واژگونی ترجمه ها و مفاهیم در ارزشهای دینی – اخلاقی و نسیان و تحریف در قرآن و احادیث و دعاها

فلسفه ربا و تورم

صوتی تصویری

_____________________________________



*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۳۷۱- آیا هیچ پیامبر و امامی را سراغ دارید که دعوی ایثار کرده باشد؟ آیا در کتاب خدا، آدمی امر به ایثار شده است؟ خداوند در قرآن کریم حتی مؤمنانی را که کل نفس خود را به خدا واگذار می کنند تاجرانی خردمند می نامد و نه ایثارگرا!ن

۳۷۲- بنگر آن والدینی که خود را ایثارگر و فدانی فرزندان می خوانند چه ستمگرانی متجاوز هستند که خود را خالق فرزندان می پندارند

۳۷۳- بنگر آن کسانی که نسبت به همسر خود احساس ایثار دارند چه ستمگرانی هستند. و اکثر آدمها خود را بسیار برتر از همسر خود می دانند و همینکه با همسر خود زندگی می کنند غرق در ایثارند. و عجبا که اکثر زن و شوهرها متقابلا نسبت به یکدیگر احساس ایثار می کنند و وای بر آن روز که بر حسب اتفاقی این احساس بر زبان آید

۳۷۴- حتی خداوند در کار خلق عالم و آدم، خود را ایثارگر نمی خواند زیرا درباره هر خلقتی می فرماید: فتبارک الله... یعنی بدینگونه خداوند افزون آمد. یعنی در خلقت هر چیزی افزون شده است نه اينکه کم شده و از دست فته و فدا گردیده است . پس بدان که عشق هیچ ربطی به ایثار ندارد و بلکه سراسر افزونی و برکت است برای عاشق و معشوق توأما!ن

۳۷۵- هر کجا که احساس یا ادعای ایثاری هست بدان که مکر و جهل و خودفریبی و ستم و خیانتی در کارست

*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

۳۱۳- «...آنانکه ملاقات ما را امید ندارند می گویند قرآنی غیر از این بیاور و یا تبدیلش کن...» یونس۱۵- تمام بدبختی مسلمین و خاصه شیعیان اینست که ملاقات با خدا در حیات دنیا را باور ندارند و این عین ناباوری به اصل و حق امامت است زیرا خدا از وجود امام رخ می نماید. و شاهدیم که فلسفه پرستان شیعی بمراتب شدیدترند در انکار لقاءالله و حق امامت به شیوه ای بسی مکارانه و لطیف و حتی عارف مشربانه


*************


*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com


۳۱۲- همانطور که بارها نشان داده ایم «هو» در قرآن کریم همان امام حیّ است: نیست خدانی جز او! قرآن- و عجبا که مفسر عارفی چون علامه طباطبانی نام هونی خداوند در قرآن را یک تفسیر خاشعانه و ادبی می خواند که گونی خداوند خودش را در رابطه با رسولش بجای اينکه من (انا) بخواند «هو» می خواند که اين تواضع خدا در قبال رسول است؟؟!! (کتاب مهر تابان) - آخر کدام آدم عاقلی از روبرو با کسی سخن می کند و «من» را «او» می نامد و بجای اينکه بگوید:

من می گویم من می خورم من می دانم بگوید: او می گوید او می خورد و او می داند...! بحق چیزهای نشنیده! این به مالیخولیا بیشتر شباهت دارد تا به تواض!ع


*************

www.khanjany.com

www.akhar-zaman.com

مقاله جدید استاد: غریب در وطن

بسم الله الرحمن الرحیم

غریب در وطن

به تجربه تاریخ ادیان، همه مذاهب توحیدی و حکمت های عرفانی به لحاظ مغز رسالت های خویش در خارج از قلمروهای نژادی پیامبران و حکیمان و عارفان رشد و نمو یافته اند: مسیحیت در خارج از نژاد بنی اسرائیل یعنی در اروپا. اسلام در خارج از نژاد عرب یعنی در شمال آفریقا، شامات، ایران و آسیا. بودائیزم در خارج از وطن بودا یعنی چین و ژاپن و آسیای جنوب شرقی و حتی در عصر جدید مکتب سوسیالیزم مارکسیستی هم در خارج از اروپا یعنی در روسیه و آسیا و آمریکای لاتین توسعه و نفوذ پیدا نمود. در یک کلمه یعنی هر حقیقتی در قلمرو زایش و پیدایش خود، غریب و مهجور و محکوم به تحریف است. هر حقیقتی در قلمرو نژادی پیام آورش یا در نطفه خفه می شود و یا تحریف شده و فقط بخدمت اشرافیت و برتری نژادی درمی آید. اسلام نیز در میان نژاد عرب چنین سرنوشتی پیدا کرد و تبدیل به خلافت ..... برای ادامه کلیک کنید

*************


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

بسم الله الرحمن الرحیم

ما بعنوان مسلمان شیعه در تفسیر و تأویل احکام دینی معتبرتر و عالمتر و مطمئن تر از امامان خود نداریم از جمله در معنای امر بمعروف و نهی از منکر! چرا که نهضت کربلای حسینی بقول خود امام فقط برای احیای امر بمعروف و نهی از منکر است یعنی همان حقی که از خود امام سلب شده بود و به او آزادی عقیده و بیان نداد تا به خلافت یزید “نه” بگوید. پس از اینجا درمی یابیم که امر به معروف و نهی از منکر چیزی جز آزادی عقیده و بیان نیست آنهم از پائین به بالا! از سوی مردم عامی بسوی اهالی حکومت! وگرنه همواره در طول تاریخ این امر بمعروف و نهی از منکر از جانب خلفا و سلاطین جور بر خلق محروم تحمیل شده است که نام این پدیده امر بمعروف و نهی از منکر نیست بلکه استبداد و خفقان و ظلم است. در واقع این امر و نهی از سوی حکام بسوی مردم عین ضد امر بمعروف و نهی از منکر است. پس امر بمعروف و نهی از منکری که امام حسین تعریف می کند اینست که یک فرد عامی بتواند خلیفه و سلطان و حاکم شرع را از بالای منبر مخاطب قرار دهد و به او امر و نهی نموده و عقیده خودش را بیان دارد و کسی مانع بیانش نشود و پس از بیان هم سرکوب و زندانی نشود و تکفیر نگردد.

امر به معروف و نهی از منکر رکن هفتم احکام عملی اسلام است که نتیجه و عصاره نهائی شش رکن ما قبل خویش است یعنی نماز و روزه و خمس و زکات و حج و جهاد اهل ایمان را به لحاظ تقوا و حرّیت به مقام امر بمعروف و نهی از منکر برساند یعنی به قدرت آزادی عقیده و بیان در قبال صاحبان قدرت برسد که اگر چنین نشود آن شش رکن عبادی دیگر بی حاصل و میان تهی بوده است که به آزادی عقیده و بیان نرسیده است. همانطور که خلفای اموی همه شش رکن دین را اجرا می کردند ولی دشمن امر به معروف و نهی از منکر بودند یعنی دشمن آزادی عقیده و بیان! و بلکه کل عبادات و ارکان عبادی را بخدمت اکراه و اجبار در دین آوردند و حقیقت اسلام را به زندان افکندند و به قتل رساندند یعنی امامان را! پس آن نماز و روزه و خمس و زکات و حج و جهادی که به آزادی عقیده و بیان نرسد و به جامعه شهامت راستگوئی و امر به معروف و نهی از منکر نسبت به حکام نبخشد آن مذهب ضد مذهب و عبادت ضد عبادت و اسلام ضد اسلام است. در حقیقت همه امامان ما که نه خلافت و ریاست میخواستند و نه به سیاست علاقه ای داشتند همه عمر در حبس و حصر خانگی بسر بردند تا امر بمعروف و نهی از منکر نکنند. همه امامان ما شهید فقدان این حکم دینی شدند یعنی فقدان آزادی عقیده و بیان! در رأس همه انقلابات عصر جدید نیز اصل آزادی عقیده و بیان یعنی امر بمعروف و نهی از منکر قرار داشته است از جمله انقلاب ۵۷- همانطور که در شعار سه گانه آزادی – استقلال – جمهوری اسلامی شاهدیم که نخستین رکن محسوب می شود که مسلماً منظور از آزادی اساساً همان آزادی عقیده و بیان بود. ولی متأسفانه این رکن اصلی انقلاب بسرعت پایمال گردید که همین امر منجر به جنگهای داخلی و برادرکشی گردید و دوباره بجای بیان، گلوله ها سخن گفتند درست همچون سالهای قبل از انقلاب! زیرا اگر آن جوانانی که دست به مبارزه مسلحانه زدند اگر امکان حداقل آزادی عقیده و بیان می داشتند هرگز دست به اسلحه نمی بردند و جان خود را فدای این آزادی نمی کردند. و بدتر از همه اینکه این پایمال شدن آزادی عقیده و بیان به اسم دفاع از اسلام صورت گرفت و این بود که مردم ما و بخصوص جوانان امروزه به اصل اسلام پشت کرده اند زیرا اسلام را مخالف آزادی عقیده و بیان پنداشتند و این تهمت ناحقی بود که به اسلام زده شد. و لذا اسلام نخستین قربانی انقلاب اسلامی شد. آیا انقلاب ۵۷، انقلابی ضد اسلامی بود؟ مسئله اینست هر که مخالف آزادی عقیده و بیان باشد مخالف اسلام است زیرا در اسلام هیچ اکراهی در دین نیست

امروزه در کشور ما نسلی پدید آمده که چنان کینه و انزجاری نسبت به دین و اسلام و مذهب تشیع دارد که کسی نسبت به دشمن خونی خود ندارد. این نسل مخلوق نابودسازی آزادی عقیده و بیان است. آیا چه کسانی مسئول این فاجعه تاریخی هستند؟

علی اکبر خانجانی ۱۴۰۱/۰۱/۲۷


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

دائرةالمعارف عرفانی جلد پنجم


سفسطه سال نو

در ھمه کشورھا و فرھنگهای جهان جشن ھای سال نو دارای جنون و مالیخولیائی فزاینده است و آدمی متحیر است که آنهمه غوغا و ھیاھو و عربده و رقص و جشن و مستی و تجمع برای چیست. براستی این واقعه یکی از مصادیق بزرگ و جهانی «اینهمه غوغا برای ھیچ» است. ماجرای سال نو ایرانی ھم از ھمین قبیل است


اینکه کره زمین یک دور کامل را بر مدار خورشید چرخید چه ربطی به آدم پیدا می کند که اینقدر شور و شعف دارد و عربده می کشد و بخودش تبریک می گوید و جایزه می دھد


فقط در چنین ایامی است که بهتر می توان ھویت کودکانه و نابالغ عامه مردم را شاھد بود که به چه چیزھائی دلخوش دارند. دلخوشی مضحکتر از آن این مراسم کودکانه و ھیچ و پوچ و مضحک چهارشنبه سوری و ھفت سین و امثالهم است که چقدر آدمها را نفله و کور و کر و چلاق می کند و چه عقده ھا و حقارت ھا که برنمی انگیزد. گوئی فقط برای تحقیر فقراء در قلمرو فامیل تدارک شده است. دیوانه وار پانزده روز تمام مرتباً ھمدیگر را دیدن و بوسیدن و تبریک گفتن و... فقط در چنین نمایشی می توان باطن پوچ و مضحک ملی گرائی و نژادپرستی را به تماشا نشست


عجب است که بشری که ھمه اموراتش را با عقل و علم حل و فصل می کند و خود را اینگونه عالم و نابغه می خواند تن به این مراسم توخالی و مهمل و جاھلانه می دھد و یک خود-مسخرگی ملی را به نمایش می گذارد و چه ھزینه ھای کمرشکن که برای این جهل خود نمی پردازد. بهار و طبیعت امر حقی است ولی چه ربطی به این مسخرگیها دارد. وای از جهل مرکب انسان مدرن! وای از ملت پرست!ی


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

دانلود پدیده ای بنام غیرت


بسم الّه الرحمن الرحیم


پدیده ای بنام غیرت


به زبان ساده٬ غیرت بمعنای تفکیک حد و مرز حریم جنسی و حراست از آن است. و غیرت بمعنای غیریّت از خویشیّت است و اين همان تفکیک حلال و حرام جنسی است و حراست از اين میزان که امری کاملاً غریزی و فطری و اخلاقی است که در احکام همه ادیان توحیدی به صورت یکی از بنیادهای شرع در طول تاریخ خودنمانی کرده است. از اینروست که به قول علی (ع) بی غیرتی مرد از کفر اوست. یعنی از بی اخلاقی و بی عاطفگی معنوی و جنسی که سرمنشاً هر بی مسئولیتی نیز می باشد. بطور مثال در همه جا شاهدیم مردی که نسبت به همسرش این غیرت را ندارد هیچ نوع مسئولیت دیگری

را هم تقبل نمی کند و همسرش چیزی بیشتر از ظرف تخلیه شهوت در نزدیکترین و ارزانترین حالت نیست


و اما امروزه نه تنها در جامعه سنتی و کشور ما بلکه در سراسر جهان شاهد رشد آمار قتلهای ناموسی هستیم که البته در کشورهای غیر مسلمان عناوینی دیگر دارد ولی ماهیتش یکیست


امروز می خواهم بعنوان کسی که عمری کار روان درمانی داشته حقیقتی را افشا کنم که دیگر صدايش درآمده است و در یک کلام این حقیقت که تقریباً اکثر قریب به اتفاق غیرتهای جنون آمیز و قتلهای ناموسی ريشه در زنای با محارم در پس پرده خانواده ها دارد که اين مسئله در مغرب زمین آشکارتر و در کشور ما پنهان است که مشهورترین حجت این حقیقت واقعه قتل درون خانوادگی بدست یک پدر بود که با دختر خود رابطه زنانی داشت و برای پنهان داشتن این پلیدی داماد٬ دختر و پسرش را به دست خود و با مساعدت زنش قطعه قطعه کرده بود. و شاهد بودیم که اين پیرمرد شیطان صفت در

مقابل دوربین خبرنگار ادعای دفاع از غیرت و ناموس و شرف خود داشت. این فقط یک نمونه سرگشاده و علنی بود تا وجدان ملی ما و مسئولین را بیدار کند.


بنده در دوران طبابتم از نزدیک شاهد چنین مواردی نیز بوده ام از جمله پدر و پسری که به زور و تهدید با دختر و خواهر خود رابطه زنايی داشتند و سپس این دختر و خواهر بیچاره را دائماً به بهانه بدحجابی و امثالهم شکنجه می کردند


آیا براستی فرق بین وسواس و پاکیزگی چیست؟ به تجربه می دانیم که آدمهای وسواسی به لحاظ نظافت و بهداشت شخصی از کثیف ترین افراد جامعه هستند. ماهیت این غیرتهای شیطانی و واژگونه از همین دست است. آنهایی که به همه چیز همسر و مادر و خواهر خود شک دارند خود از هرزه ترین افراد جامعه هستند و این عذابی است که گریبانگیرشان شده

است و از آن رهایی ندارند. این همان غیرت ضد غیرت است که شاخه ای از مذهب ضد مذهب است. وقتی کسی که حد و مرز حرمت جنسی بین خود و مادر و خواهرش را رعایت نمی کند مطلقاً فاقد غیرت است همانطور که فاقد اخلاق و دين است و اگر مذهبی نمایشی هم داشته باشد پوششی بر اين پلیدی خویش است و عين نفاق است.


و اما امروزه اين پدیده ابعاد بسیار پیچیده و هولناکتری به خود گرفته است در زمانیکه همه اعضای یک خانواده در پای ماهواره ها و فضای مجازی و فیلمهای پورنو با هم محشورند و کودکان حتی قبل از سن بلوغ با تلفنهای تصویری و خصوصی خود از هر اراده و حرمت و اخلاق و غیرتی ساقط می شوند. در چنین شرایطی که بچه ها حتی قبل از سن بلوغ جنسی دارای رابطه جنسی هستند و گاه تا ازدواجشان چندبار سقط جنین می کنند از حقوق بشر هیچ صدایی درنمی آید و اما آنگاه که قبل از سن هجده سالگی ازدواج می کنند تحت عنوان دروغین کودک همسری٬ حقوق بشر این رسانه ها به نعره می افتد. در حالیکه میلیونها کودک بی پدر و مادر که بسیاری محصول زنای با محارم هستند با حقوق بشر کاری ندارند.


این یک قاعده فرهنگی در سراسر جهان است که آدم دزد و دروغگو همه مردم را همچون خود دزد و دروغگو می داند و فقط خودش را سالم می خواند. اگر در جامعه نگاه کنیم به آسانی پی می بریم همه افرادی که تیغ غیرت و ناموس برکشیده و اطرافیان و سایر مردمان را هیز و هرزه و بی ناموس می خوانند خود ام الفساد جامعه خویشند که گهگاهی

همچون خانواده خرمدین برملا می شوند. کسانی هم که همه را به چشم پایین تنه و سکس می نگرند و مذهبشان جز اين حکم دیگری ندارد نیز مشمول همین قاعده هستند و وای بر روحانیون و مبلغین مذهبی که تحت عنوان غیرت و دینداری چنین فکر و فرهنگ شیطانی و بیماری را به جامعه القاء می کنند که این بیماران جنسی و شیطان صفت در پناه چنین

آموزه هایی دست به هر جرم و جنایتی می زنند تحت عنوان دفاع از غیرت و ناموس


امروزه چنان بی غیرتی و بی ناموسی دم از غیرت و ناموس می زند و چنان ضد مذهب لباس مذهب بر تن کرده است که مردم در اين سرگردانی و مالیخولیا به اين نتیجه رسیده اند که اصلاً بهتر است اصل حقیقت را انکار کنند و مسنله غیرت و عصمت و دین را به فراموشی بسپارند. و اين نیهیلیزمی است که درب جهنم را می گشاید. وای بر نمازگزاران ریایی!

وای بر لامذهبان دين فروش! و وای بر بی غیرتان غیور و چاقوکش! و عجبا که چاقوکشی و قمه کشی در کشور ما ویژه همین جماعت زناکار و آدم کش است. محققین می توانند در اینباره پژوهش کنند تا به درستی ادعای ما برسند.

امروزه در عصر قیامت آخرالزمان که جامعه ما در مرکز آن قرار گرفته است بدون فهم دقیق و عمیق دیالکتیک مذهب ضد مذهب و غیرت ضد غیرت و عصمت ضد عصمت و ارزشهای ضد ارزش٬ هیچ پدیده ای بدرستی فهم نخواهد شد.

برای کشف و درک اين خرد دیالکتیکی که خرد آخرالزمانی است رساله دیالکتیک دیالکتیک از مجموعه آثار ما را با دقت مطالعه فرمایید.


علی ابر خانجانی

۱۴۰۰/۱۱/۲۰


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

دانلود شفاعت و راز واژگونی تشیع

بسم الّه الرحمن الرحیم


شفاعت و راز واژگونی تشیع


مسیحیت و مذهب تشیع رایج. تنها آئین های دینی در جهان هستند که به شفاعت حضرت مسیح و ائمه هدی درباره پیروانشان قائل هستند.


این تجارت بهشت و جهنم در دین مسیح در قرون وسطی تبدیل به کارگاهی شیطانی شد که مخوفترین جهنم و تباهی را بر روی زمین پدید آورد و قیامتش برپا گشت و فروپاشید. و اما اینک آن جهنم در جهان تشبع برپا شده و قرون وسطای شیعی را برپا نموده و قیامتش عیان گشته است.


موضوع شفاعت در مذهب تشیع بمراتب هولناکتر از مسیحیت رخ نموده است تا آنجا که طبق دهها روایت منسوب به امامان شیعه هر کسی می تواند با قطره ای اشک برای امام حسین به بخشودگی کامل گناهانش نائل آمده و به بهشت وارد شود حتی اگر سنگینی گناهانش از همه کوههای روی زمین و کثرت تبهکاریهایش از برگهای درختان و ریگهای بیابان هم بیشتر باشد. بدین طریق با چنین باوری آدمی می تواند تبدیل به شیطانی مجسم شده و به بهشت برود. با چنین آئینی جهنمی ترین جامعه روی زمین ممکن می شود که شده است. با چنین باوری پیروان یک مذهب می توانند تبدیل به لشکریان شیطان شوند. اینست راز اينهمه مفاسد و فلاکت و تباهی که عالم تشیع را در خود غرق نموده است.


هر حقیقتی هر چند که متعالی تر باشد چون دچار خطوات شیطانی و تبدیل گردد بهمان اندازه ظلمانی می شود. و شفاعت یکی از بزرگترین این حقایق در مذهب شیعه است که حقی برتر و رحمانی تر از آن در دین خدا پدید نیامده است.


ما قبلاً در ساثر آثارمان به تفصیل نشان داده ایم که واقعه شفاعت مومنان در ولایت ائمه هدی همان واقعه خلق جدید آخرالزمان است که از حیوانی دو پا یک انسان نورانی و ملکوتی می پرورد از جنس عرفای عالم اسلام که اکثرشان امامیه بوده اند. همچون سلمان فارسی و بایزید و حلاج و ابن عربی و مولانا که بقول علی (ع) در خلق جدید به مقام امامت نائل آمدند که این کمال شفاعت امامان در حق مومنان خویش است. از اینروست که شیعه عزا به خون شیعه عرفانی تشنه است و همواره آن را تکفیر نموده است!


در قرآن کریم در اين باب آمده است که: شفاعت فقط از آن خداست و کسانی که به شهود حق نائل آمده اند. و می دانیم که واقعه لقای الهی و شهود حق از آن امامان و شیعیان مخلص آنهاست


پس شفاعت کارگاه خلق جدید انسان و پیدایش انسان کامل الهی است نه کارگاه خلق جدید شیطان و پیدایش انسان شیطانی و جهنم روی زمین!


عارفان ما آن شفاعت شدگان کارگاه خلق جدید امامان ما هستند. آن شفاعت و روایاتی که کارگاه تبدیل انسان به شیطان است (بواسطه قطره ای اشک) بی تردید تولیدی ملایان اموی و عباسی است که تلاش کردند تا حقایق امامت و مذهب امامیه را واژگون سازند که ساختند. همانطور که آن شفاعت عیسوی هم تولیدی ملایان یهود بود که حکم به قتل مسیح

داده بودند.


ملایان دربار اموی و عباسی بعد از واقعه کربلای حسینی سعی کردند نعل وارونه بزنند و از طریق تولید احادیث شیطانی امام حسین را تبدیل به خود ابلیس نمایند که فقط حامی اشقیاء و تبهکاران و فریبکارانی هست که به زور هم که شده برایش دو قطره اشک بریزند. و وای بر ملایان به ظاهر شیعه ای همچون شیخ صدوق و شیخ طوسی و شیخ مفید که در دربار عباسیان اين روایت را نقل و تأیید کرده اند و بدینگونه است که امثال شیخ طوسی که پدر فقه شیعی خوانده شده در دربار عباسیان به مقام شیخ الاسلامی میرسد که بالاترین مرجع علمی و فقهی در آن دوران بود. و بدینگونه است که شفاعت امامان ما تبدیل به شقاوت گشت و ولایت آنها هم تبدیل به سلطنت گردید و بدینگونه مذهب امامیه از همان آغاز واژگونه شد که کل هم و غم فقهایش تکفیر حلاج و ساير عارفان بوده است. یعنی تکفیر کسانیکه مورد شفاعت امامان قرار گرفته اند


شفاعت٬ باطن حقیقت اسلام و ذات مذهب امامیه است که بدینگونه به دست ملایان درباری واژگونه شد و در مکتب امامیه مذهب ضد مذهب را پدید آورد که امروزه در جهان تشیع شاهدش هستیم.


علی اکبر خانجانی

۱۴۰۰/۱۱/۲۰


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی

۱۵- «... براستی که آنان شیاطین را به جای خداوند به رهبری و سروری خود گزیدند و پندارند که هدایت شدگانند» اعراف ۳۰-

اين واضح ترین توصیف کفر جاهلانه بشر در قرآن کریم است که شیطان را خدا فرض می کنند و در درستی راه خود تردیدی هم ندارند. پس شیطان را پرستش می کنند بجای خدا و نیز تبعیت می نمایند. زیرا در این آیه از لفظ «ولایت» استفاده شده است که به معنای دوستی و اطاعت توأمان است. پس این شیطنت بمعنای عیاشی و فسق و فجور و

لابالیگری و توحش نیست بلکه شیطان پرستی در لباس دین است و مصداق فویل للمصلین (وای بر نماز گزاران) می باشد که به قول قرآن از روی سهویت و تقلید و نمایش نماز می خوانند و می پندارند که خدا را می پرستند حال آنکه نماز بی امام٬ نماز فاقد حفاظت است و لذا شیطان در آن رخنه می کند. و اینست که اینقدر در قرآن به مؤمنان توصیه شده که

بر نمازهایشان محافظت داشته باشند

«... و آنانکه ایمان آورده و بر نمازشان محافظت می کنند» موّمنون ‎-٩‏ انعام ‎-٩۲‏ معارج ۳۴ و آیاتی دگر

که تقریباً همه مترجمین و مفسرین٬ این محافظت بر نماز را به موقع٬ اقامه نماز کردن می دانند و بس که معنای آشکارا تحریفی است زیرا محافظت بر چیزی به معنای محافظت از سرقت و تباه شدگی آن چیز است مثل محافظت بر عصمت و فروج که در اکثر موارد در کنار محافظت بر نماز آمده است. در حالیکه محافظت نماز از رسوخ و دخل و تصرف اجنه و شیاطین و وسواس الناس و خناس است یعنی همان اموری که اساس شکیات نماز و وسواسهای مربوط به آنست که همه نمازگزاران فاقد امام حی به آن دچارند که دردی بی درمان در تاریخ فقاهت و شریعت بی امام می باشد که فقاهت و شریعت شیطان زده است از نوع فقاهت خوارج در صدر اسلام. که البته محافظت زمانی بر نماز هم بی تردید فقط وجه بیرونی آن است حال آنکه فویل للمصلین ناظر بر جنبه باطنی و روحی نماز می باشد که می تواند وسیله خداپرستی را ابزار شیطان پرستی سازد. و اینست که همه قاتلان امامان و عارفان همین نمازگزاران شیطان پرست فاقد امام بوده اند. و این مصداق بارز عشق شیطانی و پرستش شیطان است و ولایت شیطان در انسان! و فقط چنین نماز شیطانی است که اهلش را به چنان باور و یقینی می رساند که در هدایت شدگی خود تردیدی ندارند. «کافران در هر آنچه که می کنند تردیدی ندارند» قرآن - در حالیکه مومنان بر سر ایمان خود چون بید می لرزند از خوف و هیبت الهی و ترس از نفس خود که اين تردیدی بر حق و عارفانه است که از نشانه های هدایت است که در قرآن مکرراً مذکور است

گویند پس از فاجعه کربلا از شمر پرسیده شد که آیا هنوز هم در حقانیت حسین و یارانش تردید داری. که می گوید: اتفاقاً الان دو صد چندان بر کاری که در کربلا کردم مطمنن ترم که ذلت او و خاندانش را شاهدم که مورد غضب الهی قرار دارندا؟ و می دانیم که شمر نیز همچون ابن ملجم از فرط نماز شب و سجده های طولانی؛ پینه بر پیشانی داشت و قرآن بر

گردن. بی شک چنین یقین مالیخولیایی مصداق خداپرستی ذهنی و خیالی است که به قول قرآن کسانی هستند که خدای را فقط به حرف می خوانند. و اين حد از شدت و خلوص کفر و ظلمت و حماقت مطلق حاصل دیدن حجت حق و امام است و انکار و عدم اطاعت. پس این حد از حماقت و جنون حاصل جهل و نادانی غریزی ماقبل از آشنایی با دین و فطرت دینی نیست بلکه حاصل کتمان و انکار مستکبرانه حجت خداست از روی آگاهی و عمد! و لذا درباره اين کافران شیطان پرست می فرماید که «گروهی را هدایت کرد و گروهی هم به حق گمراه شدند پس شیاطین را به جای خداوند به دوستی و اطاعت گزیدند و پنداشتند که هدایت شدگانند» اعراف ۳۰-

و بی تردید هیچ کس شیطان را به اسم شیطان نمی پرستد بلکه فقط به اسم خدا می تواند پرستش کند. همانطور که خود ابلیس هم پس از انکار آگاهانه و عمدی حضرت آدم بعنوان نخستین خلیفه خدا٬ به کفری آشکار گرانید چون در قبال امامت آدم٬ تکبر کرد و به جنگ با عشق خدا به آدم پرداخت. انکار حجت های الهی و رسولان حق و عارفان واصل هم دقیقا تکرار کفر ابلیس است. منتهی ابلیس بجای خدا به خودپرستی پرداخت زیرا نخواست خدای آدم را سجده کند گفت من خدای خودم را می پرستم. ولی حضرت آدم عرش مکین خدا بود و خدانی جز بر اين عرش نبود که پرستیده شود. لذا سجده بر آدم همان سجده بر خدا بود و لاغیر! در غیر اینصورت عین شرک است که بنده هم بر خدا سجده کند و هم بر آدم! آیا نه اینست! و لذا پس از دیدار و درک وجود امامان حق و سپس انکارشان که عین انکار خداست زین پس خدانی جز ایده محض و هوای نفس نخواهد بود. پس هر که زان ماجرا به بعد٬ به انکار خلفا و اولیای الهی بپردازد مرید و بنده ابلیس است زیرا اینان وارثان آدم بر روی زمین می باشند و قابل سجده اند. در غیر اینصورت خدا فقط ایده و اسم مستعاری بر ابلیس است که پرستیده می شود


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد ۵ اثر استاد علی اکبر خانجانی

۶۳۱- « و هرگز هلاک نسازد پروردگارت هیچ قومی را مگر اینکه از مردمش رسولی برانگیزد تا نشانه هایش را بر ایشان آشکار سازد. و هلاک نسازیم قومی را مگر اینکه مردمش ظالم باشند» قصص ‎-۵٩‏

و این یک قانون همه جانی و تاریخی است که بیان می شود پس معلوم است که فرستادگان الهی همواره در راه هستند و ختم نبوت محمدی بر خلاف این امر نیست بلکه همه فرستادگان الهی در آخرالزمان بر دین محمد هستند که نشانه های الهی را آشکار می کنند از کتاب او. ختم یعنی غایت و کمال و نه پایان! همه مومنان مخلص٬ رسولان محمدی در آخرالزمانند به درجات. و اما هلاکت لزوماً به معنای مرگ جسمانی نیست. «مردگانند مپندار که زندگانند»


www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی

487- جناب ابلیس در حقیقت عشق بین خدا و آدم را انکار و کفران نمود و سجده نکرد زیرا آدم خلیفه خدا شده بود و ابلیس نور و روح خدا را در آدم دید و لذا گفت من نمی خواهم به خدایم شرک بورزم و از مشرکان باشم یعنی ابلیس از خود خدا هم مقدس تر شده بود و موحد تر. اين بود که به کل کافر و ملعون گردید. پس می بینیم که ابلیس بر خلاف تصور عامه مردم و اکثر علمای شرع٬ موجود شرور و عربده کش و عرق خوار و مفسد نیست بلکه خر مقدس است و در فهم توحید مشکل دارد. و اگر قرار باشد که توحید ابلیسی محقق شود بایستی بساط کل جهان هستی برچیده شود و از جمله خود ابلیس هم نابود گردد. ابلیس وجود را نمی فهمد. پس ابلیسیت همان حماقت است و هرکه عشق را نمی فهمد دچار اين ابلیس است.

488- عشق جنسی یعنی حبل الّله ( طناب خدا ) که عاشق بایستی آنرا بگیرد و بالا رود نه اینکه پانین رود.

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی

59" -قرآن" کتاب عمل نیست. ھرکسی بقصد استخراج عملی آنرا بخواند یا منافق است و یا منافق میشود زیرا بزودی آنرا محال می یابد. برای ھمین ھم در قرآن کریم ھرگز نیامده است که این کتاب را بخوانید و آنرا به عمل آورید و یا از آن تبعیت نمائید. بلکه مکرراً آمده است که این کتاب را بخوانید و در آیاتش تفکر و تدبّر کنید تا شاید ھدایت شوید. مسئلۀ تبعیت فقط در رابطه با خدا و رسول و مؤمنان خالص است و نه کتاب. ھمۀ روحانیت و واعظان ادیان که " اھل کتاب " نامیده می شوند از جماعت منافقان و فاسقان و ریاکارانند ھمانطور که در قرآن ھم این وصف مکرراً آمده است. اینان کتاب پرست ھستند نه خداپرست. ایدئولوژیهای معاصر ھم ادامۀ تاریخی ھمان " اھل کتاب " می باشند و ماھیتاً منافقند. " قرآن " ھمانطور که از نامش پیداست کتاب خواندن است و فهمیدن و تفکر کردن. برای ھمین است که منافقان که سعی فراوان دارند که از این کتاب نسخۀ عملی استخراج نمایند مجبور به تحریف و تبدیل کلام خدا می شوند و آنرا " تفسیر" می نامند. تبعیت که آنهم امری قلبی و حبّی است و نه تقلیدی و تفنّنی و مصلحتی، در سلسله مراتب ایمان و اخلاص و معرفت جریان دارد و به خدا می رسد و فقط مؤمن مخلص و عارف است که می گوید " ّربی الله " و از خدا تبعیت می کند زیرا خلیفۀ خداست و مابقی مؤمنان در سلسله مراتب تبعیت از او قرار دارند و این ھمان امر ولایت است که سراسر با عشق و اختیار و معرفت است. امر تقلید به این گونه که در جهان اسلام شایع است ضد اسلام و مسلمانی است و دشمن تشیع علوی است. تمامیت قرآن و تجربه تاریخ ادیان و تاریخ اسلام و کل تجربۀ ایدئولوژیها و انقلابات تاریخ معاصر جهان گواه بر حقانیت این امر است

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر خانجانی

1592- مشرکانه ترین وجه دموکراسی دینی اینست که حکومت در امور اخروی یعنی عبادی مردم ھم دخالت کند و آخرت و عبادت را به تجارت و قضاوت در دنیا بکشاند و مردم را بواسطه حجاب و نماز و حج و جهاد و ریش و لباس اجر و جزا دھد. این شرک عبادی منجر به اشد نفاق می شود که شده است در کشور ما. و این فساد در عبادت و آخرت است. دادن امتیازات ویژه دنیوی به خانواده شهداء و به ریاست و وزارت رسانیدن حاج آقاھا و جانماز آبکش ھا و اھل ریش و عبا و عمامه و حجاب و .. آشکارا آخرت را خرج دنیا کردن و به زبان ساده تبدیل خدا به خرما است که اشد شرک و نفاق است و اشد فساد را به بار می آورد که آورده است. و این جایگزین کردن فروع دین است بر جای اصول عملی دین. صدقه را بر جای صدق نهادن و نماز را به جای تقوا و حج را به جای معرفت و ریش و چادر بر جای عدالت قرار دادن است.

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد اول اثر استاد علی اکبر خانجانی

1358- وقتی زن از ولایت شوهر پیروی نکند فرزند هم از ولایت مادرش پیروی نمی کند و اين اساس فروپاشی خانواده و رشد جهانی بزهکاری در کودکان و نوجوانان است

1359- فرمانروایی عشق و فرمانبرداری از عشق! این شاه معنای کل قلمرو حیات و هستی انسان و جهان و عرصه فرهنگ دینی و اسلامی و عرفانی است که خلاصه در واژه «ولایت» است که متأسفانه همچون دیگر معانی اسلامی و قرآنی سخت تحریف و تخدیر شده است و بلکه وارونه گردیده است. «براستی این کتاب در نزد مردمان چه مهجور است»۱ قرآن -

از کتاب حق و باطل اثر استاد علی اکبر خانجانی

55- آنکه می گوید " دین برای دنیا ھیچ برنامه ای ارائه نداده است " و نیز آنکه می گوید: "دین برای ھمۀ امور دنیوی بشر برنامه دارد و می توان با آن برنامه ھا کل جامعۀ بشری را بصورت نظامی واحد اداره کرد و ھدایت نمود." ھر دو در جهل و گمراھی اند و ھردو به یک اندازه بی دین ھستند. این دومی خودش را مالک دین پنداشته و بواسطۀ آن می خواھد دنیا را مالک شود و آن اولی می خواھد او را سرنگون نموده و خودش بر دنیا حکومت کند. این دعوای بین کفر و نفاق است که موجب ھلاکت ھر دو می گردد. مسئله اینست که در ھمه حال بر ھمۀ ارکان عالم و آدم و جوامع بشری در جزء و کل، دین خدا حاکم است و آنگاه که دین برداشته شود عمر جهان به پایان میرسد. اگر انسان تسلیم شود می بیند که از سر تا پای بشر احکام دین خدا یا بصورت قهری (دوزخی) و یا بصورت مهری (بهشتی) جاری است. این ھر دو گروه دشمنان خدا و دین انبیاء ھستند

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد اول اثر استاد علی اکبر خانجانی

1330- از میان همه پدیده های ضد عشق چیزی هولناکتر از مدهب ضد عشق نیست که هسته مرکزی مدهب ضد مذهب یعنی نفاق ایدنولوژیکی و آگاهانه است. زیرا قلب ایمان مذهبی دل است و آنکه عشق را انکار نموده دل و ایمان را انکار نموده است پس اصل دین را انکار نموده است. و این مذهب ابلیس است زیرا ابلیس هم که خدای را انکار نکرد بلکه عشق بین آدم و خدای را انکار کرد که همان مقام خلافت بود. و خلافت بیان قرآنی همان عشق بین انسان و خداست زیرا عاشق و معشوق کساتی هستند که بر جای یکدیگر زندگی می کنند و اين یعنی خلافت!

1331- و اما هولناکترین مذهب ضد عشق آن شعبه از اسلام و خاصه تشیع است که این عشق را انکار و عداوت می کند چرا که اسلام و مخصوصا شیعه آشکارا بر محور عشق بین انسان و خدا و انسان و امام قرار دارد. پس انکار و نبرد با این عشق کبیر مستلزم قدرتی عظیم بر علیه عشق است و مکری عظیم و شقاوتی عظیم. یعنی اسلام و تشیع ضد عرفان٬ ضد مذهب ترین مذاهب کل عالم است. به همین دلیل شقیانه ترین و مکارانه ترین کردار بشری در تاریخ مذهب بر علیه امامان و عارفان رخ نموده است. آن شقاوت و پلیدی و مکری که بر علیه خاندان امامت و عصمت و طهارت در تاریخ گزارش شده است قبل و بعدش تکرار نشده است آنهم از جانب مسلمانان و

بستگان نژادی.

1332- حتی امروزه شاهدیم آن شقاوتی که از جانب رهبران ملل اسلامی بر علیه مردمشان بروز می کند بسیار هولناکتر از شقاوت ابرقدرتهای ضد اسلامی بر علیه مسلمانان است تا آنجا که مسلمانان جهان٬ آمریکا را ناجی خود قرار داده اند. مثل ماجرای طالبان و صدام و قذافی و امثالهم.

از کتاب آخرالزمان خانواده (عرفان عملی و عرفان خانواده) اثر استاد علی اکبر خانجانی

226- طبق تجربه تاریخی بشر می دانیم که ظلمانی ترین و پیچیده ترین و تشنج آفرین ترین قلمرو زندگی همانا رابطه آدم-حوائی است. پس علوم دینی و عرفان و علم توحیدی بایستی تمامیت هم و غمش را متوجه این نقطه کور و تاریک حیات بشر نماید و خانواده که مهد تولید تمدنهاست را از این ظلمات برهاند. ولی افسوس که تمام هم و غم این علوم متوجه امور روبنائی و سطحی حیات اجتماعی و اقتصادی است و چون به امور باطنی روی می کند نیز به جستجوی توهمات و آرمانهای ظلمانی بشر است و از واقعیات حیات خانواده رویگردان است و گوئی این قلمرو سر مگو است که حتی ورود به آن معصیت دارد. در حالیکه معارف اهل بیت عصمت خلاف این معنا را نشان می دهد زیرا آنها از خصوصی ترین مسائل درون خانواده سخن گفته اند و حتی امور جنسی را بوضوح بیان کرده اند

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی

59" -قرآن" کتاب عمل نیست. ھرکسی بقصد استخراج عملی آنرا بخواند یا منافق است و یا منافق میشود زیرا بزودی آنرا محال می یابد. برای ھمین ھم در قرآن کریم ھرگز نیامده است که این کتاب را بخوانید و آنرا به عمل آورید و یا از آن تبعیت نمائید. بلکه مکرراً آمده است که این کتاب را بخوانید و در آیاتش تفکر و تدبّر کنید تا شاید ھدایت شوید. مسئلۀ تبعیت فقط در رابطه با خدا و رسول و مؤمنان خالص است و نه کتاب. ھمۀ روحانیت و واعظان ادیان که " اھل کتاب " نامیده می شوند از جماعت منافقان و فاسقان و ریاکارانند ھمانطور که در قرآن ھم این وصف مکرراً آمده است. اینان کتاب پرست ھستند نه خداپرست. ایدئولوژیهای معاصر ھم ادامۀ تاریخی ھمان " اھل کتاب " می باشند و ماھیتاً منافقند. " قرآن " ھمانطور که از نامش پیداست کتاب خواندن است و فهمیدن و تفکر کردن. برای ھمین است که منافقان که سعی فراوان دارند که از این کتاب نسخۀ عملی استخراج نمایند مجبور به تحریف و تبدیل کلام خدا می شوند و آنرا " تفسیر" می نامند. تبعیت که آنهم امری قلبی و حبّی است و نه تقلیدی و تفنّنی و مصلحتی، در سلسله مراتب ایمان و اخلاص و معرفت جریان دارد و به خدا می رسد و فقط مؤمن مخلص و عارف است که می گوید " ّربی الله " و از خدا تبعیت می کند زیرا خلیفۀ خداست و مابقی مؤمنان در سلسله مراتب تبعیت از او قرار دارند و این ھمان امر ولایت است که سراسر با عشق و اختیار و معرفت است. امر تقلید به این گونه که در جهان اسلام شایع است ضد اسلام و مسلمانی است و دشمن تشیع علوی است. تمامیت قرآن و تجربه تاریخ ادیان و تاریخ اسلام و کل تجربۀ ایدئولوژیها و انقلابات تاریخ معاصر جهان گواه بر حقانیت این امر است

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی

1103- تا زمانیکه دین، اسلام، معرفت توحیدی و قرآن در انحصار و اسارت یک گروه و صنف خاصی باشد که نقش واسط بین خدا و خلق را ایفا کنند شرک اجتناب ناپذیر است. و ما به لطف الهی قرآن و اسلام و دین را از این مهجوریت و اسارت نجات داده و به میان مردم آوردیم و لذا عمر شرک و نفاق را به پایان رسانیدیم. و رساله حاضر به تنهایی این رسالت تاریخی را به انجام رسانیده است

از کتاب آخرالزمان خانواده تألیف استاد علی اکبر خانجانی

172- ما دو چیز را از ذات رابطه زناشوئی برملا کرده ایم: خدا و شیطان! آیا این برملاسازی به نفع و ضرر چه کسانی است؟ به نفع مردمان و به ضرر کسانی که در طول تاریخ نان خرافه و جهل و بدبختی های زندگی زناشوئی مسلمین را خورده اند

www.khanjany.com

از کتاب اینست انسان صفحه ۱۱۵ اثر استاد علی اکبر خانجانی

آنچه که در طول تاریخ به نام اسلام شهرت دارد ھمان یهودیّت منقرض شده است که بار دیگر بواسطۀ یهودیان صدر اسلام رایج شد. اسلام حقیقی، کامل شدۀ مسیحیّت است یعنی مذھب عشق محض و معرفت ناب است. امروزه حتی مسیحیّت حاکم بر جهان نیز یهودیّت دروغین است.

ھمه چیز بنی اسرائیلی است حتّی بودائیسم مدرن

www.khanjany.com

مقاله ۲۹ خودشناسی دینی از کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم اثر

استاد علی اکبر خانجانی

بسیاری از ما می پنداریم که آخرت همان مسائل مربوط به پس از مرگ است و لذا واقعۀ مرگ را مرز بین دنیا و آخرت می دانیم درحالی که این پنداری خطاست و ربطی به معرفت قرآنی ندارد این نفاق بین مرگ و زندگی و دنیا و آخرت علت تمام بدبختی ها و خرافات است. آخرت به معنای غایت و آخر و باطن و غیب امور دنیاست. دنیا و آخرت همان ظاهر و باطن است همان عین وغیب و ماده و معناست که بدون تردید جهان پس از مرگ هم یکی از موضوعات این قلمرو می باشد که می تواند برای اهل معرفت در حیات دنیوی آشکار شود. اهل آخرت بودنِ مؤمنان دقیقاً به همین معناست که بسیاری از امور غیبی جهان و حیات دنیا در همین زندگی بر آنها عیان می شود.

حتی قیامت کبری و لقاءالله هم که از آخرترین امور اخروی است برای اهل معرفت در مراتب در همین دنیا ممکن می آید. خرافه و نفاق علتی جز چنین نگرش نادرستی ، ندارد. دین و احکامش برای دنیاست و نه برای پس از مرگ. انسان با مرگش در محضر خداست و محصول زندگیش را برداشت می کند. خیر و شرّ هر عملی در همین دنیا درک می شود و هر که در این دنیا در عذاب است در آخرت و بعد مرگ عذابش بدتر است ( قرآن ). اگر عمل خیری انجام می دهیم، اگر صادق هستیم و اگر بجای انتقام، عفو می کنیم و اگر قناعت و صبر پیشه می کنیم در باطن خود که قلمرو آخرت وغایت اعمال ماست٬ در عزت و آرامش و بهشت هستیم. آخرت، دل ماست و دنیا هم تن و ظواهر اعمال ماست. آخرترین امور و حقایق اخروی خداست که او هم بواسطۀ پاکی نفس و نیکی اعمال ما می تواند در دلمان حاضر باشد و این قیامت کبری است که در همین دنیا ممکن است. بدون شک باطن ما با مرگ ما آشکار می شود و آنچنان، آنچنان تر می شود. خوب، خوبتر و بد هم بدتر می شود وهر امری به آخر وغایتش رخ می دهد. با مرگ به آخرین قلمرو آخرت می رسیم. آخرت همان جهان پنهان باطن ماست که جز ما و خدا کسی آنرا نمی بیند و با مرگ همه می بینند

www.khanjany.com

سیطرۀ مخلصین» آیا نیکی می تواند بدی گردد؟

مقاله ۲۴ خودشناسی شرعی کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم

اثر استاد علی اکبر خانجانی

حدیثی از رسول اکرم (ص) است که از جمله احادیث جنجال برانگیز تاریخ اسلام بوده است: «نیکی های نیکوکاران برای مقرّبین گناه است ». اعمال حسنۀ مؤمنان برای کسانی که به مقام تقرّب الی الله رسیده اند گناه محسوب می شود. یعنی اگر همان اعمال حسنه از مقرّبین سرزند گناهشان است. اینکه مثلاً مستحبات مؤمنان مبتدی برای مقربین در حکم واجبات است و مکروهات مؤمنان برای مقربین در حکم حرام است ، امری معقول و قابل فهم می آید همانطور که عملاً خداوند به رسولش می فرماید که از بابت خطاهایش او را بسیار بیشتر از سائرین عذاب می کند بگونه ای که هیچکس را چنین عذاب نکرده است. این توقع خداوند از کسانی است که دارای الطاف و نعمات و حجّت ها و کرامات عظیمی از جانب او بوده اند. توقع از هر کسی به میزان عقل اوست. ولی اینکه نیکی های مؤمنان برای مقرّبین گناه محسوب گردد و لذا حتماً مستوجب عذاب باشد، امری عجیب و فراتر از عقل علیّتی می باشد و از قانون ویژه ای پیروی می کند. نیکی بهرحال نیک و برای افراد گوناگون در درجات گوناگون نیک است همانطور که بدی هم برای افراد گوناگون قباحت متفاوت دارد. فی المثل یک رفتار زشت از یک کودک یا مجنون چندان بد تلقی نمی شود ولی برای یک آدم عاقل و بالغ بدتر قضاوت می شود و برای یک عالم یا مجتهد در حکم گناه است و الی آخر. مثلاً آیا نماز خواندن یا خیرات کردن می تواند برای مقرّبین گناه محسوب شود؟ در حدیث مذکور سخن بر یک قاعدۀ کلان است که هر نیکی یک انسان مؤمن نیکوکار برای مقربین گناه است. پس حتماً باید اعمالی مثل عبادات رایج یا خیرات و مبرّات و مردم دوستی و صلۀ رحم و ... که برای مؤمنان اعمال حسنه محسوب می شود برای مقرّبین گناه محسوب شود . آیا اینطور نیست؟ از اینجاست که سخن معروف علی (ع) تصدیق می شود که « ای مؤمنان از من تقلید نکنید که کافر می شوید». زیرا « مقرّبین درگاه حق همان انبیاء و اولیاء و عرفای حقّه و مخلصین در دین هستند و اعمالشان جملگی از ارادۀ خداست و خداوند مسئول آنهاست » (قرآن) - از این حدیث مسلماً برداشت وارونه نمی توان کرد که پس گناهان مردمان اگر از مقربین سر زند نیکوست. گناهان کوچک مردمان برای مقرّبین در حکم گناهان بزرگ است و ثوابهای مردم هم برای مقرّبین به مثابه گناه است. لذا نتیجۀ اینکه مقرّبین هیچ شباهتی در اعمالشان به سائر مؤمنان ندارند و اصولاً در قلمرو انفعال قرار دارند در قیاس با فعالیت عامۀ مؤمنان. پس واضح است که مردمان و مخصوصاً مؤمنان اگر بخواهند این مخلصین را به قلمرو قیاس با خود وارد کنند گمراه و کافر می شوند

www.khanjany.com

مقاله ۲۷ خودشناسی دینی از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم اثر

استاد علی اکبر خانجانی

خداوند در کتابش خطاب به رسول می فرماید « بگو که من از شما از بابت رسالتم هیچ مزدی نمی خواهم » در واقع اگر قرار باشد آدمی از بابت اشاعۀ معنویت و دین خداشناسی و امر به معروف و نهی از منکر از مردم مزد بگیرد مصداق کامل « دین فروشی » در عرف مردم است و مصداق خودفروشی و فروش عهد خدا به مردم است که در قرآن مکرّراً به مؤمنان هشدار داده شده است که عهد خود با خدا را مفروشید که کافر می شوید .اگر مؤمنان وعلمای امّت محمد (ص) به مثابه اوصیای او هستند و رسولان عرصۀ غیبت و آخرالزمان می باشند پس اینها هم حق ندارند از بابت تعلیم و تربیت دینی از مردمان به هیچ شیوه ای مزدی دریافت کنند و فرقی هم نمی کند که این مزد را بواسطۀ حکومت بگیرند. جدای اصل دینی و حکم الهی که برتر از هر دلیلی است بواسطۀ عقلانیت و تجربه هم درک می کنیم که تجارت دینی و معرفت موجب شرک می شود زیرا هنگامیکه از مردم مزدی می گیریم خواه ناخواه مجبوریم در ادای حقّ اخلاص، رعایت امیال ناحق مردم را هم بکنیم تا از ما راضی باشند و حقوق ما را بپردازند. این امر در رابطه با حقوق دولتی مواجه با مشکل اساسی تری می شود و یک معلم روحانی مجبور است که رعایت سیاست را هم بکند و سیاست بهرحال دین وحکمت را برای مصلحت قدرتِ حاکمه می خواهد. عالم دینی بایستی شغل جداگانه ای داشته باشد . این یکی از ارکان سنّت وعترت است که باید رعایت شود. به لحاظ تاریخی هم شاهدیم که چگونه بسیاری از علمای بزرگ و مخلص دینی در قلمرو استخدام حکومتها گام به گام از مواضع و اصول حقّه دینی تنزل کرده و نهایتاً کل دین را قربانی قدرت و مقام و حقوق معیشتی خود نموده اند. این امر در قلمرو آموزش عمومی دینی هم به وضوح دلالت بر تحلیل و تحریف دین و معرفت دارد. این مسئله یکی از علل تاریخی رشد خزندۀ شرک در قلمرو تعلیم و تربیت بوده است. یکی از محسنات حوزه های دینی ما رعایت همین حق بوده است که متأسفانه در عصر جدید دچار اختلال گشته است. استقلال علمای دینی و تعالیم اسلامی منوط به مزد نگرفتن است و به همین دلیل سنت علمای شیعه در امر معیشت یک زندگی فقیرانه و توأم با فخر بوده است. امر تعلیم و تربیت اگر با فقر قرین نباشد موجب شرک و نفاق است. عالم دینی باید در فقر و قناعت محض زیست کند تا عالم دینی بماند وعلم و دینش از دست نرود و رسول شرک و نفاق نگردد

www.khanjany.com

امروزه اکثر ما مستمراً آیات الهی و احادیث رسول و ائمه را بر زبان می آوریم و با اینحال غرق در هزار جهل و بدبختی و مفاسد اجتناب ناگریزیم. چرا؟ اینهمه سخنان الهی و آسمانی آیا نباید هیچ خاصّیتی بخشند؟ آیا این کلام فقط برای مؤعظه و درس و اشتغال و توجیه زندگی ماست؟ یک سخن طبی یا فنّی یا سیاسی بسیار بیش از این خاصیّت دارد و لااقل برای لحظاتی ذهن ما را مشغول می کند. براستی این چه رازی است؟ خداوند آیات قرآن را رحمت و شفا برای مؤمنان خوانده است پس این خاصیّت چه شده است؟ آیا به مرور زمان از دست رفته است؟ مسئله اینست که به آنچه که می گوئیم باوری نداریم. و این فقدان ایمان است. حضرت رسول می گوید: هر کس چهل حدیث از ما را بداند، مجتهد است. مجتهد یعنی کسی که می تواند مسائل را درک کرده و حل نماید. چگونه است که ما کلّ قرآن و چهل هزار حدیث از بر هستیم و روز به روز گرفتارتریم و مشکلات ما را بایستی علوم و فنون غرب پاسخ گویند. این فقدان باور است و آنچه می گوئیم درس و مشق و شغل و تبلیغات است. اگر باور می بود، امروزه می بایستی با اینهمه رسانه های دینی و عرفانی، یک ملّت نجات یافته و بهشتی می داشتیم که الگوی بشریّتت باشد. پس بیائیم فکری به حال ایمان کنیم

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۱۹۰

www.khanjany.com

س: در قرآن کریم می خوانیم که « خداست که هر کس را که خود بخواهد هدایت یا گمراه می کند » آیا می توان امر سلوک عرفانی و قرار گرفتن خالصانه در این راه را هم یک لطف و نظر ویژه الهی دانست و این سالکان را براستی برگزیدگان خدا نامید که مشمول توفیق اجباری قرار گرفته اند؟:

ج: آری و نه! در جای دیگر قرآن درست امر دیگری آمده که به ظاهر برخلاف آیه مورد نظر شماست: « هر که بخواهد خودش هدایت یا گمراه می شود » – ولی این دو آیه مکمل و ظاهر و باطن یک امر است یعنی خواسته خدا و خود بشری یکی است و مصداق « بخواهید مرا تا اجابت کنم شما را » می باشد. و یا این آیه که « یاری دهید مرا تا یاری دهم شما را » – دین خدا، وادی لااکراه است و عرفانش، وادی اشدّ اختیار تا سرحدّ عشق است. هر که بخواهد خدا را اجابت می شود و این اجابت از جانب خداست یعنی هیچک به خودی خود نمی تواند خود را هدایت کند و لذا می فرماید « آنانکه ایمان آورده و تلاش کردند و صبور ماندند، خداوند بر آنان منّت نهاده و از نزد خودش رسول، امام یا شاهدی را جهت هدایتشان به سویشان می فرستد » این چند آیه مذکور بیان جنبه های متفاوت مسئله مورد بحث است. اگر امر هدایت را ذاتی یا ژنتیکی یا جبری و یا سرنوشتی و منوط به اراده یک طرفه خداوند بدانیم، اصلًا اساس و گوهره و حقّ هدایت را نفی کرده ایم زیرا آنچه که حتی برتر از بهشت است، همانا گوهره اختیار و انتخاب بشر است. همانطور که بهشت ازلی در نزد آدم و حوا به دو گندم فروخته شد چون انتخابی نبود.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۴۵

www.khanjany.com

امام یا مرجع تقلید٬ کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم فلسفه تشیع مقاله ۱۸

می دانیم که امام یا مرجع تقلید بایستی زنده و در دسترس باشد و گرنه از معنا ساقط است.

معضلۀ تقلید از مجتهدین و اهمیّت مرجع تقلید در فرهنگ تشیّع بی تردید ادامۀ تاریخی همان ارادت به امام حیّ و اهمیّت داشتن یک امام زنده به عنوان اسوۀ هدایت در دوران غیبت امام زمان است. ولی چرا این مهمترین اصل دین اسلام و محور تشیّع بتدریج بسوی انقراض می رود اکثراً هم که بر این امر باقی مانده اند دارای هیچ جلوۀ نورانی و حجّتی عقلانی و معنوی از دین نیستند و در جامعه هیچ اثر خلاّقی ندارند و حتّی نوعی تحجّر و قشری گری و گاه خر مقدّسی را تداعی می کنند و اثری منفی بر نسل جوان و مدرن بر جای می نهند و به همین جهت این اصل حیاتی تشیّع روی به مرگ است زیرا تقلیدی خودسرانه و گزینشی آنهم فقط در امور عبادی است و نه اصل راه و روش زندگانی. بی تردید هر مؤمن مخلص و صدیق و عالم یا عارفی در درجه ای از امامت قرار دارد و یکی از اوصیای امام و رسول در جامعه است همانطور که قرآن کریم می فرماید که « مؤمنین برخی اولیای برخی دیگرند » و این اتحاد قلوب مؤمنان همان قلمرو پیدایش حزب الله و نور هدایت و شفاعت برای مردم است زیرا « مؤمنی چون به دیدار مؤمن رود خدا را دیدار کرده است ». پس این یک رابطۀ قلبی و عاطفی و حتّی عاشقانه است و ارادتی روحانی را تداعی می کند و از جنس رابطۀ مراد و مرید می باشد و نه تقلید صوری از آداب و اطوار و احکام آنهم از راه دور و از روی کتاب و فتوا و آنهم فقط در امور عبادی. تقلید خوسرانه و از روی کتاب ربطی به امامت شیعه ندارد و بلکه اساساً از جنس تقلید اهل سنت از روی کتاب و حدیث و سیرۀ نبوی می باشد. اگر اطاعت بر مبنای ارادت و ایمان وعطوفت قلبی به مرجع زنده ای نباشد اطاعتی مؤمنانه و شیعی نیست بخصوص اگر فقط مربوط به امور عبادی باشد. فرق شیعه و سنّی فقط در این امر است. امامت شیعی بایستی منشأ معرفت نفس مرید باشد.

www.khanjany.com

(مستضعف کیست)

در یک کلمه معنای استضعاف در سخن مشهور پیامبر در روز غدیر خم واضح است که فرمود: من برترین انسان جهانم نه به واسطه نبوت خود بلکه به واسطه فقر خود، و من به فقر خود فخر می کنم. و این یعنی مستضعف. یعنی کسی که با آگاھی و عرفان و عشق، فقر و تنهایی و بیکسی و نهایتاً فنای خود را برگزیده و عمری برای رسیدن به آن جهاد کرده باشد. و یا به قول قرآن فقراء کسانی ھستند که در راه خدا محاصره و تنها و بی چیز شده اند. یعنی خدا خواھی موجب فقر و ضعف آنها شده است. اینان ھستند پرولتاریای اسلامی که جانشین خدا و وارث زمین می شوند

www.khanjany.com

اصول دین چیست؟ (خودشناسی دینی) مقاله ۱۶

متاٌسفانه بسیاری بر این گمان هستند که دین عبارتست از نماز و روزه و خیرات و حجّ و امثالهم. درحالیکه اینها فروع دین هستند. «فرع» به معنای میوه و ثمره و معلول است که بطور طبیعی از اصل یک واقعه ای رخ می نماید. اصول دین دو جنبه دارد: عملی و اعتقادی! اصول اعتقادی دین ما همانها هستند که همه می دانیم یعنی توحید و نبوّت و معاد وعدل و امامت. اینها جنبۀ ذهنی و احساسی دین است و امری درونی و نامرئی است. و اما اصول عملی دین همانهائی هستند که اکثر ما از یادشان می بریم وعبادات ( نماز ، روزه و …) را همان اصول عملی دین می پنداریم. در حالیکه عبادات محصول ثانویۀ عمل به اصول دین هستند و اموری کاملاً شخصی ومعنوی محسوب می شوند. و امّا اصول عملی دین چیست؟ صداقت، قناعت، سخاوت، صبر، عفّت، ادب، خویشتن داری، محبّت، رزق حلال، دوری از زنا و ربا و ریا و … اینها همان اخلاق فطری بشرند و ارکان همه مذاهب حقّه الهی می باشند. انسان به میزانی که این اصول را در زندگی روزمره به فعل در می آورد به باور قلبی اصول اعتقادی دین می رسد و به تدریج عبادات که میوه های وجود یک مؤمن هستند بصورت نیازی روحانی آشکار می شوند که جملگی قلمرو پرستش پروردگارند. در واقع اصول عملی دین موجب تقرّب انسان به خداوند شده و این تقرّب موجب پرستش می شود و نماز و روزه و انفاق و جهاد و ابلاغ معارف دینی پدید می آیند. برخی می پندارند که برای دین دار شدن و ایمان آوردن بایستی عبادت کرد و خیرات داد و امثالهم. در حالیکه برای ورود بر دین خدا و قلمرو ایمان الهی بایستی زندگی را براساس فطرت و احکام اخلاق اصلاح نمود. بایستی

دروغ و ریا وحرص و بخل و تهمت و حرام خواری و روابط نامشروع را از اعمال خود پاک نمود و این همان رویکرد به خداوند است. این همان ورود به دین وحرکت بسوی اوست. این حرکت چون به حریم الهی می رسد موجب عبادات می شود همانطور که انسان به هنگام ورود به خانۀ یک سلطان یا استادی، کرنش می کند و ادب بجا می آورد و اظهار ارادت می کند. در غیر اینصورت انجام عبادات یک تأتر است یعنی دین نمائی. واین همان نفاق است. کسی که دروغ می گوید و تهمت ناروا می زند و نماز هم می خواند. کسی که شغل حرام دارد و زکوة می دهد. کسی که ربا می خورد و به حجّ می رود و … در واقع مشغول اشدّ معصیت به خداست و خداوند را به گمان خود فریب می دهد. این نفاق است که پست ترین مقام بشر در جهان می باشد و منافقین هم ملعون ترین مردمان در نزد خدا هستند. دین از توبه آغاز می شود که همان ترک امیال و رفتار نادرست است و سپس انابه آغاز می گردد که رویکرد به فروع دین است. اول باید از دنیا پرستی و مردم پرستی دست کشید وسپس به خداپرستی یعنی نماز روی آورد. اوّل بایستی از حرام خواری دست کشید و سپس روی به خمس و زکوة و انفاق نمود. اول بایستی از اشاعۀ جهل و دروغ و جنون دست کشید و سپس به ابلاغ دین و امر به معروف و نهی از منکر پرداخت. اول بایستی از نژاد پرستی و خانه و خاندان پرستی دست کشید و سپس روی به خانه خدا (حج) نمود اول بایستی از جنگ برای دنیا دست کشید و سپس برای دین خدا جهاد کرد و … . مرحلۀ اول همان اصول عملی دین است و مرحلۀ دوم نیز فروع عملی دین محسوب می شوند که متعاقباً پدید می آیند. ولی بسیاری بطور وارونه عمل می کنند و اینگونه است که یک دین وارونه و یک زندگی و هویت وارونه رخ میدهد. هم عرق می خورد و هم نماز می خواند. هم مال مردم می خورد و هم خیرات میدهد. هم دروغ می گوید و هم قسم بخدا می خورد و … و این موجب پیدایش جنون است. « و در آن روز ملائک می گویند پروردگارا اکثر مردم که خود را خداپرست می نامند پس چرا دیوانه اند ». قرآن. یکی از بزرگترین علّت نفاق و جنون و پوچی و بی هویتی ما اینست که فروع دین را بجای اصول دین گرفته ایم و اصول عملی دین را از یاد برده ایم. حتی اصول اعتقادی دین ( توحید و نبوت و معاد ) تا زمانیکه اصول عملی دین اجرا نشود تبدیل به یک باور قلبی و یقین نمی شود. آنچه که موجب ایمان به خدا و قیامت می شود نماز و روزه نیست بلکه صدق و قناعت وعفّت است یعنی تقوا. عبادات محصول ایمان قلبی هستند و گرنه ابن ملجم می پرورند. و ایمان قلبی محصول عمل به تقوا می باشد. انسان بی تقوائی که نماز می خواند و به حجّ می رود و امر به معروف و نهی از منکر می کند در واقع برعلیه دین خدا می جنگد و موجب بی آبروئی دین است. به همین دلیل خداوند در سورۀ ماعون، نمازگزاران سهوی و ریائی را از دشمنان دین نامیده است. دین راهی است که به خدا می رسد. و کسی که بواسطۀ اصلاح اعمال به حریم الهی رسید اقامۀ صلواة می کند یعنی به خدا سلام می کند و با او سخن می گوید. در غیر اینصورت نماز و روزه و حج و خیرات به مثابه حقّ حساب و رشوه دادن به خداست و خدا هم رشوه نمی پذیرد و رشوه دهندگان را رسوا می کند وعباداتشان را تبدیل به عذاب می کند. دین از تقوا آغاز شده و سپس موجب ایمان به توحید و نبوّت و معاد می گردد و مولّد عبادات است. ولی بسیاری از مردم این راه را وارونه می پیمایند و لذا بجای اینکه بخدا برسند به شیطان و دوزخ می رسند و آنگاه می گویند که دین خرافه است و موجب بدبختی می شود چون هر چه نماز خواندیم و خیرات دادیم پاسخی نشنیدیم

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم فصل فلسفه دین اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

«یک معمّای فقهی» (خودشناسی تمثیلی) مقاله ۱۵

در طی هزاره ها، مؤمنان مذاهب فقط نگران این مسئله بودند که مبادا لقمه ای نان حرام بر رزقشان وارد شود. ولی امروزه باید همچون کیمیایی در به در به جستجوی لقمه ای نان حلال بود

روزی یکی از خوانین مشهور را گفتند که بیا و خمس و زکوة مالت را بده تا پاک شود. این خان رند پیغام فرستاد که: آیا مگر با برداشتن چند سطل از چاه فاضلاب، مابقی آن پاک می شود؟ حال این مصداق رزق بشر مدرن است. براستی رزق بشر مدرن یعنی بشر دوزخی که غرق در نفت به عنوان ماده اولیّه جهنّم است، تماماً سَقَر است. و گویی آن دوران فرا رسیده است که بقول علی(ع)، لقمه ای نان حلال یافت نمی شود و مؤمنان با ذکر خدا باید شکم خود را سیر کنند

در چنین عصری براستی چه باید کرد؟ این است مسئله فقه معاصر ما ، که مات و مبهوت شده است

www.khanjany.com

فلسفۀ خاتمیّت

مسئله ختم نبوّت در اسلام یکی از پیچیده ترین مسائل اعتقادی مسلمین است که بندرت هم کسی شهامت شرح این مسئله را می یابد زیرا خطر ارتداد بهمراه دارد

این واقعیت را می دانیم که همه مذاهب جهان در طول تاریخ حامل معنائی از ختم نبوّت و رسالت برای خود و پیامبر خود می باشند و باور به خاتمیت در پیروان همه مذاهب وجود داشته است و این باور یکی از مهمترین عامل انکار پیروان هر مذهبی نسبت به پیامبر بعدی بوده است و نیز اساسی ترین علّت تفرقه مذاهب نیاز می باشد. این بدان معناست که پیروان هر مذهبی می خواهد که مذهب خود را جاودانه سازد. این نگارش در هر مذهبی منشا نژادپرستی در آن مذهب است و علت العلل انحراف و نفاق مذاهب می باشد

اگر بتوانیم درک عمیقتری از ماهیت ایمان و نبوّت ها داشته باشیم و وحی الهی را فهم نمائیم این معظله لاینحل را هم به لحاظ معرفت در خود حل کرده ایم. بمیزانی که پیامبران و اولیای الهی را موجوداتی فوق زمینی و ذاتا متفاوت می پنداریم دچار این مشکل می باشیم

باید بدانیم که طبق معرفت قرآنی وحی الهی در همه موجودات جاری و ساری می باشد و هر موجودی از درون و برون به امر و حضور الهی محاط و محیط است. ولی انسان تنها موجودی

است که بایستی این امر را درک نماید و وحی پروردگارش را دریابد. و پیامبران در رأس این نوع انسانها قرار دارند. و نیز باید بدانیم که وحی الهی نیز انواع و درجات دارد: وحی جبرائیلی، وحی رویائی، وحی شهودی، وحی سمعی، وحی عرفانی و غیره. انواع این وحی ها را در قرآن می یابیم. باید بدانیم که حکمت نیز نوعی از وحی می باشد و همچنین فقه در معنای خاصّ قرآنی اش. در یک کلمه بقول قرآن کریم برگی از درخت نمی افتد الا به وحی الهی. و آدمی نیز هیچ کرداری نمی کند الا به وحی الهی.

القاعات شیطانی نیز نوعی از وحی الهی هستند زیرا قرآن می فرماید که شیاطین به امر خدا به کافران وحی می کنند. و نیز می دانیم که همه کافران معتقدند که به آنان نیز وحی می شود همانطور که در قرآن مذکور است. و نیز اینکه ولایت و امامت نیز وحی برتر و بلکه برترین الهامات غیبی است و این باورِ خاصّ امامیه می باشد و در قرآن نیز بوضوح بیان شده که کمال نبوّت پیامبران اولوالعزم به امامت می انجامد مثل ابراهیم(ع). نیز می دانیم که علت ختم نبوّت پیدایش مقام ولایت وجودی و امامت وجودی و امامت است که بر همه مؤمنان ممکن می باشد و آن راه معرفت نفس می باشد. این حقیقت را همه عارفان و علمای بزرگ اسلام معترفند و در عصر ما کسانی چون علامه طباطبائی از همین جمله می باشد

به لحاظ تاریخی عرصه وحی جبرائیلی به پایان آماده است و دوران وحی عرفانی است همانگونه که پیامبر اسلام می فرماید که «زین پس فقط رهروان وادی معرفت نفس به حقایق دینی من میرسند» . این بدان معناست که خداوند با ختم نبوّت محمدی دیگر از زبان غیر و بواسطه غیر با مؤمنانش سخن نمی گوید بلکه بواسطه خود آنها و از دل آنها و از درون مؤمنان با آنان رابطه برقرار می کند. اینست که ختم نبوّت به مثابه عمومی شدن و خودی شدن وحی و نور هدایت است. و اینست که خاتمیت مترادف با کمال دین و نعمت خدا بر بشر است. این حقیقت نه تنها منافاتی با شریعت محمدی ندارد که اتفاقاً در تصدیق کامل آن است و ختم نبوّت جز بدین معنا قابل فهم و تصدیق نیست. یعنی بواسطه معرفت نفس حقایق شریعت محمدی از نفوس عامّه بشری و بواسطه عقل و تجربه تصدیق می شود و این کمال دین است و بهترین محک تشخیص وحی و معرفت برحقّ و ناحقّ است. یعنی هر که بخواهد محکمات و اصول عملی دین محمد را باطل نماید بدون شک خارج از دین و ضدّ دین است مثل برخی فرقه های ضالّه همچون اسماعیلیه و بهائیّت

و امّا نکته دیگر اینکه در آخرالزمان، نبوّت همه انبیای الهی در طول تاریخ گذشته یکبار دگر بر روی زمین تجلّی می یابد و در برخی مخلصین به عرصۀ ظهور و ذکر دوباره می رسد همانطور که در قرآن می خوانیم «خداوند به هر یک از بندگانش که بخواهد روح و ملائک را به امرش نازل می کند تا مردمان را بترسانند و دعوت به تقوی نمایند و احکامش را متذکر شوند». این آیه مربوط به آینده است که عصر آخر الزمان می باشد. همانطور که در طول تاریخ اسلام تا به امروز در هر عصر مخلصینی صاحب الهامات و کرامات و شفاعت الهی در جوامع متفاوت ظهور کرده که مردم را دعوت به تقوا و عدالت و معرفت نموده اند. اینان رسولان آخرالزمان هستند که در عصر جدید و در جهان اسلام می توان از کسانی چون سید جمال اسد آبادی، میرزا کوچک خان، امام موسی صدر، امام خمینی، اقبال لاهوری و دکتر شریعتی نام برد.

در سخنی از پیامبر اسلام آمده که « مؤمنان امت من در آخرالزمان در نزد خدا از انبیای بنی اسرائیل برترند». بسیاری از مخلصین دارای کرامات و مشاهدات و الهامات غیبی فراوانی در همین دوران ما می باشند. اگر حکم به تقیّه نمی بود اینجانب صدها فقره از این نوع ادراک غیبی را بعنوان نمونۀ غیر قابل انکار متذکّر می شدم که برای خودم در جریان سیر و سلوک رخ نموده است.

بنابراین ختم نبوّت به معنای پایان یافتگی وحی و کرامت الهی در بشر نیست و بلکه اتفاقا در آخرالزمان دهها و صدها تن از اولیای الهی بر روی زمین زندگی می کنند که دارای کرامات و الهاماتی بمراتب برتر از انبیای سابق می باشند ولی امر به تقیّه مانع بروز و بیان این معجزات می باشد. ختم نبوّت بدان معناست که در قلمرو شریعت و احکام عملی دین کسی قادر نیست فراتر از دین محمد باشد زیرا دین محمد کمال دین است و شریعت او نیز شریعت آخرالزمان است و هیچکس حقّ دخل و تصرّف در اصول و محکمات و ارکان اخلاقی دین او را ندارد و در غیر اینصورت واقعا مرتد است و خود را رسوا می سازد. ختم نبوّت بمعنای عرصه امامت و ولایت وجودی در قلمرو عرفان است و اینست که دین اسلام جز امامت هیچ اصل و اساس دیگری ندارد.

و امامت در عرصۀ غیبت امام زمان همان امر اطاعت از مؤمنین و عارفان می باشد و بیانگر رابطه مراد و مرید در عرفان اسلامی است. و امروزه جز این دین و هدایتی نیست.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۳۳

www.khanjany.com

در حدیثی از رسول اکرم آمده است که: " ھر که از قرآن نان بخورد در آتش دوزخ است و ھرکه از طریق علم خود ارتزاق کند خداوند سرنگونش نموده و دوزخ را بر او مهیا کرده است ". این حدیث را شیعه و سنی تصدیق کرده است. نمی دانم آیا روحانیون ما در قبال این سخن رسول اکرم چه پاسخی دارندکه جملگی از طریق فروش قرآن و حدیث و علوم دینی ارتزاق می کنند. و بیهوده نیستکه امروزه کل نظام اسلامی و فرھنگ و مسلمانی در کشور ما واژگونسالار است زیرا علمای دینی و روحانیونش به اراده خداوند واژگون شده اند. بخصوص که در طی این سی سال بسیاری از روحانیون ما و خاندانشان مبدّل به امپراطوریهای اقتصادی شده اند و خود شعباتی از استکبار جهانی اند تحت عنوان اسلام ناب محمدی. و اینک شاھد واژگونی اوضاعی ھستیم که کل دین را تبدیل به دنیا کرده است و از دین و اسلام جز نامی باقی نمانده است. و این تحقق کلام خدا در حدیث رسول اکرم است که ذکرش رفت. و اینست که در قبال انتشار بدون مزد و منت مجموعه آثارمان دچار چنین بخل و عداوتی شده اند و بجای اصلاح خودشان این آئینه را می شکنند و سایت ما را فیلتر و ھک می کنند و برخی آثارمان را بدون نام مؤلف در برخی مراکز تدریس می کنند. و این خود یک واژگونی آشکار و عذاب ُمهین و یبور است: فضاحت و فلاک!ت

از کتاب شهادت نامه اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

قرآن و تفسیر به رأی (خودشناسی قرآنی) مقاله ۱۱

گفته می شود که قرآن را به رأی خود تفسیر نمودن خطا و حرام است. بهتر است که « تفسیر به رأی » را معنا کنیم. در قرآن چندین آیه وجود دارد که مؤمنان را امر به تفکّر و تعقّل و تدبیر دربارۀ آیات می کند. چنین امری مسلماً منجر به استنباط های شخصی از آیات می شود که چه بسا بدیع و بدعت باشند. سِیر انفس نمودن در آیات قرآنی از امور واجب برای مؤمنان است که به برداشت های کاملاً خصوصی می انجامد. آیا این همان تفسیر به رأی است؟ در غیر اینصورت منظور از تفسیر به رأی نمودن به عنوان یک خطا و گناه بزرگ و بلکه یک جرم، چیست؟ آیا مکاشفه در اسرار و حقایق قرآنی جرم است و مسلمانان بایستی تا ابد همان تفاسیر کهن از چند مفسّر قرون اولیه اسلامی را به عنوان حقیقت نهائی بپذیرند و لذا قرآن را بعنوان « کتابِ خواندن » و تفکر نمودن تعطیل نمایند و فقط برای آوازه خوانی و استخاره و بوسیدن و امور اموات بکار برند؟ مسلماً چنین نیست و امروزه بیش از هر زمانی مسلمانان نیازمند تفکّر و مکاشفه و تحقیق در آیات قرآن هستند و تا معضلۀ موسوم به « تفسیر به رأی » برطرف نشود، شهامت اندیشیدن در قرآن از بین رفته و قرآن تا ابد مهجور افتاده و مسلمانان هم بایستی « حقوق بشر » و علوم غربی را آئین خود سازند همانطور که ساخته اند زیرا تفسیر به رأی حرام است! تفکّر در آیات قرآنی همان تفسیر به رأی می باشد و نه تنها امری حرام و جرم نیست که امری واجب است. ولی آنچه که خطا و بلکه جرم می باشد تحمیل برداشت های خصوصی خویش از قرآن به دیگران است و این تفاسیر را به خدمت ارادۀ به قدرت و سلطه گرفتن می باشد و فسخ نمودن دین خدا و تبدیل آیات و احکام. به یاد داشته باشیم که فقه و عرفان اسلامی تماماً مدیون تفسیر به رأی متفکرینی چون شیخ مفید، شیخ بهائی، مولای رومی، عین القضاة همدانی و امثالهم می باشد. آری آنچه که حرام و بلکه عملی شیطانی می باشد اینست که بیائیم یک مقصد پلیدی را بواسطۀ تفسیر قرآن لباس دین بپوشانیم از همان نوعی که در صدر اسلام بواسطۀ دستگاه اموی صورت گرفت و هنوز هم ادامه دارد. بی تردید یک محک راستین و خدشه ناپذیر برای درستی یک تفسیر همواره وجود داشته است و آن اینکه هر تفسیر و برداشتی از قرآن که منجر به مخدوش کردن امری واجب و حلال کردن امری حرام شود برداشتی شیطانی است. اگر بگوئیم تفسیر به رأی حرام است به آن معناست که تفسیر به عقل حرام است و همه برداشت های ما از قرآن که منجر به حلال کردن دروغگوئی و ربا و زنا و شرابخواری و قمار و مال مردم خواری و ستم و اکراه در دین شود تفسیری ناحق است. و علاوه بر این خود خداوند همه را آزاد گذاشته تا هر برداشتی از قرآن بنمایند و می فرماید « این کتابی است که بواسطۀ آن مؤمنان هدایت می شوند و کفار هم گمراه شده و منافقان رسوا می گردند ». و این حاصل تفاسیر گوناگونی است که از قرآن نصیب انواع مردمان می شود. هر تفسیری که موجب عمل حرامی گردد باطل است چه به رأی باشد و چه به حدیث و تاریخ

کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم _ فلسفه قرآنی_ خودشناسی قرآنی اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

فلسفۀ مقام خلافت اللّهی انسان (خودشناسی قرآنی) مقاله ۷

بسیاری بر این باورند که اگر انسان جانشین خداست پس بایستی همه صفات او را هم داشته باشد یعنی بتواند از عدم بوجود آورد و هر کاری که اراده کند انجام دهد. این تصوّر و احساس کافرانۀ انسان نسبت به خود و خداوند است. زیرا انبیاء و اولیای الهی در طول تاریخ که از مظاهر کمال انسان بوده و بیش از هر کسی ظرف تحقّق مقام خلافت اللهی انسان بوده اند نه تنها چنین صفاتی نداشته که به لحاظ دنیوی بظاهر ضعیفترین افراد بشری بوده اند همانطور که خداوند هم در کتابش فرموده که از مستضعفترین انسانها برای خودش خلیفه برمی گزیند و وارث زمین می کند. درحالیکه این انسانها از مادۀ زمین کمترین چیزی به ارث نمی برند و نمی گذارند. کلّ جهانِ هستی خلیفۀ خداست. کلّ کائنات و جهان طبیعت جانشین صفات اوست ولی انسان جانشین ذات وحدانی اوست یعنی جانشین خودِ خودِ او همانگونه که در عرصۀ قبل از خلقت جهان بوده است. در واقع انسان مظهر هوی اوست و بایستی این هو را در خودش جستجو کند و به آن برسد و در آن قرار گیرد تا ارادۀ خدا دربارۀ انسان تحقّق یابد. و این معنا و مقام در سورۀ توحید بیان شده است: یگانگی، بی نیازی، بی علت و معلول بودن و بی تائی. خداخواهی در خویشتن همانا هوخواهی و بی تائی است نه صفات پرستی. بهمین دلیل علی (ع) پرستش خدا بواسطۀ صفات را شرک نامیده است

کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم _ فلسفه قرآنی_ خودشناسی قرآنی اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

منشأ ترحم به عاشوراي حسینی مقاله ۴۰

خودشناسی شیعی از کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی

در نظر عا ّمه مردم محبت عین ترحم و رقت انگیزی است ھمچون نگاه یک آدم ثروتمند به گدای کنار خیابان یا رحم یک آدم سالم به فردی بیمار و در حال احتضار. این نگاه ھرگز صاحبش را ھمنشین و ھم سفره و معاشر با فرد گدا و بیمار نمی سازد و بلکه صدقه ای می اندازد و در می رود تا بلایش دامن خودش را ھم نگیرد. و این محبت نیست و بلکه اتفاق غایت کبر و احساس برتری و شقاوت است و نوعی کفاره دادن است به یک آدم کافر و بدبخت و خدا زده. مثل احساسی که بهر کسی در تماشای یک فاجعۀ انسانی دست می دھد. ھمانطور که در روایت آمده که حتی یزید و اھل بیت او ھم بالاخره بر حال حسین و خاندانش گریستند. آیا این از محبت است؟ و می دانیم که نخستین برگزارکنندگان تعزیه بر واقعۀ کربلا ھمان اھل کوفه بودند که با مشتی خرما، بیعت خود با حسین را به ابن زیاد فروختند. چنین آدمی نمی تواند دارای محبت باشد و اصولاً نمی داند که محبت چیست؟ او حتی به فرزندانش ھم محبت ندارد. ترحم حاصل بیزاری است. و لذا ھیچ انسان غیوری حاضر به پذیرش ترحم دیگران نیست. متأسفانه نگرش و احساس عامۀ مردم ما به واقعۀ کربلا و در سوگواریها از نوع ترحم و رقت است و درست به ھمین دلیل بسیار دوست می دارند تا از دھان مداحان و مرثیه خوانهای خود این فاجعه را مستمراً فجیع تر و دلخراش تر و رقت آمیزتر سازند تا بتوانند گریه ای کنند و ثوابی برند. و اینگونه است که تاریخچۀ کربلا در طول تاریخ ھمواره قطورتر شده و بر ابعاد حوادث افزوده گردیده و بلکه وقایع نوینی پدید آمده است. تماشای فیلم « مصائب مسیح» به ھیچکس این احساس را نمی دھد که کارگردانش مسیح را دوست داشته است بلکه انسان فقط شاھد شقاوت کارگردان نسبت به مسیح است

نگاهی به سیر عزاداری حسینی مقاله ۴۵ خودشناسی شیعی از جلد دوم دائره المعارف عرفانی

(خانه از پای بست ویران است)

شاهدیم که در سالهای بعد از انقلاب یک مرض و آفت هولناکی در جریان عزاداری حسینی در کشورمان در حال خودنمائی است که البته از سالهای قبل از انقلاب شروع شده ولی بسیار کمرنگ و اندک بود. این امراض و مفاسدی که تحت عنوان عزاداری حسینی در حال بروز است بقدری است که حتی روحانیت را به فغان آورده است ولی عجب که از جانب مسئولین فرهنگی کشور هیچ اقدامی صورت نگرفته است و اگر هم صورت گرفته کمترین اثری نبخشیده است و هر سال بدتر از سال قبل در حال رشد می باشد. براستی ریشه این فساد هولناک که مقدّس ترین جنبه از تشیّع را تا این حد به باد استهزاء گرفته از کجاست؟ الحمد الله لا اقل این یک مشکل هنوز به توطئه اجانب نسبت داده نشده است. بی تردید این امر ریشه در یک انحراف و سوء تفاهم عظیمی دارد که مربوط به قلمرو شعور دینی و معرفت شیعی ماست که بنظر ما اصل این واقعه مربوط به نفس عزاداری حسینی می باشد که یک سوء تفاهم یا سوء استفاده فنّی و اجرائی نیست. اصل این نوع عزاداری یک امر دینی و شیعی نیست زیرا آدمی بر اسوۀ فضیلت و ناجی خود سوگواری و عزاداری نمی کند و تا این حد او و خاندانش را تحقیر و بدبخت و بد اقبال و شکست خورده معرفی نمی کند آنهم کسی را که « سفینه نجات» نامیده شده است. این از بی دینی و کفر و نفاق ماست و ریشه در یک توطئۀ کهنۀ تاریخی دارد که از بنی عباس آغاز شده و ادامه دارد. وهیچکس به اندازه دکتر شریعتی این امر را درک نکرده بود که ملعون برخی روحانیون واقع شد.

www.khanjany.com

شهید جمال (کربلای هستی) از کتاب مجموعه مقالات عرفانی اثر

استاد علی اکبر خانجانی

بسم اللّه الشهید

١- در قرآن آیه ای حیرت آور چند بار تکرار شده است که ھنوز کسی متوجه راز آشکار این آیه نشده و لذا عمداً آنرا تحریف و تبدیل کرده اند حتی در ترجمۀ تحت اللفظی این آیه: ” خداوند بر ھر چیزی در عالم ھستی شهید است ”.

٢- عجبا که لفظ ” شهید ” را ” شاھد ” گرفته اند حتی بزرگان تفسیر و اساتید ادبیات عرب گوئی فرق بین شاھد و شهید را نمی دانند

٣- شهید شدن کمال شاھد بودن و شهادت دادن است. ھمانطور که مثلاً امام حسین(ع) قیام خود را با شهادت دادن بر ستم و کفر و شقاوت و فسق حکومت و نفاق و خودفروشی اعراب آغاز کرد و این شهادت در واقعۀ کربلا به کمال رسید و با شهید شدن حسین و یارانش بود که آن شهادت در نفس جامعه جاری شد یعنی حسین و یارانش در خون مردمان وارد شدند و آن شهادت وارد بر نفوس مردم شد و ھمۀ مردم بر آنهمه ستم و پلیدی خودشان شاھد گردیدند و این ھمان مقام بخود – آئی و خودآگاھی مردم است. بیان دیگرش اینست که ھمۀ مردم حسینی شدند. حسین در نفوس مردم به مقام شاھد رسید و اینست شهید

۴- به ھمین دلیل بود که کل امت و دولت عصر حسین در مدت کمتر از نیم قرن قتل عام شدند یعنی بدست خودشان کشته شدند. یعنی حسین در نفوس آنان حضور یافت و آنان را بر خودشان شاھد و عاقبت بر خودشان شهید ساخت

کتاب مجموعه مقالات عرفانی

www.khanjany.com

درباره کتب آسمانی

آیا هیچیک از این کتابهای به اصطلاح آسمانی را پیامبران نوشته اند؟ و یا به کسی دیکته کرده اند؟ آیا هیچیک از این کتابهای آسمانی و مقدس در زمان حیات پیامبرش پدید آمده و تدوین شده است؟ آیا هیچ پیامبری، کتاب در دست داشته است و از روی کتاب تعلیم می داده است؟ آیا هیچ پیامبری در زمان حیاتش به کسانی وصیت کرده است که بعد از او کتابی پدید آورند و اقوال او از جانب خدا را جمع آوری کنند و از روی آن عمل نمایند؟ آیا چنین اشاراتی در متن خود این کتابها وجود دارد؟

از کتاب کند و کاوی در اصول تألیف استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 112

www.khanjany.com

امام یا مرجع تقلید (خودشناسی شیعی) مقاله ۱۸

می دانیم که امام یا مرجع تقلید بایستی زنده و در دسترس باشد و گرنه از معنا ساقط است. معضلۀ تقلید از مجتهدین و اهمیّت مرجع تقلید در فرهنگ تشیّع بی تردید ادامۀ تاریخی همان ارادت به امام حیّ و اهمیّت داشتن یک امام زنده به عنوان اسوۀ هدایت در دوران غیبت امام زمان است. ولی چرا این مهمترین اصل دین اسلام و محور تشیّع بتدریج بسوی انقراض می رود اکثراً هم که بر این امر باقی مانده اند دارای هیچ جلوۀ نورانی و حجّتی عقلانی و معنوی از دین نیستند و در جامعه هیچ اثر خلاّقی ندارند و حتّی نوعی تحجّر و قشری گری و گاه خر مقدّسی را تداعی می کنند و اثری منفی بر نسل جوان و مدرن بر جای می نهند و به همین جهت این اصل حیاتی تشیّع روی به مرگ است زیرا تقلیدی خودسرانه و گزینشی آنهم فقط در امور عبادی است و نه اصل راه و روش زندگانی. بی تردید هر مؤمن مخلص و صدیق و عالم یا عارفی در درجه ای از امامت قرار دارد و یکی از اوصیای امام و رسول در جامعه است همانطور که قرآن کریم می فرماید که « مؤمنین برخی اولیای برخی دیگرند » و این اتحاد قلوب مؤمنان همان قلمرو پیدایش حزب الله و نور هدایت و شفاعت برای مردم است زیرا « مؤمنی چون به دیدار مؤمن رود خدا را دیدار کرده است ». پس این یک رابطۀ قلبی و عاطفی و حتّی عاشقانه است و ارادتی روحانی را تداعی می کند و از جنس رابطۀ مراد و مرید می باشد و نه تقلید صوری از آداب و اطوار و احکام آنهم از راه دور و از روی کتاب و فتوا و آنهم فقط در امور عبادی. تقلید خوسرانه و از روی کتاب ربطی به امامت شیعه ندارد و بلکه اساساً از جنس تقلید اهل سنت از روی کتاب و حدیث و سیرۀ نبوی می باشد. اگر اطاعت بر مبنای ارادت و ایمان وعطوفت قلبی به مرجع زنده ای نباشد اطاعتی مؤمنانه و شیعی نیست بخصوص اگر فقط مربوط به امور عبادی باشد. فرق شیعه و سنّی فقط در این امر است. امامت شیعی بایستی منشأ معرفت نفس مرید باشد

www.khanjany.com

روانشناسی استخاره (خودشناسی شرعی) مقاله ۱۱

استخاره یک بازی روانی با نیّت و احساسات ناخودآگاه خویش است. آدمی هر چه که ته دلش بخواهد در استخاره هم همان تصدیق می شود. استخاره در همه مذاهب جهان به صور گوناگون وجود داشته است که تفأل هم نوعی مدرن از استخاره می باشد و کلاً از خرافه هائی است که به دین نسبت میدهند. در استخاره، فردی که بین دو یا چند انتخاب سرگردان است می تواند به نیّت اصلی و قلبی خودش و میل ناخودآگاه خود آگاه شود به همین دلیل چه بسا فرد آنقدر استخاره و تفأل می کند تا همان که ته دلش را راضی میکند تصدیق شود. و امّا در استخاره یک مکر و خود فریبی بغایت رندانه و مشرکانه نیز می تواند حضور داشته باشد و آن اینکه آدمی تقصیر انتخاب خودش را به گردن خدا می اندازد و این معصیتی عظیم و نابخشودنی است و شرکی واضح و عمدی می باشد. این همان شریک کردن خدا در میل قلبی خویشتن است. بقول معروف امر خیر هرگز حاجت به استخاره ندارد آنچه که معمولاً به استخاره کشیده می شود دارای ماهیتی مشرکانه است. استخاره نوعی قمار بازی است و عموماً عواقبی وخیم دارد. عقل و احکام دینی هر مؤمنی را از استخاره بی نیاز می کند و بجای استخاره بهتر است با عقلاء و علما مشورت کند و با توکل بخدا بر تردید و ترس فائق آید.

کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم – خودشناسی شرعی- فلسفه شریعت

www.khanjany.com

چند حکایت مالیخولیایی(خودشناسی تمثیلی) مقاله ۱۱

از رمّال و دعا نویس پرسیدم: چرا آیات قرآن را می پزی و به خورد مردم می دهی؟ گفت: مگر نخواندی که در خود قرآن آمده که «این کتاب رحمت و شفایی برای مؤمنان است»

کسی از فرط دندان درد تا صبح دعای دندان درد را زمزمه کرد و هیچ تسکین نیافت تا از درد بی هوش شد فردایش گفت: بالاخره اثر کرد و باز دعا را آغاز نمود

آیا اسلام دین عرب جاهلیّت است ؟(خودشناسی دینی) مقاله ۹

اگر چنین بود:

*همۀ امامان این دین بدست اعراب کشته نمیشدند

*در قرآن، اعراب به اشدّ کفر و نفاق متهم نمی گشتند

*عمدۀ مریدان مخلص رسول و امامان ، غیر اعراب نمی بودند (مثل آفریقاییها ، ایرانیان ، یمنی ها و … )

*تمام سنّت رسول و امامان بر خلاف سنتهای اعراب جاهلی نمی بود

*اکثریت علما و عارفان اسلامی از غیر اعراب پدید نمی آمدند

*همۀ سوره های قرآنی با رحمان و رحیم آغاز نمیشد که بر خلاف خشونت و شقاوت اعراب است

*اکثریت اسلام شناسان بزرگ جهان مدرن از غیر اعراب پدید نمی آمدند

*جهانی ترین فرهنگ و معرفت بشری از مسلمانانی همچون حافظ شیرازی و مولای رومی به عرصۀ ظهور نمی رسید

*و نهایتاً در هزارۀ سوم میلادی که عصر ظهور کفر آشکار و انقراض مذاهب است اسلام وارد عصر شکوفا یی و جهانی شدن خود نمی گشت و روی در روی کفر جهانی قرار نمیگرفت در حالیکه اکثریت حکومتهای عربی حامی کفر جهانی هستند

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم فصل فلسفه دین اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

(ارادت عرفانی)

کتاب پدیده شناسی توحیدی اثر استاد علی اکبر خانجانی

١ -عجبا آن کسانی که عشق و ارادت عرفانی را بت پرستی و شرک می نامند و لذا عارفان و کتب عرفانی را نجس میخوانند غرق در پرستش اشیای بی جان ھستند که ھیچ خاصیتی بروز نمی دھند که قبر پرستی بزرگان دینی یکی از شایع ترین آنهاست و یا پرستش کاغذ و مرکب حاوی ادعیه که عین بت پرستی است. و یا سجده بر در و دیوار اماکن متبرکه که عموماً طلا و نقره ھستند. پرستش این اشیای مرده٬ بت پرستی محسوب نمی شود ولی عشق عرفانی به امام معرفت و محبت که مظهر شفاعت و کرامت و روح و معنویت و ھدایت قلبی است بت پرستی محسوب میشود؟! این یک رسوائی آشکار است

سرّ ایمان

به قول مرحوم فروغ فرخزاد آن پرنده خوشبختی که از همه خانه ها پر کشیده و رفته همان ایمان است. ایمان نیز همچون بسیاری از واژه های کلیدی فرهنگ، لفظ و معنائی سهل و ممتنع است که به بیهودگی بر زبانها جاری و لقلقه زبانهاست و تقریباً همه خود را مومن می دانند اگر مخلص و اولیاءالله و عارف بالله ندانند. این حداقل انتساب دینی ما به خودمان است در حالیکه علی (ع) که امیر مومنان است در خطبه بیانش می فرماید «مومنانی که در قرآن آمده اند مائیم». و خود خداوند خطاب به خاتم النبیین خود می فرماید «تا قبل از این چه می دانستی که ایمان چیس»ت

از کتاب سرّ ایمان تألیف استاد علی اکبر خانجانی

معنای توکل (خودشناسی دینی) مقاله ۷ استاد علی اکبر خانجانی

توکل از جمله مفاهیم و ارزشهای دینی – اخلاقی است که شاید بیش از سائر ارزشها مورد سوء تفاهم و حتی سوء استفاده بوده است. توکل در معنای لغتش عبارت است از وکیل قراردادن خداوند در امور زندگانی. و یا توسل به غیب در امور دنیوی. بدون شک یکی از علائم توکل نوعی انفعال در قلمرو فعالیتهای دنیوی می باشد. گوئی که انسان اهل توکل برخی از کارهایش را به خدا می سپارد. لذا یکی از انتقاداتی که به این امر وارد شده است همانا بروز تن پروری و بی عملی می باشد. گوئی توکل توجیه کننده تنبلی و بی مسئولیتی است و بی عملترین و لاابالی ترین آدمها بیشترین توکلها را دارند و از این معنا استفاده ای بیشتر می کنند. این نکته مورد انتقاد شدید بسیاری از متفکرین عصر جدید از جمله مارکس و سوسیالیستها بوده است واز بابت همین معناست که مذهب را افیون مردم دانسته اند. گوئی که توکل به خدا موجب ستم بری و ذلّت پذیری است و هر نوع قدرت تهاجمی و حتی تدافعی را که راز بقای بشر است نابود می سازد. آیا به راستی مسئله چیست؟ این واضح است که در معرفت دینی مقام توکل از مقامات بسیار بالای یک انسان متقی و عارف است که در صبر و رضای بر بلایا آشکار می شود. ولی مردم عادی از چنین قدرتی بندرت برخوردارند. در عین حال همین مردمان عادی و حتی بی اعتقاد به خدا هم در سختی های اجتناب ناپذیر و از سر ناچاری مجبور به صبر هستند و گاه متوسل به معنای توکل می شوند تا این صبر را ممکن سازند. به هر حال توسل به توکل برای عارف و عامی در معنای نهایی امری اجتناب ناپذیر و جبری و ذاتی و از فرط بیچارگی می باشد. زیرا آدمی تا حدّ توانش در قبال مسائل زندگی واکنش نشان می دهد و برای تحقّق آرزوهایش عمل می کند. و برایش می جنگد مگر اینکه دیگر از فرط خستگی و بیماری و درماندگی و ناچاری منفعل و تسلیم گردد که آنگاه هیچ فلسفه ای همچون توکل بکار نمی آید. و این یک توفیق اجباری است که آدمی را در سخت ترین بن بست ها امکان ادامه حیات می بخشد و بهتر از افیون است. توکل حتی از جنبۀ توفیق اجباری نیز مانع ارتکاب به جرم و جنایت و خود کشی و تخدیر می شود. و آدمی را برای یک بار هم که شده بر سر جایش می نشاند و با خودش روبرو ساخته و مبتلا به خود می کند و این واقعه ای بسیار مهم و سرنوشت ساز در زندگی هر انسان است زیرا انسان را بر آستانۀ خودشناسی قطعی و وجودی قرار می دهد که نعمتی بس بزرگ است. در حقیقت توکل به خدا در معنای نهائی همان توکل به خودی خویشتن است زیرا آدمی از هر غیری مأیوس شده است و دستش از هرچه غیر خویش کوتاه است و لذا مجبور است که به ذات انفعالی خویش متوسل شود که همسایه مرگ و نیستی است و این آستانۀ غیب و توسل به قدرت غیبی وجود خویش است. بدون شک توکل برخاسته از غایت ناتوانی و نادانی انسان است همانطور که خداوند هم در چنین وضعیتی از وجود انسان پیدا می شود. به هر حال آدمی همواره تلاش می کند که خود را در نزد خویش توجیه کند و توکل توجیه غایت ناتوانی می باشد و این زیباترین و معنوی ترین توجیهات ممکن است. به هر حال توکل مربوط به قلمرو ناتوانی بشر است ولی از آنجاییکه توانائیهای هر کسی متفاوت از دیگران است لذا ناتوانی هم تعریف محسوسی ندارد پس توکل هم در چهارچوب محسوسات قابل تعریف نیست و امری واقعاً خصوصی و باطنی و احساسی است و راز ویژۀ هر کسی در نزد خود اوست. این نکته نیز بدیهی است که توکل هرگز نمی تواند منجر به گناه شود و اگر چنین شود توکل نیست بلکه یک سوء استفادۀ عمدی از این معنا است زیرا توکل قرار است مانع ارتکاب به گناهان بزرگ شود نه اینکه توجیه ارتکاب به گناه گردد

از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم فصل فلسفه دین اثر استاد علی اکبر خانجانی

«فرقه های مدرن» شریعت آخرالزمان (خودشناسی شیعی) مقاله ۱۲

کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم فلسفه تشیع مقاله ۱۲

عصر جدید را به لحاظی بایستی عصر ظهور فرقه های بی شریعت دانست که از بطن مذاهب قدیم سربرآورده اند مثل مذهب پروتستان و دهها فرقۀ فرعیِ منشعب از آن که از بطن مسیحیت پدید آمده است یا مثل فرقۀ اسماعیلیه و یا بهایی و یا برخی فرقه های صوفیه که از بطن اسلام و خاصّه تشیّع رخ نموده اند و یا صهیونیزم بعنوان یک فرقۀ مذهبی – سیاسی که از بطن مذهب قدیم یهود پدید آمده است و جملۀ اینها مذاهبی بی شریعت محسوب می شوند و اصول راه و روش و آیین زندگی اینها همان ارکان فرهنگ و تمدن مدرن غرب است مثل آزادی، برابری، دانش و تکنولوژی و غیره. به لحاظی همه این فرقه های مدرن را بایستی پیرو همان پروتستانیزم اروپا دانست که زمینۀ فرهنگی مدرنیزم می باشد ولی هر کدام توجیه مذهبی خود را دارا می باشد ولی در عمل جملگی به یک راه و روش زندگی می کنند و هیچ تفاوتی بین شعبات مسیحی و یهودی و اسلامی و شیعی وجود ندارد. جملۀ این فرقه های مدرن شبه مذهبی هر یک به نوعی خود را برگزیدۀ خدا و مورد شفاعت مطلقۀ بانی مذهب خود می دانند که همۀ گناهانشان را خودبخود می بخشد و لذا جای هیچ نگرانی نیست و بهشت از آن آنهاست و دوزخ بر آنان حرام شده است و لذا نیازی به هیچ شریعت و آیین و اصول و احکام خاص نیست. این همان اساس توجیهی و مذهبی لیبرالیزم غرب است. عمر تاریخی این مذاهب، بدون شریعت پیش از دو قرن نمی باشد که کهنه ترین آنها پروتستانیزم است. این فرقه ها عملاً توجیه و تقدیس لیبرالیزم و تکنولوژیزم و آزدای بی قید و شرط می باشد. یکی از مستمسکهای کلامی این فرقه ها و مخصوصاً آنان که از اسلام جدا شده اند احادیثی از حضرت رسول (ص) و ائمۀ اطهار(ع) دربارۀ تقیه دین و ایمان در آخرالزمان است که عرصۀ دین محمد (ص) می باشد. اینان تقیه را به طرزی حیرت آور مترادف با ابطال شرع و احکام الهی دانسته اند درحالیکه تقیه به معنای پنهان داشتن باطنی و قلبی و روحانی نمودن دین است و نه انکار دین. و این شرایط مربوط به اوضاع آخرالزمان است و قلمرو قیامت است. پس می بینیم که تفسیر این فرقه ها کاملاً وارونه است. امر تقیه و باطنی نمودن دین به مثابه کمال دین است و نه ابطال آن . بطور مثال نماز بایستی همانطور که در قرآن آمده به مقصود خود یعنی ذکر قلبی خدا برسد و یا روزه بایستی تبدیل به امساک و قناعت دائمی شود و نه اینکه ترک گردد. متاسفانه بسیاری از این فرقه های جدید با وجود سابقۀ درخشانی که در تاریخ مذاهب داشته اند امروزه با انکار اصل شریعت دچار نسیان و بی هویتی و خسران عظیمی گشته و با تمامیّتِ انسانیّت و معنویت به بن بست رسیده و مولد نسل جوانی شده اند که همچون خاری در چشمان و استخوانی در گلویشان عذاب می دهد و بهتر است که تا این نسیان قدمت نیافته است و اصول فطرت از بین نرفته، به اصول عملی دین خدا بازگردند و نسلهای آیندۀ خود را نجات دهند. انکار شریعت تحت لوای تفاسیر مالیخولیایی و عرفان مشربی های دروغین موجب نابودی فرهنگ و فکر و معنویت وهویت است و آیندۀ این فرقه ها و پیروانشان را به هلاکت میبرد. شریعت مادۀ اولیه فرهنگ و هویت و معنویت است. این ماده اولیه را بایستی پروراند و تلطیف و تکامل بخشید و به روز نمود نه اینکه انکار کرد. این انکار موجب توحش نسلهای آینده است. و این امر را نیز باور کنیم که عرفان، بی دینی و لاابالیگری نیست بلکه دین خردمندانه و حکیمانه و روحانی است. خرافات را بزدائیم و نه فطرت را. فطرت زدائی موجب جنون و جنایت است. آخرالزمان عرصۀ دینی عرفانی است و نه بی دینی.

کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم فلسفه تشیع مقاله ۱۱

بسم رب العالمین

برای ما شیعیان ماه مبارک رمضان که ماه تمرین و تمتّای صمدیت ذات پروردگار است(زیرا غذا نخوردن از بی نیازی ذات حق است) بدون دعای سحر که منسوب به امام رضا (ع) و امام محمد باقر و امام سجاد است ثقریباً فاقد روح است. بخصوص که این دعا برای این بنده حقیر به مثابه دعای سرنوشت است چرا که به برکت و اجابت این دعا در سن پنج سالگی که از زبان مادرم در شب قدر رمضان جاری بود خداوند جمالش را در خواب بر من نمود که حدود سی و پنج سال بعد همان جمال به نور تجلی و کمال در بیداری بر من عیان گشت به اجابت این بخش از دعا که: اللهم انی اسنلک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل اللهم آنی اسنلک بجمالک کله. لذا توجه بنده به اين دعا توجهی خارق العاده و سرنوشت ساز بوده است. به همین لحاظ بناگاه متوجه شدم که این دعا اصلاً دعا نیست بلکه یک سوگندنامه بنده ای به درگاه خداوند است که سراسر خدای را قسم می دهد و از او درخواست می کند بی آنکه چیزی درخواست کند. و گونی دعانی برزخی است که دعا کننده اش صورت مسنله دعایش را فراموش کرده است. زیرا در اين دعا آدمی خداوند را به بها و جمال و کمال و رحمت و قدرت و ... سوگند می دهد و همین. درست به همین دلیل حاشیه نویسان و مفسران این دعا از جمله جناب شیخ عباس قمی در پایان این دعا اضافه می کند که: «پس از ختم دعا اینک درخواست خود را از خداوند بخواهید ...» اگر این دعا به فارسی می بود حتماً تا کنون هوش ایرانی متوجه این معما و معضله و نقصان عجیب شده بود و پاسخی به آن داده بود. ولی از آنجا که خدای ما ایرانیان فارسی بلد نیست و باید با او عربی سخن گفت لذا هرگز دعانی از ما بدرگاه او نمی رسد و اجابتی هم طبعاً نمی شود و اگر هم برسد و اجابت شود ما متوجه آن نمی شویم زیرا نمی دانیم که از او چه خواسته ایم. بگذریم از این درد بی درما!ن. این دعا با دهها سوگند ادامه می یابد و نهایتاً به یک دعای بی موضوع پایان می یابد که خلاصه اش اینست: خدایا از جمال تو٬ از کمال تو٬ از قدرت تو٬ از رحمت تو و ... می خواهم که دعایم را اجابت کنی !!! عین ترجمه بخشی از اين دعا را به ترجمه استاد الهی قمشه ای ریت می کنیم: « بارخدایا من از تو خواهم به تابشت که روشن ترین است و همه تابش تو پر روشنی است بارخدایا همانا من از تو خواهم به تابشت همه آن. بارخدایا من از تو خواهم به جمال تو جمیل ترین آن و همه جمالت جمیل است خدایا من از تو خواهم به جمالت یکسر. بارخدایا من از تو خواهم به جلالت که اجل است و همه جلال تو جلیل است خدایا من از تو خواهم به جلالت یکسر. بارخدایا من از تو خواهم به عظمت تو که عظیم و همه عظمت تو عظیم است. بارخدایا من از تو خواهم به همه عظمت تو ... . بارخدایا من از تو خواهم به رحمت تو وسیعترین آن و همه رحمت تو وسیع است خدایا من از تو خواهم به همه رحمتت و ... . بارخدایا من از تو خواهم بدانچه اجابتم کنی چون خواهش کنم از تو پس اجابتم کن ای خدا .» آیا براستی شما از این دعا چه می فهمید؟ اين تازه یکی از بهترین ترجمه های آن است بواسطه یک عالم عارف و شاعر که مقتدرترین مترجم قرآن در دوران ما هم هست. آیا بقول معروف این یک دعای سرکاری و برزخی نیست که دعاکننده اش یااش رفته که از خدا چه بخواهد؟ آیا چه رمز و رازی در این دعاست؟ بنده سالها در این امر اندیشه کردم و هیچ راز و رمزی در محتوای آن نیافتم الا در مترجمین آن. و آن اینکه مترجمین اين دعا شهامت این را نداشته اند که از خداوند خود خودش را بخواهند. همانطور که در ترجمه این آیه از قرآن هم چنین نسیان و تحریفی آشکار رخ داده است: ادعونی استجب لکم. یعنی مرا بخواهید(دعوت کنید) تا اجابت کنم. در حالیکه اینگونه ترجمه کرده اند که: از من بخواهید تا اجابت کنم. یعنی خرما بخواهید از خدا نه خدا را. ‏این دعا عارفانه ترین و خالصانه ترین و جسورانه ترین دعانی است که در کل تاریخ بشر بر زبان آمده است که از خدا خود خدا را می خواهد و نه غير او را. یعنی از خدا خرما و پول و ریاست و سلامت و بهشت نمی خواهد بلکه جمال و جلال و نورش را می خواهد وجودش را می خواهد خود خودش را. ‏و اینگونه است که اين ترجمه تا این حد مهمل و پوچ و بی مغز شده و بلکه اصلاً تحریف گشته و اصل دعا گم شده است و فقط تمنای بی موضوع و مسئله است. یعنی فقط خدایا خدایا است مثل هذیان یک دیوانه که صورت مسئله را فراموش کرده است. در حالیکه آشکارا هر بند اين دعا یک سوگند است که از خدا همان موضوع سوگند را مطالبه می کند. از نورش٬ نورش را می خواهد و از جمالش٬ جمالش را و ....

پس اینک برای نخستین بار این دعا را به زبان فارسی ساده ترجمه می کنیم تا ایرانیان عزیز شهامت خداخواهی را از خدا بیابند و خود را لایق خداخواهی از خدا بدانند و از خدا کمتر از خدا را نخواهند تا اجابت شود. زیرا از خدا غیر خدا را خواستن عين شرک و ناخالصی در دعا است که اجابت نمی شود و اگر شود موجب خسران و گمراهی است. زیرا دعای خالصانه اینست که انسان از خدا ؛ خدا را بخواهد نه خرما را. زیرا خداوند خرما را بدون درخواست ما به ما داده است آن اندازه که خود را خفه نکنیم و تاب هضمش را داشته باشیم. و اینک به یاری حق و امامش که این دعا را بما آموخته است نابترین دعای کل تاریخ دعا را به زبان فارسی ترجمه می کنیم. و از هموطنان عزیز هم تمنا داریم که با زبان مادری خود با خدایشان سخن گویند و خجالت نکشند. بخدا که خداوند زبان مادری ما را بهتر می فهمد و زودتر اجابت می کند همانطور که خود هم بهتر فهم می کنیم. زیرا بقول رسول اکرم (ص) شرط اول اجابت دعا همانا معرفت است و شرط دومش هم اخلاص. تذکر: اگر «خدا» را «خوداً» نوشته ام به دلیل اصل ريشه این لغت در زبان فارسی است که عالیترین نام خدا در همه زبانهاست. و اگر خداوند را « خود خود من» خطاب کرده ام بیان مولای ما علی(ع) است که فرمود: خداوند خود خود شماست! پس اینک بخوانید دعانی را که هزار سال خواندید و نفهمیدید یعنی نخواستند که فهم کنید چرا که خودشان هم نفهمیدند زیرا نخواستند. بگذریم که بسیاری از رهبران دینی ما در طول تاریخ بر اين باور بوده آند که دعا نفهمیده اش اجابت می شود و فهمش شرک و الحاد است.

از کتاب تأویل ترجمه فارسی دعای سحر از امام محمد باقر(ع) اثر استاد علی اکبر

خانجانی

www.khanjany.com

براستی ملاک تشخیصِ حدیثِ راست از دروغ چیست؟

این واضح است که اگر پیامبر اکرم(ص) تمام عمرش را جز حرف زدن هیچ کاری نمی کرد و حتّی در خواب هم حرف میزد نمی توانست این همه حدیث بگوید. همین یک دلیل کافی است که در جستجوی میزانی برای تشخیص باشیم بخصوص که صدها حدیث متناقض هم دربارۀ امور واحد وجود دارد. بدون شک میزان تشخیص حدیث راست از دروغ چیزی جز عقل و تجربه نمی تواند بود زیرا سنّت و عترت هم یک روایت تاریخی است و درست مثل حدیث نیازمند محکی برای راستی یا ناراستی می باشد که آنهم جز به واسطۀ عقل و تجربه ممکن نمی آید. به هر حال هر سخن و حدیث از هر فردی در گذشته مستلزم عقلانیّت شنونده و خواننده است و عقل محک اوّل و آخر بشر است. و تردید ناپذیرترین و جهانی ترین و نامشروط ترین میزان است که فراسوی هر باور و راست و دروغی قرار دارد. پس علم حدیث چیزی جز عقلانیت نمی تواند بود و هیچ عقلانیتی هم مطمئن تر از معرفت نفس و تجربۀ فردی نیست. پس علم حدیث بدون معرفت نفس یک دام فریبنده و خطرناکی است. خداوند هم عقل را مقدم بر دین و درب ورود بر آن خوانده است

بنابراین در جهان هستی برای آدمی، چیزی مطمئن تر و مقدس تر از عقل و تجربۀ شخصی نمی تواند بود. که مطمئن ترین و مقدّس ترینش نیز خودشناسی است. زیرا هیچ چیزی به اندازۀ خود فرد به او نزدیک تر نیست و خودِ هر کسی اگر بخواهد به خود راست بگوید راستگوترین است

پس عقل کل و علم الیقین هم همان معرفت نفس است. بنابراین در علوم دینی و حوزه های علمیه ما نیز اساس کار بایستی بر معرفت نفس باشد و گرنه چیزی جز شکّیّات حاصل نمی آید و قداستی میان تهی که با کمترین استدلال فرو می پاشد

معمّای علم حدیث فلسفه تشیع مقاله ۸

آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفهدین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس

آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق،ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان،

پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی