، وسواسی است

*کافر، بد گمان است

*کافر، خود – فروش است

*کافر، مقلّد است

*کافر، فن پرست است

*کافر، بازیچه است

*کافر، مجبور است

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم فصل فلسفه دین اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com 

(روانکاوی ابن ملجم (فلسفه شخصیتها

(از من تقلید نکنید که کافر می شوید». علی(ع

روانکاوی ابن ملجم در حقیقت روانکاوی نوع کثیری از هویّت بشر در قلمرو تقلید نسبت به یک مرجع دینی است به خصوص که این مرجع اسوۀ محبت و شفاعت باشد. علی (ع) در حقیقت به مثابۀ پدر خواندۀ ابن ملجم بود که محبت را در حق او به کمال رسانید. بخل و احساس حقارت این فرزند ناخلف در قبال مهر علی (ع) وی را به تقلیدی جنون آسا نسبت به آن حضرت کشانید تا بتواند با وی برابری کند. همانطور که اراده به برابری ذاتا بر خاسته از کفر و سلطه و بخل بشر است که مولّد تقلیدی کور کورانه می شود و موجب تناسخ شخصیت مقلّد می گردد تا آنجا که خود را با مرجع و مراد و امامش عوضی می گیرد و همه کفر و جهل و فساد نفس خود را در او می بیند و محبت و کرامت و حق او را هم از خود می پندارد  این عاقبت تقلید است که اساس نفاق در مذاهب تاریخ بوده است. مردان حق نظر بر قلوب و ذات مردم می کنند و الوهیّت وجودشان را مخاطب می سازند و این همان قلمرو  کرامت و شفاعت و معجزه روحانی این مردان خدا در وجود دیگران می باشد. و اینهمه در یک کلام بر خاسته از قدرت عشق بی قید و شرط این انسانها نسبت به خلایق و خاصّه مستضعفترین آنهاست. و ابن ملجم یک یتیم  بی خانمان بود که به واسطه علی (ع) به بی نیازی و قدرت و هویّت رسید ولی به جای اطاعت و ارادت بی قید و شرط به تقلید بخیلانه پرداخت تا به مقام علی (ع) برسد البته نه مقام معنوی که مقام اجتماعی آن حضرت

زیرا عشق به معنویت موجب بخل و عداوت و تقلید نمی شود بلکه عشق به قدرت است که چنین جنونی را پدید می آورد. آدمی هرگز از تقلید به مقام مرجع خود نمی رسد بلکه از طریق ارادت و اطاعت چنین می شود. از همان آغاز جوانی چنین بخل و تقلیدی در ابن ملجم بارز شد و مورد اخطار و تنذیر پیامبر اسلام و علی (ع) قرار گرفت. حتی به روایتی رسول اکرم (ص) به او گفت که اگر دست از این راه و روش بر ندارد  قاتل امامش خواهد شد. ولی ابن ملجم توبه نکرد و فقط پیچیده تر شد تا اینکه کارش در این مالیخولیا به آنجا رسید که امامش را کافر و ملحد و خارجی نامید و خود را امام و ناجی مسلمین پنداشت و دست به کار قتل علی (ع) شد آنگونه که می دانیم

همه اهل تقلید دیوانه اند و اگر بتوانند امام کُش هستند. نکته بسیار دقیق و سرنوشت ساز در امر دین همانا تفاوت اطاعت و تقلید است. بسیاری اطاعت را تقلید می پندارند. در حالیکه خداوند در قرآن کریم مؤمنان را حتی دعوت به تقلید از قرآن نکرده است بلکه امر به اطاعت از رسول و امامان زنده نموده است. قرآن فقط برای مطالعه و تفکر است و نه برداشت نسخه های خوشبختی برای سعادت دین و دنیا. ولی همه منافقان(کافران پنهان) به راه تقلید خود سرانه می روند. و تقلید نه تنها عملی میمون وار است بلکه واکنشی خصمانه است که در لباس دوستی پنهان گشته است.

تشیّع راه تقلید از سنّت رسول و یا آداب امام نیست بلکه اطاعت از امر مرجع دینی است. زیرا راه دین، راه تقواست یعنی راه فائق آمدن بر منیّت و ارادۀ شخصی است که همان ابلیس نفس می باشد. بنابر این تقلید  خود سرانه از قرآن یا رسول و امامی همان خود پرستی و کفر است که لباس دینی بر تن کرده است و این همان راه نفاق است که خداوند آنرا پست ترین راهها نامیده و پیروان این راه و روش را از اهالی درک اسفل السافلین خوانده است. نفاق که بزرگترین دشمن دین می باشد محصول این راه و روش است و ابن ملجم اسوۀ تاریخی آن می باشد. همه امامان به دست این افراد شهید شده اند. یادمان باشد که یهودا یکی از حواریّون مسیح یک ابن ملجم دیگر بود که مسیح را به چند سکه فروخت. این عاقبت ریاست طلبی دینی و اراده به قدرت تحت عنوان دین و معرفت می باشد

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سومو فلسفه شخصیتها اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com 

آیا ظالم سالم است؟

اين ضرب المثل در فرهنگ ما يکی از نمادهای کفر و نفاق آشکار و جنگی علنی بر عليه دين و معارف انسانی است که ستم و گناه را تقديس می کند. ما با تجربه درمانگری خود که به اعماق پنهان و پس پرده هزاران زندگی وارد شده ايم به باطل و دروغ بودن اين شعار که «ظالم، سالم است» رسيده ايم. آنچه که مردم را به چنين باور کذائی و کافرانه و ظالمانه می رساند نگاه قشری و ريائی آنان به زندگی ديگران است. گوئی هر که بيشتر می خورد و می خندد و می رقصد خوشبخت تر است. درحاليکه اتفاقاً آنانکه متشنج تر و معذبترند بيشتر تظاهر به خوشی و شادی می کنند تا مردم را بفريبند و به دام خود اندازند و به مفاسد خود مبتلا سازند. هيچ آدم ثروتمندی که باری بهرطريق ثروت اندوخته و قدرتهای نمايشی دنيوی تدارک ديده است در واقعيت پنهان زندگيش لحظه ای آرام و قرار و شادی و نشاط و اميد و عزت و لذتی ندارد. هيچ تبهکاری از زندگيش لذتی نمی برد و بهره ای از عزت و افتخار ندارد و غرق در ذلت و جان کندن است و تأتر خوشبختی و عزّت و افتخار فقط در مقابل نگاه کسانی است که می خواهد آنان را هم به عذاب خود بکشاند و شريک جرم خود سازد. هيچ آدم زورگو و رياکار و متکبر و حرام خوار لحظه خوشی ندارد و هر چه که دارد هيزم جهنم او در همين دنياست. در اتومبيلهای گرانقيمت و کاخهای مرمرين و لباسهای فاخر و جواهرات هیچ کس لذت و نشاطی ندارد. اگر چنين باشد کل دين و معرفت دروغ است که نيست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۷۵

www.khanjany.com 

ماجرای وصیت نامه دکتر شریعتی 

متأسفانه بسیاری ازالفاظ مقدس فرهنگ و هویت ما، لوث و واژگون شده اند از جمله واژۀ «مرید» و «مخلص». و می دانیم که این هر دو از اسماء الهی است. بگذریم. پیروان هر انسان حقّ پرست و عارفی، همواره به دو دسته تقسیم می شوند: مقلّد و مرید! گروه اوّل بخیلان و سلطه جویانند که می خواهند برای خود دکانی بر پا کنند و لذا به زودی با وجود مرجع خود به تضاد و عداوت می رسند. و این تبعیتی کافرانه است. در صدر اسلام فرق بین علی و عمر نسبت به پیامبر از همین بابت بوده است. علی یک مرید بود و عمر هم یک مقلّد. و امّا مرید در مرحله نخست دوستدار مراد و مرجع خویش است و او را برای خودش دوست می دارد و این محّبت است که تبعیتی قلبی و صادقانه پدید می آورد. ولی تقلید در همه عرصه ها باعث فساد است و فتنه ها می آفریند. مثل تقلید ما از غرب که موجب عداوت ما با غرب شده است. مقلدان دکتر شریعتی همان گروهکهایی بودند که به سودای سلطه بر مردم بر آمدند و جملگی رسوا و هلاک شدند و یا افرادی که به شیوه دیگر خواستند که خود شریعتی باشند و جای او را بگیرند که آنها هم به نوعی دگر رسوا شدند و نهایتاً حتّی اصول دین را هم انکار نموده و شریعتی را یک فریبکار و استعمارگر نامیدند و این غایت رسوایی آنها بود. در وادی دین و معرفت پدیده ای هولناکتر از تقلید نیست. کل فتنه های صدر اسلام و صدر انقلاب ما محصول تقلید از امام و شریعتی و دیگر مجاهدان و متفکران بزرگ بوده است. تقلید از یک مرجع موجب انکار آن مرجع می شود و این همان است که علی (ع) می فرمود که: از من تقلید مکنید که کافر می شوید. جاهلان می پندارند که با تقلید از الفاظ و آداب کسی می توانند به مقام وجودی آن فرد برسند و چون نمی رسند مرجع را فریبکار می نامند و با وی دشمن می شوند. تقلید ذاتاً برخاسته از کفر و انکار و بخل است.

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم٬ فلسفه شخصیتها٬ اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

نیهیلیزم یا مذهب اصالت عبث و پوچی بر دو نوع است: معرفتی – فلسفی و یا عرفی – عملی. نوع اول به مثابه مرحله ای از رشد عقلی و سلوک معنوی می باشد که به عرصه برزخ رسیده است که پس از توبه از گناهان و خروج از دوزخ حاد می شود پس این یک مقام دینی و عرفانی است که سالک را بر آستانه رضوان وجودی نزدیک کرده است. ولی نوع دوم حاصل غایت بولهوسی دنیا پرستی عیاشی و تبهکاری می باشد که فطرت و وجدان را هلاک ساخته است و عذابی عظیم است که اراده و سرنوشت فرد یا جامعه ای غیر متعهد و به اصطلاح آزادیخواه را بازیچه جبرهای زمانه می سازد و به جنون می کشاند. نوع اول یک نیهیلیزم ذهنی و منطقی است که فرد را به غایت عقل ذهنی رسانیده که مقدمه ورود بر عقل اخروی و درک قلبی است زیرا عقل ذهنی ذاتاً دو گانه است و در کمالش در اشدّ اضداد دچار پریشانی و پوچی می شود که این پوچی سکوی پرشی برای ورود به معرفت توحیدی و برتر است که همه مؤمنان اهل معرفت دارای این تجربه می باشند این همان واقعه ای است که در فلسفه اگزیستانسیالیزم که فلسفه ای شدیداً برزخی است موسوم به ترانسدانس می باشد که به معنا ی پرواز از عقل دیالکتیکی است. چرا که مکتب اصالت وجود یا اگزیستانسیالیزم در عرصه خرد منطقی مواجه با نیستی می شود و وجود را عدم می یابد که این کمال دیالکتیک است و این است که کمال این فلسفه در قلمرو اخلاق منطقی همان نیهیلیزم و اصالت پوچی می باشد و به همین دلیل به قول هایدگر این دوران قلمرو فلسفه آخرالزمان و پایان فلسفه است که در روایات اسلامی هم دوران فسق شریعت در نزد عامه مردمان است که این نیهیلیزم اجتماعی و عرفی می باشد که نه حاصل معرفت نفس و تأمّلات فلسفی بلکه حاصل بولهوسی و غفلت و اصرار در گناه است و جالب است که فلسفۀ نیهیلیزم و نیهیلیزم فلسفی در سرآغاز قرن بیستم که آغاز هرج و مرج اخلاقی در اروپاست پدید آمده است و توجیه گر مفاسد این تمدن است که امروزه جهان گیر شده است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۴۴

www.khanjany.com

دین و عرفان در ایران معاصر

وقتی از دين– درمانی يا عرفان– درمانی سخن می گوييم برای اکثر هموطنان ما چنان عجيب و غريب است که گويی از عوالم از ما بهتران سخن می گوييم و يا دچار خرافه ای مهلک شده ايم و يا توطئه ای در کار است و يا مزدور شهرياريم. بهرحال غير قابل باور و تحمل است و گاه مثل فحش است و نشانه ارتجاع و عقب ماندگی غير قابل بخشش می نمايد. در حاليکه همين ها که غرب و مخصوصاً آمريکا را اسوه پیشرفت می دانند نمی دانند که دين – درمانی و عرفان– درمانی يک پديده رايج در غرب است و اکثر آمريکائيان و اروپائيان دربدر در جستجوی چنين راه حل هايی هستند. ما حتی از ژاپن و آمريکا خوانندگانی داريم که از ما تقاضای کمک می کنند ولی تاکنون حتی يک ايرانی هم چنين ارتباطی جدی با ما برقرار نکرده است الا اينکه از نزديک رابطه ای مستقيم داشته و شاهد

درمانگريهای نوين ما بوده است. سخن از فرهنگ است و ظلمتی که بر اين فرهنگ حاکم است. براستی چه بلايی بر سر فرهنگ و باورهای ما آمده است که عرفان را هم بايستی آمريکائيان به ما بباوراند و انگليسی ها و آلمانيها برايمان تفسير کنند. امروزه در آلمان و آمريکا اکثر تحصل کردگان دانشگاهی و روشنفکران کمابيش با مولوی آشنايند. ولی براستی چند درصد از تحصیل کردگان ما لای کتاب مثنوی را باز کرده اند؟ اگر هم مولوی را می شناسد بواسطه اشعار عاشقانه و ضرب المثل های عاميانه است. براستی که همواره پای چراغ تاريک است. ولی اين تاريکی در حال توسعه نيز می باشد و مستمراً غليظ تر می گردد. متأسفانه هر بيماری که بما رجوع می کند و يا هر کسی که با ما مشورتی می نمايد نخست بايستی چند ساعت درباره اصول فطری مذهب سخن بگوييم که: بخدا، خدا راست است، وجدان راست است، دين راست است، حق و ناحق راست است، روح راست است و آدميزاد علاوه بر هيکلش، روح هم دارد و... و عجيب که چانه زنی ما با جماعت بظاهر متدين و نماز خوان بمراتب شديدتر است زيرا اينان تنها مفاهيم غيبی ای که باور دارند رمالی و جن گيری و دعانويسی است. شاهديم که رسانه های جمعی ما مثل شبکه های تلويزيونی و راديويی و مطبوعاتش شبانه روز از دين و خدا و عرفان سخن می گويند. معلوم نيست که آيا مخاطبانی هم دارد يا نه. آيا گوش مردم پر شده و کر شده است در حاليکه به صدها درد بی درمان مبتلايند؟ اين چه بدبختی است آيا کسی نيست که فکری بحال اين مصيبت کند؟! اين مصيبت ريشه هايی بس عميقتر دارد

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۵۳

www.khanjany.com

روشی دگر برای مبارزه با امپریالیزم

کفر در يک کلام چيزی جز پيروی بی قيد و شرط از نفس خود نيست. و آمريکا کشوری است که بيش از هر کشور ديگری امکان چنين امری را به انسانها می بخشد و درست به همین دليل بهشت نفسانيت جهان مدرن است زيرا حاکميت اين نظام تماماً کافر است و کفر پرور. اينکه آمريکائيان را مردمانی صادق و بی ريا می خوانند بدان معناست که هر کاری که می خواهند به راحتی انجام می دهند و هيچ ابائی ندارند. در واقع آنچه که صداقت ناميده می شود چيزی جز بروز وقاحت و فساد نفس نيست. آنان که اين وضع را صدق و صفا می خوانند در واقع تقوی و حيا و ادب و خويشتن داری را رياکاری می فهمند. بدون ترديد حق کفر آشکار برتر از حق نفاق در دين است همانطور که قرآن کريم منافقان را بدترين خلايق می داند و کافران را به بخشش و رحمت خداوند نزديکتر می خواند. و حق حاکميت جهانی امپرياليزم آمريکا نيز از همين منشأ می باشد زيرا منافقان که همان کافران پنهان و رياکار هستند بايد هم تحت فرمان کافران بی ريا باشند و اين عدل الهی است. اين همان راز استعمارپذيری و بردگی و وابستگی حکومتهای جهان سوم نسبت به غرب است. در واقع آمريکاپرستی و غرب گرايی مردمان جهان چيزی جز گرايش نفس کافرانه آنها به منشأ کفرشتان نيست زيرا بهرحال نفاق در دين زجرآور است و عمری طولانی ندارد. بنابراين حکومتهايی که از غرب زدگی و آمريکا پرستی مردم خود در هراس هستند و برای مهاجرت و فرار مغزها اينهمه تلاشهای مذبوحانه دارند بهتر است که شرايط رياکاری دينی و نفاق را از ميان ببرند تا اين نقيصۀ بزرگ رفع شود. اگر در دين اکراه و ريائی نباشد قدرت جهانی امپرياليزم آمريکا بر سائر جهان نيز بطور کمی و کيفی کاهش می يابد و نفوذ و تهاجم فرهنگی غرب نيز در جهان سوم به حداقل می رسد و ملت جهان سوم به حمايت بيشتری از دول خود می پردازند و کمتر بازيچه تبليغات و وسوسه های حقوق بشری می شوند. و اين دينی ترين و بهترين مبارزه با آمريکاست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۸۶

www.khanjany.com

ماه رمضان ، عرصۀ امکان ظهور فطرت الهی از ذات انسان مؤمن است چرا که نفس بشر در این ماه به غایت تقوی رسیده و این ظهور را میسرمی نماید. شب قدرھم شب انتخاب این فطرت است تا وعده گاه (عید) ظهور این انتخاب. عید یعنی روز تحقّق وعده و عهدی که انسان با خداوند بسته است و صورت زمینی قیامت است که امکان ھر ساله اش برای مؤمنان اھل عهد، میسر شده است. اگر آدمی بداند که چیست رمضان و چیست شب قدر و چیست عید فطر،ھرگز تا ابد خویشتن را از بابت اینهمه غفلت کبیر، نمی بخشد. اگر ماه رمضان ماه معراج محمدی و نزول قرآن و شفاعت علی (ع) و شب انتخاب سرنوشت خود و رسیدن به قدر حیات و ھستی خویشتن است پس جز از درب امامت به ھیچ چیزی نمی رسد چرا که حق و قدر ازلی انسان رسیدن به خدا در یک انسان است که امام نامیده می شود. چرا که آن نجات و ھدایت عظیم جز بواسطۀ وجود امام ممکن نیست و گرنه ھیچ کس به اندازۀ ابن ملجم نماز نخواند و روزه ھای مستحبی نگرفت و نهایت امام کش شد و این بود حق و قدرکسی که حضور خدا را در وجود انسان نمی پذیرفت و ھمچون ابلیس مقام خلافت و دوستی آدم با الله را تصدیق نکرد. پس عید فطر برای اھل عبادت به مثابه رسیدن به یکی از دو فطرت است: فطرت الهی و فطرت ابلیسی! فطرت اعلائی و فطرت اسفلی! یکی تحقّق عبادات با امام است و دیگری بی امام. چرا که عباد ِت انساِن بی امام ، عبادت کفر و سجده بر ابلیس در دوزخ است. چرا که ابلیس بزرگترین عابد و پرستندۀ خدای بی خلیفۀ خداست. آنکه بی امام نماز خواند و روزه گرفت به فطرت ابلیس باز گشت و وعده گاه ابلیس گشت و امام را در خود کشت

از کتاب دائره المعارف عرفانی_ جلد دوم _فلسفه تشیع_ اثر استاد علی اکبر خانجانی  

www.khanjany.com

حكایت: حلّ یك مشكل شرعي

روزی مؤمنی به نزد شیخ آمد و گفت یا شیخ مشکلی دارم. مسئله من اینست که زنی دارم کافر ولی خیلی دوستش می دارم و می دانم که پس از مرگ، او به جهنّم خواهد رفت و من در فراق او بهشت من جهنّم می شود. آیا این معمّا راه علاجی دارد؟ شیخ گفت: یا تو هم باید کافر شوی و به جهنم بروی تا با او باشی و یا او باید توبه کند تا با تو در بهشت باشد. مؤمن گفت: من که کافر بشو نیستم او هم توبه کن نیست. شیخ گفت: انشا الله خداوند به خاطر ایمان تو زنت را هم مورد عفو و شفاعت قرار دهد تا مشکل تو حل شود. مؤمن اندکی فکر کرد و سپس گفت: ای شیخ این که تبعیض و ظلم است من که عمری تقوا پیشه کرده و اینهمه خیرات داده ام با اویی که جز گناه نکرده و لقمه ای به کسی نداده است در یکجا باشیم؟ شیخ در خود فرو رفت و گفت: بنشین تا مشکل تو را حل کنم. رفت و از پستوی حجره اش شمشیری عریان آورد و گردن مؤمن را از تن جدا کرد. و گفت: اینست جزای کافری که خود را مؤمن می پندارد و برای خدا هم تعیین تکلیف می کند. به راستی که مشکل منافقان جز با شمشیر حل نمی شود

دائرةالمعارف عرفانی جلد۳ ص ۳۶

www.khanjany.com

فرق تظاهر و مکر

پیامبر اسلام می فرماید «در همه حال تظاهر به دین بهتر از تظاهر به کفر است». این تظاهر نه بقصد فریب دادن مردم که به قصد حرمت نهادن به مردم است و تلاشی برای آدم شدن. اگر همین تظاهر هم نباشد از نفس آدمی بطور طبیعی جز توحّش و ابتذال صادر نمی شود زیرا نفس حیوانی بشر دارای حدود غریزی نیست و لذا توحّش بشری بسیار هولناکتر از توحّش حیوانات است. تظاهر به نیکی و ادب و حیا همان رعایت حدود آدمیت و حرمت و کرامت انسان است نه ریاکاری. این همان خویشتن داری و تقوا می باشد که بدون آن شیرازه امور می گسلد. بی حیائی و توحّش و افسار گسیختگی نفس ربطی به صداقت ندارد بلکه تقدیس وقاحت و شرارت است و تبدیل آن به فلسفه زندگی. آنانکه رعایت ادب را علیرغم نفس امارّه همان ریاکاری می دانند در همین زندگی عواقبی فجیع دارند. تظاهر به نیکی و ادب حداقل آدمیت و مدنیّت است و همان است که بزرگترها به کودکان خود تلقین می کنند که اگر نکنند خانه تبدیل به طویله و دیوانه خانه می شود همانطور که بسیاری از خانه ها اینگونه اند که تحت عنوان تعلیم و تربیت علمی و مدرن(؟) توجیه می شود که گوئی بچه بایستی هر کاری که می خواهد بکند تا عقده ای نشود؟! تظاهر به دین به قصد تجسّس و فتنه گری و مردم فریبی البتّه که امری پلید است و جای بحث ندارد.» آنکه ادب و حیا و حرمت را در شأن خود نمی داند در کلیه روابط خود شکست می خورد و نهایتاً به انواع عذابها دچار می شود تا جبراً نفس امارّۀ خود را مهار کند. و این بدان معناست که آدمی آفریده شده است تا آدم شود یا به جبر و یا به اختیار. یا از راه بهشت و یا از درب جهنّم

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص 

www.khanjany.com

تنها راه نجات از نفاق

نفاق که بدترین وضعیّت نفسانی بشر است و خداوند هم منافقان را بدترین خلایق نامیده و جایگاه آنها را درک اسفل السافلین می خواند حاصل ریای در احکام و فضایل اخلاقی و دینی است که این ریا محصول ناتوانی در اجرای صادقانه و خالصانه احکام است. لذا این یک معضله تاریخی و جهانی در همه فرهنگها و مذاهب است. و اما علاجش چیست؟ علاجش یا این است که آدمی بکلّی دست از اخلاق و دین و معنویّت بکشد و کافر مطلق شود که چنین وضعی در کلّ جهان بتدریج در حال روی دادن است که تمدن غرب پیشتاز این امر می باشد و یا اینکه علاجی در جهت دین پدید آید و آن همان امر امامت و عرفان عملی است زیرا انسان به امری صادقانه تن در می دهد و توان اجرایش را قلباً پیدا می کند که عاشق باشد

www.khanjany.com

روانكاوی ابن ملجم

«از من تقلید نکنید که کافر می شوید». علی (ع). روانکاوی ابن ملجم در حقیقت روانکاوی نوع کثیری از هویّت بشر در قلمرو تقلید نسبت به یک مرجع دینی است به خصوص که این مرج اسوه محبت و شفاعت باشد. علی (ع) در حقیقت به مثابه پدر خوانده ابن ملجم بود که محبت را در حق او به کمال رسانید. بخل و احساس حقارت این فرزند ناخلف در قبال مهر علی (ع) وی را به تقلیدی جنون آسا نسبت به آن حضرت کشانید تا بتواند با وی برابری کند. همانطور که اراده به برابری ذاتا بر خاسته از کفر و سلطه و بخل بشر است که مولّد تقلیدی کور کورانه می شود و موجب تناسخ شخصیت مقلّد می گردد تا آنجا که خود را با مرجع و مراد و امامش عوضی می گیرد و همه کفر و جهل و فساد نفس خود را در او می بیند و محبت و کرامت و حق او را هم از خود می پندارد این عاقبت تقلید است که اساس نفاق در مذهب تاریخ بوده است. مردان حق نظر بر قلوب و ذات مردم می کنند و الوهیّت وجودشان را مخاطب می سازند و این همان قلمرو کرامت و شفاعت و معجزه روحانی این مردان خدا در وجود دیگران می باشد. و اینهمه در یک کلام بر خاسته از قدرت عشق بی قید و شرط این انسانها نسبت به خلایق و خاصّه مستضعفترین آنهاست. و ابن ملجم یک یتیم بی خانمان بود که به واسطه علی (ع) به بی نیازی و قدرت و هویّت رسید ولی به جای اطاعت و ارادت بی قید و شرط به تقلید بخیلانه پرداخت تا به مقام علی (ع) برسد البته نه مقام معنوی که مقام اجتماعی آن حضرت. زیرا عشق به معنویت موجب بخل و عداوت و تقلید نمی شود بلکه عشق به قدرت است که چنین جنونی را پدید می آورد. آدمی هرگز از تقلید به مقام مرجع خود نمی رسد بلکه از طریق ارادت و اطاعت چنین می شود. از همان آغاز جوانی چنین بخل و تقلیدی در ابن ملجم بارز شد و مورد اخطار و تنذیر پیامبر

اسلام و علی (ع) قرار گرفت. حتی به روایتی رسول اکرم (ره) به او گفت که اگر دست از این راه و روش بر ندارد قاتل امامش خواهد شد. ولی ابن ملجم توبه نکرد و فقط پیچیده تر شد تا اینکه کارش در این مالیخولیا به آنجا رسید که امامش را کافر و ملحد و خارجی نامید و خود را امام و ناجی مسلمین پنداشت و دست به کار قتل علی (ع) شد آنگونه که می دانیم. همه اهل تقلید دیوانه اند و اگر بتوانند امام کُش هستند. نکته بسیار دقیق و سرنوشت ساز در امر دین همانا تفاوت اطاعت و تقلید است. بسیاری اطاعت را تقلید می پندارند. در حالیکه خداوند در قرآن کریم مؤمنان را حتی دعوت به تقلید از قرآن نکرده است بلکه امر به اطاعت از رسول و امامان زنده نموده است. قرآن فقط برای مطالعه و تفکر است و نه برداشت نسخه های خوشبختی برای سعادت دین و دنیا. ولی همه منافقان (کافران پنهان) به راه تقلید خود سرانه می روند. و تقلید نه تنها عملی میمون وار است بلکه واکنشی خصمانه است که در لباس دوستی پنهان گشته است. تشیّع راه تقلید از سنّت رسول و یا آداب امام نیست بلکه اطاعت از امر مرج دینی است. زیرا راه دین، راه تقواست یعنی راه فائق آمدن بر منیّت و اراده شخصی است که همان ابلیس نفس می باشد. بنابراین تقلید خود سرانه از قرآن یا رسول و امامی همان خود پرستی و کفر است که لباس دینی بر تن کرده است و این همان راه نفاق است که خداوند آنرا پست ترین راهها نامیده و پیروان این راه و روش را از اهالی درک اسفل السافلین خوانده است. نفاق که بزرگترین دشمن دین می باشد محصول این راه و روش است و ابن ملجم اسوه تاریخی آن می باشد. همه امامان به دست این افراد شهید شده اند. یادمان باشد که یهودا یکی از حواریّون مسیح یک ابن ملجم دیگر بود که مسیح را به چند سکه فروخت. این عاقبت ریاست طلبی دینی و اراده به قدرت تحت عنوان دین و معرفت می باشد

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۶۴

www.khanjany.com

دوست یا پول: مسئله اینست

دوست داشتن یا پول داشتن: اینست آن آخرین انتخابی که هر انسانی بر اساس آن سرنوشت ابدی خود را رقم می زند. ذات محبت و دوستی به گونه ای است که همواره با دنیا پرستی و پول که عصاره آن است به محک می خورد و میزان دوستی و اخلاص را تعیین می نماید. هیچکس به دوست با همسر و همراه و یا همفکر و همکار خود پشت نمی کند و ارزشی را لگد مال نمی نماید الا در قبال دنیانی پر زرق و برق تر و عیشی بیشتر و پولی بیشتر. هیچ خیانتی رخ نمی دهد الا به وسوسه پول و هیچ انتخابی در عرصه حق به ثمر نمی رسد الا در قبال پول بیشتر. کل تاریخ خیانت های بشر علناً بواسطه پول رخ نموده است. خیانت یهودا به مسیح فقط بخاطر چند سکه بود. خیانت اهل کوفه به امام حسین فقط در قبال مقداری خرما و موقعیتهای مالی بود که وعده داده شده

بودند. آنچه که جعده را واداشت تا شوهرش ( امام حسن ع) رابه قتل برساند وعده ازدواج با پزید بود یعنی عیش و رفاه و پول بیشتر. آنچه که عقیل برادر امام علی (ع) را به کاخ معاویه کشانید نیز همین امر بود. اینها نمونه های مشهور تاریخند. آیا بین کسی که تو را دوست می دارد و کسی که به تو پول بیشتری می دهد کدام را بر می گزینی؟ آدمی همواره خدا را به چند خرما می فروشد و اینست راز همه تراژدیهای انسان بر روی زمین. آیا بین کسی که دل دارد و کسی که پول دارد کدام را انتخاب می کنی؟ زیرا آدم پولدار و ثروت اندوز ودنیا پرست نمی تواند دلی داشته باشد الا دلی مرده و سنگی. آیا بین محبّت و ثروت کدام را انتخاب میکنی؟ یعنی آیا بین دل خود که در سینه است و شکم خود که اندکی پائین تر است کدام را بر می گزینی؟ 

www.khanjany.com 

 جلوه بر منبر و آن کار دگر

آدمی همواره ظاهرش باید زیباتر از باطنش باشد همانطور که رسول اکرم (ص) می فرماید که بهرحال تظاهر به دین بهتر است از تظاهر به کفر. این لزوماً ریاکاری نیست زیرا ریا به فصد مردم فریبی است. این خویشتن داری است. آدمی اگر در ملاء عام باد معده را رها کند و دفع مزاج کند دال بر صدق نیست بلکه دال بر توحش و بی حرمتی به دیگران است هر چند که در مکتب لیبرالیزم اين وضع را صداقت می نامند تا تقدیس وقاحت باشد. همواره باطن و خفای آدمی زشت تر از ظواهر اوست و باید باشد. فریبکاری بر منبر به قصد اغفال مردم البته امری دگر است و عاقلان اين تفاوت را در می یابند. بهرحال ریاکاری رسوا می شود پس جای نگرانی نیست. هر اصلاحی از ظاهر آغاز می شود زیرا دست آدمی به دلش نمیرسد. تحوّل باطنی اجر جهاد در اعمال بیرونی است اگر به قصد اصلاح باشد و نه فریب دیگران. تظاهر به نیکی چندین معنا دارد: یکی اينکه انسان نیکی را دوست می دارد و از بدی هم بدش می آید. دوم اينکه انسان به دیگران احترام می گذارد. سوّم اينکه انسان تلاش می کند تا بهتر باشد و اين دلیل رشد است. علی (ع) می فرماید: «ببین که چه می گوید مبین که چه کسی می گوید.» اینکه چون فلانی که بر منبر آن سخنان نیکو را می گوید دزد است پس نتیجه می گیریم که آن سخن دروغ است ولی دزدی راست است دال بر این امر است که آدمی همواره در جستجوی توجیه تبهکاری خویشتن است. ناحق بودن چنین برداشتی واضح است زیرا اگر فلانی کذاب و ناحق است پس همه کردارش دروغ است هم سخنش و هم عملش. چرا باید از دیگران فقط نادرستی ها را بگیریم چرا درستی ها را نگیریم؟ هنر در اینست که آدمی از آدمهانی نادرست درس درستی بگيرد. اگر فلان کس که حکومتی هم هست آدم دزدی است ما باید با دزدی نکردن خود او را رسوا کنیم نه اينکه با دزدی کردن او را تأئید نمانیم. اگر حکومت بد است ما با بدی خود آنرا بدتر و محکمتر می سازیم. سخن نیکو حداقل نیکوکاری بشر است اگر همان هم برافتد نیکی از یاد می رود. در جامعه ای که امر به معروف و نهی از منکر برافتد آن جامعه بر می افتد و تبهکاری عرف می شود و آنگاه جز یک عذاب عظیم آسمانی مشکل گشا نخواهد بود همچون سرنوشت قوم لوط و عاد و شمود. موجودیت هر خانه وجامعه ای حداقلش منوط بر تظاهر به نیکوکاری است. در جائی که این حداقل هم

برافتد آن خاندان بر می افند

www.khanjany.com

استحقاق دینی

استحقاق یعنی ظرف حق چیزی شدن و مظهر آن حق گشتن. استحقاق دینی به معنای محل ظهور ارزشها و مفاهیم دینی شدن است. آیا چه نوع انسانهانی دارای چنین استحقاقی هستند؟ دین در یک کلام چیزی جز از خود گذشتگی برای دیگران نیست. اين کانون مرکزی همه آن ارزشهانی است که خوبی نامیده می شود. همه احکام و معارف دینی بر محور از خودگذشتگی معنا می یابند. حتی نماز یا خیرات هم اگر موجب خود خواهی و خودپرستی و کبر و غرور شود عملی ضد دینی محسوب می شود و درست به همین دلیل گفته شده است که بی امام٬ کافر است زیرا انسان بی امام به رای خودش و برای پروار کردن خودش عبادت می کند و تبدیل به یک خر مقذس می شود. پدیده خر مقذس محصول عبادات بدون اطاعت از امر یک امام یا پیر معنوی است. بنابراین استحقاق دینی معلول خیرخواهی و مردم دوستی و دلسوزی برای دیگران و عشق به سلامت و

عرّت و سربلندی مردم است و خوبی ها را برای مردم هم می خواهد و نه فقط برای خودش. و اتفاقاً ضد دین ترین آدمها کسانی هستند که حتی دین و ایمان را هم فقط برای خودشان می خواهند این وضع قلمرو پیدایش ابن ملجم ها و قطامه هاست. بنابراین استحقاق ارزشهای دینی حاصل عشق به اطاعت از معلم و مربی و خدمت به خلق است: تربیت پذیری و خدمت! آنکه حتی خدا را هم فقط برای خودش می خواهد ابلیس است. آنان که حتی دین را هم وسیله ای برای ریاست و جاه طلبی و برتری می خواهند نهایتاً اسوه های شقاوت و پلیدی و فساد می شوند

 آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفهدین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس

آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی  فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق،ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان، 

 پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی