فاطمه شناسی

حجاب

صوتی تصویری

_____________________________


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب انسان کامل جلد اول

فاطمه (ع) جمال فطرت الهی

۱- شناخت و بحث و تجزیه و تحلیل و روانکاوی درباره شخصیت زنی که مهد و مادر و دختر و همسر امامت به معنای مقام خود - خدائی است جسارت و شهامت افسانه ای می طلبد و به نوعی همچون روانکاوی فطرت و عصمت خداوند است پس جسارتی عاشقانه و جنون آمیز می خواهد که از همه چیز گذشتن هم در این باب كفایت نمی کند ولی ما را چه باک است که الحمد الله هيچ هم نیستیم در نزد خدا و خلق خدا که واهمه ای داشته باشیم و ترس از دست دادن هیچی را هم نداریم .

پس بگذارید که کمتر از هیچ را فدای همه چیز خدا و رسول و خلیفه او سازیم که فرمود:« ای رسول ما، جهان را آفريديم چون می خواستیم تو را بیافرینیم و تو را آفريديم چون می خواستیم علی را بیافرینیم وعلى را آفريديم چون می خواستیم فاطمه را بیافرینیم » این سخن در گوشی خدا با رسولش در معراج است

پس اگر همه چیز برای فاطمه است پس بگذار برای فاطمه به جهنم برویم . که به جهنم رفتن برای او بس ارزنده تر از بهشت رفتن برای خویشتن است چرا که همو می فرماید : فاطمه جمال فطرت من است

۲ - فاطمه همان جمال خوروشی است که همه عارفان اسلامی را آواره کوه و بیابان نموده است . همچون حافظ شیراز و باباطاهر و... من نمی دانم که آیا مثلا حافظ نام زمینی جمالی را که هر سحرگه دیدار می نمود می دانست یا نه . ولی من می دانم .

۳ - آیا می دانید چرا خداوند دست به کار خلقت زد ؟ خودش به آخرین پیامبرش می گوید که : « چون عاشق ظهور و معرفی خود شده بودم » پس آدم و فرزندانش را آفرید و به همه از صورت و سیرت و روح خود ، كمال بخشید تا کدامیک می تواند جمالش را آنگونه که او را عاشق کند متجلی سازد . آدم آمد ، گفت همین است ! باز گفت باید زیبا تر از این باشد و حوا را از آدم آفرید و سپس گفت : اینک همین است . و باز گفت نه . باید زیباتر باشد و... ابراهیم و هاجر و مریم و عیسی و محمد و خدیجه و به ناگاه گفت : فتبارک الله احسن الخالقين ! از این بهتر نمی شود زیرا این الله احسن است . و الله اجل و اجمل و اقدس و اطهر و اظهر و ازهر.

۴- می گویند خود قرآن حضرت مریم (ع) را سرور زنان عالم نامیده است و حتی نامی از فاطمه هم در قرآن نیامده است.

ما می گوییم مگر هاجر آمده است درحالیکه تنها زنی است که فرزندش را آنهم اسماعیل را برای خدایش ذبح نموده است و باعث پیدایش خانه خدا بوده و به روایتی خانه خود او تبدیل به کعبه گردیده است .

و بعلاوه مگر نام خود محمد (ص) که آورنده قرآن است چند بار در قرآن آمده است و هر کجا هم که خداوند او را مخاطب نموده در اکثریت قریب به اتفاق موارد مؤاخذه و سرزنش نموده است و فقط یک بار او را رحمت دو عالم نامیده است .

مگر هیچ نامی از علی (ع) در قرآن آمده است

اکثريت قصص قرآنی مربوط به انبيای گذشته و مخصوصا حضرت موسی است که قومش شقی ترین اقوام بشری و بدترین دشمنان پیامبر اسلام و مسلمین بودند.

درباره فاطمه به اشاره کاملا معين در قرآن سخن به میان آمده است و آن سوره « کوثر » است.

مسئله این است که مقام امامت را بایستی عارفان یعنی خودشناسان و سالکان وادی توحید خود - خدائی کشف کنند که کرده اند.

امامت در قرآن علنا عالیترین مقام انسان و كمال انسانیت است که تنها بیان محسوس در مقام امامت در قرآن اینست : « هر آنچه که در جهان وجود دارد بر مدار وجود امام آشکار متمرکز و متحصن است » و این مقام خود - خدائی انسان یا مقام خليفة الهی و انسان کامل است.

که بیانی تا این حد برای انسان در هیچ مذهبی سابقه ندارد

و نیز اینکه از حیاء و ادب و عقل و ادراک بشری بدور است که پیامبری تماما به شرح مقامات و کرامات خود و اهلش بپردازد .

هر پیامبر و کتاب آسمانی عمدتا به شرح مقامات انبیاء و اولیای سلف خود پرداخته اند

ولی مقام امامت یک مقام کاملا روحانی و باطنی و ذاتی است و جز عارفان تاب درک و بیان آنرا ندارند آنهم به زبان شعر و استعاره و مثال

و هر کجا که اندکی واضح تر گفته اند خون خود مباح ساخته اند. علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید: « فهم مقام و جایگاه ما را جز فرشتگان مقرب و انبیای اولوالعزم و بندگان مخلص خدا تاب نیاورند ».

بندگان مخلص خدا در منطق قرآنی کسانی هستند که محل اراده و فعل خداوند شده اند و فنای در ذات اويند

۵ - حال فاطمه (ع) را دریابیم که خود نه امام بلکه مهد و رحم و کارگاه امامت است . امامان نور هدایت هستند ولی فاطمه (ع) خورشید امامت است و لذا نقاب می زند علیرغم حکم شریعت پدرش که ملزم به این امر نکرده است و درواقع از دین پدرش سبقت جسته است ..

۶ - فاطمه دختر محمد (ص) و خديجه (ع) است. محمد کسی است که فخر و سروری خود بر مردم را نه نبوت و کمال نعمت خدا در خود و غایت رحمت حق در خود و معراجش و شق القمرش بلکه فقر خود می داند . و خديجه زنی است که ملکه حجاز محسوب می شود و عاشق بر کمال پادوی خودش یعنی محمد می شود آنهم در سن چهل و پنج سالگی که حدود بیست سال از محمد بزرگتر است و محمد (ص) را آنهم در قومی که دختران را زنده به گور می کنند ، خواستگاری می کند . در قومی که زن از چهار پایان هم پست تر است که نه تنها حق انتخابی ندارد بلکه حق حیات ندارد و مرد صاحب جان او نیز هست. و خديجه ای که همه اشراف بزرگ مکه از او حساب می بردند اولین کسی است که نبوت و رسالت شوهر پادو و فقیر و چوپان و آسمان جل خود را درک و تصدیق می کند و بلکه او را در این امر دلداری و تقویت و حمایت عرفانی می کند که : نه ای محمد ! مبادا که پنداری دچار هذیان یا جنون شده ای بلکه صاحب وحی شده ای و خداوند با تو سخن گفته است .... می دانیم که زن ذاتا اگر اندکی به لحاظ مالی و طبقاتی از مرد برتر باشد شوهر مردش می شود و نه زنش. تا چه رسد به اینکه شوهرش تا چندی پیش غلام او بوده است آنهم با آنقدر اختلاف سن به مثابه مادرش . زنان این واقعه را بخوبی درک می کنند

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی

338- « خداوند اگر نمی خواست محمد را بیافریند جهان را نمی آفرید و اگر نمی خواست علی را بیافریند محمد را نمی آفرید و اگر نمی خواست فاطمه را بیافریند هیچکس را نمی آفرید » حدیث قدسی - این فقط مقام فاطمه در نزد خدا و در کاننات نیست این مقام ذاتی زن است که فاطمه پرچم دارش در تاریخ است. زیرا زن آن موجودی است که قرار است ذات احدی و ازلی خداوند را از خود متجلی سازد و همه آدمیان را به پرستش بکشاند.

از کتاب مبانی عرفان امامیه اثر استاد علی اکبر خانجانی

زنی اینچنینی که خورشید عشق و عاطفه و رأفت و لطف بود از فرط فقر و گرسنگی شیر نداشت تا فرزندانش را تغذیه کند و بلکه نان خشک لازم ھم در سفره نداشت که خودش سیر شود و شیر آورد. و لذا فرزندان که جملگی ستارگان لطف و محبت بودند در غایت گرسنگی در دستان و چشمان فاطمه بالیدند و مستمراً از فرط ضعف غش می کردند. ھمین یک فقره بلا و امتحان و انفطار جان در فاطمه، ما را به نکته ای از راز زھرائی فاطمه آشنا می سازد. زن جوانی که به لحاظ موقعیت اجتماعی پدرش در سطح سلطان عرب بود و شوھرش پهلوان بلامنازع عرب محسوب می شد و ھمه مردان اشراف عرب خواستگارش بودند و او در خانه نانی به سفره نداشت و شیری در سینه که بچه ھایش را از غش و ضعف نجات دھد. و به محض رحلت پدرش در خانه اش ریختند ھمان اصحاب کبار رسول (ص) و پهلویش شکافتند و بچه اش را سقط کردند و جانشین رسول خدا یعنی شوھرش را از خانه بیرون کشیدند و در خیابان به زنجیر کشیدند و بدترین اھانتها را نثارش نمودند و ... . و او حق نداشت که ناله کند و نفرین نماید زیرا با نفرینش بذر حیات از جهان برمی افتاد چرا که او خود نور حیات فطرت الله در بشر بود یعنی نور جا!ن

نصّ سوم عرفان فطری (الفاطر) در وجود فاطمه زھرا ( ام امامت) از کتاب مبانی عرفان امامیه اثر استاد علی اکبر خانجانی

فاطمه نه فقط به دلیل دختر رحمت للعالمین بودن بلکه بدلیل پیدایش ویژه اش در رحم خدیجه کبری عاشق بود حیات و ھستی الهی داشت زیرا پدرش به امر الهی جهت بسته شدن نطفه فاطمه به چلّه نشست که در این چلّه از بهشت تغذیه می شد که این تغذیه الهی نصیب مادرش نیز می شد. پس فاطمه مولود عشق الهی بود از ھر حیث. پس عالیترین لطیفه حق در میان خلق بود و عاشقترین دل و روح را یافته بود. با توجه به این حقیقت باید درک کرد که بلایا و مصائب و رنجهای عاطفی تا چه حدی جان فاطمه را تا ذاتش رنج می داد و زندگی فاطمه رنج نامه ای عاشقانه و حیرت آور است که در کتاب انسان کامل در این باب سخن نموده ایم

عید علی (خودشناسی شیعی)مقاله ۲۸

رمضان ماه علی (ع)است چرا که علی (ع) سلطان فقر و گرسنگی در کل تاریخ است و به ھمین دلیل سلطان عشق نیز ھست چرا که فقط صاحبان فخرِ فقر و شکمهای گرسنه حاملان عشق ھستند و بر خلاف تصور عامه، فقط با شکم گرسنه می شود عاشق بود و بس. و فطر، عید شکمهای گرسنه و دلهای عاشق است که به وصال معشوق می رسند. و این میعاد علی با فاطمه است و دیدار با جمال فطرت. ھمانطور که می دانیم نام فاطمه از «فاطره» و از مصدر فطر و فطرت است. ھمانطور که نام محمد (ص) از احمد است در نزد پروردگار طبق حدیث قدسی در معراج پیامبر. پس عید فطر عید وصال با فطرت است که جمال این فطرت ھم فاطمه است ھمانطور که فاطمه طبق حدیث مذکور، جمال فطرت الهی در بشر است و مقصود خداوند از خلقت انسان و جهان. پس عید فطر، عید کائنات است و میعاد با فطرت ھستی که در انسان است و جمال آشکارش ھم فاطمه. پس عید فطرھمان عید فاطمه است و مقصود از ماه رمضان که ماه علی است ھمانا رسیدن به وصال با عصمت ذات و جمال فطرت آدم می باشد. رمضان ماه علی است که به فاطمه می رسد. باشد که در عید فطر با فاطمۀ جان خود دیدار کنید و به وصال فطرت خود نائل آئید

از کتاب دائره المعارف عرفانی_ جلد دوم _فلسفه تشیع_ اثر استاد علی اکبر خانجانی

(دکتر شریعتی و فاطمه (ع

دکتر شریعتی بزرگترین کاشف تاریخ مذاهب و اسرار دین خدا در تاریخ معاصر جهان است از جمله کاشف زنان مؤمن در تاریخ و بویژه کاشف اوّلین و آخرین زن کامل یعنی هاجر (ع) و فاطمه (ع). در تاریخ مکتوب ماهیّت هاجر و فاطمه در هیچ اثر و با هیچ قلمی همچون آثار و قلم شریعتی آشکار نشده است و گویی که او برای نخستین بار این دو زن را که فاتح و خاتم امامت در تاریخ بشرند به بشریّت معرفی نمود. و گویی که این دو زن را از نو آفریده و در اینجاست که براستی می توان گفت که مرکب قلم یک عالم مؤمن از خون هزار شهید برتر است زیرا خون شهیدان را زنده می کند و دوباره در رگهای خشکیده بشریّت جاری می سازد. دکتر شریعتی فاطمه (ع) را چنان معرفی کرد که گویی هرگز معرفی نشده بود همانطور که محمد (ص) و علی (ع) را چنان معرفی کرد که گویی به تازگی پا به عرصه تاریخ نهاده اند. و این تولّد دوباره اسلام و دین و امامت بود. او فکر دین را فقط احیا نکرد بلکه بانیان دین و جان دین را زنده ساخت. ما زنان قدیس و عارفه را همواره به واسطه مردانشان می شناسیم و در واقع جز نامی از آنان نمی دانیم. ولی شریعتی خود این زنان را به واسطه وجود خودشان معرفی کرد و این کاری بدیع بود و خط بطلانی بر مرد سالاری و زن ذلیلی حاکم بر مذهب و دین مبین اسلام کشید. و بدینگونه مردان خدا هم زلالتر شناخته می شوند زیرا زن و مرد آیینه عرفانی همدیگرند. ولی آیا به راستی چگونه یک مرد آنهم از اینسوی تاریخ می تواند پرده ظلمت از سیمای زنانی در آنسوی تاریخ برکشد و حقشان را آشکار نماید؟ این سیره عارفان است که: هر که خود را شناخت همه را شناخت. او حتّی حضرت مریم (ع) را چنان شناخت که هیچ مسیحی هم تا این حد نشناخته بود. او مریم (ع) را بی هیچ تعارف همسر خدا نامید. چرا که وقتی خدا می تواند دوست داشته باشد می تواند همسر هم داشته باشد و نیز پسر و برادر و .... ولی البتّه همسر خدا بودن نه به مانند همسر بشر بودن است. و بدینگونه معنای «پسر خدا» را در مسیحیت که بر مسیح نهاده شده، تفسیری به حقّ و توحیدی نمود. و این همان سیر تجّلی امامت در جهان است به معنای تجلّی خدا در بشر در انواع و مراتب ظهور تا ظهور امام زمان (ع). قبلا ً خاطر نشان کرده ایم که اصل امامت همانطور که از مصدر «امّ» بمعنای مادر است از وجود زنان عارف و مخلص جاری شده است همانطور که شجره نبوّت از مردان موّحد است. در واقع باعث رسیدن ابراهیم (ع) به مقام امامت وجود و ایثار هاجر است که فرزند او نیز امام است. همانطور که کل دین خدا با وجود فاطمه (ع) به کمال و ختم نبوت رسید و امامت را به طور دائم بر زمین جاری ساخت و به همین دلیل علی (ع) برای نخستین بار در تاریخ نام خودش را بر فرزندانش ننهاد بلکه حسن و حسین و زینب را «فرزندان فاطمه» می نامید و این از تعارف نبود بلکه از حقیقتی بود که آشکار شده بود. در واقع دین خدا با مرد (آدم) آغاز شد و با زن (فاطمه) کامل و جاودانه گشت. فاطمه (ع) بعنوان امّ الائمه نه به معنای مادر امامان که بمعنای امام امامان و نور امامان و گوهره امامت امامان است و این همان معنای کوثر است. و کسی که این نور را داراست در همه می شناسد از جمله در زنان تاریخ. و شریعتی از حاملان نور امامت بود و با این نور بود که هاجر و مریم و فاطمه و زینب را شناخت نه بواسطه علم تاریخ و حدیث.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۹۷

www.khanjany.com

فاطمه محدّثه بود یعنی کسی که خداوند بلاوقفه از زبان او سخن می گفت. و این مقامی فراسوی نبوت و وحی می باشد و بلکه فراسوی امامت. درست به همین دلیل پیامبر اسلام (ص) هر روز صبح به مسجد در نمی آمد الّا اینکه اول به حضور فاطمه برسد و دستش را ببوسد. می دانیم که آن حضرت بسیاری از مسائل شرعی و علمی را به فاطمه (ع) رجوع می دادند. و میدانیم که فاطمه را مادر خود می نامید یعنی زاینده نبوت خویش. و می دانیم که علی (ع) نیز فرزندان خود را به فاطمه ملقّب می نمود (فرزندان فاطمه). و چنین نسبت ها و القابی در کلّ تاریخ بشر بی سابقه بوده است آنهم برای یک زن آنهم در سرزمین عربستان که زنان را چون حیوانات خرید و فروش می کردند و مازاد تولید را زنده بگور می نمودند.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۶۸

www.khanjany.com

راز فاطمیّت

پس از گذشت ۱۴۰۰ سال هنوز کسی نتوانسته است تعریفی واضح و زلال از شخصیت حضرت فاطمه ارائه کند. گرچه بسیاری از علما و متفکرین شیعه تلاش کردند با پر رنگ کردن قسمتهایی از زندگی حضرت فاطمه تا حدودی وی را معرفی کنند اما هیچکدام از این تعاریف نتوانسته بیانگر شخصیت حقیقی حضرت فاطمه بعنوان سرور زنان جهان و مقصود خدا از خلقت عالم هستی باشد. بطور کلی هر بشری موجودی سر به مهر است که حتی برای خود نیز قابل دسترس نمی باشد و آنچه که این لاک و مهر را باز می کند روابط است. بشر در هر رابطه ای وجهی از وجود خود را میشناسد و هر چه رابطه ای شدیدتر و عمیق تر باشد شناخت نیز عمیق تر خواهد بود و به همین دلیل است که همیشه شناخت هر انسانی منوط به دوستان نزدیک و خانواده او می باشد و این اصل در مورد حضرت فاطمه (ع) نیز مصداق می یابد. او دختر محمد (ص) بود اما این تنها یک بعد از وجود او را معرفی می کند او همسر علی (ع) بود و علی (ع) آیینه دیگری برای معرفی اوست و اینکه او مادر حسن و حسین و زینب است. فاطمه در زیر نگاه مردی بزرگ شده بود که اسوه رحمت تاریخ است و گویی حضرت محمد (ص) تمامی گوهره رحمت خود را به فاطمه ارزانی کرده بود و به همین دلیل او را و فقط او را از میان تمامی دخترانش ام ابیها (مادر ِپدر) نامید. او همسر مردی بود که اسوه قهر تاریخ است مردی که برای همسر و فرزندانش نان به خانه نمی آورد و محصول دسترنج خود را بین فقرا انفاق مینمود زیرا او خداوند را روزی دهنده آنان می دانست و در عین حال که در کنار آنان می زیست ولی آنان را به خداوند سپرده بود. او باید بعنوان رحیمترین زن تاریخ ناظر گرسنگی فرزندانش می بود گرچه زنان زیادی در طول تاریخ ناظر گرسنگی فرزندانشان بودند اما آنچه که کار فاطمه را سخت می کرد این بود که او با مردی زندگی می کرد که می توانست فقیر نباشد و شاهانه ترین زندگی را برای زن و فرزندانش مهیا کند و فاطمه باید نه تنها به فقر همسرش رضایت می داد بلکه باید آن را شاکر می بود زیرا فاطمه باور داشت که آنچه که علی (ع) با او و فرزندانش می کند حق است پس جای هیچگونه اعتراضی نبود. اما در عین حال او مادر بود آنهم مهربان ترین مادر. اشدّ قهر خود را نسبت به نزدیکانش روا میداشت که این شیوه تمامی صدیقیّن تاریخ است همانگونه ابراهیم با هاجر و اسماعیل کرد و حال فاطمه که روزی در ولایت رحیم ترین مرد تاریخ بود حال در ولایتِ قهّارترین عاشقِ تاریخ قرار گرفته بود و بدینگونه بود که مهر و قهر در وجود او به یگانگی رسید. اینکه فاطمه چگونه توانست رحمت پدر را با قهّاریت همسر در وجود خود یگانه سازد به هیچ عنوان قابل بیان نمی باشد. او که روزی رحمت پدر را حق می یافت و آن را شکر می کرد حال باید قهر همسر را نیز حق می یافت و آن را شکر می کرد و در چنین درک و یافتنی بود که فاطمه مبدّل به هدف خلقت در نزد خداوند گردید و جمال فطرت او شد همانطور که در حدیث قدسی می خوانیم: فاطمه غایت نهایی خلقت خداوند از عالم و آدمیان است و حتی غایت محمد (ص) و علی (ع) نیز محسوب می شود. زیرا مهر و قهر دو وجه از مجموعه صفات خداوند است و تا زمانی که هر انسانی این دو وجه را متفاوت تا سر حدِّ تضاد فهم کند دو گانه است و مقام توحید نیز در هر بشری حاصل فهم یگانگی مهر و قهر خدا و پذیرش این یگانگی در واقعیت زندگیست. هر بشری به میزانی که مهر خداوند را در تضاد با قهر خداوند می یابد و به میزانیکه راغب به مهر خدا

و بیزار از قهر وی است دو گانه است. و حال وجود فاطمه مبّدل به جایگاه تقابل اشّد مهر با اشدّ قهر شده بود تقابلی که در لحظه لحظه زندگیش بارها و بارها او را در هم می شکست آنچه که این تقابل را تا حدِّ جنگ در وجود او می کشاند این بود که او مخاطب و محبوب دو مردی بود که اسوه مهر و قهر بودند پدری که هر روز دستان او را می بوسید و شوهری که نان به خانه نمی آورد و متوقّعِ عصمتی مطلق از فاطمه بود تا جائیکه فاطمه از حکم خدا نیز سبقت گرفت و صورت خود را در پشت نقاب پنهان داشت. همین دو نگاه و خطاب متفاوت در وجود او بود که در مقابل هم قرار می گرفت و فاطمه باید در وجود خود به حقانیّت این دو نگاه متفاوت دست می یافت. زیرا او در حقانیّت محمد (ص) و علی (ع) تردیدی نداشت و همین یقین و ایمان به این دو مرد به فاطمه اجازه نمی داد که مهر را بر قهر یا قهر را بر مهر ارجح بداند و او چاره ای نداشت تا برای ادامه زندگی مهر و قهر را در خود یگانه سازد. یگانگی مهر و قهر در فاطمه درکی ذهنی نبود بلکه واقعه ای وجودی بود زیرا تمام احساس وجود او که برخاسته از محبوبیت در نزد پدر و همسر بود دارای دو آبشخور کاملًا متفاوت بود و او می دانست که اگر هر کدام را از دست بدهد دیگری را نیز از دست خواهد داد زیرا محمد (ص) و علی (ع) برای او یکی بودند و این یگانگی محمد (ص) و علی (ع) در وجود فاطمه بود که واقعیتی خاکی می یافت. احساس وجود همان محبوبیت است و محبوبیّت حاصل نگاه است و هرچه این نگاه عمیق تر باشد ذات خودیّت انسان بیشتر به جنبش در آمده و به قلمرو ظهور می رسد و فاطمه در زیر نگاه دو انسان کامل بود. نگاهی که تا اعماق وجودش نفوذ می کرد. دو نگاهی که در ظاهر کاملًا متفاوت بودند اما در باطن یکی بودند و فاطمه باید بر باطن این دو نگاه دست می یافت تا بدینگونه این دو نگاه را در خود یکی سازد. تنها خداوند بود که ناظر کار درونی فاطمه بود و اینکه فاطمه چگونه توانست به این یگانگی درخود دست یابد. جهادی که ظهور بیرونی نداشت و به همین دلیل هر گاه فاطمه را با زنان بزرگ دیگری چون مریم، آسیه، و هاجر و ... مقایسه می کنند اعمال دنیوی فاطمه بسیار کمرنگ می نماید و اینکه او چگونه سرور زنان جهان است؟ زیرا تمامی آنچه که فاطمه کرد جهادی درونی و کاملًا پنهان بود

جهادی که هیچ ظاهری دینوی نداشت و اگر ما زن را معنا و باطن می دانیم فاطمه اسوه کامل یک زن بود باطنی که قرار نبود هیچگاه ظاهر شود و به همین دلیل صورت او را که جلوه ظاهری هر بشری است به جز نزدیکانش هیچکس ندید. اگر دین تماماً جهاد است برای فاطمه تماما این جهاد، جهادی باطنی بود و به همین دلیل جهاد فاطمه از چشم همگان پنهان بود و تنها از او نامی باقی ماند همچون خدا و نامی که گویای تمامیّت وجود فاطمه است زیرا ریشه لغوی فاطمه فطرت است.

فاطمه بعنوان امامِ زنانِ مؤمنِ تاریخ به ما این پیام را دارد که محبت مرد و در رأس آن محبت پدر و همسر را مقدّس بداریم و قدر آن را شناخته و حقوقش را ادا کنیم و عشق را فقط مهر و شفقّت ندانیم و بلکه قهر را مهر برتر بدانیم و آن را پاس بداریم. همانطور که محمد (ص)، علی (ع) را نور باطن خود می خواند پس بایستی قهر علی را مغز مهر محمدی دانست و به همین دلیل راز فاطمیّت آن است که او توانست این حق کبیر را دریابد و حقوش را ادا نماید و عشق قهارانه علی را سجده کند. به نظر ما آنچه که فاطمه را مبّدل به جمال فطرت پروردگار نمود و او را زهرا (منوّر) ساخت و سرور زنان تاریخ نمود چیزی جز این نکته نیست. تنها علی نبود که با نیاوردن نان به خانه بر فاطمه و فرزندانش قهر پیشه کرد بلکه خداوند نیز اشدّ مهرش را در

صورت غایت قهر بر فاطمه فرود آورد بود که کمال نعمات او بود و آن ندادن شیر به فاطمه بود تا لااقل بتواند از نزد خودش به فرزندان قحطی زده اش شیر بدهد. یعنی فاطمه این حق و امکان را هم نداشت که به فرزندانش مهر بورزد. لذا فاطمه چاره ای نداشت الا اینکه اشدّ نعمت (خلاف رحمت) و عشق قهّار شوهر و پروردگارش را درک نماید و آنرا در دلش تبدیل به کمال محبت سازد تا هم از شوهر و هم از خدایش کینه نکند. و نیز بدانیم که فاطمه چند بار از فرط گرسنگی و غش و ضعف فرزندانش به خانه پدر رجوع نمود که پدرش نیز او را نپذیرفت و پاسخ نگفت و به خانه شوهر که صاحب فقر مطلق (ذوالفقار) بود باز گرداند. و اینکه مبادا از مظهر مهر و رحمت الهی یعنی پدرش روی گردان شده و بلکه کدورت و کینه ای در دل گیرد. پس این جنبه از جهاد فاطمه کاملًا باطنی و پنهان است که اصل گوهره فاطمیّت است و همان امری است که فاطمه را فاطمه نمود و مظهرِ جمالِ یگانۀ حق ساخت و کوثر هدایت کرد. چنین امتحانی و جهاد کبیری درباره هیچیک از زنان تاریخ گزارش نشده است. پس می دانیم که فاطمه در شرایطی قرار گرفت که جز خدا نمی یافت. بلایای اجتماعی که در زندگی فاطمه رخ نمود کمابیش در زندگی زنان بزرگی چون حضرت مریم و هاجر و آسیه نیز رخ داده بود ولی جنبه مذکور از جهاد باطنی و قلبی فاطمه (ع) منحصر بفرد خود اوست که در آن همانا حفظ عشق و ایمان و ارادتش به علی است. هر زنی می داند که مطلقاً نمی توان از چنین زندگی زناشوئی و شوهری تا سر حدِّ جنون کینه نکرد و کافر نشد. اساسی ترین نقطه ضعف و علت العلل گمراهی و تباهی زن در زندگی این است که محبت را فقط در صورت مهر و رحمت و عطوفت و رفاه می داند و با کمترین قهر و نداری کینه نموده و عهد و ایمانش را از دست می دهد و به فساد و خیانت می گراید و کمترینش این است که ولایت شوهرش را لعن میکند. خاصّه امروزه که علت العلل کفر و فحشای زن را فقر و بی مهری همسر می دانند و بدینگونه او را تبرئه می سازند حضرت فاطمه بعنوان یک اسوه منحصر بفرد بهتر درک می شود که در فقر و قهاری غیر قابل وصف به کمال ایمان و عصمت رسید و عرصه نوینی برای حفظ حجاب و عفت خلق نمود و از شریعت نیز فراتر رفت و تمام زنانیّت خود را پنهان ساخت و از آنِ همسرش نمود و برای دفاع از حقّ همسرش به منبر رفت و نابترین توصیف و دفاع را از حق علی به عمل آورد و نهایتاً در این راه شهید گشت. آیا هیچ زنی برای دفاع از حقّ شوهرش جان نثار نموده است؟ آنهم شوهری این چنین فقیر و بظاهر بی رحم که نانِ سفره زن و فرزندانش را به دیگران می بخشید و بجای نان قطعه سنگی به فاطمه میداد تا به شکم ببندد. و نیز این نکته که برای فاطمه همچون مریم هرگز مائده آسمانی فرود نیامد زیرا دین محمد دین معرفت است و نه معجزه. بهرحال منظور این مقاله معرفی هویّت فاطمه بود وگرنه صرفاً از همین منظر هویّت دگر و برتری از علی (ع) بعنوان پدر و شوهر آشکار می شود که بندرت مورد توجه محقّقین قرار گرفته است. عشق با شکم گرسنه: این است عشق واقعی که جز علی و فاطمه استادی ندارد. اما در اینجا مجال مغتنم شمرده و مسئله ای را به حضور علمای شیعه می رسانیم و آن اینکه در دین اسلام و مکتب تشیّع بی امام کافر شمرده می شود که از این باب دهها حدیث معتبر وجود دارد و آیاتی در قرآن کریم نیز دالّ بر این حق است اگر چنین است پس زنان مسلمان و مؤمن هم بایستی امام داشته باشند زیرا امام به معنای اسوه و الگوی کمال است و امامان مرد نمی توانند برای زنان امام و الگو شوند. و اما مسئله اینست که چرا فاطمه را امام نمی دانیم: امام زنان! و نیز به سؤ الی پاسخ می دهیم و آن اینکه در قرآن کریم حضرت مریم سرور بانوان عالم نامیده شده است. و بسیاری انتساب این لقب به حضرت فاطمه را نادرست می دانند و یا لااقل درک نمی کنند. پاسخ ما مبتنی بر این مقاله و مقاله دیگری در همین نشریه تحت عنوان «چرا فاطمه فاطمه است» عبارت است از این امر که حضرت مریم سرور بانوان جهان است ولی حضرت فاطمه طبق حدیث قدسی (معراج) مقصود خدا از خلقت عالم و آدمیان است پس حضرت فاطمه سرور آدمیان است و نه فقط بانوان. و در پایان از اینکه جسارت نموده و برای لحظاتی نقاب از جمال قدسی دخت قرآن بر گرفتیم و اسراری بر ملا ساختیم از محضر آن حضرت طلب مغفرت داریم

و ما در اینجا با دکتر شریعتی هم نوا می شویم که گفت

خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است

دیدم که فاطمه نیست

خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمد(ص) است

دیدم که فاطمه نیست

خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی(ع) است

دیدم که فاطمه نیست

خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسین(ع) است

دیدم که فاطمه نیست

خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب(ع) است

باز دیدم که فاطمه نیست

نه اینها همه هست و این همه فاطمه نیست

فاطمه، فاطمه است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۷۲

www.khanjany.com

چرا «فاطمه، فاطمه است»؟

حدود چهارده قرن از تاریخ اسلام و تشیع می گذرد که ما در تعریف و توصیف بانوی اول اسلام و امّ الائمه نهایتاً به اینجا رسیدیم که: فاطمه، فاطمه است! حدود چهار دهۀ پیش دکتر شریعتی برای نخستین بار چنین صورت مسئله ای را پیش روی ما نهاد که به یک معمای فلسفی شباهت بیشتری دارد. همه محقّقان و منتقدان طرفدار شریعتی کمابیش این اثرش را به لحاظ یک کار تحقیقی و علمی ناکامترین اثر او می دانند که بدور از حقیقت هم نیست. ولی این نامی که دکتر بر این اثرش نهاده نامی علمی نیست بلکه عرفانی است البته بی هیچ تبیین عرفانی. و بالاخره معلوم نشد که براستی فاطمه خودش که بود. گوئی بایستی فاطمه را از طریق وجود محض خود او شناخت و از طریق تأویل واژۀ «فاطمه». در عین حال مشهورترین و مجهولترین زن در تاریخ اسلام است. از همان زندگانی دنیوی ایشان نیز اخباری بسیار اندک و آنهم چند پهلو و بسیار متناقض در دست است. از هر زنی در زندگی پیامبر اسلام (ص) حدیث و حکایت بیشتر روایت شده است تا از فاطمه که محدّثه بوده است. نه تاریخ تولدش نه تاریخ رحلتش، نه تاریخ ازدواجش و نه محلّ دفنش معلوم است الا به دهها روایت متناقض. حتی دربارۀ چند عمل و حرکت ایشان در زندگی هم که روایاتی نقل شده بسیار متناقض هستند. بهرحال مجموعۀ هر آنچه که در تاریخ منقول از زندگی ایشان روایت شده حتی در مثبت ترین برداشت هم هرگز نمی توان ایشان را بعنوان اسوۀ زن مسلمان و انسانی کامل با آنهمه کرامات و فضائلی که مسلمین بطور ناخودآگاه قائلند درک و تصدیق نمود. شکست دکتر شریعتی در کتاب مذکورش نیز از همین بابت است که نهایتاً ایشان را وامیدارد که بعنوان آخرین و اولین جملۀ کتابش دست به یک بدعت کلامی – عرفانی بزند و بگوید: فاطمه، فاطمه است! در حا لیکه دکتر شریعتی نابغۀ هویت پردازی از شخصیت های گمنام تاریخ اسلام است که دربارۀ توصیف فاطمه تا این حد کم می آورد در قیاس به آنچه که مثلًا دربارۀ ابوذر غفاری انجام داده است. خداوند خالق در کوه طور از زبان درخت زیتون اینگونه خود را به موسی معرفی می کند: منم آنکه هستم! این یک معرفی و توصیف به ذات است مثل آفتاب آمد دلیل آفتاب. هر چیزی که به ذات یگانه نزدیک تر است توصیفش نیز ناممکن تر می آید همانطور که علی (ع) توصیف و پرستش خداوند را بواسطۀ صفاتش شرک و گناه بزرگ می داند. از آنجا که تعاریف منطقی بشر ذاتاً از قانون قیاس پیروی میکند که برخاسته از عالم صفات و ارزشهای اضدادی است لذا هر که موحدتر است قیاس ناپذیرتر و غیر استدلالی تر است و وجودش را بایستی به خود او بیان نمود. و این همان کاری است که دکتر شریعتی دربارۀ حضرت فاطمه (ع) به ثمر رسانید و در سطور آخر کتابش آنرا آشکار ساخت. این یک تعریف خدایگونه از فاطمه است! چنین توصیفی حتی دربارۀ شخصیت پیامبر و علی (ع) رخ ننموده است. در یک حدیث قدسی متعلق به معراج پیامبر اسلام (ص) آمده است که: اگر نمی خواستم که محمد (ص) را بیافرینم اصلًا جهان را نمی آفریدم و اگر نمی خواستم علی (ع) را بیافرینم، محمد (ص) هم نمی آفریدم و اگر قرار نبود فاطمه را بیافرینم هیچ چیز و هیچ کس را نمی آفریدم. زیرا فاطمه جمال فطرت من است. فقط به اتکاء به این حدیث است که می توان هویت قدسی و موجودیت ذاتی فاطمه را بی نیاز از هر صفت و عمل و کلامی از او درک نمود و گفت: فاطمه، فاطمه است. همانطور که خدا، خدا است. درک و تصدیق قداست و عصمت و عظمت فاطمه مثل ایمان به خدا مقدم بر عقل و دین است. علی می فرماید: «خدا را از آن رو شناختم که نشناختم». فاطمه را نیز باید اینگونه شناخت. قداست و حقیقت فاطمه از بدیهیات اسلام و خاصّه امامیه است و بلکه عین فطرت دین اسلام و تشیع است زیرا فاطمه جمال فطرت الهی و ذات کبریای حق است. و درست به همین دلیل دارای نقاب است: نقاب ذات! و این امری فراسوی سنّت و شریعت است زیرا خداوند در کتابش هیچ زن مؤمنه ای را دعوت به نقاب ننموده است. در واقع بایستی از سنت و شریعت فاطمی سخن گفت و فاطمیون. مثل سنت علوی و علییون. فاطمه محدّثه بود یعنی کسی که خداوند بلاوقفه از زبان او سخن می گفت. و این مقامی فراسوی نبوت و وحی می باشد و بلکه فراسوی امامت. درست به همین دلیل پیامبر اسلام (ص) هر روز صبح به مسجد در نمی آمد الّا اینکه اول به حضور فاطمه برسد و دستش را ببوسد. می دانیم که آن حضرت بسیاری از مسائل شرعی و علمی را به فاطمه (ع) رجوع می دادند. و میدانیم که فاطمه را مادر خود می نامید یعنی زایندۀ نبوت خویش. و می دانیم که علی (ع) نیز فرزندان خود را به فاطمه ملقّب می نمود (فرزندان فاطمه). و چنین نسبت ها و القابی در کلّ تاریخ بشر بی سابقه بوده است آنهم برای یک زن آنهم در سرزمین عربستان که زنان را چون حیوانات خرید و فروش می کردند و مازاد تولید را زنده بگور می نمودند. پس فاطمه براستی ظهور جمال فطرت الهی است و به مثابۀ درب آخرالزمان و قیامت است. یعنی راز خاتمیت و دین آخرالزمان و قیامت به معنای السّاعه تماماً از وجود مقدس فاطمه (ع) است. زیرا مقصود خداوند از خلقت عالم و آدم نیز طبق یک حدیث قدسی همانا معرفی کردن خود بوده است. پس با خلق فاطمه این هدف رخ نموده است. همه انسانهای بزرگ تاریخ بواسطۀ صفات و اعمال و گفتار خویش معرفی شده اند حتی پیامبر و امامان ما. ولی فاطمه بواسطۀ ذاتش و هستی فی ذاته معروف است: ذاتی با نقاب! فاطمه بواسطۀ نقابش معروف است و لاغیر! چرا فاطمه فاطمه است؟ آیا مگر مابقی انسانها غیر خویشند؟ آری! فقط خداست که خودِ خودش می باشد زیرا فقط اوست که دارای ذات است و غیر او مابقی بی ذات و بی وجود و بی خودند. به همین دلیل می گوید که: من آنم که هستم! یعنی مابقی نیستند. و اما فاطمه هم هست زیرا جمال فطرت و ذات یگانۀ اوست که اینک آشکار شده است با نقاب! فاطمه یار عرفانی همه عارفان واصل در تاریخ اسلام از آغاز تاکنون است و تا ابد. آیا براستی دکتر شریعتی می دانست که این چه نوع تعریفی است که دربارۀ فاطمه عرضه نموده است؟ پس دیگر لازم نیست که فاطمه را بواسطۀ عزیزانش معرفی کنیم هر چند که همۀ وجوه وجودش انسانهای کامل بودند:

محمد، خدیجه، علی، حسن، حسین، زینب و سلمان. این هفت وجه وجود فاطمه و هفت دروازە بهشت ذات اویند. یعنی تنها کسانی که او را بی نقاب می دیدند زیرا جملگی از اهالی ذات و محضر لقاء الله بودند

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۶۷

www.khanjany.com

مبانی حقوق زن در اسلام, فاطمه شناسی

فاطمه (ع) نخستین زنی در اسلام و تاریخ جهان است که شوهرش را خود خواستگاری و انتخاب کرده است. و نخستین زنی است که بر بالای منبر برای مردان در امور سیاسی سخنرانی کرده است و نخستین زنی است که بعنوان یک دانشمند و عالم دینی کلاس داشته و فتوای دینی صادر کرده است و نخستین زنی در تاریخ است که در غایت محبت و حرمت و اطاعت از شوهرش حتی از شوهرش طلب حداقل نان برای خود و فرزندانش نکرده است. و با اینهمه آزادی و استقلال و حریت و محبت و علم و معرفت ، نخستین زنی در جهان است که به اراده خودش حجاب و عفت زنانه را به سرحد کمال رسانیده و دارای نقاب بوده است و نیز نخستین زنی در تاریخ است که قبل از مرگش خود بدست خود برای شوهرش همسری دیگر انتخاب کرده و به عقد شوهرش درآورده است. و لذا نخستین زنی در تاریخ است که به مقام حدیث رسیده یعنی خداوند از زبان وی سخن می گفته است و لذا همه فرزندانش به کمال انسانیت یعنی امامت رسیده اند و ناجی بشریت نیز از فرزندان اوست. و نخستین زنی در تاریخ است که شوهرش، فرزندانش را به لقب وی می خوانده است

آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفهدین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس

آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق،ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان،

پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدیس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی